گنجور

۷ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی‌ قَوْمِهِ و هو نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ، و هو ادریس بن برد بن مهیائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم، و هو اول نبی بعد ادریس، ارسله اللَّه تعالی الی ولد قابیل و من تابعهم من ولد شیث.

و کان نوح نجارا، بعثه اللَّه الی قومه، و هو ابن اربعین سنة، و بقی فی قومه یدعوهم الف سنة الا خمسین عاما، ثم عاش بعد الطوفان ستین سنة حتی کثر الناس و نشوا. و نام وی سکن بود و از بس که بر قوم خود نوحه کرد او را نوح نام کردند، و نهصد و پنجاه سال قوم را دعوت کرد. هر روز که بر آمد شوخ‌تر و متمردتر و عاصی‌تر بودند، و آخر از اول صعب‌تر و کافرتر بودند. همی گفتند: این آن مرد است که پدران ما او را خوار داشتند، و از وی هیچ نپذیرفتند، و هر روز وی را چند بار بزدندی، چنان که بیهوش شدی.

چون بهش باز آمدی، گفتی: اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون. امید میداشت که ایمان آرند، از آن همی گفت: «اغفر لقومی» تا آنکه او را گفتند: لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ. پس از ایمان ایشان نومید شد، گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً. چون ایشان را دعوت کردی، گفتی: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ کسایی غیره بجرّ خواند بر نعت اله. باقی برفع خوانند بر تقدیر: ما لکم غیره من اله، او ما لکم اله غیره. إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ ان لم تؤمنوا عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ یعنی یوم القیامة. این خوف ایجاب است نه خوف شک.

قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الملا الاشراف و الکبراء یملئون العین و القلب عند المشاهدة. قال ثعلب: الملا القوم و النفر و الرهط لیس فیهم امرأة. إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ای بیّن، لانه ضلال و باطل.

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ این باء لزوم است، تأویله لیس فی ضلالة، وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ارسلنی الیکم.

ابلغکم بتخفیف قراءت بو عمرو است، لقوله تعالی: أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی، قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ. باقی همه بتشدید خوانند، و اختیار بو عبیدة و بو حاتم اینست، لانها اجزل اللغتین، و لقوله: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ، وَ أَنْصَحُ لَکُمْ النصح خلاف الغش، و معنی «أَنْصَحُ لَکُمْ» ای ادعوکم الی ما دعانی اللَّه الیه، وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ‌ فی نزول العذاب بکم ما لا تَعْلَمُونَ انتم. این سخن از بهر آن گفت که قوم نوح هرگز هلاک هیچ قوم و عذاب هیچ امت ندانسته بودند، و نشنیده، و امتهای دیگر همه آن بودند که هلاک قوم نوح شنیده بودند، و همه پیغامبران قوم خود را بآن ترسانیدند، چنان که هود قوم خود را گفت: إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ، و صالح قوم خود را گفت: إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ، و شعیب قوم خود را گفت: أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ، و یقال: وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ من انه غفور لمن رجع عن معاصیه، و أن عذابه الیم لمن اصرّ علیها و گفته‌اند: مهینان قوم نوح کهینان را گفتند: ما هذا الا بشر مثلکم فتتبعونه؟

این بشری همچون شما است چرا بر پی او روید؟ نوح ایشان را جواب داد: أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ تعجب استنکار است و استنکار و انکار متقاربند، و در قرآن بیشتر تعجب بر معنی انکار است. ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ این ذکر بمعنی رسالت است، و در قرآن این را نظایر است: عَلی‌ رَجُلٍ مِنْکُمْ من جملتکم، تعرفون نسبه، لینذرکم العذاب فی الدنیا، وَ لِتَتَّقُوا» عبادة الاصنام، و لکی ترحموا فلا تعذبوا، فکذبوه یعنی نوحا.

فَأَنْجَیْناهُ یعنی من الطوفان، وَ الَّذِینَ مَعَهُ فی الفلک. خلاف است میان علما که عدد ایشان که با نوح در کشتی بودند چند بود؟ ابن اسحاق گفت ده کس بودند از مردان: نوح و سه پسر و شش کس دیگر، که بوی ایمان آورده بودند، و زنان ایشان.

قتاده گفت و ابن جریح و محمد بن کعب القرظی که هشت کس بودند: نوح و زن وی و سه پسر: سام و حام و یافث و زنان ایشان. ابن عباس گفت: هشتاد کس بودند چهل مرد و چهل زن. پس رب العالمین همه را عقیم کرد که از ایشان نژاد نه پیوست مگر سه پسر نوح، سام و حام و یافث و خلق همه از نژاد ایشان‌اند. زهری گفت: عرب و اهل فارس و روم و شام و یمن از فرزندان سام، و ترک و صقالبه و یأجوج و مأجوج از فرزندان یافث، و سند و هند و زنج و حبشه و بربر و نوبه و همه سیاهان از فرزندان حام. و سیاهی ایشان از آن بود که حام در کشتی با اهل مباشرت کرد، و نوح دعاء کرد تا رب العزة نطفه وی بگردانید.

تاریخیان گفتند: ولد یافث هفت برادر بودند: ترک و خزر و صقلاب و تاریس و منسک و کماری و الصین، و مسکن ایشان از حد مشرق تا جهت شمال بود.

و ولد حام نیز هفت برادر بودند: سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان، و مسکن ایشان از حد جنوب تا دبور و تا صبا بود، و سام را پنج پسر بود: ارم و ارفخشد و عالم و یفر و اسود. و عالم پدر خراسان بود، و هو خراسان بن عالم بن سام بن نوح. و اسود پدر فارس بود، و هو فارس بن الاسود بن سام، و یفر پدر روم بود، و هو الروم بن الیفر بن سام و میگویند: سام را پسری بود نام وی تارخ، و این تارخ پدر کرمان و ارمین بود، کرمان بن تارخ بن سام. و ارمین بن تارخ بن سام صاحب ارمینیه این دیار و بلاد معروف همه بنام ایشان باز خوانند.

و ارم مهینه پسران سام بود، و هفت پسر داشت: عاد و ثمود و صحار و طسم و جدیس و جاسم و وبار.

مسکن عاد بزمین یمن بود، و ثمود از حد حجاز تا به شام، و طسم به عمان و بحرین، و جدیس بزمین یمامه، و صحار از حد طائف تا بجبال طیئ، و جاسم از حد حرم تا به صفوان، و وبار بزمین وبار، و این اولاد ارم بزبان عربی مخصوص بودند، و ایشان عرب اول بودند که نسل و نژاد ایشان هم در آن عهد بریده گشت.

فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ‌ ای عموا عن الایمان و الهدی، و عمیت قلوبهم عن معرفة اللَّه و قدرته.

وَ إِلی‌ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً اخاهم منصوب است به ارسال، یعنی: و أرسلنا الی عاد اخاهم، این برادری در نسب است نه در دین، و هود از صمیم قوم عاد بود و اشراف ایشان، و هو هود بن خالد بن الخلود بن عیص بن عملیق بن عاد، و ایشان را عمالقه از بهر آن گویند که فرزندان عملیق‌اند، و هو عملیق بن عاد بن ارم بن سام بن نوح، هود ایشان را گفت: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ تقوی نامی است همه هنرها را، و در قرآن بیشتر بمعنی توحید است.

قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا من قومه إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ السفاهة خفّة العلم و الرأی، یقال: ثوب سفیه، اذا کان خفیفا. وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ فیما تدّعی من الرسالة.

قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ این دلیل است بر حسن ادب وی و نیکویی جواب در مخاطبه، که آن سفاهت که با وی نسبت کردند از خود نفی کرد، و بر آن نیفزود آن گه گفت: وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ دلیل است که مردم بوقت ضرورت و حاجت روا باشد که صفت خود باز کند، و از خصال حمیده خود خبر دهد بر وجه اخبار نه بوجه تمدح. أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی التی ارسلنی بها الیکم، وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ فیما ادعوکم الیه، مخلص فیما اؤدّی الیکم، أَمِینٌ عند اللَّه علی ما ابلغکم عن اللَّه. و یقال: امین عندکم ای کنت فیکم امینا فکیف تکذبوننی؟

أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی‌ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ سبق تفسیره.

وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ میگوید: زیاد کنید این نعمت که اللَّه با شما کرد که شما را ساکنان زمین کرد از پس قوم نوح، و مساکن و منازل و اموال ایشان بشما داد. و کان مساکنهم فی الاحقاف من رمل عالج من حضرموت ال بحر عمان.

وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً این خلق را دو معنی گفته‌اند: یکی آنکه بمعنی خلقت است. میگوید: شما را در خلقت و صورت افزونی داد که بالای ایشان دوازده گز بود بیک قول، و هفتاد گز بیک قول، و هشتاد گز بیک قول، و از منکب ایشان تا بانگشتان دوازده گز بود. کلبی گفت: درازترین ایشان صد گز بود، و کوتاه‌ترین ایشان شصت گز. وهب گفت: سر ایشان چند قبه‌ای بود عظیم، و چشم خانه ایشان ددان بیابانی در آن رفتندی، و آن را مسکن و مأوی گرفتندی معنی دیگر. وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً ای: فی الناس قوة و غلبة علیهم. میگوید: شما را افزونی داد تا بر مردمان تطاول کردید، و بر ایشان غلبه کردید. و این آن بود که عادیان در عهد خویش بر همه اولاد سام و حام و یافث غلبه کردند، و مستولی گشتند، و این در عصر شدید بن عمیق بود، که پسر برادر را ضحاک بن علوان بن عملیق بر فرزندان سام انگیخت تا ایشان را مقهور کرد، و ولایت و دیار ایشان بگرفت، و برادر ضحاک را غانم بن علوان بر فرزندان یافث انگیخت، و ایشان را مقهور کرد، و ابن عم خویش را الولید بن الریان بن عاد بن ارم بر فرزندان حام انگیخت، تا مهینان ایشان را کشت، و بر ملک ایشان مستولی شد، و مهینه فرزندان حام در آن عصر مصر بن القبط بن حام بود که در زمین مصر وی بنا کرد، و بنام وی باز خوانند. و گفته‌اند: ریان بن الولید که در روزگار یوسف (ع) ملک مصر بود، و ولید بن مصعب که فرعون موسی بود، و جالوت جبار که داود او را کشت، این همه از فرزندان ولید بن ریان بن عاد بودند. اینست که رب العالمین گفت: زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً.

فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ ای: انعم اللَّه علیکم، فوحده لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ لکی تفلحوا فلا تعبدوا غیره.

قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ یعنی أ جئتنا لتأمرنا و تقول لنا؟ عادت عرب است که قول در نظام سخن فراوان فرو گذارند، از بهر آنکه مخاطب را بآن دانش بود، آن را مختصر فرو گذارند، چنان که گفت: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ الی قوله: «ربنا» یعنی و هما یقولان: «ربنا»، یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا یعنی یقولون ربنا. فَأْتِنا بِما تَعِدُنا من العذاب إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فی العذاب الذی تعدنا به.

عرب وعد گویند در خیر و در شر، و وعید نگویند مگر در شر، و بشارت گویند در خیر و در شر، و نذارت نگویند مگر در شر.

قالَ قَدْ وَقَعَ هود گفت ایشان را: قَدْ وَقَعَ ای وجب، چنان که آنجا گفت فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ ای وجب، میگوید: واجب گشت شما را از خدای عذاب و خشم.

رجز و رجس نام عذاب است. أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها یقول: أ تخاصموننی فی اصنام سمیتموها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ اسماء لا تستحقها. ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ای سمیتموها آلهة من غیر کتاب فیه حجة و بیان. این مجادله درین موضع همان محاجه است که در سورة البقره باز گفت از خصم ابراهیم: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ؟ و در سورة الانعام گفت: وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ. این محاجه و این مجادله آنست که پیکار میکردند، و داوری میجستند بر حق خدایی بتان را درست کردن و ایشان را بحق خدایی سزاتر دیدن. فَانْتَظِرُوا ان یأتیکم ما اعدکم. إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ مواعید اللَّه.

فَأَنْجَیْناهُ یعنی: هودا عند نزول العذاب، وَ الَّذِینَ مَعَهُ یعنی من آمن به بِرَحْمَةٍ مِنَّا ای بنعمة منا علیهم، و کذلک حکم اللَّه ان ینجی الانبیاء و المؤمنین.

وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای اهلکناهم هلاک استیصال. قطع دابر درین موضع و در سه جایگاه دیگر در قرآن در موضع بیخ بریدن نهاده است. دابر هر چیز آخر آنست. وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ یعنی اذا تأخر. معنی «وَ قَطَعْنا دابِرَ» آنست که هلاک کردیم پسینه ایشان، چنان که جای دیگر گفت: فَهَلْ تَری‌ لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ. وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ یعنی لو بقوا ما کانوا لیؤمنوا.

اما قصه قوم عاد و هلاک شدن ایشان بباد عقیم بقول سدی و ابن اسحاق و جماعتی مفسران آنست که: ایشان قومی بودند بت پرستان و گردنکشان، و در زمین بتباهکاری میرفتند، و بر خلق عالم برتری میجستند، و مسکن ایشان دیار یمن و حضرموت بود تا بحد عمان، و بر سر کوه‌های بلند خود را خانها ساختند و قصرها و مصانع، چنان که اللَّه خبر داد از ایشان: وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ، و چون کسی را عقوبت میکردند، از بالای آن قصرها بزیر می‌افکندند، و عالمیان را مقهور و مأسور خود کرده بودند، و سر به بیراهی و بت پرستی و شوخی در نهاده تا آن گه که رب العزة بایشان هود پیغامبر فرستاد، و ایشان در طغیان و تمرد بیفزودند، و پیغام خدای نشنیدند، و پیغامبر خدای را حرمت نداشتند. چون تمرد و بی‌حرمتی و بیباکی ایشان بغایت رسید، باران از ایشان وا ایستاد، و نبات از زمین برنیامد، و سه سال درین قحط و رنج و بلا بماندند. پس قومی را از وجوه و اعیان خود اختیار کردند، و بزمین حرم فرستادند به مکه، خانه خدا، و کعبه معظم مقدس، تا آنجا دعا کنند، و باران خواهند، و ایشان در زمان خویش کعبه را معظم و مشرف و محترم داشتندی، و آنجا دعا کردندی، و از خدای حاجتها خواستندی.

و سکان حرم در آن روزگار عمالقه بودند هم از نسب ایشان و قوم ایشان، پس چون آن قوم بیامدند، و ایشان هفتاد مرد بودند، سران و مهتران ایشان سه کس بودند: قیل بن عنز و لقمان بن العاد الاصغر و مرثد بن سعد. این قوم آمدند و بیرون از مکه به معاویة بن بکر فرو آمدند، مردی بود از نسب ایشان.

و سید عمالقه، معویه ایشان را یک ماه مهمان داری کرد. پس از یک ماه در حرم شدند تا دعا کنند. مرثد بن سعد در میان ایشان مسلمان بود. ایمان خویش پنهان میداشت. آن ساعت که ایشان عزم کردند تا در حرم شوند، گفت: ای قوم! بدعاء شما کاری برنیاید، و شما را باران نفرستند. باز گردید، و نخست بپیغامبر خویش ایمان آرید، تا کار شما راست شود، و در بسته گشاده گردد. ایشان چون از ایمان وی خبر بیافتند او را از میان قوم خود بیرون کردند، و در حرم نگذاشتند. پس جمله بحرم درآمدند، و رئیس ایشان قیل بن عنز دست برداشت و دعا کرد، گفت: الهنا! ان کان هودا صادقا فاسقنا فانّا قد هلکنا. و گفته‌اند: دعا این بود که: اللهم انی لم اجی‌ء لمریض فأداویه و لا لأسیر فأفادیه. اللهم اسق عادا ما کنت تسقیه. و آن عادیان که با وی بودند بمتابعت وی دست برداشته که: اللهم اعط قیلا ما سألک و اجعل سؤلنا مع سؤله.

مگر لقمان عاد که خود را از آن دعوت وابیرون برد، گفت: اللهم انی جئتک وحدی فی حاجتی فاعطنی سؤلی.

پس رب العزة جل جلاله سه پاره میغ فرستاد بسه رنگ: یکی سیاه، یکی سرخ، یکی سفید، ندایی شنید از میان میغ که: یا قیل! اختر ایها شئت. ای قیل! ازین سه آن یکی که خواهی اختیار کن قیل ابر سیاه اختیار کرد، گفت: آن را آب بیشتر بود، پس ندایی شنید از هوا که: اخترت رمادا رمدا لا یبقی من آل عاد احدا.

پس رب العالمین آن ابر سیاه بدیار عاد فرستاد. عادیان چون آن را بدیدند خرم گشتند، و شادی نمودند، و از آن شادی خمر و زمر بر عادت خویش پیش نهادند، و طرب کردند. این است که رب العزة گفت: فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا. تا زنی از میان ایشان نام وی مهدد در آن میغ نظر کرد. پاره‌های آتش دید که از پیش آن می‌افتاد و مردانی را دید در آن میغ که آن را میراندند» و آتش از ایشان میافتد، آن زن فریاد برآورد، وا ویلاه کرد، و قوم خود را خبر داد که چه دید در آن حال. رب العزة باد عقیم بر ایشان فرو گشاد، چنان که گفتا: وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ، وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ.

روی عمرو بن شعیب عن ابیه عن جده، قال: اوحی اللَّه تعالی الی الریح العقیم أن تخرج علی قوم عاد فتنتقم له منهم. فخرجت بغیر کید علی قدر منخر ثور، حتی رجفت الارض ما بین المغرب و المشرق، فقال الخّزان لن نطیقها، و لو خرجت علی حالها لأهلکت ما بین مشارق الارض و مغاربها. فأوحی اللَّه الیها ان ارجعی و اخرجی علی قدر خرت الخاتم، فرجعت، فخرجت علی قدر خرت الخاتم.

و روی أن اللَّه امر الریح فأهالت علیهم الرّمال، فکانوا تحت الرمل سبع لیال و ثمانیة ایام، لهم انین تحت الرمل. ثم امر الریح فکشفت عنهم الرمال، فاحتملتهم فرمت بهم فی البحر.

سدی گفت: باد فرو گشادند بایشان، و ایشان را با آن شخصهای عظیم بر میگرفت، و بر هوا می‌برد، و چنان که پر مرغ را گرداند، اندر هوا ایشان را میگردانید، و نیست میکرد، و از بیم در خانها می‌گریختند، و آن باد هم چنان در خانهای ایشان را بر دیوار میزد، و پست میکرد، و بیرون می‌افکند. پس رب العزة مرغانی را پدید آورد، مرغهای سیاه، و ایشان را برگرفت و بدریا افکند. و روی زمین از ایشان پاک شد، و هود پیغامبر در آن وقت عذاب اندر حظیره‌ای نشسته بود، و از آن باد جز نسیمی خوش بوی نمیرسید.

و آن قوم که در مکه دعا کردند، هنوز از حله معاویة بن بکر بنرفته بودند که خبر هلاک عاد بایشان رسید، و ایشان را گفتند: هر یکی خود را اختیاری کنید، و حاجتی خواهید، تا حرمت کعبه را اجابت یابید. مرثد بن سعد گفت: «اللهم! أعطنی برا و صدقا. بار خدایا! نیکی و راستی و پاکی خواهم. رب العالمین دعاء وی اجابت کرد، و آنچه خواست بوی داد. قیل بن عنز را گفتند: تو چه خواهی؟ و چه حاجت داری؟ گفت حاجت من آنست که با من همان کنند که با عاد کردند، که پس از ایشان مرا زندگانی بکار نیست، و بی‌ایشان مرا روزگار نیست، در آن حال او را عذاب رسید و هلاک شد. لقمان بن عاد را گفتند: تو چه خواهی؟ گفت: مرا عاد بکار نیست. من خویشتن را آمده‌ام، و از بهر خود حاجت می‌خواهم. مرا عمر درازی باید عمر هفت کرکس. قال: فعمّر عمر سبعة انسر، فکان یأخذ الفرخ حین یخرج من بیضه، حتی اذا مات اخذ غیره، فلم یزل یفعل ذلک حتی اتی علی السابع، فکان کل نسر یعیش ثمانین سنة، فلما لم یبق غیر السابع قال ابن اخی لقمان یا عم! ما بقی عمرک الا هذا النسر. فقال له: یا ابن اخی! هذا لبد، و لبد بلسانهم الدهر. فلما انقضی عمر لبد، طارت النسور غداة من رأس الجبل، و لم ینهض لبد فیها، و کانت نسور لقمان لا تغیب عنه، انما هی بعینه. فلما لم یر لقمان لبد نهض مع النسور، و قام الی الجبل، لینظر ما فعل لبد. فوجد لقمان فی نفسه وهنا لم یکن یجده قبل ذلک. فلما انتهی الی الجبل ناداه: انهض یا لبد! فذهب لینهض، فلم یستطع، فسقط و مات، و مات لقمان معه، و فیه جری المثل: اتی امد علی لبد.

وهب گفت: پس از آنکه رب العزة عاد را هلاک کرده بود، هود پیغامبر از آنجا بمکه شد با جماعتی مؤمنان که بوی ایمان آورده بودند، و بمکه همی بودند، تا از دنیا بیرون شدند. اینست که رب العالمین گفت: فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا یعنی حین نزل العذاب، وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای استأصلناهم، و أهلکناهم عن آخرهم بالریح، وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ.

قال عبد الرحمن بن سابط بین الرکن و المقام و زمزم قبر تسعة و تسعین نبیا، و ان قبر هود و شعیب و صالح و اسماعیل فی تلک البقعة. و روی عن علی: و ان قبر هود بحضر موت فی کثیب احمر.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی‌ قَوْمِهِ و هو نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ، و هو ادریس بن برد بن مهیائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم، و هو اول نبی بعد ادریس، ارسله اللَّه تعالی الی ولد قابیل و من تابعهم من ولد شیث.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: "ما نوح را به سوی قومش فرستادیم." نوح از نسل لمک، متوشلخ، اخنوخ (ادریس)، برد، مهیائیل، قینان، انوش و شیث است که همه این افراد از فرزندان آدم هستند. نوح اولین نبی بعد از ادریس به شمار می‌آید و خدا او را به سوی فرزندان قابیل و پیروان او از نسل شیث فرستاده است.
و کان نوح نجارا، بعثه اللَّه الی قومه، و هو ابن اربعین سنة، و بقی فی قومه یدعوهم الف سنة الا خمسین عاما، ثم عاش بعد الطوفان ستین سنة حتی کثر الناس و نشوا. و نام وی سکن بود و از بس که بر قوم خود نوحه کرد او را نوح نام کردند، و نهصد و پنجاه سال قوم را دعوت کرد. هر روز که بر آمد شوخ‌تر و متمردتر و عاصی‌تر بودند، و آخر از اول صعب‌تر و کافرتر بودند. همی گفتند: این آن مرد است که پدران ما او را خوار داشتند، و از وی هیچ نپذیرفتند، و هر روز وی را چند بار بزدندی، چنان که بیهوش شدی.
هوش مصنوعی: نوح نجار بود و خدا او را به سوی قومش فرستاده بود. او در چهل سالگی به پیامبری رسید و به مدت نهصد سال و پنجاه سال قوم خود را دعوت به ایمان کرد. او بعد از طوفان هم شصت سال دیگر زندگی کرد تا جمعیت مردم افزایش یافت. نام او سکن بود و به دلیل دلسوزی و ناله‌هایی که برای قومش داشت، او را نوح نامیدند. مردم هر روز از او سرپیچی می‌کردند و معروف بود که هر روز بدتر از روز قبل می‌شدند. آن‌ها می‌گفتند که این همان مردی است که پدرانشان او را تحقیر کرده بودند و هیچ‌گاه به او اعتنا نکردند. نوح تا جایی تحت فشار قرار گرفت که گاهی بی‌هوش می‌شد.
چون بهش باز آمدی، گفتی: اللهم اغفر لقومی فانهم لا یعلمون. امید میداشت که ایمان آرند، از آن همی گفت: «اغفر لقومی» تا آنکه او را گفتند: لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ. پس از ایمان ایشان نومید شد، گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً. چون ایشان را دعوت کردی، گفتی: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ کسایی غیره بجرّ خواند بر نعت اله. باقی برفع خوانند بر تقدیر: ما لکم غیره من اله، او ما لکم اله غیره. إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ ان لم تؤمنوا عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ یعنی یوم القیامة. این خوف ایجاب است نه خوف شک.
هوش مصنوعی: هنگامی که به قوم خود بازگشتی، گفتی: "خداوندا، گناهان قومم را ببخش، زیرا آنها نمی‌دانند." تو امید داشتی که آنها به ایمان بیایند و به همین دلیل این جمله را تکرار می‌کردی: "گناهان قومم را ببخش." اما وقتی به تو گفتند: "جز آن‌هایی که قبلا ایمان آورده‌اند، هیچ‌کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد." از ایمان آوردن آنها ناامید شدی و گفتی: "پروردگارا، هیچ کافر باقی‌مانده‌ای را بر روی زمین باقی نگذار." هنگامی که قوم خود را دعوت کردی، فرمودی: "ای قوم من، خدا را بپرستید، زیرا هیچ معبودی جز او برای شما نیست." تو به خوبی در وصف خدا سخن گفتی. سپس اظهار داشتی: "من می‌ترسم اگر به ایمان نیاورید، عذاب روزی بزرگ بر شما نازل شود." این ترس، ناشی از یقین بود، نه شک و تردید.
قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الملا الاشراف و الکبراء یملئون العین و القلب عند المشاهدة. قال ثعلب: الملا القوم و النفر و الرهط لیس فیهم امرأة. إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ای بیّن، لانه ضلال و باطل.
هوش مصنوعی: اشراف و بزرگان قوم او به‌وضوح در مقابلش قرار گرفتند و توجه همه را جلب کردند. ثعلب می‌گوید که "ملا" به گروهی از مردان اشاره دارد که هیچ زنی در میانشان نیست. آنها به او گفتند: ما تو را در گمراهی آشکار می‌بینیم، چرا که این گمراهی و باطل واضح است.
قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی ضَلالَةٌ این باء لزوم است، تأویله لیس فی ضلالة، وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ ارسلنی الیکم.
هوش مصنوعی: او گفت: ای قوم! من گمراه نیستم؛ این "ب" برای تأکید است و منظور این است که من در گمراهی نیستم، بلکه من پیامبری هستم از سوی پروردگار جهانیان که به سوی شما فرستاده شده‌ام.
ابلغکم بتخفیف قراءت بو عمرو است، لقوله تعالی: أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی، قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ. باقی همه بتشدید خوانند، و اختیار بو عبیدة و بو حاتم اینست، لانها اجزل اللغتین، و لقوله: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ، وَ أَنْصَحُ لَکُمْ النصح خلاف الغش، و معنی «أَنْصَحُ لَکُمْ» ای ادعوکم الی ما دعانی اللَّه الیه، وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ‌ فی نزول العذاب بکم ما لا تَعْلَمُونَ انتم. این سخن از بهر آن گفت که قوم نوح هرگز هلاک هیچ قوم و عذاب هیچ امت ندانسته بودند، و نشنیده، و امتهای دیگر همه آن بودند که هلاک قوم نوح شنیده بودند، و همه پیغامبران قوم خود را بآن ترسانیدند، چنان که هود قوم خود را گفت: إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ، و صالح قوم خود را گفت: إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ، و شعیب قوم خود را گفت: أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ، و یقال: وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ من انه غفور لمن رجع عن معاصیه، و أن عذابه الیم لمن اصرّ علیها و گفته‌اند: مهینان قوم نوح کهینان را گفتند: ما هذا الا بشر مثلکم فتتبعونه؟
هوش مصنوعی: به شما می‌گویم که قرائت "بو عمرو" به شکل تخفیف است، زیرا در آیه‌ای از قرآن آمده است: "من پیام‌های پروردگارم به شما می‌رسانم." باقی افراد قرائت را با تشدید می‌خوانند و انتخاب "بو عبیده" و "بو حاتم" به این دلیل است که این روش، لغت را قوی‌تر و واضح‌تر می‌سازد. همچنین در آیه‌ای دیگر آمده است: "آنچه از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، برسان." و هنگامی که می‌گویم "به شما نصیحت می‌کنم"، به این معناست که شما را به چیزی دعوت می‌کنم که خداوند مرا به آن دعوت کرده است. من از خداوند درباره عذابی که به شما نازل خواهد شد، اطلاعاتی دارم که شما ندارید. این سخن به این دلیل بیان شده که قوم نوح هرگز از هلاکت هیچ قوم دیگری خبر نداشتند و به همین علت، پیامبران دیگر نیز قوم خود را با این موضوع می‌ترساندند. به‌عنوان مثال، هود به قوم خود گفت: "زمانی که شما جانشینان قوم نوح شدید" و صالح به قوم خود گفت: "زمانی که شما جانشینان قوم عاد شدید". شعیب نیز به قوم خود هشدار داد که ممکن است عذابی مشابه آنچه بر قوم نوح بود، بر شما نازل شود. همچنین گفته شده که خداوند نسبت به کسانی که از گناهان خود بازمی‌گردند، بسیار بخشنده است و عذابش سخت بر کسانی است که بر گناهان خود اصرار دارند. مهینان قوم نوح به آن‌ها گفتند: "این را نمی‌بینید که او تنها انسانی همانند شماست و شما از او پیروی می‌کنید؟"
این بشری همچون شما است چرا بر پی او روید؟ نوح ایشان را جواب داد: أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ تعجب استنکار است و استنکار و انکار متقاربند، و در قرآن بیشتر تعجب بر معنی انکار است. ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ این ذکر بمعنی رسالت است، و در قرآن این را نظایر است: عَلی‌ رَجُلٍ مِنْکُمْ من جملتکم، تعرفون نسبه، لینذرکم العذاب فی الدنیا، وَ لِتَتَّقُوا» عبادة الاصنام، و لکی ترحموا فلا تعذبوا، فکذبوه یعنی نوحا.
هوش مصنوعی: این انسان مانند شماست، چرا به او توجه می‌کنید؟ نوح به آنها پاسخ داد: آیا تعجب کرده‌اید که پیامبری از سوی پروردگارتان به شما آمده است؟ تعجب به نوعی انکار است و این دو مفهوم به هم نزدیک هستند و در قرآن، بیشتر، تعجب به معنی انکار تلقی می‌شود. این پیام به معنای رسالت است و در قرآن نمونه‌هایی از این قبیل وجود دارد: «بر مردی از میان شما» که نسب او را می‌شناسید، تا شما را از عذابی در دنیا آگاه کند و شما را از عبادت بت‌ها دور کند و با رحمتش شما را نجات دهد، اما او را تکذیب کردند، یعنی نوح را.
فَأَنْجَیْناهُ یعنی من الطوفان، وَ الَّذِینَ مَعَهُ فی الفلک. خلاف است میان علما که عدد ایشان که با نوح در کشتی بودند چند بود؟ ابن اسحاق گفت ده کس بودند از مردان: نوح و سه پسر و شش کس دیگر، که بوی ایمان آورده بودند، و زنان ایشان.
هوش مصنوعی: منظور از "فَأَنْجَیْناهُ" نجات نوح و کسانی است که با او در کشتی بودند از طوفان. در میان دانشمندان بر سر تعداد افرادی که با نوح در کشتی بودند، اختلاف وجود دارد. ابن اسحاق می‌گوید که آنها ده نفر بودند: نوح و سه پسرش و شش نفر دیگر که به او ایمان آورده بودند و همسرانشان.
قتاده گفت و ابن جریح و محمد بن کعب القرظی که هشت کس بودند: نوح و زن وی و سه پسر: سام و حام و یافث و زنان ایشان. ابن عباس گفت: هشتاد کس بودند چهل مرد و چهل زن. پس رب العالمین همه را عقیم کرد که از ایشان نژاد نه پیوست مگر سه پسر نوح، سام و حام و یافث و خلق همه از نژاد ایشان‌اند. زهری گفت: عرب و اهل فارس و روم و شام و یمن از فرزندان سام، و ترک و صقالبه و یأجوج و مأجوج از فرزندان یافث، و سند و هند و زنج و حبشه و بربر و نوبه و همه سیاهان از فرزندان حام. و سیاهی ایشان از آن بود که حام در کشتی با اهل مباشرت کرد، و نوح دعاء کرد تا رب العزة نطفه وی بگردانید.
هوش مصنوعی: قتاده و دیگران به نقل از ابن جریح و محمد بن کعب القرظی گفتند که در میان کسانی که در کشتی نوح بودند، هشت نفر شامل نوح، همسرش و سه پسرش یعنی سام، حام و یافث و همسران آنها وجود داشتند. ابن عباس نظری متفاوت داشت و گفت که تعداد آنها هشتاد نفر شامل چهل مرد و چهل زن بود. به گفته برخی، خداوند همه آنها را عقیم کرد به جز سه پسر نوح، یعنی سام، حام و یافث که نسل‌های بعدی از آنها به وجود آمدند. زهری ادامه داد که عرب‌ها، اهل فارس، روم، شام و یمن از نسل سام آمده‌اند، ترک‌ها، صقالبه، یأجوج و مأجوج از نسل یافث و ایرانی‌ها، هندی‌ها، زنگی‌ها، حبشی‌ها، بربرها و نوابی‌ها و به‌طور کلی همه سیاه‌پوستان از نسل حام هستند. سیاه‌پوستی آنها به این دلیل بود که حام در کشتی با دیگران رابطه‌ای داشت و نوح از خداوند درخواست کرد که نسل او تغییر کند.
تاریخیان گفتند: ولد یافث هفت برادر بودند: ترک و خزر و صقلاب و تاریس و منسک و کماری و الصین، و مسکن ایشان از حد مشرق تا جهت شمال بود.
هوش مصنوعی: تاریخ‌نگاران بیان کرده‌اند که فرزندان یافث شامل هفت برادر بودند: ترک، خزر، صقلاب، تاریس، منسک، کماری و الصین. محل زندگی آن‌ها از سمت شرق تا شمال گسترده بود.
و ولد حام نیز هفت برادر بودند: سند و هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان، و مسکن ایشان از حد جنوب تا دبور و تا صبا بود، و سام را پنج پسر بود: ارم و ارفخشد و عالم و یفر و اسود. و عالم پدر خراسان بود، و هو خراسان بن عالم بن سام بن نوح. و اسود پدر فارس بود، و هو فارس بن الاسود بن سام، و یفر پدر روم بود، و هو الروم بن الیفر بن سام و میگویند: سام را پسری بود نام وی تارخ، و این تارخ پدر کرمان و ارمین بود، کرمان بن تارخ بن سام. و ارمین بن تارخ بن سام صاحب ارمینیه این دیار و بلاد معروف همه بنام ایشان باز خوانند.
هوش مصنوعی: حام هفت برادر داشت به نام‌های سند، هند، زنج، قبط، حبش، نوبه و کنعان. محل سکونت آن‌ها از نواحی جنوبی تا دبور و صبا بود. سام نیز پنج پسر داشت: ارم، ارفخشد، عالم، یفر و اسود. عالم پدر خراسان بود و او خراسان، فرزند عالم، فرزند سام، فرزند نوح به شمار می‌رود. اسود پدر فارس بود و او نیز فارس، فرزند اسود، فرزند سام است. یفر پدر روم بود و به همین ترتیب، او روم، فرزند یفر و فرزند سام است. گفته می‌شود سام پسری به نام تارخ داشت که پدر کرمان و ارمین بود. کرمان به نام تارخ، فرزند سام شناخته می‌شود و ارمین نیز به نام تارخ، فرزند سام، صاحب سرزمین ارمینیه است که همه جا به نام آن‌ها معروف است.
و ارم مهینه پسران سام بود، و هفت پسر داشت: عاد و ثمود و صحار و طسم و جدیس و جاسم و وبار.
هوش مصنوعی: ارم مهینه فرزندان سام بود و او هفت پسر داشت: عاد، ثمود، صحار، طسم، جدیس، جاسم و وبار.
مسکن عاد بزمین یمن بود، و ثمود از حد حجاز تا به شام، و طسم به عمان و بحرین، و جدیس بزمین یمامه، و صحار از حد طائف تا بجبال طیئ، و جاسم از حد حرم تا به صفوان، و وبار بزمین وبار، و این اولاد ارم بزبان عربی مخصوص بودند، و ایشان عرب اول بودند که نسل و نژاد ایشان هم در آن عهد بریده گشت.
هوش مصنوعی: عرب‌ها در مکان‌های مختلفی سکونت داشتند؛ عاد در یمن زندگی می‌کردند، ثمود از حجاز تا شام، طسْم در عمان و بحرین، جدیس در یمامه، و صحار از طائف تا کوه‌های طیئ. جاسم از حرم تا صفوان ساکن بودند و وبار هم در سرزمین وبار قرار داشت. این گروه‌ها، فرزندان ارم بودند و به زبان عربی صحبت می‌کردند. آن‌ها اولین عرب‌ها به شمار می‌رفتند و نسل و نژادشان در آن زمان به پایان رسید.
فَکَذَّبُوهُ فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً عَمِینَ‌ ای عموا عن الایمان و الهدی، و عمیت قلوبهم عن معرفة اللَّه و قدرته.
هوش مصنوعی: آنها او را دروغگو دانستند، پس ما او و همراهانش را در کشتی نجات دادیم و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند غرق کردیم، زیرا آنها قومی بودند که نسبت به ایمان و هدایت کور بودند و قلب‌هایشان از شناخت خدا و قدرت او ناتوان بود.
وَ إِلی‌ عادٍ أَخاهُمْ هُوداً اخاهم منصوب است به ارسال، یعنی: و أرسلنا الی عاد اخاهم، این برادری در نسب است نه در دین، و هود از صمیم قوم عاد بود و اشراف ایشان، و هو هود بن خالد بن الخلود بن عیص بن عملیق بن عاد، و ایشان را عمالقه از بهر آن گویند که فرزندان عملیق‌اند، و هو عملیق بن عاد بن ارم بن سام بن نوح، هود ایشان را گفت: یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ تقوی نامی است همه هنرها را، و در قرآن بیشتر بمعنی توحید است.
هوش مصنوعی: هود، پیامبر قوم عاد، به عنوان برادر آنان فرستاده شد. این برادری به معنی نسبی است نه دینی، زیرا هود از میان قوم عاد بود و از اشراف آنان به شمار می‌رفت. او هود بن خالد بن الخلود بن عیص بن عملیق بن عاد بود. قوم عاد به عمالقه معروف شدند زیرا فرزندان عملیق هستند که خود او نیز از نسل عاد، پسر ارم و نوه سام، پسر نوح بود. هود به قومش گفت: «ای قوم! فقط خداوند را بپرستید، زیرا معبودی جز او ندارید. آیا تقوا نمی‌کنید؟» تقوا به معنای رعایت اصول اخلاقی و داشتن خوبی‌ها است و در قرآن بیشتر به معنای توحید آمده است.
قالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا من قومه إِنَّا لَنَراکَ فِی سَفاهَةٍ السفاهة خفّة العلم و الرأی، یقال: ثوب سفیه، اذا کان خفیفا. وَ إِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبِینَ فیما تدّعی من الرسالة.
هوش مصنوعی: مخالفان قوم او گفتند: ما تو را در ناآگاهی و جهالت می‌بینیم. سفاهت به معنای کم‌عمق بودن علم و نظر است؛ همچنین گفته می‌شود که اگر لباسی سبک و نازک باشد، به آن لباس سفیه می‌گویند. و ما به این نتیجه رسیده‌ایم که تو در ادعای خود به عنوان پیامبر، از جمله دروغ‌گویان هستی.
قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بِی سَفاهَةٌ این دلیل است بر حسن ادب وی و نیکویی جواب در مخاطبه، که آن سفاهت که با وی نسبت کردند از خود نفی کرد، و بر آن نیفزود آن گه گفت: وَ لکِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمِینَ دلیل است که مردم بوقت ضرورت و حاجت روا باشد که صفت خود باز کند، و از خصال حمیده خود خبر دهد بر وجه اخبار نه بوجه تمدح. أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی التی ارسلنی بها الیکم، وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ فیما ادعوکم الیه، مخلص فیما اؤدّی الیکم، أَمِینٌ عند اللَّه علی ما ابلغکم عن اللَّه. و یقال: امین عندکم ای کنت فیکم امینا فکیف تکذبوننی؟
هوش مصنوعی: او گفت: «ای قوم! من دیوانه نیستم» و این بیانگر ادب و حسن گفتارش است. او به رد اتهام‌ها پرداخت و ادامه داد: «من فرستاده‌ای از سوی پروردگار جهانیان هستم» که نشان می‌دهد در زمان نیاز، انسان‌ها باید ویژگی‌های مثبت خود را بیان کنند، بدون اینکه بخواهند خود را میستایی کنند. او می‌گوید: «من پیام‌های پروردگارم را که به سوی شما فرستاده‌ام، به شما می‌رسانم» و «من برای شما مشاور نیکویی هستم و در آنچه که به شما می‌گویم صادق و امین هستم». همچنین اشاره می‌کند که چگونه ممکن است او را در حالی که در میان شما به عنوان یک انسان امین شناخته می‌شده، دروغ‌گو بدانید؟
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکُمْ ذِکْرٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَلی‌ رَجُلٍ مِنْکُمْ لِیُنْذِرَکُمْ سبق تفسیره.
هوش مصنوعی: آیا شما تعجب کرده‌اید که یادآوری از سوی پروردگارتان بر مردی از خودتان نازل شده است تا شما را هشدار دهد؟
وَ اذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ میگوید: زیاد کنید این نعمت که اللَّه با شما کرد که شما را ساکنان زمین کرد از پس قوم نوح، و مساکن و منازل و اموال ایشان بشما داد. و کان مساکنهم فی الاحقاف من رمل عالج من حضرموت ال بحر عمان.
هوش مصنوعی: به یاد داشته باشید زمانی که خداوند شما را جانشین قوم نوح قرار داد. این یادآوری از آن نعمت بزرگ است که شما ساکنان زمین شده‌اید و خداوند خانه‌ها و اموال قوم نوح را به شما بخشیده است. همچنین محل زندگی آن‌ها در تپه‌های شنی منطقه حضرموت در نزدیکی دریا عمان بوده است.
وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً این خلق را دو معنی گفته‌اند: یکی آنکه بمعنی خلقت است. میگوید: شما را در خلقت و صورت افزونی داد که بالای ایشان دوازده گز بود بیک قول، و هفتاد گز بیک قول، و هشتاد گز بیک قول، و از منکب ایشان تا بانگشتان دوازده گز بود. کلبی گفت: درازترین ایشان صد گز بود، و کوتاه‌ترین ایشان شصت گز. وهب گفت: سر ایشان چند قبه‌ای بود عظیم، و چشم خانه ایشان ددان بیابانی در آن رفتندی، و آن را مسکن و مأوی گرفتندی معنی دیگر. وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً ای: فی الناس قوة و غلبة علیهم. میگوید: شما را افزونی داد تا بر مردمان تطاول کردید، و بر ایشان غلبه کردید. و این آن بود که عادیان در عهد خویش بر همه اولاد سام و حام و یافث غلبه کردند، و مستولی گشتند، و این در عصر شدید بن عمیق بود، که پسر برادر را ضحاک بن علوان بن عملیق بر فرزندان سام انگیخت تا ایشان را مقهور کرد، و ولایت و دیار ایشان بگرفت، و برادر ضحاک را غانم بن علوان بر فرزندان یافث انگیخت، و ایشان را مقهور کرد، و ابن عم خویش را الولید بن الریان بن عاد بن ارم بر فرزندان حام انگیخت، تا مهینان ایشان را کشت، و بر ملک ایشان مستولی شد، و مهینه فرزندان حام در آن عصر مصر بن القبط بن حام بود که در زمین مصر وی بنا کرد، و بنام وی باز خوانند. و گفته‌اند: ریان بن الولید که در روزگار یوسف (ع) ملک مصر بود، و ولید بن مصعب که فرعون موسی بود، و جالوت جبار که داود او را کشت، این همه از فرزندان ولید بن ریان بن عاد بودند. اینست که رب العالمین گفت: زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً.
هوش مصنوعی: در این متن به ویژگی‌های قدیمی انسان‌ها اشاره شده است. گفته می‌شود که آن‌ها در ظاهر و شکل بدنی خود دارای اندازه‌های بزرگی بودند. برخی مقیاس‌ها نشان می‌دهد که قد آن‌ها بین شصت تا صد گز (مقداری بسیار زیاد) متغیر بوده است. علاوه بر این، آن‌ها از نظر قدرت و سلطه نیز بر مردم غالب بودند و بر دیگر اقوام و نسل‌ها تسلط پیدا کردند. داستان‌هایی از غلبه اقوام مختلف بر یکدیگر در آن زمان‌ها وجود دارد؛ مانند تسلط عادیان بر نسل‌های دیگر. همچنین به نام‌هایی از شخصیت‌های تاریخی اشاره شده که در این دوران قدرت داشته‌اند. در نهایت، بر این نکته تأکید می‌شود که خدای متعال به آن‌ها افزونگی در خلق و قدرت داده است.
فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ ای: انعم اللَّه علیکم، فوحده لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ لکی تفلحوا فلا تعبدوا غیره.
هوش مصنوعی: خداوند را به یاد بیاورید و نعمت‌هایش را شکر کنید، زیرا او تنها منبع برکت است و اگر می‌خواهید به موفقیت برسید، غیر از او را نپرستید.
قالُوا أَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ یعنی أ جئتنا لتأمرنا و تقول لنا؟ عادت عرب است که قول در نظام سخن فراوان فرو گذارند، از بهر آنکه مخاطب را بآن دانش بود، آن را مختصر فرو گذارند، چنان که گفت: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ الی قوله: «ربنا» یعنی و هما یقولان: «ربنا»، یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا یعنی یقولون ربنا. فَأْتِنا بِما تَعِدُنا من العذاب إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ فی العذاب الذی تعدنا به.
هوش مصنوعی: گفتند: آیا برای ما آمده‌ای که تنها خدا را بپرستیم؟ به این معنی که آیا آمده‌ای تا به ما دستور بدهی و چیزی بگویی؟ این عادت عرب‌هاست که در گفتگو، سخنان را مختصر و با ارجاع به فهم مخاطب بیان کنند. مانند زمانی که ابراهیم (ع) پایه‌ها را بالا می‌برد و به جایی می‌رسد که می‌گوید: «پروردگارا». یعنی او و دیگری می‌گویند: «پروردگارا». سپس به تفکر در خلقت آسمان‌ها و زمین می‌پردازند و می‌گویند: «پروردگارا». سپس از او می‌خواهند که اگر راست می‌گویی، عذابی که به ما وعده داده‌ای را به ما برسان.
عرب وعد گویند در خیر و در شر، و وعید نگویند مگر در شر، و بشارت گویند در خیر و در شر، و نذارت نگویند مگر در شر.
هوش مصنوعی: عرب‌ها در موضوعات خوب وعده می‌دهند و در موضوعات بد تهدید می‌کنند. آنها فقط در مورد بدی‌ها وعده نمی‌دهند، اما در زمینه خوبی‌ها هم می‌توانند بشارت دهند. در مورد بدی‌ها نیز می‌توانند انذار دهند.
قالَ قَدْ وَقَعَ هود گفت ایشان را: قَدْ وَقَعَ ای وجب، چنان که آنجا گفت فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ ای وجب، میگوید: واجب گشت شما را از خدای عذاب و خشم.
هوش مصنوعی: هود به آنها می‌گوید: «همانا عذاب و خشم خداوند بر شما واجب شده است.» او به این معنا اشاره دارد که شما مستحق عذاب الهی هستید.
رجز و رجس نام عذاب است. أَ تُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها یقول: أ تخاصموننی فی اصنام سمیتموها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ اسماء لا تستحقها. ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ ای سمیتموها آلهة من غیر کتاب فیه حجة و بیان. این مجادله درین موضع همان محاجه است که در سورة البقره باز گفت از خصم ابراهیم: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ؟ و در سورة الانعام گفت: وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ. این محاجه و این مجادله آنست که پیکار میکردند، و داوری میجستند بر حق خدایی بتان را درست کردن و ایشان را بحق خدایی سزاتر دیدن. فَانْتَظِرُوا ان یأتیکم ما اعدکم. إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ مواعید اللَّه.
هوش مصنوعی: رجز و رجس به معنای عذاب است. آیا با من در مورد نام‌هایی که خودتان و پدرانتان برای بت‌ها انتخاب کرده‌اید، بحث می‌کنید؟ این نام‌ها هیچ پایه و دلیلی از سوی خداوند ندارند. آیا شما این بت‌ها را به عنوان خدایان خود معرفی کرده‌اید بدون اینکه کتابی از سوی خدا در این باره در دست داشته باشید؟ این چالش مشابه آن بحثی است که در قرآن درباره ابراهیم مطرح شده است، زمانی که او با کسی که در مورد خداوندش با او محاجه می‌کرد، گفتگو داشت. همینطور در سوره انعام نیز به محاجه‌ای که قوم ابراهیم با او داشتند اشاره شده است. این جدال و مباحثه نشان‌دهنده تلاش آنها برای اثبات حقانیت خدایی بت‌ها و برتری آنها بر خداوند است. پس منتظر باشید که وعده‌های خدا به شما برسد. من نیز از جمله منتظران هستم.
فَأَنْجَیْناهُ یعنی: هودا عند نزول العذاب، وَ الَّذِینَ مَعَهُ یعنی من آمن به بِرَحْمَةٍ مِنَّا ای بنعمة منا علیهم، و کذلک حکم اللَّه ان ینجی الانبیاء و المؤمنین.
هوش مصنوعی: فَأَنْجَیْناهُ به معنای نجات هود در زمان نزول عذاب است و الَّذِینَ مَعَهُ نشان‌دهنده کسانی هستند که به او ایمان آوردند. این نجات رحمت و نعمتی از جانب ما بود و همچنین این یک حکم الهی است که انبیاء و مؤمنان نجات یابند.
وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای اهلکناهم هلاک استیصال. قطع دابر درین موضع و در سه جایگاه دیگر در قرآن در موضع بیخ بریدن نهاده است. دابر هر چیز آخر آنست. وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ یعنی اذا تأخر. معنی «وَ قَطَعْنا دابِرَ» آنست که هلاک کردیم پسینه ایشان، چنان که جای دیگر گفت: فَهَلْ تَری‌ لَهُمْ مِنْ باقِیَةٍ. وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ یعنی لو بقوا ما کانوا لیؤمنوا.
هوش مصنوعی: ما به نابودی کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، پرداختیم. این هلاکت به معنای ریشه‌کن کردن آنان است. "دابر" به معنای آخر و پایان هر چیزی است. در اینجا به این معناست که ما عاقبت آن‌ها را قطع کردیم، به طوری که در آیه‌ای دیگر آمده است: آیا از آن‌ها کسی باقی مانده است؟ و این که آنان هرگز مؤمن نخواهند بود، به این معناست که اگر می‌ماندند، ایمان نمی‌آوردند.
اما قصه قوم عاد و هلاک شدن ایشان بباد عقیم بقول سدی و ابن اسحاق و جماعتی مفسران آنست که: ایشان قومی بودند بت پرستان و گردنکشان، و در زمین بتباهکاری میرفتند، و بر خلق عالم برتری میجستند، و مسکن ایشان دیار یمن و حضرموت بود تا بحد عمان، و بر سر کوه‌های بلند خود را خانها ساختند و قصرها و مصانع، چنان که اللَّه خبر داد از ایشان: وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ، و چون کسی را عقوبت میکردند، از بالای آن قصرها بزیر می‌افکندند، و عالمیان را مقهور و مأسور خود کرده بودند، و سر به بیراهی و بت پرستی و شوخی در نهاده تا آن گه که رب العزة بایشان هود پیغامبر فرستاد، و ایشان در طغیان و تمرد بیفزودند، و پیغام خدای نشنیدند، و پیغامبر خدای را حرمت نداشتند. چون تمرد و بی‌حرمتی و بیباکی ایشان بغایت رسید، باران از ایشان وا ایستاد، و نبات از زمین برنیامد، و سه سال درین قحط و رنج و بلا بماندند. پس قومی را از وجوه و اعیان خود اختیار کردند، و بزمین حرم فرستادند به مکه، خانه خدا، و کعبه معظم مقدس، تا آنجا دعا کنند، و باران خواهند، و ایشان در زمان خویش کعبه را معظم و مشرف و محترم داشتندی، و آنجا دعا کردندی، و از خدای حاجتها خواستندی.
هوش مصنوعی: قوم عاد، قومی بودند که بت‌پرستی و گردن‌کشی از ویژگی‌های بارز آنها بود. این قوم در سرزمین‌های یمن و حضرموت زندگی می‌کردند و به ساخت خانه‌ها و قصرهای بلند بر روی کوه‌ها می‌پرداختند. آنها با این کارها سعی در نشان دادن برتری خود بر دیگران داشتند. وقتی کسی را مجازات می‌کردند، او را از بالای قصرهای خود به پایین می‌افکندند و به این ترتیب دیگران را تحت سلطه خود درآوردند. در نهایت، خداوند پیامبری به نام هود را به سوی آنها فرستاد، اما آنها به طغیان و نافرمانی ادامه دادند و به پیام او گوش ندادند. وقتی نافرمانی و بی‌احترامی آنها به حدنهایی رسید، بارش باران متوقف شد و زمین گیاهی نرویید. آنها پس از مدتی سختی، گروهی از میان خود را به مکه فرستادند تا در کعبه دعا کنند و باران بخواهند، زیرا در آن زمان کعبه را محترم می‌شمردند و به آن احترام می‌گذاشتند.
و سکان حرم در آن روزگار عمالقه بودند هم از نسب ایشان و قوم ایشان، پس چون آن قوم بیامدند، و ایشان هفتاد مرد بودند، سران و مهتران ایشان سه کس بودند: قیل بن عنز و لقمان بن العاد الاصغر و مرثد بن سعد. این قوم آمدند و بیرون از مکه به معاویة بن بکر فرو آمدند، مردی بود از نسب ایشان.
هوش مصنوعی: در آن زمان، سرپرستی حرم در دست طایفه عمالقه بود که نسب و قوم آنها همین بود. وقتی این قوم، شامل هفتاد مرد، به مکه آمدند، سه نفر از آنها به عنوان رهبران و بزرگان شناخته می‌شدند: قیل بن عنز، لقمان بن العاد الاصغر و مرثد بن سعد. این گروه به بیرون از مکه، جایی که معاویه بن بکر که او نیز از همین نسب بود، رفتند.
و سید عمالقه، معویه ایشان را یک ماه مهمان داری کرد. پس از یک ماه در حرم شدند تا دعا کنند. مرثد بن سعد در میان ایشان مسلمان بود. ایمان خویش پنهان میداشت. آن ساعت که ایشان عزم کردند تا در حرم شوند، گفت: ای قوم! بدعاء شما کاری برنیاید، و شما را باران نفرستند. باز گردید، و نخست بپیغامبر خویش ایمان آرید، تا کار شما راست شود، و در بسته گشاده گردد. ایشان چون از ایمان وی خبر بیافتند او را از میان قوم خود بیرون کردند، و در حرم نگذاشتند. پس جمله بحرم درآمدند، و رئیس ایشان قیل بن عنز دست برداشت و دعا کرد، گفت: الهنا! ان کان هودا صادقا فاسقنا فانّا قد هلکنا. و گفته‌اند: دعا این بود که: اللهم انی لم اجی‌ء لمریض فأداویه و لا لأسیر فأفادیه. اللهم اسق عادا ما کنت تسقیه. و آن عادیان که با وی بودند بمتابعت وی دست برداشته که: اللهم اعط قیلا ما سألک و اجعل سؤلنا مع سؤله.
هوش مصنوعی: سید عمالقه به مدت یک ماه از آن افراد پذیرایی کرد. پس از گذشت یک ماه، آن‌ها به حرم رفتند تا دعا کنند. در میان آن‌ها، مرثد بن سعد مسلمان بود اما ایمانش را پنهان نگه داشته بود. زمانی که آن‌ها تصمیم گرفتند به حرم بروند، مرثد به آن‌ها گفت: "ای قوم! دعاهای شما مؤثر نخواهد بود و باران به شما نمی‌رسد. به خانه بازگردید و ابتدا به پیامبر خود ایمان آورید تا کارتان درست شود و درهای رحمت باز شود." وقتی آن‌ها از ایمان او مطلع شدند، او را از جمع خود بیرون کردند و اجازه ندادند در حرم بماند. سپس بقیه وارد حرم شدند و رئیس آن‌ها، قیل بن عنز، دعا کرد و گفت: "خدایا! اگر هود راست می‌گوید، ما را سیراب کن؛ چرا که هلاک شده‌ایم." همچنین گفته شده که او دعا کرد: "خدایا، من برای درمان بیمار یا آزاد کردن اسیر نیامده‌ام. خدایا، به عادیان همان‌طور که می‌نوشاندی، بنوشان." و آن عادیانی که با او بودند نیز به پیروی از او گفتند: "خدایا، آنچه را که قیل خواسته، به او عطا کن و خواسته ما را هم با خواسته او قرار بده."
مگر لقمان عاد که خود را از آن دعوت وابیرون برد، گفت: اللهم انی جئتک وحدی فی حاجتی فاعطنی سؤلی.
هوش مصنوعی: لقمان عاد، که خود را از تمام دعوت‌ها و درخواست‌ها جدا کرده بود، به خداوند گفت: "پروردگارا، من تنها به درگاه تو آمده‌ام و درخواستی دارم، پس خواسته‌ام را به من عطا کن."
پس رب العزة جل جلاله سه پاره میغ فرستاد بسه رنگ: یکی سیاه، یکی سرخ، یکی سفید، ندایی شنید از میان میغ که: یا قیل! اختر ایها شئت. ای قیل! ازین سه آن یکی که خواهی اختیار کن قیل ابر سیاه اختیار کرد، گفت: آن را آب بیشتر بود، پس ندایی شنید از هوا که: اخترت رمادا رمدا لا یبقی من آل عاد احدا.
هوش مصنوعی: خداوند متعال بارانی با سه رنگ مختلف فرستاد: سیاه، سرخ و سفید. در میان این ابرها ندایی به گوش رسید که از قیل خواسته می‌شد یکی را انتخاب کند. قیل ابر سیاه را برگزید و گفت: این ابر آب بیشتری دارد. سپس صدایی از آسمان شنید که به او گفت: "تو آبی را برگزیدی که خاکستر می‌آورد و هیچ یک از قوم عاد را به جا نخواهد گذاشت."
پس رب العالمین آن ابر سیاه بدیار عاد فرستاد. عادیان چون آن را بدیدند خرم گشتند، و شادی نمودند، و از آن شادی خمر و زمر بر عادت خویش پیش نهادند، و طرب کردند. این است که رب العزة گفت: فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا. تا زنی از میان ایشان نام وی مهدد در آن میغ نظر کرد. پاره‌های آتش دید که از پیش آن می‌افتاد و مردانی را دید در آن میغ که آن را میراندند» و آتش از ایشان میافتد، آن زن فریاد برآورد، وا ویلاه کرد، و قوم خود را خبر داد که چه دید در آن حال. رب العزة باد عقیم بر ایشان فرو گشاد، چنان که گفتا: وَ أَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ، وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ.
هوش مصنوعی: خداوند آن ابر سیاه را به سوی قوم عاد فرستاد. وقتی مردم عاد آن را دیدند، شادمان شدند و خوشحالی کردند و به عادت خود شروع به خواندن و جشن گرفتن کردند. در این هنگام، خداوند اشاره کرده که وقتی آن‌ها آن ابر را دیدند، گفتند: "این ابر، ابر باران ماست." در میان آن‌ها زنی به نام مهدد نگاهی به آن ابر انداخت و پاره‌های آتش را دید که از پیش آن می‌افتادند و مردانی را مشاهده کرد که آن ابر را هدایت می‌کردند و آتش از آن‌ها می‌افتاد. آن زن فریاد زد و قوم خود را از آنچه دیده بود باخبر کرد. سپس خداوند به آن قوم باد سرمازده‌ای فرستاد و آن‌ها به عذاب دچار شدند.
روی عمرو بن شعیب عن ابیه عن جده، قال: اوحی اللَّه تعالی الی الریح العقیم أن تخرج علی قوم عاد فتنتقم له منهم. فخرجت بغیر کید علی قدر منخر ثور، حتی رجفت الارض ما بین المغرب و المشرق، فقال الخّزان لن نطیقها، و لو خرجت علی حالها لأهلکت ما بین مشارق الارض و مغاربها. فأوحی اللَّه الیها ان ارجعی و اخرجی علی قدر خرت الخاتم، فرجعت، فخرجت علی قدر خرت الخاتم.
هوش مصنوعی: خداوند به بادهای بی‌باران وحی کرد تا بر قوم عاد بیاید و از آنان انتقام بگیرد. باد به شکل کوچکی درآمد و زمین را به شدت لرزاند به طوری که زمین بین مشرق و مغرب به لرزه درآمد. خزان ‌و نگهبانان گفتند که نمی‌توانیم این وضعیت را تحمل کنیم و اگر باد به همین شکل ادامه یابد، همه چیز را در مشرق و مغرب زمین نابود خواهد کرد. سپس خداوند به باد فرمان داد تا برگردد و به اندازه‌ای که نشان ختامی را نشان می‌دهد، بیرون بیاید. باد به عقب برگشت و دوباره به اندازه‌ای که نشان ختامی را نمایش داد، خارج شد.
و روی أن اللَّه امر الریح فأهالت علیهم الرّمال، فکانوا تحت الرمل سبع لیال و ثمانیة ایام، لهم انین تحت الرمل. ثم امر الریح فکشفت عنهم الرمال، فاحتملتهم فرمت بهم فی البحر.
هوش مصنوعی: خداوند باد را فرمان داد تا خاک را به روی آنها بریزد، بنابراین آنها به مدت هفت شب و هشت روز زیر شن‌ها بودند و صدای ناله‌شان از زیر شن‌ها به گوش می‌رسید. سپس خداوند باد را فرمان داد تا شن‌ها را از روی آنها برگیرد و آنها را برداشت و به دریا پرتاب کرد.
سدی گفت: باد فرو گشادند بایشان، و ایشان را با آن شخصهای عظیم بر میگرفت، و بر هوا می‌برد، و چنان که پر مرغ را گرداند، اندر هوا ایشان را میگردانید، و نیست میکرد، و از بیم در خانها می‌گریختند، و آن باد هم چنان در خانهای ایشان را بر دیوار میزد، و پست میکرد، و بیرون می‌افکند. پس رب العزة مرغانی را پدید آورد، مرغهای سیاه، و ایشان را برگرفت و بدریا افکند. و روی زمین از ایشان پاک شد، و هود پیغامبر در آن وقت عذاب اندر حظیره‌ای نشسته بود، و از آن باد جز نسیمی خوش بوی نمیرسید.
هوش مصنوعی: سدی گفت: باد به شدت به آن‌ها حمله کرد و آن افراد بزرگ را بلند می‌کرد و به هوا می‌برد. همان‌طور که پرنده‌ای را در گرد و غبار به حرکت در می‌آورد، آن‌ها را به اطراف می‌چرخاند و ناپدیدشان می‌کرد. مردم از ترس به خانه‌هایشان فرار می‌کردند و باد به دیوارهای آن‌ها می‌کوبید و آن‌ها را خراب می‌کرد و به بیرون می‌افکند. سپس خداوند پرندگانی سیاه را به وجود آورد و آن‌ها را گرفت و به دریا افکند. زمین از وجود آن‌ها پاک شد و در آن زمان، پیامبر هود در مکانی امن نشسته بود و از آن باد فقط بوی خوشی به مشام می‌رسید.
و آن قوم که در مکه دعا کردند، هنوز از حله معاویة بن بکر بنرفته بودند که خبر هلاک عاد بایشان رسید، و ایشان را گفتند: هر یکی خود را اختیاری کنید، و حاجتی خواهید، تا حرمت کعبه را اجابت یابید. مرثد بن سعد گفت: «اللهم! أعطنی برا و صدقا. بار خدایا! نیکی و راستی و پاکی خواهم. رب العالمین دعاء وی اجابت کرد، و آنچه خواست بوی داد. قیل بن عنز را گفتند: تو چه خواهی؟ و چه حاجت داری؟ گفت حاجت من آنست که با من همان کنند که با عاد کردند، که پس از ایشان مرا زندگانی بکار نیست، و بی‌ایشان مرا روزگار نیست، در آن حال او را عذاب رسید و هلاک شد. لقمان بن عاد را گفتند: تو چه خواهی؟ گفت: مرا عاد بکار نیست. من خویشتن را آمده‌ام، و از بهر خود حاجت می‌خواهم. مرا عمر درازی باید عمر هفت کرکس. قال: فعمّر عمر سبعة انسر، فکان یأخذ الفرخ حین یخرج من بیضه، حتی اذا مات اخذ غیره، فلم یزل یفعل ذلک حتی اتی علی السابع، فکان کل نسر یعیش ثمانین سنة، فلما لم یبق غیر السابع قال ابن اخی لقمان یا عم! ما بقی عمرک الا هذا النسر. فقال له: یا ابن اخی! هذا لبد، و لبد بلسانهم الدهر. فلما انقضی عمر لبد، طارت النسور غداة من رأس الجبل، و لم ینهض لبد فیها، و کانت نسور لقمان لا تغیب عنه، انما هی بعینه. فلما لم یر لقمان لبد نهض مع النسور، و قام الی الجبل، لینظر ما فعل لبد. فوجد لقمان فی نفسه وهنا لم یکن یجده قبل ذلک. فلما انتهی الی الجبل ناداه: انهض یا لبد! فذهب لینهض، فلم یستطع، فسقط و مات، و مات لقمان معه، و فیه جری المثل: اتی امد علی لبد.
هوش مصنوعی: مردمی که در مکه دعا کرده بودند، هنوز از قبیله معاویة بن بکر نرفته بودند که خبر از هلاکت قوم عاد به آنها رسید. به هر کدام از آنها گفته شد که حاجتی برای خود بیان کنند تا حرمت کعبه را در نظر بگیرند. مرثد بن سعد دعا کرد که خدایا! نیکی و صداقت به من عطا فرما. دعایش مورد پذیرش قرار گرفت و آنچه خواسته بود به او داده شد. از قیل بن عنز پرسیدند که او چه آرزویی دارد. او گفت: آرزوی من این است که همان سرنوشتی که بر قوم عاد وارد شد بر من نیز اتفاق بیفتد، چون بعد از آن دیگر زندگی برای من بی‌معناست. در همان لحظه عذاب به او رسید و هلاک شد. از لقمان بن عاد نیز پرسیدند که او چه می‌خواهد. او گفت: من به دنبال قوم عاد نیستم و فقط به خاطر خودم حاجتی می‌خواهم. من زندگی طولانی می‌خواهم، عمر هفت کرکس. به او گفته شد که عمر او به اندازه هفت نسر خواهد بود. او کرکس‌ها را یکی یکی گرفت و مراقب آنها بود تا هفتمی بزرگ شد. وقتی تنها کرکس باقی‌مانده بود، پسر برادرش به او گفت: ای عم! عمر تو به این کرکس ختم می‌شود. لقمان پاسخ داد: این به معنای پایان عمر من است. وقتی که عمر آن کرکس به پایان رسید، دیگر کرکس‌ها صبحگاه از روی کوه پرواز کردند و دیگر کرکس لقمان نتوانست همراه آنها برود. لقمان که به خاطر نبود کرکس متوجه ضعف خود شده بود، به سمت کوه رفت تا ببیند چه بر سر کرکسش آمده است. وقتی به قله کوه رسید، به کرکسش گفت که برخیز. اما او نتوانست و سقوط کرد و در نتیجه لقمان هم در کنار او جان سپرد. این واقعه موجب شد که مثل معروفی در مورد او شکل بگیرد.
وهب گفت: پس از آنکه رب العزة عاد را هلاک کرده بود، هود پیغامبر از آنجا بمکه شد با جماعتی مؤمنان که بوی ایمان آورده بودند، و بمکه همی بودند، تا از دنیا بیرون شدند. اینست که رب العالمین گفت: فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا یعنی حین نزل العذاب، وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای استأصلناهم، و أهلکناهم عن آخرهم بالریح، وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ.
هوش مصنوعی: وهب گفت: پس از اینکه خداوند قوم عاد را نابود کرد، هود پیامبر به همراه گروهی از مؤمنان که ایمان آورده بودند به مکه هجرت کرد و آنها تا پایان عمرشان در مکه بودند. بنابراین خداوند فرمود: "ما او و همراهانش را به رحمت خود نجات دادیم" یعنی در زمان وقوع عذاب، و "ما ریشه کسانی را که آیات ما را دروغ شمردند قطع کردیم" یعنی ما آنها را کاملاً نابود کردیم و همگی را از بین بردیم، زیرا آنها مؤمن نبودند.
قال عبد الرحمن بن سابط بین الرکن و المقام و زمزم قبر تسعة و تسعین نبیا، و ان قبر هود و شعیب و صالح و اسماعیل فی تلک البقعة. و روی عن علی: و ان قبر هود بحضر موت فی کثیب احمر.
هوش مصنوعی: عبد الرحمن بن سابط در میان رکن و مقام و چاه زمزم بیان کرد که در این مکان قبر نود و نه پیامبر وجود دارد و همچنین قبرهای هود، شعیب، صالح و اسماعیل نیز در اینجا قرار دارد. همچنین از علی نقل شده که قبر هود در حضر موت و در تپه‌ای سرخ رنگ واقع شده است.