گنجور

۱۰ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ ابراهیم برین لفظ بنزدیک قومی علما معرّب است، که پدر و مادر وی را ابراهام نام کرده‌اند چنان که ابن عامر خواند در لختی از قرآن، و در روایت عبد الحمید بن بکار از وی همه قرآن نسّابان بر آنند که: نام پدر ابراهیم تارخ است. چنان می‌آید که وی را دو نام بوده، و چنین فراوان است، چنان که یعقوب و اسرائیل. و مقاتل حیّان گفت: آزر لقب است، و تارخ نام. سلیمان تیمی گفت: معنی آزر سبّ و طعن است، و هو المخطئ المعوج فی کلامهم، یعنی: و اذ قال ابراهیم لأبیه المخطئ المعوج مجاهد و ابن المسیّب گفتند: آزر نام صنم است، و موضعه نصب علی اضمار الفعل، کأنه قال: و اذ قال ابراهیم لابیه أ تتخذ آزر الها، و جعل اصناما بدلا من آزر. فقال بعد أن قال: ا تتخذ آزر الها، أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً. یعقوب، آزر برفع خواند بر نداء مفرد، یعنی: یا آزر! ای: یا مخطئ و یا معوج! «أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً» هر چه از بتان با صورتست، صنم است، و هر چه بی‌صورت وثن. و گویند که پدر ابراهیم بتگر بود، «إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ».

وَ کَذلِکَ ای کما اریناه البصیرة فی دینه، و استقباح ما کان علیه ابوه من عبادة الاصنام، کذلک نریه «مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی ملک اللَّه و ما خلق فیهما من الآیات و العبر و الدّلالات. و «الملکوت» الملک، زید فیه الواو و التاء للمبالغة کالرهبوت للرغبة، و الرّحموت للرّحمة. و ملکوت آسمان و زمین که با ابراهیم نمودند، بیک قول آن بود که از سرب بیرون آمد، بر آسمان نگرست. آفتاب دید و مهتاب و ستارگان و سیر سیارگان، و گردش فلک و ملکوت زمین دید، ازین کوه و صحرا و دریا و درختان و چهار پایان و پرندگان و امثال آن. بنظر اعتبار و استدلال در آن نگرست. یقین وی بیفزود، که آن را کردگاری است دارنده داننده.

قول سدی و مجاهد آنست که او را بر صخره‌ای داشتند، و کائنات از علی تا ثری بوی نمودند، و مکان خویش در بهشت بدید، فذلک قوله: «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا» یعنی اریناه مکانه فی الجنة. ابن عباس گفت: ابراهیم از اللَّه درخواست تا ملکوت آسمان و زمین بوی نمایند. فرمان آمد به جبرئیل تا وی را بر آسمان برد. وی را اشراف دادند بر اعمال خلق. یکی را بر معصیت دید، گفت: «یا رب! ما اقبح ما یأتی هذا العبد! اللهم اخسف به»، و گفته‌اند که: ابراهیم سخت مشفق و مهربان بود بر خلق خدا، چنان که روزی در خود این اندیشه کرد که از من رحیم‌تر و مهربان‌تر هیچ کس نیست.

رب العالمین او را بر آسمان برد، و او را اشراف داد بر عمل اهل زمین، و ایشان را بر معصیت دید. بر ایشان لعنت کرد، و هلاک ایشان خواست، و فی ذلک ما روی قیس بن ابی حازم عن علی (ع) قال: قال رسول (ص): «لمّا رأی ابراهیم ملکوت السماء و الارض اشرف علی رجل علی معصیة من معاصی اللَّه، فدعا علیه، فهلک، ثم اشرف علی آخر علی معصیة من معاصی اللَّه، فدعا علیه، فهلک، ثم اشرف علی آخر، فذهب یدعوا علیه فأوحی اللَّه الیه ان یا ابراهیم! انک رجل مستجاب الدعوة، فلا تدع علی عبادی فانهم منی علی ثلاث: امّا ان یتوب فأتوب علیه، و امّا ان اخرج من صلبه نسمة تملأ الارض بالتسبیح، و امّا ان اقبضه الیّ فان شئت عفوت، و ان شئت عاقبت».

فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ مفسران گفتند: ابراهیم در روزگار نمرود بن کنعان الجبّار زاد، و اوّل کسی که تاج بر سر نهاد، و مردم را بر عبادت خود خواند، نمرود بود، و در همه جهان ملک داشت. وقتی بخواب دید که ستاره‌ای برآمدی، و نور آفتاب و ماهتاب ببردی. از آن خواب بترسید. ساحران و کاهنان را جمع کرد، و تعبیر آن درخواست. ایشان گفتند: یولد فی بلدک فی هذه السنة غلام یغیّر دین اهل الارض و یکون هلاکک و زوال ملکک علی یده. گفتند: امسال درین شهر کودکی از مادر در وجود آید که زوال ملک تو بر دست وی بود. نمرود بفرمود تا آن سال هر فرزند که زادند، او را بکشتند، و مردان و زنان از هم جدا کرد، و هر ده زن مردی را بر ایشان موکل کرد، تا با شوهر بخلوت نه نشیند مگر در حال حیض. و گفته‌اند: مردان را جمله بلشکرگاه خویش برد، و با خود میداشت، و موکلان بر ایشان گماشته، تا هیچ کس از ایشان با اهل خویش در حال طهر نشود، تا این یک سال بگذرد. روزی آزر را بشغلی فرستاد، و بر هیچ کس ایمن نبود، چنان که بر آزر ایمن بود. از آنکه بتگر بود، و در دین نمرود متعصب. آزر بیامد، و آن شغل بگزارد، و بعاقبت در سرای خویش شد. رب العزّة آن ساعت مهر بر وی افکند، و عشقی در سر وی نهاد، در اهل خود نگرست طاقت نداشت که باز گردد، و مباشرتی برفت، و در آن مباشرت تخم ابراهیم بنهاد.

کاهنان دیگر روز بجای آوردند که تخم ابراهیم در مستقرّ خویش نهاده شد.

برخاستند، و پیش نمرود شدند، گفتند: قد حبل به اللّیلة. آن فرزند که تو از وی میترسی، امشب در رحم مادر قرار گرفت. نمرود بترسید. فرزندان را که می‌زادند میکشت، تا ابراهیم را وقت زادن نزدیک گشت. مادر وی از شهر بیرون شد و از مردم بگریخت.

بجویی خشک رسید که در آن آب بوده، و گیاه برآمده. ابراهیم آنجا از مادر جدا شد، و مادر وی را در خرقه‌ای پیچید، و در میان گیاه رها کرد، و بخانه باز آمد، و پدر را خبر کرد از آن حال و آن فرزند. پدر رفت، و همان جا سربی ساخت، و کودک را در آن سرب برد و بخوابانید، و سنگی بر در آن راست کرد، تا کس آن را نداند، و سباع قصد وی نکند. پس مادر هر روز میرفت و وی را شیر میداد، و هر گه که مادر بوی رسیدی وی را دیدی انگشتان خود در دهان گرفته، و از آن شرابی درمی‌کشید و میخورد. مادر نیک نگه کرد، از یک انگشت شیر می‌آمد، و از دیگری آب، و از دیگری عسل، و از دیگری گاو روغن و از دیگری خرما. و ابراهیم در آن سرب میبالید. یک روزه را هفته‌ای می‌نمود، و یک هفته را ماهی، و یک ماهه را سالی. پس چون فرا سخن آمد، روزی با مادر گفت: یا امه من ربّی؟ قالت: انا. قال: فمن ربّک؟ قالت: ابوک.

قال: فمن رب ابی؟ قالت: اسکت، و ضربته. مادر بخانه باز شد، و با پدر گفت: می‌بینی این کودک! ترسم که این آن کودک است که کاهنان از وی خبر دادند، که خدایان را باطل کند، و دین نو آرد، و ملک نمرود زیر و زبر کند، و آن قصّه با پدر بگفت. پدر برخاست، و بآن سرب شد. ابراهیم گفت: یا ابه من ربّی؟ قال: امک. قال: فمن رب امّی؟ قال: انا. قال: فمن ربک؟ قال: نمرود. قال: فمن رب نمرود؟ فلطمه لطمة، و قال له: اسکت.

ابن عباس گفت: چون هفت ساله شد، از مادر و پدر درخواست تا او را از آن سرب بیرون آرند. او را بوقت آفتاب فرو شدن بیرون آوردند. شتران و اسبان و گوسفندان را دید، با پدر گفت: ایشان چه‌اند؟ گفت: چهارپایان چرندگان. ابراهیم گفت: ما لها بدّ من أن یکون لها ربّ. ناچار این را خداوندی و آفریدگاری است. پس در آسمان و زمین و کوه و صحرا نظر کرد، گفت: این را ناچار کردگاری و آفریدگاری است. آن گه گفت: انّ الّذی خلقنی و رزقنی و أطعمنی و سقانی لربی، مالی اله غیره.

پس شب درآمد و مشتری بر آمد، و بروایتی زهره. چون آن کوکب دید. گفت: «هذا رَبِّی»، فلذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی‌ کَوْکَباً جنّ علیه غظّی علیه. عرب گویند: جنّه اللیل، و جنّ علیه اللیل جنونا، و أجنّه، اذا اظلم حتی یستتر بظلمته، و الجانّ و الجنّان مار بود، از بهر آنکه پنهان رود. و سمّی الجن جنّا، لاجتنانهم عن اعین الناس.

«رَأی‌ کَوْکَباً» چون شب برو درآمد، و او خدای را می‌جست، و از زبر می‌جست، آن ستاره را دید زهره یا مشتری گفت: «هذا رَبِّی». یک قول آنست که این بر جهت توبیخ گفته است و انکار بر فعل ایشان. الف استفهام در آن مضمر است، یعنی: ا هذا ربی؟

خدای من اینست؟ و مثل این خدای تواند بود؟ هذا کقوله: «أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ»؟! یعنی: أ فهم الخالدون؟ قول دیگر آنست که این بر سبیل احتجاج گفت بر ایشان، که ایشان اصحاب نجوم بودند، و تدبیر خلق از آن میدیدند، و آن را تعظیم مینهادند.

ابراهیم گفت: هذا ربّی فی زعمکم ایها القائلون بحکم النجوم. هذا کقوله: «أَیْنَ شُرَکائِیَ»؟ یعنی بزعمکم و قولکم، «وَ انْظُرْ إِلی‌ إِلهِکَ» یعنی بزعمک و قولک.

ابراهیم خواست که بتدریج جهل و خطاء ایشان بایشان نماید. باوّل آنچه ایشان تعظیم می‌نهادند، آن را تعظیم نهاد، پس بعاقبت نقص در آن آورد، و عیب افول باز نمود، فقال: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ». عرفهم جهلهم و خطاهم فی تعظیم النجوم، و دلّ ان ما غاب بعد الظهور کان حادثا مسخرا و لیس بربّ. و گفته‌اند: مثل ابراهیم در آنچه گفت: «هذا رَبِّی» پس عیب و نقص در آن آورد، و گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» مثل آن حواری است که بر قومی بت پرستان رسید، خواست که ایشان را بتدریج از آن فراستاند، اوّل آن را تعظیم نهاد و ایشان را در آن دین خویش بر اجتهاد داشت، تا وی را پیشرو خویش کردند، و گرامی داشتند، و بهر چه وی گفت او را مطیع و منقاد شدند، تا روزی که دشمنی عظیم بر سر ایشان آمد، با این حواری مشورت کردند. وی گفت: رای من آنست که همه بهم آئیم، و پیش صنم تضرّع نمائیم، تا کار این دشمن کفایت کند، پس همه بهم آمدند، و تضرع نمودند، و زاری کردند، و از آن نفعی و دفعی ندیدند، و کار دشمن قوی‌تر میشد و بالا میگرفت. آخر حواری گفت: من خدایی میدانم که برخوانیم اجابت کند، و دعا کنیم کار آن دشمن کفایت کند، فهلمّ ندعه. قال: فدعوا اللَّه فصرف عنهم ما کانوا یحذرون و اسلموا.

فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً ای طالعا. از اوّل ماه سه شب هلال گویند، و بعد از آن قمر گویند تا آخر ماه. پس بآخر شب چون ماه برآمد همان گفت که با ستاره گفت هم بر آن معنی. «قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی» این لام خلف قسم است، و لام در لأکوننّ» جواب قسم است. «لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی» یعنی لئن لم یثبّتنی ربی علی الهدی «لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ».

فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی اینکه «هذه» نگفت، آن را سه جواب است: یکی آنست که حکایت از رب میکرد نه از عین خورشید، که آن را بخدایی میداشت، و دیگر وجه آنست که: هذا الطّالع ربّی. کنایت از صفت کرد نه از اسم. سدیگر وجه آنست که عرب بر اختیارند بر تذکیر و تأنیث چیزی را که در آن علامت تأنیث نیست. «هذا أَکْبَرُ» یعنی اعظم من الزّهرة و القمر. «فَلَمَّا أَفَلَتْ» یعنی غابت، «قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» باللّه من الالهة. او را گفتند: یا ابراهیم! چون ازین خدایان بیزار شوی کرا پرستی؟ گفت: اعبد الذی خلق السماوات و الارض، «حَنِیفاً» ای مخلصا لعبادته، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ». «حنیفا» صفت ابراهیم است، و منصوب است بر نعت، و حنفا مسلمانان‌اند و حنیفیه نامی است ملّت اسلام را، و گفته‌اند که حنیف مسلمان بود مختتن.

و گفته‌اند که: حاجّ و حاجَّهُ قَوْمُهُ، المحاجّة و المحاقّة ادّعاء الحقّ.

این آن خصومت و محاجّت است که فرعون وی کرد با وی نمرود بن کنعان بن ماش بن ادم بن سام صاحب مجدل بابل، و شرح این محاجه در سورة البقرة رفت فی قوله: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ» الایة. «قالَ أَ تُحاجُّونِّی» قراءت مدنی و شامی بتخفیف نون است. باقی بتشدید خوانند. «و قد هدانی» ای عرّفنی توحیده وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً این جواب آنست که همیشه مشرکان مسلمانان را می‌بیم نمودند و مینمایند از گزند بتان، چنان که هود را گفتند: «إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ»، و محمود را به سومنات سدنه منات تهدید کردند.

وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً ای ملأ ربی کل شی‌ء علما. این همچنانست که جای دیگر گفت: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» ای ملأت. «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» تتّعظون، فتترکوا عبادة الاصنام؟! وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ مشرکان ابراهیم را می‌ترسانیدند، و از گزند بتان تهدید میکردند. ابراهیم گفت: وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ چون ترسم من ازین بتان که شما بانبازی گیرید با اللَّه؟! و ایشان نابینایان‌اند و ناشنوا و نادان و ناتوان، و شما از خدای بینای شنوای گویای دانای توانا نمی‌ترسید! و با وی بتان انباز میگیرید بی‌عذری و بی حجّتی و بی آنکه ایشان را سزای خدایی است! «فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اکنون مرا پاسخ کنید اگر دانید، از آن خدای قادر شنوای بینای دانا سزاتر که ترسند یا ازین بتان عاجز ناشنوای نابینای ناگویا؟! و که نزدیکتر با یمن شدن و بی‌بیم بودن آنکه از یک خدای می‌امن باید یافت یا آنکه از هزاران؟! آن گه خود پاسخ کرد، گفت: «الَّذِینَ آمَنُوا». اگر مستأنف نهی این سخن، نه حکایت از ابراهیم، هم نیکو است.

الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ در خبر است که ابو بکر صدیق گفت: یا رسول اللَّه! و أیّنا لم یظلم نفسه؟ جواب داد وی را که: أَ لَمْ تَرَ الی قوله تعالی فی قصّة لقمان: یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ یعنی که این ظلم ایدر شرک است، چنان که آنجا است. و قومی بر عموم راندند، و گفتند که: این ابراهیم و اصحاب وی را است علی الخصوص، چنان که روایت کنند از علی (ع) که این آیت برخواند و گفت: «هذه فی ابراهیم و اصحابه خاصّة، لیست لهذه الامّة».

۱۰ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ ابراهیم گفت پدر خویش را آزر أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً بتان خود صورت کرده را بخدایی میگیری و خدایان خوانی إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ من ترا و قوم ترا می‌بینم فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (۷۴) در گمراهی آشکارا.۱۰ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ الایة الاصل منهمک فی الجحود، و النسل متصف بالتوحید، و الحق سبحانه و تعالی یفعل ما یرید. این عجب نگر پدر بتگر و پسر پیغامبر! پدر رانده با خواری و مذلّت! پسر خوانده با هزاران کرامت؟ پدر در قبضه عدل بداغ قطعیت بر راه نومیدی در لباس بیگانگی! پسر در سایه فضل در نسیم قرب بر راه پیروزی در لباس آشنایی! سبحان من یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. فردا در انجمن قیامت در آن عرصه کبری چون ابراهیم را جلوه کنند، و با صد هزار نواخت و کرامت ببازار قیامت برآرند، آزر را بصفت خواری پیش پای وی نهند، از آنکه در دنیا چون ابراهیم در شکم مادر بود آزر تمنی کرد که: اگر مرا پسری نیکو آید، او را در پای نمرود کشم، و بتقرب پیش وی قربان کنم. وی نتوانست که دستش نرسید، و در حق اندیشه خود بجزاء آن برسید. این چنانست که مصریان چون جمال یوسف (ع) دیدند، بر من یزید داشته، هر کس آرزوی آن کردند که یوسف غلام وی بود. رب العزّة تقدیر چنان کرد که مسأله بازگشت، و مصریان همه بنده و رهی و چاکر وی گشتند.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ ابراهیم برین لفظ بنزدیک قومی علما معرّب است، که پدر و مادر وی را ابراهام نام کرده‌اند چنان که ابن عامر خواند در لختی از قرآن، و در روایت عبد الحمید بن بکار از وی همه قرآن نسّابان بر آنند که: نام پدر ابراهیم تارخ است. چنان می‌آید که وی را دو نام بوده، و چنین فراوان است، چنان که یعقوب و اسرائیل. و مقاتل حیّان گفت: آزر لقب است، و تارخ نام. سلیمان تیمی گفت: معنی آزر سبّ و طعن است، و هو المخطئ المعوج فی کلامهم، یعنی: و اذ قال ابراهیم لأبیه المخطئ المعوج مجاهد و ابن المسیّب گفتند: آزر نام صنم است، و موضعه نصب علی اضمار الفعل، کأنه قال: و اذ قال ابراهیم لابیه أ تتخذ آزر الها، و جعل اصناما بدلا من آزر. فقال بعد أن قال: ا تتخذ آزر الها، أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً. یعقوب، آزر برفع خواند بر نداء مفرد، یعنی: یا آزر! ای: یا مخطئ و یا معوج! «أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً» هر چه از بتان با صورتست، صنم است، و هر چه بی‌صورت وثن. و گویند که پدر ابراهیم بتگر بود، «إِنِّی أَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ».
هوش مصنوعی: در این آیات، اشاره شده است که ابراهیم به پدرش آزر گفت. برخی دانشمندان توضیح داده‌اند که نام پدر ابراهیم در برخی موارد ابراهام ذکر شده است و در روایات دیگر نام او تارخ ذکر شده است. به نظر می‌رسد که ابراهیم دو نام داشته است، مشابه با مثال یعقوب و اسرائیل. برخی دیگر مانند مقاتل گفته‌اند که آزر لقب پدر ابراهیم است و تارخ نام واقعی اوست. همچنین، سلیمان تیمی بیان کرده که معنی آزر می‌تواند به معنای عیب‌جویی و ایرادگیری باشد. مجاهد و برخی دیگر نیز معتقدند آزر نام یک بت است و ابراهیم به پدرش می‌گوید: «آیا آزر را به عنوان خدا قبول داری؟» و در ادامه به پرستش بت‌ها اشاره می‌کند. یعقوب نیز آزر را به صورت ندا خوانده و از او به عنوان فردی خطاکار یاد می‌کند. در نهایت، گفته می‌شود که پدر ابراهیم بت‌پرست بوده و ابراهیم به او و قومش می‌گوید که در گمراهی آشکاری به سر می‌برند.
وَ کَذلِکَ ای کما اریناه البصیرة فی دینه، و استقباح ما کان علیه ابوه من عبادة الاصنام، کذلک نریه «مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» یعنی ملک اللَّه و ما خلق فیهما من الآیات و العبر و الدّلالات. و «الملکوت» الملک، زید فیه الواو و التاء للمبالغة کالرهبوت للرغبة، و الرّحموت للرّحمة. و ملکوت آسمان و زمین که با ابراهیم نمودند، بیک قول آن بود که از سرب بیرون آمد، بر آسمان نگرست. آفتاب دید و مهتاب و ستارگان و سیر سیارگان، و گردش فلک و ملکوت زمین دید، ازین کوه و صحرا و دریا و درختان و چهار پایان و پرندگان و امثال آن. بنظر اعتبار و استدلال در آن نگرست. یقین وی بیفزود، که آن را کردگاری است دارنده داننده.
هوش مصنوعی: همچنین همان‌طور که به او بصیرت در دینش عطا کردیم و او را از زشتی پرستش بت‌ها که در آن پدرش بود آگاه ساختیم، همچنین به او «ملکوت آسمان‌ها و زمین» را نشان دادیم، یعنی سلطنت خدا و نشانه‌ها، عبرت‌ها و دلایل خلق شده در آن‌ها. «ملکوت» به معنای ملک است و به‌عنوان تأکیدی بیشتر، حرف «و» و «ت» به آن اضافه شده است، همان‌طور که در کلمات «رهبوت» برای رغبت و «رحمت» برای رحمت دیده می‌شود. ملکوت آسمان و زمین که به ابراهیم نمایش داده شد، این بود که او از مکان خود بیرون آمد و به آسمان نگاه کرد. خورشید، ماه، ستاره‌ها و حرکت سیارات را مشاهده کرد و همچنین گردش فلک و ملکوت زمین را دید، شامل کوه‌ها، دشت‌ها، دریا، درختان، حیوانات و پرندگان و امثال آن‌ها. در این پدیده‌ها تأمل و استدلال کرد و یقین او افزایش یافت که این‌ها همه به دست یک کارگزار دانا و توانا ایجاد شده‌اند.
قول سدی و مجاهد آنست که او را بر صخره‌ای داشتند، و کائنات از علی تا ثری بوی نمودند، و مکان خویش در بهشت بدید، فذلک قوله: «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا» یعنی اریناه مکانه فی الجنة. ابن عباس گفت: ابراهیم از اللَّه درخواست تا ملکوت آسمان و زمین بوی نمایند. فرمان آمد به جبرئیل تا وی را بر آسمان برد. وی را اشراف دادند بر اعمال خلق. یکی را بر معصیت دید، گفت: «یا رب! ما اقبح ما یأتی هذا العبد! اللهم اخسف به»، و گفته‌اند که: ابراهیم سخت مشفق و مهربان بود بر خلق خدا، چنان که روزی در خود این اندیشه کرد که از من رحیم‌تر و مهربان‌تر هیچ کس نیست.
هوش مصنوعی: قول سدی و مجاهد این است که او را بر روی یک صخره‌ای قرار داده بودند و تمام جهان از علی تا ثریا به او نظر داشتند و جایگاه خود را در بهشت مشاهده کرد. این نشان‌دهنده نعمت‌های او در دنیا است، یعنی به او مقام و منزلتی در بهشت نمایان شد. ابن عباس می‌گوید که ابراهیم از خداوند درخواست کرد تا ملکوت آسمان و زمین را به او نشان دهد. فرمانی صادر شد تا جبرئیل او را به آسمان ببرد و او را به مشاهده اعمال بندگان دعوت کردند. یکی از بندگان را در حال ارتکاب گناه دید، و با صدا زدن به خدا گفت: «خداوندا! چه زشتی‌ست این کار این بنده!» و خواست که او را عذاب کند. اما همچنین گفته شده که ابراهیم بر بندگان خدا بسیار مهربان و دلسوز بود، به طوری که یک روز فکر کرد که هیچ‌کس از او مهربان‌تر نیست.
رب العالمین او را بر آسمان برد، و او را اشراف داد بر عمل اهل زمین، و ایشان را بر معصیت دید. بر ایشان لعنت کرد، و هلاک ایشان خواست، و فی ذلک ما روی قیس بن ابی حازم عن علی (ع) قال: قال رسول (ص): «لمّا رأی ابراهیم ملکوت السماء و الارض اشرف علی رجل علی معصیة من معاصی اللَّه، فدعا علیه، فهلک، ثم اشرف علی آخر علی معصیة من معاصی اللَّه، فدعا علیه، فهلک، ثم اشرف علی آخر، فذهب یدعوا علیه فأوحی اللَّه الیه ان یا ابراهیم! انک رجل مستجاب الدعوة، فلا تدع علی عبادی فانهم منی علی ثلاث: امّا ان یتوب فأتوب علیه، و امّا ان اخرج من صلبه نسمة تملأ الارض بالتسبیح، و امّا ان اقبضه الیّ فان شئت عفوت، و ان شئت عاقبت».
هوش مصنوعی: پروردگار عالم ابراهیم را به آسمان برد و او را بر اعمال مردم زمین مطلع کرد. ابراهیم مشاهده کرد که مردم مرتکب معصیت می‌شوند و بر آن‌ها لعنت کرد و خواست که هلاک شوند. در این راستا، قیس بن ابی حازم از علی (ع) نقل کرده که پیامبر (ص) فرمود: وقتی ابراهیم ملکوت آسمان و زمین را دید، به فردی که مرتکب گناهی از گناهان خدا شده بود نگریست و علیه او دعا کرد که هلاک شود. سپس به فرد دیگری که گناهی کرده بود نگاه کرد و علیه او هم دعا کرد تا هلاک شود. وقتی به فرد سومی نگریست تا دعا کند، خداوند به او وحی فرستاد و گفت: ای ابراهیم! تو مردی هستی که دعاهایت مستجاب می‌شود، اما بر بندگان من دعا مکن زیرا آن‌ها به من وابسته‌اند: یا توبه می‌کنند که من هم بر آن‌ها توبه می‌کنم، یا از نسل آن‌ها نسلی خارج می‌شود که زمین را با تسبیح پر می‌کند، یا این‌که روح آن‌ها را به سوی خود می‌برم. اگر بخواهی عفو می‌کنم و اگر بخواهی مجازات می‌کنم.
فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ مفسران گفتند: ابراهیم در روزگار نمرود بن کنعان الجبّار زاد، و اوّل کسی که تاج بر سر نهاد، و مردم را بر عبادت خود خواند، نمرود بود، و در همه جهان ملک داشت. وقتی بخواب دید که ستاره‌ای برآمدی، و نور آفتاب و ماهتاب ببردی. از آن خواب بترسید. ساحران و کاهنان را جمع کرد، و تعبیر آن درخواست. ایشان گفتند: یولد فی بلدک فی هذه السنة غلام یغیّر دین اهل الارض و یکون هلاکک و زوال ملکک علی یده. گفتند: امسال درین شهر کودکی از مادر در وجود آید که زوال ملک تو بر دست وی بود. نمرود بفرمود تا آن سال هر فرزند که زادند، او را بکشتند، و مردان و زنان از هم جدا کرد، و هر ده زن مردی را بر ایشان موکل کرد، تا با شوهر بخلوت نه نشیند مگر در حال حیض. و گفته‌اند: مردان را جمله بلشکرگاه خویش برد، و با خود میداشت، و موکلان بر ایشان گماشته، تا هیچ کس از ایشان با اهل خویش در حال طهر نشود، تا این یک سال بگذرد. روزی آزر را بشغلی فرستاد، و بر هیچ کس ایمن نبود، چنان که بر آزر ایمن بود. از آنکه بتگر بود، و در دین نمرود متعصب. آزر بیامد، و آن شغل بگزارد، و بعاقبت در سرای خویش شد. رب العزّة آن ساعت مهر بر وی افکند، و عشقی در سر وی نهاد، در اهل خود نگرست طاقت نداشت که باز گردد، و مباشرتی برفت، و در آن مباشرت تخم ابراهیم بنهاد.
هوش مصنوعی: زمانی که شب به سراغ ابراهیم آمد، مفسران می‌گویند که او در زمان نمرود، پادشاه جبّار زاده شد. نمرود نخستین کسی بود که تاج بر سر گذاشت و مردم را به پرستش خود فراخواند و بر تمام جهان حکومت کرد. او در خواب دید که ستاره‌ای طلوع کرده و نور خورشید و ماه را را می‌برد. از این خواب ترسید و ساحران و کاهنان را جمع کرد تا تعبیر آن را بگویند. آن‌ها گفتند که در این سال در شهر تو، پسری به دنیا می‌آید که دین مردم را تغییر می‌دهد و موجب نابودی و سقوط سلطنت تو می‌شود. نمرود دستور داد تا در آن سال هر پسری که متولد می‌شود، کشته شود و همچنین مردان و زنان را از هم جدا کرد. او برای هر ده زن یک مرد را تعیین کرد که تنها در زمان قاعدگی با شوهران خود دیدار کنند. گفته شده که تمام مردان را به ستاد خود منتقل کرد و آن‌ها را تحت نظارت قرار داد تا هیچ‌یک از آن‌ها بتوانند در زمان پاکی با همسرانشان به همنشینی بپردازند تا یک سال تمام شود. روزی، نمرود آزر را برای انجام مأموریتی فرستاد و تنها آزر بود که در نظر او ایمن بود، چرا که بت‌پرستی و تعصب به دین نمرود داشت. آزر به کارش پرداخت و در نهایت به خانه‌اش برگشت. در آن موقع، خدای عزیز محبوبیتی در دل او انداخت و او طاقت نداشت که به خانواده‌اش برگردد و در آن حال، رابطه‌ای برقرار کرد و در نتیجه فرزند ابراهیم به وجود آمد.
کاهنان دیگر روز بجای آوردند که تخم ابراهیم در مستقرّ خویش نهاده شد.
هوش مصنوعی: کاهنان دیگر روزی را برگزار کردند که تخم ابراهیم در جایگاه خود قرار گرفته بود.
برخاستند، و پیش نمرود شدند، گفتند: قد حبل به اللّیلة. آن فرزند که تو از وی میترسی، امشب در رحم مادر قرار گرفت. نمرود بترسید. فرزندان را که می‌زادند میکشت، تا ابراهیم را وقت زادن نزدیک گشت. مادر وی از شهر بیرون شد و از مردم بگریخت.
هوش مصنوعی: آنها برخاستند و به نزد نمرود رفتند و گفتند: «امشب فرزندی که تو از او می‌ترسی، در رحم مادرش است.» نمرود از این خبر ترسید. او فرزندان را که به دنیا می‌آوردند، می‌کشت تا زمان تولد ابراهیم نزدیک شد. مادر ابراهیم از شهر خارج شد و از مردم دور افتاد.
بجویی خشک رسید که در آن آب بوده، و گیاه برآمده. ابراهیم آنجا از مادر جدا شد، و مادر وی را در خرقه‌ای پیچید، و در میان گیاه رها کرد، و بخانه باز آمد، و پدر را خبر کرد از آن حال و آن فرزند. پدر رفت، و همان جا سربی ساخت، و کودک را در آن سرب برد و بخوابانید، و سنگی بر در آن راست کرد، تا کس آن را نداند، و سباع قصد وی نکند. پس مادر هر روز میرفت و وی را شیر میداد، و هر گه که مادر بوی رسیدی وی را دیدی انگشتان خود در دهان گرفته، و از آن شرابی درمی‌کشید و میخورد. مادر نیک نگه کرد، از یک انگشت شیر می‌آمد، و از دیگری آب، و از دیگری عسل، و از دیگری گاو روغن و از دیگری خرما. و ابراهیم در آن سرب میبالید. یک روزه را هفته‌ای می‌نمود، و یک هفته را ماهی، و یک ماهه را سالی. پس چون فرا سخن آمد، روزی با مادر گفت: یا امه من ربّی؟ قالت: انا. قال: فمن ربّک؟ قالت: ابوک.
هوش مصنوعی: در بیابانی خشک و بی‌آب گیاهی روییده بود. ابراهیم از مادرش جدا شد و او او را در پارچه‌ای پیچید و در میان گیاهان رها کرد و به خانه بازگشت تا پدرش را از این وضعیت باخبر کند. پدرش به آنجا آمد و در آن مکان پنهانی ساخت و کودک را درون آن خفته گذاشت و سنگی روی در آن گذاشت تا کسی از آن مطلع نشود و حیوانات به او آسیبی نرسانند. مادر ابراهیم هر روز به او شیر می‌داد و هر بار که بوی او را حس می‌کرد، او را می‌دید که انگشتانش را به دهانش می‌برد و از میوه‌ای که به او داده می‌شد، می‌خورد. مادر متوجه شد که هر انگشت به او شیر، آب، عسل، روغن و خرما می‌دهد. ابراهیم در آن مکان بزرگ می‌شد و گذر زمان برای او به شکلی متفاوت می‌گذشت. یک روز از مادرش پرسید: «پروردگار من کیست؟» او پاسخ داد: «من هستم.» ابراهیم ادامه داد: «پروردگار تو کیست؟» مادرش گفت: «پدرت.»
قال: فمن رب ابی؟ قالت: اسکت، و ضربته. مادر بخانه باز شد، و با پدر گفت: می‌بینی این کودک! ترسم که این آن کودک است که کاهنان از وی خبر دادند، که خدایان را باطل کند، و دین نو آرد، و ملک نمرود زیر و زبر کند، و آن قصّه با پدر بگفت. پدر برخاست، و بآن سرب شد. ابراهیم گفت: یا ابه من ربّی؟ قال: امک. قال: فمن رب امّی؟ قال: انا. قال: فمن ربک؟ قال: نمرود. قال: فمن رب نمرود؟ فلطمه لطمة، و قال له: اسکت.
هوش مصنوعی: مادر به پسرش گفت که ساکت باشد و او را زد. در این حین، در خانه باز شد و مادر با پدرش صحبت کرد. او به پدر گفت: «این کودک را می‌بینی؟ من نگرانم که او همان کودکی باشد که کاهنان از او خبر داده‌اند، کسی که خدایان را باطل می‌کند، دین جدیدی می‌آورد و حکومت نمرود را زیر و زبر می‌کند.» پدر بعد از شنیدن این حرف‌ها از جا برخاست و به سمت پسرش رفت. ابراهیم از پدرش پرسید: «ای پدر، خداوند من کیست؟» پدر پاسخ داد: «مادرت.» ابراهیم ادامه داد: «و خداوند مادرم کیست؟» پدر گفت: «من.» سپس ابراهیم پرسید: «و خداوند تو کیست؟» پدر گفت: «نمرود.» ابراهیم پرسید: «و خداوند نمرود کیست؟» در اینجا پدرش او را به شدت زد و گفت: «ساکت باش.»
ابن عباس گفت: چون هفت ساله شد، از مادر و پدر درخواست تا او را از آن سرب بیرون آرند. او را بوقت آفتاب فرو شدن بیرون آوردند. شتران و اسبان و گوسفندان را دید، با پدر گفت: ایشان چه‌اند؟ گفت: چهارپایان چرندگان. ابراهیم گفت: ما لها بدّ من أن یکون لها ربّ. ناچار این را خداوندی و آفریدگاری است. پس در آسمان و زمین و کوه و صحرا نظر کرد، گفت: این را ناچار کردگاری و آفریدگاری است. آن گه گفت: انّ الّذی خلقنی و رزقنی و أطعمنی و سقانی لربی، مالی اله غیره.
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل می‌کند که وقتی او به سن هفت سالگی رسید، از پدر و مادر خود خواست تا او را از جایی خارج کنند. آنها او را در هنگام غروب آفتاب بیرون آوردند. او شترها، اسب‌ها و گوسفندها را دید و از پدرش پرسید که این‌ها چه هستند. پدرش جواب داد که این‌ها چهارپایان چرنده‌اند. ابراهیم گفت: «چرا نباید برای آن‌ها یک خداوند باشد؟» او به این نتیجه رسید که حتماً یک آفریدگار و صاحب وجود دارند. سپس به آسمان و زمین و کوه‌ها و دشت‌ها نگاه کرد و گفت: «این‌ها بدون شک نیاز به یک خالق و آفریدگار دارند.» بعد از آن گفت: «کسی که مرا آفریده و روزی‌ام داده و به من غذا و نوشیدنی می‌دهد، خداوند من است و جز او خدایی ندارم.»
پس شب درآمد و مشتری بر آمد، و بروایتی زهره. چون آن کوکب دید. گفت: «هذا رَبِّی»، فلذلک قوله عز و جل: فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأی‌ کَوْکَباً جنّ علیه غظّی علیه. عرب گویند: جنّه اللیل، و جنّ علیه اللیل جنونا، و أجنّه، اذا اظلم حتی یستتر بظلمته، و الجانّ و الجنّان مار بود، از بهر آنکه پنهان رود. و سمّی الجن جنّا، لاجتنانهم عن اعین الناس.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و ستاره‌ای نمایان شد. در روایتی آمده که زهره ظاهر گردید. وقتی آن ستاره را دید، گفت: «این پروردگار من است». به همین دلیل در کلام خداوند آمده است که وقتی شب تاریک شد، ستاره‌ای را دید. عرب‌ها می‌گویند که شب، انسان را می‌پوشاند و پنهان می‌کند. واژه "جن" نیز به همین دلیل به موجوداتی که از چشم مردم پنهان می‌شوند، اطلاق شده است.
«رَأی‌ کَوْکَباً» چون شب برو درآمد، و او خدای را می‌جست، و از زبر می‌جست، آن ستاره را دید زهره یا مشتری گفت: «هذا رَبِّی». یک قول آنست که این بر جهت توبیخ گفته است و انکار بر فعل ایشان. الف استفهام در آن مضمر است، یعنی: ا هذا ربی؟
هوش مصنوعی: در شب، وقتی ستاره‌ای را دید که شاید زهره یا مشتری بود، گفت: «این خدای من است». برخی معتقدند که او این جمله را به منظور سرزنش دیگران و انکار عملشان بیان کرده است. در این جمله، نوعی از سوال نهفته است، به این صورت که:«آیا این خدای من است؟»
خدای من اینست؟ و مثل این خدای تواند بود؟ هذا کقوله: «أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ»؟! یعنی: أ فهم الخالدون؟ قول دیگر آنست که این بر سبیل احتجاج گفت بر ایشان، که ایشان اصحاب نجوم بودند، و تدبیر خلق از آن میدیدند، و آن را تعظیم مینهادند.
هوش مصنوعی: آیا خدای من همین است؟ و آیا چنین خدایی می‌تواند وجود داشته باشد؟ آیا واقعاً آنان جاودانه هستند؟ معنای دیگر این است که او به عنوان دلیلی برای آن‌ها صحبت کرده، زیرا آن‌ها اهل نجوم بودند و تدبیر خلقت را از آن می‌دیدند و به آن احترام می‌گذاشتند.
ابراهیم گفت: هذا ربّی فی زعمکم ایها القائلون بحکم النجوم. هذا کقوله: «أَیْنَ شُرَکائِیَ»؟ یعنی بزعمکم و قولکم، «وَ انْظُرْ إِلی‌ إِلهِکَ» یعنی بزعمک و قولک.
هوش مصنوعی: ابراهیم گفت: این پروردگار من است به ادعای شما ای کسانی که به قانون ستاره‌ها ایمان دارید. این همانند گفتار اوست: «شریکان من کجا هستند؟» یعنی به ادعای شما و بر اساس گفتار شما، و همچنین «به خدای خود نگاه کن» که باز هم به ادعای شما و بر مبنای سخن شماست.
ابراهیم خواست که بتدریج جهل و خطاء ایشان بایشان نماید. باوّل آنچه ایشان تعظیم می‌نهادند، آن را تعظیم نهاد، پس بعاقبت نقص در آن آورد، و عیب افول باز نمود، فقال: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ». عرفهم جهلهم و خطاهم فی تعظیم النجوم، و دلّ ان ما غاب بعد الظهور کان حادثا مسخرا و لیس بربّ. و گفته‌اند: مثل ابراهیم در آنچه گفت: «هذا رَبِّی» پس عیب و نقص در آن آورد، و گفت: «لا أُحِبُّ الْآفِلِینَ» مثل آن حواری است که بر قومی بت پرستان رسید، خواست که ایشان را بتدریج از آن فراستاند، اوّل آن را تعظیم نهاد و ایشان را در آن دین خویش بر اجتهاد داشت، تا وی را پیشرو خویش کردند، و گرامی داشتند، و بهر چه وی گفت او را مطیع و منقاد شدند، تا روزی که دشمنی عظیم بر سر ایشان آمد، با این حواری مشورت کردند. وی گفت: رای من آنست که همه بهم آئیم، و پیش صنم تضرّع نمائیم، تا کار این دشمن کفایت کند، پس همه بهم آمدند، و تضرع نمودند، و زاری کردند، و از آن نفعی و دفعی ندیدند، و کار دشمن قوی‌تر میشد و بالا میگرفت. آخر حواری گفت: من خدایی میدانم که برخوانیم اجابت کند، و دعا کنیم کار آن دشمن کفایت کند، فهلمّ ندعه. قال: فدعوا اللَّه فصرف عنهم ما کانوا یحذرون و اسلموا.
هوش مصنوعی: ابراهیم تصمیم گرفت که به تدریج جهل و اشتباهات قومش را به آنها نشان دهد. او ابتدا برچسب تعظیم به آنچه که آنها می‌پرستیدند زد و سپس نقص‌ها و عیوب آن را بیان کرد و گفت: «من بت‌هایی که افول کرده‌اند را دوست ندارم». او به آن‌ها فهماند که در تعظیم ستاره‌ها دچار جهل و خطا هستند و نشان داد که هر چیزی که پس از ظهور غایب شود، دلیلی بر وجود خدا نیست و نمی‌تواند خالق باشد. گفته شده است که ابراهیم در این مساله مانند حواری‌ای است که به جمعی بت‌پرست رسید و خواست آنها را به تدریج از بت‌پرستی دور کند. او ابتدا به آن آموخت که بت‌ها را بزرگ بشمارند و آنها از وی پیروی کردند، تا جایی که در روزی دشواری میانشان پیش آمد، و آن حواری گفت که بیایید جمع شویم و در برابر بت دعا کنیم تا دشمنان را شکست دهیم. آن‌ها جمع شدند و دعا کردند، اما فایده‌ای نداشت و کار دشمن قوی‌تر شد. در نهایت، حواری گفت که خدایی هست که اگر او را بخوانیم، پاسخ می‌دهد و آنها دعا کردند و در نتیجه از خطراتی که می‌ترسیدند، نجات یافتند و به ایمان آوردند.
فَلَمَّا رَأَی الْقَمَرَ بازِغاً ای طالعا. از اوّل ماه سه شب هلال گویند، و بعد از آن قمر گویند تا آخر ماه. پس بآخر شب چون ماه برآمد همان گفت که با ستاره گفت هم بر آن معنی. «قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی» این لام خلف قسم است، و لام در لأکوننّ» جواب قسم است. «لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی» یعنی لئن لم یثبّتنی ربی علی الهدی «لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ».
هوش مصنوعی: وقتی که ماه را در حال رشد دید، گفت: «خدای من اگر مرا هدایت نکند، حتماً از گمراهان خواهم بود.» در ابتدای هر ماه به هلال سه شب اول گفته می‌شود و بعد از آن تا پایان ماه به ماه قمر گفته می‌شود. در پایان شب که ماه بالا آمد، همانی را گفت که برای ستاره ذکر کرده بود. این جمله نشان‌دهنده تعهد و قسم است که اگر خداوند او را هدایت نکند، حتماً از جمعیت گمراهان خواهد بود.
فَلَمَّا رَأَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی اینکه «هذه» نگفت، آن را سه جواب است: یکی آنست که حکایت از رب میکرد نه از عین خورشید، که آن را بخدایی میداشت، و دیگر وجه آنست که: هذا الطّالع ربّی. کنایت از صفت کرد نه از اسم. سدیگر وجه آنست که عرب بر اختیارند بر تذکیر و تأنیث چیزی را که در آن علامت تأنیث نیست. «هذا أَکْبَرُ» یعنی اعظم من الزّهرة و القمر. «فَلَمَّا أَفَلَتْ» یعنی غابت، «قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» باللّه من الالهة. او را گفتند: یا ابراهیم! چون ازین خدایان بیزار شوی کرا پرستی؟ گفت: اعبد الذی خلق السماوات و الارض، «حَنِیفاً» ای مخلصا لعبادته، «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ». «حنیفا» صفت ابراهیم است، و منصوب است بر نعت، و حنفا مسلمانان‌اند و حنیفیه نامی است ملّت اسلام را، و گفته‌اند که حنیف مسلمان بود مختتن.
هوش مصنوعی: وقتی او خورشید را دید که بالا می‌آید، گفت: "این پروردگار من است." او از کلمه "این" استفاده نکرد زیرا سه دلیل برای این کار وجود دارد: اول اینکه او در حال اشاره به خداوند بود، نه به خود خورشید، چرا که آن را به عنوان خدا نمی‌دانست. دوم اینکه می‌خواست بگوید "این نمایانگر پروردگار من است." سوم اینکه عرب‌ها در زبان خود به انتخاب مذکر یا مؤنث برای چیزهایی که علامت مؤنث ندارند، اصرار دارند. همچنین او گفت "این بزرگ‌تر از سیاره زهره و ماه است." سپس وقتی خورشید غروب کرد، گفت: "ای قوم من! من از چیزی که شما شریک قرار می‌دهید بیزارم." به او گفتند: "ای ابراهیم! اگر از این خدایان بیزار شوی، پس چه کسی را پرستش خواهی کرد؟" او پاسخ داد: "من پرستنده کسی هستم که آسمان‌ها و زمین را خلق کرده است." او با اخلاص در عبادت، خود را از مشرکان جدا کرد. واژه "حنیف" به ابراهیم اشاره دارد و به عنوان صفت او به کار رفته است؛ مسلمانان نیز به حنیف‌ها تعلق دارند و نام ملت اسلام "حنیفی" است. برخی اظهار داشته‌اند که حنیف به معنای مسلمان مختون است.
و گفته‌اند که: حاجّ و حاجَّهُ قَوْمُهُ، المحاجّة و المحاقّة ادّعاء الحقّ.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که: حاجّ و حاجّه به معنای مردم اوست، و محاجّه و محاقّه به معنای ادعای حق است.
این آن خصومت و محاجّت است که فرعون وی کرد با وی نمرود بن کنعان بن ماش بن ادم بن سام صاحب مجدل بابل، و شرح این محاجه در سورة البقرة رفت فی قوله: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ» الایة. «قالَ أَ تُحاجُّونِّی» قراءت مدنی و شامی بتخفیف نون است. باقی بتشدید خوانند. «و قد هدانی» ای عرّفنی توحیده وَ لا أَخافُ ما تُشْرِکُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئاً این جواب آنست که همیشه مشرکان مسلمانان را می‌بیم نمودند و مینمایند از گزند بتان، چنان که هود را گفتند: «إِنْ نَقُولُ إِلَّا اعْتَراکَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ»، و محمود را به سومنات سدنه منات تهدید کردند.
هوش مصنوعی: این متن بیانگر یک جدال و محاجه بین فرعون و نمرود، فرزند کنعان و نوه آدم است. این محاجه در قرآن کریم، به ویژه در سوره بقره، آمده است. در اینجا فرعون از نمرود می‌پرسد که آیا او می‌تواند در پیوند به خدا، او را محکوم کند. نمرود پاسخ می‌دهد که او به خدا ایمان دارد و از آنچه بت‌ها به او نسبت می‌دهند، ترسی ندارد، مگر اینکه خداوند اراده‌ای کند. این جمله نشان‌دهنده‌ی اعتماد نبی‌ها به خدا و ترس نداشتنشان از تهدیدات مشرکان است، همانطور که در داستان هود و محمود نیز مشهود است که آنها توسط مشرکان تهدید می‌شوند.
وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً ای ملأ ربی کل شی‌ء علما. این همچنانست که جای دیگر گفت: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ» ای ملأت. «أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ» تتّعظون، فتترکوا عبادة الاصنام؟! وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ مشرکان ابراهیم را می‌ترسانیدند، و از گزند بتان تهدید میکردند. ابراهیم گفت: وَ کَیْفَ أَخافُ ما أَشْرَکْتُمْ چون ترسم من ازین بتان که شما بانبازی گیرید با اللَّه؟! و ایشان نابینایان‌اند و ناشنوا و نادان و ناتوان، و شما از خدای بینای شنوای گویای دانای توانا نمی‌ترسید! و با وی بتان انباز میگیرید بی‌عذری و بی حجّتی و بی آنکه ایشان را سزای خدایی است! «فَأَیُّ الْفَرِیقَیْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اکنون مرا پاسخ کنید اگر دانید، از آن خدای قادر شنوای بینای دانا سزاتر که ترسند یا ازین بتان عاجز ناشنوای نابینای ناگویا؟! و که نزدیکتر با یمن شدن و بی‌بیم بودن آنکه از یک خدای می‌امن باید یافت یا آنکه از هزاران؟! آن گه خود پاسخ کرد، گفت: «الَّذِینَ آمَنُوا». اگر مستأنف نهی این سخن، نه حکایت از ابراهیم، هم نیکو است.
هوش مصنوعی: خداوند همه چیز را با علم و دانش احاطه کرده است و رحمت او نیز همه جا را فرا گرفته است. آیا شما توجه نمی‌کنید که باید از عبادت بت‌ها دست بردارید؟ در زمانی که ابراهیم را تهدید می‌کردند، او گفت چگونه از بت‌های شما بترسم که قدرتی ندارند؟ شما از خدایی که بیناست و می‌شنود نمی‌ترسید و به بت‌هایی که نابینا و نادان هستند وابسته شده‌اید. حال اگر حقیقت را می‌دانید، باید بدانید که کدام یک از این دو گروه حق دارند که در امنیت باشند: آیا خدای قوی و شنوا و بینا، یا بت‌هایی که ناتوان هستند؟ آیا کسی که ایمان دارد، از خدایی که واحد است باید احساس امنیت کند یا از چندین بت؟ پس نتیجه‌گیری این است که ایمان‌آورندگان در واقع در امنیت واقعی هستند.
الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ در خبر است که ابو بکر صدیق گفت: یا رسول اللَّه! و أیّنا لم یظلم نفسه؟ جواب داد وی را که: أَ لَمْ تَرَ الی قوله تعالی فی قصّة لقمان: یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ یعنی که این ظلم ایدر شرک است، چنان که آنجا است. و قومی بر عموم راندند، و گفتند که: این ابراهیم و اصحاب وی را است علی الخصوص، چنان که روایت کنند از علی (ع) که این آیت برخواند و گفت: «هذه فی ابراهیم و اصحابه خاصّة، لیست لهذه الامّة».
هوش مصنوعی: در این متن، به دینیان اشاره شده که ایمان خود را با ظلم مخلوط نکرده‌اند. ابو بکر صدیق از پیامبر پرسید که آیا کسی نیست که خود را ظلم کند؟ پیامبر در پاسخ به او به آیه‌ای از قرآن اشاره کرد که در آن لقمان به پسرش می‌گوید نباید شرک ورزد، زیرا شرک بزرگترین ظلم است. این بیان نشان می‌دهد که ظلم در اینجا به معنای شرک است. برخی از مفسران این آیه را به طور خاص برای ابراهیم و یاران او تعبیر کرده‌اند و می‌گویند که این نکته فقط شامل آن‌ها می‌شود و به امت اسلامی ارتباطی ندارد.