گنجور

۲ - النوبة الاولى

قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» نیست هیچیز مگر بنزدیک ماست نهفت جای آن و نهاد جای آن، «وَ ما نُنَزِّلُهُ» و فرو نفرستیم آن را، «إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ (۲۱)» مگر باندازه‌ای دانسته.

«وَ أَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ» و فرو می‌گشائیم بادهای آبستن، «فَأَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً» تا فرو فرستیم از زیر آبی، «فَأَسْقَیْناکُمُوهُ» تا شما را آب دهیم، «وَ ما أَنْتُمْ لَهُ بِخازِنِینَ (۲۲)» و شما باز برندگان آب نه‌اید.

«وَ إِنَّا لَنَحْنُ نُحْیِی وَ نُمِیتُ» و ما که ماایم زنده می‌کنیم و می‌میرانیم.

«وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ (۲۳)» و میراث بریم.

«وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنْکُمْ» و دانسته‌ایم گذشتگان پیشینیان از شما، «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرِینَ (۲۴)» و پسینیان شما دانسته‌ایم.

«وَ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ» و خداوند تو آخر با هم آرد، «إِنَّهُ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۲۵)» که راست کارست، راست دانش، بهمه چیز دانا.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» بیافریدیم مردم را، «مِنْ صَلْصالٍ» از سفال خام، «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۶)» از طلخب فرو ریخته بر روی زمین.

«وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ» و پری را آفریدیم، «مِنْ قَبْلُ» پیش از آدم، «مِنْ نارِ السَّمُومِ (۲۷)» از آتش گرم بی دود.

«وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ» و گفت خداوند تو فریشتگان را، «إِنِّی خالِقٌ بَشَراً» من خواهم آفرید مردمی، «مِنْ صَلْصالٍ» از گلی خشک، «مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۲۸)» از گلی سیاه، بوی بگردیده.

«فَإِذا سَوَّیْتُهُ» که من بالا و نگاشت وی راست کنم، «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» و درو آرم از روح خویش، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ (۲۹)» همه او را بسجود افتید.

«فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (۳۰)» سجود کردند فریشتگان همه بیکبار بهم.

«إِلَّا إِبْلِیسَ أَبی‌ أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (۳۱)» مگر ابلیس سر باز زد که با ساجدان سجود کند.

«قالَ یا إِبْلِیسُ» گفت ای ابلیس، «ما لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ (۳۲)» چبود ترا که با ساجدان نبودی.

«قالَ» گفت، «لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ» نیستم آن را که سجود کنم مردمی را، «خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (۳۳)» که بیافریدی او را از طلخب خام از گلی بگردیده سیاه.

«قالَ» گفت، «فَاخْرُجْ مِنْها» پس بیرون شو از آسمان، «فَإِنَّکَ رَجِیمٌ (۳۴)» که تو انداخته و رانده و بیرون کرده منی.

«وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلی‌ یَوْمِ الدِّینِ (۳۵)» و نفرین بر تو تا روز رستاخیز.

«قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۳۶)» گفت خداوند من مرا درنگ ده تا روزی که ایشان را برانگیزانند.

«قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (۳۷)» گفت پس تو از درنگ دادگانی.

«إِلی‌ یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (۳۸)» تا آن روز که هنگام آن در رسد و آن هنگام دانسته منست.

«قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی» گفت خداوندا بآن که مرا گمراه کردی، «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ» زشتیهای ایشان را بر آریم در زمین، «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (۳۹)» و ایشان را از راه گم کنم همگان.

«إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ (۴۰)» مگر آن بندگان تو از ایشان که ترا یکتا خوانان‌اند و ترا گزیدگان.

«قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ (۴۱)» اللَّه گفت این راهی است بر من راهی راست.

«إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ» بندگان من گرویدگان ترا بر ایشان دسترسی نیست و توانی، «إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ (۴۲)» مگر کسی که از پی تو بیاید از گمراهان.

۱ - النوبة الثالثة: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: بنام او که زبانها گویا شده بنام او، جانها شیدا شده بنام او، بیگانه آشنا شده بنام او، زشتیها زیبا شده بنام او، کارها هویدا شده بنام او، راهها پیدا شده بنام او. بنام او که چشمهای مشتاقان گریان بنام او، دلهای عارفان سوزان بنام او، سرّهای والهان خروشان بنام او، تنهای عاشقان پیچان بنام او. بنام او که جانها اسیر پیغام او، عارف افتاده بدام او، مشتاق مست مهر از جام او، طوبی کسی را که ازین جام شربتی کشید، یا درین راه منزلی برید، دل وی بنور اعظم افروخته و بروح انس زنده و بعزّ وصال فرخنده، گهی در حیرت شهود مکاشف جلال، گهی در بحر وجود غرقه لطف و جمال، بزبان ناز و دلال همی‌گوید:۲ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ» مفسران گفتند مراد باین شی‌ء بارانست، فانّه اصل جمیع الاشیاء و به نبات کلّ شی‌ء فالمعنی: و ان من شی‌ء من ارزاق الخلق الّا عندنا خزائنه، جعل خزائن الماء خزائن الثمار و الاشجار و الحبوب لمّا کانت منه. می‌گوید خزینهای آب و باران که اصل همه چیزها است و مایه همه نبات و اثمار بنزدیک ماست یعنی در حکم و فرمان ماست و مقدور ماست و روزی خلق همه در ید ماست و کار همه بتدبیر و تقدیر ماست، متولّی و حافظ ایشان مائیم. و گفته‌اند لفظ خزائن مستعار است و معنی آنست که: الخیر کلّه بید اللَّه، آن گه گفت: «وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» ای معلوم عند اللَّه حدّه و مبلغه، گفته‌اند که این آب آسمانست که از آسمان بفرمان حق در میغ آید، آن گه از میغ بزمین آید، قطرات آن بر شمرده و هنگام آن دانسته، و چند که عدد فرزند آدم و عدد فرزند ابلیس، با باران از آسمان بزیر آیند دانند که هر قطره‌ای کجا بزمین آید و از آن چه روید، و قیل «ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» لا ینقصه و لا یزیده غیر انّه یصرفه الی من شاء حیث شاء کما شاء. می‌گوید باران را در همه سال حدّی و مبلغی معلوم است، اندازه آن دانسته و مقدار آن نام زد کرده که در آن نیفزایند و از آن نکاهند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.