قوله تعالی: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» روی انس بن مالک قال: لمّا نزل قوله تعالی: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» بکی رسول اللَّه (ص) بکاء شدیدا و بکی اصحابه ببکائه و لا یدرون ما نزل علیه و لم یستطع احد ان یکلّمه من اصحابه و کان رسول اللَّه (ص) اذا رای فاطمة فرح بها فانطلق عبد الرّحمن بن عوف الی باب فاطمة، فقال السّلام علیک یا بنت رسول اللَّه، قالت و علیک السّلام من انت؟ قال انا عبد الرّحمن بن عوف، قالت و ما جاء بک؟ قال ترکت رسول اللَّه (ص) باکیا حزینا و لا ندری ما نزل به جبرئیل (ع) فلبست فاطمة مشتملة من صوف خلقا فانطلقت الی رسول اللَّه (ص)، فلما دخلت علی النبی (ص) نظر الیها عمر فوضع یده علی رأسه و قال واحرباه، انّ قیصر و کسری یلبسون السّندس و الحریر و ابنة رسول اللَّه (ص) فی مشملة من صوف! فسمعت فاطمة قول عمر فذکرتها للنبی (ص)، فقالت الا تری انّ عمر یعجب من لباسی هذا فو الّذی بعثک بالکرامة ما لی و لعلی فراش منذ ایّام الّا مسک کبش نعلف علیه بالنّهار ناضحنا فاذا کان اللّیل افترشناه و انّ وسادتنا لمن ادم حشوها من سعف النّخل، ثمّ قالت فدتک نفسی یا ابه ما الّذی ابکاک، قال و کیف لا ابکی یا فاطمة و قد نزل علیّ جبرئیل بهذه الآیة: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» و ذکر الحدیث بطوله.
انس بن مالک گفت: آن روز که جبرئیل امین این آیت آورد: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» دریای حیرت و حرقت مصطفی (ص) بموج آمد و آن گوهر درد و سوز خویش برانداخت، گریستنی عظیم در گرفت، چندان بگریست که جانهای صدّیقان صحابه از آن گریه در سوزش افتاد و دلها در گدازش آمد، بحدّی رسید که «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ»، و هیچکس از آن صدّیقان صحابه زهره نداشت که از اسرار درگاه نبوّت بر رسد یا بپرسد که آن چه حالست و چه بوده که سید کونین و مهتر خافقین چنان غمگین و حزین نشسته غریوان و حیران، آخر عبد الرحمن عوف بر فاطمه زهرا شد، دانست که رسول خدای را بدیدار فاطمه آسایش و انس بود و اگر چه غمگین بود چون وی را بیند غم از وی بکاهد، گفت یا فاطمه رسول خدا را دیدیم بس حیران و گریان با دردی عظیم و سوزی تمام، ندانیم چه آیت بوی فرود آمده و چه چیز وی را بر آن داشته؟
و هیچکس از ما زهره ندارد و نتواند که از آن حال باز بر رسد یا بپرسد مگر تو بآن اسرار رسی و آن حال باز دانی، شملهای کهنه نهاده بود، فاطمه (ع) آن شمله در پوشید و قصد حضرت مصطفی (ص) کرد، عمر خطاب او را در آن شمله کهنه بدید، دلش بر جوشید، این نفس دردناک از سر سوز و حسرت بر آورد که وا اندوها، کسری و قیصر با تمرد و تحیّر خویش در نعمت و راحت میان سندس و حریر کام خویش میرانند و دختر رسول ثقلین بیک شمله کهنه روز بسر میآرد.
فاطمه (ع) آن سخن از عمر بشنید، چون بر رسول خدا رسید باز گفت و لختی از بی کامی خویش معلوم رسول (ص) کرد، آن گه گفت یا رسول اللَّه جان و تن من فدای تو باد، چرا میگریی و چه چیز ترا چنین اندوهگن کرده؟ که دلهای یاران ازین اندوه تو در غرقابست، هر یکی کان حسرت شده و بی خورد و بیخواب گشته، رسول خدا گفت: چون نگریم؟! ای جان پدر و چرا اندوه نخورم؟! از بهر ضعفا و گنه کاران امّت خویش و آنک جبرئیل آمده و آیتی بدین صعبی آورده که: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ».
فاطمه گفت یا رسول اللَّه اخبرنی عن باب من ابواب جهنّم
مرا خبر کن از دری از آن درهای دوزخ که چونست و عذاب آن چه مایه است؟ گفت ای فاطمه چه پرسی آنچ طاقت شنیدن آن نداری! و وهم و فهم هیچکس بدان نرسد، امّا آنچ آسانترست و حوصله تو بر تابد بدانک: در هر دری از آن درهای دوزخ یعنی در هر درکی از آن درکات دوزخ هفتاد هزار وادیست، در هر وادیی هفتاد هزار شارستان، در هر شارستانی هفتاد هزار سرای، در هر سرایی هفتاد هزار خانه، در هر خانهای هفتاد هزار صندوق، در هر صندوقی هفتاد هزار گونه عذاب. فاطمه چون این بشنید بیفتاد و بی هوش شد، چون بهوش باز آمد همیگفت: الویل، الویل لمن دخل النّار.
فاطمه (ع) این سخن که از رسول (ص) شنید به ابو بکر صدّیق رضی اللَّه عنه گفت، ابو بکر با آن همه مرتبت خویش چون صفت دوزخ شنید بر سوخت و همچون مار بر خود بپیچید، گفت: یا لیتنی کنت طائرا فی القفار، آکل من الثّمار و اشرب من الانهار و آوی الی الاغصان و لیس علیّ حساب و لا عذاب.
ای کاشک بو بکر در عالم آزادگی همچون آن مرغک بودی که بر درخت مباح نشیند و از میوهای که ثمره اوست میخورد و باختیار خویش از آن شاخ بآن شاخ میگردد، ای کاشک بو بکر را چنین حال بودی و فردا برو نه حساب بودی و نه عذاب.
عمر خطاب رضی اللَّه عنه گفت: یا لیت امّ عمر کانت عاقرا و لم تحمل بعمر و لم یسمع بذکر النّار. ای کاشک عمر خطاب را هرگز درین دنیا نام و نشان نبودی و مادر بوی نزادی تا ذکر دوزخ بگوش وی نرسیدی.
و علی بن ابی طالب (ع) گفت:یا لیت امی لم تلدنی و یا لیت السّباع مزّقت جلدی و لم اسمع بذکر جهنّم.
و سمع سلمان قول النبی (ص) لفاطمة فخرج نحو بقیع الغرقد واضعا یده علی رأسه و هو ینادی با علی صوته وا بعد سفراه، وا قلّة زاداه، الویل لی ان کان مصیری الی النّار.
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» این باز مرهمی دیگر است و لطفی دیگر، آیت رحمت پس از آیت تهدید، ربّ العالمین فرا بندگان نموده که در صفات ما هم جلال عزّت و سیاستست، هم کمال لطف و رحمت. و در بارگاه ملک ما هم زندان نقمتست، هم بستان نزهت، تا بنده میان خوف و رجا زندگی کند، بآیت تهدید و ذکر دوزخ از عزّت قهر اللَّه بترسد، بآیت رحمت و صفت بهشت دل در کرم و لطف وی بندد، خوف او را از معصیت باز دارد، رجا او را بر طاعت دارد.
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» پرهیزکاران فردا در بهشتهااند، هر دو بلفظ جمع گفت از آنک پرهیزکاران بر تفاوتند و جنّات بر درجاتاند، بعضی برتر و بعضی فروتر. هر که امروز در تقوی بیشتر، فردا درجه وی در بهشت برتر، و بر جمله نشان تقوی آنست که بنده دل از محبّت دنیا و سر از طمع عقبی خالی کند، نه دنیا و اهل دنیا را با او پیوندی، نه با عقبی او را آرامی، سرگشته روزگار خود شده در میدان کم و کاستی قدم نهاده، جدل و خصومت با خلق خدا از پیش برداشته، کمر صلح و وفا بر میان جان بسته، کلبه وجود خود را آتش در زده، کشتی خلقیّت بگرداب نیستی فرو داده، ظاهر بزیور شریعت آراسته، باطن بنور حقیقت افروخته، و انگه بدین قناعت نکند که پیوسته در قعر بحر سرّ خویش غوّاصی میکند، بحکم اشارت عزّت قرآن که میگوید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» مگر روزی این درّ معرفت بچنگ آید که: «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
«وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» خانه کعبه را بنا کردن و از خبائث مشرکان آن را طهارت دادن به خلیل (ع) باز گذاشت، گفت: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ»، دل مصطفی (ص) را شستن در حال طفولیّت و از ما دون حق آن را طهارت دادن به جبرئیل باز گذاشت و بفرشتگان، چنانک در خبرست، باز که نوبت بدلهای عاصیان امّت احمد (ص) رسید تولّی آن خود کرد جلّ جلاله و طهارت آن خود داد، گفت: «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» نه تقدیم و تفضیل ایشان را بر پیغامبران، لکن با ضعیفان رفق بیشتر کنند کریمان، نه خواست جلّ جلاله که عیب و عوار ایشان با فریشتگان نماید، خود کرد تا عیب ایشان هم خود داند، سبحانه ما ارأفه بخلقه.
و یقال: قال اللَّه عزّ و جل «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» و لم یقل: ما فی قلوبهم، لانّ القلب فی قبضة الحقّ بین اصبعین من اصابع الرّحمن، کما
فی الخبر: فیکون ابدا فی محلّ الشّهود و دوام انس القرب فلیس هناک غل فینتزع منه.
«نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» لمّا ذکر حدیث المتّقین و ما لهم من علوّ المنزلة انکسر قلوب العاصین فتدارک اللَّه قلوبهم، و قال لنبیّه اخبر عبادی العاصین: «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ان کنت الشّکور الکریم بالمطیعین فانّی انا الغفور الرّحیم بالعاصین. ای محمد (ص) بندگان مرا خبر ده که من آمرزگارم، کارساز و بنده نوازم، نه فضل ما را پایان، نه محابا را کران، آنچ ابتدا بود امروز همان، ابری است از بر باران، مؤمنان را جاودان. ای محمد بر مؤمنان لطیفام و مهربان، امّا بیگانگان را جبّارم دادستان.
«وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» ما را هم نور عزّتست هم نار عزّت، بنور عزّت دوستان خود را نواختم، بنار عزّت دشمنان را سوختم، بنور عزّت لختی را آب عنایت روانیدم، بنار عزّت قومی را گرد هجران انگیختم، این نور عزّت بنور فراست توان دید، و نور فراست آنست که ربّ العالمین گفت: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» یعنی للمتفرّسین.
فراست بر سه وجه است: یکی فراست تجربتی و این همه ممیزان را بود.
دیگر فراست استدلالی و این همه عاقلان را بود. سوم فراستست بنظر دل بآن نور که مؤمن در دل دارد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه».
فراست تجربتی بر دیده است یا از شنیده یا بخرد دریافته. و فراست استدلالی قیاس شرعیست در دین و قیاس عقلی در غیر دین. و فراست نظری برقی است که در دل تابد و حجابها بسوزد تا لختی از آنچ غیبست برو کشف شود و این خاصیت انبیاست و صدّیقان و اولیاء.
ابراهیم خواص در جامع بغداد با جماعتی مریدان گرد آمده، جوانی از در مسجد در آمد سخت زیبا و ظریف و نیکو روی، ایشان او را بخود راه دادند، با ایشان بنشست و سخنهای نیکو گفت و خدمتهای نیکو کرد چنانک بعضی دلهای ایشان صید کرد، ابراهیم با یکی از آن مریدان گفت: یقع لی انّه یهودی مرا چنان میافتد که این جوان جهودست، این سخن بگفت و از میان جمع برخاست و بیرون شد! جوان او را گفت: ایش قال الشیخ فیّ؟ شیخ در حقّ من چه گفت؟ مرید با وی بگفت آنچ شیخ گفته بود، جوان برخاست و بپای شیخ در افتاد و مسلمان گشت، آن گه گفت: ما در کتب خویش خوانده بودیم که: الصّدیق لا یخطئ فراسته، آمدم و امتحان کردم، گفتم اگر در هیچ طایفه صدّیق صاحب فراست بود، درین طایفه بود. پس آن جوان از جمله بزرگان و معروفان طریقت گشت.
و هم از ابراهیم خواص حکایت کنند که گفت: بتجرید در بادیهای رفتم و رنجها کشیدم، چون به مکّه رسیدم عجبی در نفس من فرا دید آمد، پیر زنی مرا دید گفت: یا ابراهیم کنت معک فی البادیة فلم اکلّمک لانّی لم أرد ان اشغل سرّک اخرج عنک هذا الوسواس.
و حکی عن ابی العباس بن مسروق قال: دخلت علی شیخ من اصحابنا اعوده فوجدته علی حال رثّة فقلت فی نفسی من این یرتفق هذا الشّیخ؟ فقال یا ابا العبّاس دع عنک هذه الخواطر الدّنیّة فانّ اللَّه الطافا خفیّة.
و کان شاه الکرمانی حادّ الفراسة لا یخطئ و یقول من غضّ بصره عن المحارم و امسک نفسه عن الشهوات و عمر باطنه بدوام المراقبة و ظاهره باتّباع السّنّة و تعوّد اکل الحلال لم تخطئ فراسته.
و سئل ابو الحسین النوری من این تولدت فراسة المتفرسین؟ فقال من قوله تعالی: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» فمن کان حظّه من ذلک النّور اتم کان مشاهدته احکم و حکمه بالفراسة اصدق الا تری کیف اوجب نفخ الرّوح فیه السّجود له بقوله: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ».
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» روی انس بن مالک قال: لمّا نزل قوله تعالی: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» بکی رسول اللَّه (ص) بکاء شدیدا و بکی اصحابه ببکائه و لا یدرون ما نزل علیه و لم یستطع احد ان یکلّمه من اصحابه و کان رسول اللَّه (ص) اذا رای فاطمة فرح بها فانطلق عبد الرّحمن بن عوف الی باب فاطمة، فقال السّلام علیک یا بنت رسول اللَّه، قالت و علیک السّلام من انت؟ قال انا عبد الرّحمن بن عوف، قالت و ما جاء بک؟ قال ترکت رسول اللَّه (ص) باکیا حزینا و لا ندری ما نزل به جبرئیل (ع) فلبست فاطمة مشتملة من صوف خلقا فانطلقت الی رسول اللَّه (ص)، فلما دخلت علی النبی (ص) نظر الیها عمر فوضع یده علی رأسه و قال واحرباه، انّ قیصر و کسری یلبسون السّندس و الحریر و ابنة رسول اللَّه (ص) فی مشملة من صوف! فسمعت فاطمة قول عمر فذکرتها للنبی (ص)، فقالت الا تری انّ عمر یعجب من لباسی هذا فو الّذی بعثک بالکرامة ما لی و لعلی فراش منذ ایّام الّا مسک کبش نعلف علیه بالنّهار ناضحنا فاذا کان اللّیل افترشناه و انّ وسادتنا لمن ادم حشوها من سعف النّخل، ثمّ قالت فدتک نفسی یا ابه ما الّذی ابکاک، قال و کیف لا ابکی یا فاطمة و قد نزل علیّ جبرئیل بهذه الآیة: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ» و ذکر الحدیث بطوله.
هوش مصنوعی: خدای تعالی میفرماید: «و جهنم برای همه آنها موعدی است». هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا (ص) به شدت گریه کرد و اصحابش نیز به خاطر گریه او گریه کردند و هیچکدام نمیدانستند که چه چیزی بر او نازل شده است. هیچکس نتوانست او را ساکت کند. وقتی رسول خدا (ص) فاطمه را میدید، خوشحال میشد. در همین حین، عبد الرحمن بن عوف به درب فاطمه آمد و گفت: «سلام بر تو، دختر رسول خدا!» فاطمه پرسید: «کیستی؟» و او پاسخ داد: «من عبد الرحمن بن عوف هستم». فاطمه سؤال کرد: «چه چیزی تو را به اینجا آورده است؟» او گفت: «من رسول خدا (ص) را در حالی که گریه میکرد و ناراحت بود ترک کردم و نمیدانیم جبرئیل چه چیزی براو نازل کرده است». فاطمه با لباسی متشکل از پشم به سوی رسول خدا (ص) رفت. وقتی وارد شد، عمر به او نگریست و با ناراحتی گفت: «چرا باید چنین باشد که قیصر و کسری در لباسهای فاخر باشند، در حالی که دختر رسول خدا (ص) لباس پشمی به تن دارد!» فاطمه این سخن عمر را به رسول خدا (ص) گزارش کرد و گفت: «آیا نمیبینی عمر از لباس من متعجب است؟» سپس به رسول خدا (ص) گفت: «به خداوندی که تو را با کرامت فرستاده، من و علی در این مدت فقط با پشم و گوسفند زندگی کردهایم. شب به آن میخوابیم و بالش ما از پوست گاو است که با برگ نخل پر شده است». سپس گفت: «روحت فدای تو، پدر جان! چه چیزی تو را به گریه انداخته است؟» و رسول خدا (ص) جواب داد: «چگونه نتوانم گریه کنم، ای فاطمه، وقتی جبرئیل به من این آیه را نازل کرد: «و جهنم برای همه آنها موعدی است، و برای آن هفت درب است و برای هر درب جزئی تعیین شده است». و او ادامه داد.
انس بن مالک گفت: آن روز که جبرئیل امین این آیت آورد: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ» دریای حیرت و حرقت مصطفی (ص) بموج آمد و آن گوهر درد و سوز خویش برانداخت، گریستنی عظیم در گرفت، چندان بگریست که جانهای صدّیقان صحابه از آن گریه در سوزش افتاد و دلها در گدازش آمد، بحدّی رسید که «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ»، و هیچکس از آن صدّیقان صحابه زهره نداشت که از اسرار درگاه نبوّت بر رسد یا بپرسد که آن چه حالست و چه بوده که سید کونین و مهتر خافقین چنان غمگین و حزین نشسته غریوان و حیران، آخر عبد الرحمن عوف بر فاطمه زهرا شد، دانست که رسول خدای را بدیدار فاطمه آسایش و انس بود و اگر چه غمگین بود چون وی را بیند غم از وی بکاهد، گفت یا فاطمه رسول خدا را دیدیم بس حیران و گریان با دردی عظیم و سوزی تمام، ندانیم چه آیت بوی فرود آمده و چه چیز وی را بر آن داشته؟
هوش مصنوعی: انس بن مالک نقل میکند که در روزی که جبرئیل آیهای نازل کرد که در آن ذکر شده بود جهنم مأمن همه آنان است، پیامبر (ص) به شدت متعجب و نگران شد و به شدت گریست. آن قدر گریه کرد که دیگر صحابه نیز تحت تأثیر قرار گرفتند و دلهایشان به تنگ آمد و احساس یأس و اندوه کردند. در این حال هیچ یک از صحابه جرأت نداشتند از پیامبر درباره دلیل این اندوه بپرسند. عبد الرحمن عوف به نزد فاطمه زهرا رفت و به او گفت: ما پیامبر را دیدیم که بسیار نگران و گریان بود و نمیدانیم چه آیهای به او نازل شده که این حال را برای او پیش آورده است.
و هیچکس از ما زهره ندارد و نتواند که از آن حال باز بر رسد یا بپرسد مگر تو بآن اسرار رسی و آن حال باز دانی، شملهای کهنه نهاده بود، فاطمه (ع) آن شمله در پوشید و قصد حضرت مصطفی (ص) کرد، عمر خطاب او را در آن شمله کهنه بدید، دلش بر جوشید، این نفس دردناک از سر سوز و حسرت بر آورد که وا اندوها، کسری و قیصر با تمرد و تحیّر خویش در نعمت و راحت میان سندس و حریر کام خویش میرانند و دختر رسول ثقلین بیک شمله کهنه روز بسر میآرد.
هوش مصنوعی: هیچکس از ما قدرت این را ندارد که از آن وضعیت خارج شود یا بپرسد، مگر تو که به آن رموز دسترسی و به آن حال واقفی. فاطمه (ع) لباس کهنهای پوشید و به سمت پیامبر اسلام (ص) رفت. عمر خطاب او را در آن لباس قدیمی دید و دلش به درد آمد. او با سوز و حسرتی عمیق گفت که چگونه کسری و قیصر در وسط نعمت و آسایش غرق هستند و دختر پیامبر (ص) با یک لباس کهنه زندگی میکند.
فاطمه (ع) آن سخن از عمر بشنید، چون بر رسول خدا رسید باز گفت و لختی از بی کامی خویش معلوم رسول (ص) کرد، آن گه گفت یا رسول اللَّه جان و تن من فدای تو باد، چرا میگریی و چه چیز ترا چنین اندوهگن کرده؟ که دلهای یاران ازین اندوه تو در غرقابست، هر یکی کان حسرت شده و بی خورد و بیخواب گشته، رسول خدا گفت: چون نگریم؟! ای جان پدر و چرا اندوه نخورم؟! از بهر ضعفا و گنه کاران امّت خویش و آنک جبرئیل آمده و آیتی بدین صعبی آورده که: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ».
هوش مصنوعی: فاطمه (علیها السلام) وقتی سخن عمر را شنید، به محض اینکه به رسول خدا (ص) رسید، آن را به او گفت و کمی از غم و اندوه خود را بیان کرد. سپس از رسول خدا پرسید: ای رسول خدا، چرا میگریی و چه چیزی باعث این اندوه تو شده است؟ زیرا دلهای یاران تو نیز از ناراحتی تو در تلاطم است و هر کدام از آنان دچار حسرت و بیخوابی شدهاند. رسول خدا پاسخ داد: چگونه نگریم؟ ای جان پدر، چرا اندوه نداشته باشم؟ من برای ضعیفان و گنهکاران امّت خود نگرانم و جبرئیل آمده و آیتی دشوار را آورده که در آن آمده: «و جهنم وعدهگاه همه آنهاست، دارای هفت در، و هر دری برای گروهی از آنها تقسیم شده است».
فاطمه گفت یا رسول اللَّه اخبرنی عن باب من ابواب جهنّم
هوش مصنوعی: فاطمه گفت: ای پیامبر خدا، به من بگو درباره یکی از درهای جهنم.
مرا خبر کن از دری از آن درهای دوزخ که چونست و عذاب آن چه مایه است؟ گفت ای فاطمه چه پرسی آنچ طاقت شنیدن آن نداری! و وهم و فهم هیچکس بدان نرسد، امّا آنچ آسانترست و حوصله تو بر تابد بدانک: در هر دری از آن درهای دوزخ یعنی در هر درکی از آن درکات دوزخ هفتاد هزار وادیست، در هر وادیی هفتاد هزار شارستان، در هر شارستانی هفتاد هزار سرای، در هر سرایی هفتاد هزار خانه، در هر خانهای هفتاد هزار صندوق، در هر صندوقی هفتاد هزار گونه عذاب. فاطمه چون این بشنید بیفتاد و بی هوش شد، چون بهوش باز آمد همیگفت: الویل، الویل لمن دخل النّار.
هوش مصنوعی: مرا از یکی از درهای دوزخ آگاه کن و بگو عذاب آن چه اندازه است؟ گفت: ای فاطمه، چرا از چیزی میپرسی که نمیتوانی تحمل کنی! هیچ کسی نمیتواند به درک آن برسد، اما چیزی که برای تو قابل تحملتر است این است: در هر کدام از درهای دوزخ، هفتاد هزار وادی وجود دارد و در هر وادی، هفتاد هزار شهر است. در هر شهر، هفتاد هزار منزل و در هر منزل، هفتاد هزار اتاق وجود دارد. در هر اتاق هم هفتاد هزار صندوق و در هر صندوق، هفتاد هزار نوع عذاب است. وقتی فاطمه این را شنید به شدت غش کرد و بیهوش شد. وقتی به هوش آمد، مدام میگفت: وای بر کسی که به دوزخ وارد شود.
فاطمه (ع) این سخن که از رسول (ص) شنید به ابو بکر صدّیق رضی اللَّه عنه گفت، ابو بکر با آن همه مرتبت خویش چون صفت دوزخ شنید بر سوخت و همچون مار بر خود بپیچید، گفت: یا لیتنی کنت طائرا فی القفار، آکل من الثّمار و اشرب من الانهار و آوی الی الاغصان و لیس علیّ حساب و لا عذاب.
هوش مصنوعی: فاطمه (ع) این مطلبی که از رسول خدا (ص) شنید به ابو بکر صدیق (رض) گفت. وقتی ابو بکر با آن مرتبه بالایش این خبر درباره دوزخ را شنید، بسیار متاثر شد و در عذاب و اضطراب به خود پیچید. او گفت: "کاش من پرندهای بودم که در دشتها پرواز میکردم، از میوهها میخوردم و از آبهای جاری مینوشیدم و به شاخهها پناه میبردم، بدون اینکه حساب و عذابی بر من باشد."
ای کاشک بو بکر در عالم آزادگی همچون آن مرغک بودی که بر درخت مباح نشیند و از میوهای که ثمره اوست میخورد و باختیار خویش از آن شاخ بآن شاخ میگردد، ای کاشک بو بکر را چنین حال بودی و فردا برو نه حساب بودی و نه عذاب.
هوش مصنوعی: ای کاش ای بکر در دنیای آزادی مثل آن پرندهای بودی که بر درختی آزاد نشسته و از میوهای که خودش به بار آورده تغذیه میکند. این پرنده بدون هیچ نگرانی از یک شاخه به شاخه دیگر پرواز میکند. ای کاش تو هم چنین حالتی داشتی و در آینده نه حسابی از اعمالت بود و نه عذابی برایت.
عمر خطاب رضی اللَّه عنه گفت: یا لیت امّ عمر کانت عاقرا و لم تحمل بعمر و لم یسمع بذکر النّار. ای کاشک عمر خطاب را هرگز درین دنیا نام و نشان نبودی و مادر بوی نزادی تا ذکر دوزخ بگوش وی نرسیدی.
هوش مصنوعی: عمر خطاب رضی الله عنه گفت: کاش مادر عمر هرگز باردار نمیشد و او به دنیا نمیآمد تا هرگز درباره آتش جهنم چیزی نمیشنید.
و علی بن ابی طالب (ع) گفت:یا لیت امی لم تلدنی و یا لیت السّباع مزّقت جلدی و لم اسمع بذکر جهنّم.
هوش مصنوعی: علی بن ابیطالب (علیهالسلام) گفت: ای کاش مادرم مرا نمیزایید و ای کاش درندگان، پوست مرا پاره میکردند و من هرگز نام جهنم را نمیشنیدم.
و سمع سلمان قول النبی (ص) لفاطمة فخرج نحو بقیع الغرقد واضعا یده علی رأسه و هو ینادی با علی صوته وا بعد سفراه، وا قلّة زاداه، الویل لی ان کان مصیری الی النّار.
هوش مصنوعی: سلمان، حرفهای پیامبر (ص) را به فاطمه شنید و به سمت بقیع الغرقد رفت. او دستش را بر سر گذاشته بود و با صدای بلند میگفت: "ای وای بر من! سفرهایم طولانی و توشهام کم است. وای بر من اگر سرنوشت من به جهنم منتهی شود."
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» این باز مرهمی دیگر است و لطفی دیگر، آیت رحمت پس از آیت تهدید، ربّ العالمین فرا بندگان نموده که در صفات ما هم جلال عزّت و سیاستست، هم کمال لطف و رحمت. و در بارگاه ملک ما هم زندان نقمتست، هم بستان نزهت، تا بنده میان خوف و رجا زندگی کند، بآیت تهدید و ذکر دوزخ از عزّت قهر اللَّه بترسد، بآیت رحمت و صفت بهشت دل در کرم و لطف وی بندد، خوف او را از معصیت باز دارد، رجا او را بر طاعت دارد.
هوش مصنوعی: این آیه نشاندهندهی رحمت و لطف خداوند است که پس از تهدید و هشدار بیان شده است. خداوند به بندگان خود این امکان را داده است که صفات مختلف او را درک کنند؛ هم جلال و قدرت او و هم کمال رحمت و لطفش. در ملکوت خدا هم عذاب واقع است و هم نعمت و خوشی. این وضعیت سبب میشود که انسان بین ترس و امید زندگی کند. ترس از عذاب الهی او را از گناه بازمیدارد و امید به رحمت و کرم خداوند او را به سوی اطاعت و بندگی سوق میدهد.
«إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» پرهیزکاران فردا در بهشتهااند، هر دو بلفظ جمع گفت از آنک پرهیزکاران بر تفاوتند و جنّات بر درجاتاند، بعضی برتر و بعضی فروتر. هر که امروز در تقوی بیشتر، فردا درجه وی در بهشت برتر، و بر جمله نشان تقوی آنست که بنده دل از محبّت دنیا و سر از طمع عقبی خالی کند، نه دنیا و اهل دنیا را با او پیوندی، نه با عقبی او را آرامی، سرگشته روزگار خود شده در میدان کم و کاستی قدم نهاده، جدل و خصومت با خلق خدا از پیش برداشته، کمر صلح و وفا بر میان جان بسته، کلبه وجود خود را آتش در زده، کشتی خلقیّت بگرداب نیستی فرو داده، ظاهر بزیور شریعت آراسته، باطن بنور حقیقت افروخته، و انگه بدین قناعت نکند که پیوسته در قعر بحر سرّ خویش غوّاصی میکند، بحکم اشارت عزّت قرآن که میگوید: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ» مگر روزی این درّ معرفت بچنگ آید که: «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
هوش مصنوعی: پرهیزکاران در روز قیامت در بهشتها و کنار چشمهها خواهند بود. از آنجایی که پرهیزکاران با یکدیگر تفاوت دارند، درجات بهشتی نیز متفاوت است؛ برخی در بالاترین درجه و برخی در درجات پایینتر خواهند بود. هر کس که امروز در تقوا بیشتر باشد، فردا مقام بالاتری در بهشت خواهد داشت. نشانه تقوا آن است که انسان دلش را از محبت به دنیا و طمع به آخرت خالی کند. او نه با دنیا و اهلش پیوندی دارد و نه با آخرتش آرامش مییابد. او در حالتی گم شده در روزگار است و در میدان چالشها قدم میگذارد، جدل و خصومت را کنار میگذارد و صلح و وفا را در دل میپروراند. او باید وجود خویش را از آتش نفس پاک کند و با کشتی وجودش از گرداب نیستی رها شود. باید ظاهر خود را با شریعت زینت بخشد و باطنش را با نور حقیقت روشن کند. همچنین او باید با دل مشغولی در درون خویش به جستجوی حقایق بپردازد و به فرمان قرآن توجه کند تا روزی درکی از حقیقت پیدا کند.
«وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» خانه کعبه را بنا کردن و از خبائث مشرکان آن را طهارت دادن به خلیل (ع) باز گذاشت، گفت: «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ»، دل مصطفی (ص) را شستن در حال طفولیّت و از ما دون حق آن را طهارت دادن به جبرئیل باز گذاشت و بفرشتگان، چنانک در خبرست، باز که نوبت بدلهای عاصیان امّت احمد (ص) رسید تولّی آن خود کرد جلّ جلاله و طهارت آن خود داد، گفت: «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» نه تقدیم و تفضیل ایشان را بر پیغامبران، لکن با ضعیفان رفق بیشتر کنند کریمان، نه خواست جلّ جلاله که عیب و عوار ایشان با فریشتگان نماید، خود کرد تا عیب ایشان هم خود داند، سبحانه ما ارأفه بخلقه.
هوش مصنوعی: خداوند خانه کعبه را به دست خلیل (ع) بنا کرد و از کثافتهای مشرکان پاکیزه ساخت و به او فرمان داد که آن را طاهر کند. همچنین قلب پیامبر (ص) در زمان کودکی پاک شد و جبرئیل این کار را انجام داد. وقتی نوبت به گناهکاران امت پیامبر (ص) رسید، خود خداوند به پاکسازی آنها پرداخت و گفت: «ما کینهها را از دلهایشان برداشتیم». این کار نه به این معناست که گناهکاران بر دیگر پیامبران برتری دارند، بلکه هدف خداوند این بود که با مهربانی و حسن سلوک با ضعفای امت رفتار کند. خدا نخواست که عیبهای آنها را به فرشتگان نشان دهد، بلکه خود او به عیبهایشان آگاه است و نشان از رحمت و شفقت خداوند به بندگانش دارد.
و یقال: قال اللَّه عزّ و جل «وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» و لم یقل: ما فی قلوبهم، لانّ القلب فی قبضة الحقّ بین اصبعین من اصابع الرّحمن، کما
هوش مصنوعی: گفته شده است: خداوند متعال میفرماید: «و ما را از دلهایشان کینهای را برمیداریم» و اشاره نکرده که «از قلبهایشان» باشد، زیرا قلب در دست اراده و قدرت حق است و مانند دو انگشت از انگشتان رحمت الهی قرار دارد.
فی الخبر: فیکون ابدا فی محلّ الشّهود و دوام انس القرب فلیس هناک غل فینتزع منه.
هوش مصنوعی: به طوری که گفته شده، همیشه در محل گواهی و نزدیکی دائمی قرار دارد، پس هیچ گونه مانعی وجود ندارد که او را از آنجا بگیرد.
«نَبِّئْ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» لمّا ذکر حدیث المتّقین و ما لهم من علوّ المنزلة انکسر قلوب العاصین فتدارک اللَّه قلوبهم، و قال لنبیّه اخبر عبادی العاصین: «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» ان کنت الشّکور الکریم بالمطیعین فانّی انا الغفور الرّحیم بالعاصین. ای محمد (ص) بندگان مرا خبر ده که من آمرزگارم، کارساز و بنده نوازم، نه فضل ما را پایان، نه محابا را کران، آنچ ابتدا بود امروز همان، ابری است از بر باران، مؤمنان را جاودان. ای محمد بر مؤمنان لطیفام و مهربان، امّا بیگانگان را جبّارم دادستان.
هوش مصنوعی: به بندگانم بگو که من آمرزنده و مهربان هستم. وقتی که سخن از پرهیزگاران و درجات بالای آنها به میان آمد، دلهای نافرمانان شکسته و ناامید شدند، اما خداوند دلهای آنها را مورد رحمت قرار داد و به نبیاش گفت: به بندگان نافرمان من بگو که من آمرزگار و مهربانم. اگرچه من نسبت به اطاعتکنندگان دارای کرامت و شکرگزاری هستم، اما نسبت به نافرمانان نیز بخشنده و مهربانم. ای محمد، به بندگان مؤمن من بگو که من نسبت به آنها لطیف و مهربانم، اما نسبت به بیگانگان جبار و دادستان هستم.
«وَ أَنَّ عَذابِی هُوَ الْعَذابُ الْأَلِیمُ» ما را هم نور عزّتست هم نار عزّت، بنور عزّت دوستان خود را نواختم، بنار عزّت دشمنان را سوختم، بنور عزّت لختی را آب عنایت روانیدم، بنار عزّت قومی را گرد هجران انگیختم، این نور عزّت بنور فراست توان دید، و نور فراست آنست که ربّ العالمین گفت: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ» یعنی للمتفرّسین.
هوش مصنوعی: عذاب من عذابی دردناک است. من نور عزت و آتش عزت را دارم. با نور عزتم دوستانم را مورد لطف قرار دادم و با آتش عزتم دشمنانم را سوزاندم. به واسطه نور عزت، به برخی نعمتهایی عطا کردم و به واسطه آتش عزت، برخی را درگیر جدایی کردم. این نور عزت، به وسیله بصیرت قابل مشاهده است و بصیرت همان چیزی است که خداوند فرموده: «در این مطالب نشانههایی برای بینایان وجود دارد.» یعنی برای کسانی که بصیرت دارند.
فراست بر سه وجه است: یکی فراست تجربتی و این همه ممیزان را بود.
هوش مصنوعی: فراست به سه جنبه تقسیم میشود: یکی از این جنبهها، فراست تجربی است که مختص افرادی است که تجربههای زیادی در زمینههای مختلف دارند.
دیگر فراست استدلالی و این همه عاقلان را بود. سوم فراستست بنظر دل بآن نور که مؤمن در دل دارد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه».
هوش مصنوعی: فراست و هوشیاری دیگران از دیدگاه عقلانیت است. همچنین، نوعی بینش وجود دارد که به قلب مؤمن مربوط میشود و نشأت گرفته از نوری است که در دل اوست. پیامبر (ص) فرمودهاند: «از بینش مؤمن بپرهیزید، زیرا او با نور خداوند میبیند».
فراست تجربتی بر دیده است یا از شنیده یا بخرد دریافته. و فراست استدلالی قیاس شرعیست در دین و قیاس عقلی در غیر دین. و فراست نظری برقی است که در دل تابد و حجابها بسوزد تا لختی از آنچ غیبست برو کشف شود و این خاصیت انبیاست و صدّیقان و اولیاء.
هوش مصنوعی: فراست تجربتی به شناختی اطلاق میشود که از طریق تجربه، شنیدن یا درک به دست آمده است. فراست استدلالی نیز به قیاسی در دین و قیاسی منطقی در مسائل غیر مذهبی اشاره دارد. فراست نظری نوری است که در دل انسان میتابد و موانع را از بین میبرد تا برای مدتی، از آنچه در غیب است، پردهبرداری کند. این ویژگی خاص پیامبران و راستان است.
ابراهیم خواص در جامع بغداد با جماعتی مریدان گرد آمده، جوانی از در مسجد در آمد سخت زیبا و ظریف و نیکو روی، ایشان او را بخود راه دادند، با ایشان بنشست و سخنهای نیکو گفت و خدمتهای نیکو کرد چنانک بعضی دلهای ایشان صید کرد، ابراهیم با یکی از آن مریدان گفت: یقع لی انّه یهودی مرا چنان میافتد که این جوان جهودست، این سخن بگفت و از میان جمع برخاست و بیرون شد! جوان او را گفت: ایش قال الشیخ فیّ؟ شیخ در حقّ من چه گفت؟ مرید با وی بگفت آنچ شیخ گفته بود، جوان برخاست و بپای شیخ در افتاد و مسلمان گشت، آن گه گفت: ما در کتب خویش خوانده بودیم که: الصّدیق لا یخطئ فراسته، آمدم و امتحان کردم، گفتم اگر در هیچ طایفه صدّیق صاحب فراست بود، درین طایفه بود. پس آن جوان از جمله بزرگان و معروفان طریقت گشت.
هوش مصنوعی: ابراهیم خواص با تعدادی از پیروانش در جامع بغداد نشسته بود که ناگهان جوانی زیبا و دلپسند وارد مسجد شد. او به جمع ملحق شد و با سخنان شیرینش دلهای برخی از حاضران را به خود جلب کرد. ابراهیم به یکی از پیروانش گفت که این جوان یهودی است، همین که این را گفت، از میان جمع برخاست و مسجد را ترک کرد. جوان از او پرسید که شیخ در مورد او چه گفته است. پیرو گفت که ابراهیم چه گفته بود، و جوان به پای ابراهیم افتاد و مسلمان شد. او توضیح داد که در کتابهایش خوانده بود که "صادقین در تشخیص خود خطا نمیکنند" و به همین دلیل آمد تا امتحان کند. او گفت اگر در هیچ گروهی فرد صادقی با هوش وجود داشته باشد، باید در این گروه باشد. سپس آن جوان به یکی از بزرگان و شناختهشدههای طریقت تبدیل شد.
و هم از ابراهیم خواص حکایت کنند که گفت: بتجرید در بادیهای رفتم و رنجها کشیدم، چون به مکّه رسیدم عجبی در نفس من فرا دید آمد، پیر زنی مرا دید گفت: یا ابراهیم کنت معک فی البادیة فلم اکلّمک لانّی لم أرد ان اشغل سرّک اخرج عنک هذا الوسواس.
هوش مصنوعی: ابراهیم میگوید که زمانی به صحرا سفر کرده و سختیهای زیادی را متحمل شده است. وقتی به مکه رسید، احساس عجیبی در درونش به وجود آمد. یک زن سالخورده او را دید و گفت: "ای ابراهیم، من در صحرا با تو بودم و با تو صحبت نکردم زیرا نمیخواستم ذهن تو را مشغول کنم. این وسوسه را از خود دور کن."
و حکی عن ابی العباس بن مسروق قال: دخلت علی شیخ من اصحابنا اعوده فوجدته علی حال رثّة فقلت فی نفسی من این یرتفق هذا الشّیخ؟ فقال یا ابا العبّاس دع عنک هذه الخواطر الدّنیّة فانّ اللَّه الطافا خفیّة.
هوش مصنوعی: ابو عباس بن مسروق نقل میکند که به عیادت یکی از همنشینانش رفته و او را در وضعیتی ناگوار یافته است. در دلش فکر میکند که منبع تأمین نیازهای این فرد چه میتواند باشد. اما آن مرد به او میگوید که ای ابو عباس، از این افکار زودگذر و دنیوی دور شو، زیرا خداوند رحمتهای پنهانی دارد.
و کان شاه الکرمانی حادّ الفراسة لا یخطئ و یقول من غضّ بصره عن المحارم و امسک نفسه عن الشهوات و عمر باطنه بدوام المراقبة و ظاهره باتّباع السّنّة و تعوّد اکل الحلال لم تخطئ فراسته.
هوش مصنوعی: شاه کرمان بینش تیزی داشت و هرگز در قضاوتهایش اشتباه نمیکرد. او میگفت که کسی که نگاهش را از حرامها میپوشاند، خود را از خواستههای نفسانی کنترل میکند، با دائمی مراقبت باطنش را میسازد، ظاهرش را با پیروی از سنت تنظیم میکند و به خوردن حلال عادت میکند، میتواند به درستی قضاوت کند و به خوبی بفهمد.
و سئل ابو الحسین النوری من این تولدت فراسة المتفرسین؟ فقال من قوله تعالی: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» فمن کان حظّه من ذلک النّور اتم کان مشاهدته احکم و حکمه بالفراسة اصدق الا تری کیف اوجب نفخ الرّوح فیه السّجود له بقوله: «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ».
هوش مصنوعی: از ابو الحسین نوری پرسیده شد که منبع تولد فراست متفکران چیست؟ او در پاسخ گفت: این موضوع به آیهای از قرآن باز میگردد که در آن خداوند میفرماید: «و از روح خود در او دمیدم». بنابراین هر کس که بخش بیشتری از آن نور را داشته باشد، درک و مشاهدهاش قویتر و حکماش صادقتر خواهد بود. آیا نمیبینی که چطور دمیدن روح باعث شد که به او سجده کنند، در حالی که خداوند فرموده است: «وقتی که او را به صورت کامل ساختم و از روح خود در او دمیدم، برای او به سجده بیفتید»؟