گنجور

۵ - النوبة الثانیة

قوله تعالی، إِلَّا تَنْصُرُوهُ. این در آیت پیش پیوسته است. میگوید: ان ترکوا نصره فلن یضرّه ذلک شیئا کما لم یضروه اذ کان بمکة لا ناصر له. اگر ایشان وی را یاری ندهند و با وی بجهاد بیرون نشوند او را هیچ زیان نرسد و بر وی هیچ گزند نیاید تا خدای وی را یاری داد و نصرت پیدا کرد. اینست که گفت: إِلَّا تَنْصُرُوهُ.

فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ. این ها در تنصروه و در نصره و در اخرجه و در لصاحبه و در ایّده هر پنج با مصطفی شود و این آن گاه بود که کافران در دار الندوة کید ساختند و همه بقصد وی باتفاق برخاستند. رب العالمین جبرئیل را فرستاد و رسول خدای را از آن کید و قصد ایشان خبر کرد و او را هجرت فرمود. رسول خدا بیرون آمد از مکه.

و گفته‌اند که تا بغار تنها بود. و گفته‌اند: چون مصطفی بیرون شد از، مکه، ابو بکر در خانه مصطفی شد از اهل وی خبر پرسید. او را گفتند رسول بیرون شد. ابو بکر بر پی وی برفت. مصطفی باز نگرست شب تاریک بود، ابو بکر را نشناخت پنداشت که دشمن است پاره گرم‌تر رفت: ابو بکر بآواز سخن گفت تا مصطفی او را بشناخت، توقف کرد تا وی در رسید پس هر دو بهم می‌رفتند ساعتی ابو بکر در پیش میرفت و ساعتی باز پس ایستاد: فقال ص یا أبا بکر مالک تمشی ساعة بین یدی و ساعة خلفی فقال یا رسول اللَّه اذکر الطلب فامشی خلفک و اذکر فامشی خلفک و اذکر الرصد فامشی بین یدیک.

فقال یا أبا بکر و اذا کان شی‌ء احببت ان یکون بک دونی. قال: نعم و الذی بعثک بالحق ما یکون من ملمة الا احببت ان یکون بآل ابی بکر دونک.

چنان بهم میرفتند تا بغار و این غار کوه ثبیر است بر در مکه و میگویند غار ثور است بزیر مکه بر راه مدینه پس ابو بکر از پیش در غار رفت و در همه غار میگشت و پهلو بر زمین مینهاد پس باز میگشت و باز بر می‌خاست رسول خدا گفت چه می‌کنی یا أبا بکر گفت: یا رسول اللَّه غیر انست و غیر ان از حشرات و هوام زمین و سباع خالی نبود، خواستم که اگر از این چیزی باشد باری بمن رسد نه بتو که رنج تو نخواهم. ابو بکر دست بهر جایی و بهر گوشه فرا میکرد تا چه بند آخر سوراخی دید پای خود بر در آن سوراخ نهاد و بنشست چون ایشان در غار قرار گرفتند رب العالمین عنکبوت را فرستاد تا بر در غار همان ساعت خانه خویش بساخت و دو مرغ حمامه آمدند و بر در غار نشستند و همان ساعت خانه بنهادند و گفته‌اند که بر در غار درختی بر آمد آن ساعت چنان که ایشان را بپوشید. بامداد کافران خبر یافتند و بر پی ایشان بیرون آمدند تا بگیرند چون نزدیک غار رسیدند ابو بکر گفت یا رسول اللَّه اتینا آنک آمدند دشمن و بما رسیدند مصطفی گفت: لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار یا أبا بکر که خدای با ماست پس گفت اللهم اعم ابصارهم عنا بار خدایا دیدها و چشمهاشان از ما در پوشش آر تا ما را نبینند. ایشان بدر غار رسیدند خانه عنکبوت دیدند بر در غار تنیده و مرغ خایه نهاده و درخت بر آمده گفتند اگر درین جایگه کسی بودی از این هیچ نبودی و گفته‌اند امیة بن خلف بر در غار بول کرد چنان که رشاش آن به ابی بکر میرسید و ایشان را نمی‌دید و در خبر است که ابو بکر گفت یا رسول اللَّه لو نظر احدهم الی قدمه لابصرنا، اگر یک تن از این که ما میجویند فرا پشت پای خود نگرد ما را به‌بیند مصطفی جواب داد بو بکر را یا ابا بکر ما ظنّک باثنین اللَّه ثالثهما چه ظن بری به دو تن که سه دیگر ایشان خدای است اندوه مدار که خدای با ما است.

فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ای القی فی قلب ابی بکر ما سکن به و السکینة ما یوجب السکون و الامن علیه. این‌ها با مصطفی شود و گفته‌اند با ابو بکر شود و این درست‌تر است فان النبی لم یخف بل کان ص ساکن القلب رابط الجاش.

وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها یعنی الملائکة. رب العالمین آن شب فریشتگان را فرستاد تا بر در غار بایستادند و غار بر کافران پوشیده داشتند و قیل ایده بالملائکة یوم بدر و یوم الاحزاب و یوم حنین. مجاهد گفت رسول خدا و بو بکر در آن غار سه روز بودند و بو بکر را مولایی بود شبان نام وی عامر بن فهیر. ابو بکر او را فرمود تا هر شب گله گوسپند بدر غار آرد. او همی آورد و ایشان از آن شیر همی خوردند پس از سه روز بیرون آمدند و عبد اللَّه بن اریقط اللّیثی دلیل ایشان و به راه مدینه فرو رفتند و کافران نومید و خاسر بازگشتند و گفته‌اند قریش در مکه جمع شدند تا در کار ایشان و در گرفتن ایشان تدبیر سازند ابو جهل گفت: هر که ایشان را باز آورد بقهر من او را صد شتر دهم و ده اوقیة زر سراقة بن مالک بن جعشم گوید من بطمع آن ضمان بو جهل برخاستم و ستور را زین بر نهادم و سلاح بر گرفتم. سه بار بر ستور نشستم هر سه بار مرا بیفکند. آخر بر نشستم و رفتم تا بنزدیک ایشان رسیدم ابو بکر باز نگرست سراقه را دید گفت یا رسول اللَّه آنک سراقه مبارز عرب آمد و نزدیک بما رسید و سراقه آن بود که در جنگ هزار سوار با وی پای بنه داشتی بو بکر چون وی را دید بترسید. رسول خدا گفت‌ لا تخف یا با بکر فان اللَّه معنا.

پس رسول گفت: اللّهم اکف شرّ سراقة بما شئت.

در حال سنب ستورش بزمین فرو شد تا بشکم. گفت یا محمد من بتو عهد کردم که ترا گزند نرسانم و نرنجانم و هر که اندرین راه بطلب تو آید شرّ وی از تو دفع کنم رسول دعا کرد تا پای اسب از زمین بر آمد سراقه گفت: یا محمد من دانم که کار تو بالا گیرد و پایگاه تو بلند شود مرا نامه ده تا میان من و تو نشانی باشد. ابو بکر نامه نوشت گویند بر سنگی و گویند بر شانه گوسفندی نوشت وی اندر کنانه نهاد و یک تیر بر کشید گفت مرا درین راه هم شتر است و هم گوسفند این تیر نشان من باشد با شما تا هر چه خواهید بشما دهند. رسول گفت یا أبا بکر ما را بطعام سراقه حاجت نیست. این هم چنان است که مصطفی در کار قوم خویش حزن نمود و خلاف نیست که آن حزن از رسول طاعت بود و رب العزّة او را گفت: لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ و لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ فلم یکن نهی اللَّه تعالی ایّاه عن الحزن دلیلا علی انّ حزنه کان معصیة فکذلک حزن ابی بکر.

وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ یعنی الشرک وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا یعنی لا اله الا للَّه و قیل کلمة اللَّه قوله: لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی و گفته‌اند وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ اینجا سخن تمام شد یعنی که خدای سکالش بدایشان و هم‌سخنی و همسازی و مکر ایشان زیر کرد و مغلوب و مقهور. پس ابتدا کرد و گفت وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا سخن خدای و تقدیر و مکر او غالب است و قاهر و اگر خواهی پیوسته خوان بر قرائت یعقوب حضرمی و کلمة اللَّه بنصب تا، یعنی که: خدای کلمه کافران را زیر آورد و کلمه خویش را بر آورد.

وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ فی سلطانه و تدبیره.

انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا مفسران گفتند اول آیه که فرود آمد از سوره براءة این آیه بود و قیل «اراد اول آیة نزل فی غزوة تبوک، قوله: انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا مجاهد گفت چون ایشان را بغزو فرمودند گفتند فینا الثقیل و فینا ذو الحاجة و فینا ذو الشغل و فینا ذو الضیعة فانزل اللَّه تعالی انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا میگوید همه بیرون شوید بغزو تبوک پیران و جوانان و عزبان و معیلان توانگران و درویشان فارغان و مشغولان. در خبر است که ابن ام مکتوم آمد و گفت: یا رسول اللَّه ا علیّ ان انفر فقال نعم‌

پس ربّ العالمین این آیت منسوخ کرد بآنچه گفت لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‌... الایه ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ من التثاقل الی الارض إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ما لکم من الثواب و الجزاء. و روی ثابت عن انس ان ابا طلحة قرأ سورة برائة فاتی علی هذه الایه انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا فقال ای بنیّ جهّزونی جهّزونی فقال بنوه: یرحمک اللَّه قد غزوت مع النبیّ حتی مات و مع ابی بکر و عمر حتّی ماتا فنحن نغزو عنک فقال لا، جهّزونی. فغزا البحر فمات فی البحر فلم یجدوا له جزیرة یدفنونه فیها الا بعد سبعة ایّام فدفنوه فیها و لم یتغیّر. و قال الزهری خرج سعید بن المسیب الی الغزو و قد ذهبت احدی عینیه فقیل له انک علیل صاحب ضرّ فقال استنفر اللَّه الخفیف و الثقیل ای الصحیح و المریض فان لم یمکننی الحرب کثرت السواد و حفظت المتاع.

لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً این آیت در شأن منافقان آمد که تخلّف کردند بی‌عذری بغزا نرفتند رب العالمین نفاق ایشان آشکارا کرد گفت لو کان المدعوّ الیه شیئا من منافع الدّنیا قریب المتناول سهل المأخذ.

وَ سَفَراً قاصِداً القاصد و القصد المعتدل ای هنیئا غیر شاق.

لَاتَّبَعُوکَ لوافقوک فی الخروج.

وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ المسافة البعیدة. آن گه خبر داد که چون بمدینه باز گردند، ایشان آیند و سوگند خوردند و گویند.

لَوِ اسْتَطَعْنا ای لو سهل علینا الخروج و کان لنا سعة فی المال لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ بایقاعها فی العذاب لانّ من حلف باللّه کاذبا استحقّ العذاب و قیل یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ بالقعود عن الجهاد وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لانّهم کانوا یستطیعون الخروج.

عَفَا اللَّهُ عَنْکَ. قومی گفتند از مصطفی دستوری خواستند باز نشستن را از غزو. مصطفی ایشان را دستوری داد پیش از آن که در آن وحی آمد از آسمان.

ربّ العالمین وی را عتاب کرد گفت عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ این چنان است که گویند عفا اللَّه عنک ما صنعت فی حاجتی، و پارسی‌گویان گویند: عافاک اللَّه ای بخت نیک، این چیست که کردی، و قیل عفا اللَّه عنک محا اللَّه ذنبک. قدّم العفو علی العتاب کی لا یسبق الی قلبه حزن لِمَ أَذِنْتَ من غیر اذن اللَّه حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا یعنی کان یحب ان لا تاذن حتّی یتبیّن لک الصادق فی ایمانه من الکاذب و الصادق فی عذره من الکاذب المتعلّل. و روا باشد که لم اذنت لهم اینجا سخن بریده گردد پس از آن گفت لا تاذن لهم حتّی یتبیّن. قومی گفتند این آیت منسوخ است و ناسخ آنست که گفت فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ.

قوله لا یَسْتَأْذِنُکَ ای فی التّخلف عن الجهاد الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا

یعنی ان لا یجاهدوا او کراهة أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ.

إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ فی التّخلف الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ شکّوا فی دینهم و اضطربوا فی اعتقادهم فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ التّردّد التّصرف فی الذّهاب و الرّجوع مرّات متقاربة. قال ابن بحر: عوتب لانّه اذن القوم فی الخروج معه و لم یکن لهم ان یستاذنوا فی الخروج و لا فی التّخلف بل کان علیهم ان یقتصروا فی الخروج علی دعاء العامّة. قال ثم ذم من استأذن فی الخروج و الذی استاذن فی التّخلف.

وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ ای لو عزموا علی الخروج لا عدوّا للخروج و الجهاد عُدَّةً اهبة من الزّاد و المرکوب لانّهم کانوا میاسیر و لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ، انْبِعاثَهُمْ الانبعاث، الانطلاق فی الحاجة یقول کره اللَّه نهوضهم للخروج فثبّطهم ای حبسهم و خذلهم و کسلهم.

وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ این سخن، منافقان با یکدیگر گفتند که: بیرون مشوید و بنشینید با این نشستگان که بعذر نشسته‌اند از زنان و کودکان و ناتوانان. و گفته‌اند که این رسول خدا گفت با ایشان از آنکه با ایشان خشم داشت که از ایشان تخلف می‌شناخت. و گفته‌اند این قیل بمعنی الهام است که رب العزّة اسباب خذلان در دل ایشان افکند و ایشان را بر آن داشت تا بنشستند و استطاعت رفتن نداشتند و بر جمله بدان که استطاعت دو است یکی قبل الفعل و یکی مع الفعل آنچه قبل الفعل است حصول آلت است و عدة چون عقل و صحت و وجود مال و شناخت فرمان و تمکّن آن در وقت و مکان و آن استطاعت ظاهر است و موجود و حجّت بوی قایم است و ثابت و بنده توانا آنست و ذلک فی قوله لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ اینست که منافقان گفتند اگر ما را استطاعت بودی با شما بیرون آمدیمی و ربّ العزة ایشان را دروغ زن کرد و گفت وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لانهم یستطیعون للخروج. امّا آن استطاعت دیگر، قدرت است بر مباشرت فعل و ملک تحصیل. در باطن رود با فعل و بعد الفعل آن را بتوان شناخت و هیچ حجّت بنده بوی ثابت نشود که آن در حقّ وی مفقود است نه موجود و پیش از فعل بنده از آن استطاعت در هیچ چیز نیست چنان که خدای گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ قومی را گفته است که گوشها شنوا داشتند امّا با آن گوش شنوا ایشان را استطاعت سمع نبود و قیل اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ هم ازین باب است. رب العزة ایشان را مخذول کرد و محروم از فرمان برداری تا نتوانستند که فرمان برند و بغزاء تبوک بیرون شوند. و اللَّه علیم یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید.

لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا چون مصطفی از مدینه بیرون آمد تا به تبوک رود بثنیّة الوداع فرو آمد آنجا لشکرگاه ساخت و عبد اللَّه ابیّ سلول با منافقان به زی جده فرو آمد از ثنیّة الوداع بزیرتر. پس چون مصطفی و مؤمنان برفتند عبد اللَّه ابیّ با منافقان و اهل شک تخلف کرد و بازگشت. ربّ العالمین تسلیت مصطفی این آیت فرستاد لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا ای فسادا فی رای ضعفة المؤمنین الخبال الفساد فی الامر و الخبل الفساد فی العقل وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ الایضاع سرعة السّیر و المعنی اسرعوا بالنّمیمة فی افساد ذات بینکم. و قیل اسرعوا رکابهم بالسیر بینکم یوهمون الهزیمة فی القلوب یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ فتنه، شور دل است.

میگوید: در میان شما فرقت میافکندندی بد دلی می‌افزودندید و شور دل می‌جستندید.

وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ای منافقون یخبرونهم باخبارکم و قیل و فیکم سمّاعون لهم من یسمع کلامکم و یطیعکم و لو کان هؤلاء المنافقون فی صحبتکم افسدوهم علیکم وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ المنافقین. بینهم عبد اللَّه بن ابی و عبد اللَّه نضل و عبد اللَّه بن نبتل و جد بن قیس و رفاعة بن تابوت و اوس بن قبطی.

لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ میگوید: اگر این منافقان در این غزا تخلّف نمودند ایشان را عادت است و در غزاء احد همچنین بودند که عبد اللَّه ابی با منافقان روز احد برگشت و گفت لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ و گفته‌اند من قبل آنست که چون آمدن مصطفی به مدینه نزدیک بود و خبر افتاد عبد اللَّه ابی سلول را رئیس منافقان از آن کراهیّت و رنج عظیم آمد که عرب مدینه می‌سگالیدند که وی را بر خویشتن ملک کنند تا فرقت از میان اوس و خزرج برخیزد. چون رسول خدا بمدینه آمد آن کار فرو بست و باطل شد عبد اللَّه ابی و منافقان بجهودان میگراییدند تا جهودان در نبوّت مصطفی طعن میکردند و مردمان درود و شک می‌افکندند و دلهای ضعیف میشورانیدند فذلک قوله لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ و قیل معناه ان جماعة منهم أرادوا به القتل فی لیلة العقبه وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ ای: اجتهدوا فی الحیلة علیک و الکید بک و التقلیب ان تجعل اسفله اعلاه و باطنه ظاهره و معناه النفاق فان المنافق ظاهره خلاف باطنه حتی جاء الحق ای غلب الاسلام الشرک و ظهر امر اللَّه و علا دین اللَّه و هو الاسلام و قیل حتی اخزاهم اللَّه باظهار الحق و اعزاز الدین علی کره منهم.

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی این آیت در شأن جد بن قیس الخزرجی آمد مردی بود از معروفان منافقان رسول خدا گفت باو هل لک فی جهاد بنی الاصفر تتخذ منها سراری و وصفاء قال یا رسول اللَّه لقد عرف قومی انی رجل مغرم بالنساء و انی اخشی ان رأیت بنات الاصفر ان لا اصبر عنهن فلا تفتنّی بهذا و ائذن لی فی القعود عنک و اعینک بمالی فاعرض عنه النبی علیه السلام و قال قد اذنت لک فانزل اللَّه هذه الآیة

و کان الاصفر رجلا من حبشة ملک الروم فاتخذ من نسائهم کل وضیئة حسناء فولدت له بنین و بنات اخذن من بیاض الروم و سواد الحبشة فکن لعساء یضرب بهن المثل فی الحسن میگوید این منافق دستوری میخواهد که نیاید و بهانه میکرد که لا تَفْتِنِّی ببنات الاصفر مرا به زنان روم و بنات بنی الاصفر فتنه مکن یعنی که این بهانه است و نفاق او را برین میدارد أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا الا فی الکفر و النفاق سقطوا، یعنی ما سقط فیه من الفتنة بتخلفه عن رسول اللَّه، اکثر. و قیل الا فی الفتنة ای فی النار و العذاب سقطوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ مطبقة بهم جامعة لهم.

۵ - النوبة الاولى: و هو اللَّه تعالی ع: إِلَّا تَنْصُرُوهُ اگر یاری ندهید رسول را، فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ خدای سبحانه و تعالی یاری داد او را، إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا آن گه که بیرون کردند او را کافران، ثانِیَ اثْنَیْنِ دوم دو تن إِذْ هُما فِی الْغارِ آن گه که هر دو در غار بودند، إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ آن گه که یار خویش را گفت، لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار که خدای با ماست، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ فرو فرستاد خدای، آرام ایمان بر ابو بکر، وَ أَیَّدَهُ و نیروی و یاری داد رسول خویش را، بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها بسپاه‌هایی که شما نمیدیدید، وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ و سخن کافران دیرینه کرد مغلوب و مقهور، وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا و سخن خدای و تقدیر او و مکر او آنست که زبر است غالب و قاهر، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۴۰). خدای تواناییست دانا.۵ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ سعادت بندگان در عنایت است و آنجا که عنایت است پیروزی را چه نهایت است. کار جذبه الهی دارد مغناطیس عزت و کشش عنایت. هر کجا کششی بود آنجا کوششی بود. هر کجا صدقی بود آنجا تصدیقی بود. و هر کجا تصدیق بود آنجا دلی بود و آنجا که دل بود فتحی بود و آنجا که فتح بود سعادت بود. خنک آن بنده که اهل این قصه بود. آنک ابو بکر بر خوان قصه وی تا عجایب بینی در نگر در بدایت و نهایت کار وی تا عز صحبت بشناسی و حقیقت ولایت بدانی بیست ساله بود که بخواب نمودند او را که ماه از آسمان جدا شدی و بر بام کعبه سه پاره گشتید یک پاره از آن در کنار ابو بکر افتادی. ابو بکر این خواب نهان همیذاشت از جهودان مکه و غیر ایشان تا آن گه که بشام میرفت بتجارت. گفتا بر بحیراء راهب رسیدم و آن خواب او را حکایت کردم گفت بشارت باد ترا یا أبا بکر که رسول آخر الزمان را در حیات او وزیر باشی و بعد از وفات وی خلیفه او باشی. ابو بکر چون این سخن بشنید از شادی بگریست از عین رافت و رحمت در دل وی مایده‌ای نهادند. صباء دولت درد دین بسینه وی فرو گشادند مصطفی از ان درد این نشان باز داد که ما فضلکم ابو بکر بکثرة صیام و لا صلاة و لکن بشی‌ء وقر فی صدره.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی، إِلَّا تَنْصُرُوهُ. این در آیت پیش پیوسته است. میگوید: ان ترکوا نصره فلن یضرّه ذلک شیئا کما لم یضروه اذ کان بمکة لا ناصر له. اگر ایشان وی را یاری ندهند و با وی بجهاد بیرون نشوند او را هیچ زیان نرسد و بر وی هیچ گزند نیاید تا خدای وی را یاری داد و نصرت پیدا کرد. اینست که گفت: إِلَّا تَنْصُرُوهُ.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر قوم پیامبر او را یاری نکنند، این کار هیچ ضرری برای او ندارد و او هیچ آسیبی نخواهد دید، چرا که خداوند در ابتدا او را به حال خودش گذاشت و کسی او را حمایت نمی‌کرد. بنابراین، حتی اگر آن‌ها از یاری او سر باز زنند، هیچ آسیبی به او نمی‌رسد تا زمانی که خداوند به او کمک کند و پیروزی به او عطا کند.
فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ. این ها در تنصروه و در نصره و در اخرجه و در لصاحبه و در ایّده هر پنج با مصطفی شود و این آن گاه بود که کافران در دار الندوة کید ساختند و همه بقصد وی باتفاق برخاستند. رب العالمین جبرئیل را فرستاد و رسول خدای را از آن کید و قصد ایشان خبر کرد و او را هجرت فرمود. رسول خدا بیرون آمد از مکه.
هوش مصنوعی: خداوند او را یاری کرد. در اینجا به پنج مورد اشاره شده است که همگی به کمک و حمایت خداوند برای پیامبر (ص) اشاره دارند. این موضوع زمانی اتفاق افتاد که کافران در دار الندوه علیه او نقشه کشیدند و همه با هدفی مشترک بر ضد او برخاستند. پروردگار جهانیان جبرئیل را فرستاد تا پیامبر را از آن نقشه و قصد کافران آگاه کند و به او فرمان هجرت داد. بنابراین، پیامبر از مکه خارج شد.
و گفته‌اند که تا بغار تنها بود. و گفته‌اند: چون مصطفی بیرون شد از، مکه، ابو بکر در خانه مصطفی شد از اهل وی خبر پرسید. او را گفتند رسول بیرون شد. ابو بکر بر پی وی برفت. مصطفی باز نگرست شب تاریک بود، ابو بکر را نشناخت پنداشت که دشمن است پاره گرم‌تر رفت: ابو بکر بآواز سخن گفت تا مصطفی او را بشناخت، توقف کرد تا وی در رسید پس هر دو بهم می‌رفتند ساعتی ابو بکر در پیش میرفت و ساعتی باز پس ایستاد: فقال ص یا أبا بکر مالک تمشی ساعة بین یدی و ساعة خلفی فقال یا رسول اللَّه اذکر الطلب فامشی خلفک و اذکر فامشی خلفک و اذکر الرصد فامشی بین یدیک.
هوش مصنوعی: روایت شده است که پیامبر زمانی که تنها در غار بود، از آن خارج شد. هنگامی که او مکه را ترک کرد، ابوبکر در خانه‌اش درباره‌اش پرس‌وجو کرد که به او گفتند رسول خدا رفته است. ابوبکر تصمیم گرفت او را دنبال کند. وقتی پیامبر به عقب نگاه کرد، شب تاریک بود و ابوبکر را نشناخت و فکر کرد که دشمن است، بنابراین کمی سریع‌تر حرکت کرد. ابوبکر با صدای بلند صحبت کرد تا پیامبر او را شناسایی کند. وقتی ابوبکر به او رسید، کمی ایستادند و سپس هر دو به سمت هم حرکت کردند. ابوبکر گاهی در جلوی پیامبر می‌رفت و گاهی هم عقب می‌ایستاد. پیامبر از او خواست که دلیل این کار را بگوید و ابوبکر پاسخ داد که به یاد خطراتی که ممکن است وجود داشته باشد، گاهی جلو می‌رود و گاهی عقب می‌ماند تا از امنیت بیشتری برخوردار باشند.
فقال یا أبا بکر و اذا کان شی‌ء احببت ان یکون بک دونی. قال: نعم و الذی بعثک بالحق ما یکون من ملمة الا احببت ان یکون بآل ابی بکر دونک.
هوش مصنوعی: ابوبکر گفت: «اگر چیزی باشد که دوست داشته باشی که به تو برسد و به من نرسد، چه خواهد بود؟» او در پاسخ گفت: «بلی، به خدایی که تو را به حق فرستاده است، هیچ مصیبتی نیست مگر اینکه دوست دارم که به اهل ابوبکر برسد و به من نرسد.»
چنان بهم میرفتند تا بغار و این غار کوه ثبیر است بر در مکه و میگویند غار ثور است بزیر مکه بر راه مدینه پس ابو بکر از پیش در غار رفت و در همه غار میگشت و پهلو بر زمین مینهاد پس باز میگشت و باز بر می‌خاست رسول خدا گفت چه می‌کنی یا أبا بکر گفت: یا رسول اللَّه غیر انست و غیر ان از حشرات و هوام زمین و سباع خالی نبود، خواستم که اگر از این چیزی باشد باری بمن رسد نه بتو که رنج تو نخواهم. ابو بکر دست بهر جایی و بهر گوشه فرا میکرد تا چه بند آخر سوراخی دید پای خود بر در آن سوراخ نهاد و بنشست چون ایشان در غار قرار گرفتند رب العالمین عنکبوت را فرستاد تا بر در غار همان ساعت خانه خویش بساخت و دو مرغ حمامه آمدند و بر در غار نشستند و همان ساعت خانه بنهادند و گفته‌اند که بر در غار درختی بر آمد آن ساعت چنان که ایشان را بپوشید. بامداد کافران خبر یافتند و بر پی ایشان بیرون آمدند تا بگیرند چون نزدیک غار رسیدند ابو بکر گفت یا رسول اللَّه اتینا آنک آمدند دشمن و بما رسیدند مصطفی گفت: لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا اندوه مدار یا أبا بکر که خدای با ماست پس گفت اللهم اعم ابصارهم عنا بار خدایا دیدها و چشمهاشان از ما در پوشش آر تا ما را نبینند. ایشان بدر غار رسیدند خانه عنکبوت دیدند بر در غار تنیده و مرغ خایه نهاده و درخت بر آمده گفتند اگر درین جایگه کسی بودی از این هیچ نبودی و گفته‌اند امیة بن خلف بر در غار بول کرد چنان که رشاش آن به ابی بکر میرسید و ایشان را نمی‌دید و در خبر است که ابو بکر گفت یا رسول اللَّه لو نظر احدهم الی قدمه لابصرنا، اگر یک تن از این که ما میجویند فرا پشت پای خود نگرد ما را به‌بیند مصطفی جواب داد بو بکر را یا ابا بکر ما ظنّک باثنین اللَّه ثالثهما چه ظن بری به دو تن که سه دیگر ایشان خدای است اندوه مدار که خدای با ما است.
هوش مصنوعی: آن‌ها به غاری می‌رفتند که در کوه ثبیر نزدیک مکه واقع شده بود و به غار ثور معروف است. ابوبکر پیش از رسول خدا وارد غار شده و در آنجا گشت و آمد و رفت می‌کرد. او نگران بود و به رسول خدا گفت که در غار فقط حشرات و حیوانات وجود دارد و قصد داشت اگر چیزی پیدا کرد، به او اطلاع دهد تا زحمتی برای رسول خدا ایجاد نشود. ابوبکر در گوشه‌ها و جاهای مختلف کاوش می‌کرد تا اینکه به یک سوراخ رسید و روی آن نشسته بود. در این زمان، خدا عنکبوت را فرستاد تا در همان جا وبسازد و دو کبوتر هم بر در غار نشسته بودند. همچنین درختی به سرعت در آنجا رشد کرد و آنان را پوشاند. صبح روز بعد، کفار به دنبال آن‌ها آمدند و به نزدیک غار رسیدند. ابوبکر به رسول خدا گفت که دشمنان به آن‌ها نزدیک شده‌اند، و رسول خدا به او اطمینان داد که خداوند با آن‌هاست. سپس ابوبکر از خدا خواست که چشمان دشمنان را از آن‌ها بپوشاند. وقتی دشمنان به غار رسیدند، دیدند که وبسای عنکبوت و لانه کبوترها وجود دارد و گفتند اگر کسی در اینجا بود، چنین چیزی نمی‌توانست باشد. ابومیه بن خلف نیز در نزدیکی غار ادرار کرد و حتی این عمل به ابوبکر رسید ولی آن‌ها نتوانستند آن‌ها را ببینند. ابوبکر به رسول خدا گفت که اگر یکی از آن‌ها به پاهای خود نگاه کند، ما را می‌بیند. و رسول خدا به او گفت که اگر دو نفر با خداوند باشند، چه اشکالی دارد که خداوند خودشان را حفظ کند.
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ ای القی فی قلب ابی بکر ما سکن به و السکینة ما یوجب السکون و الامن علیه. این‌ها با مصطفی شود و گفته‌اند با ابو بکر شود و این درست‌تر است فان النبی لم یخف بل کان ص ساکن القلب رابط الجاش.
هوش مصنوعی: خدا آرامش خود را بر قلب ابوبکر نازل کرد، به‌طوری‌که این آرامش باعث شد او احساس سکون و امنیت کند. برخی گفته‌اند این آرامش باید به مصطفی (حضرت محمد) نازل می‌شد، اما به نظر می‌رسد که این امر درست‌تر است که به ابوبکر داده شد، زیرا پیامبر هیچگاه ترسی نداشت و او همیشه با قلبی آرام و نهاد قوی به پیش می‌رفت.
وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها یعنی الملائکة. رب العالمین آن شب فریشتگان را فرستاد تا بر در غار بایستادند و غار بر کافران پوشیده داشتند و قیل ایده بالملائکة یوم بدر و یوم الاحزاب و یوم حنین. مجاهد گفت رسول خدا و بو بکر در آن غار سه روز بودند و بو بکر را مولایی بود شبان نام وی عامر بن فهیر. ابو بکر او را فرمود تا هر شب گله گوسپند بدر غار آرد. او همی آورد و ایشان از آن شیر همی خوردند پس از سه روز بیرون آمدند و عبد اللَّه بن اریقط اللّیثی دلیل ایشان و به راه مدینه فرو رفتند و کافران نومید و خاسر بازگشتند و گفته‌اند قریش در مکه جمع شدند تا در کار ایشان و در گرفتن ایشان تدبیر سازند ابو جهل گفت: هر که ایشان را باز آورد بقهر من او را صد شتر دهم و ده اوقیة زر سراقة بن مالک بن جعشم گوید من بطمع آن ضمان بو جهل برخاستم و ستور را زین بر نهادم و سلاح بر گرفتم. سه بار بر ستور نشستم هر سه بار مرا بیفکند. آخر بر نشستم و رفتم تا بنزدیک ایشان رسیدم ابو بکر باز نگرست سراقه را دید گفت یا رسول اللَّه آنک سراقه مبارز عرب آمد و نزدیک بما رسید و سراقه آن بود که در جنگ هزار سوار با وی پای بنه داشتی بو بکر چون وی را دید بترسید. رسول خدا گفت‌ لا تخف یا با بکر فان اللَّه معنا.
هوش مصنوعی: خداوند در آن شب، فرشتگانی را فرستاد تا در ورودی غار بایستند و کافران نتوانند به آنجا نزدیک شوند. همچنین گفته شده که در روزهای جنگ بدر، احزاب و حنین، فرشتگان نیز یاریگر مؤمنان بودند. مجاهد اظهار می‌کند که پیامبر و ابوبکر سه روز در آن غار مخفی شدند و ابوبکر فردی به نام عامر بن فهیر را داشت که به او گفت تا هر شب گله‌ای از گوسفند را به غار بیاورد. آنها از شیر گوسفندان تغذیه کردند تا اینکه بعد از سه روز از غار خارج شدند. عبدالله بن اریقط، راهنمای آنها بود و آنها به سمت مدینه حرکت کردند در حالی که کافران ناامید و شکست‌خورده بازگشتند. قریش در مکه جمع شدند تا تدبیری برای دستگیری آنها بیندیشند و ابوجهل گفت که هر کس آنها را به او برگرداند، به او صد شتر و ده اوقیه طلا می‌دهد. سراقة بن مالک، برای به‌دست آوردن این پاداش، سوار شد و به دنبال آنها رفت. او سه بار روی سوار نشسته و زمین افتاد تا اینکه بالاخره موفق شد و به نزدیکی آنها رسید. وقتی ابوبکر او را دید، ترسید و به پیامبر گفت که سراقة به آنها نزدیک شده است. ولی پیامبر به او گفت که نترس، زیرا خداوند با ماست.
پس رسول گفت: اللّهم اکف شرّ سراقة بما شئت.
هوش مصنوعی: پس پیامبر گفت: خدایا، از شر سراقه به هر طریقی که می‌خواهی مرا حفظ کن.
در حال سنب ستورش بزمین فرو شد تا بشکم. گفت یا محمد من بتو عهد کردم که ترا گزند نرسانم و نرنجانم و هر که اندرین راه بطلب تو آید شرّ وی از تو دفع کنم رسول دعا کرد تا پای اسب از زمین بر آمد سراقه گفت: یا محمد من دانم که کار تو بالا گیرد و پایگاه تو بلند شود مرا نامه ده تا میان من و تو نشانی باشد. ابو بکر نامه نوشت گویند بر سنگی و گویند بر شانه گوسفندی نوشت وی اندر کنانه نهاد و یک تیر بر کشید گفت مرا درین راه هم شتر است و هم گوسفند این تیر نشان من باشد با شما تا هر چه خواهید بشما دهند. رسول گفت یا أبا بکر ما را بطعام سراقه حاجت نیست. این هم چنان است که مصطفی در کار قوم خویش حزن نمود و خلاف نیست که آن حزن از رسول طاعت بود و رب العزّة او را گفت: لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ و لا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ وَ لا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ فلم یکن نهی اللَّه تعالی ایّاه عن الحزن دلیلا علی انّ حزنه کان معصیة فکذلک حزن ابی بکر.
هوش مصنوعی: در حال جستجوی خود، به زمین افتاد و گفت: "یا محمد، من به تو قول داده‌ام که به تو آسیبی نرسانم و ناراحتت نکنم و اگر کسی در این راه به دنبال تو بیاید، من شر او را از تو دور می‌کنم." پیامبر دعا کرد تا پای اسب از زمین بلند شد. سراقه گفت: "یا محمد، من می‌دانم که کار تو خوب پیش خواهد رفت و مقام تو بلند خواهد شد. مرا نامه‌ای بده تا نشانی بین ما باشد." ابو بکر نامه‌ای نوشت، برخی می‌گویند بر سنگ و برخی می‌گویند بر شانه گوسفند. او آن را در کنار خود گذاشت و یک تیر را کشید و گفت: "در این راه هم شتر دارم و هم گوسفند، این تیر نشان من باشد تا هر چیزی که می‌خواهید، به شما داده شود." پیامبر گفت: "یا ابا بکر، ما به غذا از سراقه نیازی نداریم." اینگونه بود که مصطفی در کار قوم خود ناراحت شد و جای هیچ شکی نیست که آن ناراحتی از طاعت پیامبر بود و خداوند به او گفت: "بر آنان غمگین نباش و برای مؤمنان فروتن باش و از گفتار آنان غمگین نشو." بنابراین، نهی خداوند از ناراحتی، دلیلی بر این نبود که ناراحتی او گناه باشد، و همین طور ناراحتی ابو بکر نیز چنین بود.
وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ یعنی الشرک وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا یعنی لا اله الا للَّه و قیل کلمة اللَّه قوله: لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی و گفته‌اند وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ اینجا سخن تمام شد یعنی که خدای سکالش بدایشان و هم‌سخنی و همسازی و مکر ایشان زیر کرد و مغلوب و مقهور. پس ابتدا کرد و گفت وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا سخن خدای و تقدیر و مکر او غالب است و قاهر و اگر خواهی پیوسته خوان بر قرائت یعقوب حضرمی و کلمة اللَّه بنصب تا، یعنی که: خدای کلمه کافران را زیر آورد و کلمه خویش را بر آورد.
هوش مصنوعی: خداوند کلام کسانی که کافرند را پایین و بی‌ارزش قرار داد، که این به معنای شرک است، و کلام خداوند را بالا و برتر ساخت، که این به معنای لا اله الا للَّه است. برخی گفته‌اند منظور از کلام خدا این است که خداوند می‌گوید: «من و فرستادگانم حتماً پیروز خواهیم شد». در اینجا به وضوح مشخص شده که خداوند با تدبیر و نقشه‌اش، کلام کفار را شکست داده و آن‌ها را ضربه‌پذیر کرده است. سپس می‌فرماید که کلام خداوند علو و قوت دارد. اگر بخواهید، می‌توانید این آیه را به قرائت خاصی بخوانید، که نشان‌دهنده این است که خداوند کلام کافران را سرکوب کرده و کلام خود را برتر قرار داده است.
وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ فی سلطانه و تدبیره.
هوش مصنوعی: خداوند در قدرت و تدبیر خود عزیز و حکیم است.
انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا مفسران گفتند اول آیه که فرود آمد از سوره براءة این آیه بود و قیل «اراد اول آیة نزل فی غزوة تبوک، قوله: انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا مجاهد گفت چون ایشان را بغزو فرمودند گفتند فینا الثقیل و فینا ذو الحاجة و فینا ذو الشغل و فینا ذو الضیعة فانزل اللَّه تعالی انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا میگوید همه بیرون شوید بغزو تبوک پیران و جوانان و عزبان و معیلان توانگران و درویشان فارغان و مشغولان. در خبر است که ابن ام مکتوم آمد و گفت: یا رسول اللَّه ا علیّ ان انفر فقال نعم‌
هوش مصنوعی: همه باید به جهاد بروند، چه سبک بار و چه سنگین بار. مفسران گفته‌اند که این آیه اولین آیه‌ای است که از سوره توبه نازل شده است. برخی نیز گفته‌اند که این آیه در خصوص غزوه تبوک نازل شده است. مجاهد بیان کرده که وقتی پیامبر مردم را به جهاد فراخواند، برخی بهانه‌ها آوردند و گفتند که در میان ما افرادی سنگین بار و کسانی با نیازها، مشغله‌ها و مشکلات وجود دارد. در پاسخ به این اعتراض، آیه نازل شد و تاکید کرد که همه باید به جهاد بروند، از پیران و جوانان گرفته تا ثروتمندان و فقیران، کسانی که آزاد هستند و آن‌هایی که مشغول کارند. در گزارشی آمده است که ابن ام مکتوم به پیامبر گفت آیا من هم باید به جهاد بروم و پیامبر پاسخ داد بله.
پس ربّ العالمین این آیت منسوخ کرد بآنچه گفت لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی‌... الایه ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ من التثاقل الی الارض إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ما لکم من الثواب و الجزاء. و روی ثابت عن انس ان ابا طلحة قرأ سورة برائة فاتی علی هذه الایه انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا فقال ای بنیّ جهّزونی جهّزونی فقال بنوه: یرحمک اللَّه قد غزوت مع النبیّ حتی مات و مع ابی بکر و عمر حتّی ماتا فنحن نغزو عنک فقال لا، جهّزونی. فغزا البحر فمات فی البحر فلم یجدوا له جزیرة یدفنونه فیها الا بعد سبعة ایّام فدفنوه فیها و لم یتغیّر. و قال الزهری خرج سعید بن المسیب الی الغزو و قد ذهبت احدی عینیه فقیل له انک علیل صاحب ضرّ فقال استنفر اللَّه الخفیف و الثقیل ای الصحیح و المریض فان لم یمکننی الحرب کثرت السواد و حفظت المتاع.
هوش مصنوعی: ربّ العالمین به این آیه حکم کرد که بر ضعیفان و بیماران عذری نیست و این برای شما بهتر است تا به زمین سنگین نشوید، اگر می‌دانستید که چه پاداش و جزایی برای شما در این کار است. همچنین گفته شده که ابا طلحة به هنگام خواندن سوره برائت به آیه‌ای رسید که می‌فرمود: «برای جهاد بروید، چه سبک و چه سنگین.» او از پسرانش خواست که او را آماده کنند. پسرانش به او گفتند که او قبلاً با پیامبر و ابوبکر و عمر در جهاد شرکت کرده و حالا آنها به نیابت از او جهاد خواهند کرد، اما او اصرار داشت که خود او را آماده کنند. او به جهاد دریایی رفت و در دریا جان باخت. بعد از هفت روز جستجو، جزیرة‌ای پیدا کردند تا او را دفن کنند و بدنش تغییر نکرد. زرهرى هم اشاره کرد که سعید بن المسیب به جهاد رفت و یکی از چشمانش را از دست داده بود. به او گفتند که تو ناتوانی و بیمار هستی، اما او پاسخ داد که خداوند از هر دو دسته (سالم و بیمار) برای جهاد خواسته و اگر نمی‌توانم در میدان جنگ حضور داشته باشم، می‌توانم به تقویت تعداد نیروها و نگهداری از اموال بپردازم.
لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً این آیت در شأن منافقان آمد که تخلّف کردند بی‌عذری بغزا نرفتند رب العالمین نفاق ایشان آشکارا کرد گفت لو کان المدعوّ الیه شیئا من منافع الدّنیا قریب المتناول سهل المأخذ.
هوش مصنوعی: اگر دعوت شده بودید به چیزی که به دنیا نزدیک و آسان برای دسترسی بود، به‌طور حتم با شما همکاری می‌کردند. این آیه درباره منافقانی است که بدون هیچ دلیلی از رفتن به جهاد خودداری کردند و خداوند نفاق آنها را روشن ساخت.
وَ سَفَراً قاصِداً القاصد و القصد المعتدل ای هنیئا غیر شاق.
هوش مصنوعی: و سفرکردن به مقصدی مشخص و با نیت خوب، یعنی سفری خوش و بدون سختی.
لَاتَّبَعُوکَ لوافقوک فی الخروج.
هوش مصنوعی: آن‌ها به دنبال تو نمی‌آیند مگر اینکه با تو در خروج هم‌عقیده شوند.
وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ المسافة البعیدة. آن گه خبر داد که چون بمدینه باز گردند، ایشان آیند و سوگند خوردند و گویند.
هوش مصنوعی: اما فاصله بسیار دوری بین آنها ایجاد شده بود. سپس به آنها خبر داده شد که وقتی به مدینه برگردند، آنها نیز خواهند آمد و سوگند خواهند خورد و خواهند گفت.
لَوِ اسْتَطَعْنا ای لو سهل علینا الخروج و کان لنا سعة فی المال لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ بایقاعها فی العذاب لانّ من حلف باللّه کاذبا استحقّ العذاب و قیل یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ بالقعود عن الجهاد وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لانّهم کانوا یستطیعون الخروج.
هوش مصنوعی: اگر ما توانسته بودیم، اگر خروج برای ما آسان بود و از نظر مالی در وضعیت خوبی قرار داشتیم، با شما خارج می‌شدیم و خود را به عذاب می‌افکندیم، زیرا کسی که به دروغ به خدا قسم بخورد، شایسته عذاب است. برخی می‌گویند که آن‌ها با نشستن و عدم جهاد خود را به هلاکت می‌افکنند و خداوند می‌داند که آن‌ها دروغگویان هستند، چون آن‌ها می‌توانستند خارج شوند.
عَفَا اللَّهُ عَنْکَ. قومی گفتند از مصطفی دستوری خواستند باز نشستن را از غزو. مصطفی ایشان را دستوری داد پیش از آن که در آن وحی آمد از آسمان.
هوش مصنوعی: خدا از تو بگذرد. گروهی از مردم از پیامبر درخواست کردند که به آنها اجازه دهد از جنگ دور بمانند. پیامبر به آنها دستوری داد قبل از این که وحی از آسمان نازل شود.
ربّ العالمین وی را عتاب کرد گفت عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ این چنان است که گویند عفا اللَّه عنک ما صنعت فی حاجتی، و پارسی‌گویان گویند: عافاک اللَّه ای بخت نیک، این چیست که کردی، و قیل عفا اللَّه عنک محا اللَّه ذنبک. قدّم العفو علی العتاب کی لا یسبق الی قلبه حزن لِمَ أَذِنْتَ من غیر اذن اللَّه حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا یعنی کان یحب ان لا تاذن حتّی یتبیّن لک الصادق فی ایمانه من الکاذب و الصادق فی عذره من الکاذب المتعلّل. و روا باشد که لم اذنت لهم اینجا سخن بریده گردد پس از آن گفت لا تاذن لهم حتّی یتبیّن. قومی گفتند این آیت منسوخ است و ناسخ آنست که گفت فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ.
هوش مصنوعی: خدای جهانیان او را سرزنش کرد و گفت: «خدا تو را ببخشد، چرا به آنها اجازه دادی؟» این مانند این است که می‌گویند: «خدا تو را ببخشد، بخت نیکو؛ این کار چیست که انجام دادی؟» همچنین گفته می‌شود: «خداوند گناه تو را محو کند.» عفو را بر سرزنش مقدم می‌دارد تا حزن به قلب او وارد نشود؛ چرا به آن‌ها اجازه دادی بدون اجازه خدا، تا مشخص شود کدام‌یک در ایمان خود راستگو و کدام‌یک دروغگو هستند و کدام‌یک در عذر خود راستگو و کدام‌یک بهانه‌جو هستند. برخی گفته‌اند «چرا به آنها اجازه دادی؟» جملۀ بریده‌ای است و سپس گفت: «اجازه نده تا مشخص شود.» گروهی گفته‌اند این آیه منسوخ است و آیه‌ای که آن را نسخ کرده، این است که می‌فرماید: «زمانی که از تو اجازه خواستند برای برخی از کارهایشان، به هر کس از میانشان که بخواهی اجازه بده.»
قوله لا یَسْتَأْذِنُکَ ای فی التّخلف عن الجهاد الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ أَنْ یُجاهِدُوا
هوش مصنوعی: آیا از تو اجازه می‌خواهند که در جنگ شرکت نکنند، کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارند، باید جهاد کنند؟
یعنی ان لا یجاهدوا او کراهة أَنْ یُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ.
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که برخی افراد ممکن است به دلیل تنفر یا عدم تمایل، در راه جهاد و دفاع از خود یا اموالشان تلاش نکرده و از آن غافل شوند، در حالی که خداوند به خوبی از حال پرهیزکاران آگاه است.
إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ فی التّخلف الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ شکّوا فی دینهم و اضطربوا فی اعتقادهم فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ التّردّد التّصرف فی الذّهاب و الرّجوع مرّات متقاربة. قال ابن بحر: عوتب لانّه اذن القوم فی الخروج معه و لم یکن لهم ان یستاذنوا فی الخروج و لا فی التّخلف بل کان علیهم ان یقتصروا فی الخروج علی دعاء العامّة. قال ثم ذم من استأذن فی الخروج و الذی استاذن فی التّخلف.
هوش مصنوعی: تنها کسانی از تو اجازه می‌خواهند که به خدا و روز قیامت ایمان ندارند و در دلشان تردید دارند. آن‌ها در دینشان شک دارند و در اعتقاداتشان دچار تردید هستند. ابن بحر می‌گوید که انتقاد شده است زیرا او به این افراد اجازه داد که با او خارج شوند، در حالی که این افراد نباید اجازه می‌گرفتند و باید تنها به درخواست عموم در خروج اکتفا می‌کردند. سپس از کسانی که درخواست خروج و همچنین درخواست تخلف کردند، نکوهش شده است.
وَ لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ ای لو عزموا علی الخروج لا عدوّا للخروج و الجهاد عُدَّةً اهبة من الزّاد و المرکوب لانّهم کانوا میاسیر و لکِنْ کَرِهَ اللَّهُ، انْبِعاثَهُمْ الانبعاث، الانطلاق فی الحاجة یقول کره اللَّه نهوضهم للخروج فثبّطهم ای حبسهم و خذلهم و کسلهم.
هوش مصنوعی: اگر آنها می‌خواستند خارج شوند، یعنی اگر اراده‌اش را داشتند، برای خروج و جهاد آمادگی لازم را فراهم می‌کردند و وسایل و تجهیزات لازم را مهیا می‌نمودند. ولی آنها در راحتی و آسودگی بودند. اما خداوند، برخاستن و حرکت آنان را ناپسند می‌داشت و می‌فرمود: خداوند به حرکتشان برای خروج ناخوشنود بود؛ در نتیجه، خداوند آنها را از این کار باز داشت و مانع آنها شد و بخل و سستی در آنها ایجاد کرد.
وَ قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ این سخن، منافقان با یکدیگر گفتند که: بیرون مشوید و بنشینید با این نشستگان که بعذر نشسته‌اند از زنان و کودکان و ناتوانان. و گفته‌اند که این رسول خدا گفت با ایشان از آنکه با ایشان خشم داشت که از ایشان تخلف می‌شناخت. و گفته‌اند این قیل بمعنی الهام است که رب العزّة اسباب خذلان در دل ایشان افکند و ایشان را بر آن داشت تا بنشستند و استطاعت رفتن نداشتند و بر جمله بدان که استطاعت دو است یکی قبل الفعل و یکی مع الفعل آنچه قبل الفعل است حصول آلت است و عدة چون عقل و صحت و وجود مال و شناخت فرمان و تمکّن آن در وقت و مکان و آن استطاعت ظاهر است و موجود و حجّت بوی قایم است و ثابت و بنده توانا آنست و ذلک فی قوله لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ اینست که منافقان گفتند اگر ما را استطاعت بودی با شما بیرون آمدیمی و ربّ العزة ایشان را دروغ زن کرد و گفت وَ اللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لانهم یستطیعون للخروج. امّا آن استطاعت دیگر، قدرت است بر مباشرت فعل و ملک تحصیل. در باطن رود با فعل و بعد الفعل آن را بتوان شناخت و هیچ حجّت بنده بوی ثابت نشود که آن در حقّ وی مفقود است نه موجود و پیش از فعل بنده از آن استطاعت در هیچ چیز نیست چنان که خدای گفت وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ قومی را گفته است که گوشها شنوا داشتند امّا با آن گوش شنوا ایشان را استطاعت سمع نبود و قیل اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدِینَ هم ازین باب است. رب العزة ایشان را مخذول کرد و محروم از فرمان برداری تا نتوانستند که فرمان برند و بغزاء تبوک بیرون شوند. و اللَّه علیم یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید.
هوش مصنوعی: منافقان با همدیگر صحبت کردند و گفتند که بیرون نروید و همان‌طور که هستند، با کسانی که نشسته‌اند بمانید؛ این افراد به خاطر ضعف، زنان و کودکان و ناتوانان از رفتن مانده‌اند. به این دلیل رسول خدا با آن‌ها که از آنان رنجیده بود صحبت کرد و گفت که آن‌ها تخلف کرده‌اند. گفته می‌شود که این تعبیر به معنای الهام است و خداوند در دل آن‌ها افکار منفی گنجانده تا آن‌ها را به نشستن وادارد. در این زمینه، استطاعت به دو دسته تقسیم می‌شود: یک دسته مربوط به پیش از عمل و دیگری به حین عمل. در دسته اول، استعداد و امکانات مانند عقل، سلامت، و داشتن مال و شناخت درست از موضوع قرار دارد. به همین دلیل، وقتی منافقان گفتند اگر استطاعت داشتند، با شما می‌رفتند، خداوند آن‌ها را دروغگو معرفی کرد. دسته دوم استطاعت، به معنای قدرت بر انجام عمل است که در دل انسان وجود ندارد بلکه در عمل مشخص می‌شود. همچنین خداوند در آیه‌ای اشاره کرده که آن قوم در حالی که گوش دارند، از شنیدن حقیقت محروم هستند. این وضعیت برای منافقان نیز مصداق دارد؛ خداوند آن‌ها را از غزوه تبوک محروم کرد و آن‌ها نتوانستند فرمان خدا را اجرا کنند. خداوند بر هر چیزی آگاه است و آن‌چه بخواهد عمل می‌کند.
لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا چون مصطفی از مدینه بیرون آمد تا به تبوک رود بثنیّة الوداع فرو آمد آنجا لشکرگاه ساخت و عبد اللَّه ابیّ سلول با منافقان به زی جده فرو آمد از ثنیّة الوداع بزیرتر. پس چون مصطفی و مؤمنان برفتند عبد اللَّه ابیّ با منافقان و اهل شک تخلف کرد و بازگشت. ربّ العالمین تسلیت مصطفی این آیت فرستاد لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ ما زادُوکُمْ إِلَّا خَبالًا ای فسادا فی رای ضعفة المؤمنین الخبال الفساد فی الامر و الخبل الفساد فی العقل وَ لَأَوْضَعُوا خِلالَکُمْ الایضاع سرعة السّیر و المعنی اسرعوا بالنّمیمة فی افساد ذات بینکم. و قیل اسرعوا رکابهم بالسیر بینکم یوهمون الهزیمة فی القلوب یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَةَ فتنه، شور دل است.
هوش مصنوعی: اگر آنها به همراه شما خارج می‌شدند، فقط بر فساد شما می‌افزودند. وقتی مصطفی از مدینه بیرون آمد و به سمت تبوک رفت، در محل "ثنیّة الوداع" اردو زد و عبدالله ابی سلول با منافقان در مکان پایین‌تر از آنجا وارد شد. بعد از رفتن مصطفی و مؤمنان، عبدالله ابی سلول همراه با منافقان و افراد شکاک بازگشت. خداوند به مصطفی تسلیتی داد و این آیه را نازل فرمود: اگر آنها همراه شما می‌آمدند، فقط به فساد شما افزوده می‌شد. فساد در نظر ضعیفان مؤمنین به معنای اختلال در امور و نداشتن عقل است و آنها در میان شما جوسازی می‌کنند و به سرعت شایعه‌ها را پخش می‌کنند که باعث تفرقه و اختلاف می‌شود. آنها می‌خواهند با شایعه‌پراکنی در دل‌ها ترس و تردید ایجاد کنند و این کار به تضعیف ایمان و اتحاد شما منجر می‌شود.
میگوید: در میان شما فرقت میافکندندی بد دلی می‌افزودندید و شور دل می‌جستندید.
هوش مصنوعی: می‌گوید: در میان شما افراد بدخواه اختلاف ایجاد می‌کردند و به نفاق دامن می‌زدند و به دنبال دل‌های مضطرب می‌گشتند.
وَ فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ ای منافقون یخبرونهم باخبارکم و قیل و فیکم سمّاعون لهم من یسمع کلامکم و یطیعکم و لو کان هؤلاء المنافقون فی صحبتکم افسدوهم علیکم وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ المنافقین. بینهم عبد اللَّه بن ابی و عبد اللَّه نضل و عبد اللَّه بن نبتل و جد بن قیس و رفاعة بن تابوت و اوس بن قبطی.
هوش مصنوعی: در میان شما افرادی وجود دارند که به دشمنان شما گوش می‌دهند. ای منافقین، آن‌ها با اخبار شما و گفت‌و‌گوهای شما آشنا هستند. همچنین در میان شما کسانی هستند که به حرف‌های شما گوش می‌کنند و از شما پیروی می‌کنند. اگر این منافقین در جمع شما باقی می‌ماندند، می‌توانستند شما را فاسد کنند. خدا به حال ظالمین و منافقین آگاه است. در میان آن‌ها افرادی چون عبدالله بن ابی، عبدالله نضل، عبدالله بن نبتل، جد بن قیس و رفاعة بن تابوت و اوس بن قبطی وجود دارند.
لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ میگوید: اگر این منافقان در این غزا تخلّف نمودند ایشان را عادت است و در غزاء احد همچنین بودند که عبد اللَّه ابی با منافقان روز احد برگشت و گفت لَوْ نَعْلَمُ قِتالًا لَاتَّبَعْناکُمْ و گفته‌اند من قبل آنست که چون آمدن مصطفی به مدینه نزدیک بود و خبر افتاد عبد اللَّه ابی سلول را رئیس منافقان از آن کراهیّت و رنج عظیم آمد که عرب مدینه می‌سگالیدند که وی را بر خویشتن ملک کنند تا فرقت از میان اوس و خزرج برخیزد. چون رسول خدا بمدینه آمد آن کار فرو بست و باطل شد عبد اللَّه ابی و منافقان بجهودان میگراییدند تا جهودان در نبوّت مصطفی طعن میکردند و مردمان درود و شک می‌افکندند و دلهای ضعیف میشورانیدند فذلک قوله لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ و قیل معناه ان جماعة منهم أرادوا به القتل فی لیلة العقبه وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ ای: اجتهدوا فی الحیلة علیک و الکید بک و التقلیب ان تجعل اسفله اعلاه و باطنه ظاهره و معناه النفاق فان المنافق ظاهره خلاف باطنه حتی جاء الحق ای غلب الاسلام الشرک و ظهر امر اللَّه و علا دین اللَّه و هو الاسلام و قیل حتی اخزاهم اللَّه باظهار الحق و اعزاز الدین علی کره منهم.
هوش مصنوعی: منافقان همواره به دنبال فتنه و آشوب بودند. آنها در جنگ احد نیز پشت کردند و عبدالله بن ابی، که رهبر منافقان بود، به میان آنها آمد و گفت اگر می‌دانستیم که جنگی در پیش است، با شما همراه می‌شدیم. در واقع، وقتی خبر ورود پیامبر به مدینه به گوش آنها رسید، احساس نگرانی کردند که مبادا مردم مدینه او را برگزینند و این باعث شود که اختلاف بین دو قبیله اوس و خزرج دوباره شعله‌ور شود. اما وقتی پیامبر به مدینه آمد، این وضعیت به هم ریخته و نقشه‌های عبدالله بن ابی و هم‌پیمانانش نقش بر آب شد. آنها تلاش کردند تا با به راه انداختن شایعاتی در مورد رسالت پیامبر، مردم را به تردید وادار کنند و دل‌های ضعیف را بی‌ثبات کنند. در این راستا، آیه‌ای اشاره می‌کند که آنها پیش‌تر نیز به فتنه‌گری مشغول بوده‌اند. برخی از آنها حتی نقشه قتل پیامبر را در شب عقبه کشیدند و تدابیری برای آسیب رساندن به او اندیشیده بودند. نفاق به معنای تناقض بین ظاهر و باطن است، بدین معنا که منافقان در ظاهر چیز دیگری نشان می‌دهند و در باطن چیز دیگری دارند. تا اینکه حق و حقیقت آشکار شد و دین اسلام بر شرک پیروز گشت و برتری خود را نشان داد. در نهایت، خداوند با ظهور حق و قدرت دین اسلام، آنان را ذلیل و رسوا کرد، حتی اگر این موضوع برایشان ناخوشایند بود.
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی این آیت در شأن جد بن قیس الخزرجی آمد مردی بود از معروفان منافقان رسول خدا گفت باو هل لک فی جهاد بنی الاصفر تتخذ منها سراری و وصفاء قال یا رسول اللَّه لقد عرف قومی انی رجل مغرم بالنساء و انی اخشی ان رأیت بنات الاصفر ان لا اصبر عنهن فلا تفتنّی بهذا و ائذن لی فی القعود عنک و اعینک بمالی فاعرض عنه النبی علیه السلام و قال قد اذنت لک فانزل اللَّه هذه الآیة
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده که برخی از افراد از پیامبر درخواست می‌کردند که اجازه دهند در جهاد شرکت نکنند. یکی از این افراد، جد بن قیس خزرجی بود که از شناخته‌شدگان منافقین بود. او به پیامبر گفت که قومش می‌دانند او به زنان علاقه‌مند است و نگران بود که اگر با دختران قبیله‌ای روبرو شود، نتواند خود را کنترل کند. او از پیامبر خواست که اجازه دهد در جهاد شرکت نکند و در عوض با مالش او را حمایت کند. پیامبر به او توجهی نکرد و سرانجام این آیه نازل شد.
و کان الاصفر رجلا من حبشة ملک الروم فاتخذ من نسائهم کل وضیئة حسناء فولدت له بنین و بنات اخذن من بیاض الروم و سواد الحبشة فکن لعساء یضرب بهن المثل فی الحسن میگوید این منافق دستوری میخواهد که نیاید و بهانه میکرد که لا تَفْتِنِّی ببنات الاصفر مرا به زنان روم و بنات بنی الاصفر فتنه مکن یعنی که این بهانه است و نفاق او را برین میدارد أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا الا فی الکفر و النفاق سقطوا، یعنی ما سقط فیه من الفتنة بتخلفه عن رسول اللَّه، اکثر. و قیل الا فی الفتنة ای فی النار و العذاب سقطوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ مطبقة بهم جامعة لهم.
هوش مصنوعی: یک مرد از حبشه به نام الاصفر بود که برای پادشاه روم، از زنان آنها بهترین و زیباترین را انتخاب کرد. او از این زنان فرزندانی به دنیا آورد که ترکیبی از زیبایی زنان روم و ویژگی‌های سیاهپوستان حبشه بودند و به همین دلیل به عنوان نمونه‌ای از زیبایی شناخته می‌شدند. این مرد به نوعی نفاق نشان می‌داد و بهانه‌جویی می‌کرد که به او خیانت در حق دختران الاصفر نکنند و او را به سمت زنان روم و دختران آنها نفرستند. این نشان‌دهنده دوگانگی و نفاق او بود. او در واقع به یک نوع فتنه دچار شده بود و به نظر می‌رسد که این وضعیت او را به کفر و نفاق نزدیک‌تر کرده است. در واقع، کسانی که در این فتنه گرفتار می‌شوند، عذاب و جهنم را برای خود انتخاب می‌کنند. جهنم آماده است تا کافران را در خود بگیرد و محاصره کند.