۸ - النوبة الثانیة
قوله تعالی: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» ابن عباس گفت: العدل التوحید و الاحسان اداء الفرائض عدل خدای را جلّ جلاله یکتا گفتنست و یکتا دانستن و احسان فریضهها گزاردن و چنانک اللَّه تعالی فرمود بجای آوردن. بروایتی دیگر از ابن عباس: العدل شهادة ان لا اله الّا اللَّه و الاحسان الاخلاص فیه. و قیل العدل فی الفعل و الاحسان فی القول عدل در فعل رود و احسان در قول و لهذا قال تعالی: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً». و خبر درستست از مصطفی (ص) که گفت: جماع التّقوی فی قوله عزّ و جل: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» ثمّ قرأ هذه الآیة، و معنی عدل: انصاف دادن است و راست رفتن چنانک از واجب بنکاهی و مکافات فرو نگذاری و این از دو وجه بود: یکی آنک بجای آن کس که با تو نیکویی کرد نیکویی کنی از آنچ وی کرد کم نه، چنانک ربّ العزّه گفت: «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ»
و مصطفی (ص) گفت: «من اتی الیکم معروفا فکافئوه»
هر که نیکویی بسر شما آرد هم چنان نیکویی بسر وی برید. دیگر وجه آنست که بجای آن کس که با تو بد کرد، اگر با وی بد کنی باندازه کرد وی کنی افزونی نه، چنانک ربّ العزّه گفت: «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ» و معنی احسان نیکوکاریست و آن از عدل مه است زیرا که عدل انصاف است و احسان ایثار است و ایثار از انصاف به است، و احسان باز دو چیز است: یکی آنست که بجای آنک با تو نیکویی کرد از آنچ وی کرد بیش کنی و بجای آن کس که با تو بد کرد نیکویی کرد که حق جلّ جلاله هر چند که عدل دوست دارد، احسان دوستتر دارد، نبینی که خلق را بعدل معذور داشت و باحسان بستود آنجا که گفت: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ» الی قوله: «وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» و قال تعالی: «فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ».
عدل آنست که در ستد و داد راست ستانی و راست دهی، احسان آنست که چرب دهی و خشک ستانی، عدل حلالست و نیکو، امّا احسان نیکوتر، همچنین بجای کسی که بجای تو نیکویی کرد نیکویی کنی چنانک وی کرد حلالست و نیکو، امّا اگر بیفزایی احسانست و آن نیکوتر، و بجای آن کس که با تو بد کرد بد کنی حلالست امّا عفو نیکوتر، و اگر بجای آن بد کار نیکویی کنی باز نیکوتر، اینست که گفت عزّ جلاله: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ».
... ثمّ قال: «وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی» همانست که گفت: «وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی» جای دیگر گفت: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» مؤمنانرا در آموخت که پیوستن رحم نه همه بسلام زبان و پرسیدن ایشانست که ببذل احسانست و درست است خبر که یکی از مصطفی (ص) پرسید که برّ با که کنم؟ گفت با مادر خویش، گفت پس با که؟ گفت با پدر خویش، گفت دیگر با که؟ گفت: الاقرب فالاقرب هر که با تو نزدیکتر ببرّ تو اولیتر. درین خبر، مادر را مقدّم کرد بر پدر و بر حق پدر بیفزود زیرا که به برّ مادر اولیتر و بطاعت پدر. و در خبری دیگر گفت: امّک و اباک و اختک و اخاک ثمّ ادناک فادناک. سدیگر خبر درین معنی آنست که مصطفی (ص) را پرسیدند از نفقات گفت: «زوجتک تقول اطعمنی او طلقنی و مملوکک یقول اطمعنی او بعنی و ابنتک تقول الی من تکلنی».
و در خبرست که مردی گفت یا رسول اللَّه (ص) عندی دینار یک دینار دارم چکنم؟
گفت: انفقه علی نفسک بر خود بکار بر، گفت عندی آخر؟
گفت: انفقه علی عیالک بر عیال خود بکار بر، و عیال مرد اهل اوست و فرزندان خرد یا مضطر او و پدر و مادر وبال مانده بر او، گفت عندی آخر؟ گفت: انفقه علی خادمک بر برده و خادم خود بکار بر، گفت عندی آخر؟ گفت: انفقه علی دابّتک بر ستور خود بکار بر، گفت عندی آخر؟ گفت: انت ابصر اکنون تو به دانی.
و تعظیم رحم پیوستن را ببرّ وصلت دادن پدر و مادر کافر را گفت: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» اگر پدر و مادر با تو جنگ کنند و باز کوشند که مشرک شو و انباز گیر با من تو ایشان را در آن فرمان مبر، آن گه گفت: «وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً» امّا در دنیای خویش و نعمت دنیا با ایشان بنیکویی زندگانی کن. جای دیگر گفت در تهدید قاطع رحم: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ» چنان میپندارید و میبیوسید که اگر بر سر کس سالار گردید یا بر سر قومی راعی یا بر سر رعیّت والی یا بر سر اهل بیت خویش سالار «أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ» که بیداد کنید در زمین و افزونی جویید و رحمها برید، «أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ» ایشان که این کنند اللَّه تعالی بر ایشان لعنت کند و از راه پذیرفتاری دور کند، گوش دل ایشان کر گرداند و چشم دل ایشان نابینا.
«وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ» مفسران گفتند فحشاء درین آیت زنا است چنانک گفت: «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ» یعنی الزّنا، و گفتهاند فحشاء اینجا بخل است چنانک در سوره البقرة گفت: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ» و مصطفی (ص) گفت: «ان اللَّه یبغض الفاحش المتفحش البذی»
زشت دارد اللَّه تعالی هر بخیل بد گوی از شرم تهی، و بر جمله فحشاء آن زشتها است از فعل و از قول که مروت را خراب کند و مرد را بد نام کند. عبد اللَّه مسعود را گفتند فلان کس همه روز دزدی میکند و همه شب قرآن میخواند، جواب داد که: ستنهاه قراءته، و این از قول خدای تعالی گفت جلّ جلاله: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ».
و مردی بار خواست بدر حجره عایشه صدّیقه مادر مؤمنان، رسول (ص) گفت سه بار که بد مردیست آن گه گفت وی را بار ده! چون درآمد وی را بنواخت و با وی سخنان خوش گفت چون بیرون شد عایشه گفت یا رسول اللَّه این مرد را آن گفتی که گفتی و چون در آمد با وی چنان کردی! جواب داد رسول خدای (ص): «ان ابغض الناس الی اللَّه من یکرم اتقاء فحشه»
بترینه مردمان بنزدیک اللَّه تعالی آن کس است که مردمان او را نیکو دارند از بیم فحشاء زبان وی، «وَ الْمُنْکَرِ» این منکر بقول مفسران شرکست و گواهی بدروغ. و قیل ما لا یعرف فی شریعة من شرایع الانبیاء منکر انست که هیچ شریعت از شرایع انبیا بآن نیامده و نه هیچ سنّت بوی رفته، و گفتهاند هر چه علم و خرد بر آن منکرست آن منکر است، هر گفتاری و کرداری که پیغام آسمان را بر آن انکارست و آن را از خدای تعالی و رسول نکیر، منکر آنست، «وَ الْبَغْیِ»: بغی نامیست بیداد را و حسد را، از بیدادست آنجا که گفت: «بَغی بَعْضُنا عَلی بَعْضٍ» و از حسد است آنجا که گفت: «بَغْیاً أَنْ یُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ» و این بغی جای دیگر تفسیر کرد گفت: «حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» و بدان که مفسران بغی را در همه قرآن بر چهار وجه تفسیر کردهاند: یکی بمعنی زنا چنانک در سوره مریم گفت: «وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» یعنی زانیة کقوله فی النّور: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَی الْبِغاءِ» یعنی علی الزّنا. وجه دوم بغی است بمعنی حسد چنانک گفت: «وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ» یعنی حسدا منهم. وجه سوم بغی است بمعنی معصیت چنان که گفت: «فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ» ای ضررها علیکم وجه چهارم بغی است بمعنی ظلم چنانک در اعراف گفت: «وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» یعنی الظلم، و در عسق گفت: «إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْیُ» یعنی الظلم، و درین آیت گفت: «وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ» یعنی الظلم، «یَعِظُکُمْ» ای یحذّرکم و ینهاکم عن هذا کلّه، «لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» ما امرتم به و هو ثلث و نهیتم عنه و هو ثلث فتتّعظوا.
قال ابن مسعود هذه الآیة اجمع آیة فی القرآن للخیر و الشرّ و اجمع آیة لحلال و حرام. و روی انّ عمر بن عبد العزیز رفع لعن بنی هاشم و وضع هذه الآیة موضعه علی المنابر. و روی انّ النبی (ص) قرأ علی الولید: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ» الی آخر الآیة» فقال له یا بن اخی اعد فاعاد علیه، فقال انّ له و اللَّه لحلاوة و انّ له لطلاوة و انّ اعلاه لمثمر و انّ اسفله لمغدق، ما هو بقول البشر.
«وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ» ای اتموا ما ضمنتم من احکام الدّین. و قیل اوفوا نذورکم اذا نذرتم للَّه نذرا. و قیل هو الایمان میگوید عهدی که با خدای تعالی کنید و پیمانی که با وی بندید در کار دین تمام بسر آرید و نذری که کنید بجای آرید و سوگندان که خورید راست دارید، «وَ لا تَنْقُضُوا الْأَیْمانَ بَعْدَ تَوْکِیدِها» و سوگندان که خورید بنام خدای و پیمان که بندید و آن را بذکر خدای محکم کنید مشکنید، حکم آیت عامست امّا خطاب با انصار است که با رسول خدا (ص) بیعت کردند و احکام دین در پذیرفتند و خدای تعالی را در آن عهد بر خود گواه گرفتند اینست که گفت: «وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا» ای شاهدا و رقیبا، این واو حالست یعنی در آن حال که پیمان بستید خدای را و بر خود گواه گرفتید که وفا کنید. و قیل «وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلًا» ای ضمینا یعنی ضمن لکم بالجنّة اذا وفیتم معنی آنست که ربّ العزّه ایشان را گفت بیعتی که با رسول خدای کردید و سوگند خوردید که وی را نصرت کنید و خدای را کفیل و ضمین خود کردید ببهشت اگر وفا کنید اکنون آن عهد وفا کنید و سوگندان مغلّظه را دروغ مسازید، «إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ» من نقض العهد و الوفاء به.
پس آن گه مثل زد نقض عهد را فقال: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها» ای لا تکونوا فی نقضکم عهود النّاس بعد توکیدها کالمرأة الخرقاء الّتی نقضت غزلها، «مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ» ای من بعد قتل و ابرام، «أَنْکاثاً» ای طاقة طاقة، جمع نکث و هو ما نکث و نقض بعد الغزل و القتل، زنی بود در عرب او را ریطة بنت سعد می گفتند و عادت وی پشم رشتن بود، آن گه پشم رشته خویش باز میشکافت و تافته را ناتافته میکرد، باز دیگر باره میرشت و باز میشکافت. معنی آنست که: لا تستخفّوا باسم اللَّه عزّ و جل بعد ان آمنتم به و عظّمتموه و استمسکتم به و بنیتم الدّین علی تصدیقه پس از آنک ایمان آوردید و تعظیم اسلام و ایمان در دل گرفتید و بزرگ داشت نام و ذکر حق را عهدها و عقدهای خود بآن محکم کردید اکنون آن را بمگردانید و استخفاف بنام و ذکر حق بنقض آن عهد مپسندید و چون آن زن مباشید که نقض غزل خویش میکرد، قومی گفتند این زن برین شکل و صورت خود نبودست و معنی آنست که ربّ العالمین ناقضان عهد را مثل زد گفت چون زنی مباشید که صفت وی این باشد که شما اگر شنوید که زنی برین صفت و برین فعل هست وی را در آن فعل بنکوهید و نپسندید، نقض عهد همچنین است. اینجا سخن منقطع شد، پس گفت: «تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ» ای غشّا و غلا، منصوب لانه مفعول له یعنی تتّخذون ایمانکم للغش و الدّخل و کلّ ما دخله عیب. قیل مدخول و فیه دخل، «أَنْ تَکُونَ» یعنی بان تکون، «أُمَّةٌ هِیَ أَرْبی مِنْ أُمَّةٍ» ای قوم اغنی و اعلی من قوم، یعنی لا تغدروا بقوم لقلّتهم و کثرتکم و قد وثقوا بکم.
مجاهد گفت: این در شأن قومی است که با قومی عهد داشتند، پس قومی دیگر را از ایشان توانگرتر و عزیزتر دیدند نقض عهد آن قوم کردند و کثرت و عزّت این قوم را با ایشان پیوستند، ربّ العالمین ایشان را ازین نهی کرد، اربی مأخوذ من ربا الشّیء یربو اذا کثر، «إِنَّما یَبْلُوکُمُ اللَّهُ بِهِ» ای یختبرکم باختیار الاحوال بالعزّ و الذل و الغنی و الفقر. و قیل یختبرکم بما امر و نهی، «وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» من الوفاء بالعهد و نقض العهد.
«وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً» علی ملّة واحدة و دین واحد، «وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» عن دینه بخذلانه عدلا منه، «وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» لدینه بتوفیقه فضلا منه، «وَ لَتُسْئَلُنَّ» یوم القیامة، «عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» فی الدّنیا.
«وَ لا تَتَّخِذُوا أَیْمانَکُمْ دَخَلًا» ای خدیعة و فسادا، «بَیْنَکُمْ» فتغروا بها النّاس فیسکنوا الی ایمانکم و یأمنوا بها ثمّ تنقضونها و تحنثون فیها، «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» فتهلکوا بعد ما کنتم آمنین. و قیل اتّخاذ الایمان دخلا ان یتوصل بها الی الذّهاب باموال النّاس، یعنی انکار الحقوق و الحلف علیها کاذبا. و قوله: «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» ای یهلک هذا الحالف بعد امنه من الهلاک، و العرب تقول لکلّ مبتلی بعد عافیة او ساقط فی ورطة بعد سلامة زلّت قدمه. و قیل هذا وعید للحالف باسم اللَّه کاذبا بالخروج عن الاسلام، «وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» یقال لا یحول علی صاحب عین الغموس الحول حتّی تصیبه قارعة، «وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ» یعنی فی الآخرة و هو نار جهنم.
«وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَناً قَلِیلًا» ای لا تنقضوا العهد لعرض تأخذونه من اعراض الدّنیا و ان کان عندکم کثیرا فهو قلیل لانّه یفنی، «إِنَّما عِنْدَ اللَّهِ» من الثواب علی الوفاء، «خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» ذلک.
«ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» ای ما عندکم من اعراض الدّنیا ینقضی و یفنی و ان کثر، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ» من الثّواب و الکرامة، «باقٍ» دائم لا ینقطع، ای فلما عنده فاعملوا و علیه فاحرصوا. ابن کثیر «و ما عند اللَّه باقی» وقف کند بیا، «وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا» بنون قراءت مکّی و عاصم و شامی است باقی بیا خوانند، ای و لیثیبن اللَّه الصّابرین علی ما امرهم به و الصّابرین عمّا نهاهم عنه، «أَجْرَهُمْ» ای ثوابهم، «بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» من الاعمال الحسنة و لیغفرن لهم من الاعمال السیئة «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» قید بالایمان لانّ اعمال الکفّار غیر معتد بها، «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» قال ابن عباس: حیاة طیبة فی الدّنیا بالرّزق الحلال و تیسیر صالح الاعمال و تصفیة حیاته من الهموم و الآفات، و روی عنه ایضا: قال الحیاة الطیّبة القناعة، یقال عنی بذلک قوت یوم بیوم و هو عیش الرّسول (ص) و الصّالحین. و قال الحسن لیس لاحد حیاة طیّبة الّا فی الجنّة، «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» یعنی مضاعفة الجزاء فی الآخرة.
و قیل: «لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» دون اسوأها و لنغفرنّ سیّآتهم بفضلنا.
«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ» یعین اذا اردت ان تقرأ القرآن، «فَاسْتَعِذْ» کقوله: «إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا» و الطّهارة مقدّمة علی الصّلاة یعنی اذا اردتم القیام الی الصّلاة، و کقوله: «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا» یعنی اذا أردتم الدّخول و آتیتم الباب، و کقول النبی (ص): «من اتی الجمعة فلیغتسل» یعنی من اراد ان یأتی. و کان (ص) اذا استنجی قال: اللّهم حصّن فرجی یعنی کان اذا اراد ان یستنجی، قوله: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» یعنی سل اللَّه ان یعیذک و یعصمک، «مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» ای من وساوس ابلیس و مکایده معنی آنست که چون قرآن خواهی خواند از خدا بخواه تا ترا در زینهار و پناه خویش گیرد از وساوس ابلیس و ترا معصوم دارد از کید و ساز بد او، و این عصمت خواستن آنست که گویی: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم» پارسی آنست که باز داشت خواهم و پناه گیرم بخدای از آن دیو نفریده رانده.
قال ابن مسعود: لقد قرأت علی رسول اللَّه (ص) فقلت اعوذ بالسّمیع العلیم، فقال لی یا بن امّ عبد قال: «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم» هکذا اقرانیه جبرئیل.
و عن جبیر بن مطعم قال: رأیت رسول اللَّه (ص) یصلّی فقال: اللَّه اکبر کبیرا و الحمد للَّه کثیرا و سبحان اللَّه بکرة و اصیلا، اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم، من نفخه و نفثه و همزه، قال ابن مسعود: نفخه الکبر و نفثه الشعر و همزه الجنون.
و عن ابی سعید الخدری قال کان رسول اللَّه (ص) یقول: اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم ثمّ یقرأ، استعاذت
فرض نیست امّا سنّتی مؤکّد است در نماز و در قراءت قرآن و پیش از قراءت مستحبّست نه بعد از قراءت، جماعتی اهل ظاهر چون داود بن علی و مالک و اصحاب ایشان گفتند پس از قراءت مستحبّست و همچنین روایت کردهاند از حمزه و از ظاهر لفظ قرآن بر گرفتهاند: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ» و این قول نه پسندیده است و بیشترین فقهاء و علماء دین و ائمّه سلف بر آنند که استعاذت پیش از قراءت مستحبّست چنانک خبر بدان آمده، و معنی الآیة: اذا اردت قراءة القرآن فاستعذ کما بیّناه، و الشیطان هو ابلیس و الرّجیم المطرود و الملعون.
کلبی گوید: شأن نزول این آیت استعاذت آن بود که رسول خدای در مبدأ وحی روزی بر در کعبه ایستاده بود سوره و النّجم همیخواند کافران مکّه بعضی حاضر بودند چون آنجا رسید که: «أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْری» بر زبان وی برفت: تلک الغرانیق العلی منها الشّفاعة ترتجی، کفّار قریش آن از وی بشنیدند پنداشتند که محمّد خدایگان ایشان را ستود شادیها کردند و ندانستند که رسول خدای تعالی آنچ گفت بر سبیل انکار و استخفاف گفت یعنی که لات و عزّی و مناة آن بزرگواران باشند که بشفاعت ایشان امید باید داشت کلا و حاشا!! لکن اهل مکّه پنداشتند که محمّد (ص) آن سخن بحقیقت گفت شاد میبودند تا مصطفی (ص) سوره و النّجم بآخر برد، بآیت سجده رسید خدای را جلّ جلاله سجود کرد و در کعبه گشاده بود برابر وی و در کعبه بتان نهاده، کافران پنداشتند که محمّد (ص) خدایان ایشان را سجود کرد، ایشان نیز همه سجود کردند بر متابعت و موافقت وی، خبر در مکّه افتاد که محمّد (ص) بدین ما باز آمد که در میان سورهای که میخواند بتان را ستود و بآخر سوره ایشان را سجود کرد، و خبر باطراف افتاد که اهل مکّه در دین محمّد (ص) شدند و قرآن وی سماع کردند و خدای وی را سجود بردند و مسلمان شدند، جبرئیل (ع) آمد و گفت ای محمّد آن سخن چه بود که گفتی؟! که خلقی از آن در غلط افتادند، رسول (ص) گفت ای جبرئیل نمیبایست گفت آن سخن؟ جبرئیل گفت نه، که آن دیو در افکند تا مردمان را در غلط افکند، رسول از آن اندوهگین شد، آیت آمد که: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» الآیة...
رسول (ص) گفت ای جبرئیل و اگر دیو ازین پس چیزی در افکند من چه کنم؟
ربّ العالمین این آیت استعاذت فرو فرستاد: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ» چون قرآن خواهی که خوانی «اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم» بگوی تا اللَّه تعالی دیو از تو دور کند.
و قال رسول اللَّه (ص): اذا قال العبد استعیذ باللّه من الشّیطان الرّجیم ولّی الشّیطان و لطرفیه جلبة فمه و دبره فاستعیذوا باللّه و لا تغفلوا فانّه لیس بغافل عنکم: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ»، اگر کسی گوید چونست که ربّ العزّه بنده را باستعاذت از شیطان خصوصا در وقت قرآن خواندن فرمود، گفت: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» و نگفت فاذا صلّیت فاذا صمت فاستعذ باللّه، بعد ما که وسوسه شیطان چنان که بوقت قرآن خواندن بود بوقت خیرات و طاعات دیگر هم بود؟ جواب آنست که شیطان را از هیچیز چندان غیظ نبود که از ذکر خدای تعالی بود و لهذا
قال النّبی (ص): «ذکر اللَّه فی جنب الشیطان کالآکلة فی جنب ابن آدم»، و قرآن خواندن فاضلترین ذکرهاست، بس شیطان را از آن غیظ بیش آید و وسوسه بیش کند ازین جهة باستعاذت آن را مخصوص کرد.
اگر کسی گوید: اگر از شیطان استعاذت میباید کرد که وسوسه معصیت ازوست پس از خدای عزّ و جل نیز استعاذت میباید کرد که معصیت بنده بخواست و قضاء اوست تا بگوید که: اعوذ باللّه من اللَّه، جواب آنست که از خدای عزّ و جل هم خواست خیر است و هم خواست شرّ و از شیطان جز خواست شرّ نیست ازین جهة ازو بخدا استعاذت باید کرد، و نیز وسوسه شیطان مر بنده را از بهر هلاک و فساد بنده است، و ارادت و قضاء معصیت از اللَّه از بهر صلاح و تدبیر مملکت است، و اگر کسی استعاذت از اللَّه باللّه کند هم شاید که مصطفی (ص) گفته: اعوذ بعفوک من عقابک و برضاک من سخطک و اعوذ بک منک.
«إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا» ای لیس لابلیس علیهم تسلّط اذا استعاذوا باللّه و توکلوا علیه، یعنی لیس علیهم سلطان الاغواء.
«إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» اتّخذوه ولیّا فاطاعوه، «وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ» این ها گفتهاند که با شیطان شود یعنی بسببه و طاعته فیما یدعوهم الیه، «مُشْرِکُونَ» باللّه. و گفتهاند که باللّه شود یعنی و هم باللّه مشرکون. سفیان ثوری گفت: معنی آیت آنست که شیطان را بر مؤمنان دسترس نیست تا ایشان را بر گناهی دارد که نیامرزند، دست رس وی بر ایشانست که او را فرمان بردارند و طاعت او می ورزند و ایشان که او را با خدای انباز میگیرند. اشراک درین آیت همچون عبادتست در آن آیت که گفت: «لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ» و لم یعبد احد ابلیس و لم یدعه للَّه شریکا انّما عبادته و الاشراک به طاعته و ابتغاؤه رضاه، کقوله عزّ و جل: «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» لم یسجدوا لاحبارهم و رهبانهم انّما اطاعوهم و اتّبعوهم و ابتغوا رضاهم فیما احلّوا و حرّموا.
«وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ» ای اذا نسخنا آیة و انزلنا مکانها اخری، سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان قریش گفتند: انّ محمّدا یسخر باصحابه یأمرهم الیوم بامر و ینهاهم عنه غدا و یأتیهم بما هو اهون علیهم و ما هو الّا مفتر یتقوّله من تلقاء نفسه گفتند محمّد باصحاب خود افسوس میدارد، امروز ایشان را کاری فرماید و فردا ایشان را از آن باز زند و کاری دیگر از آن آسان تر فرماید، این تغییر و تبدیل وی از آنست که این سخن از بر خویش مینهد بر مراد خویش، دروغیست که خود بر میسازد، چون ایشان این گفتند ربّ العزّه آیت فرستاد: «وَ إِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ» رفعناها و انزلنا غیرها لنوع من المصلحة، «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ» بمصالح العباد فیما ینزّل من النّاسخ و المنسوخ، «قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ» این جواب اذا است، «وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ» در میان عارضست، آن گه گفت: «بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ» حقیقة القرآن و فائدة النّسخ و التّبدیل و وجه المصلحة فیه. قراءت مکّی و ابو عمرو و زید از یعقوب بما ینزل بتخفیف است باقی بتشدید خوانند.
لقوله: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ» روح القدس جبرئیل است و القدس مثقّل و مخفّف هر دو خواندهاند، مخفّف قراءت مکّی است و مثقّل قراءت باقی معنی آنست که ای محمّد بگوی ایشان را که این قرآن از نزدیک خدا فرو آورد جبرئیل آن جان پاک، نه دروغ است و نه بر ساخته مخلوق که فرو فرستاده اللَّه تعالی است براستی و صدق، «لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا» تا اللَّه باین قرآن دل مؤمنان و قدم ایشان بر جاده دین میدارد، در روز فراخی فرمان گرانتر و روز تنگی فرمان سبکتر، در تن درستی و حضر نماز تمام بهنگام بر پای و در سفر نماز نیمی و در بیماری نشسته و در ناتوانی خفته و در بیم بر ستور تا مؤمنان با فرمان میتاوند و بطوع بر آن میپایند، «وَ هُدیً» من الضّلالة «وَ بُشْری لِلْمُسْلِمِینَ» بانّهم من اهل الجنّة.
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» آدمی و ما هو من عند اللَّه، کان غلام رومیّ یلازم رسول اللَّه (ص) و یحدّثه بما قرأ فی الانجیل، فقیل انّما یأخذ محمّد ما یأتی به منه و اسم ذلک الغلام یسار و قیل جبر. قال عکرمة هو غلام لبنی عامر بن لو یقال له یعیش، و قیل هو عابس مملوک کان لحویطب بن عبد العزی و کان قد اسلم فحسن اسلامه. و قال الضحّاک هو سلمان الفارسی. قال النحاس: و هذه الاقوال لیست بمتناقضة لانّه یجوز ان یکونوا اومأوا الی هؤلاء جمیعا و زعموا انّهم یعلّمونه، قوله: «لِسانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ» قرأ حمزة و الکسائی: یلحدون بفتح الیاء و الحاء و قرأ الباقون: یلحدون بضمّ الیاء و کسر الحاء و المراد بهذا اللّسان اللّغة و العرب تسمّی اللّغة و الکلام لسانا، و الالحاد المیل، و المعنی لغة الّذی یمیلون الیه و یزعمون انّه یعلّمک، «أَعْجَمِیٌّ» غیر عربیّ، «وَ هذا» القرآن منزل بلغة عربیّة، «مُبِینٌ» ای یعرف معناه من لفظه بادنی تأمّل.
و قیل معنی الآیة: انتم افصح العرب و ابلغهم و اقدرهم علی الکلام نظما و نثرا و قد عجزتم و عجز جمیع العرب عنه فکیف تنسبونه الی اعجمیّ الکن، یقال العجمی فی النّسب و الاعجمیّ فی الکلام.
«إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ» یعنی القرآن و انّه من عند اللَّه، «لا یَهْدِیهِمُ اللَّهُ» لا یوفّقهم و لا یرشدهم، هذا کقوله: «إِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ» و کقول نوح: «وَ لا یَلِدُوا إِلَّا فاجِراً کَفَّاراً» لانّه کان قد قیل له لن یؤمن من قومک الّا من قد آمن، فقوله: «لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ» واقع لا یؤمنون فی علم اللَّه، «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ» مولم دائم.
«إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ» این آیت جواب ایشانست که گفتند: «إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ» یعنی لست بمفتر، «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ» ای انّما یفتری الکذب الّذین اذا رأوا الآیات الّتی لا یقدر علیها الّا اللَّه عزّ و جل کذّبوا بها فهؤلاء اکذب الکذبة. قال ابن بحر اعلم انّهم هم اهل تلک الصّفة دون رسوله (ص) فردّ علیهم بالوصف دون النصّ اولا ثم ردّ نصّا فقال: «وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ» لا من یقولون له انت مفتر یعنی النّبی (ص).
روی عبد اللَّه بن حدّاد قال: قلت یا رسول اللَّه المؤمن یزنی؟ قال قد یکون ذلک، قال: قلت یا رسول اللَّه المؤمن یسرق؟ قال قد یکون ذلک، قال: قلت یا رسول اللَّه المؤمن یکذب؟ قال لا، ثمّ قرأ: «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّهِ».
و عن ابی بکر الصّدیق رضی اللَّه عنه قال: ایّاکم و الکذب فانّ الکذب مجانب للایمان.
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.