گنجور

۱۲ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ قال محمد بن کعب القرظی لما بایعت الانصار رسول اللَّه ص لیلة العقبة بمکه و هم سبعون نفسا قال عبد اللَّه بن رواحه: یا رسول اللَّه، اشترط لربک و لنفسک ما شئت فقال اشترط لربی ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا و اشترط لنفسی ان تمنعونی مما تمنعون منه انفسکم. قالوا فاذا فعلنا ذلک فما ذا لنا؟ قال الجنّة قال ربح البیع لا نقیل و لا نستقیل، فنزلت هذه الایة.

اشْتَری‌ بمعنی قبل است و این آنست که عجم گوید: من این چنین نخرم یعنی نه پسندم و نه پذیرم. أَنْفُسَهُمْ یعنی بان یجاهدوا بها. وَ أَمْوالَهُمْ بان ینفقوا فی اللَّه. میگوید: خدای پذیرفت و پسندید از مؤمنان که بتنهای خویش بغزا شوند و با دشمنان دین از بهر خدا کشتن کنند و مالهای خویش در راه غزا و در صدقه‌ها هزینه کنند. آن گه گفت: بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ بآن خرید و آن را خرید تا بهشت ایشان را باشد.

یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ای: لهم الجنة قاتلین او مقتولین اذا باشروا الحرب. قال ابن عباس یقتلون اعدائی و یقتلون فی طاعتی. قرائت حمزه و کسایی فیقتلون بضم یاء است و یقتلون بفتح یا، ابتدا بمفعول کرده‌اند، و معنی آنست: تا ایشان را کشند و ایشان کشند وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا نصب است بر مصدر، ای وعد وعدا حقا ثابتا لا خلف فیه فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ای مبایعتکم هذه و مجازاتکم بالجنّة مذکورة فی الکتب الثلاثة، و هذا دلیل علی انّ کلّ اهل مکه امروا بالقتال و وعدوا علیه الجنّة، قال الحسن: ما علی الارض مؤمن الا قد دخل فی هذه البیعة.

وَ مَنْ أَوْفی‌ بِعَهْدِهِ ای لا احد اولی بإنجاز الوعد من اللَّه.

فَاسْتَبْشِرُوا این سین زائده است چنان که: استجیبوا، فاستعصم فاستخرت به.

فاستبشروا، ای: ابشروا و افرحوا غایة الفرح. بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ به الرب عز و جل.

وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ نهایة کلّ طالب و مرغوب کل راغب. و انشد بعضهم:

من یشتری قبة فی العدن عالیة
فی ظل طوبی رفیعات مبانیها
دلّالها المصطفی و اللَّه بایعها
ممن اراد و جبریل منا دیهها

التَّائِبُونَ این آیت معطوف است بر اوائل سوره، آنجا که گفت: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ. می‌گوید آن مؤمنان که دوستان و یاران یکدیگراند صفت و سیرت ایشان اینست که التائبون ای الراجعون الی اللَّه و الی طاعته.

الْعابِدُونَ ای الموحدون المطیعون.

الْحامِدُونَ علی الاسلام و الایمان و علی ما نالهم من السراء و الضّراء.

السَّائِحُونَ ای الصائمون، لما روی عن النبی ص: انّه قال سیاحة امّتی الصوم.

هر جا که نعمتهای مؤمنان در عدد کرد یا صائم گفت یا سائح، بجایی آوردند که آن سایح بدل صائم است و نام سایح بر صائم نهادند و فراوی دادند از بهر آن که احوال مسافر سیّاح با احوال صائم متناسب است. و مفسّران را خلاف است که این روزه داران که‌اند، قومی گفتند: روزه داران ماه رمضان‌اند، قومی گفتند: روزه داران ایام البیض‌اند، قومی گفتند: صائمان دهراند. و قیل السائحون المجاهدون، لما روی ان رجلا استأذن رسول اللَّه فی السیاحة فقال: سیاحة امّتی الجهاد فی سبیل اللَّه. و قال عکرمة: هم طلاب العلم.

الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ هم المصلّون الّذین یصلّون للَّه بنیّة صادقة.

الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ای بالایمان و الطاعة.

وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ عن الشرک و المعاصی. و خبر درست است از مصطفی ص در بیان امر و نهی بروایت براء بن عازب.

قال امرنا رسول اللَّه ص بسبع و نهانا عن سبع: امرنا بنصر المظلوم و افشاء السلام و ابرار المقسم و اجابة الداعی و عیادة المریض و اتباع الجنائز و تشمیت العاطس و نهانا عن خواتیم الذهب و آنیة الفضّة و لبس الحریر و الدیباج و الاستبرق و القسّی و میاثر الحمر.

براء عازب گفت: مصطفی ص بهفت چیز ما را فرمود و از هفت چیز ما را وا زد. فرمود ما را که ستم رسیده را یاری دهید و سلام بر مسلمانان فراخ دارید و سوگند خواره را راست دارید و خواننده را و میزوانی کننده را اجابت کنید و بیماران را عیادت کنید و بجنازه‌ها روید و عطسه دهنده را یرحمک اللَّه گوئید.

و نهانا عن سبع: نهی کرد ما را از انگشتری زرین در انگشت کردن، و پیرایه سیمین بکار داشتن، و حریر پوشیدن، و دیبا و استبرق و قسیّ پوشیدن جامهایی از ابریشم آزاد که آن بر مردان حرامند و نهی کرد از میثرهای ابریشمین نشستن.

آن گه در آخر آیت گفت: وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ اندازه‌های خدای را کوشندگان‌اند نه نومیدان، بیوسندگان اند نه ایمنان و بستاخان‌اند نه دلیران، وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ المصدّقین العالمین بها، در واو وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ دو قول گفته‌اند یکی آنست که التائبون ابتدا است و ما بعد همه نعت‌اند تا آنجا که گفت: الساجدون و خبر ابتداء الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ است و ما بعده عطف علیه.

قومی گفتند این واو ثمانیه گویند چنان که وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ جایی دیگر گفت وَ أَبْکاراً، جایی گفت وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالوا و ذلک ان السبعة عدد مستقل و ما بعده یجری مجری الاستیناف، لانّ العدد امّا زوج کالاثنین و هو اول الاعداد و اما فرد کالثلاثة و هو اول الافراد و اما زوج زوج کالاربعة و هو اول تضعیف الزّوج و اما زوج فرد کالسّتّ و هو اوّل تضعیف الازواج، فالسّتّ النهایة و منه نسبة الستین ثم ضمّ الیه واحد و هو مبدأ العدد و منشؤه و لیس بعدد، فتم مبادی الحساب و ما بعده تکریر و تضعیف و اللَّه اعلم.

ما کانَ لِلنَّبِیِّ سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص در پیش بو طالب شد عمّ وی بوقت وفات وی، و بو جهل و عبد اللَّه بن امیه هر دو نزدیک وی حاضر بودند و مصطفی ص گفت: یا عم قل لا اله الا اللَّه کلمة احاجّ لک بها عند اللَّه‌

، و بو جهل و ابن ابی میة میگفتند یا ابا طالب ا ترغب عن ملة عبد المطلب می‌برگردی از کیش عبد المطلب و دین پدران خویش تا آن گه میگفتند که بو طالب گفت آخر سخن که گفت: انا علی ملة عبد المطلب. فقال النبی ص لاستغفرن لک ما لم انه عنه، فنزلت هذه الایة و مات‌ ابو طالب کافرا. و الدلیل علیه‌ انّ علیا (ع) قال لما مات ابو طالب اتیت رسول اللَّه فقلت: یا رسول اللَّه انّ عمّک الضال قد مات، فقال لی اذهب فادفنه و لا تحدّثنّ شیئا حتی تأتینی فانطلقت فواریته ثم رجعت الی النبی و علیّ اثر التراب، فدعا لی بدعوات ما یسرّنی انّ لی بها ما علی الارض من شی‌ء.

و قال عبد اللَّه بن مسعود خرج رسول اللَّه ینظر فی المقابر و خرجنا معه فامرنا فجلسنا ثم تخطّی القبور حتی انتهی الی قبر منها، فناجاه طویلا ثم ارتفع نحیب رسول اللَّه ص باکیا فبکینا لبکاء رسول اللَّه ثم انّه اقبل الینا فتلقّاه عمر بن الخطاب فقال یا رسول اللَّه ما الّذی ابکاک فقد ابکانا و افزعنا، فجاء فجلس الینا فقال: افزعکم بکایی؟ فقلنا: نعم، فقال: ان القبر الذی رأیتمونی اناجی فیه قبر آمنه بنت وهب و انی فاستأذنت ربی فی زیارتها فاذن لی فیها و استأذنت ربی فی الاستغفار لها فلم یأذن لی فیه و نزل علیّ: ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ... الایة خبر درست است که رسول گور مادر خود را زیارت کرد بر سر گور وی بنشست اندیشه‌مند و برخاست اندوهگن، گونه روی وی بگشته و بسیار گریسته، یاران را گفت این گور مادر منست دستوری خواستم زیارت را، دستوری دادند و دستوری خواستم آمرزش خواستن را دستوری ندادند، یاران گفتند چون است که محمد بر خدای عز و جل گرامی‌تر از ابراهیم است، ابراهیم را روا بود که پدر خود را آمرزش خواست محمد را روا نبود که مادر را خواست. این هر دو آیت جواب آنست.

ما کانَ لِلنَّبِیِّ این نفی است بمعنی نهی هم چنان که گفت: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ اما آنجا که گفت: ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها، وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ آن بمعنی نفی است.

وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی‌ ای و لو کان المستغفر لهم آباؤهم و أبناؤهم او اقرباؤهم.

قال ابن عباس کانوا یستغفرون لامواتهم المشرکین، فنزلت هذه الایة، فلمّا نزلت امسکوا عن الاستغفار لامواتهم و لم ینهیهم عن ان یستغفروا عن الاحیاء حتی یموتوا.

مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ این تبیّن اندر آن است که بر کفر میرند هم چنان که آزر را گفته: فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ... الایة. چون کافر بر کفر بمرد، مؤمن را پیدا گشت که او دوزخی است. و گفته‌اند استغفار درین آیت، نماز جنازه است. قال عطاء بن ابی رباح ما کنت لادع الصلاة علی احد من اهل هذه القبلة و لو کانت حبشیة حبلی من الزّنا لانّی لم اسمع اللَّه حجب الصلاة الا عن المشرکین بهذه الایة.

پس عذر خلیل گفت ابراهیم در آن استغفار که پدر را کرد وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ و آن آن بود که وی را گفته بود: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ، سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی، بر امید آنکه خدای وی را ایمان دهد، و گفته‌اند که آزر، ابراهیم را وعده داده بود که ایمان آرد بدلیل آنکه گفت: وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا یعنی استمهله لیتدبّر و یتفکّر. ابراهیم تا آزر زنده بود بر امید ایمان وی از بهر وی آمرزش خواست.

فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ ای لابراهیم ان اباه عدوّ للَّه بان مات علی کفره. تَبَرَّأَ مِنْهُ و قطع الاستغفار. إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ ای یکثر قول آوه. قال کعب کان ابراهیم اذا سمع ذکر النار قال اوه من النار و العرب یقول اوه بکذا و اوه من کذا. اوه مبنی علی الکسر و یقال اوه بالضمّ و یقال ایه و العامة یقول آوه بالمدّ و حکی قطرب الفعل منه (آه یئوه اوها) کقال یقول قولا و یقال اوّه تأویها و تأوّه تأوّها و معنی اوّاه: رجّاع توّاب.

و روی انّ عمر سأل النبی (ص) عن الاوّاه فقال رحمک اللَّه ان کنت اوّاها ای تلّاء للقرآن و قیل الاوّاه الکثیر لذکر اللَّه. و قیل هو الرفیق الرحیم لعباد اللَّه و قیل هو المتأوّه شفقا و فرقا المتضرع یقینا و لزوما للطّاعة حَلِیمٌ الحلیم الواسع للعقل المستقیم الخلق القویّ القلب الرّزین الصّبر.

وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بعد از آن که استغفار از بهر مشرکان که بر کفر مرده بودند حرام گشت بآن آیت که: ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ قومی مؤمنان که پیش از نهی استغفار کرده بودند ترسیدند که اگر ایشان را در آن، مؤاخذت باشد، رب العالمین تسکین دل ایشان را درین آیت بیان کرد که ایشان را در آنچه کردند مؤاخذت نیست که آن نیز ایشان را نگفته بودند که روا نیست. فقال تعالی: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ یعنی لیوقع الضلالة فی قلوبهم بعد الهدی.

حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ فلا یتّقوه، فعند ذلک یستحقّوا الاضلال. این هم چنان است که در تحویل قبله گفت: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ و در تحریم خمر گفت: لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا. و قیل معناه: و ما کان اللَّه لیعذب قوما حتی یتبین لهم ما یتقون ای ما یأتون و ما یذرون. و قیل سبب نزولها انّ قوما من الاعراب اسلموا و عادوا الی بلادهم فعملوا بما شاهدوا رسول اللَّه یفعله من الصلاة الی بیت المقدس و صیام ایام البیض ثم قدموا بعد ذلک علی رسول اللَّه فوجدوه یصلی الی الکعبة و یصوم شهر رمضان فقالوا: یا رسول اللَّه ردّنا اللَّه بعدک بالضلال انّک علی امر و انّا علی غیره، فانزل اللَّه هذه الایة.

إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکه قدرته علی الإبداع، و المعدوم مقدوره و مملوکه فاذا اوجده فهو فی حال حدوثه مقدوره و مملوکه فاذا اعدمه خرج عن الوجود و لم یخرج عن کونه مقدورا. یُحْیِی وَ یُمِیتُ یحیی من أقبل الیه بتفضّله و یمیت من اعرض عنه بتکبّره، یحیی من یشاء بعرفانه و توحیده و یمیت من یشاء بکفرانه و الحاده، یحیی قلوب العارفین بانوار المواصلة و یمیت نفوس العابدین بآثار المنازلة. وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ سبق تفسیرها.

لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ من اذنه للمنافقین فی التخلف عنه فی قوله: لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ، و قیل هو مفتاح کلام لما کان هو سبب توبتهم ذکر معهم کقوله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ. قوله: وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ یعنی تاب علیهم فاستنقذهم من شدة العسرة عسرة الظهر و عسرة الماء و عسرة الزّاد. غزاء عسرت غزاء تبوک است و جیش العسرة سپاه آن و ساعة العسرة هنگام آن و وقت آن و رستاخیز را ساعت نام کردند و آن پنجاه هزار سال است و این ساعة العسرة اشارت فرا آن وقت که جبرئیل پیغام آورد که بغزاء تبوک شید و معنی عسرة دشواری و تنگی است یعنی که ایشان در آن غزاء از زاد و آب و مرکوب به تنگی و سختی عظیم رسیده بودند، یک شتر میان جماعتی بود، بر آن می‌نشستند بر تعاقب، و تنگی زاد چنان بود که شتر را میکشتند و آب امعاء آن می‌آشامیدند. مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ حمزه و حفص یزیغ بیا خوانند. قال الفراء الفعل المستند الی المؤنث اذا تقدم علیه جاز تذکیره و تأنیثه، فذکّر یزیغ کما ذکّر کاد لیتشابه الفعلان. این نه زیغ است از ایمان و اسلام، که این کنایت است از کراهت قتال و دشوار آمدن آن در وقت گرما و هم چنان سموم، و نایافت ساز و برگ. قومی همت کردند که از آن غزا باز گردند از دشواری، این زیغ آنست.

قال ابن عباس: قیل لعمر بن الخطاب ما شأن العسرة؟ فقال عمر خرجنا مع رسول اللَّه الی تبوک فی قیظ شدید و نزلنا منزلا اصابنا فیه عطش حتی ظننّا ان رقابنا ستنقطع حتّی ان کان الرجل لیذهب یلتمس الماء فلا یرجع حتی یظنّ ان رقبته ستنقطع و حتّی انّ رجلا ینحر بعیره فیعصر فرثه فیشربه. فقال ابو بکر الصدیق یا رسول اللَّه انّ اللَّه عز و جل قد عوّدک فی الدّعاء فادع لنا، یعنی استسق لنا ففعل رسول اللَّه فمطروا حتّی ملئوا ما معهم.

ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ این تاب علیهم همان قوم‌اند که گفت: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ کرّر ذکر التوبة لانّه لیس فی ابتداء الاسلام ذکر ذنبهم فقدم اللَّه ذکر التوبة فضلا منه ثم ذکر ذنبهم ثم اعاد ذکر التوبة. آن مهاجران و انصار پسندیدگان خدا بودند چون چیزی بر دل ایشان بر گذشت از کراهیت در بیرون شدن به تبوک خدای ایشان را توبه داد تا با طوع گرائیدند و با طاعت آمدند و باجابت استقبال کردند و اعلام شرف گشتند در دنیا و آخرت.

وَ عَلَی الثَّلاثَةِ ای و تاب علی الثلاثة این سه تن: یکی کعب مالک است الشاعر الثعلبی، دیگر هلال بن امیة الواقفی، سوم مرارة بن الربیع و هم المرجون لامر اللَّه.

و جمله بدان که: مسلمانان در قصه تبوک شش فرقه‌اند: فرقتی اهل صدق‌اند که بغزا شدند دیگر فرقتی بودند با ایشان در غزا که راز و سرّ با منافقان داشتند چنان که خدای گفت: وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ و نه منافق صریح بودند. سه دیگر، فرقت منافقان صریح بودند و بغزا نیامدند، آن هشتاد تن بودند و کسری و قعد الذین کذبوا باللَّه ایشانند.

و فرقتی خداوندان عذر بودند، بعذر بخانه بنشستند: الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ ایشانند.

و گروهی بودند که منافق نبودند و عذر نداشتند و نه رفتند، ایشان اینند که وَ عَلَی الثَّلاثَةِ... ششم فرقت یک تن بود که منافق نبود و عذر نداشت و باز نشسته بود هم چون این سه تن و آخر بیگاه و دیر بیامد تنها توفیق یافت از پس بیامد و او ابو خیثمة الانصاری است پیر بود و مصطفی در صحرای تبوک در لشگرگاه با یاران نشسته بود که شخصی پدید آمد از دور، و صورت وی از دوری ناپیدا، مصطفی گفت یکی آمد

اللهم اجعله ابا خیثمة فاذا هو ابو خیثمة.

و گفته‌اند آخرتر غزائی از غزاهای مصطفی غزاء تبوک است هیجده شبانروز مصطفی در آن غزاء تبوک فرو آمده بود.

گفته‌اند که دو ماه هیچ حرب نرفت اما از هر جانب مردم همی آمدند و جزیت همی پذیرفتند و رسول خدا در آن وقت که بیرون شد محمد بن مسلمه را بر مدینه خلیفه کرد و علی را بر حجرات خویش. منافقان علی را طعن کردند که رسول از دشمنی دیدار وی او را با خود نبرد. علی از آن گفت ایشان غمگین شد سلاح برداشت و بر اثر رسول برفت رسول وی را گفت چرا آمدی؟ قصه بگفت رسول (ص) بگفت: «اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی» ؟ هذا مثل ضربه ع حین استخلفه حال غیبته کما استخلف موسی اخاه هارون حین خرج الی الطور فکانت تلک الخلافة فی حیاته فی وقت خاص.

وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا این تخلیف درین موضع نه بر آن معنی تخلیف است که در سورة الفتح گفت: سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ این تخلیف آن بود که خدای منافقان را از غزاء رضوان و از بیعة رضوان با پس کرد بخذلان آن که آن نیکویی از ایشان دریغ داشت، هم چنان که جایی دیگر گفت ثبطهم و هم چنان که رسول خدا گفت: لا یزال اقوام یتأخّرون عن الجماعات حتی یؤخّرهم اللَّه.

این تخلیف اینجا در این سورة آن بود که رسول خدا ایشان را با خانها فرستاد و از پیش خویش باز کرد و آنکه که با مدینه آمد، پیش او آمدند و اقرار دادند و در شأن ایشان این آیت فرو آمد وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ رسول خدا فرمود که با ایشان بیع و شری مکنید و با ایشان سخن مگویید و ایشان را فرمود که گرد زنان خویش مگردید پس زن هلال بن امیه نزدیک رسول خدا آمد گفت: یا رسول اللَّه! هلال مردی پیر است چندان بگریسته که او را بیم هلاک است و اگر او را مراعات نکنم و نان خورش از بهر وی راست نکنم از ضعف و سستی هلاک شود. رسول گفت دستوری هست که تعهد کنی اما صحبت روا نیست پس همه خلق از ایشان دوری گزیدند و با ایشان هیچ سخن نمیگفتند. کعب بن مالک گوید معاذ را سلام کردم جواب نداد، سخن گفتم از من اعراض کرد، گفت خدای داند که من او را و رسول او را دوست میدارم کعب گوید پس مردی را دیدم که مرا طلب همی کرد نزدیک من آمد و نامه بمن داد از ملک غسّان، مضمون این نامه آن بود که: بما رسید که این مرد ترا بیازرده است و ترا مهجور کرده اگر نزدیک من آیی ترا نزدیک من نیکوئیها بود. گفت جهان بر من تاریک شد که شومی معصیت من بدانجا رسید که مشرک را بمن طمع افتاد، آن نامه پاره پاره کردم و بینداختم و از قبیله و عشیره و خویش و پیوند خود بریدم بر سر کوهی خیمه زدم همی‌گریستم تا پنجاه روز بر آمد پس رسول خدا در خانه ام سلمه بود و شب دو بهره گذشته که گفت یا ام سلمه خبرداری که خدای تعالی توبه ایشان قبول کرد و آیت فرستاد: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ تا بآخر هر دو آیت. کعب گفت من در نماز بودم که خلق را دیدم روی بمن نهاده همی آواز شنیدم از سر کوه که یا کعب بن مالک خدای تعالی توبه شما قبول کرد. من جامه خویش، مبشّر را بخشیدم، جامه دیگر در پوشیدم و آمدم بنزدیک رسول خدا، ابو بکر و عمر و جماعتی صحابه را دیدم که باستقبال من همی آمدند و مرا بشارت همی دادند و تهنیت همی کردند، تا آمدم نزدیک رسول خدا او را دیدم چون ماه تابان و خورشید رخشان گفت یا کعب ترا بشارت باد که خدای تعالی توبه شما قبول کرد و شما را باز پذیرفت و این آیت بر خواند: وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ این با بمعنی مع و الرحب السعة. یقال: فلان رحیب الصدر ای واسع الصدر. و منه قوله مرحبا، و منه سمی عرصة المسجد رحبة. و الرحاب العراض. یقال: رحّب به اذا قال مرحبا. قال المفسرون: ضیّق الارض علیهم بانّ المؤمنین منعوا من کلامهم و معاملتهم و ازواجهم باعتزالهم و کان النبی (ص) معرضا عنهم.

وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ دلهای ایشان ور ایشان تنگ گشت یعنی احوال ایشان.

و قیل تبرّموا منها بالهمّ الذی حصل فیها.

وَ ظَنُّوا ایقنوا، در قرآن ظن بمعنی یقین جایها است، أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ ان لا معتصم من عذاب اللَّه إِلَّا إِلَیْهِ. معنی لجأ باز پناهیدن است با یک جا و آن سه رکن است لجأ زبان و لجأ دل و لجأ جان لجأ زبان اعتذار است و لجأ دل افتقار است و لجأ جان اضطرار است.

وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ میگوید بدانستند و یقین شد ایشان را که باز پناهیدن و باز گشت نیست از خدای مگر هم با خدا. از عذاب وی رستن نیست مگر فضل و رحمت وی.

ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اعاد التوبة للتوکید، لانّ ذکر التوبة علی هؤلاء مضی فی قوله وَ عَلَی الثَّلاثَةِ. و در معنی ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا لطف بهم فی التوبة و وفقهم لها. قال ابو یزید غلطت فی اربعة اشیاء: فی الابتداء مع اللَّه ظننت انی احبّه فاذا هو یحبّنی قال اللَّه تعالی: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. و ظننت انّی ارضی عنه فاذا هو رضی عنی قال اللَّه تعالی: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ و ظننت انی اذکره فاذاً هو ذکرنی قال سبحانه: وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و ظننت انّی اتوب فاذا هو تاب علیّ: قال اللَّه تعالی: ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ یتوب علی عبده بفضله اذا تاب الیه من ذنبه.

۱۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ خدای بخرید از گرویدگان، أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ تنهای ایشان و مالهای ایشان، بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ تا بهشت، ایشان را بود، یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ تا با دشمن خدا کشتن کنند از بهر خدا، فَیَقْتُلُونَ ایشان کشند وَ یُقْتَلُونَ ایشان را کشند، وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا وعدیست بر خدای براستی و درستی، فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ در تورات و انجیل و قرآن باز نموده و گفته، وَ مَنْ أَوْفی‌ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ و کیست باز آمده‌تر بپیمان خود از خدای، فَاسْتَبْشِرُوا شادبید، بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ باین خرید و فروخت که کردید وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. (۱۱۱) آنست آن پیروزی بزرگوار.۱۲ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ... بر ذوق عارفان و طریق خاصگیان، این آیت جای ناز دوستان است و میدان اسرار صدّیقان، و تهنیت مؤمنان، تهنیتی زیبا و تشریفی بسزا، تهنیتی که دل را انس است و جان را پیغام. آرایش مجلس است و سرمایه مفلس. زینت زبانها و زندگی دلها. تهنیتی کریم، از خداوندی کریم، در ذات کریم و در صفات کریم، و در مهر کریم و در نواخت کریم و در بخشش کریم. رهی را بفضل خویش می‌بخشد آن گه بخشیده خود ازو باز میخرد.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری‌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ قال محمد بن کعب القرظی لما بایعت الانصار رسول اللَّه ص لیلة العقبة بمکه و هم سبعون نفسا قال عبد اللَّه بن رواحه: یا رسول اللَّه، اشترط لربک و لنفسک ما شئت فقال اشترط لربی ان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا و اشترط لنفسی ان تمنعونی مما تمنعون منه انفسکم. قالوا فاذا فعلنا ذلک فما ذا لنا؟ قال الجنّة قال ربح البیع لا نقیل و لا نستقیل، فنزلت هذه الایة.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: «من از مؤمنان خریداری کرده‌ام». محمد بن کعب القرظی می‌گوید: زمانی که انصار در شب عقبه در مکه با رسول خدا (ص) بیعت کردند و تعدادشان هفتاد نفر بود، عبدالله بن رواحه گفت: «ای رسول خدا، هر شرطی که می‌خواهی برای خدا و برای خودت بگذار». پیامبر (ص) پاسخ داد: «برای خدا شرط می‌گذارم که او را بپرستید و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهید و برای خودم شرط می‌گذارم که مرا از آنچه که خودتان را از آن منع می‌کنید، محافظت کنید». آنها پرسیدند: «اگر این کار را کردیم، چه پاداشی خواهیم داشت؟» پیامبر (ص) گفت: «بهشت». سپس فرمود: «این معامله سودآور است و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را پس بگیرد». پس آیه نازل شد.
اشْتَری‌ بمعنی قبل است و این آنست که عجم گوید: من این چنین نخرم یعنی نه پسندم و نه پذیرم. أَنْفُسَهُمْ یعنی بان یجاهدوا بها. وَ أَمْوالَهُمْ بان ینفقوا فی اللَّه. میگوید: خدای پذیرفت و پسندید از مؤمنان که بتنهای خویش بغزا شوند و با دشمنان دین از بهر خدا کشتن کنند و مالهای خویش در راه غزا و در صدقه‌ها هزینه کنند. آن گه گفت: بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ بآن خرید و آن را خرید تا بهشت ایشان را باشد.
هوش مصنوعی: "اشتراء" به معنای خرید است و در اینجا به معنای قبل آمده است. عجم می‌گوید: من اینطور خرید نمی‌کنم، یعنی نه چیزی را می‌پسندم و نه قبول می‌کنم. "أنفسهم" به معنای تلاش و جهاد با جان خود است و "أموالهم" به معنای هزینه کردن اموال در راه خدا است. در این جمله گفته شده که خداوند از مؤمنان پذیرفته که با جان و مال خود در راه جهاد علیه دشمنان دین مبارزه کنند و اموال خود را در این مسیر خرج کنند. سپس بیان شده که به این دلیل خداوند وعده بهشت را به آنان داده است.
یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ ای: لهم الجنة قاتلین او مقتولین اذا باشروا الحرب. قال ابن عباس یقتلون اعدائی و یقتلون فی طاعتی. قرائت حمزه و کسایی فیقتلون بضم یاء است و یقتلون بفتح یا، ابتدا بمفعول کرده‌اند، و معنی آنست: تا ایشان را کشند و ایشان کشند وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا نصب است بر مصدر، ای وعد وعدا حقا ثابتا لا خلف فیه فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ ای مبایعتکم هذه و مجازاتکم بالجنّة مذکورة فی الکتب الثلاثة، و هذا دلیل علی انّ کلّ اهل مکه امروا بالقتال و وعدوا علیه الجنّة، قال الحسن: ما علی الارض مؤمن الا قد دخل فی هذه البیعة.
هوش مصنوعی: آن‌ها در راه خدا می‌جنگند و برخی کشته می‌شوند و برخی دیگر می‌کشند. اوصیای جنگ، چه کشنده و چه کشته، به بهشت مژده داده شده‌اند. ابن عباس می‌گوید: آن‌ها دشمنان مرا می‌کشند و در راه طاعت من جان می‌دهند. در قرائت حمزه و کسایی، "می‌کشند" با ضم یا و "کشته می‌شوند" با فتح یا خوانده شده است. معنای این عبارت این است که آن‌ها یکدیگر را می‌کشند. وعده‌ای که به آن‌ها داده شده، وعده‌ای حق و ثابت است که در کتاب‌های مقدس، مثل تورات، انجیل و قرآن ذکر شده است. این بدان معناست که این میثاقی که با شما بسته شده و پاداشی که به بهشت شما وعده داده شده، در این سه کتاب آمده است. این نشان می‌دهد که همه‌ی اهل مکه به جنگ دعوت شده‌اند و به بهشت وعده داده شده‌اند. حسن می‌گوید: هیچ مؤمنی در زمین نیست مگر اینکه بخشی از این میثاق بوده است.
وَ مَنْ أَوْفی‌ بِعَهْدِهِ ای لا احد اولی بإنجاز الوعد من اللَّه.
هوش مصنوعی: کسی که به وعده‌اش وفا می‌کند، هیچ‌کس نسبت به انجام وعده، از خداوند سزاوارتر نیست.
فَاسْتَبْشِرُوا این سین زائده است چنان که: استجیبوا، فاستعصم فاستخرت به.
هوش مصنوعی: پس خوشحال باشید. این حرف سین اضافی است مانند: پاسخ دهید، پناه ببرید، و از خداوند طلب خیر کنید.
فاستبشروا، ای: ابشروا و افرحوا غایة الفرح. بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ به الرب عز و جل.
هوش مصنوعی: پس خوشحال باشید، یعنی با شادی کامل شادمان شوید. به خاطر فروشی که با پروردگار عزیز و جلیل خود انجام داده‌اید.
وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ نهایة کلّ طالب و مرغوب کل راغب. و انشد بعضهم:
هوش مصنوعی: این چیزی است که هر دانشجویی به دنبال آن است و هر کسی آرزو دارد به آن دست یابد. شخصی هم شعری در این مورد سروده است.
من یشتری قبة فی العدن عالیة
فی ظل طوبی رفیعات مبانیها
هوش مصنوعی: من در بهشت، زیر سایه درختان طوبی، در بنایی بلند و زیبا زندگی می‌کنم.
دلّالها المصطفی و اللَّه بایعها
ممن اراد و جبریل منا دیهها
هوش مصنوعی: با توجه به محتوای این بیت، می‌توان گفت که اینجا اشاره به این است که خداوند درباره پیامبر (ص) افرادی را به عنوان واسطه قرار داده و کسانی که خواهان دستیابی به فیض و رحمت او هستند، باید از طریق آن واسطه‌ها به او نزدیک شوند. در این میان، همچنین به نقش جبرئیل به عنوان فرشته‌ای که پیام‌ها و هدایت‌های الهی را منتقل می‌کند، اشاره شده است. به نوعی این بیت بر اهمیت واسطه‌ها در ارتباط با خدا و راه‌های رسیدن به معرفت و محبت الهی تأکید دارد.
التَّائِبُونَ این آیت معطوف است بر اوائل سوره، آنجا که گفت: الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ. می‌گوید آن مؤمنان که دوستان و یاران یکدیگراند صفت و سیرت ایشان اینست که التائبون ای الراجعون الی اللَّه و الی طاعته.
هوش مصنوعی: در این آیه، به ویژگی مؤمنان اشاره شده است که آنان دوستان و یاران یکدیگرند. یکی از صفات آن‌ها، توبه و بازگشت به خدا و اطاعت از اوست.
الْعابِدُونَ ای الموحدون المطیعون.
هوش مصنوعی: پرستندگان، ای یکتاپرستان مطیع.
الْحامِدُونَ علی الاسلام و الایمان و علی ما نالهم من السراء و الضّراء.
هوش مصنوعی: سپاسگزاران به خاطر اسلام و ایمان و همچنین به خاطر نعمت‌هایی که در زمان‌های خوب و بد نصیبشان شده است.
السَّائِحُونَ ای الصائمون، لما روی عن النبی ص: انّه قال سیاحة امّتی الصوم.
هوش مصنوعی: ای روزه‌داران، به یاد داشته باشید که پیامبر (ص) فرموده‌اند: سفر کردن روحانی این امت، روزه‌داری است.
هر جا که نعمتهای مؤمنان در عدد کرد یا صائم گفت یا سائح، بجایی آوردند که آن سایح بدل صائم است و نام سایح بر صائم نهادند و فراوی دادند از بهر آن که احوال مسافر سیّاح با احوال صائم متناسب است. و مفسّران را خلاف است که این روزه داران که‌اند، قومی گفتند: روزه داران ماه رمضان‌اند، قومی گفتند: روزه داران ایام البیض‌اند، قومی گفتند: صائمان دهراند. و قیل السائحون المجاهدون، لما روی ان رجلا استأذن رسول اللَّه فی السیاحة فقال: سیاحة امّتی الجهاد فی سبیل اللَّه. و قال عکرمة: هم طلاب العلم.
هوش مصنوعی: هر جا که از نعمت‌های مؤمنان صحبت می‌شود، به کلماتی مانند روزه‌دار یا مسافر اشاره می‌شود. این دو گروه به نوعی به یکدیگر مرتبط هستند و احوال شخصی که در سفر است، با روزه‌دار شباهت دارد. مفسران درباره هویت این روزه‌داران نظرات مختلفی دارند. برخی آن‌ها را روزه‌داران ماه رمضان می‌دانند، برخی دیگر روزه‌داران ایام البيض و برخی نیز آن‌ها را روزه‌داران همیشگی می‌شناسند. همچنین، گفته شده است که سائحان به مجاهدان اشاره دارد، چون روایت شده که شخصی از پیامبر درباره سفر سؤال کرده و او پاسخ داده است که مسافرت واقعی امت او، جهاد در راه خداست. عکرمۀ نیز گفته که این افراد در جستجوی علم هستند.
الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ هم المصلّون الّذین یصلّون للَّه بنیّة صادقة.
هوش مصنوعی: را‌کعان و ساجدان همان نمازگزارانی هستند که با نیتی خالصانه برای خداوند نماز می‌خوانند.
الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ای بالایمان و الطاعة.
هوش مصنوعی: امر به معروف و نهی از منکر، وظیفه‌ای است برای اهل ایمان و کسانی که به اطاعت از خداوند پایبند هستند.
وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ عن الشرک و المعاصی. و خبر درست است از مصطفی ص در بیان امر و نهی بروایت براء بن عازب.
هوش مصنوعی: و کسانی که از کارهای زشت و شرک و گناهان پرهیز می‌کنند. همچنین، روایتی از پیامبر اسلام (ص) وجود دارد که در آن به موضوع امر به معروف و نهی از منکر اشاره شده است و این روایت از براء بن عازب نقل شده است.
قال امرنا رسول اللَّه ص بسبع و نهانا عن سبع: امرنا بنصر المظلوم و افشاء السلام و ابرار المقسم و اجابة الداعی و عیادة المریض و اتباع الجنائز و تشمیت العاطس و نهانا عن خواتیم الذهب و آنیة الفضّة و لبس الحریر و الدیباج و الاستبرق و القسّی و میاثر الحمر.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا (ص) ما را به هفت چیز فرمان داده و از هفت چیز نهی کرده است: ما را به یاری رساندن به مظلوم، پخش کردن سلام، وفا کردن به قسم‌های خود، پاسخ دادن به دعا، دیدار از بیماران، همراهی با جنازه‌ها و دعا برای فردی که عطسه کرده است، فرمان داده است. همچنین ما را از استفاده از حلقه‌های طلا، ظروف نقره، پوشیدن ابریشم، دیباج، پارچه‌های لطیف، لباس‌های نازک و زینت‌های سرخ نهی کرده است.
براء عازب گفت: مصطفی ص بهفت چیز ما را فرمود و از هفت چیز ما را وا زد. فرمود ما را که ستم رسیده را یاری دهید و سلام بر مسلمانان فراخ دارید و سوگند خواره را راست دارید و خواننده را و میزوانی کننده را اجابت کنید و بیماران را عیادت کنید و بجنازه‌ها روید و عطسه دهنده را یرحمک اللَّه گوئید.
هوش مصنوعی: براء عازب گفت: مصطفی (ص) به ما هفت چیز را توصیه فرمود و از هفت چیز دیگر ما را نهی کرد. فرمود که به ستمدیده‌ها کمک کنیم و به مسلمانان سلام کنیم و به سوگند راستگویانه اهمیت دهیم و دعوت‌کنندگان را پاسخ دهیم و به عیادت بیماران برویم و در تشییع جنازه‌ها شرکت کنیم و به عطسه‌کنندگان بگوییم: خداوند بر تو رحم کند.
و نهانا عن سبع: نهی کرد ما را از انگشتری زرین در انگشت کردن، و پیرایه سیمین بکار داشتن، و حریر پوشیدن، و دیبا و استبرق و قسیّ پوشیدن جامهایی از ابریشم آزاد که آن بر مردان حرامند و نهی کرد از میثرهای ابریشمین نشستن.
هوش مصنوعی: حضرت ما را از پوشیدن انگشتری طلا و زیورآلات نقره‌ای و پوشیدن پارچه‌های ابریشمی و انواع خاصی از لباس‌ها که با ابریشم و مواد خاص دیگری ساخته شده‌اند، نهی کرد. این موارد برای مردان ممنوع است و همچنین نشستن بر روی فرش‌ها یا مکان‌هایی که از ابریشم ساخته شده‌اند نیز ممنوع اعلام شده است.
آن گه در آخر آیت گفت: وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ اندازه‌های خدای را کوشندگان‌اند نه نومیدان، بیوسندگان اند نه ایمنان و بستاخان‌اند نه دلیران، وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ المصدّقین العالمین بها، در واو وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ دو قول گفته‌اند یکی آنست که التائبون ابتدا است و ما بعد همه نعت‌اند تا آنجا که گفت: الساجدون و خبر ابتداء الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ است و ما بعده عطف علیه.
هوش مصنوعی: در نهایت آیه بیان می‌کند که نگهبانان حدود الهی افرادی هستند که در تلاشند و ناامید نیستند، آن‌ها کسی نیستند که از موقعیت خود بترسند و در مقابل چالش‌ها ایستادگی می‌کنند. همچنین به مومنین مؤمن و آگاه بشارت داده می‌شود. درباره عبارت "و ناهون عن المنکر" دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی این است که "التائبون" ابتدایی است و تمامی موارد بعدی صفت آن‌ها به شمار می‌رود تا جایی که به "الساجدون" می‌رسد و "الآمرون بالمعروف" نیز خبر ابتدایی است که موارد بعدی بر آن تأکید دارند.
قومی گفتند این واو ثمانیه گویند چنان که وَ ثامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ جایی دیگر گفت وَ أَبْکاراً، جایی گفت وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها قالوا و ذلک ان السبعة عدد مستقل و ما بعده یجری مجری الاستیناف، لانّ العدد امّا زوج کالاثنین و هو اول الاعداد و اما فرد کالثلاثة و هو اول الافراد و اما زوج زوج کالاربعة و هو اول تضعیف الزّوج و اما زوج فرد کالسّتّ و هو اوّل تضعیف الازواج، فالسّتّ النهایة و منه نسبة الستین ثم ضمّ الیه واحد و هو مبدأ العدد و منشؤه و لیس بعدد، فتم مبادی الحساب و ما بعده تکریر و تضعیف و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: گروهی گفته‌اند که "و" در عدد هشت به کار می‌رود، به گونه‌ای که در جایی آمده که می‌گوید: "و هشتمین آن‌ها سگشان است" و در جایی دیگر گفته شده "و بزهای جوان" و همچنین در جایی دیگر آمده "و درهای آن گشوده شد"، و این به این دلیل است که عدد هفت یک عدد مستقل است و آنچه بعد از آن می‌آید به‌عنوان ادامه بیان می‌شود. زیرا عددها یا زوج هستند مانند عدد دو که اولین عدد زوج است، یا فرد هستند مانند عدد سه که اولین عدد فرد است، یا زوج زوج هستند مانند عدد چهار که اولین دو برابر شدن عدد زوج است، یا زوج فرد مانند عدد شش که اولین دو برابر شدن عدد فرد است. بنابراین عدد شش به پایان می‌رسد و نسبت آن به عدد شصت تعلق دارد، سپس یک به آن اضافه می‌شود که آغاز عدد و منبع آن است و خود عددی نیست. در نتیجه مبنای حساب تبیین می‌شود و آنچه بعد از آن می‌آید تکرار و ضریب‌گذاری است و خدا داناتر است.
ما کانَ لِلنَّبِیِّ سبب نزول این آیت آن بود که مصطفی ص در پیش بو طالب شد عمّ وی بوقت وفات وی، و بو جهل و عبد اللَّه بن امیه هر دو نزدیک وی حاضر بودند و مصطفی ص گفت: یا عم قل لا اله الا اللَّه کلمة احاجّ لک بها عند اللَّه‌
هوش مصنوعی: این آیه به دلیل واقعه‌ای نازل شده است که پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، در زمان وفات عموی خود، ابوطالب، نزد او حضور یافت. در این لحظه، دو نفر به نام‌های جهل و عبدالله بن امیه نیز در کنار ابوطالب بودند. حضرت محمد (ص) به عمویش گفت: ای عم، بگو که هیچ معبودی جز الله وجود ندارد؛ این کلمه‌ای است که من در روز قیامت می‌توانم به خاطر تو در محضر خدا از تو دفاع کنم.
، و بو جهل و ابن ابی میة میگفتند یا ابا طالب ا ترغب عن ملة عبد المطلب می‌برگردی از کیش عبد المطلب و دین پدران خویش تا آن گه میگفتند که بو طالب گفت آخر سخن که گفت: انا علی ملة عبد المطلب. فقال النبی ص لاستغفرن لک ما لم انه عنه، فنزلت هذه الایة و مات‌ ابو طالب کافرا. و الدلیل علیه‌ انّ علیا (ع) قال لما مات ابو طالب اتیت رسول اللَّه فقلت: یا رسول اللَّه انّ عمّک الضال قد مات، فقال لی اذهب فادفنه و لا تحدّثنّ شیئا حتی تأتینی فانطلقت فواریته ثم رجعت الی النبی و علیّ اثر التراب، فدعا لی بدعوات ما یسرّنی انّ لی بها ما علی الارض من شی‌ء.
هوش مصنوعی: ابوطالب، عموی پیامبر اسلام، تحت تاثیر فشارهای فرهنگی و اجتماعی قرار داشت. عده‌ای از قریش به او گفتند که آیا قصد ترک دین اجدادش یعنی کیش عبدالمطلب را دارد یا نه. ابوطالب در پاسخ گفت که او بر دین عبدالمطلب باقی خواهد ماند. پیامبر به او گفت که برایش دعا می‌کند تا زمانی که از او نهی نکند. در نهایت ابوطالب در حالتی که کافر بود فوت کرد. وقتی او مرد، علی به پیامبر مراجعه کرد و گفت که عمویش فوت کرده است. پیامبر به علی دستور داد تا او را دفن کند و تا وقتی که به او برنگردد، چیزی را فاش نکند. علی بعد از دفن ابوطالب به نزد پیامبر برگشت و مورد دعای او قرار گرفت که این دعا برایش بسیار ارزشمند بود.
و قال عبد اللَّه بن مسعود خرج رسول اللَّه ینظر فی المقابر و خرجنا معه فامرنا فجلسنا ثم تخطّی القبور حتی انتهی الی قبر منها، فناجاه طویلا ثم ارتفع نحیب رسول اللَّه ص باکیا فبکینا لبکاء رسول اللَّه ثم انّه اقبل الینا فتلقّاه عمر بن الخطاب فقال یا رسول اللَّه ما الّذی ابکاک فقد ابکانا و افزعنا، فجاء فجلس الینا فقال: افزعکم بکایی؟ فقلنا: نعم، فقال: ان القبر الذی رأیتمونی اناجی فیه قبر آمنه بنت وهب و انی فاستأذنت ربی فی زیارتها فاذن لی فیها و استأذنت ربی فی الاستغفار لها فلم یأذن لی فیه و نزل علیّ: ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ... الایة خبر درست است که رسول گور مادر خود را زیارت کرد بر سر گور وی بنشست اندیشه‌مند و برخاست اندوهگن، گونه روی وی بگشته و بسیار گریسته، یاران را گفت این گور مادر منست دستوری خواستم زیارت را، دستوری دادند و دستوری خواستم آمرزش خواستن را دستوری ندادند، یاران گفتند چون است که محمد بر خدای عز و جل گرامی‌تر از ابراهیم است، ابراهیم را روا بود که پدر خود را آمرزش خواست محمد را روا نبود که مادر را خواست. این هر دو آیت جواب آنست.
هوش مصنوعی: عبدالله بن مسعود روایت می‌کند که پیامبر اکرم به سمت قبرستان رفت و ما نیز همراه او بودیم. او به ما دستور داد تا بنشینیم و خودش به سمت قبرها رفت و به یکی از آن‌ها نزدیک شد. او به آرامی با صاحب قبر صحبت کرد و مدتی در کنارش ماند. ناگهان صدای گریه پیامبر بلند شد و ما نیز تحت تأثیر احساسات او شروع به گریه کردیم. عمر بن خطاب به پیامبر گفت: «چه چیزی تو را به گریه انداخت که ما را نیز ترساند؟» پیامبر به نزد ما آمد و پرسید: «آیا گریه من شما را ترساند؟» و ما پاسخ دادیم: «بلی.» او ادامه داد که قبر مورد نظر، قبر آمنه بنت وهب، مادرش بوده و او اجازه خواسته بود تا به دیدار او برود که خداوند اجازه داد. اما برای طلب آمرزش او، خداوند برایش اجازه نداد و آیه‌ای بر او نازل شد مبنی بر اینکه پیغمبر و مؤمنان نمی‌توانند برای مشرکان طلب آمرزش کنند. یاران به این نکته اشاره کردند که چرا محمد (ص) نمی‌تواند برای مادرش طلب آمرزش کند در حالی که ابراهیم می‌توانست برای پدرش این کار را انجام دهد، و پاسخ این موضوع در آیات قرآن آمده است.
ما کانَ لِلنَّبِیِّ این نفی است بمعنی نهی هم چنان که گفت: وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ اما آنجا که گفت: ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها، وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ آن بمعنی نفی است.
هوش مصنوعی: نمی‌توان برای پیامبر اجازه داد که او را آزار دهند، همان‌طور که در قرآن آمده است: «شما حق ندارید پیامبر خدا را آزار دهید». اما در جایی دیگر که گفته شده: «شما حق ندارید درختانش را بکارید» و «هیچ‌کس نمی‌تواند بمیرد»، این جملات به معنای نفی هستند.
وَ لَوْ کانُوا أُولِی قُرْبی‌ ای و لو کان المستغفر لهم آباؤهم و أبناؤهم او اقرباؤهم.
هوش مصنوعی: اگرچه آنها از نزدیکان بودند و حتی اگر کسانی که برای آنها استغفار می‌کردند، پدران و فرزندان یا نزدیکانشان بودند.
قال ابن عباس کانوا یستغفرون لامواتهم المشرکین، فنزلت هذه الایة، فلمّا نزلت امسکوا عن الاستغفار لامواتهم و لم ینهیهم عن ان یستغفروا عن الاحیاء حتی یموتوا.
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید که آنها برای مردگان مشرک خود دعا و طلب آمرزش می‌کردند. وقتی این آیه نازل شد، آنها از این کار دست کشیدند، اما از خداوند نهی نشدند که برای افراد زنده تا زمانی که زنده‌ هستند دعا کنند.
مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ این تبیّن اندر آن است که بر کفر میرند هم چنان که آزر را گفته: فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ... الایة. چون کافر بر کفر بمرد، مؤمن را پیدا گشت که او دوزخی است. و گفته‌اند استغفار درین آیت، نماز جنازه است. قال عطاء بن ابی رباح ما کنت لادع الصلاة علی احد من اهل هذه القبلة و لو کانت حبشیة حبلی من الزّنا لانّی لم اسمع اللَّه حجب الصلاة الا عن المشرکین بهذه الایة.
هوش مصنوعی: پس از آنکه برای آن‌ها روشن شد، این روشن شدن به این معناست که آن‌ها در کفر فوت می‌کنند، همان‌طور که به آزر گفته شده است. وقتی کسی در حال کفر بمیرد، برای مؤمن این مسأله مشخص می‌شود که او اهل دوزخ است. همچنین گفته‌اند که استغفار در این آیه به معنای نماز جنازه است. عطاء بن ابی رباح نیز گفته است: «من هرگز نماز بر هیچ‌یک از اهل این قبله را ترک نخواهم کرد، حتی اگر آن شخص حبشی باشد و فرزند زنا داشته باشد، زیرا من نشنیده‌ام که خدا نماز را مگر بر مشرکان از این آیه منع کرده باشد.»
پس عذر خلیل گفت ابراهیم در آن استغفار که پدر را کرد وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیَّاهُ و آن آن بود که وی را گفته بود: لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ، سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی، بر امید آنکه خدای وی را ایمان دهد، و گفته‌اند که آزر، ابراهیم را وعده داده بود که ایمان آرد بدلیل آنکه گفت: وَ اهْجُرْنِی مَلِیًّا یعنی استمهله لیتدبّر و یتفکّر. ابراهیم تا آزر زنده بود بر امید ایمان وی از بهر وی آمرزش خواست.
هوش مصنوعی: عذر خلیل در استغفاری که برای پدرش کرد، به این دلیل بود که ابراهیم به او وعده داده بود که برایش دعا کند و از خداوند بخواهد که او را هدایت کند. گفته شده که آزر، پدر ابراهیم، به او وعده داده بود که ایمان خواهد آورد زیرا به ابراهیم گفت که مهلتش بدهد تا فکر کند و تدبر کند. ابراهیم تا زمانی که آزر زنده بود، به امید ایمان آوردن او از خدا درخواست آمرزش می‌کرد.
فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ ای لابراهیم ان اباه عدوّ للَّه بان مات علی کفره. تَبَرَّأَ مِنْهُ و قطع الاستغفار. إِنَّ إِبْراهِیمَ لَأَوَّاهٌ ای یکثر قول آوه. قال کعب کان ابراهیم اذا سمع ذکر النار قال اوه من النار و العرب یقول اوه بکذا و اوه من کذا. اوه مبنی علی الکسر و یقال اوه بالضمّ و یقال ایه و العامة یقول آوه بالمدّ و حکی قطرب الفعل منه (آه یئوه اوها) کقال یقول قولا و یقال اوّه تأویها و تأوّه تأوّها و معنی اوّاه: رجّاع توّاب.
هوش مصنوعی: با توجه به اوضاع و احوال، وقتی ابراهیم فهمید که پدرش دشمن خداست و بر کفرش مرده است، از او برید و از درخواست آمرزش برایش دست برداشت. در واقع ابراهیم انسانی بسیار حساس و توبه‌کار بود. هنگامی که او درباره آتش می‌شنید، می‌گفت «اوه» از ترس آتش. این اصطلاح «اوه» بیان احساساتی چون ناراحتی یا دلسوزی است. در زبان عربی، این کلمه به اشکال مختلف به کار می‌رود و معنای آن به نوعی با توبه و بازگشت به خداوند مرتبط است.
و روی انّ عمر سأل النبی (ص) عن الاوّاه فقال رحمک اللَّه ان کنت اوّاها ای تلّاء للقرآن و قیل الاوّاه الکثیر لذکر اللَّه. و قیل هو الرفیق الرحیم لعباد اللَّه و قیل هو المتأوّه شفقا و فرقا المتضرع یقینا و لزوما للطّاعة حَلِیمٌ الحلیم الواسع للعقل المستقیم الخلق القویّ القلب الرّزین الصّبر.
هوش مصنوعی: عمر از پیامبر (ص) درباره «اوّاه» سوال کرد. پیامبر فرمود: «خدا تو را رحمت کند، اگر تو اوّاه باشی»، که به معنی کسی است که بسیار قرآن می‌خواند. همچنین گفته شده که اوّاه به معنای کسی است که زیاد به یاد خداست. برخی می‌گویند اوّاه رفیق رحیم بندگان خداست و برخی دیگر او را به عنوان کسی توصیف کرده‌اند که به خاطر رحمت و ترس از خدا، متضرع و زاری می‌کند. او باید همواره مطیع باشد، دارای حوصله و بردباری، ذهنی وسیع و خلق و خوی نیکو، قلبی قوی و آرامش‌بخش باشد.
وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بعد از آن که استغفار از بهر مشرکان که بر کفر مرده بودند حرام گشت بآن آیت که: ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ قومی مؤمنان که پیش از نهی استغفار کرده بودند ترسیدند که اگر ایشان را در آن، مؤاخذت باشد، رب العالمین تسکین دل ایشان را درین آیت بیان کرد که ایشان را در آنچه کردند مؤاخذت نیست که آن نیز ایشان را نگفته بودند که روا نیست. فقال تعالی: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِلَّ قَوْماً بَعْدَ إِذْ هَداهُمْ یعنی لیوقع الضلالة فی قلوبهم بعد الهدی.
هوش مصنوعی: خداوند نمی‌خواهد قومی را پس از هدایت کردنشان به گمراهی بیندازد. بعد از این که استغفار برای مشرکانی که با کفر از دنیا رفته‌اند، حرام شد، به مؤمنانی که پیش از این نهی، استغفار کرده بودند، ترس راه یافت که ممکن است به خاطر این کار مجازات شوند. اما پروردگار عالم دل‌های آنان را آرامش بخشید و بیان کرد که در مورد آنچه انجام داده‌اند، مجازات نخواهند شد، زیرا آن‌ها نمی‌دانستند که این کار نادرست است. خداوند به این معنا تأکید کرد که نمی‌خواهد گمراهی را در دل‌های کسانی که هدایت شده‌اند قرار دهد.
حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ فلا یتّقوه، فعند ذلک یستحقّوا الاضلال. این هم چنان است که در تحویل قبله گفت: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ و در تحریم خمر گفت: لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا. و قیل معناه: و ما کان اللَّه لیعذب قوما حتی یتبین لهم ما یتقون ای ما یأتون و ما یذرون. و قیل سبب نزولها انّ قوما من الاعراب اسلموا و عادوا الی بلادهم فعملوا بما شاهدوا رسول اللَّه یفعله من الصلاة الی بیت المقدس و صیام ایام البیض ثم قدموا بعد ذلک علی رسول اللَّه فوجدوه یصلی الی الکعبة و یصوم شهر رمضان فقالوا: یا رسول اللَّه ردّنا اللَّه بعدک بالضلال انّک علی امر و انّا علی غیره، فانزل اللَّه هذه الایة.
هوش مصنوعی: الله هرگز قومی را عذاب نمی‌کند تا زمانی که برایشان روشن نشود چه چیزهایی را باید رعایت کنند و از چه چیزهایی پرهیز نمایند. این مفهوم در آیات دیگر نیز آمده است، مانند زمانی که موضوع تغییر قبله مطرح شد و گفته شد که خداوند ایمان شما را ضایع نمی‌کند، و یا در مورد تحریم نوشیدنی‌های الکلی که بیان شده بود مؤمنان گناهی بر آنچه که خورده‌اند ندارند. در تفسیر این آیه گفته شده است که دلیل نزول آن این است که گروهی از عرب‌ها که اسلام آورده بودند و به سرزمین خود بازگشتند، طبق چیزی که از رسول خدا دیده بودند عمل می‌کردند، مانند نماز خواندن به سوی بیت المقدس و روزه گرفتن در ایام مشخص. اما زمانی که دوباره پیش رسول خدا آمدند و دیدند که او به سوی کعبه نماز می‌خواند و ماه رمضان را روزه می‌گیرد، از او شکایت کردند که آیا ما پس از شما به گمراهی برمی‌گردیم در حالیکه شما در یک مسیر و ما در مسیر دیگری هستیم، و در نتیجه این آیه نازل شد.
إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ملکه قدرته علی الإبداع، و المعدوم مقدوره و مملوکه فاذا اوجده فهو فی حال حدوثه مقدوره و مملوکه فاذا اعدمه خرج عن الوجود و لم یخرج عن کونه مقدورا. یُحْیِی وَ یُمِیتُ یحیی من أقبل الیه بتفضّله و یمیت من اعرض عنه بتکبّره، یحیی من یشاء بعرفانه و توحیده و یمیت من یشاء بکفرانه و الحاده، یحیی قلوب العارفین بانوار المواصلة و یمیت نفوس العابدین بآثار المنازلة. وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصِیرٍ سبق تفسیرها.
هوش مصنوعی: خداوند مالک آسمان‌ها و زمین است و قدرت او بر آفرینش بی‌پایان است. هر چیزی که وجود ندارد، در دایره قدرت او قرار دارد و زمانی که آن را ایجاد کند، در لحظه‌ی ایجادش تحت کنترل و مالکیت او خواهد بود. اگر خداوند آن را از میان ببرد، چیزی از وجود آن خارج می‌شود، اما همچنان در قدرت او باقی می‌ماند. خداوند افرادی را که به او نزدیک می‌شوند با لطفش زنده می‌کند و کسانی را که از او فاصله می‌گیرند به خاطر تکبرشان می‌میراند. او به هر که بخواهد با معرفت و یکتاپرستی‌اش حیات می‌بخشد و هر که را بخواهد به کفر و الحاد می‌میراند. خداوند دل‌های عارفان را با نور وصال زنده می‌کند و نفوس عابدین را با آثار چالش‌ها می‌میراند. هیچ یاوری و پشتیبانی جز خداوند برای شما نیست.
لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ من اذنه للمنافقین فی التخلف عنه فی قوله: لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ، و قیل هو مفتاح کلام لما کان هو سبب توبتهم ذکر معهم کقوله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ. قوله: وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ یعنی تاب علیهم فاستنقذهم من شدة العسرة عسرة الظهر و عسرة الماء و عسرة الزّاد. غزاء عسرت غزاء تبوک است و جیش العسرة سپاه آن و ساعة العسرة هنگام آن و وقت آن و رستاخیز را ساعت نام کردند و آن پنجاه هزار سال است و این ساعة العسرة اشارت فرا آن وقت که جبرئیل پیغام آورد که بغزاء تبوک شید و معنی عسرة دشواری و تنگی است یعنی که ایشان در آن غزاء از زاد و آب و مرکوب به تنگی و سختی عظیم رسیده بودند، یک شتر میان جماعتی بود، بر آن می‌نشستند بر تعاقب، و تنگی زاد چنان بود که شتر را میکشتند و آب امعاء آن می‌آشامیدند. مِنْ بَعْدِ ما کادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ حمزه و حفص یزیغ بیا خوانند. قال الفراء الفعل المستند الی المؤنث اذا تقدم علیه جاز تذکیره و تأنیثه، فذکّر یزیغ کما ذکّر کاد لیتشابه الفعلان. این نه زیغ است از ایمان و اسلام، که این کنایت است از کراهت قتال و دشوار آمدن آن در وقت گرما و هم چنان سموم، و نایافت ساز و برگ. قومی همت کردند که از آن غزا باز گردند از دشواری، این زیغ آنست.
هوش مصنوعی: خداوند به پیامبرش توبه کرد و به او اجازه داد که برای منافقین عذری بپذیرد که چرا در جنگ تبوک شرکت نکردند. این بیان کنایه‌ای است که نشان می‌دهد خداوند چطور بر آنها رحمت فرستاده و توبه‌شان را می‌پذیرد. مهاجران و انصار که در زمان سختی در کنار او بودند، مورد رحمت و بخشش قرار گرفتند. در اینجا اشاره به دشواری‌های عظیم در آن سفر است؛ به حدی که آنها به شدت در حال کمبود آب، غذا و مرکب بودند. به همین دلیل، آنها حتی مجبور به کشتن شترها برای دسترسی به غذا و آب شدند. برخی از آنها به دلیل این سختی‌ها خواستند به خانه‌های خود برگشته و از شرکت در این جنگ کناره‌گیری کنند. این نگرانی آنها از گرمای شدید و کمبود تجهیزات نشان‌دهنده نوعی ضعف در اراده آنها در برابر مشکلات بود.
قال ابن عباس: قیل لعمر بن الخطاب ما شأن العسرة؟ فقال عمر خرجنا مع رسول اللَّه الی تبوک فی قیظ شدید و نزلنا منزلا اصابنا فیه عطش حتی ظننّا ان رقابنا ستنقطع حتّی ان کان الرجل لیذهب یلتمس الماء فلا یرجع حتی یظنّ ان رقبته ستنقطع و حتّی انّ رجلا ینحر بعیره فیعصر فرثه فیشربه. فقال ابو بکر الصدیق یا رسول اللَّه انّ اللَّه عز و جل قد عوّدک فی الدّعاء فادع لنا، یعنی استسق لنا ففعل رسول اللَّه فمطروا حتّی ملئوا ما معهم.
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید: از عمر بن خطاب پرسیدند داستان کمبود آب چیست؟ او پاسخ داد: ما به همراه رسول الله به تبوک رفتیم در گرمای شدید و در محلی فرود آمدیم که به شدت تشنه شدیم، به‌گونه‌ای که فکر می‌کردیم جانمان در خطر است. حتی برخی از افراد برای پیدا کردن آب می‌رفتند و برمی‌گشتند و گاهی به قدری انتظار می‌کشیدند که فکر می‌کردند جانشان به خطر افتاده است. در این وضعیت، یکی از مردان شترش را ذبح کرد و پس از گرفتن پشم آن، آن را نوشید. ابو بکر صدیق به رسول الله گفت: ای پیامبر خدا، خداوند به شما در دعا کردن عادت داده است، پس برای ما دعا کنید تا باران ببارد. و رسول الله دعا کرد و باران بارید به‌گونه‌ای که ظرف‌های ما پر شد.
ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ این تاب علیهم همان قوم‌اند که گفت: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ کرّر ذکر التوبة لانّه لیس فی ابتداء الاسلام ذکر ذنبهم فقدم اللَّه ذکر التوبة فضلا منه ثم ذکر ذنبهم ثم اعاد ذکر التوبة. آن مهاجران و انصار پسندیدگان خدا بودند چون چیزی بر دل ایشان بر گذشت از کراهیت در بیرون شدن به تبوک خدای ایشان را توبه داد تا با طوع گرائیدند و با طاعت آمدند و باجابت استقبال کردند و اعلام شرف گشتند در دنیا و آخرت.
هوش مصنوعی: سپس خداوند به آنها توبه کرد، همان قومی که گفتند: خداوند به پیامبر و مهاجران و انصار توبه کرد. اینجا اشاره به توبه دو مرتبه شده زیرا در ابتدای اسلام، ذکر گناه آنها نبود، بنابراین خداوند ابتدایاً به ذکر توبه پرداخته است تا از روی لطف و رحمتش، بعد از آن گناه آنها را یادآور شود و دوباره به توبه اشاره کند. آن مهاجران و انصاری که مورد پسند خدا بودند، زمانی که بخاطر کراهتی که از رفتن به تبوک داشتند، چیزی بر دلشان گذشت، خداوند به آنها توبه داد تا با کمال میل و طاعت به سوی او بازگشتند و با استقبال از فرمان خدا، نسبت به شرافت خود در دنیا و آخرت آگاه شدند.
وَ عَلَی الثَّلاثَةِ ای و تاب علی الثلاثة این سه تن: یکی کعب مالک است الشاعر الثعلبی، دیگر هلال بن امیة الواقفی، سوم مرارة بن الربیع و هم المرجون لامر اللَّه.
هوش مصنوعی: و درباره سه نفر، یعنی کعب مالک، هلال بن امیه و مراره بن ربیع، که منتظر فرمان الهی بودند، صحبت می‌شود.
و جمله بدان که: مسلمانان در قصه تبوک شش فرقه‌اند: فرقتی اهل صدق‌اند که بغزا شدند دیگر فرقتی بودند با ایشان در غزا که راز و سرّ با منافقان داشتند چنان که خدای گفت: وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ و نه منافق صریح بودند. سه دیگر، فرقت منافقان صریح بودند و بغزا نیامدند، آن هشتاد تن بودند و کسری و قعد الذین کذبوا باللَّه ایشانند.
هوش مصنوعی: مسلمانان در ماجرای تبوک به شش گروه تقسیم می‌شوند: یک گروه حقیقت‌گو بودند و در این جنگ شرکت کردند. گروه دیگری بودند که به جنگ آمدند اما با منافقان همدلی داشتند، مانند آنچه خدا در قرآن فرموده که در میان شما افرادی هستند که به حرف‌های آنها گوش می‌دهند، اما خودشان منافق آشکار نبودند. سه گروه دیگر هم بودند که منافقین صریح بودند و به جنگ نیامدند، از جمله هشتاد نفر که دروغ گفتند و بهانه‌جویی کردند.
و فرقتی خداوندان عذر بودند، بعذر بخانه بنشستند: الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرابِ ایشانند.
هوش مصنوعی: و کسانی که معذور بودند، به خانه‌های خود رفتند و از میان عرب‌ها، همان کسانی بودند که برای عذر خود بهانه داشتند.
و گروهی بودند که منافق نبودند و عذر نداشتند و نه رفتند، ایشان اینند که وَ عَلَی الثَّلاثَةِ... ششم فرقت یک تن بود که منافق نبود و عذر نداشت و باز نشسته بود هم چون این سه تن و آخر بیگاه و دیر بیامد تنها توفیق یافت از پس بیامد و او ابو خیثمة الانصاری است پیر بود و مصطفی در صحرای تبوک در لشگرگاه با یاران نشسته بود که شخصی پدید آمد از دور، و صورت وی از دوری ناپیدا، مصطفی گفت یکی آمد
هوش مصنوعی: گروهی بودند که نه فقط منافق نبودند، بلکه عذر موجهی هم نداشتند و به میدان نرفتند. این افراد به این دسته تعلق داشتند و یکی از آنها ابوخیثمه انصاری بود که پیرمردی بود و همچون این سه نفر در خانه نشسته بود. اما در آخرین لحظات، او به میدان آمد و تنها موفق شد که در این زمان بیفتد. وقتی پیامبر در لشکرگاه تبوک نشسته بود، شخصی را از دور دید که صورتش به خاطر فاصله مشخص نبود و پیامبر گفت: "یکی در حال آمدن است."
اللهم اجعله ابا خیثمة فاذا هو ابو خیثمة.
هوش مصنوعی: خداوندا، او را پدر خیثمه قرار بده، پس او می‌شود پدر خیثمه.
و گفته‌اند آخرتر غزائی از غزاهای مصطفی غزاء تبوک است هیجده شبانروز مصطفی در آن غزاء تبوک فرو آمده بود.
هوش مصنوعی: می‌گویند که آخرین جنگی که پیامبر در آن شرکت کردند، جنگ تبوک بود و ایشان به مدت هجده شبانه‌روز در این جنگ حضور داشتند.
گفته‌اند که دو ماه هیچ حرب نرفت اما از هر جانب مردم همی آمدند و جزیت همی پذیرفتند و رسول خدا در آن وقت که بیرون شد محمد بن مسلمه را بر مدینه خلیفه کرد و علی را بر حجرات خویش. منافقان علی را طعن کردند که رسول از دشمنی دیدار وی او را با خود نبرد. علی از آن گفت ایشان غمگین شد سلاح برداشت و بر اثر رسول برفت رسول وی را گفت چرا آمدی؟ قصه بگفت رسول (ص) بگفت: «اما ترضی ان تکون منّی بمنزلة هارون من موسی» ؟ هذا مثل ضربه ع حین استخلفه حال غیبته کما استخلف موسی اخاه هارون حین خرج الی الطور فکانت تلک الخلافة فی حیاته فی وقت خاص.
هوش مصنوعی: در این متن آمده است که پس از بروز یک وضعیت خاص، مردم از هر سو به سمت پیامبر آمده و تسلیم او شدند. در این زمان، پیامبر محمد بن مسلمه را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین کرد و علی را در مکان خودش نگه داشت. عده‌ای از منافقان به علی انتقاد کردند که چرا پیامبر او را همراه خود نبرده است. علی از این موضوع ناراحت شد و سلاحش را برداشت و به دنبال پیامبر رفت. پیامبر از او پرسید که چرا به دنبال او آمده است و علی ماجرا را توضیح داد. سپس پیامبر به او گفت: "آیا راضی نیستی که تو برای من چون هارون برای موسی باشی؟" این جمله به این معناست که علی باید در غیاب پیامبر مانند هارون در زمان غیاب موسی مسئولیت‌ها را بر عهده بگیرد.
وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا این تخلیف درین موضع نه بر آن معنی تخلیف است که در سورة الفتح گفت: سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ این تخلیف آن بود که خدای منافقان را از غزاء رضوان و از بیعة رضوان با پس کرد بخذلان آن که آن نیکویی از ایشان دریغ داشت، هم چنان که جایی دیگر گفت ثبطهم و هم چنان که رسول خدا گفت: لا یزال اقوام یتأخّرون عن الجماعات حتی یؤخّرهم اللَّه.
هوش مصنوعی: در مورد سه نفری که تأخیر کردند، این تأخیر به معنای تخلفی نیست که در سوره فتح آمده است. این نوع تخلف به این معناست که خداوند منافقان را از نعمت‌های رضوان و بیعت با خداوند دور کرد، زیرا آن فضیلت‌ها را از آن‌ها دریغ داشت. به همین خاطر در جای دیگری نیز اشاره شده که خداوند آن‌ها را بازداشته است و پیامبر خدا نیز فرمود که کسانی همیشه از جماعت‌ها عقب خواهند ماند تا اینکه خداوند آن‌ها را عقب‌تر ببرد.
این تخلیف اینجا در این سورة آن بود که رسول خدا ایشان را با خانها فرستاد و از پیش خویش باز کرد و آنکه که با مدینه آمد، پیش او آمدند و اقرار دادند و در شأن ایشان این آیت فرو آمد وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ رسول خدا فرمود که با ایشان بیع و شری مکنید و با ایشان سخن مگویید و ایشان را فرمود که گرد زنان خویش مگردید پس زن هلال بن امیه نزدیک رسول خدا آمد گفت: یا رسول اللَّه! هلال مردی پیر است چندان بگریسته که او را بیم هلاک است و اگر او را مراعات نکنم و نان خورش از بهر وی راست نکنم از ضعف و سستی هلاک شود. رسول گفت دستوری هست که تعهد کنی اما صحبت روا نیست پس همه خلق از ایشان دوری گزیدند و با ایشان هیچ سخن نمیگفتند. کعب بن مالک گوید معاذ را سلام کردم جواب نداد، سخن گفتم از من اعراض کرد، گفت خدای داند که من او را و رسول او را دوست میدارم کعب گوید پس مردی را دیدم که مرا طلب همی کرد نزدیک من آمد و نامه بمن داد از ملک غسّان، مضمون این نامه آن بود که: بما رسید که این مرد ترا بیازرده است و ترا مهجور کرده اگر نزدیک من آیی ترا نزدیک من نیکوئیها بود. گفت جهان بر من تاریک شد که شومی معصیت من بدانجا رسید که مشرک را بمن طمع افتاد، آن نامه پاره پاره کردم و بینداختم و از قبیله و عشیره و خویش و پیوند خود بریدم بر سر کوهی خیمه زدم همی‌گریستم تا پنجاه روز بر آمد پس رسول خدا در خانه ام سلمه بود و شب دو بهره گذشته که گفت یا ام سلمه خبرداری که خدای تعالی توبه ایشان قبول کرد و آیت فرستاد: لَقَدْ تابَ اللَّهُ عَلَی النَّبِیِّ تا بآخر هر دو آیت. کعب گفت من در نماز بودم که خلق را دیدم روی بمن نهاده همی آواز شنیدم از سر کوه که یا کعب بن مالک خدای تعالی توبه شما قبول کرد. من جامه خویش، مبشّر را بخشیدم، جامه دیگر در پوشیدم و آمدم بنزدیک رسول خدا، ابو بکر و عمر و جماعتی صحابه را دیدم که باستقبال من همی آمدند و مرا بشارت همی دادند و تهنیت همی کردند، تا آمدم نزدیک رسول خدا او را دیدم چون ماه تابان و خورشید رخشان گفت یا کعب ترا بشارت باد که خدای تعالی توبه شما قبول کرد و شما را باز پذیرفت و این آیت بر خواند: وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ این با بمعنی مع و الرحب السعة. یقال: فلان رحیب الصدر ای واسع الصدر. و منه قوله مرحبا، و منه سمی عرصة المسجد رحبة. و الرحاب العراض. یقال: رحّب به اذا قال مرحبا. قال المفسرون: ضیّق الارض علیهم بانّ المؤمنین منعوا من کلامهم و معاملتهم و ازواجهم باعتزالهم و کان النبی (ص) معرضا عنهم.
هوش مصنوعی: این تخلف در این سوره به این معنا بود که پیامبر خدا (ص) برخی از افراد را معذور کرد و آن‌هایی که به مدینه آمده بودند، نزد او آمدند و ابراز پشیمانی کردند. در این مورد آیه‌ای نازل شد که در آن آمده است: "و دیگرانی که به امر خدا محول می‌شوند." پیامبر (ص) به آنها فرمود که نباید با این افراد خرید و فروش کرد و نباید با آنها صحبت کرد. او به آنها گفت که از نزد همسران خود دوری کنند. سپس زنی به نزد پیامبر آمد و گفت: "ای رسول خدا، هلال مردی پیر است و خیلی گریسته و اگر به حال او رسیدگی نشود، او ممکن است هلاک شود." پیامبر (ص) پاسخ داد که می‌توانی برای او غذا تهیه کنی، اما صحبت کردن با او جایز نیست. بنابراین، مردم از او دوری کردند و هیچ کس با او سخن نمی‌گفت. کعب بن مالک می‌گوید که به معاذ سلام کردم، اما او جواب نداد و وقتی صحبت کردم، از من رو برگرداند. می‌گفت خدا می‌داند که من او و پیامبرش را دوست دارم. سپس مردی را دیدم که به سوی من می‌آمد و نامه‌ای از پادشاه غسان به من داد. مضمون نامه این بود که "ما شنیده‌ایم که این مرد به تو آزار رسانده و تو را رها کرده، اگر نزد من بیایی، برای تو نیکی‌هایی خواهم کرد." کعب می‌گوید که دنیا بر من تاریک شد و احساس کردم که به خاطر خطایم، مشرکین به من طمع کرده‌اند. آن نامه را پاره کردم و از قبیله و خویشاوندان خود فاصله گرفتم و بر بالای کوهی خیمه زدم و تا پنجاه روز گریستم. پس از این مدت، پیامبر در خانه ام سلمه بود و شب زمانی که گذشته بود، گفت: "ای ام سلمه، آیا می‌دانی که خداوند توبه آنان را قبول کرد؟" کعب می‌گوید که در حین نماز بودم که صدای مردم را شنیدم که به من می‌گفتند: "ای کعب بن مالک، خداوند توبه تو را قبول کرده است." من لباس خود را به مژده‌دهنده بخشیدم و لباس دیگری پوشیدم و به نزد پیامبر رفتم. وقتی به او رسیدم، دیدم که همچون ماه تابان و خورشید درخشان است. او به من گفت: "ای کعب، بشارت بده که خداوند توبه تو را قبول کرد و تو را پذیرفت." و آیه‌ای را خواند که بیان می‌کند: "و بر سه نفر که تخلف کردند تا وقتی که زمین به سبب وسعتش بر آنان تنگ شد." مفسران توضیح داده‌اند که مراد از تنگی زمین بر آنها این است که مؤمنان از ارتباط و گفتگو با آنها منع شدند.
وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ دلهای ایشان ور ایشان تنگ گشت یعنی احوال ایشان.
هوش مصنوعی: دل‌های ایشان تنگ و درهم شکست و احساس فشار و اضطراب کردند، به طوری که شرایط آن‌ها سخت و دشوار شد.
و قیل تبرّموا منها بالهمّ الذی حصل فیها.
هوش مصنوعی: و گفته شده است که از آنچه در آنجا رخ داده، دل‌سرد و بی‌زاری پیدا نکنید.
وَ ظَنُّوا ایقنوا، در قرآن ظن بمعنی یقین جایها است، أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ ان لا معتصم من عذاب اللَّه إِلَّا إِلَیْهِ. معنی لجأ باز پناهیدن است با یک جا و آن سه رکن است لجأ زبان و لجأ دل و لجأ جان لجأ زبان اعتذار است و لجأ دل افتقار است و لجأ جان اضطرار است.
هوش مصنوعی: در قرآن، گاهی واژه "ظن" به معنای یقین استفاده می‌شود. به این معنا که هیچ پناهگاهی از عذاب خداوند وجود ندارد، مگر به سوی او. کلمه "لجأ" به معنای پناه بردن است و این پناه به سه جنبه تقسیم می‌شود: لجأ زبان، لجأ دل و لجأ جان. لجأ زبان به معنای اعتذار و عذرخواهی است، لجأ دل به معنای نیاز و وابستگی به خدا است و لجأ جان به معنای اضطرار و ناچاری به او اشاره دارد.
وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ میگوید بدانستند و یقین شد ایشان را که باز پناهیدن و باز گشت نیست از خدای مگر هم با خدا. از عذاب وی رستن نیست مگر فضل و رحمت وی.
هوش مصنوعی: ایشان دانستند و به یقین رسیدند که هیچ پناهگاهی از خدای جز خود او وجود ندارد. از عذاب خدا نمی‌توان رهایی یافت مگر با فضل و رحمت او.
ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اعاد التوبة للتوکید، لانّ ذکر التوبة علی هؤلاء مضی فی قوله وَ عَلَی الثَّلاثَةِ. و در معنی ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا لطف بهم فی التوبة و وفقهم لها. قال ابو یزید غلطت فی اربعة اشیاء: فی الابتداء مع اللَّه ظننت انی احبّه فاذا هو یحبّنی قال اللَّه تعالی: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. و ظننت انّی ارضی عنه فاذا هو رضی عنی قال اللَّه تعالی: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ و ظننت انی اذکره فاذاً هو ذکرنی قال سبحانه: وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ و ظننت انّی اتوب فاذا هو تاب علیّ: قال اللَّه تعالی: ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ یتوب علی عبده بفضله اذا تاب الیه من ذنبه.
هوش مصنوعی: پس خداوند به آن‌ها رحم کرد تا توبه کنند. تکرار مفهوم توبه برای تأکید است، زیرا قبل‌تر در مورد توبه این افراد در آیه دیگری صحبت شده است. در حقیقت، خداوند نسبت به آن‌ها لطف کرد و توفیق توبه را به آن‌ها عطا نمود. ابویزید می‌گوید در چهار مورد دچار اشتباه شدم: اولاً، در شروع رابطه‌ام با خداوند فکر می‌کردم که او را دوست دارم، در حالی که او مرا دوست دارد. خداوند در قرآن می‌فرماید: «او آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند». دوم، تصور می‌کردم که از او راضی هستم، اما در واقع، او از من راضی است. خداوند می‌فرماید: «خدا از آنها راضی است و آنها نیز از او راضی‌اند». سوم، گمان می‌کردم که او را به یاد می‌آورم، اما این‌گونه بود که او مرا به یاد می‌آورد. خداوند می‌فرماید: «و یاد خدا بزرگ‌تر است». چهارم، فکر می‌کردم که من توبه می‌کنم، اما در حقیقت، او به من توبه عطا کرده است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «سپس به آن‌ها رحم کرد تا توبه کنند، که خداوند توبه‌پذیر بسیار مهربان است و به بنده‌اش به لطف خود توبه می‌کند، زمانی که او از گناهش به سوی او بازگردد».