گنجور

۱۰ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ الایة الاصل منهمک فی الجحود، و النسل متصف بالتوحید، و الحق سبحانه و تعالی یفعل ما یرید. این عجب نگر پدر بتگر و پسر پیغامبر! پدر رانده با خواری و مذلّت! پسر خوانده با هزاران کرامت؟ پدر در قبضه عدل بداغ قطعیت بر راه نومیدی در لباس بیگانگی! پسر در سایه فضل در نسیم قرب بر راه پیروزی در لباس آشنایی! سبحان من یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. فردا در انجمن قیامت در آن عرصه کبری چون ابراهیم را جلوه کنند، و با صد هزار نواخت و کرامت ببازار قیامت برآرند، آزر را بصفت خواری پیش پای وی نهند، از آنکه در دنیا چون ابراهیم در شکم مادر بود آزر تمنی کرد که: اگر مرا پسری نیکو آید، او را در پای نمرود کشم، و بتقرب پیش وی قربان کنم. وی نتوانست که دستش نرسید، و در حق اندیشه خود بجزاء آن برسید. این چنانست که مصریان چون جمال یوسف (ع) دیدند، بر من یزید داشته، هر کس آرزوی آن کردند که یوسف غلام وی بود. رب العزّة تقدیر چنان کرد که مسأله بازگشت، و مصریان همه بنده و رهی و چاکر وی گشتند.

وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اول او را ملکوت آسمان و زمین نمودند، تا از راه استدلال دلیل گرفت بر وجود صانع. در کوکب نگرست گفت: «هذا رَبِّی» ای: هذا دلیل علی ربی، لأن ربی لم یزل و لا یزال، و هذا قد أفل «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ». پس بآخر جمال حقیقت او را روی نمود، از راه استدلال و برهان بمشاهدت و عیان بازگشت. روی از همه بگردانید، گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ، و جبرئیل را گفت: اما الیک فلا. اول عالم‌وار شد، آخر عارف وار آمد.

واسطی گوید: خلق عالم بدو همی‌شوند، و عارفان ازو همی آیند. گفتا: اگر کسی گوید که: خدای را بدلیل شناسم، تو او را گوی دلیل را بچه شناختی؟

بلی در بدایت از دلیل چاره نیست، چنان که بدایت راه خلیل بود. چون آن همه دلایل در راه خلیل (ع) آمد، کوکب و قمر و آفتاب، بهر دلیلی که میرسید در وی همی آویخت که: «هذا رَبِّی». چون از درجه دلایل برگذشت، جمال توحید بدیده عیان بدید. گفت: یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ، ای: من الاستدلال بالمخلوقات علی الخالق، فلا دلیل علیه سواه. همانست که آن مهتر دین گفت: «عرفت اللَّه باللّه و عرفت ما دون اللَّه بنور اللَّه»، و هو المشار الیه لقوله: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها».

آن جوانمرد طریقت اینجا نکته‌ای عزیز گفته، و روش راهروان را و کشش ربودگان را بیانی نموده، گفتا: چون از درگاه احدیّت بنعت رأفت و رحمت این نواخت به خلیل رسید که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، فرمان آمد که ای خلیل! در راه خلّت ایستادگی شرط نیست، از منزل «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» فراتر شو. سفری کن که آن را سفر تفرید گویند، «سیروا سبق المفرّدون». خلیل طالبی تیز رو بود. جوینده یادگار ازل بود. نعلین قصد در پای همّت کرد. سفر «إِنِّی ذاهِبٌ إِلی‌ رَبِّی» پیش گرفت.

از کمین‌گاه غیب خزائن عزت فرو گشادند، و از آن درر الغیب و عجائب الذّخائر بسی در راه «إِنِّی ذاهِبٌ» فرو ریختند. خلیل هنوز رونده بود، بسته «إِنِّی ذاهِبٌ» گشته، بنقطه جمع نرسیده، باز نگرست، غنیمت دید، بغنیمت مشغول شد. جمال توحید از وی روی بپوشید که چرا باز نگرستی؟ تا آن گه که استغفار لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ بکرد، و آن درر الغیب هم چنان میدید، و وی باز می‌ایستاد که «هذا ربّی»، «هذا ربّی»، که آن درر الغیب بس دل فریب و بس شاغل بود، گفتند: ای خلیل! نبایستی که ترا این وقفت بودی! در راه «إِنِّی ذاهِبٌ إِلی‌ رَبِّی» روی، و آن گه بغنیمت و ذخایر باز نگری. چرا چشم همّت از آن فرو نگرفتی؟ و چرا سنّت «ما زاغَ الْبَصَرُ» بکار نداشتی؟! اینست سنّت آن مهتر عالم، و خاصیّت سید ولد آدم، که شب زلفت و الفت آیات کبری در راه او تجلّی کرد، و او برین ادب بود که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌». ای خلیل! کسی که یادگار ازل جوید، و راز ولی نعمت، او غنایم و ذخایر را چه کند؟!

کسی کش مار نیشی بر جگر زد
ورا تریاق سازد نه طبرزد.

خلیل دست تجرید از آستین تفرید بیرون کرد، و بروی اسباب باز زد که: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ یعنی: افردت قصدی للَّه، و طهرت عقدی عن غیر اللَّه، و حفظت عهدی فی اللَّه للَّه، و خلصت وجدی باللّه، فأنا للَّه باللّه، بل محو فی اللَّه، و اللَّه اللَّه.

۱۰ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ ابراهیم برین لفظ بنزدیک قومی علما معرّب است، که پدر و مادر وی را ابراهام نام کرده‌اند چنان که ابن عامر خواند در لختی از قرآن، و در روایت عبد الحمید بن بکار از وی همه قرآن نسّابان بر آنند که: نام پدر ابراهیم تارخ است. چنان می‌آید که وی را دو نام بوده، و چنین فراوان است، چنان که یعقوب و اسرائیل. و مقاتل حیّان گفت: آزر لقب است، و تارخ نام. سلیمان تیمی گفت: معنی آزر سبّ و طعن است، و هو المخطئ المعوج فی کلامهم، یعنی: و اذ قال ابراهیم لأبیه المخطئ المعوج مجاهد و ابن المسیّب گفتند: آزر نام صنم است، و موضعه نصب علی اضمار الفعل، کأنه قال: و اذ قال ابراهیم لابیه أ تتخذ آزر الها، و جعل اصناما بدلا من آزر. فقال بعد أن قال: ا تتخذ آزر الها، أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً. یعقوب، آزر برفع خواند بر نداء مفرد، یعنی: یا آزر! ای: یا مخطئ و یا معوج! «أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً» هر چه از بتان با صورتست، صنم است، و هر چه بی‌صورت وثن. و گویند که پدر ابراهیم بتگر بود، «إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ».۱۱ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ تِلْکَ حُجَّتُنا و آن جواب که ابراهیم داد حجّت جستن ایشان را آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلی‌ قَوْمِهِ ما تلقین کردیم ابراهیم را بر قوم خویش نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ می‌برداریم درجتهای آن را که خواهیم إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (۸۳) که خداوند تو دانایی است راست دان.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ الایة الاصل منهمک فی الجحود، و النسل متصف بالتوحید، و الحق سبحانه و تعالی یفعل ما یرید. این عجب نگر پدر بتگر و پسر پیغامبر! پدر رانده با خواری و مذلّت! پسر خوانده با هزاران کرامت؟ پدر در قبضه عدل بداغ قطعیت بر راه نومیدی در لباس بیگانگی! پسر در سایه فضل در نسیم قرب بر راه پیروزی در لباس آشنایی! سبحان من یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. فردا در انجمن قیامت در آن عرصه کبری چون ابراهیم را جلوه کنند، و با صد هزار نواخت و کرامت ببازار قیامت برآرند، آزر را بصفت خواری پیش پای وی نهند، از آنکه در دنیا چون ابراهیم در شکم مادر بود آزر تمنی کرد که: اگر مرا پسری نیکو آید، او را در پای نمرود کشم، و بتقرب پیش وی قربان کنم. وی نتوانست که دستش نرسید، و در حق اندیشه خود بجزاء آن برسید. این چنانست که مصریان چون جمال یوسف (ع) دیدند، بر من یزید داشته، هر کس آرزوی آن کردند که یوسف غلام وی بود. رب العزّة تقدیر چنان کرد که مسأله بازگشت، و مصریان همه بنده و رهی و چاکر وی گشتند.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی ارتباط میان ابراهیم و پدرش آزر می‌پردازد. آزر، پدر بت‌پرست ابراهیم، در عذاب و ذلت است، در حالی که ابراهیم، به عنوان پیامبر، در عظمت و کرامت قرار دارد. نویسنده به تضاد میان این دو شخصیت اشاره می‌کند: یکی در دامن گمراهی و دیگری در مسیر هدایت و نزدیکی به خدا. ابراهیم در روز قیامت مورد تکریم قرار می‌گیرد و پدرش آزر در وضعیت خواری و اندوه حاضر می‌شود. اشاره‌ای به آرزوی آزر برای قربانی کردن ابراهیم و ناکامی‌اش در این امر وجود دارد. همچنین، به داستان یوسف و محبوبیت او در میانه مصریان پرداخته شده، که نشان‌دهنده قدرت و تقدیر الهی است که افراد را در جایگاه‌های مختلف قرار می‌دهد.
وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ اول او را ملکوت آسمان و زمین نمودند، تا از راه استدلال دلیل گرفت بر وجود صانع. در کوکب نگرست گفت: «هذا رَبِّی» ای: هذا دلیل علی ربی، لأن ربی لم یزل و لا یزال، و هذا قد أفل «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ». پس بآخر جمال حقیقت او را روی نمود، از راه استدلال و برهان بمشاهدت و عیان بازگشت. روی از همه بگردانید، گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ، و جبرئیل را گفت: اما الیک فلا. اول عالم‌وار شد، آخر عارف وار آمد.
هوش مصنوعی: خدا به ابراهیم ملکوت آسمان‌ها و زمین را نشان داد تا او بتواند با استدلال به وجود آفریننده پی ببرد. ابراهیم به ستاره‌ای نگاه کرد و گفت: «این پروردگار من است» و سپس به این نتیجه رسید که این نشان‌دهنده پروردگارش است، چرا که پروردگار او همیشه بوده و هست، اما آن ستاره غروب کرد و او از این که چیزی افول‌پذیر را بپرستد، ابا کرد. سپس حقیقت را به طور واضح‌تری به او نشان داد و از طریق استدلال و برهان به شهود و مشاهده رسید. بعد از آن به همه چیز پشت کرد و گفت: «همانا آنها دشمن من هستند جز پروردگار جهانیان» و به جبرئیل گفت: «اما تو به من نزدیک نشو». ابراهیم در آغاز به مانند کسی که به عالم نگاه می‌کند، ظاهر شد و پس از آن به معرفتی عمیق‌تر و واقعی‌تر دست یافت.
واسطی گوید: خلق عالم بدو همی‌شوند، و عارفان ازو همی آیند. گفتا: اگر کسی گوید که: خدای را بدلیل شناسم، تو او را گوی دلیل را بچه شناختی؟
هوش مصنوعی: واسطی می‌گوید: موجودات جهان به واسطه او به وجود می‌آیند و عارفان نیز از او سرچشمه می‌گیرند. سپس سوال می‌کند که اگر کسی بگوید که خدا را به دلیل می‌شناسم، تو باید بگویی که آن دلیل را از چه چیز شناخته‌ای؟
بلی در بدایت از دلیل چاره نیست، چنان که بدایت راه خلیل بود. چون آن همه دلایل در راه خلیل (ع) آمد، کوکب و قمر و آفتاب، بهر دلیلی که میرسید در وی همی آویخت که: «هذا رَبِّی». چون از درجه دلایل برگذشت، جمال توحید بدیده عیان بدید. گفت: یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ، ای: من الاستدلال بالمخلوقات علی الخالق، فلا دلیل علیه سواه. همانست که آن مهتر دین گفت: «عرفت اللَّه باللّه و عرفت ما دون اللَّه بنور اللَّه»، و هو المشار الیه لقوله: «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها».
هوش مصنوعی: در آغاز، نمی‌توان از دلیل و برهان چشم‌پوشی کرد، همان‌طور که در مسیر ابراهیم (ع) شاهد بودیم. وقتی دلایل مختلف به او عرض شدند، آنچنان که خورشید و ماه و ستارگان هر کدام به نوعی به او می‌گفتند: «این پروردگار من است». اما وقتی از زنجیره دلایل فراتر رفت، جمال واقعی توحید را با چشمانش دید. او گفت: «ای قوم، من از آنچه شما شریک قرار می‌دهید، بیزارم»، یعنی من از طریق مخلوقات نمی‌توانم به خالق استدلال کنم و هیچ دلیلی بر او جز او نیست. به همین دلیل، عالم دین گفته بود: «خدا را به خود خدا شناختم و آنچه کمتر از خداست را با نور خدا شناختم»، و این همان چیزی است که در آیه‌ای آمده: «و زمین به نور پروردگارش روشن شد».
آن جوانمرد طریقت اینجا نکته‌ای عزیز گفته، و روش راهروان را و کشش ربودگان را بیانی نموده، گفتا: چون از درگاه احدیّت بنعت رأفت و رحمت این نواخت به خلیل رسید که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، فرمان آمد که ای خلیل! در راه خلّت ایستادگی شرط نیست، از منزل «أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ» فراتر شو. سفری کن که آن را سفر تفرید گویند، «سیروا سبق المفرّدون». خلیل طالبی تیز رو بود. جوینده یادگار ازل بود. نعلین قصد در پای همّت کرد. سفر «إِنِّی ذاهِبٌ إِلی‌ رَبِّی» پیش گرفت.
هوش مصنوعی: آن جوانمرد در اینجا نکته‌ای با ارزش بیان کرده و شیوه‌ی سالکان و جذبه‌ی معشوقان را شرح داده است. او می‌گوید: زمانی که از درگاه الهی به خلیل، لطف و رحمت خدای بزرگ رسید و برگزیده شد، فرمان آمد که ای خلیل! در مسیر دوستی و نزدیکی به من، ایستادگی کافی نیست، باید از مرحله‌ی «من تسلیم پروردگار جهانیان هستم» بگذری. سفر کن که این سفر، سفر انفراد و خاص گویند. خلیل، شخصیتی با اراده و جستجوگر یادگار ازلی بود. او عزم سفر را در دل خود نهاد و سفرش را با کلام «من به سوی پروردگارم می‌روم» آغاز کرد.
از کمین‌گاه غیب خزائن عزت فرو گشادند، و از آن درر الغیب و عجائب الذّخائر بسی در راه «إِنِّی ذاهِبٌ» فرو ریختند. خلیل هنوز رونده بود، بسته «إِنِّی ذاهِبٌ» گشته، بنقطه جمع نرسیده، باز نگرست، غنیمت دید، بغنیمت مشغول شد. جمال توحید از وی روی بپوشید که چرا باز نگرستی؟ تا آن گه که استغفار لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ بکرد، و آن درر الغیب هم چنان میدید، و وی باز می‌ایستاد که «هذا ربّی»، «هذا ربّی»، که آن درر الغیب بس دل فریب و بس شاغل بود، گفتند: ای خلیل! نبایستی که ترا این وقفت بودی! در راه «إِنِّی ذاهِبٌ إِلی‌ رَبِّی» روی، و آن گه بغنیمت و ذخایر باز نگری. چرا چشم همّت از آن فرو نگرفتی؟ و چرا سنّت «ما زاغَ الْبَصَرُ» بکار نداشتی؟! اینست سنّت آن مهتر عالم، و خاصیّت سید ولد آدم، که شب زلفت و الفت آیات کبری در راه او تجلّی کرد، و او برین ادب بود که: «ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌». ای خلیل! کسی که یادگار ازل جوید، و راز ولی نعمت، او غنایم و ذخایر را چه کند؟!
هوش مصنوعی: از کمینگاه غیب، گنجینه‌های عزت را گشوده و غنایم و شگفتی‌های پنهان را در مسیر «من به سوی پروردگارم می‌روم» بر سر او ریختند. خلیل هنوز در حال حرکت بود، در حالی که مفهوم «من به سوی پروردگارم می‌روم» در ذهنش شکل گرفته بود و به نقطه جمع نرسیده بود، باز نگریست و غنیمتی دید و به آن مشغول شد. زیبایی توحید از او روی برگرداند و پرسید چرا دوباره نگاه کردی؟ تا زمانی که از درگاه استغفار گفت: «من دوستان غافل را دوست ندارم»، و آن غنایم پنهان همچنان در نظرش بود. او باز ایستاد و گفت: «این پروردگار من است»، «این پروردگار من است»، اما گفتند: ای خلیل! نباید در اینجا توقف می‌کردی! در مسیر «من به سوی پروردگارم می‌روم» برو و به غنایم و ذخایر دوباره نگاه نکن. چرا چشم امیدت از آن دور نشد؟ و چرا سنت «چشم او منحرف نشد» را رعایت نکردی؟! این سنت بزرگترین عالم و ویژگی سرور انسان‌هاست، که شب زلف و محبتش آیات بزرگ الهی را در مسیر او نمایان کرد و او بر این ادب پایبند بود که: «چشم او منحرف نشد و تجاوز نکرد». ای خلیل! کسی که در پی یادگار ازل است و راز ولی نعمتش را می‌جوید، به غنایم و ذخایر چه نیاز دارد؟
کسی کش مار نیشی بر جگر زد
ورا تریاق سازد نه طبرزد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیگران آسیب بزند و به او کمک کند که از آن آسیب رهایی یابد، نمی‌توان او را موزون و درستکار دانست.
خلیل دست تجرید از آستین تفرید بیرون کرد، و بروی اسباب باز زد که: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ یعنی: افردت قصدی للَّه، و طهرت عقدی عن غیر اللَّه، و حفظت عهدی فی اللَّه للَّه، و خلصت وجدی باللّه، فأنا للَّه باللّه، بل محو فی اللَّه، و اللَّه اللَّه.
هوش مصنوعی: خلیل از آستین تفرید خود دست برداشت و بر روی وسیله‌ها کوبید و گفت: «من روی خود را به سوی کسی که آسمان‌ها و زمین را آفریده‌ام قرار می‌دهم، با نیتی خالص و از شرک دور. یعنی: نیتی خالص برای خدا دارم و از هر غیر خدا پاک کردم و عهد خود را برای خدا حفظ کرده‌ام و دلم را به خدا وابسته کرده‌ام. من برای خدا و با خدا هستم و به نوعی در خدا محو شده‌ام، و فقط خدا را می‌پرستم.»