گنجور

۱۰ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ الایة بدان که سرّ رسالت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان بخلق آنست که رب العالمین جل جلاله و عظم شأنه خلق را بیافرید، و ایشان را بدو صنف بیرون داد: صنفی اهل سعادت سزای رحمت و کرامت، و صنفی اهل شقاوت سزای عقوبت و نقمت. پیغامبران را فرستاد بایشان بشارت و نذارت را، چنان که گفت: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ. بشارت سعدا راست اظهار مغفرت و رحمت را، و نذارت اشقیا را اظهار عزت و قدرت را. سعدا را گفت: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً. اشقیا را گفت: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً. و اگر اللَّه خواستندی خلق ایمان آوردندی بی‌پیغامبران و بی‌سفیران و رسولان، لکن خواست که از بندگان خود لختی را گرامی گرداند برسالت خویش، و بر فرق ایشان نهد تاج کرامت خویش. نه بینی که هر یکی را از ایشان شرفی دیگر داد و نواختی و تخصیصی دیگر؟! خلیل (ع) را گفت: دوست من است: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. آدم (ع) را گفت: صفیّ من است: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ. موسی (ع) را گفت: کلیم من است: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی‌ تَکْلِیماً. عیسی (ع) را گفت: وَ رُوحٌ مِنْهُ. مصطفی (ص) را گفت: حبیب من است: ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی‌.

هر آئینه این تخصیص و تشریف عز و مرتبت ایشان راست نه نظام ملک خویش را، که ملک او بجلال احدیت و کمال صمدیّت او خود راست است، از خلق پیوندی نباید:

و لوجهها من وجهها قمر
و لعینها من عینها کحل.

ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ الایة قومی را در سرّاء و ضرّاء آزمایش کردند بهر دو حال کفور آمدند. نه قدر نعمت شناختند و نه با محنت درساختند، تا روز نعمت ایشان بسر آمد، و شب محنت را خود صبح برنامد. ایشان را میگوید: فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. باز قومی دیگر بمحنت صبر کردند، و در نعمت شکر، تا بصبر درجات اعلی یافتند، و بشکر قربت و مواصلت دیدند.

فضیل عیاض میگوید: مردی ازین پارسایان روزگار و نیک مردان وقت درمی سیم برداشت، ببازار شد تا طعام خرد. دو مرد را دید بهم درآویخته، و با یکدیگر جدالی و خصومتی درگرفته، گفت: این خصومت شما از بهر چیست؟ گفتند از بهر یک درم سیم. آن یک درم که داشت بایشان داد، و میان ایشان صلح افکند. بخانه باز آمد و قصه با عیال خود بگفت. عیال وی گفت: اصبت و احسنت و وفّقت. و در همه خانه ایشان برداشتنی و نهادنی هیچ نبود مگر اندکی ریسمان. آن بوی داد تا بآن طعام خرد. ریسمان ببازار برد و هیچ کس نخرید. باز گشت تا بخانه باز آید، مردی را دید که ماهی میفروخت، و ماهی وی کاسد بود، کس نمیخرید هم چنان که ریسمان وی. گفت: ای خواجه! ماهی تو نمیخرند و ریسمان من نمیخرند. چه بینی اگر با یکدیگر معاملت کنیم؟ ریسمان بوی داد و ماهی بستد. بخانه آورد، شکم وی بشکافتند دانه مروارید پر قیمت از شکم وی بیرون آمد. بجوهریان برد، بصد هزار درم آن را برگرفتند. بخانه باز آورد. مرد و زن هر دو خدای را شکر و سپاسداری کردند، و در عبادت و تواضع بیفزودند. سائلی بر در سرای ایشان بایستاد، گفت: رجل مسکین محتاج ذو عیال. مردی‌ام درمانده و درویش دارنده عیال. با من رفق کنید. زن با مرد مینگرد و میگوید: هذه و اللَّه قصتنا الّتی کنّا فیها.

ما همچنین بودیم تا اللَّه ما را نعمت داد، و آسانی و فراخی. شکر نعمت را با درویش قسمت کنیم آنچه داریم. پس آن را بدو قسم نهادند یک قسم بدرویش دادند و یک قسم از بهر خود بگذاشتند. آن درویش پاره‌ای برفت و باز گشت گفت: من سائل نه‌ام که من فرستاده خداام بشما. اللَّه شما را آزمایش کرد در سرّا و در ضرّا. در سرّا شکور دید شما را و در ضرّا صبور. در دنیا شما را بی‌نیاز کرد و فردا در عقبی آن بینید که: «لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر».

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‌ آمَنُوا الایة لو أنهم صدقوا وعدی، وَ اتَّقَوْا مخالفتی لنوّرت قلوبهم بمشاهدتی، و هو برکة السماء، و زیّنت جوارحهم بخدمتی، و هو برکة الارض. مشاهده دل برکت آسمان خواند، که دل از عالم علوی است، و اصل آن از نور، و خدمت جوارح برکت زمین خواند، که جوارح از عالم سفلی است، و اصل آن از خاک.

لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ از روی اشارت میگوید: اعتبار نه بکثرت است که اعتبار ببرکت است. نگفت ایشان را نعمت مضاعف کنیم بلکه گفت: برکت در نعمت کنیم.

روز خندق هزار مرد از یاران رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه کار میکردند. همه گرسنه شدند و طعامی نبود جابر بن عبد اللَّه گفت: یا رسول اللَّه! ما را یک صاع جو نهاده و یک سر گوسفند، چه فرمایی؟ گفت: رو آن جو آرد کن و خمیر ساز، و گوسفند بکش و پاک کن و دیگ بر سر آتش نه. مصطفی رفت و دست مبارک خویش بر سر آن خمیر نهاد، و انگشت خویش بدهن خویش تر کرد، و بسر دیگ فراز آورد. آن گه یاران را گروه گروه میخواندند، و از آن خمیر نان می‌پختند، و از آن دیگ میخوردند، تا هزار مرد از آن بخوردند، و آن نیز چیزی بر سر آمد، تا بدانی که کار برکت دارد نه کثرت.

أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری‌ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً مالک دینار پدر خویش را گفت: یا ابت! ان الناس ینامون، مالک لا تنام؟! پدر جواب داد: ان اباک یخاف البیات. گفت: ای پدر! چرا بشب نخسبی و تن را در خواب آسایش ندهی؟! گفت جان بابا! پدرت از شبیخون میترسد: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ الایة. من عرف علوّ قدره خشی خفیّ مکره، و من امن خفیّ مکره نسی عظیم قدره.

قال النصر اباذی: کیف یأمن الجانی المکر؟! و ایّ جنایة اکبر من جنایة من شاهد شیئا من افعاله؟! هل هو الا متوثب علی الرّبوبیة و منازع للوحدانیة؟ و قال الجنید: احسن العباد حالا من وقف مع اللَّه علی حفظ الحدود و الوفاء بالعهود، و اللَّه عزّ و جلّ یقول: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ.

۱۰ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ اینجا ضمیری محذوف است یعنی: و ما ارسلنا فی قریة من نبی فکذبه اهلها، إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ بأساء فقر است و ضراء گرسنگی، و گفته‌اند: بأساء زیان تن است و ضراء زیان مال میگوید: هیچ پیغامبر نفرستادیم بشهری که مستکبران و گردن کشان آن شهرها پیغامبرا را دروغ زن گرفتند و اذی نمودند مگر که آن مستکبران را بد ریشی و گرسنگی و قحط و بلا فرو گرفتیم، بآن گرفتیم تا مگر در زارند و توبه کنند، و بحق تن در دهند. نکردند توبه، و تن در ندادند بحق، پس ما باز گردانیدیم آن بلا و شدت، و بجای درویشی توانگری دادیم، و بجای بلا تندرستی، و بجای محنت نعمت، تا در آن نعمت بنازیدند و بیفزودند هم در مال و هم در فرزند. اینست که گفت: حَتَّی عَفَوْا ای کثروا و کثرت اموالهم و اولادهم یقال: عفا شعره، ای: کثر، و منه‌۱۱ - النوبة الاولى: قوله تعالی: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ سالاران قوم فرعون گفتند: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ (۱۰۹) اینست بدرستی جادویی دانا استاد.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ الایة بدان که سرّ رسالت پیغامبران و حکمت فرستادن ایشان بخلق آنست که رب العالمین جل جلاله و عظم شأنه خلق را بیافرید، و ایشان را بدو صنف بیرون داد: صنفی اهل سعادت سزای رحمت و کرامت، و صنفی اهل شقاوت سزای عقوبت و نقمت. پیغامبران را فرستاد بایشان بشارت و نذارت را، چنان که گفت: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ. بشارت سعدا راست اظهار مغفرت و رحمت را، و نذارت اشقیا را اظهار عزت و قدرت را. سعدا را گفت: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً. اشقیا را گفت: بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً. و اگر اللَّه خواستندی خلق ایمان آوردندی بی‌پیغامبران و بی‌سفیران و رسولان، لکن خواست که از بندگان خود لختی را گرامی گرداند برسالت خویش، و بر فرق ایشان نهد تاج کرامت خویش. نه بینی که هر یکی را از ایشان شرفی دیگر داد و نواختی و تخصیصی دیگر؟! خلیل (ع) را گفت: دوست من است: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. آدم (ع) را گفت: صفیّ من است: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ. موسی (ع) را گفت: کلیم من است: وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی‌ تَکْلِیماً. عیسی (ع) را گفت: وَ رُوحٌ مِنْهُ. مصطفی (ص) را گفت: حبیب من است: ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلی‌.
هوش مصنوعی: در آیات قرآن آمده است که خداوند پیامبران را به سوی مردم فرستاده است تا بشارت و هشدار دهند. این اقدام حکمت خاصی دارد، زیرا خداوند بشر را به دو دسته تقسیم کرده است: گروهی که شایسته رحمت و سعادت هستند و گروهی که سزاوار عذاب و شقاوتند. پیامبران وظیفه دارند که اهل سعادت را به مغفرت و رحمت خدا امیدوار کنند و اهل شقاوت را از عذاب الهی بترسانند. خداوند می‌خواست که از میان بندگان خود، برخی را به مقام رسالت برساند و به آنها کرامت خاصی عطا کند. هر پیامبر به نوعی از تشریف و جایگاه خاص برخوردار شد: ابراهیم خلیل، آدم صفی، موسی کلیم و عیسی روح‌الله نامیده شده‌اند. همچنین پیامبر اسلام به عنوان حبیب خدا معرفی شده است.
هر آئینه این تخصیص و تشریف عز و مرتبت ایشان راست نه نظام ملک خویش را، که ملک او بجلال احدیت و کمال صمدیّت او خود راست است، از خلق پیوندی نباید:
هوش مصنوعی: این اختصاص و مقام والای ایشان نه تنها نظام ملک خودشان را مختل نمی‌کند، بلکه خود این ملک به عظمت و کمال بی‌نهایت او بستگی دارد و نباید هیچ وابستگی به مخلوقات داشته باشد.
و لوجهها من وجهها قمر
و لعینها من عینها کحل.
هوش مصنوعی: صورتش مانند ماه روشن است و چشمانش به زیبایی کحل می‌باشد.
ثُمَّ بَدَّلْنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ الایة قومی را در سرّاء و ضرّاء آزمایش کردند بهر دو حال کفور آمدند. نه قدر نعمت شناختند و نه با محنت درساختند، تا روز نعمت ایشان بسر آمد، و شب محنت را خود صبح برنامد. ایشان را میگوید: فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. باز قومی دیگر بمحنت صبر کردند، و در نعمت شکر، تا بصبر درجات اعلی یافتند، و بشکر قربت و مواصلت دیدند.
هوش مصنوعی: سپس ما مکان بدی را به خوبی تبدیل کردیم. قوم را در زمان شادی و ناامیدی آزمایش کردند، اما در هر دو حالت کفران کردند. نه قدر نعمت را دانستند و نه با مشکلات کنار آمدند، تا اینکه روزهای خوششان به پایان رسید و شب مشکلات آغاز شد. به آنها می‌گوید: "پس ما آنها را ناگهانی گرفتیم و خودشان خبر نداشتند." اما قوم دیگری بودند که در مقابل مشکلات صبر کردند و در زمان نعمت شکر گزاردند، تا از این صبر درجات عالی کسب کردند و با شکرگزاری به نزدیکی و ارتباط با خدا رسیدند.
فضیل عیاض میگوید: مردی ازین پارسایان روزگار و نیک مردان وقت درمی سیم برداشت، ببازار شد تا طعام خرد. دو مرد را دید بهم درآویخته، و با یکدیگر جدالی و خصومتی درگرفته، گفت: این خصومت شما از بهر چیست؟ گفتند از بهر یک درم سیم. آن یک درم که داشت بایشان داد، و میان ایشان صلح افکند. بخانه باز آمد و قصه با عیال خود بگفت. عیال وی گفت: اصبت و احسنت و وفّقت. و در همه خانه ایشان برداشتنی و نهادنی هیچ نبود مگر اندکی ریسمان. آن بوی داد تا بآن طعام خرد. ریسمان ببازار برد و هیچ کس نخرید. باز گشت تا بخانه باز آید، مردی را دید که ماهی میفروخت، و ماهی وی کاسد بود، کس نمیخرید هم چنان که ریسمان وی. گفت: ای خواجه! ماهی تو نمیخرند و ریسمان من نمیخرند. چه بینی اگر با یکدیگر معاملت کنیم؟ ریسمان بوی داد و ماهی بستد. بخانه آورد، شکم وی بشکافتند دانه مروارید پر قیمت از شکم وی بیرون آمد. بجوهریان برد، بصد هزار درم آن را برگرفتند. بخانه باز آورد. مرد و زن هر دو خدای را شکر و سپاسداری کردند، و در عبادت و تواضع بیفزودند. سائلی بر در سرای ایشان بایستاد، گفت: رجل مسکین محتاج ذو عیال. مردی‌ام درمانده و درویش دارنده عیال. با من رفق کنید. زن با مرد مینگرد و میگوید: هذه و اللَّه قصتنا الّتی کنّا فیها.
هوش مصنوعی: فضیل عیاض می‌گوید: مردی از پارسایان زمان خود، روزی مقداری سیم برداشت و به بازار رفت تا غذایی خریداری کند. در حین خرید، دو مرد را دید که با هم درگیر شده‌اند و بینشان قهری درگرفته است. از آن‌ها پرسید که چرا با هم دعوا می‌کنند و آن‌ها گفتند که به خاطر یک درم سیم است. او آن یک درم را به آن‌ها داد و بینشان صلح برقرار کرد. سپس به خانه برگشت و این داستان را برای خانواده‌اش تعریف کرد. همسرش گفت: چقدر کار خوبی کردی و موفق شدی. آن‌ها در خانه چیزی جز مقدار کمی ریسمان نداشتند، که او آن را هم برای تهیه غذا داد. ریسمان را به بازار برد، اما هیچ‌کس آن را خرید. وقتی که به خانه برگشت، مردی را دید که در حال فروش ماهی بود، اما ماهی‌اش هم کسادی داشت و کسی نمی‌خرید. او به آن مرد گفت: ماهی تو را نمی‌خرند و ریسمان من هم فروش نرفت. چرا که به هم معامله نکنیم؟ او ریسمان را به مرد فروشنده داد و در عوض ماهی خرید. وقتی به خانه آوردند و شکم ماهی را شکافتند، دانه‌ای مروارید گرانبها از آن بیرون آمد. آن را به بازار بردند و به قیمت صد هزار درم فروختند. وقتی به خانه برگشتند، هر دو خدا را شکر کردند و به عبادت و تواضع خود افزودند. در این حین، سائلی در درب خانه‌شان ایستاده بود و گفت: من مردی مسکین و نیازمند هستم. زن به شوهرش نگاهی کرد و گفت: این دقیقاً همان داستانی است که ما در آن بودیم.
ما همچنین بودیم تا اللَّه ما را نعمت داد، و آسانی و فراخی. شکر نعمت را با درویش قسمت کنیم آنچه داریم. پس آن را بدو قسم نهادند یک قسم بدرویش دادند و یک قسم از بهر خود بگذاشتند. آن درویش پاره‌ای برفت و باز گشت گفت: من سائل نه‌ام که من فرستاده خداام بشما. اللَّه شما را آزمایش کرد در سرّا و در ضرّا. در سرّا شکور دید شما را و در ضرّا صبور. در دنیا شما را بی‌نیاز کرد و فردا در عقبی آن بینید که: «لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر».
هوش مصنوعی: ما همچنین تا زمانی که خداوند به ما نعمت و فراخی عطا کرد، شکرگزاری را با درویش تقسیم کردیم. از آنچه داشتیم کمی را به درویش دادیم و قسمتی را برای خود نگه داشتیم. آن درویش مدتی رفت و سپس بازگشت و گفت: من سائل نیستم، بلکه فرستاده خدا هستم به شما. خداوند شما را در حال آسایش و سختی آزمایش کرد. در دوران آسایش شکرگزار دید و در سختی صبور. در این دنیا شما را بی‌نیاز کرده و در روز قیامت خواهید دید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر دل هیچ بشری مختصر خیال آن نخواهد گذشت.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‌ آمَنُوا الایة لو أنهم صدقوا وعدی، وَ اتَّقَوْا مخالفتی لنوّرت قلوبهم بمشاهدتی، و هو برکة السماء، و زیّنت جوارحهم بخدمتی، و هو برکة الارض. مشاهده دل برکت آسمان خواند، که دل از عالم علوی است، و اصل آن از نور، و خدمت جوارح برکت زمین خواند، که جوارح از عالم سفلی است، و اصل آن از خاک.
هوش مصنوعی: اگر اهل روستاها ایمان داشتند و به وعده من راست می‌گفتند و از مخالفت با من پرهیز می‌کردند، دل‌هایشان را با دیدن من روشن و نورانی می‌کردم که برکت آسمان است. همچنین، اعضای بدنشان را با خدمت به من زینت می‌بخشیدم که برکت زمین نامیده می‌شود. مشاهده دل، برکت آسمان محسوب می‌شود زیرا دل به عالم بالا تعلق دارد و منشأ آن از نور است. در حالی که خدمت به اعضای بدن، برکت زمین است چون اعضا از عالم پایین نشأت می‌گیرند و اصل آن‌ها از خاک است.
لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ از روی اشارت میگوید: اعتبار نه بکثرت است که اعتبار ببرکت است. نگفت ایشان را نعمت مضاعف کنیم بلکه گفت: برکت در نعمت کنیم.
هوش مصنوعی: در این متن به این نکته اشاره می‌شود که مهم، برکت است نه صرفاً کثرت. به عبارت دیگر، اینکه ما بخواهیم چیزهای زیادی داشته باشیم، اهمیت کمتری نسبت به این دارد که آنچه داریم از برکت برخوردار باشد. در واقع، منظور این است که باید نعمت‌هایمان دارای برکت باشند، نه اینکه فقط تعداد آنها زیاد باشد.
روز خندق هزار مرد از یاران رسول صلوات اللَّه و سلامه علیه کار میکردند. همه گرسنه شدند و طعامی نبود جابر بن عبد اللَّه گفت: یا رسول اللَّه! ما را یک صاع جو نهاده و یک سر گوسفند، چه فرمایی؟ گفت: رو آن جو آرد کن و خمیر ساز، و گوسفند بکش و پاک کن و دیگ بر سر آتش نه. مصطفی رفت و دست مبارک خویش بر سر آن خمیر نهاد، و انگشت خویش بدهن خویش تر کرد، و بسر دیگ فراز آورد. آن گه یاران را گروه گروه میخواندند، و از آن خمیر نان می‌پختند، و از آن دیگ میخوردند، تا هزار مرد از آن بخوردند، و آن نیز چیزی بر سر آمد، تا بدانی که کار برکت دارد نه کثرت.
هوش مصنوعی: در روز خندق، هزار نفر از یاران پیامبر مشغول کار بودند و همه گرسنه شدند بدون اینکه غذایی داشته باشند. جابر بن عبدالله پیشنهاد کرد که یک صاع جو و یک گوسفند داریم، چه کار کنیم؟ پیامبر فرمودند که جو را آرد کرده و خمیر بسازند و گوسفند را ذبح کنند و آماده کنند و دیگ را بر آتش بگذارند. سپس پیامبر خود به آن خمیر دست زد و انگشتش را تر کرد و به دیگ نزدیک کرد. یاران را یکی یکی صدا می‌زدند و از آن خمیر نان می‌پختند و از دیگ می‌خوردند تا اینکه هزار نفر از آن غذا خوردند و مقدار بیشتری از آن باقی ماند، تا نشان دهد که برکت در کار است نه در تعداد.
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری‌ أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا بَیاتاً مالک دینار پدر خویش را گفت: یا ابت! ان الناس ینامون، مالک لا تنام؟! پدر جواب داد: ان اباک یخاف البیات. گفت: ای پدر! چرا بشب نخسبی و تن را در خواب آسایش ندهی؟! گفت جان بابا! پدرت از شبیخون میترسد: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ الایة. من عرف علوّ قدره خشی خفیّ مکره، و من امن خفیّ مکره نسی عظیم قدره.
هوش مصنوعی: آیا مردم روستاها احساس امنیت کردند که ناگهان عذاب ما به سراغشان بیاید؟ مالک به پدرش گفت: پدر جان! مردم در خواب هستند، اما تو چرا نمی‌خوابی؟ پدر پاسخ داد: من از خطرات شب می‌ترسم. او گفت: چرا در شب خواب راحتی نداشته باشی؟ پدرش پاسخ داد: جانم، پدر تو از حمله شبانه می‌ترسد. آیا آنها از مکر خدا در امان هستند؟ کسی که مقام و عظمت خداوند را بشناسد از مکر پنهان او می‌ترسد و کسی که از مکر پنهان او احساس امنیت کند، بزرگی خدا را فراموش می‌کند.
قال النصر اباذی: کیف یأمن الجانی المکر؟! و ایّ جنایة اکبر من جنایة من شاهد شیئا من افعاله؟! هل هو الا متوثب علی الرّبوبیة و منازع للوحدانیة؟ و قال الجنید: احسن العباد حالا من وقف مع اللَّه علی حفظ الحدود و الوفاء بالعهود، و اللَّه عزّ و جلّ یقول: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ.
هوش مصنوعی: نصر اباذی می‌گوید: چگونه جنایتکار می‌تواند از مکر فارغ باشد؟ و آیا بزرگ‌تر از جنایتی وجود دارد که کسی بخواهد شاهد اقدامات خود باشد؟ این عمل فقط به معنای شورش بر ربوبیت و مخالفت با یگانگی است. همچنین جنید می‌گوید: بهترین وضعیت عبادت‌کنندگان این است که در برابر خداوند به حفظ حدود و وفای به عهد بایستند. خداوند متعال می‌فرماید: «و ما برای بیشتر آن‌ها عهدی نیافتیم و اگر هم یافتیم، بیشترشان فاسق بودند».