قوله تعالی و تقدس: یا أَیُّهَا النَّاسُ خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، میگوید: جلّ جلاله ای مردمان ندای عامّ است واهمگان میگوید، تا خود که نیوشد، خطاب جامع است تا که پذیرد، همه را میخواند تا کرا خواهد، ندای عامّ است و بار دادن خاصّ دعوت عامّ است و هدایت خاص فرمان عامّ است و توفیق خاصّ اعلام عامّ است و قبول خاصّ، نه هر کرا خواند او را خواهد نبینی که آنجا گفت: وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ناخواسته را خواند حجّت را، و خواسته را خواند قربت را، ظاهر ندا یکی و باطن ندا مختلف.
یا أَیُّهَا النَّاسُ ای مردمان قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آنک آمد بشما موعظتی از خداوند شما یعنی قرآن که یادگار مؤمنان است، جایی دیگر گفت: وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ یادگار مؤمنان است و مونس عارفان، و سلوة محبان و آسایش مشتاقان وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفای بیمار دلان، و آسایش اندوهگنان، جایی دیگر گفت: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ قرآن شفاء دردها است، و داروی علّتها و شستن غمها و چراغ دلها، چراغ توحید است که از دلهای کافران تاریکی کفر ببرد، چراغ اخلاص است که از دلهای منافقان تاریکی شک ببرد، چراغ ارشاد است که از دلهای مبتدعان تاریکی حیرت ببرد، چراغ هدی است که از دلهای متحیّران تاریکی جهل ببرد، چراغ رضا است که از دلهای بخیلان تاریکی شح ببرد، چراغ عنایت است که از دلهای متعلّقان تاریکی اسباب ببرد.
وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفا در قرآن بر سه وجه است: شفای عامّ است، و شفای خاص، و شفای خاص الخاص، شفای عامّ آنست که گفت: فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ و شفای خاص آنست که گفت: ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفای خاصّ الخاص وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ شفای عامّ نعمت اوست، شفای خاصّ کلام اوست، شفای خاصّ الخاصّ خود اوست، و گفتهاند: درین آیت قرآن را چهار صفت گفت: موعظت و شفاء و هدی و رحمت، موعظت عوام راست، شفا خواص راست، هدی خاصّ الخاص راست، رحمت همگنان راست، فبرحمته و صلوا الی ذلک. و بدان که شفای هر کس بر اندازه درد اوست، شفای گنهکاران در رحمت اوست، شفای مطیعان بیافت نعمت اوست، شفای عارفان بزیادت قربت اوست، شفای واجدان در شهود حقیقت اوست، شفای محبّان در قرب و مناجات اوست.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ یا محمد مؤمنان را بشارت ده ایشان را بگو بفضل و رحمت من شاد باشید، بایمان و قرآن و اسلام و محمد شما را گرامی کردم بنازید، بیاد من انس گیرید، بر وعد من چشم دارید، بر درگاه من خوی کنید، با ذکر من آرام گیرید، عهد من بجان پذیرید، بمهر من بنازید، عبدی شاد آنست که شاد است بمن، شادی نیست مگر شادی بمن، شاد مبادا که نه شاد است بمن، بنده را دو شادی از من، امروز شاد بمن، و فردا شاد با من.
روی ما شاد است تا تو حاضری با روی تو
جان ما خوش باد چون غائب شوی با یاد تو
و قیل فضل اللَّه و رحمته الّذی لک منه فی سابق القسمة خَیْرٌ مِمَّا تکلّفته من صنوف الطّاعة و انواع الخدمة. از روی اشارت میگوید: بنده من بر فضل و رحمت من اعتماد کن نه بر طاعت و خدمت خویش، که اعتماد نه جز بر فضل من، و آسایش نه جز با رحمت من، هر کس را مایهای و مایه مؤمنان فضل من، هر کس را خزینهای و خزینه درویشان رحمت من، هر کس را تکیهگاهی و تکیهگاه عارفان سبق من، هر کس را گنجی و گنج متوکّلان ضمان من، هر کس را عیشی و عیش ذاکران بیاد من، هر کس را امّیدی و امّید دوستان بدیدار من.
در بنی اسرائیل زاهدی بود هفتاد سال در صومعه نشسته، و خدای را عبادت کرده، بعد از هفتاد سال به پیغامبر آن روزگار وحی آمد که زاهد را گوی نیکو روزگار بسر آوردی و عمر گذاشتی در عبادت من، وعده دادم ترا که بفضل و رحمت خویش بیامرزم ترا. زاهد گفت: مرا بفضل خویش ببهشت میرساند، پس آن هفتاد ساله عبادت من کجا وادید آید، و از آن چه آید؟ ربّ العزّة همان ساعت بر یک دندان وی دردی عظیم نهاد که از آن بفریاد آمد بر پیغامبر شد و زاری کرد و شفا خواست، وحی آمد به پیغامبر که زاهد را گوی عبادت هفتاد ساله خواهم، تا ترا شفا دهم، زاهد گفت: رضا دادم و نقدی شفا خواهم فردا تو دانی خواه بدوزخ فرست خواه ببهشت، فرمان آمد از جبار کاینات که آن عبادت تو جمله در مقابل آن یک درد دندان افتاد چه ماند اینجا مگر فضل و رحمت من، فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ تؤملون من الثواب علی الافعال.
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ اولیای خدا ایشانند که در بحار علوم حقیقت غوّاصان گوهر حکمتاند، و در آسمان فطرت خورشید ارادت و مستقر عهد دولتاند، مقبول حضرت الهیّت و صدف اسرار ربوبیّتاند، عنوان شریعت و برهان حقیقتاند، نسب مصطفی در عالم حقایق بایشان زنده، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، ظاهرشان باحکام شرع آراسته، باطنشان بگوهر فقر افروخته، آثار نظر این عزیزان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین برآید، برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوی دهد، اگر بعاصی نظر کنند مطیع گردد اگر بزنّار داری دیده باز کنند مقبول و محفوظ درگاه عزّت شود، چنان که از آن عزیز روزگار و سیّد عصر خویش شبلی باز گویند که وقتی بیمار گشت و خلیفه روزگار او را دوست داشتی، بوی رسید که شبلی بیمار است طبیبی ترسا بود سخت حاذق او را بشبلی فرستاد تا مداواة کند طبیب آمد و شبلی را گفت: ای شیخ اگر ترا از پوست و گوشت خود دارو باید کرد دریغ ندارم و علاج کنم شبلی گفت: داروی من کم از این است، گفت: داروی تو چیست؟ گفت: اقطع زنّارک و قد عوفیت.
طبیب گفت: شرط جوانمردی نباشد که دعوی کردم و بسر نبرم اگر شفای تو در قطع زنّار ما است آسان کاریست. طبیب زنّار میبرید و شبلی از بیماری بر میخاست، خبر بخلیفه رسید که حال چنین رفت خلیفه را خوش آمد گفت: من پنداشتم که طبیبی بر بیمار میفرستم ندانستم که خود بیماری را بر طبیب میفرستم أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ گفتهاند: علامت ولیّ آنست که سر تا پای وی عین حرمت شود، چشمش بحرمت بیارایند تا بهیچ ناشایست ننگرد، زبانش بادب بند کنند تا بیهوده نگوید، قدم وی را بند حقیقت بر نهند تا بهر کوی فرو نشود، خلق وی را بند شریعت بر نهند تا جز حلال بخود راه ندهد، جوارح وی را در بند بندگی کشند تا جز کمر بندگی حقّ بر میان نبندد، در دنیا چنین دارند و در عقبی لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ در دنیا بخدمت و حرمت آراسته، و در عقبی بنعمت و رؤیت رسیده، در دنیا شناخت و محبت، و در عقبی نواخت و مشاهدت، در دنیا صفا و وفا دیده، و، در عقبی بلقا و رضا رسیده، اینست که رب العالمین گفتهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ
ایشان را دو بشارت است یکی امروز یکی فردا، امروز وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ فردا یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ اینت نواخت بیکران، و نعیم جاودان، و شاد دوستان، ملک خشنود و بندهنازان، بندگان من هر چه جویید مه از خشنودی من نجوئید، بهرچه رسید به از فضل من نرسید، هر کرا گزینید بدوستی چون من نگزینید، و هر کرا بینید هرگز چون من نبینید، الدّار دارکم و انا جارکم.
بزرگوار آن روزگار که سرانجامش اینست، عزیز آن بندهای که سزاش اینست، نیکو آن تخمی که برش اینست، مبارک آن شبی که بامدادش اینست، سرای از نور، جاوید سرور، و مولی غفور.
قولوا لاحبابنا قرّت عیونکم
فقد دنت من سلیمی دمنة الدّار
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی و تقدس: یا أَیُّهَا النَّاسُ خداوند بزرگوار، جبّار کردگار، میگوید: جلّ جلاله ای مردمان ندای عامّ است واهمگان میگوید، تا خود که نیوشد، خطاب جامع است تا که پذیرد، همه را میخواند تا کرا خواهد، ندای عامّ است و بار دادن خاصّ دعوت عامّ است و هدایت خاص فرمان عامّ است و توفیق خاصّ اعلام عامّ است و قبول خاصّ، نه هر کرا خواند او را خواهد نبینی که آنجا گفت: وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ ناخواسته را خواند حجّت را، و خواسته را خواند قربت را، ظاهر ندا یکی و باطن ندا مختلف.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و بلندمرتبه به مردم میفرماید: ای انسانها! صدای او صدایی عام و همگانی است که همه را دعوت میکند. این دعوت به گونهای است که هر فرد باید به آن گوش فرا دهد. این خطاب شامل تمامی انسانهاست و هدفش این است که کسانی که مایلند پاسخ دهند، دعوت میشوند. دعوت عمومی است، در حالی که هدایت و توفیق در مورد افراد خاصی ارائه میشود. قبول این دعوت نیز به انتخاب خود افراد بستگی دارد. در اینجا ذکر شده که خداوند به سوی آرامش دعوت میکند و هرکسی را که بخواهد به راه راست هدایت میکند. این ندا به ظاهر یکی است، اما در باطن معانی متفاوتی دارد.
یا أَیُّهَا النَّاسُ ای مردمان قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ آنک آمد بشما موعظتی از خداوند شما یعنی قرآن که یادگار مؤمنان است، جایی دیگر گفت: وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ یادگار مؤمنان است و مونس عارفان، و سلوة محبان و آسایش مشتاقان وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفای بیمار دلان، و آسایش اندوهگنان، جایی دیگر گفت: وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ قرآن شفاء دردها است، و داروی علّتها و شستن غمها و چراغ دلها، چراغ توحید است که از دلهای کافران تاریکی کفر ببرد، چراغ اخلاص است که از دلهای منافقان تاریکی شک ببرد، چراغ ارشاد است که از دلهای مبتدعان تاریکی حیرت ببرد، چراغ هدی است که از دلهای متحیّران تاریکی جهل ببرد، چراغ رضا است که از دلهای بخیلان تاریکی شح ببرد، چراغ عنایت است که از دلهای متعلّقان تاریکی اسباب ببرد.
هوش مصنوعی: ای مردم! برای شما پیام و موعظهای از سوی پروردگارتان آمده است. این پیام همان قرآن است که یادگاری برای مؤمنان به شمار میرود. همچنین، این کتاب سرشار از آگاهی و آرامش برای محبان و تسکینی برای دلهای مشتاق است. قرآن به عنوان درمانی برای دردهای درون و نگرانیها شناخته میشود و میتواند غمها را کم کند و دلها را روشنی بخشد. این نور به دو نوع است: نور ایمان که تاریکی کفر را از دلهای کافران میزداید، نور اخلاص که شک و تردید را از دلهای منافقان دور میکند، و نور هدایت که جهل را از دلهای حیرتزده میگیرد. به طور کلی، قرآن نه تنها شفا دهنده و آرامشبخش است، بلکه چراغی برای روشن کردن راه حق و حقیقت نیز به شمار میرود.
وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ شفا در قرآن بر سه وجه است: شفای عامّ است، و شفای خاص، و شفای خاص الخاص، شفای عامّ آنست که گفت: فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ و شفای خاص آنست که گفت: ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ و شفای خاصّ الخاص وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ شفای عامّ نعمت اوست، شفای خاصّ کلام اوست، شفای خاصّ الخاصّ خود اوست، و گفتهاند: درین آیت قرآن را چهار صفت گفت: موعظت و شفاء و هدی و رحمت، موعظت عوام راست، شفا خواص راست، هدی خاصّ الخاص راست، رحمت همگنان راست، فبرحمته و صلوا الی ذلک. و بدان که شفای هر کس بر اندازه درد اوست، شفای گنهکاران در رحمت اوست، شفای مطیعان بیافت نعمت اوست، شفای عارفان بزیادت قربت اوست، شفای واجدان در شهود حقیقت اوست، شفای محبّان در قرب و مناجات اوست.
هوش مصنوعی: در قرآن، شفا به سه نوع تقسیم میشود: شفای عمومی، شفای خاص و شفای خاص خاص. شفای عمومی به این معناست که قرآن برای همگان شفا است. شفای خاص به مؤمنان مربوط میشود و شامل شفای درونی است. شفای خاص خاص به رابطه فرد با خداوند اشاره دارد. در آیات قرآن، چهار ویژگی ذکر شده است: موعظه، شفا، هدایت و رحمت. موعظه برای عموم مردم است، شفا برای خواص، هدایت برای خاص خاص و رحمت برای همه انسانها. همچنین هر فرد به اندازه درد و نیاز خود شفا مییابد؛ گنهکاران در رحمت خدا بهبود مییابند، مطیعان از نعمت او بهرهمند میشوند، عارفان با نزدیکی به خدا شفا مییابند و محبان در نزدیکی و مناجات با او درمان میشوند.
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ یا محمد مؤمنان را بشارت ده ایشان را بگو بفضل و رحمت من شاد باشید، بایمان و قرآن و اسلام و محمد شما را گرامی کردم بنازید، بیاد من انس گیرید، بر وعد من چشم دارید، بر درگاه من خوی کنید، با ذکر من آرام گیرید، عهد من بجان پذیرید، بمهر من بنازید، عبدی شاد آنست که شاد است بمن، شادی نیست مگر شادی بمن، شاد مبادا که نه شاد است بمن، بنده را دو شادی از من، امروز شاد بمن، و فردا شاد با من.
هوش مصنوعی: بگو به بندگان مومنت که بر نعمت و رحمت من شاد باشید. به خاطر ایمان و قرآن و اسلام و پیامبرتان مورد احترام قرار گرفتهاید. به یاد من دلگرم باشید و به وعدههای من امید داشته باشید. در درگاه من حاضر شوید و با ذکر من آرامش بگیرید. به عهد من پایبند باشید و به محبت من افتخار کنید. بندهای که شاد است، در حقیقت با من شاد است. شادی واقعی تنها در نزد من وجود دارد. بندگان من دو نوع شادی دارند: امروز به خاطر من شادند و فردا با من خواهند بود.
روی ما شاد است تا تو حاضری با روی تو
جان ما خوش باد چون غائب شوی با یاد تو
هوش مصنوعی: تا تو در کنار ما هستی، دلهایمان شاد و خوشحال است. اما وقتی که تو غایب میشوی، یاد تو برایمان سنگینی میکند و بیتابی میآورده است.
و قیل فضل اللَّه و رحمته الّذی لک منه فی سابق القسمة خَیْرٌ مِمَّا تکلّفته من صنوف الطّاعة و انواع الخدمة. از روی اشارت میگوید: بنده من بر فضل و رحمت من اعتماد کن نه بر طاعت و خدمت خویش، که اعتماد نه جز بر فضل من، و آسایش نه جز با رحمت من، هر کس را مایهای و مایه مؤمنان فضل من، هر کس را خزینهای و خزینه درویشان رحمت من، هر کس را تکیهگاهی و تکیهگاه عارفان سبق من، هر کس را گنجی و گنج متوکّلان ضمان من، هر کس را عیشی و عیش ذاکران بیاد من، هر کس را امّیدی و امّید دوستان بدیدار من.
هوش مصنوعی: به فضل و رحمت خداوندی که از سابق در تقسیمات به تو بخشیده، اعتماد کن. این نعمتها از طاعات و خدماتی که انجام دادهای، برتر است. بر فضل من تکیه کن و نه بر اعمال خود، زیرا تنها با رحمت من آرامش حاصل میشود. هر کس چیزی دارد، مؤمنان به فضل من وابستهاند، و درویشان به رحمت من. عارفان تکیهگاهشان پیشی من است و متوکلان گنجشان در ضمانت من نهفته است. عیش و خوشی ذاکران در یاد من است و کسانی که به دیدار من امید دارند، نیز امیدوارند.
در بنی اسرائیل زاهدی بود هفتاد سال در صومعه نشسته، و خدای را عبادت کرده، بعد از هفتاد سال به پیغامبر آن روزگار وحی آمد که زاهد را گوی نیکو روزگار بسر آوردی و عمر گذاشتی در عبادت من، وعده دادم ترا که بفضل و رحمت خویش بیامرزم ترا. زاهد گفت: مرا بفضل خویش ببهشت میرساند، پس آن هفتاد ساله عبادت من کجا وادید آید، و از آن چه آید؟ ربّ العزّة همان ساعت بر یک دندان وی دردی عظیم نهاد که از آن بفریاد آمد بر پیغامبر شد و زاری کرد و شفا خواست، وحی آمد به پیغامبر که زاهد را گوی عبادت هفتاد ساله خواهم، تا ترا شفا دهم، زاهد گفت: رضا دادم و نقدی شفا خواهم فردا تو دانی خواه بدوزخ فرست خواه ببهشت، فرمان آمد از جبار کاینات که آن عبادت تو جمله در مقابل آن یک درد دندان افتاد چه ماند اینجا مگر فضل و رحمت من، فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ تؤملون من الثواب علی الافعال.
هوش مصنوعی: در میان بنیاسرائیل، زاهدی وجود داشت که به مدت هفتاد سال در صومعه عبادت میکرد. پس از هفتاد سال، وحی به پیامبر زمان خود رسید که زاهد به خوبی عمرش را در عبادت خدا سپری کرده و وعده داده شده است که به خاطر فضل و رحمت خدا او را مورد بخشش قرار دهد. زاهد گفت: "اگر به فضل خودم مرا به بهشت برسانی، پس هفتاد سال عبادتم چه میشود و چه ارزشی دارد؟" در همان لحظه، خداوند دردی شدید در دندان او به وجود آورد که او از شدت درد به فریاد درآمد و شفا خواست. وحی آمد که به پیامبر بگوید: زاهد بگوید که عبادت هفتاد سالهاش را به خاطر این درد میطلبد تا شفا بگیرد. زاهد گفت: "من راضی هستم و به شفا نیاز دارم. فردا خواهی دید که آیا مرا به دوزخ میفرستی یا به بهشت." فرمان خداوند صادر شد که عبادت تو در برابر آن یک درد دندان چه ارزشی دارد و تنها فضل و رحمت من باقی میماند. "بنابراین، باید به همین به شادی پرداخت، زیرا این بهتر از تمام چیزهایی است که جمعآوری میکنند."
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ اولیای خدا ایشانند که در بحار علوم حقیقت غوّاصان گوهر حکمتاند، و در آسمان فطرت خورشید ارادت و مستقر عهد دولتاند، مقبول حضرت الهیّت و صدف اسرار ربوبیّتاند، عنوان شریعت و برهان حقیقتاند، نسب مصطفی در عالم حقایق بایشان زنده، و منهج صدق بثبات قدم ایشان معمور، ظاهرشان باحکام شرع آراسته، باطنشان بگوهر فقر افروخته، آثار نظر این عزیزان بهر خارستان خذلان که رسد عبهر دین برآید، برکات انفاس ایشان بهر شورستان ادبار که تابد عنبر عشق بوی دهد، اگر بعاصی نظر کنند مطیع گردد اگر بزنّار داری دیده باز کنند مقبول و محفوظ درگاه عزّت شود، چنان که از آن عزیز روزگار و سیّد عصر خویش شبلی باز گویند که وقتی بیمار گشت و خلیفه روزگار او را دوست داشتی، بوی رسید که شبلی بیمار است طبیبی ترسا بود سخت حاذق او را بشبلی فرستاد تا مداواة کند طبیب آمد و شبلی را گفت: ای شیخ اگر ترا از پوست و گوشت خود دارو باید کرد دریغ ندارم و علاج کنم شبلی گفت: داروی من کم از این است، گفت: داروی تو چیست؟ گفت: اقطع زنّارک و قد عوفیت.
هوش مصنوعی: اولیای خدا کسانی هستند که نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهی. آنها در دریاهای عمیق علوم حقیقت غوطهورند و همچون خورشیدی در آسمان فطرت میدرخشند. این افراد مقبول درگاه الهی و حامل اسرار ربوبیّت هستند. آنها مظهر شریعت و نماینده حقیقتاند و نسب محمد (ص) در عالم حقیقت با آنها زنده است. روش صدق و استقامت آنها همیشه برقرار است. ظاهرشان با احکام دین آراسته و باطنشان با فقر معنوی پر از نور است. آثار این عزیزان در هر کجا که احساس دین به خطر بیفتد، نمایان میشود و برکات وجود آنها در زمانهای ناخوشایند خود را نشان میدهد. اگر به گناهکاری نگاه کنند، او به اطاعت درمیآید و اگر کسی با چشمان باز به حقیقت نظر کند، در درگاه عزت قرار میگیرد. داستانی درباره شبلی نقل شده است که وقتی بیمار شد، طبیب حاذقی از میان مسیحیان به عیادت او آمد و وعده درمان داد. شبلی به او گفت که درمان او فراتر از داروهای جسمی است و تنها با قطع زنجیرهای محدودیتهای خود، به بهبودی خواهد رسید.
طبیب گفت: شرط جوانمردی نباشد که دعوی کردم و بسر نبرم اگر شفای تو در قطع زنّار ما است آسان کاریست. طبیب زنّار میبرید و شبلی از بیماری بر میخاست، خبر بخلیفه رسید که حال چنین رفت خلیفه را خوش آمد گفت: من پنداشتم که طبیبی بر بیمار میفرستم ندانستم که خود بیماری را بر طبیب میفرستم أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ گفتهاند: علامت ولیّ آنست که سر تا پای وی عین حرمت شود، چشمش بحرمت بیارایند تا بهیچ ناشایست ننگرد، زبانش بادب بند کنند تا بیهوده نگوید، قدم وی را بند حقیقت بر نهند تا بهر کوی فرو نشود، خلق وی را بند شریعت بر نهند تا جز حلال بخود راه ندهد، جوارح وی را در بند بندگی کشند تا جز کمر بندگی حقّ بر میان نبندد، در دنیا چنین دارند و در عقبی لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ در دنیا بخدمت و حرمت آراسته، و در عقبی بنعمت و رؤیت رسیده، در دنیا شناخت و محبت، و در عقبی نواخت و مشاهدت، در دنیا صفا و وفا دیده، و، در عقبی بلقا و رضا رسیده، اینست که رب العالمین گفتهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ
هوش مصنوعی: پزشک گفت: جوانمردی ایجاب نمیکند که فقط ادعای شفای تو را بکنم و ماجرا را نادیده بگیرم. اگر شفا در بریدن این زنّار باشد، کار سادهای است. او زنّار را برید و شبلی از بیماری بهبود یافت. خبر این اتفاق به خلیفه رسید و او خوشحال شد و گفت: من تصور میکردم پزشکی را به نزد بیمار میفرستم، در حالی که نمیدانستم خود بیمار را به نزد پزشک فرستادم.
آری، اولیای خدا گفتهاند که نشانه ولیّ آن است که تمامی وجودش محترم باشد. چشمانش باید با حرمت آراسته شود تا به هیچ چیز ناپسند نظر نکند، زبانش باید با ادب کنترل شود تا بیمورد صحبت نکند، قدمهایش باید در مسیر حقیقت باشد تا به هر کوی و برزنی نرود، رفتار او باید بر پایه شریعت باشد تا جز حلال چیزی را به خود راه ندهد، و اعضای بدنش باید در بندگی خداوند محدود شوند تا جز بندگی حق، چیزی بر کمر نبندد. در دنیا اینگونه زندگی میکنند و در آخرت نیز آرامش و آسایش خواهند داشت.
در دنیا به خدمت و حرمت مشغولند و در آخرت به نعمت و دیدار خواهند رسید. در دنیا محبت و شناخت دارند و در آخرت لطافت و مشاهده را تجربه خواهند کرد. در دنیا صفا و وفای معنوی پیدا میکنند و در آخرت به وصال و رضای الهی دست مییابند. به همین دلیل، پروردگار عالم فرموده است: «برای آنان مژده است در زندگی دنیا و در آخرت».
ایشان را دو بشارت است یکی امروز یکی فردا، امروز وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ فردا یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ اینت نواخت بیکران، و نعیم جاودان، و شاد دوستان، ملک خشنود و بندهنازان، بندگان من هر چه جویید مه از خشنودی من نجوئید، بهرچه رسید به از فضل من نرسید، هر کرا گزینید بدوستی چون من نگزینید، و هر کرا بینید هرگز چون من نبینید، الدّار دارکم و انا جارکم.
هوش مصنوعی: دو خبر خوب برای ایشان وجود دارد: یکی در امروز و دیگری در فردا. امروز به مؤمنان بشارت داده میشود که برای آنان مقام و جایگاهی در نزد پروردگارشان فراهم شده است. و فردا، پروردگارشان آنان را با رحمت و رضایت خود خوشحال میسازد و آنها را به بهشتهایی وعده میدهد که سرشار از نعمتهای جاویدان و شادیهای بینهایت است. خداوند به بندگانش میفرماید که هر آنچه در جستجوی آن هستند، هیچ چیز بالاتر از خشنودی او نیست. هر چه به دست آورند، از فضل او کمتر است. خداوند میگوید: «اگر کسی را برگزینید، در دوستی چون من نخواهید یافت و اگر کسی را ببینید، هرگز شبیه من نخواهید یافت». این سرزمین خانه شماست و من همسایه شما هستم.
بزرگوار آن روزگار که سرانجامش اینست، عزیز آن بندهای که سزاش اینست، نیکو آن تخمی که برش اینست، مبارک آن شبی که بامدادش اینست، سرای از نور، جاوید سرور، و مولی غفور.
هوش مصنوعی: ای بزرگواری که به روزگار خویش مشهور هستی و سرانجامت اینگونه خواهد بود، و ای عزیز که شایستهات چنین است، و ای بذر نیکو که ثمرهات این باشد، و ای شبی که صبحش به این زیبایی است؛ اینجا خانهای مملو از نور و جاودانه سرور و پر از رحمت و بخشش است.
قولوا لاحبابنا قرّت عیونکم
فقد دنت من سلیمی دمنة الدّار
هوش مصنوعی: به دوستانتان بگویید که چشمانتان روشن شد، زیرا زمان دیدار با سلیم نزدیک شده است و او به زودی به خانه برمیگردد.