قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ» یاد کن ای محمد که موسی شاگرد خویش را گفت: «لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» میخواهم رفت بر دوام تا آن گه که بدو دریا رسم بهم، «أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (۶۰)» یا میروم هشتاد سال.
«فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما» چون بهم آمدنگاه آن دو دریا رسیدند، «نَسِیا حُوتَهُما» ماهی خویش را فراموش کردند آنجا، «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (۶۱)» و ماهی راه دریا گرفت و در آب شد.
«فَلَمَّا جاوَزا» چون بر گذشتند، «قالَ لِفَتاهُ» موسی گفت شاگرد خویش را، «آتِنا غَداءَنا» این چاشت ما بیار، «لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (۶۲)» که ازین مقدار افزونی که رفتیم سخت ماندگی دیدیم.
«قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ» گفت دیدی آن گه که من با پناه سنگ شدم، «فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ» من ماهی را آنجا فراموش کردم، «وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ» و بر من فراموش نکرد که ترا خبر کردمی مگر دیو، «وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (۶۳)» و ماهی در آب راه خویش گرفت راه گرفتنی شگفت.
«قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» موسی (ع) گفت آنجا که آن ماهی گذاشتی ما آنجا میجستیم، «فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (۶۴)» باز گشتند بر پی پی بپس باز پی جویان.
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» یافتند رهی را از رهیگان ما، «آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا» که او را دانشی دادیم از نزدیک خویش، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (۶۵)» و در او آموختیم از نزدیک خویش دانشی.
«قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ» موسی گفت وی را ترا پس رو باشم و بتو پی بر، «عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ» بر آنچ در من آموزی، «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶)» از آنچ در تو آموختند بر راستی.
«قالَ» گفت، «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۶۷)» تو با من شکیبایی نتوانی.
«وَ کَیْفَ تَصْبِرُ» و شکیبایی چون کنی، «عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸)» بر چیزی و کاری که بدانش خویش بآن نرسی
«قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» موسی (ع) گفت مگر که مرا شکیبا یابی اگر خدای تعالی خواهد، «وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً (۶۹)» و در هیچ فرمان از تو عاصی نشوم و سر نکشم.
«قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی» خضر گفت اگر میخواهی مرا و بر پی من میروی، «فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْءٍ» نگر از من هیچیز نپرسی البته، «حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (۷۰)» تا من ترا نو بنو میگویم که چه بود که من کردم.
«فَانْطَلَقا» رفت موسی و خضر بهم، «حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ» تا آن گه که در کشتی نشستند، «خَرَقَها» کشتی را سوراخ کرد، «قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها» موسی گفت کشتی بشکستی تا مردمان آن را بآب بکشی، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (۷۱)» کاری آوردی سخت شگفت و بر دل گران.
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ» خضر گفت نه گفته بودم «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۲)» که تو با من شکیبایی نتوانی.
«قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ» موسی گفت مگیر مرا بآنچه فراموش کردم، «وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (۷۳)» و در کار من دشواری فرا سر من منشان.
«فَانْطَلَقا» رفتند هر دو، «حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً» تا آن گه که نوجوانی را دیدند، «فَقَتَلَهُ» خضر بکشت او را، «قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً» موسی گفت بکشتی تنی را بی عیب، «بِغَیْرِ نَفْسٍ» بی قصاصی بروی، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (۷۴)» باز آوردی چیزی ناپسندیدهتر از پیشین.
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ» خضر گفت نه گفتهام ترا، «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۵)» که تو با من شکیبایی نتوانی.
«قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها» موسی گفت دیگر نپرسم از هیچیز که تو کنی، «فَلا تُصاحِبْنِی» پس ازین با من یار مباش، «قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (۷۶)» در برینش خویش از من بعذر خویش رسیدی بنزدیک من.
«فَانْطَلَقا» رفتند هر دو، «حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ» تا آن گه که بشهری رسیدند، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» از مردمان آن خوردنی خواستند، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» باز نشستند که ایشان را مهمان داشتندی، «فَوَجَدا فِیها جِداراً» در آن شهر دیواری یافتند، «یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» میخواست که بیفتد از بیخ، «فَأَقامَهُ» خضر دست بآن باز نهاد و با جای برد، «قالَ لَوْ شِئْتَ» موسی گفت اگر تو خواستی، «لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (۷۷)» برین راست کردن دیوار از ایشان مزدی خواستی.
«قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» خضر گفت اینست وقت فراق میان من و تو، «سَأُنَبِّئُکَ» پس اکنون خبر کنم ترا، «بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۷۸)» بمعنی آنچ تو بر آن شکیبایی نتوانستی کرد.
«أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ» امّا آن کشتی از آن قومی درویشان بود، «یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ» که کار میکردند در آن و بغلّه آن میزیستند، «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» خواستم که آن را معیب کنم، «وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ» و در راه ایشان پادشاهی بود، «یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (۷۹)» که هر کشتی که بی عیب بودی میبگرفت بناحق.
«وَ أَمَّا الْغُلامُ» و امّا آن نوجوان، «فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ» پدر و مادر وی گرویدگان بودند، «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما» دانستیم که اگر آن پسر بماند فرا سر ایشان نشاند، «طُغْیاناً وَ کُفْراً (۸۰)» ناپاکی و ناگرویدگی.
«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما» خواستیم که بدل دهد اللَّه تعالی ایشان را از آن پسر، «خَیْراً مِنْهُ زَکاةً» فرزندی به از او در هنر، «وَ أَقْرَبَ رُحْماً (۸۱)» و نزدیکتر ببخشایش.
«وَ أَمَّا الْجِدارُ» و امّا آن دیوار، «فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ» آن دو نارسیده پدر مرده بود در آن شارستان، «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» و زیر آن دیوار آن دو یتیم را گنجی بود، «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» و پدر ایشان مردی نیکمرد بود، «فَأَرادَ رَبُّکَ» خواست خداوند تو، «أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» که آن دو یتیم بمردی رسند، «وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما» و آن گنج خویش بیرون آرند، «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» بخشایشی بود از خداوند تو، «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» و هر چه من کردم از این که دیدی از کار خود نکردم، «ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۸۲)» اینست معنی آنک تو بر آن شکیبایی نتوانستی.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «وَ إِذْ قالَ مُوسی لِفَتاهُ» یاد کن ای محمد که موسی شاگرد خویش را گفت: «لا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ» میخواهم رفت بر دوام تا آن گه که بدو دریا رسم بهم، «أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً (۶۰)» یا میروم هشتاد سال.
هوش مصنوعی: به یاد بیاورید که موسی به شاگردش گفت: «من نمیروم تا زمانی که به محل تلاقی دو دریا برسم» یا اینکه میخواهم به مدت هشتاد سال سفر کنم.
«فَلَمَّا بَلَغا مَجْمَعَ بَیْنِهِما» چون بهم آمدنگاه آن دو دریا رسیدند، «نَسِیا حُوتَهُما» ماهی خویش را فراموش کردند آنجا، «فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَباً (۶۱)» و ماهی راه دریا گرفت و در آب شد.
هوش مصنوعی: زمانی که آن دو دریا به هم رسیدند، ماهی خود را در آنجا فراموش کردند و ماهی به سمت دریا رفت و در آب غرق شد.
«فَلَمَّا جاوَزا» چون بر گذشتند، «قالَ لِفَتاهُ» موسی گفت شاگرد خویش را، «آتِنا غَداءَنا» این چاشت ما بیار، «لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً (۶۲)» که ازین مقدار افزونی که رفتیم سخت ماندگی دیدیم.
هوش مصنوعی: زمانی که از محل خود گذشتند، موسی به شاگردش گفت: "غذای خود را برای ما بیاور، زیرا در این سفر تا اینجا بسیار خسته شدهایم."
«قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَی الصَّخْرَةِ» گفت دیدی آن گه که من با پناه سنگ شدم، «فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ» من ماهی را آنجا فراموش کردم، «وَ ما أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ» و بر من فراموش نکرد که ترا خبر کردمی مگر دیو، «وَ اتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً (۶۳)» و ماهی در آب راه خویش گرفت راه گرفتنی شگفت.
هوش مصنوعی: گفت: آیا دیدی وقتی که به سنگ پناه بردیم، من ماهی را در آنجا فراموش کردم و هیچ چیز جز شیطان باعث نشد یادآوریاش کنم، و آن ماهی در دریا به طریقی شگفتآور راه خود را گرفت؟
«قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» موسی (ع) گفت آنجا که آن ماهی گذاشتی ما آنجا میجستیم، «فَارْتَدَّا عَلی آثارِهِما قَصَصاً (۶۴)» باز گشتند بر پی پی بپس باز پی جویان.
هوش مصنوعی: موسی (ع) گفت: "همانجایی که تو آن ماهی را گذاشتی، ما به دنبال آن بودیم." سپس آنها به دنبال ردپای خود برگشتند تا نشانهها را جستوجو کنند.
«فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا» یافتند رهی را از رهیگان ما، «آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا» که او را دانشی دادیم از نزدیک خویش، «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (۶۵)» و در او آموختیم از نزدیک خویش دانشی.
هوش مصنوعی: آنها بندهای را از بندگان ما یافتند که به او رحمتی از جانب خود بخشیده بودیم و از علم ویژهای که از نزد خود داشتیم، به او آموخته بودیم.
«قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَتَّبِعُکَ» موسی گفت وی را ترا پس رو باشم و بتو پی بر، «عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ» بر آنچ در من آموزی، «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (۶۶)» از آنچ در تو آموختند بر راستی.
هوش مصنوعی: موسی به او گفت: آیا میتوانم از تو پیروی کنم تا چیزی از دانشی که به تو آموختهاند، به من یاد دهی؟
«قالَ» گفت، «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۶۷)» تو با من شکیبایی نتوانی.
هوش مصنوعی: گفت: «تو هرگز نمیتوانی با من صبر کنی».
«وَ کَیْفَ تَصْبِرُ» و شکیبایی چون کنی، «عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (۶۸)» بر چیزی و کاری که بدانش خویش بآن نرسی
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی صبر کنی بر چیزی که به آن آگاهی نداری و از جزئیاتش باخبر نیستی؟
«قالَ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً» موسی (ع) گفت مگر که مرا شکیبا یابی اگر خدای تعالی خواهد، «وَ لا أَعْصِی لَکَ أَمْراً (۶۹)» و در هیچ فرمان از تو عاصی نشوم و سر نکشم.
هوش مصنوعی: موسی (ع) گفت اگر خدا بخواهد، مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کدام از دستورات تو نافرمانی نخواهم کرد و سر به اعتراض نخواهم آورد.
«قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی» خضر گفت اگر میخواهی مرا و بر پی من میروی، «فَلا تَسْئَلْنِی عَنْ شَیْءٍ» نگر از من هیچیز نپرسی البته، «حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْراً (۷۰)» تا من ترا نو بنو میگویم که چه بود که من کردم.
هوش مصنوعی: خضر گفت: اگر میخواهی از من پیروی کنی، پس هیچگاه از من درباره چیزی نپرس، تا زمانی که من خودم برایت توضیح دهم که چه کارهایی انجام دادم.
«فَانْطَلَقا» رفت موسی و خضر بهم، «حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ» تا آن گه که در کشتی نشستند، «خَرَقَها» کشتی را سوراخ کرد، «قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها» موسی گفت کشتی بشکستی تا مردمان آن را بآب بکشی، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً (۷۱)» کاری آوردی سخت شگفت و بر دل گران.
هوش مصنوعی: موسی و خضر به راه افتادند و وقتی در کشتی نشستند، خضر کشتی را سوراخ کرد. موسی به او گفت: آیا کشتی را سوراخ کردی تا مردمش غرق شوند؟ واقعاً کار عجیبی کردی که قلبها را سنگین میکند.
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ» خضر گفت نه گفته بودم «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۲)» که تو با من شکیبایی نتوانی.
هوش مصنوعی: خضر گفت: «آیا نگفته بودم که تو هرگز قادر نخواهی بود با من صبر کنی؟»
«قالَ لا تُؤاخِذْنِی بِما نَسِیتُ» موسی گفت مگیر مرا بآنچه فراموش کردم، «وَ لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْراً (۷۳)» و در کار من دشواری فرا سر من منشان.
هوش مصنوعی: موسی گفت: مرا بخاطر چیزی که فراموش کردم مواخذه نکن و در کار من دشواری ایجاد نکن.
«فَانْطَلَقا» رفتند هر دو، «حَتَّی إِذا لَقِیا غُلاماً» تا آن گه که نوجوانی را دیدند، «فَقَتَلَهُ» خضر بکشت او را، «قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَکِیَّةً» موسی گفت بکشتی تنی را بی عیب، «بِغَیْرِ نَفْسٍ» بی قصاصی بروی، «لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً نُکْراً (۷۴)» باز آوردی چیزی ناپسندیدهتر از پیشین.
هوش مصنوعی: دو نفر حرکت کردند تا به نوجوانی برخورد کردند. خضر او را کشت. موسی گفت: آیا تو فردی بیگناه را کشتی بدون اینکه قصاصی در کار باشد؟ تو کار ناپسندیدهای انجام دادی.
«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکَ» خضر گفت نه گفتهام ترا، «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً (۷۵)» که تو با من شکیبایی نتوانی.
هوش مصنوعی: خضر گفت: «آیا به تو نگفتم که تو نمیتوانی با من صبر کنی؟»
«قالَ إِنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها» موسی گفت دیگر نپرسم از هیچیز که تو کنی، «فَلا تُصاحِبْنِی» پس ازین با من یار مباش، «قَدْ بَلَغْتَ مِنْ لَدُنِّی عُذْراً (۷۶)» در برینش خویش از من بعذر خویش رسیدی بنزدیک من.
هوش مصنوعی: موسی گفت: اگر بعد از این از چیزی بپرسم، دیگر با من همراه نباش؛ چون به من دلیل خود را رساندی.
«فَانْطَلَقا» رفتند هر دو، «حَتَّی إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَةٍ» تا آن گه که بشهری رسیدند، «اسْتَطْعَما أَهْلَها» از مردمان آن خوردنی خواستند، «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» باز نشستند که ایشان را مهمان داشتندی، «فَوَجَدا فِیها جِداراً» در آن شهر دیواری یافتند، «یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» میخواست که بیفتد از بیخ، «فَأَقامَهُ» خضر دست بآن باز نهاد و با جای برد، «قالَ لَوْ شِئْتَ» موسی گفت اگر تو خواستی، «لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً (۷۷)» برین راست کردن دیوار از ایشان مزدی خواستی.
هوش مصنوعی: دو نفر به سفر رفتند تا به یک روستا رسیدند. از مردم آن جا خوراکی خواستند، اما آنها از مهماننوازی خودداری کردند. در آن روستا دیواری را دیدند که در حال فرو ریختن بود. خضر آن دیوار را با دستان خود نگه داشت و به حالت اولش برگرداند. موسی به خضر گفت: اگر میخواستی، میتوانستی از آنها برای تعمیر این دیوار پول بگیری.
«قالَ هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ» خضر گفت اینست وقت فراق میان من و تو، «سَأُنَبِّئُکَ» پس اکنون خبر کنم ترا، «بِتَأْوِیلِ ما لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۷۸)» بمعنی آنچ تو بر آن شکیبایی نتوانستی کرد.
هوش مصنوعی: خضر گفت: اکنون زمان جدایی من و تو فرارسیده است. پس به تو خبر میدهم درباره معنی آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی.
«أَمَّا السَّفِینَةُ فَکانَتْ لِمَساکِینَ» امّا آن کشتی از آن قومی درویشان بود، «یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ» که کار میکردند در آن و بغلّه آن میزیستند، «فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَها» خواستم که آن را معیب کنم، «وَ کانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ» و در راه ایشان پادشاهی بود، «یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً (۷۹)» که هر کشتی که بی عیب بودی میبگرفت بناحق.
هوش مصنوعی: کشتی متعلق به گروهی از درویشان بود که در دریا کار میکردند و در آن زندگی میکردند. من خواستم که آن کشتی را معیوب کنم، زیرا در مسیر آنان پادشاهی بود که به زور هر کشتی بیعیب را میگرفت.
«وَ أَمَّا الْغُلامُ» و امّا آن نوجوان، «فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ» پدر و مادر وی گرویدگان بودند، «فَخَشِینا أَنْ یُرْهِقَهُما» دانستیم که اگر آن پسر بماند فرا سر ایشان نشاند، «طُغْیاناً وَ کُفْراً (۸۰)» ناپاکی و ناگرویدگی.
هوش مصنوعی: نوجوانی که در موردش صحبت میشود، پدر و مادر مؤمنی داشت. ما نگران بودیم که اگر او در کنار آنها بماند، ممکن است آنها را به فساد و ناپاکی بکشاند.
«فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما» خواستیم که بدل دهد اللَّه تعالی ایشان را از آن پسر، «خَیْراً مِنْهُ زَکاةً» فرزندی به از او در هنر، «وَ أَقْرَبَ رُحْماً (۸۱)» و نزدیکتر ببخشایش.
هوش مصنوعی: ما خواستیم که خداوند آن پسر را برای آن دو نفر تغییر دهد و به جای او فرزندی بهتر و نیکوتر در تربیت و نزدیکتر به رحمت خود به آنها عطا کند.
«وَ أَمَّا الْجِدارُ» و امّا آن دیوار، «فَکانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ» آن دو نارسیده پدر مرده بود در آن شارستان، «وَ کانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُما» و زیر آن دیوار آن دو یتیم را گنجی بود، «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» و پدر ایشان مردی نیکمرد بود، «فَأَرادَ رَبُّکَ» خواست خداوند تو، «أَنْ یَبْلُغا أَشُدَّهُما» که آن دو یتیم بمردی رسند، «وَ یَسْتَخْرِجا کَنزَهُما» و آن گنج خویش بیرون آرند، «رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ» بخشایشی بود از خداوند تو، «وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی» و هر چه من کردم از این که دیدی از کار خود نکردم، «ذلِکَ تَأْوِیلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً (۸۲)» اینست معنی آنک تو بر آن شکیبایی نتوانستی.
هوش مصنوعی: دیوار مورد نظر مربوط به دو یتیم در آن شهر بود. زیر این دیوار گنجی برای این دو یتیم وجود داشت و پدرشان فردی نیکوکار بود. خداوند خواست تا این دو نوجوان به سن بلوغ برسند و گنج خود را بیرون بیاورند. این عمل، نشانهای از رحمت خداوند بود. من هیچیک از این کارها را به دلخواه خود انجام ندادم. این است معنای چیزی که تو نتوانستی به آن صبر کنی.