قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ اینجا ضمیری محذوف است یعنی: و ما ارسلنا فی قریة من نبی فکذبه اهلها، إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ بأساء فقر است و ضراء گرسنگی، و گفتهاند: بأساء زیان تن است و ضراء زیان مال میگوید: هیچ پیغامبر نفرستادیم بشهری که مستکبران و گردن کشان آن شهرها پیغامبرا را دروغ زن گرفتند و اذی نمودند مگر که آن مستکبران را بد ریشی و گرسنگی و قحط و بلا فرو گرفتیم، بآن گرفتیم تا مگر در زارند و توبه کنند، و بحق تن در دهند. نکردند توبه، و تن در ندادند بحق، پس ما باز گردانیدیم آن بلا و شدت، و بجای درویشی توانگری دادیم، و بجای بلا تندرستی، و بجای محنت نعمت، تا در آن نعمت بنازیدند و بیفزودند هم در مال و هم در فرزند. اینست که گفت: حَتَّی عَفَوْا ای کثروا و کثرت اموالهم و اولادهم یقال: عفا شعره، ای: کثر، و منه
قوله صلی اللَّه علیه و سلم: «احفوا الشوارب و اعفوا اللّحی».
پس ایشان را در آن نعمت بطر بگرفت و در طغیان بیفزودند و تمرد بیشتر نمودند. و از سر نادانی و غمری گفتند: قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ ای: قد أصاب آباءنا فی الدّهر هر مثل ما اصابنا، و تلک عادة الدهر، و لیست هی عقوبة من اللَّه فکونوا علی ما انتم علیه. با یکدیگر گفتند: عادت روزگار اینست، یک چند نعمت و یک چند محنت. و آن محنت و شدت نه عقوبتی است از اللَّه بر ما، و نه چیزی است که علی الخصوص فرو آمد بما، باری بر سر کار خویش و بر دین خویش باشید، و از آنچه بودید هیچ بمگردید، فلمّا فسدوا علی الامرین جمیعا اخذهم اللَّه بغتة و هم لا یشعرون بنزول العذاب، اینست که رب العالمین گفت: فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. چون در هر دو حال نعمت و شدت روی از فساد بنگردانیدند، و در نعمت شکر نکردند، بلکه در طغیان بیفزودند، ما ایشان را فرا گرفتیم بعذاب ناگاه، از آنجا که ندانستند و گوش نداشتند. این آیت تخویف مشرکان قریش است و تهدیدی که ربّ العالمین ایشان را میدهد، که اگر شما همان معاملت کنید که ایشان کردند، شما را هم چنان گیریم که ایشان را گرفتیم، آن گه از ایشان خبر داد که: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری التی عذبت من قوم نوح و عاد و ثمود و امثالهم، آمَنُوا بتوحید اللَّه وَ اتَّقَوْا اللَّه بحقّه الّذی فرضه علیهم ما قحط عنهم المطر و لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ ای نزّلنا علیهم. یقال: فتح علی بنی فلان اذا اصابوا خیرا. و بر قراءت شامی لفتّحنا مشدّد بر معنی مبالغت، بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ یعنی المطر وَ الْأَرْضِ یعنی النّبات وَ لکِنْ کَذَّبُوا الرسل فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ من الشّرک و التکذیب و اعمالهم الخبیثة، فأهلکناهم بها. این آیت دلیل است که خصب دیار و نعمت فراخ و روزی فراوان در آب آسمان و نبات زمین بسته، و آب آسمان و نبات زمین در ایمان و تقوی بندگان بسته. چون بر عموم شعار مسلمانی نگه دارند، و دین و شریعت را بزرگ دارند و شرائط ایمان و تقوی بجای آرند ربّ العزّة نعمت و معاش بر بندگان فراخ دارد، و اگر بعکس این بود قحط و بلا و شدّت پدید آید. و گفتهاند: برکات آسمان قبول دعا است و برکات زمین تسهیل حاجات، چون ایمان و تقوی بود دعا مستجاب باشد و حاجتها روا و روان.
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری یعنی اهل مکة و ما حولها. این سخن بر مخرج استفهام بیرون داد و معنی تحذیر است. أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ای عذابنا بَیاتاً ای لیلا وَ هُمْ نائِمُونَ.
أَ وَ أَمِنَ قراءت حجازی و شامی بسکون واو است، و معنی همانست، أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی ای نهارا وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ای ساهون لا هون فی غیر ما یجدی علیهم.
معنی دیگر هر دو آیت آنست که کفره قریش بعد از آنکه مصطفی را تکذیب کردند نه رواست ایشان را که ایمن نشینند از عذاب و بأس حقّ، نه در شب و نه در روز، که عذاب ما ناگاه ایشان را گیرد بوقت غفلت یا در شب یا در روز. این هم چنان است که گفت: أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً.
ثم قال: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ مکر اللَّه آنست که باطاعت خواند و فرا نگذارد، یا از معصیت باز زند و در افکند، یا بنده را بر طلب چیزی دارد که وی را آن نداد یا پندارهای در وی افکند، و جز از آن کند. فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ الّذین لا یؤمنون به.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ ای أ و لم یبیّن لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ یسکنون فیها و ینالون من ثمارها مِنْ بَعْدِ أَهْلِها ای الامم الخالیة الّذین اهلکوا بقبیح فعلهم، فعمل هؤلاء اعمالهم و عتوا علی ربّهم، أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ای اهلکناهم کما اهلکنا من قبلهم.
خلاصه سخن اینست که: أ و لم یبیّن لهم اهلاکنا اهلها ان لو نشاء أصبناهم.
میگوید: باز ننمود ایشان را که در زمین نشستهاند هلاک کردن ما پیشینیان را، که اگر خواهیم اینان را هلاک کنیم چنان که ایشان را کردیم. و خواندهاند در شواذّ: ا و لم نهد بنون، و معنی آنست که پیدا نکردیم و باز ننمودیم اینان را که درین شهرها نشستهاند، باهلاکنا اولیهم، بهلاک کردن ما پیشینان را که اگر خواهیم ایشان را بگیریم بگناهان ایشان.
اینجا سخن تمام شد، پس گفت: وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ این امت را میگوید که ما ایشان را عذاب نکردیم چنان که پیشینیان را کردیم از قوم نوح و قوم هود و صالح و لوط و شعیب، اما مهر نهیم بر دلهای ایشان تا حق نشنوند و پند نپذیرند، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ الایمان و الهدی للطبع الّذی طبع علی قلوبهم، و قیل: لا یسمعون ای لا یجیبون، من قولهم سمع اللَّه لمن حمده، ای: اجاب، و به یقول الشاعر:
دعوت اللَّه حتی خفت ان لا
یکون اللَّه یسمع ما اقول
تِلْکَ الْقُری اشارتست فرا دیار قوم لوط و عاد و ثمود و مدین، نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها ای نتلوا علیک من اخبارها کیف اهلکناهم و دمّرناهم و کیف بعثنا الیهم الرّسل ندعوهم الی الهدی. وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ یعنی بالمعجزات و الدلالات و الامر و النّهی، و قیل ببیان العذاب بأنّه نازل بهم فی الدّنیا، فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ اینجا اقوال مفسّران مختلف است: ابن عباس و سدی گفتند: فما کانوا اولئک الکفار الذین اهلکناهم لیؤمنوا عند مجیء الرّسل، بما کذّبوا من قبل یوم المیثاق، فأقروا کرها باللّسان و اضمروا التّکذیب. میگوید: آن کافران پیشینه که ایشان را هلاک کردیم قومی را بآب بکشتیم و قومی را بباد و قومی را بزلزله و صیحه، ایشان بر آن نبودند که آنچه روز میثاق دروغ شمرده بودند و بدل نپذیرفته اگر چه بزبان اقرار داده بودند بکره، امروز پس ارسال رسل بدان ایمان آرند و پذیرند.
مجاهد گفت: فما کانوا لو احییناهم بعد هلاکهم و رددناهم الی الدّنیا لیؤمنوا بما کذّبوا من قبل هلاکهم. میگوید: اگر پس از آنکه ایشان را هلاک کردیم زنده گردانیم ایشان را و بدنیا باز آریم، بر آن نهاند که ایمان آرند، و از آن تکذیب که پیش از هلاک کردند باز گردند. این هم چنان است که آنجا گفت: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ، و قیل: ما کانوا لیؤمنوا بما کذّب به اوائلهم من الامم الخالیة بل کذّب اوّلوهم. نظیره: کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. أَ تَواصَوْا بِهِ؟
و قیل: جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ ای المعجزات الّتی سألوهم، فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بعد ما رأوا العجائب بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ رؤیتهم تلک العجائب. نظیره: قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ. ثم قال: کذلک ای مثل ما طبع اللَّه علی قلوب کفّار الامم الخالیة المهلکین یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ الّذین کتب علیهم ان لا یؤمنوا ابدا من قومک. وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ یعنی الوفاء بالعهد الذی عاهدهم اللَّه یوم المیثاق. روز میثاق که ربّ العزّة بر فرزند آدم عهد گرفت، و از ایشان پیمان ستد بر معرفت خویش، ایشان اقرار دادند و عهد بستند که بر وفق اقرار عمل کنند و طاعت دارند. پس چون بعمل رسیدند نقض عهد کردند، و بوفاء عهد باز نیامدند، و عمل نکردند، ربّ العالمین از ایشان باز میگوید که: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ بیشترین ایشان را وفادار نیافتیم.
و معنی عهد وصیّت است و فرمان، و قیل: هو ما عهد الیهم فی الکتب، و قیل: مِنْ عَهْدٍ، ای: من طاعة. وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ ای ما وجدنا اکثرهم الا فاسقین، ای ناقضین للعهد.
اگر کسی گوید: چه معنی را اکثرهم گفت؟ و معلوم است که کافران همه فاسقاناند. جواب آنست که هم چنان که در ملّت اسلام کس بود که عدل بود و کس که فاسق، در ملّت کفر همچنین هست که عدل بود و هست که فاسق و متهتک و مرتکب فواحش دین خویش. معنی آنست که: اکثرهم مع کفره فاسق فی دینه غیر لازم لشرائع دینه، قلیل الوفاء، ناقض لعهده، کاذب فی قوله. و فیه دلالة علی انّ من الکفّار من یفی بوعده.
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ یعنی من بعد قوم شعیب و قوم لوط و غیرهم ممّن تقدّم ذکرهم، مُوسی بِآیاتِنا یرید ما کان معه من المعجزات الواضحات و هی العصا و الید البیضاء و غیرهما. و قیل: بِآیاتِنا ای بدیننا، إِلی فِرْعَوْنَ و اسمه الولید بن مصعب بن ریان، و قیل: اسمه قابوس، وَ مَلَائِهِ اکابر من قومه. فَظَلَمُوا بِها این «با» از بهر آنست که این ظلم بمعنی جحد است یعنی: فجحدوا بها، چنان که جایی دیگر گفت: وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها. جایی دیگر گفت: بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ ای: یجحدون، و قیل: ظلموا انفسهم بتکذیبهم بها. فَانْظُرْ بعین قلبک کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ فسادهم؟ و کیف فعلنا بهم من الاهلاک و الاستیصال؟
وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ چون موسی بر فرعون در شد که اللَّه او را فرستاده بود، بوی گفت: یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ من رسول خداوند جهانیانم بتو.
حَقِیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ای انا حقیق جدیر بأن لا اقول علی اللَّه الا ما هو الحق، و هو انّه واحد لا شریک له. و بر قراءت مدنی حَقِیقٌ عَلی مشدّد، یعنی: حق واجب علیّ ان لا اقول. میگوید: حقی است واجب بر من که نگویم بر خدا مگر راستی. قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ و هی العصا و الید البیضاء، فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ ای اطلقهم و لا تستعبدهم و خلّهم یرجعوا معی الی الارض المقدّسة.
وهب منبه گفت: فرعون موسی همان فرعون بود که بروزگار یوسف خاسته بود. چون یوسف (ع) از دنیا بیرون شد و اسباط برسیدند و هیچ نماندند، و نسل و نژاد ایشان بسیار شد، فرعون بر ایشان مستولی گشت، و ایشان را ببندگی و خواری بر خدمت و بر کار خود داشت، و بر ایشان خراج و جزیت نهاد، و از آن روز باز که یوسف در مصر شد و این ولید مصعب در مصر فرعون بود، تا آن روز که موسی برسولی در مصر شد چهار صد سال بود، و فرعون همان فرعون بود بر ایشان غالب گشته و قوت گرفته و دعوی خدایی کرده. چون موسی گفت: من رسول خداام بتو، و بیّنت و معجزت دارم بدرستی نبوت خویش، فرعون جواب داد: إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فی دعوتک.
اگر راست میگویی که پیغامبرم نشانی بیار. موسی را عصا در دست بود، گفت: ما هذه بیدی؟
این چیست که بدست دارم؟ فرعون گفت: هذه عصا. چوبی است. موسی از دست بیفکند عصا چنان که اللَّه گفت: فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ ماری نر گشت آن عصا اژدهایی بزرگ آشکارا و روشن، که در آن هیچ گمان نبود که ما راست دهن باز کرده، و روی بفرعون نهاده، و بنهیب همی رود تا قصر و تخت وی فرو برد. فرعون چون آن بدید از سریر خویش بخواری و بیم بیفتاد و بگریخت، و به پلیدی خود آلوده گشت. و آن مار قصد مردمان همی کرد که خدمتکاران وی بودند. همه بفریاد آمدند. قومی هم بر جای بمردند از بیم، و قومی بگریختند. آخر فرعون گفت: یا موسی! خذها و أنا او من بک و ارسل معک بنی اسرائیل. موسی برگرفت و عصا گشت چنان که بود.
پس فرعون گفت: هل معک آیة اخری؟ هیچ آیت دیگر هست با تو که نشان صدق تو باشد؟ موسی گفت: آری نشان دیگر دارم. دست زیر بازوی خود گرفت و آن گه بیرون کشید، اینست که اللَّه گفت: وَ نَزَعَ یَدَهُ اینجا در سخن اختصار است، که این نزع پس از ضمّ بوده است، که اوّل ضمّ بود چنان که گفت: وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ چون دست از زیر بازوی خود بیرون کشید، آن را دید سفید تابنده و روشن، یقول اللَّه تعالی: فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ ای لها شعاع یغلب الشمس. ثم ردّها الی جیبه او تحت ابطه فعادت یده کما کانت، فدلّ علی انه آیة و معجزة.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ اینجا ضمیری محذوف است یعنی: و ما ارسلنا فی قریة من نبی فکذبه اهلها، إِلَّا أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ بأساء فقر است و ضراء گرسنگی، و گفتهاند: بأساء زیان تن است و ضراء زیان مال میگوید: هیچ پیغامبر نفرستادیم بشهری که مستکبران و گردن کشان آن شهرها پیغامبرا را دروغ زن گرفتند و اذی نمودند مگر که آن مستکبران را بد ریشی و گرسنگی و قحط و بلا فرو گرفتیم، بآن گرفتیم تا مگر در زارند و توبه کنند، و بحق تن در دهند. نکردند توبه، و تن در ندادند بحق، پس ما باز گردانیدیم آن بلا و شدت، و بجای درویشی توانگری دادیم، و بجای بلا تندرستی، و بجای محنت نعمت، تا در آن نعمت بنازیدند و بیفزودند هم در مال و هم در فرزند. اینست که گفت: حَتَّی عَفَوْا ای کثروا و کثرت اموالهم و اولادهم یقال: عفا شعره، ای: کثر، و منه
هوش مصنوعی: آیه مورد اشاره بیان میکند که خداوند هیچ پیامبری را در هیچ شهری نفرستاد که مردم آنجا او را دروغگو بدانند و به او آزار برسانند، مگر اینکه آن مردم را به فقر و گرسنگی گرفتار کردیم تا شاید توبه کنند و به حق توجه کنند. اگر آنها توبه نکردند و به حق اعتنایی نکردند، ما آن بلا و سختی را از آنان برداشتیم و به جای آن ثروت و تندرستی عطا کردیم. مردم در نعمتهایشان غرق شدند و هم در اموال و هم در فرزندانشان افزوده شد. در نهایت، آنقدر از نعمتها بهرهبرنده شدند که به کثرت و فراوانی معروف شدند.
قوله صلی اللَّه علیه و سلم: «احفوا الشوارب و اعفوا اللّحی».
هوش مصنوعی: پیامبر اکرم (صلى اللَّه عليه و سلم) فرمودند: «سبیل خود را منظم کنید و ریشهایتان را به حال خود بگذارید».
پس ایشان را در آن نعمت بطر بگرفت و در طغیان بیفزودند و تمرد بیشتر نمودند. و از سر نادانی و غمری گفتند: قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ ای: قد أصاب آباءنا فی الدّهر هر مثل ما اصابنا، و تلک عادة الدهر، و لیست هی عقوبة من اللَّه فکونوا علی ما انتم علیه. با یکدیگر گفتند: عادت روزگار اینست، یک چند نعمت و یک چند محنت. و آن محنت و شدت نه عقوبتی است از اللَّه بر ما، و نه چیزی است که علی الخصوص فرو آمد بما، باری بر سر کار خویش و بر دین خویش باشید، و از آنچه بودید هیچ بمگردید، فلمّا فسدوا علی الامرین جمیعا اخذهم اللَّه بغتة و هم لا یشعرون بنزول العذاب، اینست که رب العالمین گفت: فَأَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ. چون در هر دو حال نعمت و شدت روی از فساد بنگردانیدند، و در نعمت شکر نکردند، بلکه در طغیان بیفزودند، ما ایشان را فرا گرفتیم بعذاب ناگاه، از آنجا که ندانستند و گوش نداشتند. این آیت تخویف مشرکان قریش است و تهدیدی که ربّ العالمین ایشان را میدهد، که اگر شما همان معاملت کنید که ایشان کردند، شما را هم چنان گیریم که ایشان را گرفتیم، آن گه از ایشان خبر داد که: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری التی عذبت من قوم نوح و عاد و ثمود و امثالهم، آمَنُوا بتوحید اللَّه وَ اتَّقَوْا اللَّه بحقّه الّذی فرضه علیهم ما قحط عنهم المطر و لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ ای نزّلنا علیهم. یقال: فتح علی بنی فلان اذا اصابوا خیرا. و بر قراءت شامی لفتّحنا مشدّد بر معنی مبالغت، بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ یعنی المطر وَ الْأَرْضِ یعنی النّبات وَ لکِنْ کَذَّبُوا الرسل فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ من الشّرک و التکذیب و اعمالهم الخبیثة، فأهلکناهم بها. این آیت دلیل است که خصب دیار و نعمت فراخ و روزی فراوان در آب آسمان و نبات زمین بسته، و آب آسمان و نبات زمین در ایمان و تقوی بندگان بسته. چون بر عموم شعار مسلمانی نگه دارند، و دین و شریعت را بزرگ دارند و شرائط ایمان و تقوی بجای آرند ربّ العزّة نعمت و معاش بر بندگان فراخ دارد، و اگر بعکس این بود قحط و بلا و شدّت پدید آید. و گفتهاند: برکات آسمان قبول دعا است و برکات زمین تسهیل حاجات، چون ایمان و تقوی بود دعا مستجاب باشد و حاجتها روا و روان.
هوش مصنوعی: آنان از روی نادانی و بیخبری گفتند: «پدران ما نیز در گذشته همواره در سختی و آسایش بودند، بنابراین اینها جز عادت روزگار نیست و عذاب خاصی از سوی خدا نیست، پس به رفتار و دین خود ادامه دهید.» به این ترتیب، وقتی در هر دو حالت نعمت و سختی به فساد و طغیان پرداختند و در نعمت شکرگزاری نکردند، خداوند ناگاه آنان را گرفت، در حالی که متوجه عذاب نشدند. این پیام به مشرکان قریش هشدار میدهد که اگر همانند این افراد عمل کنند، عذاب نیز شامل حال آنان خواهد شد. سپس درباره اقوامی که عذاب شدند، مانند قوم نوح و عاد و ثمود سخن گفت که اگر آنها به توحید و تقوا عمل میکردند، نعمت بر آنها نازل میشد. بهطور کلی، زمین و آسمان در پذیرش نعمتها و برکات به ایمان و تقوای بندگان بستگی دارد. اگر مردم به اصول اسلامی پایبند باشند و دین را ارج نهند، نعمتها بر آنها فروان خواهد بود، اما اگر خلاف آن عمل کنند، قحطی و سختی به وقوع خواهد پیوست. همچنین، دعاهایی که با ایمان و تقوا مطرح میشوند، به اجابت نزدیکترند و کارهای بندگان آسانتر میشود.
أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُری یعنی اهل مکة و ما حولها. این سخن بر مخرج استفهام بیرون داد و معنی تحذیر است. أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ای عذابنا بَیاتاً ای لیلا وَ هُمْ نائِمُونَ.
هوش مصنوعی: آیا ساکنان شهرها، به ویژه مکه و اطراف آن، احساس امنیت میکنند؟ این جمله سوالی است که در واقع هشدار دهنده است. آیا آنها نمیترسند که عذاب ما به سراغشان بیاید در حالی که شبها خوابند؟
أَ وَ أَمِنَ قراءت حجازی و شامی بسکون واو است، و معنی همانست، أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنا ضُحًی ای نهارا وَ هُمْ یَلْعَبُونَ ای ساهون لا هون فی غیر ما یجدی علیهم.
هوش مصنوعی: خوانش لهجه حجاز و شام با سکون واو است و معنی آن این است که آیا اینها در روز که مشغول بازی هستند و غافلند، از آمدن عذاب ما در صبحگاه ایمن هستند؟ یعنی در حالیکه هیچ کاری که برایشان سودمند باشد انجام نمیدهند.
معنی دیگر هر دو آیت آنست که کفره قریش بعد از آنکه مصطفی را تکذیب کردند نه رواست ایشان را که ایمن نشینند از عذاب و بأس حقّ، نه در شب و نه در روز، که عذاب ما ناگاه ایشان را گیرد بوقت غفلت یا در شب یا در روز. این هم چنان است که گفت: أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً.
هوش مصنوعی: معنی دیگری که برای هر دو آیه وجود دارد این است که قریش بعد از تکذیب پیامبر (مصطفی) حق ندارند در برابر عذاب و مجازات الهی احساس امنیت کنند، نه در شب و نه در روز. زیرا عذاب ما میتواند به طور ناگهانی در زمانی که آنها غافل هستند، چه در شب و چه در روز، بر آنها نازل شود. این موضوع مشابه سخنی است که در قرآن آمده است: "امر ما به ناگاه در شب یا روز به سراغ آنها میآید."
ثم قال: أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ مکر اللَّه آنست که باطاعت خواند و فرا نگذارد، یا از معصیت باز زند و در افکند، یا بنده را بر طلب چیزی دارد که وی را آن نداد یا پندارهای در وی افکند، و جز از آن کند. فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ الّذین لا یؤمنون به.
هوش مصنوعی: سپس گفت: آیا از مکر خداوند ایمن شدید؟ مکر خداوند به این معناست که او بندگانش را به اطاعت فرا میخواند و مانع از گناه میشود، یا آنها را از معصیت بازمیدارد و به وضعی دچار میکند، یا خواستهای از آنها دارد که به آنها نمیدهد، یا اندیشهای در دلشان میافکند و کارهایی غیر از آن انجام میدهد. پس، تنها افراد زیانکار هستند که از مکر خداوند ایمن میشوند و به او ایمان ندارند.
أَ وَ لَمْ یَهْدِ ای أ و لم یبیّن لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الْأَرْضَ یسکنون فیها و ینالون من ثمارها مِنْ بَعْدِ أَهْلِها ای الامم الخالیة الّذین اهلکوا بقبیح فعلهم، فعمل هؤلاء اعمالهم و عتوا علی ربّهم، أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ ای اهلکناهم کما اهلکنا من قبلهم.
هوش مصنوعی: آیا به این موضوع توجه نکردهاند که خداوند به کسانی که زمین را به ارث میبرند، و در آنجا سکونت میکنند و از میوههای آن بهرهمند میشوند، پس از آنکه ساکنان قبلی آن از بین رفتهاند، راهنمایی نکرده است؟ این ساکنان قبلی، اقوامی بودند که به خاطر اقدامهای ناپسند خود هلاک شدند. این افراد جدید نیز به همان اعمال ادامه میدهند و در برابر پروردگارشان سرکشی میکنند. اگر بخواهیم، میتوانیم آنها را هم به خاطر گناهانشان هلاک کنیم، همانطور که اقوام قبل را هلاک کردیم.
خلاصه سخن اینست که: أ و لم یبیّن لهم اهلاکنا اهلها ان لو نشاء أصبناهم.
هوش مصنوعی: خلاصه این است که: او به آنها نگفت که اگر بخواهیم، میتوانیم اهل آن را هلاک کنیم.
میگوید: باز ننمود ایشان را که در زمین نشستهاند هلاک کردن ما پیشینیان را، که اگر خواهیم اینان را هلاک کنیم چنان که ایشان را کردیم. و خواندهاند در شواذّ: ا و لم نهد بنون، و معنی آنست که پیدا نکردیم و باز ننمودیم اینان را که درین شهرها نشستهاند، باهلاکنا اولیهم، بهلاک کردن ما پیشینان را که اگر خواهیم ایشان را بگیریم بگناهان ایشان.
هوش مصنوعی: میگوید: آیا اینها را که در زمین نشستهاند به هلاکت نیارستهایم؟ اگر بخواهیم میتوانیم آنها را نابود کنیم مانند آنچه با پیشینیان کردیم. در برخی موارد آمده است: آیا فرزندان ما را هدایت نکردهایم؟ و منظور این است که اینها را در این شهرها پیدا نکرده و به هلاکت پیشینیان خود اشاره نکردهایم. اگر بخواهیم میتوانیم آنها را به خاطر گناهانشان مجازات کنیم.
اینجا سخن تمام شد، پس گفت: وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ این امت را میگوید که ما ایشان را عذاب نکردیم چنان که پیشینیان را کردیم از قوم نوح و قوم هود و صالح و لوط و شعیب، اما مهر نهیم بر دلهای ایشان تا حق نشنوند و پند نپذیرند، فَهُمْ لا یَسْمَعُونَ الایمان و الهدی للطبع الّذی طبع علی قلوبهم، و قیل: لا یسمعون ای لا یجیبون، من قولهم سمع اللَّه لمن حمده، ای: اجاب، و به یقول الشاعر:
هوش مصنوعی: سخن در اینجا به پایان میرسد و بیان میشود که خداوند درباره این قوم میفرماید که ما آنها را مانند اقوام گذشته که عذابی سخت بر آنها نازل کردیم، مجازات نکردیم. اما در عوض، دلهایشان را مهر میزنیم تا نتوانند حق را بشنوند و پند نپذیرند. به همین دلیل، آنها به دعوت ایمان و هدایت پاسخ نمیدهند، زیرا دلهایشان به این حالت درآمده است. همچنین گفته میشود که آنها نمیشنوند و به عبارات مذهبی پاسخ نمیدهند، به معنی این که به کلمات خداوند و دعوتهای او پاسخ نمیدهند.
دعوت اللَّه حتی خفت ان لا
یکون اللَّه یسمع ما اقول
هوش مصنوعی: دعوت خداوند باعث شده که احساس کنم شاید خداوند آنچه را که میگویم نمیشنود.
تِلْکَ الْقُری اشارتست فرا دیار قوم لوط و عاد و ثمود و مدین، نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبائِها ای نتلوا علیک من اخبارها کیف اهلکناهم و دمّرناهم و کیف بعثنا الیهم الرّسل ندعوهم الی الهدی. وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ یعنی بالمعجزات و الدلالات و الامر و النّهی، و قیل ببیان العذاب بأنّه نازل بهم فی الدّنیا، فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ اینجا اقوال مفسّران مختلف است: ابن عباس و سدی گفتند: فما کانوا اولئک الکفار الذین اهلکناهم لیؤمنوا عند مجیء الرّسل، بما کذّبوا من قبل یوم المیثاق، فأقروا کرها باللّسان و اضمروا التّکذیب. میگوید: آن کافران پیشینه که ایشان را هلاک کردیم قومی را بآب بکشتیم و قومی را بباد و قومی را بزلزله و صیحه، ایشان بر آن نبودند که آنچه روز میثاق دروغ شمرده بودند و بدل نپذیرفته اگر چه بزبان اقرار داده بودند بکره، امروز پس ارسال رسل بدان ایمان آرند و پذیرند.
هوش مصنوعی: این قریهها نشانهای هستند از سرزمین قوم لوط، عاد، ثمود و مدین. ما به تو از اخبار آنها میگوییم و تو را آگاه میسازیم که چگونه آن قومها هلاک شدند و چگونه ما پیامبران را به سوی آنها فرستادیم تا آنها را به هدایت دعوت کنند. پیامبران با دلایل روشن و معجزات به آنها آمدند و عذاب خداوند را که در دنیا بر آنها نازل میشد، برایشان توضیح دادند. اما آنها هرگز به حرف آنها ایمان نیاوردند و آنچه را که قبل از آن کذب قلمداد کرده بودند، قبول نکردند. برخی مفسران مانند ابن عباس و سدی میگویند که آن کافران که هلاک شدند، زمانی که پیامبران آمدند، به آنچه که در روز میثاق منکر بودند، هرگز ایمان نیاوردند. اگرچه به زبان خود اظهار اقرار کردند، اما در دل همچنان به کذب اعتقاد داشتند. بنابراین، آنها عذابهایی را که از طریق آب، باد، زلزله و صیحه به سراغشان آمد، نتوانستند بر آنچه که قبلاً منکر شده بودند، ایمان آورند.
مجاهد گفت: فما کانوا لو احییناهم بعد هلاکهم و رددناهم الی الدّنیا لیؤمنوا بما کذّبوا من قبل هلاکهم. میگوید: اگر پس از آنکه ایشان را هلاک کردیم زنده گردانیم ایشان را و بدنیا باز آریم، بر آن نهاند که ایمان آرند، و از آن تکذیب که پیش از هلاک کردند باز گردند. این هم چنان است که آنجا گفت: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ، و قیل: ما کانوا لیؤمنوا بما کذّب به اوائلهم من الامم الخالیة بل کذّب اوّلوهم. نظیره: کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ. أَ تَواصَوْا بِهِ؟
هوش مصنوعی: مجاهد میگوید: اگر بعد از اینکه آنها را نابود کردیم، دوباره زندهشان کنیم و به دنیا برگردانیم، باز هم به ایمان نخواهند آورد و از تکذیبی که قبل از نابودی خود کرده بودند، باز نخواهند گشت. او اشاره میکند که این موضوع مشابه این است که اگر به آنها بگویند: «اگر باز گردید، دوباره به آنچه که از آن نهی شدهاند، باز میگردند». او همچنین بیان میکند که آنها هرگز به چیزی که پیشینیانشان تکذیب کردهاند، ایمان نخواهند آورد. چنانچه پیشینیان هم به پیامبرانشان گفته بودند: «او ساحر یا دیوانه است». آیا آنها به یکدیگر چنین توصیهای کردند؟
و قیل: جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ ای المعجزات الّتی سألوهم، فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بعد ما رأوا العجائب بِما کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ رؤیتهم تلک العجائب. نظیره: قَدْ سَأَلَها قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ. ثم قال: کذلک ای مثل ما طبع اللَّه علی قلوب کفّار الامم الخالیة المهلکین یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ الّذین کتب علیهم ان لا یؤمنوا ابدا من قومک. وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ یعنی الوفاء بالعهد الذی عاهدهم اللَّه یوم المیثاق. روز میثاق که ربّ العزّة بر فرزند آدم عهد گرفت، و از ایشان پیمان ستد بر معرفت خویش، ایشان اقرار دادند و عهد بستند که بر وفق اقرار عمل کنند و طاعت دارند. پس چون بعمل رسیدند نقض عهد کردند، و بوفاء عهد باز نیامدند، و عمل نکردند، ربّ العالمین از ایشان باز میگوید که: وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ بیشترین ایشان را وفادار نیافتیم.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که پیامبران با نشانههای روشن به قوم خود آمدند، اما آنها پس از دیدن معجزات نیز ایمان نیاوردند، زیرا قبل از آن نیز به معجزات دیگر کذب گفته بودند. همچنین، اشاره میشود که برخی از اقوام پیشین نیز از چنین نشانههایی بهرهمند شدند اما در نهایت کافر ماندند. در ادامه گفته میشود که خداوند بر دلهای کافران، که سرانجام ایمان نخواهند آورد، مهر میزند و به همین دلیل، بیشتر آنها را وفادار نمییابیم. این به پیمانی که خداوند از فرزندان آدم در روز میثاق گرفت مربوط میشود، زمانی که آنها بر معرفت خداوند اقرار کردند و عهد بستند که از او پیروی کنند. اما وقتی به عمل رسیدند، عهد خود را نقض کردند و به وعدههایشان وفا نکردند. در نهایت، خداوند اعلام میکند که اکثر آنها را وفادار نیافته است.
و معنی عهد وصیّت است و فرمان، و قیل: هو ما عهد الیهم فی الکتب، و قیل: مِنْ عَهْدٍ، ای: من طاعة. وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ ای ما وجدنا اکثرهم الا فاسقین، ای ناقضین للعهد.
هوش مصنوعی: عهد و وصیت به معنای فرمان و دستور است و برخی میگویند این همان چیزی است که در کتابها به آنها وعده داده شده است. همچنین اشاره شده که این مفهومی از اطاعت دارد. و اگر ما بیشتر آنها را یافتهایم، در حقیقت فقط آنها را فاسق یافتهایم، یعنی کسانی که پیمان را نقض کردهاند.
اگر کسی گوید: چه معنی را اکثرهم گفت؟ و معلوم است که کافران همه فاسقاناند. جواب آنست که هم چنان که در ملّت اسلام کس بود که عدل بود و کس که فاسق، در ملّت کفر همچنین هست که عدل بود و هست که فاسق و متهتک و مرتکب فواحش دین خویش. معنی آنست که: اکثرهم مع کفره فاسق فی دینه غیر لازم لشرائع دینه، قلیل الوفاء، ناقض لعهده، کاذب فی قوله. و فیه دلالة علی انّ من الکفّار من یفی بوعده.
هوش مصنوعی: اگر کسی بپرسد که منظور از "اکثر آنها" چه بوده است، باید گفت که مانند جامعه اسلامی که در آن برخی عادل و برخی فاسق هستند، در جامعه کفر نیز عدهای عادل و عدهای فاسق و هنجارشکن وجود دارد. این بدان معناست که بیشتر آنها که با کفرشان به فساد دینی خود میپردازند، به احکام دینشان پایبند نیستند، وعدههایشان را بهطور کامل اجرا نمیکنند و در گفتارشان دروغ میگویند. با این حال، این امر نشاندهنده این است که برخی از کافران به وعدههای خود وفا میکنند.
ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ یعنی من بعد قوم شعیب و قوم لوط و غیرهم ممّن تقدّم ذکرهم، مُوسی بِآیاتِنا یرید ما کان معه من المعجزات الواضحات و هی العصا و الید البیضاء و غیرهما. و قیل: بِآیاتِنا ای بدیننا، إِلی فِرْعَوْنَ و اسمه الولید بن مصعب بن ریان، و قیل: اسمه قابوس، وَ مَلَائِهِ اکابر من قومه. فَظَلَمُوا بِها این «با» از بهر آنست که این ظلم بمعنی جحد است یعنی: فجحدوا بها، چنان که جایی دیگر گفت: وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها. جایی دیگر گفت: بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ ای: یجحدون، و قیل: ظلموا انفسهم بتکذیبهم بها. فَانْظُرْ بعین قلبک کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ فسادهم؟ و کیف فعلنا بهم من الاهلاک و الاستیصال؟
هوش مصنوعی: پس پس از آنها، یعنی پس از قوم شعیب و قوم لوط و دیگرانی که قبلاً ذکر شدند، پیامبر موسی را با آیات خود فرستادیم. مقصود از آیات او، معجزات آشکار مانند عصا و دست سفید و دیگر نشانهها بود. همچنین گفته شده است که "آیات ما" به معنای "با معجزات ما" به فرعون، که به او الولید بن مصعب بن ریان و برخی او را قابوس مینامند، اشاره دارد و همراهان او نیز از بزرگان قومش بودند. آنها با این آیات ظلم کردند، که در اینجا ظلم به معنای انکار و کفر است؛ یعنی آنها به آیات ایمان نیاوردند، همانطور که در جای دیگری اشاره شده است که ما به قوم ثمود ناقهای روشن دادیم، اما آنها با آن ظلم کردند. همچنین در جایی دیگر آمده که به آیات ما ظلم میکنند، یعنی انکار یا کفر میورزند. برخی نیز گفتهاند که خودشان را با انکار آیات زیانمند کردند. بنابراین، با دقت بنگر تا ببینی سرانجام فساد آنها چگونه بود و ما با آنها چه کردیم از نظر نابودی و محو.
وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ چون موسی بر فرعون در شد که اللَّه او را فرستاده بود، بوی گفت: یا فِرْعَوْنُ إِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ من رسول خداوند جهانیانم بتو.
هوش مصنوعی: موسی به فرعون گفت: ای فرعون، من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیان هستم.
حَقِیقٌ عَلی أَنْ لا أَقُولَ عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ ای انا حقیق جدیر بأن لا اقول علی اللَّه الا ما هو الحق، و هو انّه واحد لا شریک له. و بر قراءت مدنی حَقِیقٌ عَلی مشدّد، یعنی: حق واجب علیّ ان لا اقول. میگوید: حقی است واجب بر من که نگویم بر خدا مگر راستی. قَدْ جِئْتُکُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ و هی العصا و الید البیضاء، فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ ای اطلقهم و لا تستعبدهم و خلّهم یرجعوا معی الی الارض المقدّسة.
هوش مصنوعی: صحیح و واجب است که من تنها به حقیقت درباره خدا سخن بگویم و آن این است که او یکتاست و همراهی ندارد. همچنین در قرائت خاصی این عبارت به معنای این است که بر من واجب است که فقط حقیقت را بگویم. در این راستا، به شما دلیلی از طرف پروردگارتان آوردهام که شامل عصا و دست سفید است. بنابراین، بنیاسرائیل را با من آزاد کنید و آنها را مجبور به کار نکنید، اجازه دهید که با من به سرزمین مقدس برگردند.
وهب منبه گفت: فرعون موسی همان فرعون بود که بروزگار یوسف خاسته بود. چون یوسف (ع) از دنیا بیرون شد و اسباط برسیدند و هیچ نماندند، و نسل و نژاد ایشان بسیار شد، فرعون بر ایشان مستولی گشت، و ایشان را ببندگی و خواری بر خدمت و بر کار خود داشت، و بر ایشان خراج و جزیت نهاد، و از آن روز باز که یوسف در مصر شد و این ولید مصعب در مصر فرعون بود، تا آن روز که موسی برسولی در مصر شد چهار صد سال بود، و فرعون همان فرعون بود بر ایشان غالب گشته و قوت گرفته و دعوی خدایی کرده. چون موسی گفت: من رسول خداام بتو، و بیّنت و معجزت دارم بدرستی نبوت خویش، فرعون جواب داد: إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فی دعوتک.
هوش مصنوعی: وهب منبه بیان میکند که فرعون در زمان موسی، همان فرعونی است که در دوره یوسف بر سر کار بود. زمانی که یوسف از دنیا رفت، نسل او و قومش زیاد شد و فرعون بر آنها تسلط پیدا کرد. او آنها را به بندگی و خدمت گرفتن و مالیات بر دوششان گذاشت. از زمان حضور یوسف در مصر تا زمانی که موسی به عنوان پیامبر وارد مصر شد، چهارصد سال گذشته بود. فرعون به طور کامل بر قوم تسلط یافته و خود را به عنوان خدا معرفی کرده بود. وقتی موسی خود را به عنوان رسول خدا معرفی کرد و معجزاتی برای اثبات نبوتش آورد، فرعون جواب داد که اگر راست میگویی، نشانهای بیاور.
اگر راست میگویی که پیغامبرم نشانی بیار. موسی را عصا در دست بود، گفت: ما هذه بیدی؟
هوش مصنوعی: اگر راست میگویی که پیامبری، نشانهای بیاور. موسی در حالی که عصا در دست داشت، گفت: این چه چیزی در دست من است؟
این چیست که بدست دارم؟ فرعون گفت: هذه عصا. چوبی است. موسی از دست بیفکند عصا چنان که اللَّه گفت: فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبِینٌ ماری نر گشت آن عصا اژدهایی بزرگ آشکارا و روشن، که در آن هیچ گمان نبود که ما راست دهن باز کرده، و روی بفرعون نهاده، و بنهیب همی رود تا قصر و تخت وی فرو برد. فرعون چون آن بدید از سریر خویش بخواری و بیم بیفتاد و بگریخت، و به پلیدی خود آلوده گشت. و آن مار قصد مردمان همی کرد که خدمتکاران وی بودند. همه بفریاد آمدند. قومی هم بر جای بمردند از بیم، و قومی بگریختند. آخر فرعون گفت: یا موسی! خذها و أنا او من بک و ارسل معک بنی اسرائیل. موسی برگرفت و عصا گشت چنان که بود.
هوش مصنوعی: این چیست که در دست دارم؟ فرعون پاسخ داد: این یک عصا است. موسی عصا را به زمین انداخت و ناگهان آن عصا به یک مار بزرگ و روشن تبدیل شد. به طوری که هیچ شکی در آن نبود و دهانش باز شده، به سمت فرعون رفت و تهدیدآمیز به سمت قصر و throne او نزدیک شد. فرعون وقتی این را دید، با ترس و خجالت از جای خود پایین آمد و فرار کرد و به پلیدی خود آلوده شد. آن مار به سمت خدمتکاران فرعون نیز حمله میکرد. همه فریاد زدند و برخی از ترس در جا مردند و برخی دیگر فرار کردند. در نهایت، فرعون گفت: ای موسی! آن را بگیر و من هم با تو هستم و بنیاسرائل را با تو بفرست. موسی عصا را برداشت و دوباره به شکل اولیهاش درآمد.
پس فرعون گفت: هل معک آیة اخری؟ هیچ آیت دیگر هست با تو که نشان صدق تو باشد؟ موسی گفت: آری نشان دیگر دارم. دست زیر بازوی خود گرفت و آن گه بیرون کشید، اینست که اللَّه گفت: وَ نَزَعَ یَدَهُ اینجا در سخن اختصار است، که این نزع پس از ضمّ بوده است، که اوّل ضمّ بود چنان که گفت: وَ اضْمُمْ یَدَکَ إِلی جَناحِکَ چون دست از زیر بازوی خود بیرون کشید، آن را دید سفید تابنده و روشن، یقول اللَّه تعالی: فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرِینَ ای لها شعاع یغلب الشمس. ثم ردّها الی جیبه او تحت ابطه فعادت یده کما کانت، فدلّ علی انه آیة و معجزة.
هوش مصنوعی: فرعون از موسی پرسید که آیا معجزه دیگری هم دارد که صداقت او را نشان دهد؟ موسی پاسخ داد که بله، معجزه دیگری دارد. او دستش را زیر بغلش قرار داد و آن را بیرون آورد. در اینجا بیان مختصری وجود دارد، چون این عمل پس از جمع کردن دست انجام شد. وقتی موسی دستش را بیرون آورد، آن را سفید و درخشان دید، به طوری که خداوند میفرماید: "وقتی آن را بیرون کشید، برای بینندگان سفید بود." سپس او دستش را به جیبش برگرداند، و دستش به حالت اولیهاش بازگشت، که این نشاندهنده این بود که این معجزهای واقعی است.