گنجور

۱۹ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ بزرگ است و بزرگوار، خداوند مهربان، نیکو نام، رهی‌دار، آفریننده جهانیان، و دارنده همگان. پاک و بی‌عیب در نام و نشان. پاک از زاده و خود نزائیده، پاک از انباز و یاری دهنده، پاک از جفت و هم ماننده. خلق که آفرید، جفت آفرید قرین یکدیگر، نرینه و مادینه هر دو درهم ساخته، و شکل در شکل بسته، و جنس با جنس آرمیده، چنان که گفت: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها. خداست که یکتاست، و در صفات بی‌همتاست، و از عیبها جداست. آفریننده و دارنده و پروراننده. چون خواهد که در آفرینش قدرت نماید، از یک قطره آب مهین صد هزار لطائف و عجائب بیرون آرد. اوّل خاکی، آن گه آبی، آن گه علقه‌ای، پس مضغه‌ای، پس استخوانی و پوستی، پس جانوری. چون چهار ماهه شود زنده شود در آن قرار مکین فی ظلمات ثلث درین شخص سه حوض آفریده یکی دماغ، یکی جگر، یکی دل. از دماغ جویهای اعصاب بر همه تن گشاده، تا قدرت حسّ و حرکت در وی میرود. از جگر رگها آرمیده، بر همه تن گشاده، تا غذا در وی میرود.

از دل رگها جهنده، بر همه تن گشاده، تا روح در وی میرود. دماغ بر سه طبقه آفریده: در اول فهم نهاده، در دوم عقل نهاده، در سوم حفظ. چشم بر هفت طبقه آفریده. روشنایی و بینایی در آن نهاده. عجب‌تر ازین حدقه است بر اندازه عدس دانه‌ای، و آن گه صورت آسمان و زمین بدین فراخی در وی پیدا گشته. طرفه‌تر پیشانی که سخت آفرید با صلابت، تا موی نرویاند که آن گه جمال ببرد. پوست ابرو میانه آفرید تا موی برآید اندکی، و دراز نگردد.

گوش بیافرید، آبی تلخ در وی نهاده، تا هیچ حیوان بوی فرو نشود، و در وی پیچ و تحریف بسیار آفریده، تا اگر خفته باشی و حشرات زمین قصد آن کند راه بر وی دراز شود، تا تو آگاه شوی. زبان در محل لعاب نهاد تا روان باشد، و از سخن گفتن باز نمانی. چشمه آب خوش از زیر زبان روان کرد، تا بادرار آب میدهد، و طعام بوی‌تر میشود، و اگر نه طعام بحلق فرو نشود. بر سر حلقوم حجابی آفرید تا چون طعام فرو بری، سر حلقوم بسته شود، تا طعام بمجری نفس فرو نشود. جگر بیافرید تا طعامهای رنگارنگ را همه یک صفت گرداند برنگ خون، تا غذای هفت اندام شود.

پاکست و بی‌عیب خداوندی که از یک قطره آب مهین این همه صنع پیدا کرد، و چندین عجائب و بدائع قدرت بنمود، چون اندیشه کنی بگوی: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ! زهی نیکوکار زیبا نگار آفریدگار! تن نگاشت و دل نگاشت. چون تن نگاشت خود را ستود، گفت: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. چون دل نگاشت ترا ستود، گفت: أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. در علم ازلی و قضاء ابدی و رفته قلم است که رویهایی بخواهد گردانید، چون بنگاشتن روی رسید گفت: نیکو نگارید، نگارگر ستود نه نگار، که اگر نگار ستودی نه روا بودی که بزدودی، که کریم ستوده خویش محو نکند، برداشته خویش رد نکند. چون بدل رسید نگار ستود نه نگارگر، تا بدانی که نگار دل را هرگز نخواهد زدود.

وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ بیک قول مراد باین مشرکان‌اند که پرستنده اصنام بودند. جای دیگر گفت: وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً، ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ. حجت است بر اهل قدر که بنده را استطاعت نهادند، و قدرت بر مباشرت فعل پیش از فعل، و ازین آیت بی‌خبراند و بی‌نصیب که ملک میگوید جلّ جلاله: نه استطاعت دارند و نه قدرت. نه خود را بکار آیند نه دیگران را. نه جلب منفعت توانند نه دفع مضرت، مگر آنچه اللَّه خواهد که توانند. که خواست خواست اللَّه است، و توان توان او. بنده بخود هیچ نتواند، همه بتقدیر اللَّه است. نیکی و بدی، سود و زیان، عطا و منع، غنا و فقر همه بتقدیر و خواست اللَّه است. خیر بتقدیر او و رضاء او، شر بتقدیر او، نه برضاء او. در عالم چیست مگر بخواست او؟ موی نجنبد بر تن هیچ کس مگر بمشیت او. خطرت ناید در دل هیچ خلق مگر بعلم او. آدمی از خاک آفریده او، و اسیر در قبضه او. هیچ چیز بر وی نرود مگر بحکم او و بمشیت او. هر چه خواهد کند بر بنده او. اگر سوزد یا نوازد خواند یا راند، او را رسد، و کس را نیست اعتراض بر او: لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. چنان که در بدایت آفرینش خلق بمشیت وی بود، و در حکم وی، امروز حکم بمشیت و اختیار هم او راست: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ خلق که باشند که ایشان را حکم و اختیار بود؟ جبلت حدثان و اختیار انسان چه مرغ حضرت عزّت است؟! سُبْحانَهُ وَ تَعالی‌ عَمَّا یُشْرِکُونَ پاکست و متعالی از آنک دیگری را با وی حکم و اختیار بود، که خدایی شرکت نپذیرد.

وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ آن زخم خوردگان عدل ازل، و نابایستگان حضرت عزّت از مصطفی (ص) انسانیت دیدند، نبوت ندیدند. آدمیت دیدند عبودیت ندیدند. لا جرم میگفتند: إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ، أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ؟ آن دیده‌های شوخ ایشان بر مص کفر آلوده بود، و سزای دیدن جمال نبوّت نبود، از آن ندیدند. موسی علیه السلام از خضر بندگی دید آدمیّت ندید، لا جرم میان بخدمت دربست، و بر درگاه شاگردی و مریدی وی مجاور گشت. دیری‌ بباید تا تو از خلق و آدمی بیرون از تن ظاهر چیزی بینی. تو لیلی می‌بینی معشوقی نمی بینی. مجنون میدانی عاشقی نمیدانی. لا جرم از کوی حقائق و راه مردان دور افتادی. ای هفتاد سال در منزل خاک بمانده! و هرگز قدم در ولایت عشق ننهاده! پای بند صورت گشته، و هرگز عالم صفت ندیده:

تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
مرد معنی باش و گام از هفت گردون درگذار.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ بزرگ است و بزرگوار، خداوند مهربان، نیکو نام، رهی‌دار، آفریننده جهانیان، و دارنده همگان. پاک و بی‌عیب در نام و نشان. پاک از زاده و خود نزائیده، پاک از انباز و یاری دهنده، پاک از جفت و هم ماننده. خلق که آفرید، جفت آفرید قرین یکدیگر، نرینه و مادینه هر دو درهم ساخته، و شکل در شکل بسته، و جنس با جنس آرمیده، چنان که گفت: وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها. خداست که یکتاست، و در صفات بی‌همتاست، و از عیبها جداست. آفریننده و دارنده و پروراننده. چون خواهد که در آفرینش قدرت نماید، از یک قطره آب مهین صد هزار لطائف و عجائب بیرون آرد. اوّل خاکی، آن گه آبی، آن گه علقه‌ای، پس مضغه‌ای، پس استخوانی و پوستی، پس جانوری. چون چهار ماهه شود زنده شود در آن قرار مکین فی ظلمات ثلث درین شخص سه حوض آفریده یکی دماغ، یکی جگر، یکی دل. از دماغ جویهای اعصاب بر همه تن گشاده، تا قدرت حسّ و حرکت در وی میرود. از جگر رگها آرمیده، بر همه تن گشاده، تا غذا در وی میرود.
هوش مصنوعی: خداوند، که تنها و بی‌همتاست، همه چیز را از یک نفس واحد به وجود آورده است. او بزرگ و مهربان است، نام نیکو دارد و آفریننده همه جهانیان است. در نام و ویژگی‌هایش پاک و بی‌عیب است و از هر نوع نقص و کمبودی دور است. او جفت‌ها را آفرید تا به یکدیگر آرامش بخشند و نوع نر و ماده را در کنار هم قرار داد. خداوند یگانه، آفریننده و پروراننده است و در آفرینش خود قدرتی بی‌نظیر دارد. او از یک قطره آب کوچک، شگفتی‌ها و لطایف بسیاری خلق می‌کند. ابتدا خاکی می‌شود، سپس آبی، بعد در مرحله‌های مختلف به شکل‌های گوناگون، از جمله جنین، درمی‌آید. چون جنین به چهار ماهگی برسد، زنده می‌شود و در آن زمان، در درون آن سه قسمت مهم به وجود می‌آید: یکی برای تنفس (دماغ)، یکی برای پردازش غذا (جگر) و یکی برای احساسیات (دل). از دماغ عصب‌ها به تمام بدن توزیع می‌شوند تا حس و حرکت در آن جریان داشته باشد، و از جگر نیز رگ‌ها برای توزیع غذا در بدن فعال هستند.
از دل رگها جهنده، بر همه تن گشاده، تا روح در وی میرود. دماغ بر سه طبقه آفریده: در اول فهم نهاده، در دوم عقل نهاده، در سوم حفظ. چشم بر هفت طبقه آفریده. روشنایی و بینایی در آن نهاده. عجب‌تر ازین حدقه است بر اندازه عدس دانه‌ای، و آن گه صورت آسمان و زمین بدین فراخی در وی پیدا گشته. طرفه‌تر پیشانی که سخت آفرید با صلابت، تا موی نرویاند که آن گه جمال ببرد. پوست ابرو میانه آفرید تا موی برآید اندکی، و دراز نگردد.
هوش مصنوعی: خونی از رگ‌ها به همه بدن می‌دود تا روح در آن جاری شود. بینی به سه بخش تقسیم شده است: در بخش اول فهم قرار دارد، در بخش دوم عقل و در بخش سوم حافظه. چشم نیز به هفت قسمت تقسیم شده و روشنایی و بینایی در آن وجود دارد. جالب‌تر از آن، حدقه چشم به اندازه یک دانه عدس است، اما در آن تصویر آسمان و زمین به این وسعت قابل مشاهده است. پیشانی به خوبی و استحکام طراحی شده تا مویی از آن نروید و زیبایی خدشه‌دار نشود. پوست ابرو نیز به گونه‌ای ساخته شده که موی کمی بروز کند و طولانی نشود.
گوش بیافرید، آبی تلخ در وی نهاده، تا هیچ حیوان بوی فرو نشود، و در وی پیچ و تحریف بسیار آفریده، تا اگر خفته باشی و حشرات زمین قصد آن کند راه بر وی دراز شود، تا تو آگاه شوی. زبان در محل لعاب نهاد تا روان باشد، و از سخن گفتن باز نمانی. چشمه آب خوش از زیر زبان روان کرد، تا بادرار آب میدهد، و طعام بوی‌تر میشود، و اگر نه طعام بحلق فرو نشود. بر سر حلقوم حجابی آفرید تا چون طعام فرو بری، سر حلقوم بسته شود، تا طعام بمجری نفس فرو نشود. جگر بیافرید تا طعامهای رنگارنگ را همه یک صفت گرداند برنگ خون، تا غذای هفت اندام شود.
هوش مصنوعی: گوش را به گونه‌ای خلق کرد که بتواند شنیداری خاص داشته باشد و موانع موجود در آن باعث شود که حیوانات نتوانند بوی آن را تشخیص دهند. همچنین به آن پیچیدگی‌هایی اضافه کرد تا در صورت خواب بودن، اگر موجودات ریز به او نزدیک شوند، او متوجه شود. زبان را به طور جلوه‌ایی طراحی کرد تا بتواند به راحتی حرکت کند و از صحبت کردن باز نماند. در زیر زبان، چشمه‌ای از آب خوشبو ایجاد کرد تا هنگام نوشیدن، غذا خوشمزه‌تر شود وگرنه غذا به آسانی فرو نخواهد رفت. بر روی لوله‌ی حلق نیز پرده‌ای قرار داد تا وقتی غذا را می‌خوریم، در حلق بسته شود و از ورود غذا به مسیر تنفس جلوگیری کند. جگر نیز به وجود آورد تا تمامی غذاهای مختلف را به یک شکل تبدیل کند و به رنگ خون درآورده، تا خوراکی مناسب برای بدن شود.
پاکست و بی‌عیب خداوندی که از یک قطره آب مهین این همه صنع پیدا کرد، و چندین عجائب و بدائع قدرت بنمود، چون اندیشه کنی بگوی: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ! زهی نیکوکار زیبا نگار آفریدگار! تن نگاشت و دل نگاشت. چون تن نگاشت خود را ستود، گفت: فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. چون دل نگاشت ترا ستود، گفت: أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ. در علم ازلی و قضاء ابدی و رفته قلم است که رویهایی بخواهد گردانید، چون بنگاشتن روی رسید گفت: نیکو نگارید، نگارگر ستود نه نگار، که اگر نگار ستودی نه روا بودی که بزدودی، که کریم ستوده خویش محو نکند، برداشته خویش رد نکند. چون بدل رسید نگار ستود نه نگارگر، تا بدانی که نگار دل را هرگز نخواهد زدود.
هوش مصنوعی: خداوندی که از یک قطره آب، این همه آفرینش را به وجود آورد و نشانه‌های شگفت‌انگیز قدرت خود را نشان داد، یادآوری برای ماست که بگوییم: سپاس و زیبایی مخصوص اوست، بهترین خالق! آفریدگار زیبایی که تن و دل را به زیبایی آفرید. وقتی تن را آفرید، خود را ستود و گفت: سپاس خداوند بهترین خالق. و هنگامی که دل را آفرید، به تو افتخار کرد و گفت: اینان کسانی‌اند که هدایت یافته‌اند. در دانش ازلی و تقدیر ابدی، تقدیر شده است که چهره‌هایی را خلق کند. هنگام خلق چهره، گفت: زیبا آفریدید، باید نگارنده را ستود و نه نگاره را، زیرا اگر نگاره را ستایش کنی، درست نیست که آن را محو کنی، زیرا آفریدگار کریم هرگز خود را نمی‌زاید و نمی‌کاهد. در هنگام خلق دل، باید نگاره را ستود و نه نگارنده را، تا بدانی که نگار دل هرگز محو نخواهد شد.
وَ لا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَ لا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ بیک قول مراد باین مشرکان‌اند که پرستنده اصنام بودند. جای دیگر گفت: وَ کانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً، ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ. حجت است بر اهل قدر که بنده را استطاعت نهادند، و قدرت بر مباشرت فعل پیش از فعل، و ازین آیت بی‌خبراند و بی‌نصیب که ملک میگوید جلّ جلاله: نه استطاعت دارند و نه قدرت. نه خود را بکار آیند نه دیگران را. نه جلب منفعت توانند نه دفع مضرت، مگر آنچه اللَّه خواهد که توانند. که خواست خواست اللَّه است، و توان توان او. بنده بخود هیچ نتواند، همه بتقدیر اللَّه است. نیکی و بدی، سود و زیان، عطا و منع، غنا و فقر همه بتقدیر و خواست اللَّه است. خیر بتقدیر او و رضاء او، شر بتقدیر او، نه برضاء او. در عالم چیست مگر بخواست او؟ موی نجنبد بر تن هیچ کس مگر بمشیت او. خطرت ناید در دل هیچ خلق مگر بعلم او. آدمی از خاک آفریده او، و اسیر در قبضه او. هیچ چیز بر وی نرود مگر بحکم او و بمشیت او. هر چه خواهد کند بر بنده او. اگر سوزد یا نوازد خواند یا راند، او را رسد، و کس را نیست اعتراض بر او: لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. چنان که در بدایت آفرینش خلق بمشیت وی بود، و در حکم وی، امروز حکم بمشیت و اختیار هم او راست: ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ خلق که باشند که ایشان را حکم و اختیار بود؟ جبلت حدثان و اختیار انسان چه مرغ حضرت عزّت است؟! سُبْحانَهُ وَ تَعالی‌ عَمَّا یُشْرِکُونَ پاکست و متعالی از آنک دیگری را با وی حکم و اختیار بود، که خدایی شرکت نپذیرد.
هوش مصنوعی: آنها نه قادر به یاری خود هستند و نه می‌توانند دیگری را یاری دهند. این در مورد مشرکان است که به بت‌ها پرستش می‌کردند. در جایی دیگر گفته شده که آنها نمی‌توانند بشنوند و از شنیدن نیز ناتوانند. این موضوع دلیلی بر این است که انسان‌ها دارای استطاعت و قدرت هستند، ولی آنچه در این آیه آمده، نشان می‌دهد که آنها نه توانایی دارند و نه قدرتی. نه می‌توانند به خود کمک کنند و نه به دیگران، و نه می‌توانند منفعتی جلب کنند یا ضرری را دفع کنند، مگر آنچه که خدا بخواهد. اراده خدا اراده‌ای نه‌پذیر است و توانایی نیز مربوط به اوست. آدمی هیچ کاری از پیش خود نمی‌تواند انجام دهد و همه چیز بر اساس تقدیر خداوند است. نیکی و بدی، سود و زیان و هر آنچه وجود دارد، همه تحت تقدیر و خواست او قرار دارد. خیر به اراده اوست و شر اگرچه به تقدیر اوست، اما مورد رضایت او نمی‌باشد. در این دنیا هیچ چیزی جز به خواست او نمی‌تواند باشد. حتی حرکاتی که بر روی بدن انسان‌ها رخ می‌دهد، نیز به مشیت اوست. هیچ خیالی در دل هیچ فردی به جز به علم او به وجود نمی‌آید. انسان از خاک او آفریده شده و در چنگال اوست. هیچ چیز بدون اراده و مشیت او نمی‌تواند اتفاق بیفتد. او هر چه بخواهد در مورد بندگانش انجام می‌دهد. اگر کسی را بسوزاند یا نوازش کند یا به دور براند، این به او تعلق دارد و هیچ کس حق اعتراض بر او را ندارد، چرا که او را از آنچه انجام می‌دهد، نمی‌توان پرسید و دیگران مورد سؤال قرار می‌گیرند. همان‌طور که در آغاز آفرینش، همه چیز به مشیت او بود، امروز هم حکم و مشیت با اوست. هیچ انسانی حق انتخاب و اراده ندارد. چقدر از آن خداوند بالاتر و پاک‌تر است که هیچ کس دیگری را در انتخاب و اراده شریک خویش قرار دهد.
وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ آن زخم خوردگان عدل ازل، و نابایستگان حضرت عزّت از مصطفی (ص) انسانیت دیدند، نبوت ندیدند. آدمیت دیدند عبودیت ندیدند. لا جرم میگفتند: إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ، أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ؟ آن دیده‌های شوخ ایشان بر مص کفر آلوده بود، و سزای دیدن جمال نبوّت نبود، از آن ندیدند. موسی علیه السلام از خضر بندگی دید آدمیّت ندید، لا جرم میان بخدمت دربست، و بر درگاه شاگردی و مریدی وی مجاور گشت. دیری‌ بباید تا تو از خلق و آدمی بیرون از تن ظاهر چیزی بینی. تو لیلی می‌بینی معشوقی نمی بینی. مجنون میدانی عاشقی نمیدانی. لا جرم از کوی حقائق و راه مردان دور افتادی. ای هفتاد سال در منزل خاک بمانده! و هرگز قدم در ولایت عشق ننهاده! پای بند صورت گشته، و هرگز عالم صفت ندیده:
هوش مصنوعی: و تو آنها را می‌بینی که به تو نگاه می‌کنند اما نمی‌بینند. این زخم‌خوردگان عدالت جاویدان و نابینایان عزت از پیامبر (ص) انسانیت را مشاهده کردند، اما نبوت را نمی‌شناسند. آدمیت را می‌بینند، اما عبودیت را درک نمی‌کنند. بنابراین می‌گویند: «این قطعاً سحری روشن است. آیا ما باید خدایان‌مان را برای شاعری دیوانه رها کنیم؟» چشم‌های بی‌فکر آنها به کفر آلوده شده و ظرفیت دیدن جمال نبوت را ندارند، از این رو نمی‌بینند. موسی علیه‌السلام از خضر بندگی را دید، اما آدمیت را نمی‌دید و بدین خاطر در خدمت او فرود آمد و به مقام شاگردی و مریدی‌اش نزدیک شد. برای تو زمان زیادی باید بگذرد تا از خلق و انسانیت فراتر از ظاهر چیزی ببینی. تو تنها لیلی را می‌بینی و از محبوبش غافل هستی. می‌دانی که مجنون است، اما نمی‌دانی که عاشق است. بدین سبب از مسیر حقایق و راه مردان دور مانده‌ای. ای کسی که هفتاد سال در دنیای مادی مانده‌ای و هرگز قدمی در ولایت عشق برنداشته‌ای! پای تو در صورت‌ها بند است و هرگز صفات عالم را ندیده‌ای.
تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی
مرد معنی باش و گام از هفت گردون درگذار.
هوش مصنوعی: تا زمانی که فقط به ظواهر و شکل‌های ظاهری توجه می‌کنی، به حقیقت و معنای واقعی زندگی نرسیده‌ای. پس باید به معنا و عمق وجودی خود پدیدار شوی و فراتر از دنیای مادی و دایره محدودیت‌های آن گام برداری.