گنجور

۵ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ... الایة، غنیمت مال کافران است که مسلمانان بران ظفر یابند بوقت قتال و جهاد، و گفته‌اند جهاد دو قسم است: جهاد ظاهر، و جهاد باطن، جهاد ظاهر با کافر است به تیغ، و جهاد باطن با نفس است بقهر.

مجاهدان به تیغ سه مردند: کوشنده مأجور و خسته مغفور و کشته شهید. همچنین مجاهدان با نفس سه مردند، یکی میکوشد وی از ابرار است، یکی می‌تازد وی از اوتاد است یکی باز رسته وی از ابدال است. او که در جهاد کفّار است بمال غنیمت توانگر شود، او که در جهاد نفس است بدل توانگر شود، توانگر بمال آن مال وی یا حلال است و محنت، یا حرام است و لعنت، و توانگر بدل همتی دارد مه از دنیا و مرادی مه از عقبی. مصطفی ص جهاد نفس را عظیم‌تر خواند، و بزرگ‌تر گفت: رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

از بهر آن که از دشمن حذر توان کرد و از نفس حذر کردن نتوان. و با هر دشمنی اگر بسازی از شر وی ایمن گردی، و با نفس اگر بسازی هلاک خود در آن بینی. و آزاد بار نفس آنست که مصطفی ص گفت: ان اللَّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم، گفت: خدای بدل نگرد و بنفس ننگرد، و معلوم است که نگرستن تأثیر محبت است، و نانگرستن تأثیر بغض، اگر نفس دشمن داشته حق نبودی بوی نظر کردی، چنان که بدل کند.

پس واجب کند نفس را دشمن داشتن، و موافقت حق را بنظر مهر و محبت بوی ننگرستن، و در معرکه مجاهدت به تیغ ریاضت قهر وی کردن، و دیده مراد وی بناوک تفرید و تجرید بر دوختن ازینجا گفت مصطفی ص: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه آمنه اللَّه من عذاب یوم القیمة»، و در این معنی حکایت احمد بن خضرویه معروف است. گفتا: روزگاری در قهر نفس خویش بسر آوردم تا او را از مراد و کام خویش بازداشتم روزی نشاط غزو کرد، با من بر آویخت که غزا کردن شرط دین است و عماد مسلمانی و نشان طاعت‌داری. و من از نشاط وی عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید، و بخیر کمتر گراید، گفتم: ناچار در زیر این مکری است پیوسته، او را روزه میفرمایم مگر طاقت گرسنگی ندارد خواهد که در سفر از آن خلاص یابد و خواهد که در سفر روزه گشاید رخصت سفر بر کار گیرد! گفتم: با نفس نذری کردم که تا در سفر باشم روزه نگشایم، بلکه بیفزایم، گفت: روا دارم و روزه نگشایم، گفتم: مگر از آنست که طاقت قیام شب ندارد میخواهد که در سفر از آن خلاص یابد در دل کردم که از قیام هیچ نکاهم و از شام تا بام نفس را بر پای دارم، گفت: روا دارم و ازان ننالم. اندیشه کردم که مگر از آنست که با خلق می‌نیامیزد و وحشت خلوت او را برین داشته است و میخواهد که با خلق صحبت کند، همت کردم که در سفر جز بمنزلهای خراب فرو نیایم، و از خلق گوشه گیرم. آن نیز از من روا داشت و بپسندید. پس از روی عجز و تضرع در حق زاریدم که الهی بفضل خود مرا از مکر نفس آگاه کن و بلطف خود مرا شاد کن! آخر دریافتم که نفس میگوید که هر روز مرا به تیغ مجاهدت هزار ضربت زنی و هزار بار بکشی و خلق را از آن آگاهی نه، باری بغزا روم تا یکباره کشته شوم و شهید باشم و جهانیان باز گویند که احمد خضرویه در غزا شهادت یافت، گفتم: صعب خصمی که نفس است که نه در دنیا موافقت نماید، نه در عقبی سعادت خواهد، کمین ریا خواست که بر من گشاید، و در زمره هالکان آرد، تا رب العزة مرا از مکر وی آگاهی داد، و در جناب کرم و لطف مرا جای داد، آن گه در وردها بیفزودم و الطاف کرم بسی دیدم.

پیر طریقت گفت: «الهی! از بیم تواند بود، بجان رسیدم، هیچ ندانم که با چنین نفس با چنین کار چون افتادم، هیچ غیرت نگرفتم و خلقی بعبرت خویش ندیدم، هر چند کوشیدم که یک نفس از آن خود شایسته تو بینم ندیدم. ملکا، دانی که نه بی‌تو خود را این روز گزیدم! الهی مران کسی را که خود خواندی ظاهر مکن، جرمی که خود پوشیدی! کریما، میان ما با تو داور تویی، آن کن که سزای آنی! قوله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ چنان که از مال غنیمت بیرون کنند و در آن سهمی است خدای را و رسول را، هم چنین در معاملات حقیقت که دل را غنیمت است سهمی است خدای را، که بنده در آن آزاد بود از حظّ خود و رقّ کون همه حقّ باشد و بحق باشد از خود بیزار و از عالم آزاد.

پیر طریقت گفت: «بنده را وقتی بیاید که از تن زبان ماند و بس، و از دل نشان ماند و بس، و از جان عیان ماند و بس، دل برود نموده ماند و بس، جان برود ربوده ماند و بس، این جوانمرد بمنزل رسید و پرسید از سیل چه نشان دهند، چون بدریا رسید در دریا افتاد، و سختی بپرسید، در خود برسید او که بمولی رسید:

بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر
کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت‌
ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت
پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت
تا شبی معشوقه را در خانه ما در گرفت‌

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا ازینجا تا آخر ورد قصه بدریان است، و وصف الحال جوانمردان، که در معرکه ابطال و در صف قتال مبارزت نمودند و بعهد و وفاء حق بایستادند، تا از بارگاه حقیقت بوصف رجولیّت موصوف گشتند، و اعلاء کلمه حقّ را و نشر بساط اسلام را تن سبیل و جان بذل و دل فدا کردند.

شراب از خون و جام از کاسه سر
بجای بانگ رود آواز اسبان‌
بجای دسته گل قبضه تیغ
بجای قرط بر تن درع و خفتان‌

رب العالمین گفت: آن کاریست که در ازل من خواستم، قضایی که من کردم، حکمی که من راندم، لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا فریشتگان را فرستادم آرام دلها را و بشارت مؤمنانرا، امّا نصرت دادن کار الهیّت ما است و خصایص ربوبیّت ما، وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. همچنین رسولان را از بهر دعوت فرستادم و هدایت بعنایت ماست، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ! کسب بنده تقدیر کردم و سبب ساختم اما روزی دادن و رسانیدن بر ماست وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها.

جفت دادن و تخم ریختن سبب کردم لکن وجود فرزند بقدرت ماست یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ.

وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا از روی اشارت مسلمانان را درین آیت موافقت میفرماید که موافقت اصل دین است، و مخالفت مایه ضلالت، چنان که در دین و عقیدت موافقت واجب است، در رای و عزیمت هم واجب است، از اینجاست که رب العزة طاعت خدا و رسول و اولی الامر همه در هم بست، و خروج و خالفت حرام کرد. مصطفی گفت: «امرتکم بخمس بالجماعة و السّمع و الطّاعة و الهجرة و الجهاد فی سبیل اللَّه. و انّه من خرج من الجماعة قید شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه الا ان یراجع،و قال ص: «من اطاعنی فقد اطاع اللَّه، و من عصانی فقد عصا اللَّه، و من یطع الامین فقد اطاعنی، و من یعص الامیر فقد عصانی، و انما الامام جنّة یقاتل من ورائه، و یتّقی به فان امر بتقوی اللَّه و عدل فانّ له بذلک اجراً، و ان قال بغیره فانّ علیه منّة، و ان امر علیکم عبد مجدّع یقودکم بکتاب اللَّه، فاسمعوا له و اطیعوا.

ثمّ قال تعالی: وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ یتولّی الکفایة اذا حصل منهم الثّبات و حسن التفویض. حسن بصری رحمه اللَّه هر گه که قصه اصحاب بدر خواندی گفتی: طوبی سپاهی را که امیر ایشان رسول خدا، جاسوس ایشان جبرئیل امین خدا، مبارز ایشان حمزه و علی شیر خدا، مدد ایشان فریشتگان خدا، مقصود ایشان اظهار دین خدا، حاصل ایشان رضای خدا.

۵ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ این معطوف است باول سورة، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ. وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ ای ما اصبتم و اخذتم من الکفار قهرا و قسرا من شی‌ء قلیل و کثیر. هر مال که غازیان و جنگیان از دست کافران بیرون کنند بجنگ و قهر، آن را غنیمت گویند، و هر مال که کافران از سر آن برخیزند و بجای بگذارند از بیم مسلمانان، و مسلمانان فراسر آن رسند بی‌جنگ و بی‌حرب، یا ایشان بصلح خود در پذیرند چون خراج و جزیت آن را مال میگویند، و از این هر دو صنف خمس بیرون باید کرد، و آن خمس بر پنج سهم بخشیدن، چنان که خدای گفت جل جلاله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ، نام خدای در مفتتح کلام نه از بهر آنست که او را سهمی است، بل که تعظیم راست، و تیمن و تبرک را، و حقیقت آنست که للَّه الدنیا و الآخرة ملکا و ملکا. پس معنی آنست که: فان للرسول خمسه، یک سهم رسول خدایراست، و آن بیت المال است، امروز با مصالح مسلمانان گردانند، چون سد ثغور و ارزاق قضات و مؤذنان و امثال آن، و در خبر است که مصطفی ص آن گاه که از خیبر بازگشته بود فرمود: تا مال غنیمت با هم آوردند قسمت را، و گفت: ردوا الخیط و المخیط فان الغلول نار و عار، آن گه تایی موی بدست گرفت، گفت: انه لا یحل لی من هذا المغنم مثل هذا الا الخمس، و الخمس مردود فیکم، دیگر سهم از آن خمس حق خویشان رسول است، ایشان که از زکوات و صدقات فریضه محروم‌اند، و ایشان بنو هاشم‌اند و بنو المطلب. و هاشم و مطلب پسران عبد مناف‌اند.۶ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا و اگر تو دیدید آن گه که میرانند کافران را، الْمَلائِکَةُ فریشتگان، یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ میزدند ایشان را بر رویها و پشتها، وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ. (۵۰) میچشید عذاب آتش.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ... الایة، غنیمت مال کافران است که مسلمانان بران ظفر یابند بوقت قتال و جهاد، و گفته‌اند جهاد دو قسم است: جهاد ظاهر، و جهاد باطن، جهاد ظاهر با کافر است به تیغ، و جهاد باطن با نفس است بقهر.
هوش مصنوعی: آیه اشاره دارد که هر چیزی که به عنوان غنیمت به دست می‌آورید، متعلق به کافران است که مسلمانان در زمان جنگ و جهاد بر آنها پیروز می‌شوند. در اینجا گفته‌ شده که جهاد به دو نوع تقسیم می‌شود: یکی جهاد ظاهری که در آن مسلمانان به جنگ با دشمنان می‌پردازند و دیگری جهاد باطن که مبارزه با نفس و خواسته‌های درونی انسان است. جهاد ظاهری با سلاح انجام می‌شود و جهاد باطن با کنترل و غلبه بر نفس.
مجاهدان به تیغ سه مردند: کوشنده مأجور و خسته مغفور و کشته شهید. همچنین مجاهدان با نفس سه مردند، یکی میکوشد وی از ابرار است، یکی می‌تازد وی از اوتاد است یکی باز رسته وی از ابدال است. او که در جهاد کفّار است بمال غنیمت توانگر شود، او که در جهاد نفس است بدل توانگر شود، توانگر بمال آن مال وی یا حلال است و محنت، یا حرام است و لعنت، و توانگر بدل همتی دارد مه از دنیا و مرادی مه از عقبی. مصطفی ص جهاد نفس را عظیم‌تر خواند، و بزرگ‌تر گفت: رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر
هوش مصنوعی: مجاهدان در سه حالت جان می‌دهند: کسی که در تلاش است و پاداش می‌برد، کسی که خستگی را تحمل می‌کند و مورد رحمت قرار می‌گیرد، و کسی که کشته می‌شود و شهید نامیده می‌شود. همچنین، مجاهدان در جهاد با نفس نیز به سه صورت به شهادت می‌رسند: یکی که می‌کوشد و از نیکان است، دیگری که می‌تازد و از زنان الهی است، و سومی که آزاد شده و از جمع آغوش‌سازان است. کسی که در جهاد با کافران قرار می‌گیرد، از اموال غنیمت بهره‌مند می‌شود، و کسی که در جهاد با نفس است، به توانگری واقعی دست می‌یابد. این توانگری می‌تواند از دنیا باشد و یا از آخرت. پیامبر اکرم (ص) جهاد با نفس را مهم‌تر دانسته و فرموده‌اند که: «به سوی جهاد بزرگ‌تر بازمی‌گردیم پس از جهاد کوچک‌تر».
از بهر آن که از دشمن حذر توان کرد و از نفس حذر کردن نتوان. و با هر دشمنی اگر بسازی از شر وی ایمن گردی، و با نفس اگر بسازی هلاک خود در آن بینی. و آزاد بار نفس آنست که مصطفی ص گفت: ان اللَّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم، گفت: خدای بدل نگرد و بنفس ننگرد، و معلوم است که نگرستن تأثیر محبت است، و نانگرستن تأثیر بغض، اگر نفس دشمن داشته حق نبودی بوی نظر کردی، چنان که بدل کند.
هوش مصنوعی: برای اینکه از دشمن خود محافظت کنی، باید از نفس خود نیز دوری کنی که این کار دشوار است. اگر بتوانی با دشمنان خود کنار بیایی، از شر آن‌ها در امان خواهی بود، ولی اگر با نفس خود کنار بیایی، در نهایت به خودت آسیب می‌زنی. آزادی از قید نفس همان چیزی است که پیامبر اسلام (ص) فرمود: خداوند نه به چهره‌ها و نه به اعمال شما توجه می‌کند، بلکه به قلب‌هایتان می‌نگرد. این بدان معنی است که اگر نفس شما دشمنی داشته باشد، حق را نادیده نمی‌گیرد و تماماً به باطن و نیت شما توجه می‌کند.
پس واجب کند نفس را دشمن داشتن، و موافقت حق را بنظر مهر و محبت بوی ننگرستن، و در معرکه مجاهدت به تیغ ریاضت قهر وی کردن، و دیده مراد وی بناوک تفرید و تجرید بر دوختن ازینجا گفت مصطفی ص: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه آمنه اللَّه من عذاب یوم القیمة»، و در این معنی حکایت احمد بن خضرویه معروف است. گفتا: روزگاری در قهر نفس خویش بسر آوردم تا او را از مراد و کام خویش بازداشتم روزی نشاط غزو کرد، با من بر آویخت که غزا کردن شرط دین است و عماد مسلمانی و نشان طاعت‌داری. و من از نشاط وی عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید، و بخیر کمتر گراید، گفتم: ناچار در زیر این مکری است پیوسته، او را روزه میفرمایم مگر طاقت گرسنگی ندارد خواهد که در سفر از آن خلاص یابد و خواهد که در سفر روزه گشاید رخصت سفر بر کار گیرد! گفتم: با نفس نذری کردم که تا در سفر باشم روزه نگشایم، بلکه بیفزایم، گفت: روا دارم و روزه نگشایم، گفتم: مگر از آنست که طاقت قیام شب ندارد میخواهد که در سفر از آن خلاص یابد در دل کردم که از قیام هیچ نکاهم و از شام تا بام نفس را بر پای دارم، گفت: روا دارم و ازان ننالم. اندیشه کردم که مگر از آنست که با خلق می‌نیامیزد و وحشت خلوت او را برین داشته است و میخواهد که با خلق صحبت کند، همت کردم که در سفر جز بمنزلهای خراب فرو نیایم، و از خلق گوشه گیرم. آن نیز از من روا داشت و بپسندید. پس از روی عجز و تضرع در حق زاریدم که الهی بفضل خود مرا از مکر نفس آگاه کن و بلطف خود مرا شاد کن! آخر دریافتم که نفس میگوید که هر روز مرا به تیغ مجاهدت هزار ضربت زنی و هزار بار بکشی و خلق را از آن آگاهی نه، باری بغزا روم تا یکباره کشته شوم و شهید باشم و جهانیان باز گویند که احمد خضرویه در غزا شهادت یافت، گفتم: صعب خصمی که نفس است که نه در دنیا موافقت نماید، نه در عقبی سعادت خواهد، کمین ریا خواست که بر من گشاید، و در زمره هالکان آرد، تا رب العزة مرا از مکر وی آگاهی داد، و در جناب کرم و لطف مرا جای داد، آن گه در وردها بیفزودم و الطاف کرم بسی دیدم.
هوش مصنوعی: انسان باید همواره با نفس خود دشمنی کند و از محبت به خودش پرهیز کند. او باید در میدان مجاهدت، با تمرینات دشوار بر نفسش غلبه کند و به هدفش دوخته شود. پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده است: «هر کس بر نفس خود در راه خدا غلبه کند، خدا او را از عذاب روز قیامت نجات می‌دهد». همچنین داستان احمد بن خضرویه حکایتگر این موضوع است. او می‌گوید: زمانی را در تلاش برای غلبه بر نفس خود گذراندم تا بتوانم آن را از خواسته‌هایش بازدارم. روزی، نفسش به شدت خواهان جهاد بود و به او گفت که جهاد شرط دین و نشانه پیروی از خداست. او از اینکه نفسش اینقدر تشنه طاعت است، شگفت‌زده شد و تشخیص داد که این شور و شوق از نفس به تنهایی نمی‌تواند باشد. بنابراین تصمیم گرفت که از روزه گرفتن در سفر خودداری کند تا نفسی که از گرسنگی رنج می‌برد، از رفتارهایش ناکام بماند. او با نفسش عهد کرد که در سفر، روزه نگشاید و در عوض بیشتر روزه بگیرد. او نهایتاً متوجه شد که نفسش در تلاش است تا از انجام بیداری شب و خلوت با خدا فرار کند و می‌خواهد بیشتر با مردم باشد. او تصمیمش را بر این قرار داد که در سفرهایش با دیگران معاشرت نکند و از خلوت‌های خراب دوری کند. اما باز هم احساس کرد که نفسش می‌خواهد او را به بیراهه بکشاند. در نهایت، با دعا و اشک از خدا خواست که او را از مکر نفسش آگاه کند و خداوند او را به سلامت نگه داشت. او درک کرد که نفسش می‌خواهد با نشان دادن ضعف‌ها و کمبودهایش، او را در معرض بی‌اعتباری قرار دهد و بیان کرد که نفس دشمن دشواری است که نخواهد با او در دنیا دوست باشد و در آخرت نیز سعادت او را نمی‌خواهد. در نهایت، او از خداوند طلب یاری کرد و به لطف و رحمت الهی دست یافت و به عباداتش افزوده شد.
پیر طریقت گفت: «الهی! از بیم تواند بود، بجان رسیدم، هیچ ندانم که با چنین نفس با چنین کار چون افتادم، هیچ غیرت نگرفتم و خلقی بعبرت خویش ندیدم، هر چند کوشیدم که یک نفس از آن خود شایسته تو بینم ندیدم. ملکا، دانی که نه بی‌تو خود را این روز گزیدم! الهی مران کسی را که خود خواندی ظاهر مکن، جرمی که خود پوشیدی! کریما، میان ما با تو داور تویی، آن کن که سزای آنی! قوله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ چنان که از مال غنیمت بیرون کنند و در آن سهمی است خدای را و رسول را، هم چنین در معاملات حقیقت که دل را غنیمت است سهمی است خدای را، که بنده در آن آزاد بود از حظّ خود و رقّ کون همه حقّ باشد و بحق باشد از خود بیزار و از عالم آزاد.
هوش مصنوعی: شیخ طریقت گفت: «خدایا! به خاطر ترس از تو به جانم رسیدم و نمی‌دانم با چنین نفس و چنین عملکردی چه کنم. هیچ حس برتری در خود ندیدم و هیچ‌کس را به خاطر عیبش به یاد نیاوردم، هرچند تلاش کردم که یک نفس از خودم را شایسته تو ببینم، اما نتوانستم. ای پروردگار، می‌دانی که بدون تو در این دنیا چه کردم! خداوند، هیچ‌کس را که خود دعوت کرده‌ای دور مکن و گناهی را که خود پوشانده‌ای آشکار نکن! ای کریم، میان ما و تو قاضی تویی، پس آنچه سزاوار است را انجام بده! همان‌طور که در غنایم مال، سهمی برای تو و رسولت موجود است، در معاملات حقیقی که دل غنیمت است نیز سهمی برای تو وجود دارد. در اینجا بنده از چیزهای خود آزاد است و همه چیز متعلق به حقیقت است و او باید از خود بیزار باشد و از دنیا رهایی یابد.»
پیر طریقت گفت: «بنده را وقتی بیاید که از تن زبان ماند و بس، و از دل نشان ماند و بس، و از جان عیان ماند و بس، دل برود نموده ماند و بس، جان برود ربوده ماند و بس، این جوانمرد بمنزل رسید و پرسید از سیل چه نشان دهند، چون بدریا رسید در دریا افتاد، و سختی بپرسید، در خود برسید او که بمولی رسید:
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: «زمانی فرامی‌رسد که فقط از بدن و زبان نشانی باقی نمی‌ماند، و تنها دل و جان عیان می‌شوند. دل رفته و باقی می‌ماند و جان هم رفته و به نوعی دیگر خود را نشان می‌دهد. این جوانمرد به منزلی رسید و از سیل پرسید که چه نشانه‌ای وجود دارد. وقتی به دریا رسید، درون دریا افتاد و از سختی‌ها پرسید و در خود جستجو کرد، تا به حقیقت رسید.»
بلعجب بادی است در هنگام مستی باد فقر
کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت‌
هوش مصنوعی: عجب که در زمان سرخوشی، بادی در حال وزیدن است که به علت فقر، ماهیانی را از میان یک رود خشک بیرون می‌آورد.
ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت
پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت
هوش مصنوعی: غوّاصی در آغاز به خانواده و فرزندانش گفت که به دریا می‌رود و پس از آن، به دل دریا می‌رود تا جواهرات باارزشی پیدا کند.
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت
تا شبی معشوقه را در خانه ما در گرفت‌
هوش مصنوعی: سالیان سال مجنون در کوه‌ها و دشت‌ها پرسه زد تا اینکه یک شب معشوقه‌اش را در خانه‌اش دید.
إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا ازینجا تا آخر ورد قصه بدریان است، و وصف الحال جوانمردان، که در معرکه ابطال و در صف قتال مبارزت نمودند و بعهد و وفاء حق بایستادند، تا از بارگاه حقیقت بوصف رجولیّت موصوف گشتند، و اعلاء کلمه حقّ را و نشر بساط اسلام را تن سبیل و جان بذل و دل فدا کردند.
هوش مصنوعی: در این متن، به اوضاع و احوال جوانمردانی اشاره شده است که در میدان نبرد با شجاعت و دلیری مبارزه کردند. آنها با پایبندی به عهد خود، به حق و انصاف ایستادگی کردند و در نتیجه، به بزرگی و مردانگی شناخته شدند. این افراد جان خود را فدای حق کردند تا کلمه حق را بالا ببرند و دین اسلام را گسترش دهند.
شراب از خون و جام از کاسه سر
بجای بانگ رود آواز اسبان‌
هوش مصنوعی: شراب که از خون به دست می‌آید و جام به جای اینکه از ظرف واقعی باشد، از سر انسان ساخته شده است. به جای صدای آرامش بخش رودخانه، صدای اسب‌ها به گوش می‌رسد.
بجای دسته گل قبضه تیغ
بجای قرط بر تن درع و خفتان‌
هوش مصنوعی: به جای دسته گل، شمشیر را در دست بگیر و به جای زیورآلات، زره و لباس جنگی بپوش.
رب العالمین گفت: آن کاریست که در ازل من خواستم، قضایی که من کردم، حکمی که من راندم، لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا فریشتگان را فرستادم آرام دلها را و بشارت مؤمنانرا، امّا نصرت دادن کار الهیّت ما است و خصایص ربوبیّت ما، وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. همچنین رسولان را از بهر دعوت فرستادم و هدایت بعنایت ماست، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ! کسب بنده تقدیر کردم و سبب ساختم اما روزی دادن و رسانیدن بر ماست وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها.
هوش مصنوعی: پروردگار عالم فرمود: این کاری است که از آغاز آفرینش خواستم و قضا و قدر من است. من فرشتگان را برای آرامش دل‌ها و بشارت مؤمنان فرستادم، اما یاری دادن به کارهای الهی مختص ماست و ویژگی‌های ربوبیت ماست. هیچ یاری جز از جانب خدا نیست. همچنین برای دعوت مردم، پیامبران را فرستادم و هدایت به لطف و اراده ماست، زیرا تو نمی‌توانی کسانی را که دوست داری هدایت کنی. من برای بندگانم تقدیر و اسباب را فراهم کرده‌ام، اما روزی رسانی تنها بر عهده ماست و هیچ موجودی در زمین نیست مگر اینکه روزی‌اش بر عهده خداست.
جفت دادن و تخم ریختن سبب کردم لکن وجود فرزند بقدرت ماست یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ.
هوش مصنوعی: جفت‌گیری و تولید مثل را فراهم کردم، اما وجود فرزند به اختیار خداوند است که به هر کس بخواهد دختر می‌دهد و به هر کس بخواهد پسر.
وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا از روی اشارت مسلمانان را درین آیت موافقت میفرماید که موافقت اصل دین است، و مخالفت مایه ضلالت، چنان که در دین و عقیدت موافقت واجب است، در رای و عزیمت هم واجب است، از اینجاست که رب العزة طاعت خدا و رسول و اولی الامر همه در هم بست، و خروج و خالفت حرام کرد. مصطفی گفت: «امرتکم بخمس بالجماعة و السّمع و الطّاعة و الهجرة و الجهاد فی سبیل اللَّه. و انّه من خرج من الجماعة قید شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه الا ان یراجع،و قال ص: «من اطاعنی فقد اطاع اللَّه، و من عصانی فقد عصا اللَّه، و من یطع الامین فقد اطاعنی، و من یعص الامیر فقد عصانی، و انما الامام جنّة یقاتل من ورائه، و یتّقی به فان امر بتقوی اللَّه و عدل فانّ له بذلک اجراً، و ان قال بغیره فانّ علیه منّة، و ان امر علیکم عبد مجدّع یقودکم بکتاب اللَّه، فاسمعوا له و اطیعوا.
هوش مصنوعی: به خدا و پیامبرش گوش فرا دهید و در میان یکدیگر نزاع نکنید که باعث شکست شما می‌شود. این آیه مسلمانان را به اتحاد در دین دعوت می‌کند و نشان می‌دهد که پیروی از دین واجب است و مخالفت ممکن است افراد را به ضلالت بکشاند. همچنین اشاره می‌کند که نه تنها در عقیده، بلکه در اتخاذ تصمیم‌ها هم نباید دچار اختلاف شد. خداوند طاعت از خودش، پیامبرش و کسانی که در امور جامعه مسلط هستند را بهم پیوند داده و خروج از این طاعت را حرام کرده است. پیامبر نیز فرموده که شما را به پنج چیز دعوت می‌کند: اتحاد، شنیدن و اطاعت، هجرت و جهاد در راه خدا. او کسانی را که از جمعیت خارج شوند به عذاب و افتادن از ایمان تهدید کرده و بیان کرده که اطاعت از او، در واقع اطاعت از خداست. امام به عنوان سپری است که در زیر آن باید از او پیروی کرد؛ اگر امر به تقوی و عدل کند، پاداش خوبی دریافت خواهد کرد و اگر نظر دیگری داشته باشد، بر او گناه است. حتی اگر فرمانده‌تان فردی معمولی باشد که به کتاب خدا استناد کند، باید به او گوش دهید و او را اطاعت کنید.
ثمّ قال تعالی: وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ یتولّی الکفایة اذا حصل منهم الثّبات و حسن التفویض. حسن بصری رحمه اللَّه هر گه که قصه اصحاب بدر خواندی گفتی: طوبی سپاهی را که امیر ایشان رسول خدا، جاسوس ایشان جبرئیل امین خدا، مبارز ایشان حمزه و علی شیر خدا، مدد ایشان فریشتگان خدا، مقصود ایشان اظهار دین خدا، حاصل ایشان رضای خدا.
هوش مصنوعی: پس خداوند می‌فرماید: صبر کنید زیرا خداوند با صابرین است. او در مواقعی که از شما ثبات و توکل خوب بر خداوند را دید، حمایت خواهد کرد. حسن بصری رحمه‌الله هرگاه داستان یاران بدر را می‌خواند، می‌گفت: خوشا به حال آن سپاه که رهبرشان پیامبر خدا، جاسوسشان جبرئیل امین خدا، قهرمانشان حمزه و علی، شیر خدا، و کمکشان فرشتگان خدا هستند و هدفشان آشکار کردن دین خدا و نتیجه‌اش رضای خداوند است.