گنجور

۶ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» ای اذکر اذ قال فان فی ذلک عبرة لمن اعتبر، «قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» یعنی لغلامه و غلام الرّجل تابعه الذی یتخرّج به و هو التّلمیذ و هو یوشع بن نون بن افرائیم بن میشا و میشا هو موسی بن یوسف بن یعقوب و کان یوشع نبیّ بنی اسرائیل من بعد موسی و هو الذی وقفت علیه الشّمس حتی صلّی العصر فی مغزاة کان غزاها حتّی ادرک الصّلاة. و قال بعضهم فتاه کان مملوکا و هذا قول غریب.

امّا ابتداء این قصّه از قول ابن عباس آنست که موسی (ع) و بنی اسرائیل چون در مصر آرام گرفتند و آنجا مقرّ خویش ساختند، از جبّار کائنات فرمان آمد: یا موسی «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» ایشان را پند ده و آن نعمتها که بر ایشان ریختیم و نواختها که بر ایشان.

تورات و زمین مصر جای ایشان ساختن و نعمتها بر ایشان روان داشتن، موسی ایشان را خطبه‌ای بلیغ خواند و لختی از آن نعمتها و کرامتها که اللَّه تعالی با وی کرده و با بنی اسرائیل بر شمرد، از مکالمت و اصطفائیّت و القاء محبّت و اصطناع و غیر آن، مردی بر پای خاست گفت یا کلیم اللَّه این همه دانسته‌ایم و شناخته، هل من احد اعلم منک؟ در زمین هیچکس از تو داناتر و عالم‌تر هست؟ موسی (ع) گفت لا، یعنی که هیچکس از من عالم‌تر نیست در زمین، از ربّ العزّه او را عتاب آمد باین سخن و جبرئیل از حق پیغام آورد که ائت عبدا لی بمجمع البحرین فتعلّم منه فانّه اعلم منک ای موسی ما را بنده ایست در مجمع البحرین از تو داناتر، رو و از وی علم آموز. موسی گفت چه نشانست او را و چگونه بوی رسم؟ گفت: ماهیی مملوح بردار با غلام خویش فرا راه باش تا بشطّ بحر آنجا که ماهی باز نیابی، او را آنجا یابی.

بروایتی دیگر از ابن عباس نقل کرده‌اند که موسی گفت بار خدایا: ایّ عبادک احبّ الیک از بندگان خود کرا دوست‌تر داری؟ فقال الذی یذکرنی و لا ینسانی گفت بنده‌ای که پیوسته مرا یاد کند و یاد من فرو نگذارد، موسی گفت بار خدایا: از بندگان تو که حاکم‌تر و حکم کردن را میان خلق پسندیده‌تر؟ گفت آن کس که حکم براستی کند بعدل و انصاف و بر پی هوای خود نرود. موسی گفت بار خدایا: از بندگان تو که داناتر و علم وی تمامتر؟ گفت آن کس که پیوسته علم آموزد و علم دیگران فرا علم خویش آرد تا مگر بکلمه‌ای در رسد که وی را در دین سود دارد و او را هدی افزاید. گفت بار خدایا: اگر از بندگان تو کسی از من داناترست مرا بر وی رهنمون باش تا از او علم گیرم، گفت ای موسی مرا بنده ایست از تو داناتر در مجمع البحرین او را خضر گویند، برو از وی علم بیاموز، و نشان آنست که ماهی مملّح در ساحل بحر آنجا که صخره است زنده شود، آنجا که ماهی زنده شود او را طلب کن که او را بیابی، پس موسی و یوشع هر دو فرا راه بودند و ماهیی مملّح زاد را برداشتند.

فذلک قوله عزّ و جل: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» سمی فتیه لانّه کان یلازمه و یخدمه، «لا أَبْرَحُ» ای لا ازال، و الخبر محذوف یعنی لا ابرح ما شیئا ای لا ازال اسیر ای ادوم علیه و لا افتر. و قیل لا ابرح ای لا ازول یعنی لا ازول عن حالی فی السّیر حتّی اصل، «حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» حیث یلتقی بحر فارس و بحر الرّوم. قال محمّد بن کعب اسمه طنجه، و قال ابی بن کعب افریقیّة. و قیل هما بحر المشرق و المغرب اللّذان یحیطان بجمیع الارض. و قیل العذب و الملح. و قیل البحران من العلم و هما موسی و الخضر، «أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً» تقدیره حتّی یکون امّا لقاء الخضر بمجمع البحرین و امّا السّیر حتّی اصل الیه و ان کان حقبا و الحقب سبعون سنة، و قیل ثمانون سنة، و قیل سنة بلغة قیس، و قیل برهة من الدّهر غیر محدودة جمعه احقاب و کذلک الحقبة جمعها حقب.

«فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما» ای مجمع وصل البحرین، «نَسِیا حُوتَهُما» انّما نسی الحوت احدهما و هو یوشع و انّما دخل موسی فی الکلام للصّحبة کما قال اجیبت دعوتکما و موسی کان یدعو و انّما دخل هارون فی الکلام للصحبة، و کقوله: «قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ» و کان القائل موسی و هذا وجه واسع فی العربیّة.

و قیل نسب النّسیان الیهما لانّ موسی نسی تعرف خبر الحوت و قد بلغ الموضع الموصوف له و نسی الفتی ان یخبره بما کان من الحوت، «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ» ای اتّخذ الحوت طریقا له من البرّ الی البحر، «سَرَباً» ای سرب فیها سربا و السّرب اسم و مصدر یقال سرب یسرب سروبا و سربا اذا دخل سربا غیر عمیق. و قیل تقدیره فاتّخذه سبیله سربا فهما مفعولان، کقوله: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا».

و قیل بقی طریقه کالسّرب و الآیة علی التّقدیم و التّأخیر لانّ ذهاب الحوت کان قد تقدّم علی النّسیان.

موسی و یوشع بفرمان اللَّه تعالی قصد مجمع البحرین کردند، زاد بر گرفته قرصی چند و ماهیی مملوح خشک شده، و گفته‌اند ماهی تازه بریان کرده، و از آن پاره‌ای خورده تا مجمع البحرین رسیدند بنزدیک صخره، موسی گفت یوشع را که: امکث حتّی آتیک ساعتی درنگ کن تا من بتو باز آیم، موسی (ع) حاجتی که در پیش داشت رفت و ماهی که در زنبیل بود چون نم دریا باو رسید روح باز یافت و زنده شد و در آب شد، یوشع گفت: اذ حاء نبیّ اللَّه حدّثته چون موسی (ع) باز آید حدیث ماهی با وی بگویم، فانساه الشّیطان، چون موسی (ع) باز آمد حدیث ماهی فراموش کرد، شیطان از یاد وی ببرد.

و گفته‌اند چشمه‌ای بود آن را ماء الحیاة میگفتند، هیچ قطره‌ای از آن بمرده‌ای نرسیدی که نه در حال زنده گشتی، یوشع دست بدان برد و وضو می‌کرد، آن گه دست بیفشاند و قطره‌های آب بماهی رسید زنده گشت و در آب شد.

و عن ابی بن کعب مرفوعا قال لمّا انتهیا الی الصّخرة وضعا رؤسهما فناما و اضطرب الحوت فی المکتل فخرج منه فسقط فی البحر «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً».

«فَلَمَّا» استیقظ موسی نسی صاحبه ان یخبره بالحوت فانطلقا بقیّة یومهما و لیلتهما حتّی اذا کان من الغد، «قالَ» موسی، «لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا» ماهی چون در آب شد ربّ العالمین بکمال قدرت خویش آن راه ماهی چون طاقی نگه داشت تا در نیامیخت.

روی ابیّ بن کعب عن رسول اللَّه (ص) قال انجاب الماء عن مسلک الحوت فصار کوة لم تلتئم فدخل موسی الکوة علی اثر الحوت فاذا هو بالخضر، و قیل جمد الماء تحته، و قیل صار صخرا. و قال وهب ظهر فی الماء من اثر الحوت شقّ و اخدود شبه نهر من حیث دخلت الی حیث انتهت.

پس ایشان از آن جایگاه که ماهی در آب شده بود بر گذشتند و رفتند چندانک اللَّه تعالی خواست و آن رفتن افزونی بود، موسی (ع) در آن رفتن افزونی گرسنه شد و بوی رنج رسید و لم یعی موسی فی سفر قطّ الّا فی ذلک السّفر، یوشع را گفت: «آتِنا غَداءَنا» ما نأکله بالغداة، «لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» عنآء و تعبا، و ذلک انّه القی علی موسی الجوع بعد ما جاوز الصّخرة لیتذکّر الحوت و یرجع الی موضع طلبه.

فقال له فتاه و تذکر: «أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ» و انّما کان اوی الیها یوشع لحاجته، یوشع گفت دیدی آن گه که من پناه بسنگ بردم حاجتی را که در پیش بود ماهی آنجا فراموش کردم آن گه از تیزی موسی (ع) بترسید گفت: «وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ». و قیل اعتذر بانساء الشّیطان لانّه لو ذکر ذلک لموسی (ع) ما جاوز ذلک الموضع و ما ناله النّصب، و المعنی شغل الشّیطان قلبی بوسوسته فنسیت ان اذکره، «وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً» این سخن از یوشع است و فعل از حوت، ای اتّخذ الحوت سبیله فی البحر اتّخاذا عجبا، و روا باشد که سخن از یوشع بود و فعل از حوت و تعجّب از موسی یعنی که موسی چون قصّه حوت و در شدن وی بآب بر آن صفت از یوشع شنید شگفت بماند و تعجّب کرد، و روا باشد که فعل موسی نهند: ای اتّخذ موسی سبیل الحوت فی البحر عجبا، ای تعجّب من ذلک. قال عبد الرّحمن بن زید ایّ شی‌ء اعجب من حوت کان دهرا من الدهور یؤکل منه ثمّ صار حیّا وثب فی البحر و کان شقّ حوت.

چون یوشع حدیث ماهی کرد موسی (ع) گفت: «ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» ای نطلب و نرید من العلامة، آن بود علامت و نشان آن که ما می‌جستیم، «فَارْتَدَّا» ای رجعا، «عَلی‌ آثارِهِما» الّذی جاء منه، «قَصَصاً» یقصّان الاثر ای یتبعان اثر المجی‌ء، یقال قصّ اثره و اقتصّ علی اثره قصّا و قصصا.

«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» ذکر یوشع اینجا منقطع گشت و علماء دین و اهل تفسیر را پس ازین در شأن و قصّه وی هیچ سخن نیست، و موسی (ع) بآن سرب در اثر ماهی میشد تا به خضر رسید، فاذا هو بالخضر نائما مسجّی بثوب علیه الماء کالطّاق او کالقبّة. و قیل کان نائما فوق الماء علیه قطیفة خضراء قد دخلها تحت رأسها و تحت رجلیه. و قیل رآه علی طنفسة خضراء علی وجه الماء فسلّم‌ علیه، فقال له من انت؟ فقال انا موسی بنی اسرائیل، فقال له لقد کان لک فی التّوراة علم و فی بنی اسرائیل شغل؟ قال بلی و لکن اللَّه عزّ و جل امرنی ان آتیک و اصحبک و اتعلم منک. و قیل اسم الخضر: بلیاء بن ملکان بن یقطن و الخضر لقب له، انّما سمّی خضرا لانّه جلس علی فروة بیضاء فاهتزّت تحته خضراء و القروة کلّ نبات مجتمع اذا یبس، و یقال هی الارض المرتفعة الصّلبة. و قیل انّما سمّی خضرا لانّه اذا صلّی اخضرّ ما حوله. قال سعید الخضر امّه رومیّة و ابوه فارسیّ.

و عن عبد اللَّه بن شوذب قال الخضر من ولد فارس و الیاس من بنی اسرائیل یلتقیان فی کلّ عام بالموسم. و روی فی بعض الاخبار انّ رسول اللَّه (ص) ذکر قصّة الخضر فقال کان ابن ملک من الملوک فاراد ان یستخلفه من بعده فلم یقبل منه و لحق بجزایر البحور فطلبه ابوه فلم یقدر علیه و عن ابن ابی لهیعة انّ الخضر ابن فرعون موسی حکاه النقّاش فی تفسیره و العهدة علیه، و اختلفوا فی نبوّته فمنهم من قال هو نبیّ و منهم من قال هو ولیّ و اختلفوا فی حیاته و الجمهور علی انّه حیّ بعد فی زماننا فقالوا الخضر نبیّ و الیاس نبی و هما فی الاحیاء یلتقیان فی کلّ موسم فی عرفات.

و عن عمرو بن دینار قال انّ الخضر و الیاس یحییان فی الارض ما دام القرآن فی الارض فاذا رفع القرآن ماتا. و فی الخبر عن النّبی (ص) قال انّ اخی الخضر لیقضی ثلث ساعات من النّهار بین امم البحر و یشهد الصّلوات کلّها فی المسجد الحرام و یتهجّد بالسّحر عند سدّ یاجوج و ماجوج.

و روی عن محمّد بن اسحاق انّ موسی صاحب الخضر هو موسی بن افرائیم بن یوسف و هذا بعید، فانّ الصّحیح عن البخاری انّ سعید بن جبیر قال قلت لابن عباس انّ نوفا البکالیّ یزعم انّ موسی صاحب الخضر لیس هو موسی بنی اسرائیل، انّما هو موسی آخر، قال کذب عدوّ اللَّه. و فی بعض القصص انّ الخضر لمّا رأی یوشع بن نون شرب من ماء الحیاة اخذه و جعله فی تابوت و شدّه بالرّصاص و رمی به فی موج البحر و هذا بعید بل صرفه موسی و ردّه الی بنی اسرائیل و انّما ذهب الی هذا من ذهب لان ذکره انقطع ها هنا.

«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا» یعنی النّبوّة و العلم و الطّاعة و طول الحیاة، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» ای علم من علم الغیب ما لم یعلم غیره.

«قالَ لَهُ مُوسی‌ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ» ای هل اصحبک علی شرط ان تعلّمنی هدی و صوابا، «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» قرأ بصری «رُشْداً» بفتح الرّاء و الشّین و قرأ الباقون «رُشْداً» بضم الرّاء و اسکان الشّین و الرّشد و الرّشد لغتان کالبخل و البخل و انتصاب «رشدا» علی انّه مفعول تعلّمنی، و قیل نصب لانّه مفعول له ای هل اتّبعک للرّشد.

«قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» لن تصبر علی صنیعی لانّی علّمت غیب علم ربّی، ثمّ اعلمه العلّة فی ترک الصّبر و تدارک قلبه به، فقال: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» ای علی ما لم تعلمه من امر ظاهره منکر و باطنه بخلاف ظاهره، و انتصاب «خُبْراً» علی المصدر لانّ معنی لم تحط به خبرا لم تخبره خبرا، یقال خبرت الشی‌ء اخبره و اخبرته اذا استقصیت علمه و خبره.

«قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» عن الانکار. و قیل عن السّؤال، «وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً» ای اتابعک علی کلّ ما ترید و لا اخالفک فی شی‌ء. و قیل تمّ الکلام علی قوله «صابِراً» فصبر لمّا استثنی بقوله «إِنْ شاءَ اللَّهُ» و عصی حیث لم یستثن، فقال له الخضر: «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی» ای صحبتنی، «فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‌ءٍ» ممّا افعله، «حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» ای حتّی اکون انا الّذی افسّره لک، قرأ نافع و ابن عامر «فَلا تَسْئَلْنِی» بفتح اللّام و تشدید النّون و الوجه انّ الفعل قد الحق النّون الثّقیلة و بنی معها علی الفتح، و قرأ الباقون «فَلا تَسْئَلْنِی» باسکان اللّام و تخفیف النّون و الوجه انّ الفعل مجزوم بلا الّتی للنّهی فسکنت اللّام للجزم «فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها» موسی و خضر هر دو در ساحل دریا می‌رفتند کشتیی بایشان بر گذشت، اصحاب کشتی که ایشان را دیدند بسیمای نیکان و نیک مردان ایشان را بی مزد در کشتی نشاندند، و گفته‌اند که اصحاب کشتی خضر را بشناختند از آن در کشتی نشاندند بی مزد، چون کشتی بمیان دریا رسید خضر تبر برداشت و کشتی را سوراخ کرد چنانک آب بکشتی برآمد، موسی (ع) بجامه خویش آن سوراخ بگرفت، و گفته‌اند بوم کشتی بشکست اما آب برنیامد، موسی (ع) گفت: «أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها؟»، قرأ حمزة و الکسائی «لیغرق اهلها» بالیای مفتوحة و بفتح الرّاء و رفع الاهل و الوجه انّه علی اسناد الفعل الی الاهل و ارتفاعه به، و قرأ الباقون «لِتُغْرِقَ» بالتّاء مضمومة و بکسر الرّاء و نصب الاهل و الوجه انّه علی اسناد الفعل الی المخاطب و انتصاب الاهل بالفعل و المعنی: لتغرق ایّها المخاطب اهلها و هذا موافق لما قبله لانّه الخطاب و هو قوله: «أَ خَرَقْتَها» و لما بعده و هو قوله: «لَقَدْ جِئْتَ». بر قراءت حمزه و کسایی گفت کشتی را بشکستی تا مردمان آن بآب غرق شوند، و بر قراءت دیگران گفت کشتی را بشکستی تا مردمان آن را بآب غرق کنی. و قیل معناه هذا الفعل یشبه فعل من یرید الاغراق، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً» عظیما منکرا مأخوذ من امر القوم اذا کثروا و اشتدّ امرهم.

چون موسی (ع) بر فعل وی انکار نمود، خضر گفت: «أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً»، ایشان در آن سخن بودند که گنجشکی از هوا فرود آمد و منقار خویش بر آب دریا زد و باز بپرید، خضر گفت: یا موسی انّ علمی و علمک و علم الخلائق کلّهم فی علم اللَّه کهذه النّقرة الّتی اخذها من عرض البحر، موسی چون دید که کشتی شکسته را آب بر نیامد و اهل کشتی را از آن هیچ زیان نداشت گفت: «لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ» ای بما غفلت فانّ النّسیان مرفوع عن الانسان، و قیل هو من النّسیان الّذی هو التّرک یعنی بما ترکت من وصیّتک. و عن ابن عباس‌ انّ موسی لم ینس و لکنّه من معاریض الکلام و اراد شیئا آخر نسیه، «وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً» ای لا تضایقنی بهذا القدر فتعسر بصاحبک. و قیل «لا تُرْهِقْنِی» ای لا تغشنی من امری عسرا، یقال غلام مراهق قارب ان یغشاه البلوغ.

«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ» پس از کشتی بیرون آمدند و در شهر شدند، و جماعتی کودکان را دیدند که بازی میکردند، خضر یکی را از ایشان که بر وی نیکوتر بود و بجامه پاکتر و بطبع خوبتر. بگرفت و سر وی از تن جدا کرد، قیل اقتلع رأسه، و قیل ذبحه بالسّکین، و قیل دمغ رأسه بالحجر، و قیل رفسه برجله فقتله، و قیل ضرب رأسه الجدار فقتله. ابن عباس گفت کودکی بود بحد بلوغ نارسیده بدلیل آنکه موسی گفت: «نَفْساً زَکِیَّةً»، و بر قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و رویس از یعقوب «زاکیة» و هما واحدة ای طاهرة لم تبلغ حدّ التّکلیف فالزّکیّة فعلیة و الزّاکیة فاعلة و کلتاهما واحدة فی المعنی، و قیل الزّاکیة التی لم تذنب قطّ و الزّکیّة الّتی اذنبت ثمّ تابت، قومی گفتند بالغ بود و لهذا قال موسی: «بِغَیْرِ نَفْسٍ» ای بغیر قود و لو کان صغیرا لم یکن علیه قصاص و لا تبعة:

قال الکلبی کان فتی یقطع الطّریق و یأخذ المتاع و یلخاء الی ابویه فیحلفان دونه و لا یعلمان ذلک. قال الحسن کان رجلا کافرا و العرب قد تقول للرجل البالغ غلام، و قیل کان اسمه حیسون و قیل خشنود و اسم ابیه ملاس و اسم امّه رحمی، و قیل شهوی. و عن ابیّ بن کعب قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول الغلام الّذی قتله الخضر طبع کافرا، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» ای منکرا ینکره العقلاء و النّکر اشدّ و اعظم من الامر، قرأ ابن عامر و نافع بروایة ورش و قالون و ابو بکر و یعقوب «نُکْراً» بالتّثقیل و الباقون «نُکْراً» بالتّخفیف و هما لغتان کالعنق و العنق و الطّنب و الطنب و الشّغل و الشّغل و الاصل التّثقیل و قد مضی مثله.

آورده‌اند که خضر چون انکار موسی دید بر قتل غلام دست بشانه غلام زد، شانه چپ وی بیرون آورد و گوشت از وی باز کرد، بر استخوان شانه وی نبشته بود: کافر لا یؤمن باللّه ابدا.

«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» زاد فی هذه الآیة لک لانّ النّکیر فیه اکثر.

«قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‌ءٍ» یعنی سؤال توبیخ و انکار، «بَعْدَها» ای بعد هذه المسئلة، و قیل بعد هذه المرّة، و قیل بعد هذه النّفس المقتولة، «فَلا تُصاحِبْنِی» بالالف مضمومة التّاء قراءة الجمهور الّا ما رواه ابن حسّان عن یعقوب «فلا تصاحبنی» بفتح التّاء و الحاء و اسکان الصّاد بغیر الف، فتصاحبنی من المصاحبة و هو ان تکون من کلّ واحد صحبة للآخر لانّه من باب المفاعلة فیکون الفعل فیه من الاثنین و تصاحبنی من الصحبة و هو ممّا یکون الفعل لواحد و المقصود ها هنا هو صحبة المخاطب فاضاف الصّحبة الیه فقط، «قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً» اعذرت فیما بینی و بینک فی الفراق، قرأ نافع «مِنْ لَدُنِّی» بضم الدّال و تخفیف النّون و قرأ ابو بکر «لَدُنِّی» باسکان الدّال و اشمامها الضمّة و تخفیف النّون، و قرأ الباقون «لَدُنِّی» مضمومة الدّال مشدّدة النّون و هو الاصل الّذی ینبغی ان تکون الکلمة علیه.

و عن ابی بن کعب قال کان رسول اللَّه (ص) اذا ذکر احدا فدعا له بدا بنفسه، فقال ذات یوم رحمة اللَّه علی و علی اخی موسی لو لم یحمله الحیاء علی اخذ ذمامه الّا یصاحبه بعدها لرای من عجایب غیب اللَّه و علمه شیئا کثیرا.

«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ» از آنجا رفتند بشهر انطاکیه، و گفته‌اند شهر ایله و هی ابعد ارض اللَّه من السّماء، و گفته‌اند شهر باجروان بزمین ارمنیة، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» استطعمهم موسی و دخل الخضر فی الکلام للصّحبة، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» یقول ضفته اذا جئته ضیفا و اضفته اذا دعوته الی‌ ضیافتک و کذلک ضیّفته و الضّیف و الضّیفوفة المیل و سمّی الضّیف لانّه عدل من منزله الی منزل غیره، «فَوَجَدا فِیها» ای فی القریة، «جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» لفظ الارادة ها هنا مجاز و المراد به یقرب و یکاد و هذا واسع فی العربیّة یقول ترید الشّمس ان تمیل، و قال الشّاعر:

یرید الرّمح صدر بنی براء
و یمسک عن دماء بنی عقیل‌

‌... «أَنْ یَنْقَضَّ» ای ینکسر، قضضت الشّی‌ء کسرته فانقضّ ای انکسر، و قیل ینقضّ یسقط و منه انقضاض الکواکب، «فَأَقامَهُ» ای مسّه الخضر بیده فاستوی الجدار، و قیل هدمه و جدّد بناه و اعاده صحیحا. و عن النّبی (ص) هدمه ثمّ قعد یبنیه. موسی و خضر چون بآن شهر رسیدند مهمانی خواستند و ایشان را مهمانی نکردند و طعام ندادند، مصطفی (ص) گفت لئیمان بودند قوم آن شهر که ایشان را طعام ندادند، پس خضر دیواری دید در آن شهر طول آن صد گز و نزدیک بود که آن دیوار بیفتادی، خضر دست بوی باز نهاد و راست کرد و یا آن را بکند و باز نیکو و درست کرد، موسی گفت: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» ای لو شئت لاتّخذت علی اصلاحه اجرة و جعلا. و قیل قری و ضیافة، قرأ مکّی و بصری «لتخذت» مخفّفة التّاء مکسورة الخاء، و قرأ الباقون «لَاتَّخَذْتَ» مشدّدة التّاء مفتوحة الخاء و الوجه ان اتّخذ علی افتعل و تخذ علی فعل کلاهما واحد فی المعنی کتبع و اتّبع، یقال اتّخذت مالا اتّخذه اتّخاذا و تخذته اتّخذه تخذا علی فعل بکسر العین، و اظهر ابن کثیر و حفص الذّال و کذلک یعقوب، هذا الحرف وحده و ادغم الباقون الذّال فی التّاء.

«قالَ هذا فِراقُ» ای هذا وقت فراق، «بَیْنِی وَ بَیْنِکَ». و قیل هذا السؤال منک بعد عهدک و شرطک سبب فراقنا و لا اصحبک بعد هذا و انّما کرّرتین تأکیدا معناه فراق بیننا کما یقال لعن اللَّه الغادر منّی و منک ای الغادر منّا، «سَأُنَبِّئُکَ» ای ساخبرک قبل ان تتفرّق، «بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» ای بمآل ما سألته عنه و لم تصبر علیه، خضر گفت اکنون تفسیر کنم ترا آنچ بر آن صبر نتوانستی‌کرد و بر من انکار کردی: اما کشتی از آن چند درویش بود یعنی ده برادر، پنج از ایشان زمن و پنج ازیشان کارگران در دریا یعنی که در دریا غوّاصی میکنند یا کشتی بکرا میدهند و بغلّه آن زندگانی میکنند، و گفته‌اند که کشتی وقف بود بر ایشان، «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» ای اجعلها ذات عیب، یقال عبته اذا جعلته ذا عیب فانت عائب و ذلک معیب، «وَ کانَ وَراءَهُمْ» ای امامهم، «مَلِکٌ» کافر اسمه جلندی، «یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ» صالحة، «غَصْباً». و قرأ عثمان «کل سفینة صالحة» قیل و امر عثمان فکتب الی بلاد المسلمین بان یکتب فی المصاحف: «صالحة» و قال قد قامت عندی البیّنة بها و کان ذلک فی آخر عمره فلم ینتشر. و فی الآیة دلیل علی انّ المسکین و ان کان یملک شیئا فلا یزول عنه اسم المسکنة اذا کانت به حاجة الی ما هو زیادة علی ملکه و یجوز له اخذ الزّکاة و سئل ابن عباس کیف کانوا مساکین و السّفینة قد تساوی الف دینار، فقال المسافر مسکین و ان کان معه الف دینار.

«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا» ای علمنا ان عاش ان یصیر سببا لکفر والدیه و عصیانهما اللَّه لانّهما کانا شدیدی الحبّ له، و معنی «یُرْهِقَهُما» یغشیهما. و قال الزجاج یحملهما علی الرّهق و هو الجهل.

«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما» قرأ نافع و ابو عمرو «یُبْدِلَهُما» بالتّشدید و کذلک فی النّور: «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» و فی التّحریم: «أَنْ یُبْدِلَهُ» و فی القلم: «أَنْ یُبْدِلَنا» و قرأ الباقون «یُبْدِلَهُما» بالتّخفیف و کذلک فی الجمیع الّا ابن عامر و حمزة و الکسائی و حفص عن عاصم فانّهم قرءوا فی النّور وحده بالتّشدید و فی الباقی بالتّخفیف، و الوجه انّ بدّل مثل ابدل و کلاهما قد جاء فی القرآن و التّبدیل فیه اکثر من الإبدال و المعنی اردنا ان یرزقهما اللَّه ولدا یکون، «خَیْراً مِنْهُ زَکاةً» ای اتمّ صلاحا و اطهر دینا، «وَ أَقْرَبَ رُحْماً» قرأ ابن عامر و یعقوب «رُحْماً» بضمّ الحاء و قرأ الباقون «رُحْماً» بسکون الحاء و الوجه انّ رحما و رحما واحد و المضموم عینه اصل و المسکّن مخفّف منه و کالشّغل و الشّغل ای رحمة و عطفا الرّحم و الرّحمة و المرحمة بمعنی واحد.

و قیل هو من الرّحم و القرابة ای ابر بوالدیه و اوصل للرّحم.

کلبی گفت اللَّه تعالی بجای این پسر ایشان را دختری داد که پیغامبری او را بزنی کرد و هفتاد پیغامبر از فرزندان او پدید آمد، و گفته‌اند چهار صد پیغامبر از نسل وی بودند، و گفته‌اند این دختر یونس متّی را دریافت و بسبب وی امّتی عظیم بهدایت حق رسیدند و آن پسر که خضر او را بکشت کافر بود و صلاح پدر و مادر در کشتن وی بود.

قال قتادة قد فرح به ابواه حین ولد و حزنا علیه حین قتل و لو بقی کان فیه هلاکهما فلیرض امرؤ بقضاء اللَّه فانّ قضاء اللَّه للمؤمن فیما یکره خیر له من قضائه فیما یحبّ.

«وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ» خضر گفت اما آن دیوار که اصلاح آن کردم رایگان «۱» از آن دو یتیم بود در آن شهر نام ایشان اصرم و صریم، «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» و در زیر آن گنجی نهاده ایشان را.

روی انّ النّبی (ص) قال: کان ذهبا و فضّة، قال ابن عباس و الحسن کان لوحا من ذهب مکتوب فیه عجبا لمن یؤمن بالقدر کیف یحزن، و عجبا لمن یوقن بالرّزق کیف یتعب، و عجبا لمن یؤمن بالموت کیف یفرح، و عجبا لمن یؤمن بالحساب کیف یغفل، و عجبا لمن یعرف الدّنیا و تقلّبها باهلها کیف یطمئنّ الیها، لا اله الّا اللَّه محمد رسول اللَّه، و فی الشّق الآخر انا اللَّه لا اله الّا انا وحدی لا شریک لی خلقت الخیر و الشرّ فطوبی لمن خلقته للخیر و اجریته علی یدیه و الویل لمن خلقته للشرّ و اجریته علی یدیه.

و قال بعضهم الکنز المطلق عند العرب هو المال الّا ان یقیّد باضافة فیقال کنز علم و کنز حکمة و کنز جود، ثمّ قال: «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» قال ابن عباس ابوهما السّابع و اسمه کاشح و کان سیّاحا میگوید پدر هفتمین ایشان نیک مرد بوده بصلاح، ربّ العزّه برکت صلاح آن پدر هفتمین باین دو یتیم در رسانید و آن گنج ایشان را نگاهداشت.

و فی بعض الآثار انّ اللَّه عزّ و جل لیحفظ بصلاح الرّجل الصّالح ولده و ولد ولده و مشربته الّتی هو فیها و الدّویرات حوله فیما یزالون فی حفظ من اللَّه عزّ و جل و ستر. و عن سعید بن المسیّب انّه کان اذا رای ابنه قال ای بنیّ لازیدن صلاحی من اجلک رجاء ان احفظ فیک و یتلوا هذه الآیة. و یحکی انّ بعض العلویة دخل علی هارون الرّشید و قد همّ بقتله فلمّا دخل علیه اکرمه و خلّی سبیله فقیل له بم دعوت حیث نجّاک اللَّه قال قلت یا من حفظ الکنز علی الصبیین بصلاح ابیهما احفظنی منه بصلاح آبائی، «فَأَرادَ رَبُّکَ» یا موسی «أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» ای الحلم و وفور العقل و تدبیر المعاش، «وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما» ای و یخرجا مالهما، «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» قیل هو متّصل باستخراج الکنز، و قیل متصل بفعله یعنی فعلت ما فعلت رحمة من ربّک، «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» ای عن رأیی و تدبیری، «ذلِکَ» ای الاجوبة الثلاثة، «تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» حذف التّاء تخفیفا و لمّا اراد موسی ان یفارقه قال له اوصنی فقال کن نفّاعا و لا تکن ضرّارا ارجع عن اللّجاجة و لا تمش فی غیر حاجة و لا تضحک من غیر عجب و لا تعیرنّ احدا بخطیئة یا بن عمران. و روی انّه لمّا فارق موسی الخضر رجع الی قومه و هم فی التّیه.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» ای اذکر اذ قال فان فی ذلک عبرة لمن اعتبر، «قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» یعنی لغلامه و غلام الرّجل تابعه الذی یتخرّج به و هو التّلمیذ و هو یوشع بن نون بن افرائیم بن میشا و میشا هو موسی بن یوسف بن یعقوب و کان یوشع نبیّ بنی اسرائیل من بعد موسی و هو الذی وقفت علیه الشّمس حتی صلّی العصر فی مغزاة کان غزاها حتّی ادرک الصّلاة. و قال بعضهم فتاه کان مملوکا و هذا قول غریب.
هوش مصنوعی: این آیه به داستان موسى و همراهش، یوشع بن نون اشاره دارد. یوشع، که یکی از شاگردان موسى بود، بعد از او نبی بنی اسرائیل شد. او در وقایعی مهم، مانند داستانی که در آن خورشید را برای انجام نماز عصر متوقف کرد، شناخته می‌شود. برخی معتقدند که یوشع در ابتدا مملوک بود، اما این دیدگاه قابل قبول نیست. در کل، این داستان نکات عبرت‌آموزی برای عبرت‌گیرندگان دارد.
امّا ابتداء این قصّه از قول ابن عباس آنست که موسی (ع) و بنی اسرائیل چون در مصر آرام گرفتند و آنجا مقرّ خویش ساختند، از جبّار کائنات فرمان آمد: یا موسی «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» ایشان را پند ده و آن نعمتها که بر ایشان ریختیم و نواختها که بر ایشان.
هوش مصنوعی: این داستان از اینجا آغاز می‌شود که موسی (ع) و بنی اسرائیل پس از استقرار در مصر و ایجاد یک مکان برای سکونت، از طرف خدای بزرگ فرمانی دریافت می‌کنند. این فرمان به موسی (ع) می‌گوید که باید به مردم یادآوری کند که نعمت‌ها و الطاف الهی که بر آنها نازل شده است را به خاطر بسپارند و از آنها پند بگیرند.
تورات و زمین مصر جای ایشان ساختن و نعمتها بر ایشان روان داشتن، موسی ایشان را خطبه‌ای بلیغ خواند و لختی از آن نعمتها و کرامتها که اللَّه تعالی با وی کرده و با بنی اسرائیل بر شمرد، از مکالمت و اصطفائیّت و القاء محبّت و اصطناع و غیر آن، مردی بر پای خاست گفت یا کلیم اللَّه این همه دانسته‌ایم و شناخته، هل من احد اعلم منک؟ در زمین هیچکس از تو داناتر و عالم‌تر هست؟ موسی (ع) گفت لا، یعنی که هیچکس از من عالم‌تر نیست در زمین، از ربّ العزّه او را عتاب آمد باین سخن و جبرئیل از حق پیغام آورد که ائت عبدا لی بمجمع البحرین فتعلّم منه فانّه اعلم منک ای موسی ما را بنده ایست در مجمع البحرین از تو داناتر، رو و از وی علم آموز. موسی گفت چه نشانست او را و چگونه بوی رسم؟ گفت: ماهیی مملوح بردار با غلام خویش فرا راه باش تا بشطّ بحر آنجا که ماهی باز نیابی، او را آنجا یابی.
هوش مصنوعی: موسا (ع) در سرزمین مصر، نعمت‌ها و برکات خداوند را برای قوم خود یادآوری کرد. در این حال، یکی از مردان برخاست و گفت: «ای کلیم الله، آیا کسی هست که از تو داناتر باشد؟» موسا پاسخ داد: «نه، هیچ‌کس داناتر از من نیست.» اما خداوند به او عتاب کرد و جبرئیل پیام آورد که در جایی به نام مجمع البحرین، بنده‌ای وجود دارد که از موسا داناتر است و او باید از وی علم بیاموزد. موسا پرسید نشانه این فرد چیست و چگونه می‌تواند او را پیدا کند؟ جبرئیل گفت که باید ماهی تازه‌ای بگیرد و با همراهش به جایی برود که ماهی پیدا نکند؛ در آنجا، آن شخص را خواهد یافت.
بروایتی دیگر از ابن عباس نقل کرده‌اند که موسی گفت بار خدایا: ایّ عبادک احبّ الیک از بندگان خود کرا دوست‌تر داری؟ فقال الذی یذکرنی و لا ینسانی گفت بنده‌ای که پیوسته مرا یاد کند و یاد من فرو نگذارد، موسی گفت بار خدایا: از بندگان تو که حاکم‌تر و حکم کردن را میان خلق پسندیده‌تر؟ گفت آن کس که حکم براستی کند بعدل و انصاف و بر پی هوای خود نرود. موسی گفت بار خدایا: از بندگان تو که داناتر و علم وی تمامتر؟ گفت آن کس که پیوسته علم آموزد و علم دیگران فرا علم خویش آرد تا مگر بکلمه‌ای در رسد که وی را در دین سود دارد و او را هدی افزاید. گفت بار خدایا: اگر از بندگان تو کسی از من داناترست مرا بر وی رهنمون باش تا از او علم گیرم، گفت ای موسی مرا بنده ایست از تو داناتر در مجمع البحرین او را خضر گویند، برو از وی علم بیاموز، و نشان آنست که ماهی مملّح در ساحل بحر آنجا که صخره است زنده شود، آنجا که ماهی زنده شود او را طلب کن که او را بیابی، پس موسی و یوشع هر دو فرا راه بودند و ماهیی مملّح زاد را برداشتند.
هوش مصنوعی: در نقلی از ابن عباس، موسی از خداوند پرسید که کدام یک از بندگانت را بیشتر دوست داری؟ خداوند پاسخ داد: آن بنده‌ای که همواره مرا یاد کند و به یاد من نباشد. موسی سپس پرسید: از بندگان تو، کدام یک حاکم‌تر و دارای عدالت بیشتری است؟ خداوند فرمود: آن کس که با انصاف و درست‌کاری حکم کند و به خواسته‌های نفسانی خود نرود. بعد موسی پرسید: از بین بندگانت، کدام یک داناتر و دارای علم کامل‌تری است؟ خدا پاسخ داد: کسی که همواره در حال یادگیری است و علمی را که دارد، به دیگران می‌آموزد تا شاید به کلمه‌ای برسد که در دینش به او سود برساند. سپس موسی از خدا خواست که اگر کسی از او داناتر است، او را به او معرفی کند تا از او علم بیاموزد. خداوند به او گفت که بنده‌ای به نام خضر در مجمع‌البحرین وجود دارد که از تو داناتر است و به او برو و علم بیاموز. نشانه‌اش این است که ماهی مملّح در ساحل در جایی که صخره وجود دارد، زنده می‌شود. پس موسی و یوشع در راه بودند و ماهی مملّح را برداشتند.
فذلک قوله عزّ و جل: «وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِفَتاهُ» سمی فتیه لانّه کان یلازمه و یخدمه، «لا أَبْرَحُ» ای لا ازال، و الخبر محذوف یعنی لا ابرح ما شیئا ای لا ازال اسیر ای ادوم علیه و لا افتر. و قیل لا ابرح ای لا ازول یعنی لا ازول عن حالی فی السّیر حتّی اصل، «حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» حیث یلتقی بحر فارس و بحر الرّوم. قال محمّد بن کعب اسمه طنجه، و قال ابی بن کعب افریقیّة. و قیل هما بحر المشرق و المغرب اللّذان یحیطان بجمیع الارض. و قیل العذب و الملح. و قیل البحران من العلم و هما موسی و الخضر، «أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً» تقدیره حتّی یکون امّا لقاء الخضر بمجمع البحرین و امّا السّیر حتّی اصل الیه و ان کان حقبا و الحقب سبعون سنة، و قیل ثمانون سنة، و قیل سنة بلغة قیس، و قیل برهة من الدّهر غیر محدودة جمعه احقاب و کذلک الحقبة جمعها حقب.
هوش مصنوعی: این جمله به بیان گفتاری از موسی علیه‌السلام می‌پردازد که به همراه جوانش در حال سفر هستند. او اعلام می‌کند که هرگز از سفر خود دست نخواهد کشید تا به مکان خاصی برسد. این مکان جایی است که دو دریا به هم می‌رسند، که در برخی روایات به نام‌های متنوعی شناخته می‌شود. همچنین در اینجا به مدت زمان سفر اشاره شده و گفته می‌شود که این مدت ممکن است به سال‌ها یا دوره‌های مختلفی تقسیم شود. در نهایت، اشاره‌ای به نوعی از علم و دانش نیز شده که ممکن است به شخصیت‌های تاریخی اشاره کند.
«فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما» ای مجمع وصل البحرین، «نَسِیا حُوتَهُما» انّما نسی الحوت احدهما و هو یوشع و انّما دخل موسی فی الکلام للصّحبة کما قال اجیبت دعوتکما و موسی کان یدعو و انّما دخل هارون فی الکلام للصحبة، و کقوله: «قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ» و کان القائل موسی و هذا وجه واسع فی العربیّة.
هوش مصنوعی: هنگامی که آن دو به محل اشتراک دو دریا رسیدند، ماهی خود را فراموش کردند. در واقع یکی از آن‌ها، یعنی یوشع، ماهی را فراموش کرد و موسی تنها به خاطر رفاقت وارد گفت‌وگو شد. همان‌طور که گفته شده "دعوت شما پذیرفته شد" و موسی در حال دعا بود. هارون نیز به خاطر همراهی در گفت‌وگو وارد ماجرا شد، زیرا در جمله‌ای دیگر گفته شده: "پروردگارا ما می‌ترسیم"، که این جمله را موسی بیان کرد. این موضوع نشان‌دهنده عمق زبان عربی است.
و قیل نسب النّسیان الیهما لانّ موسی نسی تعرف خبر الحوت و قد بلغ الموضع الموصوف له و نسی الفتی ان یخبره بما کان من الحوت، «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ» ای اتّخذ الحوت طریقا له من البرّ الی البحر، «سَرَباً» ای سرب فیها سربا و السّرب اسم و مصدر یقال سرب یسرب سروبا و سربا اذا دخل سربا غیر عمیق. و قیل تقدیره فاتّخذه سبیله سربا فهما مفعولان، کقوله: «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا».
هوش مصنوعی: گفته شده که فراموشی به این دو نفر نسبت داده شده، زیرا موسی فراموش کرد که خبر ماهی را بگوید و به مکانی که برایش تعیین شده بود رسید. همچنین آن جوان هم فراموش کرد که به او بگوید درباره ماهی چه اتفاقی افتاده است. بنابراین او راهی را انتخاب کرد، یعنی راهی را که ماهی از خشکی به دریا پیدا کرده بود. "سرّباً" به این معناست که او وارد جایی شد که عمق زیادی نداشت. همچنین برخی بر این باورند که می‌توان گفت او آن ماهی را به عنوان راهی برای خود برگزید و این دو واژه به عنوان مفعول به حساب می‌آیند، مانند جمله‌ای که در آن آمده: "و خدا ابراهیم را دوست خود انتخاب کرد."
و قیل بقی طریقه کالسّرب و الآیة علی التّقدیم و التّأخیر لانّ ذهاب الحوت کان قد تقدّم علی النّسیان.
هوش مصنوعی: گفته شده که روش دیگر مانند روش قبلی است و موضوع آیه نیز به ترتیب جلو و عقب آمده، زیرا رفتن ماهی (یا نهنگ) پیش از فراموشی بوده است.
موسی و یوشع بفرمان اللَّه تعالی قصد مجمع البحرین کردند، زاد بر گرفته قرصی چند و ماهیی مملوح خشک شده، و گفته‌اند ماهی تازه بریان کرده، و از آن پاره‌ای خورده تا مجمع البحرین رسیدند بنزدیک صخره، موسی گفت یوشع را که: امکث حتّی آتیک ساعتی درنگ کن تا من بتو باز آیم، موسی (ع) حاجتی که در پیش داشت رفت و ماهی که در زنبیل بود چون نم دریا باو رسید روح باز یافت و زنده شد و در آب شد، یوشع گفت: اذ حاء نبیّ اللَّه حدّثته چون موسی (ع) باز آید حدیث ماهی با وی بگویم، فانساه الشّیطان، چون موسی (ع) باز آمد حدیث ماهی فراموش کرد، شیطان از یاد وی ببرد.
هوش مصنوعی: موسی و یوشع به فرمان خدا به سوی محل تلاقی دو دریا رفتند. آن‌ها مقداری نان و ماهی خشک برداشتند، و گفته شده که ماهی تازه‌ای هم کباب کردند و از آن خوردند. وقتی به نزدیک صخره رسیدند، موسی به یوشع گفت که انتظار کند تا او بازگردد. موسی به دنبال حاجتی رفت و ماهی‌ای که در سبد بود، وقتی آب دریا به آن رسید، زنده شد و به درون آب رفت. یوشع تصمیم گرفت وقتی موسی برمی‌گردد، داستان ماهی را برایش بگوید. اما شیطان این موضوع را از یادش برد و زمانی که موسی برگشت، یوشع فراموش کرد که درباره ماهی چه بگوید.
و گفته‌اند چشمه‌ای بود آن را ماء الحیاة میگفتند، هیچ قطره‌ای از آن بمرده‌ای نرسیدی که نه در حال زنده گشتی، یوشع دست بدان برد و وضو می‌کرد، آن گه دست بیفشاند و قطره‌های آب بماهی رسید زنده گشت و در آب شد.
هوش مصنوعی: گفته شده که چشمه‌ای وجود داشت که به آن "آب حیات" می‌گفتند. هر کس که از آن آب می‌نوشید، به زندگی بازمی‌گشت. یوشع به این آب دست می‌کشید و وضو می‌گرفت. سپس دستش را به آب می‌زد و قطرات آب به ماهی‌ها می‌رسید و آنها زنده می‌شدند و دوباره به آب برمی‌گشتند.
و عن ابی بن کعب مرفوعا قال لمّا انتهیا الی الصّخرة وضعا رؤسهما فناما و اضطرب الحوت فی المکتل فخرج منه فسقط فی البحر «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً».
هوش مصنوعی: ابو بن کعب روایت کرده که وقتی آن‌ها به سنگ رسیدند، سرشان را گذاشتند و خوابشان برد. سپس ماهی در ظرفی که در آن بودند، تکان خورد و از آن خارج شد و به دریا افتاد و در آنجا مسیر خود را گرفت.
«فَلَمَّا» استیقظ موسی نسی صاحبه ان یخبره بالحوت فانطلقا بقیّة یومهما و لیلتهما حتّی اذا کان من الغد، «قالَ» موسی، «لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا» ماهی چون در آب شد ربّ العالمین بکمال قدرت خویش آن راه ماهی چون طاقی نگه داشت تا در نیامیخت.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه موسی به هوش آمد، دوستش یادش آورد که باید او را از ماهی باخبر کند. بنابراین، آن دو تا پایان روز و شب با هم راه رفتند تا اینکه صبح روز بعد، موسی به خدمتکارش گفت: «به ما ناهار بده.» در آن لحظه، ماهی در آب تبدیل به مانند یک طاق نگه داشته شد و به هیچ وجه در آب حل نشد، این کار نیز به قدرت کامل خداوند انجام شد.
روی ابیّ بن کعب عن رسول اللَّه (ص) قال انجاب الماء عن مسلک الحوت فصار کوة لم تلتئم فدخل موسی الکوة علی اثر الحوت فاذا هو بالخضر، و قیل جمد الماء تحته، و قیل صار صخرا. و قال وهب ظهر فی الماء من اثر الحوت شقّ و اخدود شبه نهر من حیث دخلت الی حیث انتهت.
هوش مصنوعی: ابیّ بن کعب نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمودند آب به خاطر حرکت ماهی، به شکل یک منفذ در آمده و هرگز به حالت اول خود برنگشته است. موسی به دنبال ماهی وارد آن منفذ شد و ناگهان با خضر مواجه شد. برخی گفته‌اند که آب زیر او خشک شده و برخی دیگر نیز بیان کرده‌اند که به سنگ تبدیل شده است. وهب نیز گفته است که در آب، نشانه‌هایی از حرکت ماهی نمایان شده که شبیه به یک نهر است، از جایی که موسی وارد شد تا جایی که به پایان رسید.
پس ایشان از آن جایگاه که ماهی در آب شده بود بر گذشتند و رفتند چندانک اللَّه تعالی خواست و آن رفتن افزونی بود، موسی (ع) در آن رفتن افزونی گرسنه شد و بوی رنج رسید و لم یعی موسی فی سفر قطّ الّا فی ذلک السّفر، یوشع را گفت: «آتِنا غَداءَنا» ما نأکله بالغداة، «لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» عنآء و تعبا، و ذلک انّه القی علی موسی الجوع بعد ما جاوز الصّخرة لیتذکّر الحوت و یرجع الی موضع طلبه.
هوش مصنوعی: آنها از جایی که ماهی در آب قرار داشتند، گذشتند و به راه خود ادامه دادند تا جایی که خداوند خواسته بود. در این مسیر طولانی، موسی (ع) گرسنه شد و احساس خستگی کرد. او هیچ‌گاه در هیچ سفری به اندازه این سفر احساس خستگی نکرده بود. به یوشع گفت: «به ما غذاییمان را بده» چون ما در صبحانه چیزی نخورده‌ایم. «واقعاً ما در این سفر به سختی و مشقت دچار شده‌ایم»، و این به خاطر آن بود که گرسنگی بر موسی عارض شده بود پس از اینکه از آن صخره گذشت و به یاد ماهی افتاد تا به محلی که ماهی را طلب کرده بودند، برگردد.
فقال له فتاه و تذکر: «أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ» و انّما کان اوی الیها یوشع لحاجته، یوشع گفت دیدی آن گه که من پناه بسنگ بردم حاجتی را که در پیش بود ماهی آنجا فراموش کردم آن گه از تیزی موسی (ع) بترسید گفت: «وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ». و قیل اعتذر بانساء الشّیطان لانّه لو ذکر ذلک لموسی (ع) ما جاوز ذلک الموضع و ما ناله النّصب، و المعنی شغل الشّیطان قلبی بوسوسته فنسیت ان اذکره، «وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً» این سخن از یوشع است و فعل از حوت، ای اتّخذ الحوت سبیله فی البحر اتّخاذا عجبا، و روا باشد که سخن از یوشع بود و فعل از حوت و تعجّب از موسی یعنی که موسی چون قصّه حوت و در شدن وی بآب بر آن صفت از یوشع شنید شگفت بماند و تعجّب کرد، و روا باشد که فعل موسی نهند: ای اتّخذ موسی سبیل الحوت فی البحر عجبا، ای تعجّب من ذلک. قال عبد الرّحمن بن زید ایّ شی‌ء اعجب من حوت کان دهرا من الدهور یؤکل منه ثمّ صار حیّا وثب فی البحر و کان شقّ حوت.
هوش مصنوعی: یک جوان به او گفت: «آیا دیدی زمانی که به سنگ پناه بردیم؟» او به خاطر نیازش به آنجا پناه برده بود. یوشع گفت: «یادت هست که وقتی به سنگ پناه بردم، نیازم را که در ذهن داشتم فراموش کردم؟» او از ترس موسی (ع) گفت: «تنها شیطان باعث شد تا آن را فراموش کنم.» بعضی می‌گویند او به خاطر وسوسه‌های شیطان عذرخواهی کرد؛ زیرا اگر درباره این موضوع به موسی (ع) می‌گفت، دیگر به آن مکان نمی‌رسید و خستگی را احساس نمی‌کرد. در واقع شیطان قلب او را با وسوسه‌اش مشغول کرده و باعث فراموشی‌اش شده بود. سپس یوشع گفت: «و ماهی در دریا به‌گونه‌ای شگفت‌انگیز راه خود را پیدا کرد.» این حرف از یوشع است و فعل مربوط به ماهی است، یعنی ماهی به طریقی عجیب در دریا مسیری را انتخاب کرد. ممکن است این سخن از یوشع باشد و فعل مربوط به ماهی و موسی که وقتی ماجرای ماهی را از یوشع شنید، شگفت‌زده شد و تعجب کرد. روایت است که فعل موسی هم به این معنا باشد: «موسی شگفت‌زده شد از اینکه ماهی در دریا به چه شکلی حرکت کرد.» عبد الرحمن بن زید گفته است: «چه چیزی از ماهی که سال‌ها در دریا بود و اکنون دوباره زنده شده و در آب پریده، شگفت‌انگیزتر است؟»
چون یوشع حدیث ماهی کرد موسی (ع) گفت: «ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» ای نطلب و نرید من العلامة، آن بود علامت و نشان آن که ما می‌جستیم، «فَارْتَدَّا» ای رجعا، «عَلی‌ آثارِهِما» الّذی جاء منه، «قَصَصاً» یقصّان الاثر ای یتبعان اثر المجی‌ء، یقال قصّ اثره و اقتصّ علی اثره قصّا و قصصا.
هوش مصنوعی: وقتی یوشع به موسی (ع) گفته بود که ماهی صحبت کرد، موسی (ع) پاسخ داد: «این همان چیزی است که ما به دنبالش بودیم.» سپس آنها به دنبال نشانه‌ای که یافتند، بازگشتند و شروع به دنبال کردن آثار گذشته کردند. گفته می‌شود که آن‌ها علت آمدن را دنبال می‌کردند.
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» ذکر یوشع اینجا منقطع گشت و علماء دین و اهل تفسیر را پس ازین در شأن و قصّه وی هیچ سخن نیست، و موسی (ع) بآن سرب در اثر ماهی میشد تا به خضر رسید، فاذا هو بالخضر نائما مسجّی بثوب علیه الماء کالطّاق او کالقبّة. و قیل کان نائما فوق الماء علیه قطیفة خضراء قد دخلها تحت رأسها و تحت رجلیه. و قیل رآه علی طنفسة خضراء علی وجه الماء فسلّم‌ علیه، فقال له من انت؟ فقال انا موسی بنی اسرائیل، فقال له لقد کان لک فی التّوراة علم و فی بنی اسرائیل شغل؟ قال بلی و لکن اللَّه عزّ و جل امرنی ان آتیک و اصحبک و اتعلم منک. و قیل اسم الخضر: بلیاء بن ملکان بن یقطن و الخضر لقب له، انّما سمّی خضرا لانّه جلس علی فروة بیضاء فاهتزّت تحته خضراء و القروة کلّ نبات مجتمع اذا یبس، و یقال هی الارض المرتفعة الصّلبة. و قیل انّما سمّی خضرا لانّه اذا صلّی اخضرّ ما حوله. قال سعید الخضر امّه رومیّة و ابوه فارسیّ.
هوش مصنوعی: یوشع در اینجا از داستانش قطع می‌شود و بعد از این، علما و مفسران دین درباره او هیچ صحبتی ندارند. موسی (علیه‌السلام) در جستجوی خضر به سراغ ماهی می‌رود تا به او برسد و وقتی به خضر می‌رسد، او را می‌بیند که خوابیده و در حالتی آرام است، روی او را با پارچه‌ای پوشانده‌اند که در اثر آب به نظر می‌رسد. برخی گفته‌اند که خضر در بالای آب و زیر یک پتو سبز رنگ خوابیده است. همچنین گفته شده که او روی فرش سبز رنگی در سطح آب نشسته بود. موسی به او سلام می‌کند و خضر از او می‌پرسد که کیست. موسی پاسخ می‌دهد که من موسی، از بنی‌اسرائیل هستم. خضر می‌گوید که تو در تورات دانش و در بنی‌اسرائیل مشغله‌ای داری؟ موسی تایید می‌کند و می‌گوید که خداوند به من دستور داده که نزد تو بیایم و از تو یاد بگیرم. در برخی منابع آمده است که اسم خضر «بلیاء» و پسر «ملکان» و «یقطن» بوده و لقب او به دلیل نشستن روی فرشی سفید است که زیر او سبز می‌شود. همچنین گفته شده که او به خاطر تأثیر دعاهایش، محیط اطرافش سرسبز می‌گردد. بنا بر روایتی، مادر خضر رومی و پدرش فارسی بوده است.
و عن عبد اللَّه بن شوذب قال الخضر من ولد فارس و الیاس من بنی اسرائیل یلتقیان فی کلّ عام بالموسم. و روی فی بعض الاخبار انّ رسول اللَّه (ص) ذکر قصّة الخضر فقال کان ابن ملک من الملوک فاراد ان یستخلفه من بعده فلم یقبل منه و لحق بجزایر البحور فطلبه ابوه فلم یقدر علیه و عن ابن ابی لهیعة انّ الخضر ابن فرعون موسی حکاه النقّاش فی تفسیره و العهدة علیه، و اختلفوا فی نبوّته فمنهم من قال هو نبیّ و منهم من قال هو ولیّ و اختلفوا فی حیاته و الجمهور علی انّه حیّ بعد فی زماننا فقالوا الخضر نبیّ و الیاس نبی و هما فی الاحیاء یلتقیان فی کلّ موسم فی عرفات.
هوش مصنوعی: عبدالله بن شوذب نقل می‌کند که خضر از نسل فارس و الیاس از بنی اسرائیل هستند و در هر سال در موسم حج یکدیگر را ملاقات می‌کنند. در برخی اخبار آمده است که پیامبر (ص) داستان خضر را ذکر کرده و گفته که او فرزند یکی از شاهان بود و خواست که او را جانشین خود کند، اما او قبول نکرد و به جزایر دریا رفت. پدرش برای یافتن او تلاش کرد اما موفق نشد. همچنین، برخی گفته‌اند که خضر فرزند فرعون موسی است، اما این موضوع مورد اختلاف است. درباره نبوت او هم نظرات مختلفی وجود دارد؛ برخی او را نبی می‌دانند و برخی دیگر او را ولیّ می‌دانند. در مورد حیات او نیز اختلاف نظر وجود دارد، اما اکثر مردم بر این باورند که او هنوز زنده است و در این زمان هم حضور دارد. بر این اساس، خضر و الیاس هر دو نبی هستند و در هر موسم حج در عرفات یکدیگر را ملاقات می‌کنند.
و عن عمرو بن دینار قال انّ الخضر و الیاس یحییان فی الارض ما دام القرآن فی الارض فاذا رفع القرآن ماتا. و فی الخبر عن النّبی (ص) قال انّ اخی الخضر لیقضی ثلث ساعات من النّهار بین امم البحر و یشهد الصّلوات کلّها فی المسجد الحرام و یتهجّد بالسّحر عند سدّ یاجوج و ماجوج.
هوش مصنوعی: عمرو بن دینار نقل کرده که خضر و الیاس تا زمانی که قرآن در زمین وجود دارد، زنده‌اند و وقتی قرآن برداشته شود، آن‌ها هم می‌میرند. همچنین در روایت دیگری از پیامبر (ص) آمده است که خضر در سه ساعت از روز را در میان امم دریا به قضا می‌پردازد و تمام نمازها را در مسجد الحرام حاضر می‌شود و در سحرگاه در نزد سد یاجوج و ماجوج به عبادت مشغول است.
و روی عن محمّد بن اسحاق انّ موسی صاحب الخضر هو موسی بن افرائیم بن یوسف و هذا بعید، فانّ الصّحیح عن البخاری انّ سعید بن جبیر قال قلت لابن عباس انّ نوفا البکالیّ یزعم انّ موسی صاحب الخضر لیس هو موسی بنی اسرائیل، انّما هو موسی آخر، قال کذب عدوّ اللَّه. و فی بعض القصص انّ الخضر لمّا رأی یوشع بن نون شرب من ماء الحیاة اخذه و جعله فی تابوت و شدّه بالرّصاص و رمی به فی موج البحر و هذا بعید بل صرفه موسی و ردّه الی بنی اسرائیل و انّما ذهب الی هذا من ذهب لان ذکره انقطع ها هنا.
هوش مصنوعی: طبق روایت محمد بن اسحاق، موسی، همراه خضر، موسی بن افرائیم، پسر یوسف است و این موضوع چندان قابل قبول نیست. زیرا در منابع معتبر، از جمله صحیح بخاری آمده که سعید بن جبیر به ابن عباس گفت: «من به او گفتم، نوف البکالی ادعا می‌کند که موسی همراه خضر همان موسی بنی اسرائیل نیست بلکه موسی دیگری است.» ابن عباس این ادعا را رد کرد و گفت: «این فرد دشمن خدا دروغ می‌گوید.» همچنین در برخی داستان‌ها آمده است که وقتی خضر، یوشع بن نون را دید که از آب حیات می‌نوشد، او را گرفت، آب را در تابوت گذاشت و با سرب محکم کرد و آن را در دریا انداخت. این روایت نیز درست نیست و در واقع موسی او را به سمت بنی اسرائیل برگرداند. از این رو برخی به این توهم دچار شدند که اطلاعات مربوط به آن از بین رفته است.
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا» یعنی النّبوّة و العلم و الطّاعة و طول الحیاة، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً» ای علم من علم الغیب ما لم یعلم غیره.
هوش مصنوعی: آن‌ها بندهای از بندگان ما را یافتند که رحمت ویژه‌ای از جانب ما به او داده‌ایم. این رحمت شامل نبوت، علم، طاعت و طول عمر است. همچنین، ما به او علمی آموخته‌ایم که فقط از نزد ماست و شامل علم غیب است که هیچ‌کس جز او از آن آگاه نیست.
«قالَ لَهُ مُوسی‌ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلی‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ» ای هل اصحبک علی شرط ان تعلّمنی هدی و صوابا، «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» قرأ بصری «رُشْداً» بفتح الرّاء و الشّین و قرأ الباقون «رُشْداً» بضم الرّاء و اسکان الشّین و الرّشد و الرّشد لغتان کالبخل و البخل و انتصاب «رشدا» علی انّه مفعول تعلّمنی، و قیل نصب لانّه مفعول له ای هل اتّبعک للرّشد.
هوش مصنوعی: موسی به او گفت: «آیا می‌توانم همراه تو باشم با این شرط که از آنچه به تو آموخته‌اند، مرا آموزش دهی؟» واژه «رشدا» به دو شکل خوانده شده است؛ برخی آن را با فتح حروف خوانده‌اند و برخی دیگر با ضم و سکون. کلمه «رشد» و «رشد» دو زبان مختلف هستند، مانند «بخل» و «بخل». «رشدا» نیز به عنوان مفعول به حساب می‌آید و برخی معتقدند که این کلمه به عنوان مفعول له آمده است، یعنی: «آیا می‌توانم برای رسیدن به رشد و آگاهی همراه تو باشم؟»
«قالَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» لن تصبر علی صنیعی لانّی علّمت غیب علم ربّی، ثمّ اعلمه العلّة فی ترک الصّبر و تدارک قلبه به، فقال: «وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً» ای علی ما لم تعلمه من امر ظاهره منکر و باطنه بخلاف ظاهره، و انتصاب «خُبْراً» علی المصدر لانّ معنی لم تحط به خبرا لم تخبره خبرا، یقال خبرت الشی‌ء اخبره و اخبرته اذا استقصیت علمه و خبره.
هوش مصنوعی: او گفت: «قطعا تو نمی‌توانی با من صبر کنی» زیرا نمی‌توانی بر کار من صبر کنی، چرا که من علم غیب را از خدا آموخته‌ام. سپس او دلیل ترک صبر و نحوه تسکین قلبش را برایش توضیح داد و گفت: «چگونه می‌توانی بر چیزی صبر کنی که هیچ­گاه به آن آگاهی نداشتی؟» یعنی بر چیزی که از ظاهر آن خبر نداری و باطناً برخلاف ظاهر است. واژه «خبر» به معنای اطلاع داشتن و شناخت کامل از یک موضوع است، به طوری که اگر چیزی را به خوبی بشناسی، می‌توان گفت که از آن خبر داری.
«قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» عن الانکار. و قیل عن السّؤال، «وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً» ای اتابعک علی کلّ ما ترید و لا اخالفک فی شی‌ء. و قیل تمّ الکلام علی قوله «صابِراً» فصبر لمّا استثنی بقوله «إِنْ شاءَ اللَّهُ» و عصی حیث لم یستثن، فقال له الخضر: «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی» ای صحبتنی، «فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْ‌ءٍ» ممّا افعله، «حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً» ای حتّی اکون انا الّذی افسّره لک، قرأ نافع و ابن عامر «فَلا تَسْئَلْنِی» بفتح اللّام و تشدید النّون و الوجه انّ الفعل قد الحق النّون الثّقیلة و بنی معها علی الفتح، و قرأ الباقون «فَلا تَسْئَلْنِی» باسکان اللّام و تخفیف النّون و الوجه انّ الفعل مجزوم بلا الّتی للنّهی فسکنت اللّام للجزم «فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَها» موسی و خضر هر دو در ساحل دریا می‌رفتند کشتیی بایشان بر گذشت، اصحاب کشتی که ایشان را دیدند بسیمای نیکان و نیک مردان ایشان را بی مزد در کشتی نشاندند، و گفته‌اند که اصحاب کشتی خضر را بشناختند از آن در کشتی نشاندند بی مزد، چون کشتی بمیان دریا رسید خضر تبر برداشت و کشتی را سوراخ کرد چنانک آب بکشتی برآمد، موسی (ع) بجامه خویش آن سوراخ بگرفت، و گفته‌اند بوم کشتی بشکست اما آب برنیامد، موسی (ع) گفت: «أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها؟»، قرأ حمزة و الکسائی «لیغرق اهلها» بالیای مفتوحة و بفتح الرّاء و رفع الاهل و الوجه انّه علی اسناد الفعل الی الاهل و ارتفاعه به، و قرأ الباقون «لِتُغْرِقَ» بالتّاء مضمومة و بکسر الرّاء و نصب الاهل و الوجه انّه علی اسناد الفعل الی المخاطب و انتصاب الاهل بالفعل و المعنی: لتغرق ایّها المخاطب اهلها و هذا موافق لما قبله لانّه الخطاب و هو قوله: «أَ خَرَقْتَها» و لما بعده و هو قوله: «لَقَدْ جِئْتَ». بر قراءت حمزه و کسایی گفت کشتی را بشکستی تا مردمان آن بآب غرق شوند، و بر قراءت دیگران گفت کشتی را بشکستی تا مردمان آن را بآب غرق کنی. و قیل معناه هذا الفعل یشبه فعل من یرید الاغراق، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً» عظیما منکرا مأخوذ من امر القوم اذا کثروا و اشتدّ امرهم.
هوش مصنوعی: موسی (ع) گفت: حتماً اگر خدا بخواهد، صبر خواهم کرد. البته در مورد این جمله گفته‌اند که تعبیر از عدم سوال نیز می‌تواند باشد. او ادامه داد که من هیچ دستوری از تو را نافرمانی نخواهم کرد؛ یعنی قصد دارم با تو همراهی کنم و در هیچ موردی با تو مخالفت نکنم. گفته شده که درباره کلمه "صابراً" توضیحاتی وجود دارد، چون صبر را به شرط "اگر خدا بخواهد" استثنا کرده است، ولی نافرمانی را بدون هیچ استثنایی بیان کرده است. خضر به او گفت: اگر با من همراه هستی، هیچ سوالی درباره کارهایی که انجام می‌دهم نپرس، تا زمانی که من خودم درباره آنها توضیح بدهم. گفته‌اند که "فَلا تَسْئَلْنِی" به دو صورت مختلف خوانده شده: یک گروه با فتح لام و تشدید نون و گروه دیگر با سکون لام و تخفیف نون. هر دو قرائت به دلایل خاص خودشان معتبرند. سپس، آن دو نفر راه افتادند تا اینکه سوار کشتی شدند. در حین سفر، خضر ناگهان کشتی را سوراخ کرد. وقتی موسی (ع) این عمل را دید، با لباسش تلاش کرد تا سوراخ را بپوشاند. در اینجا گفت: آیا این کار را کردی تا اهل کشتی غرق شوند؟ این جمله نیز به دو صورت خوانده شده که هر کدام بیانگر نوعی اشاره به مردم کشتی است. بر اساس یک تفسیر، این عمل نشان‌دهنده نیت کسی است که می‌خواهد غرق کند. در نهایت، گفتی که واقعاً کار بزرگی را مرتکب شده‌ای که نشان‌دهنده شدت ماجرا است.
چون موسی (ع) بر فعل وی انکار نمود، خضر گفت: «أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً»، ایشان در آن سخن بودند که گنجشکی از هوا فرود آمد و منقار خویش بر آب دریا زد و باز بپرید، خضر گفت: یا موسی انّ علمی و علمک و علم الخلائق کلّهم فی علم اللَّه کهذه النّقرة الّتی اخذها من عرض البحر، موسی چون دید که کشتی شکسته را آب بر نیامد و اهل کشتی را از آن هیچ زیان نداشت گفت: «لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ» ای بما غفلت فانّ النّسیان مرفوع عن الانسان، و قیل هو من النّسیان الّذی هو التّرک یعنی بما ترکت من وصیّتک. و عن ابن عباس‌ انّ موسی لم ینس و لکنّه من معاریض الکلام و اراد شیئا آخر نسیه، «وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً» ای لا تضایقنی بهذا القدر فتعسر بصاحبک. و قیل «لا تُرْهِقْنِی» ای لا تغشنی من امری عسرا، یقال غلام مراهق قارب ان یغشاه البلوغ.
هوش مصنوعی: چو موسی (ع) به عمل خضر اعتراض کرد، خضر به او گفت: «آیا نگفتم که تو قادر به تحمل با من نخواهی بود؟» در آن حال، گنجشکی از آسمان پایین آمد و نوکش را به آب دریا زد و دوباره به آسمان پرواز کرد. خضر به موسی گفت: «علم من و علم تو و علم تمام مخلوقات در علم خداوند همانند این قطره‌ای است که از سطح دریا برداشت.» وقتی موسی دید که آب به کشتی شکسته آسیب نرسانده و هیچ صدمه‌ای به اهل کشتی وارد نشده، گفت: «مرا به خاطر آنچه فراموش کرده‌ام مجازات نکن.» او به غفلت خود اشاره کرد و گفت که فراموشی از انسان رفع شده است. برخی گفته‌اند که مقصودش ترک وصیت خضر بود. همچنین از ابن عباس نقل شده که موسی فراموش نکرده بود، بلکه به خاطر ابهام در کلامش، چیزی دیگر را فراموش کرده بود. و جمله «و مرا در این کار به زحمت نینداز» به این معنا بود که مرا به خاطر این موضوع در تنگنا قرار نده. و گفته شده که «لا تُرْهِقْنِی» یعنی مرا در کار های دشوار غافل کن، مانند نوجوانی که نزدیک به بلوغ است.
«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ» پس از کشتی بیرون آمدند و در شهر شدند، و جماعتی کودکان را دیدند که بازی میکردند، خضر یکی را از ایشان که بر وی نیکوتر بود و بجامه پاکتر و بطبع خوبتر. بگرفت و سر وی از تن جدا کرد، قیل اقتلع رأسه، و قیل ذبحه بالسّکین، و قیل دمغ رأسه بالحجر، و قیل رفسه برجله فقتله، و قیل ضرب رأسه الجدار فقتله. ابن عباس گفت کودکی بود بحد بلوغ نارسیده بدلیل آنکه موسی گفت: «نَفْساً زَکِیَّةً»، و بر قراءت ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و رویس از یعقوب «زاکیة» و هما واحدة ای طاهرة لم تبلغ حدّ التّکلیف فالزّکیّة فعلیة و الزّاکیة فاعلة و کلتاهما واحدة فی المعنی، و قیل الزّاکیة التی لم تذنب قطّ و الزّکیّة الّتی اذنبت ثمّ تابت، قومی گفتند بالغ بود و لهذا قال موسی: «بِغَیْرِ نَفْسٍ» ای بغیر قود و لو کان صغیرا لم یکن علیه قصاص و لا تبعة:
هوش مصنوعی: پس از خروج از کشتی و ورود به شهر، گروهی از کودکان را دیدند که مشغول بازی بودند. خضر یکی از آن‌ها را که به نظرش زیباتر و لباسش تمیزتر بود، گرفت و جانش را گرفت. در مورد چگونگی کشتن او روایات مختلفی وجود دارد؛ برخی می‌گویند سرش را از بدن جدا کرد، برخی دیگر می‌گویند با چاقو او را ذبح کرد، یا اینکه با سنگ به سرش ضربه زد، یا اینکه با پا به او ضربه زد و کشته شد، و یا اینکه سرش را به دیوار کوبید و جانش را گرفت. ابن عباس گفت که این کودک به سن بلوغ نرسیده بود، زیرا موسی گفت: «نَفْساً زَکِیَّةً» و مطابق با قرائت‌های مختلف، هر دو مفهوم «زکیة» و «زاکیة» به معنای پاک و بی‌گناه هستند. برخی گفتند که او بالغ بوده و به همین دلیل موسی گفت: «بِغَیْرِ نَفْسٍ»، یعنی بدون آنکه قصاص لازم باشد و اگر او کوچک بود، قصاص و مسئولیت درباره‌اش نمی‌بود.
قال الکلبی کان فتی یقطع الطّریق و یأخذ المتاع و یلخاء الی ابویه فیحلفان دونه و لا یعلمان ذلک. قال الحسن کان رجلا کافرا و العرب قد تقول للرجل البالغ غلام، و قیل کان اسمه حیسون و قیل خشنود و اسم ابیه ملاس و اسم امّه رحمی، و قیل شهوی. و عن ابیّ بن کعب قال سمعت رسول اللَّه (ص) یقول الغلام الّذی قتله الخضر طبع کافرا، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً» ای منکرا ینکره العقلاء و النّکر اشدّ و اعظم من الامر، قرأ ابن عامر و نافع بروایة ورش و قالون و ابو بکر و یعقوب «نُکْراً» بالتّثقیل و الباقون «نُکْراً» بالتّخفیف و هما لغتان کالعنق و العنق و الطّنب و الطنب و الشّغل و الشّغل و الاصل التّثقیل و قد مضی مثله.
هوش مصنوعی: در گذشته جوانی وجود داشت که راه‌ها را می‌زد و وسایل مردم را می‌ربود و به والدینش پناه می‌برد و آن‌ها برایش قسم می‌خوردند و از این موضوع بی‌خبر بودند. برخی گفتند که او کافر بود و عرب‌ها به مرد بالغ نیز «غلام» می‌گفتند. گفته شده نام او حیسون یا خشنود بوده و نام پدرش ملاس و نام مادرش رحمی یا شهوی بوده است. ابی بن کعب نقل می‌کند که رسول خدا (ص) فرمود: آن جوانی که خضر او را کشت، کافر به دنیا آمد. این موضوع به‌حدی ناپسند بود که عقل‌ها آن را انکار می‌کردند. در قرائت، ابن عامر، نافع با روایت ورش و قالون و ابوبکر و یعقوب «نُکْراً» را با تشدید خوانده‌اند و بقیه با تخفیف خوانده‌اند که هر دو به یک معنا هستند.
آورده‌اند که خضر چون انکار موسی دید بر قتل غلام دست بشانه غلام زد، شانه چپ وی بیرون آورد و گوشت از وی باز کرد، بر استخوان شانه وی نبشته بود: کافر لا یؤمن باللّه ابدا.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که وقتی خضر متوجه شد موسی به او شک کرده، به غلامی که کشته بود اشاره کرد و شانه چپ او را خارج کرد و گوشت او را کنار زد. بر روی استخوان شانه‌اش نوشته بود: کافر هرگز به خدا ایمان نمی‌آورد.
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً» زاد فی هذه الآیة لک لانّ النّکیر فیه اکثر.
هوش مصنوعی: ای گفت: «آیا به تو نگفتم که تو نمی‌توانی با من صبور باشی؟» در این آیه تکیه بیشتری بر نکوهش وجود دارد.
«قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْ‌ءٍ» یعنی سؤال توبیخ و انکار، «بَعْدَها» ای بعد هذه المسئلة، و قیل بعد هذه المرّة، و قیل بعد هذه النّفس المقتولة، «فَلا تُصاحِبْنِی» بالالف مضمومة التّاء قراءة الجمهور الّا ما رواه ابن حسّان عن یعقوب «فلا تصاحبنی» بفتح التّاء و الحاء و اسکان الصّاد بغیر الف، فتصاحبنی من المصاحبة و هو ان تکون من کلّ واحد صحبة للآخر لانّه من باب المفاعلة فیکون الفعل فیه من الاثنین و تصاحبنی من الصحبة و هو ممّا یکون الفعل لواحد و المقصود ها هنا هو صحبة المخاطب فاضاف الصّحبة الیه فقط، «قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً» اعذرت فیما بینی و بینک فی الفراق، قرأ نافع «مِنْ لَدُنِّی» بضم الدّال و تخفیف النّون و قرأ ابو بکر «لَدُنِّی» باسکان الدّال و اشمامها الضمّة و تخفیف النّون، و قرأ الباقون «لَدُنِّی» مضمومة الدّال مشدّدة النّون و هو الاصل الّذی ینبغی ان تکون الکلمة علیه.
هوش مصنوعی: اگر از تو درباره چیزی بپرسم، یعنی سؤالی که حاکی از توبیخ و انکار است، پس بعد از این موضوع، نمی‌توانی با من همراه باشی. مقصود از این همراهی، ارتباط و دوستی است که بین دو نفر وجود دارد. در اینجا موضوع بحث این است که فقط از طرف شخص مورد خطاب به او اشاره شده است. من در مورد جدایی‌ام از تو، عذری را برایت آورده‌ام. درباره تلفظ و قرائت بعضی از کلمات نیز تفاسیر و قرائت‌های مختلفی وجود دارد که می‌توان به آن‌ها اشاره کرد.
و عن ابی بن کعب قال کان رسول اللَّه (ص) اذا ذکر احدا فدعا له بدا بنفسه، فقال ذات یوم رحمة اللَّه علی و علی اخی موسی لو لم یحمله الحیاء علی اخذ ذمامه الّا یصاحبه بعدها لرای من عجایب غیب اللَّه و علمه شیئا کثیرا.
هوش مصنوعی: ابی بن کعب می‌گوید: رسول‌الله (ص) وقتی نام کسی را ذکر می‌کرد، ابتدا برای خودش دعا می‌کرد. یک روز گفت: رحمت خدا بر من و بر برادر موسی‌ام باد. اگر شرم مانع از آن نمی‌شد که بدون اینکه با او همراه شوم، به او بپیوندم، چیزهای عجیب و اسرار زیادی از علم و غیب خداوند را می‌دیدم.
«فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ» از آنجا رفتند بشهر انطاکیه، و گفته‌اند شهر ایله و هی ابعد ارض اللَّه من السّماء، و گفته‌اند شهر باجروان بزمین ارمنیة، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» استطعمهم موسی و دخل الخضر فی الکلام للصّحبة، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» یقول ضفته اذا جئته ضیفا و اضفته اذا دعوته الی‌ ضیافتک و کذلک ضیّفته و الضّیف و الضّیفوفة المیل و سمّی الضّیف لانّه عدل من منزله الی منزل غیره، «فَوَجَدا فِیها» ای فی القریة، «جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» لفظ الارادة ها هنا مجاز و المراد به یقرب و یکاد و هذا واسع فی العربیّة یقول ترید الشّمس ان تمیل، و قال الشّاعر:
هوش مصنوعی: آن‌ها از جایی حرکت کردند تا به مردم یک روستا رسیدند. گفته شده که این روستا شهر انطاکیه است و برخی می‌گویند به نام ایله، دورترین نقطه زمین از آسمان است. همچنین به شهری به نام باجروان در ارمنستان اشاره شده است. موسی از مردم آنجا درخواست غذا کرد و خضر نیز به خاطر همراهی در گفتگو وارد شد، اما آن‌ها از پذیرایی آن‌ها سر باز زدند. در عربی، "ضیفه" به معنی دعوت از کسی برای مهمانی است و "ضیف" به کسی اطلاق می‌شود که از خانه‌اش به خانه دیگری می‌رود. سپس آن‌ها در این روستا دیواری را مشاهده کردند که در حال سقوط بود. در اینجا واژه "اراده" به معنای نزدیک شدن و تقریب است و این نوع بیان در زبان عربی رایج است؛ مانند این جمله که "خورشید می‌خواهد کج شود".
یرید الرّمح صدر بنی براء
و یمسک عن دماء بنی عقیل‌
هوش مصنوعی: نیزه به سوی سینه‌ی بنی براء می‌رود و از خون بنی عقیل پرهیز می‌کند.
‌... «أَنْ یَنْقَضَّ» ای ینکسر، قضضت الشّی‌ء کسرته فانقضّ ای انکسر، و قیل ینقضّ یسقط و منه انقضاض الکواکب، «فَأَقامَهُ» ای مسّه الخضر بیده فاستوی الجدار، و قیل هدمه و جدّد بناه و اعاده صحیحا. و عن النّبی (ص) هدمه ثمّ قعد یبنیه. موسی و خضر چون بآن شهر رسیدند مهمانی خواستند و ایشان را مهمانی نکردند و طعام ندادند، مصطفی (ص) گفت لئیمان بودند قوم آن شهر که ایشان را طعام ندادند، پس خضر دیواری دید در آن شهر طول آن صد گز و نزدیک بود که آن دیوار بیفتادی، خضر دست بوی باز نهاد و راست کرد و یا آن را بکند و باز نیکو و درست کرد، موسی گفت: «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» ای لو شئت لاتّخذت علی اصلاحه اجرة و جعلا. و قیل قری و ضیافة، قرأ مکّی و بصری «لتخذت» مخفّفة التّاء مکسورة الخاء، و قرأ الباقون «لَاتَّخَذْتَ» مشدّدة التّاء مفتوحة الخاء و الوجه ان اتّخذ علی افتعل و تخذ علی فعل کلاهما واحد فی المعنی کتبع و اتّبع، یقال اتّخذت مالا اتّخذه اتّخاذا و تخذته اتّخذه تخذا علی فعل بکسر العین، و اظهر ابن کثیر و حفص الذّال و کذلک یعقوب، هذا الحرف وحده و ادغم الباقون الذّال فی التّاء.
هوش مصنوعی: عبارت «أَنْ یَنْقَضَّ» به معنی شکست و سقوط است. وقتی چیزی شکسته می‌شود، به آن «قضضت» می‌گویند. در این متن به این اشاره شده که موسی و خضر زمانی که به یک شهر رسیدند، از آن‌ها مهمانی خواسته شد اما اهل شهر به آن‌ها غذا ندادند و این عمل را ناپسند دانسته‌اند. سپس خضر دیواری را دید که نزدیک به سقوط بود و او آن را به کمک دستش سر و سامان داد. موسی از خضر خواست که اگر می‌خواست، می‌توانست برای تعمیر آن دیوار، اجری دریافت کند. در اینجا دو قرائت مختلف از «اتخذت» و «لاتتخذت» ذکر شده و به تفاوت‌های جزئی در تلفظ و معنا اشاره شده است.
«قالَ هذا فِراقُ» ای هذا وقت فراق، «بَیْنِی وَ بَیْنِکَ». و قیل هذا السؤال منک بعد عهدک و شرطک سبب فراقنا و لا اصحبک بعد هذا و انّما کرّرتین تأکیدا معناه فراق بیننا کما یقال لعن اللَّه الغادر منّی و منک ای الغادر منّا، «سَأُنَبِّئُکَ» ای ساخبرک قبل ان تتفرّق، «بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» ای بمآل ما سألته عنه و لم تصبر علیه، خضر گفت اکنون تفسیر کنم ترا آنچ بر آن صبر نتوانستی‌کرد و بر من انکار کردی: اما کشتی از آن چند درویش بود یعنی ده برادر، پنج از ایشان زمن و پنج ازیشان کارگران در دریا یعنی که در دریا غوّاصی میکنند یا کشتی بکرا میدهند و بغلّه آن زندگانی میکنند، و گفته‌اند که کشتی وقف بود بر ایشان، «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» ای اجعلها ذات عیب، یقال عبته اذا جعلته ذا عیب فانت عائب و ذلک معیب، «وَ کانَ وَراءَهُمْ» ای امامهم، «مَلِکٌ» کافر اسمه جلندی، «یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ» صالحة، «غَصْباً». و قرأ عثمان «کل سفینة صالحة» قیل و امر عثمان فکتب الی بلاد المسلمین بان یکتب فی المصاحف: «صالحة» و قال قد قامت عندی البیّنة بها و کان ذلک فی آخر عمره فلم ینتشر. و فی الآیة دلیل علی انّ المسکین و ان کان یملک شیئا فلا یزول عنه اسم المسکنة اذا کانت به حاجة الی ما هو زیادة علی ملکه و یجوز له اخذ الزّکاة و سئل ابن عباس کیف کانوا مساکین و السّفینة قد تساوی الف دینار، فقال المسافر مسکین و ان کان معه الف دینار.
هوش مصنوعی: خضر به موسی گفت: اکنون زمان جدایی ما فرارسیده است. این جدایی بر اساس توافقی که داشتیم، به دلیل سؤالی است که از تو بعد از عهد و پیمان‌مان پرسیدم. هرچند که تو به من دل خوش نکردی، اما من دوباره بر این موضوع تاکید می‌کنم که این جدایی میان ما حتمی است. من به تو قبل از اینکه جدا شویم، حقیقت چیزی را که نتوانستی بر آن صبر کنی، خواهم گفت. کشتی که دیدی، متعلق به چند درویش بود، یعنی ده برادر که پنج نفر از آنها متعلق به من و پنج نفر دیگر کارگرانی بودند که در دریا به غواصی یا کار در دریا مشغول بودند. گفته می‌شود که کشتی وقف آن‌ها بود. من خواستم که با عیب قرار دادن کشتی، آن را دچار مشکل کنم و در پس آن‌ها، پادشاهی کافر به نام جلندی وجود داشت که هر کشتی سالمی را غصب می‌کرد. عثمان نیز گفت که هر کشتی سالمی باید در مصاحف نوشته شود و این موضوع دلیل بر این است که حتی اگر فردی دارایی داشته باشد، اگر به چیزی بیشتر از آن نیاز داشته باشد، همچنان می‌تواند به عنوان مسکین شناخته شود و حق دریافت زکات را خواهد داشت. ابن عباس گفت که مسافر، حتی اگر با هزار دینار هم سفر کند، همچنان مسکین محسوب می‌شود.
«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینا» ای علمنا ان عاش ان یصیر سببا لکفر والدیه و عصیانهما اللَّه لانّهما کانا شدیدی الحبّ له، و معنی «یُرْهِقَهُما» یغشیهما. و قال الزجاج یحملهما علی الرّهق و هو الجهل.
هوش مصنوعی: نوجوانی که والدینش مؤمن بودند، موجب نگرانی ما شد؛ زیرا احتمال می‌رفت که او باعث کفر والدینش گردد یا به خداوند نافرمانی کند، چون آن‌ها به شدت به او عشق می‌ورزیدند. واژه «یُرْهِقَهُما» به معنای تحت فشار قرار دادن آن‌هاست. طبق گفته زجاج، او موجب غفلت و نادانی آن‌ها خواهد شد.
«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما» قرأ نافع و ابو عمرو «یُبْدِلَهُما» بالتّشدید و کذلک فی النّور: «وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ» و فی التّحریم: «أَنْ یُبْدِلَهُ» و فی القلم: «أَنْ یُبْدِلَنا» و قرأ الباقون «یُبْدِلَهُما» بالتّخفیف و کذلک فی الجمیع الّا ابن عامر و حمزة و الکسائی و حفص عن عاصم فانّهم قرءوا فی النّور وحده بالتّشدید و فی الباقی بالتّخفیف، و الوجه انّ بدّل مثل ابدل و کلاهما قد جاء فی القرآن و التّبدیل فیه اکثر من الإبدال و المعنی اردنا ان یرزقهما اللَّه ولدا یکون، «خَیْراً مِنْهُ زَکاةً» ای اتمّ صلاحا و اطهر دینا، «وَ أَقْرَبَ رُحْماً» قرأ ابن عامر و یعقوب «رُحْماً» بضمّ الحاء و قرأ الباقون «رُحْماً» بسکون الحاء و الوجه انّ رحما و رحما واحد و المضموم عینه اصل و المسکّن مخفّف منه و کالشّغل و الشّغل ای رحمة و عطفا الرّحم و الرّحمة و المرحمة بمعنی واحد.
هوش مصنوعی: در این متن، در مورد تغییر در واژه‌ها و قرائت‌های مختلف از آن‌ها صحبت شده است. گفته می‌شود که در آیه‌ای، خداوند خواسته است که دو نفر را با فرزندی بهتر از آنها که دارای صلاح و دین پاک‌تری باشد، روزی دهد. همچنین به اختلاف در قرائت کلمات اشاره شده است، به طوری که برخی از قاریان با تشدید و برخی دیگر بدون تشدید کلمات را خوانده‌اند. در مورد «رحم» نیز توضیح داده شده که دو نوع قرائت وجود دارد، اما هر دو به یک معنا اشاره دارند که شامل محبت و عاطفه می‌شود.
و قیل هو من الرّحم و القرابة ای ابر بوالدیه و اوصل للرّحم.
هوش مصنوعی: در اینجا به اهمیت ارتباط با خویشاوندان و والدین اشاره شده است و گفته می‌شود که حفظ و نگهداری این ارتباطات از نظر اخلاقی و اجتماعی بسیار مهم است.
کلبی گفت اللَّه تعالی بجای این پسر ایشان را دختری داد که پیغامبری او را بزنی کرد و هفتاد پیغامبر از فرزندان او پدید آمد، و گفته‌اند چهار صد پیغامبر از نسل وی بودند، و گفته‌اند این دختر یونس متّی را دریافت و بسبب وی امّتی عظیم بهدایت حق رسیدند و آن پسر که خضر او را بکشت کافر بود و صلاح پدر و مادر در کشتن وی بود.
هوش مصنوعی: کلبی می‌گوید که خداوند به جای آن پسر، دختری به ایشان عطا کرد که پیامبری او را برگزید و از نسل او هفتاد پیامبر به وجود آمدند. همچنین گفته‌اند که چهارصد پیامبر از نسل او به دنیا آمدند. این دختر به یونس متی ازدواج کرد و به خاطر او قوم بزرگی به هدایت حق رسیدند. درباره آن پسر که خضر او را به قتل رساند، گفتند که او کافر بود و در واقع کشتن او به نفع والدینش بود.
قال قتادة قد فرح به ابواه حین ولد و حزنا علیه حین قتل و لو بقی کان فیه هلاکهما فلیرض امرؤ بقضاء اللَّه فانّ قضاء اللَّه للمؤمن فیما یکره خیر له من قضائه فیما یحبّ.
هوش مصنوعی: قتاده می‌گوید که والدین او در زمان تولدش خوشحال بودند و در لحظه‌ی قتلش غمگین شدند. اگر او زنده می‌ماند، ممکن بود به هلاکت والدینش منجر شود. بنابراین هر انسانی باید به قضا و قدر الهی راضی باشد، زیرا قضا و قدر الهی برای مؤمن در آنچه که نمی‌خواهد، بهتر از آنچه که دوست دارد، است.
«وَ أَمَّا الْجِدارُ فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ» خضر گفت اما آن دیوار که اصلاح آن کردم رایگان «۱» از آن دو یتیم بود در آن شهر نام ایشان اصرم و صریم، «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» و در زیر آن گنجی نهاده ایشان را.
هوش مصنوعی: دیوار که من آن را درست کردم، متعلق به دو یتیم بود که در آن شهر زندگی می‌کردند. نام آن‌ها اصرم و صریم بود و زیر این دیوار، گنجی برای آن‌ها پنهان شده بود.
روی انّ النّبی (ص) قال: کان ذهبا و فضّة، قال ابن عباس و الحسن کان لوحا من ذهب مکتوب فیه عجبا لمن یؤمن بالقدر کیف یحزن، و عجبا لمن یوقن بالرّزق کیف یتعب، و عجبا لمن یؤمن بالموت کیف یفرح، و عجبا لمن یؤمن بالحساب کیف یغفل، و عجبا لمن یعرف الدّنیا و تقلّبها باهلها کیف یطمئنّ الیها، لا اله الّا اللَّه محمد رسول اللَّه، و فی الشّق الآخر انا اللَّه لا اله الّا انا وحدی لا شریک لی خلقت الخیر و الشرّ فطوبی لمن خلقته للخیر و اجریته علی یدیه و الویل لمن خلقته للشرّ و اجریته علی یدیه.
هوش مصنوعی: پیامبر(ص) فرمودند: در کتابی که از طلا و نقره نوشته شده، آمده است: شگفتا از کسانی که به سرنوشت ایمان دارند و چگونه محزون می‌شوند، و یا کسانی که به روزی ایمان دارند و چقدر زحمت می‌کشند. شگفتا از کسانی که به مرگ ایمان دارند و چگونه شاد می‌شوند، و نیز شگفتا از کسانی که به حساب و کتاب ایمان دارند و چطور غافلند. و جای شگفتی است از کسانی که دنیا و تغییرات آن را می‌شناسند و با اهل آن چگونه به آن اطمینان می‌کنند. هیچ معبودی جز اللَّه نیست و محمد رسول اللَّه است. در طرف دیگر نوشته شده: من اللَّه هستم، هیچ معبودی جز من نیست و شریک ندارم. من خیر و شر را خلق کرده‌ام. خوشا به حال کسی که برای خیر خلق کرده‌ام و به دست او آن را جاری کرده‌ام، و وای بر کسی که برای شر خلق کرده‌ام و آن را به دست او جاری کرده‌ام.
و قال بعضهم الکنز المطلق عند العرب هو المال الّا ان یقیّد باضافة فیقال کنز علم و کنز حکمة و کنز جود، ثمّ قال: «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» قال ابن عباس ابوهما السّابع و اسمه کاشح و کان سیّاحا میگوید پدر هفتمین ایشان نیک مرد بوده بصلاح، ربّ العزّه برکت صلاح آن پدر هفتمین باین دو یتیم در رسانید و آن گنج ایشان را نگاهداشت.
هوش مصنوعی: بعضی از افراد بر این باورند که در فرهنگ عرب، «گنج مطلق» به معنی پول و ثروت است، اما اگر آن را به چیزی اضافه کنیم، مانند «گنج علم»، «گنج حکمت» و «گنج generosity»، معنای آن تغییر می‌کند. سپس در متن گفته می‌شود که «پدر آن دو یتیم نیکوکار بود» و ابن عباس معتقد است که پدر آن‌ها هفتمین، با نام کاشح، بوده و مسافری بوده است. او می‌گوید که این پدر هفتم، مردی نیکوکار بوده و صلاح او موجب برکت برای این دو یتیم شده و گنج آنان را حفظ کرده است.
و فی بعض الآثار انّ اللَّه عزّ و جل لیحفظ بصلاح الرّجل الصّالح ولده و ولد ولده و مشربته الّتی هو فیها و الدّویرات حوله فیما یزالون فی حفظ من اللَّه عزّ و جل و ستر. و عن سعید بن المسیّب انّه کان اذا رای ابنه قال ای بنیّ لازیدن صلاحی من اجلک رجاء ان احفظ فیک و یتلوا هذه الآیة. و یحکی انّ بعض العلویة دخل علی هارون الرّشید و قد همّ بقتله فلمّا دخل علیه اکرمه و خلّی سبیله فقیل له بم دعوت حیث نجّاک اللَّه قال قلت یا من حفظ الکنز علی الصبیین بصلاح ابیهما احفظنی منه بصلاح آبائی، «فَأَرادَ رَبُّکَ» یا موسی «أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» ای الحلم و وفور العقل و تدبیر المعاش، «وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما» ای و یخرجا مالهما، «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» قیل هو متّصل باستخراج الکنز، و قیل متصل بفعله یعنی فعلت ما فعلت رحمة من ربّک، «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» ای عن رأیی و تدبیری، «ذلِکَ» ای الاجوبة الثلاثة، «تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً» حذف التّاء تخفیفا و لمّا اراد موسی ان یفارقه قال له اوصنی فقال کن نفّاعا و لا تکن ضرّارا ارجع عن اللّجاجة و لا تمش فی غیر حاجة و لا تضحک من غیر عجب و لا تعیرنّ احدا بخطیئة یا بن عمران. و روی انّه لمّا فارق موسی الخضر رجع الی قومه و هم فی التّیه.
هوش مصنوعی: در برخی از نوشته‌ها آمده است که خداوند عزّ و جل به خاطر نیکویی یک مرد صالح، فرزندان او و نسل‌های بعدی‌اش را حفظ می‌کند و همچنین محیط و مستراح او را در ایمنی و پناه خود نگه می‌دارد. سعید بن مسیّب نقل می‌کند که هنگامی که به پسرش می‌نگریست، می‌گفت: «پسرم، به خاطر تو به نیکویی خود می‌افزایم، امید دارم که برای تو حفظ شوم» و این آیه را تلاوت می‌کرد. همچنین روایت شده است که یکی از نسل‌های علی(ع)، به هارون الرشید وارد شد در حالی که او تصمیم به کشتن او داشت، اما هنگامی که وارد شد، او را گرامی داشت و آزاد کرد. وقتی از او پرسیدند که چه دعا کردی که خداوند تو را نجات داد، پاسخ داد: «ای کسی که گنج را به خاطر نیکی پدرانش برای بچه‌ها حفظ کردی، مرا هم به خاطر نیکی پدرانم حفظ کن.» ثم قرآن به داستان موسی اشاره می‌کند که خداوند قصد دارد او و برادرش به سن بلوغ برسند و گنجینه خود را بیرون آورند، این به عنوان رحمت از سوی خداوند محسوب می‌شود. همچنین گفته شده است خداوند از روی تدبیر و اراده شخصی موسی کاری نکرده است. وقتی موسی خواست از خضر جدا شود، از او خواست تا نصیحتی به او کند. خضر گفت: «نیکوکار باش و مضر واقع نشو، از لجاجت دوری کن، بدون نیاز راه نرو و از روی تعجب نخند و کسی را به خاطر خطایش سرزنش نکن، ای پسر عمران.» و روایت شده که وقتی موسی از خضر جدا شد، به قوم خود برگشت و آنها در حال گمراهی بودند.