گنجور

۷ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ الایة خوف اینجا بمعنی علم است، و ترسنده بحقیقت اوست که علم ترس داند، ترس بی‌علم ترس خارجیان است، و علم بی ترس علم زندیقان، و ترس با علم صفت مؤمنان و صدیقان. اینست صفت درویشان صحابه و اصحاب صفّه، هم ترس بود ایشان را و هم علم، هم اخلاص بود ایشان را و هم صدق. رسول خدا (ص) روزی بایشان برگذشت. ایشان را دید هر یکی کان حسرت شده، و اندوه دین بجان و دل پذیرفته، با درویشی و بی‌کامی بساخته، ظاهری شوریده، و باطنی آسوده، قلاده معیشت و نعمت گسسته، و راز ولی نعمت بدل ایشان پیوسته، چشمهاشان چون ابر بهاران، و رویها چون ماه تابان. همه در آن صفّه صف کشیده، و نور دل ایشان بهفت طبقه آسمان پیوسته. رسول خدا آن سوز و نیاز و آن راز و ناز ایشان دید، گفت: «ابشروا یا اصحاب الصفة! فمن یقی منکم علی النعت الذی انتم علیه الیوم، راضیا بما فیه، فانه من رفقایی یوم القیامة».

زهی دولت و کرامت! زهی منقبت و مرتبت! از دور آدم تا منتهی عالم کرا بود از اولیاء و اتقیا این خاصیت و این منزلت؟ قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند، و حقّ سنّت وی ایشان گزاردند. ربوبیت ایشان را متواری وار در حفظ خویش بداشت، و بنعت محبّت در قباب غیرت بپرورد. و ایشان را نزّاع القبائل گویند: بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس. نزّاع القبائل بدان معنی‌اند که از قبیله‌هاشان بیرون کنند یا خود از قبیله‌ها و آبادانیها بگریزند، از بیم آنکه خلق در ایشان آویزند، و از حق مشغول دارند، که هر که بخلق مشغول گشت، از حق باز ماند.

بو هریره گفت هفتاد کس دیدم از اصحاب صفّه که با هر یکی از ایشان نبود مگر گلیمکی کهنه پاره پاره بر هم نهاده و ابر گردن خود بسته. کس بود که تا نیمه ساق برسیده، و کس بود که تا بکعبتین، و آن گه بهر دو دست خویش فراهم میگرفتند، و بدان عورات می‌پوشیدند، و رسول خدا هر گه که فتحی در پیش بودی گفتی: خداوندا! بحق این دلهای افروخته، و بحق این شخصیتهای فرو ریخته، که ولایت کافران بر ما بگشایی، و ما را بر کافران نصرت دهی. و گفتی: مرا که جویید در میان اینان جویید، و روزی که خواهید بدعاء ایشان خواهید: «ابغونی فی ضعفائکم. هل تنصرون و ترزقون الا بضعفائکم»، و آن گه موافقت ایشان را درویشی بدعا خواستی، گفتی: «اللّهمّ احینی مسکینا، و أمتنی مسکینا، و احشرنی فی زمرة المساکین».

فقالت عائشة: لم یا رسول اللَّه؟ قال: «انهم یدخلون الجنّة قبل اغنیائهم بأربعین خریفا».

و هم از بهر ایشان گفت: «حوضی ما بین عدن الی عمان، شرابه ابیض من اللبن و أحلی من العسل. من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها ابدا، و اوّل من یرده صعالیک المهاجرین». قلنا: و من هم یا رسول اللَّه؟ قال: «الدنس الثیاب، الشعث الرؤس، الّذین لا تفتح لهم ابواب السدد، و لا یزوجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم».

هنوز رب العالمین ایشان را نیافریده، و در عالم وجود نیاورده، که بهزار سال پیش از ایشان با پیغامبران بنی اسرائیل میگوید، و ایشان را جلوه میکند که: مرا بندگانی‌اند که مرا دوست دارند، و من ایشان را دوست دارم، ایشان مشتاق من‌اند، و من مشتاق ایشان. ایشان مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم. نظر ایشان بمن است و نظر من بایشان.عجیب کاریست کار دوستان! و طرفه بازاریست بازار ایشان! پیش از آنکه در وجود آرد ایشان را جلوه میکند، و چون در وجود آمدند، در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ بر ازو نازشان می‌پرورد. آن گه بی‌مرادی و بی‌کامی روزشان بسر می‌آرد، و آسیای بلا بر فرق سرشان میگرداند.

پیر طریقت گفت: در بادیه می‌شدم، درویشی را دیدم که از گرسنگی و تشنگی چون خیالی گشته، و آن شخص وی از رنج و بلا بخلالی باز آمده، و سر تا پای وی خونابه گرفته. گفتا: بتعجّب در وی می‌نگرستم، و خدای را یاد میکردم. چشم فراخ باز کرد و گفت: این کیست که امروز در خلوت ما رحمت آورده؟ گفتا: درین بودم که ناگاه از سر وجد خویش برخاست، و خود را بر زمین میزد، و مشاهده‌ای را که در پیش داشت جان نثار همی کرد و میگفت:

من پای برون نهادم اکنون ز میان
جان داند با تو و تو دانی با جان‌
در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست
کو دامن عشقی که برو چاکی نیست؟
یک عاشق آزاده نه بینی بجهان
کز باد بلا بر سر او خاکی نیست

وَ لا تَطْرُدِ کافران بر مصطفی (ص) آمدند، گفتند: یا محمد! ما می‌خواهیم که بتو ایمان آریم، لکن ما را عار باشد با این گدایان نشستن، و آن بوی ناخوش خلقان ایشان کشیدن. ایشان را از خویشتن دور کن، تا ما بتو ایمان آریم. رسول خدا عظیم حریص بود بر ایمان ایشان، و لهذا یقول اللَّه تعالی: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ. آورده‌اند بیک روایت که رسول خدا عمر را به پیغام بدرویشان فرستاد تا روزی چند کمتر آیند مگر که ایشان ایمان آرند. عمر هنوز سه گام رفته بود که جبرئیل آمد و آیت آورد که: وَ لا تَطْرُدِ یا محمد! مران ایشان را که من نرانده‌ام. منواز ایشان را که من نخوانده‌ام. آری مقبولان حضرت دیگرند، و مطرودان قطیعت دیگر! این درویشان خواندگان وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‌ دارِ السَّلامِ اند، و آن بیگانگان راندگان اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ. رسول خدا عمر را باز خواند. کافران نیز باز آمدند، و گفتند: اگر می‌توانی باری یک روز ما را نوبت نه، و یک روز ایشان را، تا بتو ایمان آریم. رسول خدا همت کرد که این نوبت چنان که در می‌خواهند بنهد. جبرئیل آمد و آیت آورد: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ الایة با ایشان باش که من با ایشانم. ایشان را خواه که من ایشان را خواهانم. کافران چون از این نوبت روز روز نهادن نومید گشتند باز آمدند و گفتند: اگر نوبت نمی‌نهی روا داریم، و با ایشان بنشینیم اندی که تو بما نگری نه با ایشان، و اکرام ما را روی سوی ما داری، تا بتو ایمان آریم.

مصطفی عمر را بخواند و بدرویشان فرستاد، تا دل ایشان خوش گرداند، و رضاء دل ایشان باین معنی بجوید، مگر آن کافران ایمان آرند، و مقصود کافران در آنچه میخواستند نه آن بود تا ایمان آرند، بلکه میخواستند تا دل درویشان بیازارند، مگر از مصطفی نفرت گیرند، و از دین وی برگردند. چون عمر فرا راه بود تا این پیغام ببرد، جبرئیل آمد و آیت آورد: وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ یا محمد! ازین درویشان روی مگردان، و چشم از ایشان برمگیر، که من با ایشان همی نگرم. رسول خدا یکبارگی روی بدرویشان آورد و با ایشان بنشست، و پیوسته گفتی: «بابی من وصانی به ربّی».

یُرِیدُونَ وَجْهَهُ بو یعقوب نهر جوری را پرسیدند که: صفت مرید چیست.

این آیت برخواند که: یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ، اصبحوا و لا سؤل لهم من دنیاهم، و لا مطالبة من عقباهم، و لا همّة سوی حدیث مولاهم. فلما تجرّدوا للَّه تمحّضت عنایة الحقّ لهم فتولّی حدیثهم، فقال: و لا تطردهم یا محمّد.

یُرِیدُونَ وَجْهَهُ معنی ارادت خواست مراد است در راه بردن، و آن سه قسم است: یکی ارادت دنیای محض، دیگر ارادت آخرت محض، سدیگر ارادت حقّ محض. ارادت دنیا آنست که گفت عزّ ذکره: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا، مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ، مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها، و نشان ارادت دنیا دو چیز است، در زیادت دنیا بنقصان دین راضی بودن، و از درویشان مسلمانان اعراض کردن، و ارادت آخرت آنست که گفت تعالی و تقدس: وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ، مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، و نشان آن دو چیز است در سلامت دین بنقصان دنیا راضی بودن، و مؤانست با درویشان داشتن. و ارادت حق آنست که اللَّه گفت جل جلاله: یُرِیدُونَ وَجْهَهُ، وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، و نشان آن پای بدو گیتی فرا نهادن است، و از خلق آزاد گشتن، و از خود برستن.

این خود بیان علم است و تحقیق عبارت، امّا بیان فهم بزبان اشارت آنست که پیر طریقت گفت چون او را از ارادت پرسیدند، گفتا: «نفسی است میان علم و وقت، در ناحیه ناز، در محله دوستی، در سرای نیستی، چهار حد دارد آن سرای: یکی با آشفتگان شود، یکی با غریبان، سدیگر با بیدلان، چهارم با مشتاقان. آن گه گفت: ای مهربان فریادرس! عزیز آن کس کش با تو یک نفس. ای یافته و یافتنی! از مرید چه نشان دهند جز بی‌خویشتنی! همه خلق را محنت از دوریست، و مرید را از نزدیکی! همه را تشنگی از نایافت آب، و مرید را از سیرابی! الهی! یافته میجویم! با دیده ور میگویم! که دارم چه جویم که بینم چگویم! شیفته این جست و جویم! گرفتار این گفت و گویم:

تا جان دارم غم ترا غمخوارم
بی‌جان غم عشق تو بکس نسپارم.

وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا مؤمنان دیگراند و عارفان دیگر.

مؤمنان نخست در صنایع و آیات نگرند، آن گه از آیات بما رسند. عارفان نخست بما رسند، آن گه از ما بآیات بازگردند. یا محمد! آنان که بواسطه آیات بما ایمان آرند، بواسطه خود سلام ما بر ایشان رسان، و آن کس که بی‌واسطه ما را شناخت، و بی‌صنایع ما را یافت، بی‌واسطه ما خود سلام بدو رسانیم، و ذلک فی قوله: سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.

پیر طریقت گفت: «الهی! او که ترا بصنایع شناخت، بر سبب موقوف است، و او که ترا بصفات شناخت، در خبر محبوس است. او که باشارت شناخت، صحبت را مطلوبست. او که ربوده اوست از خود معصوم است». کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ان و کل بک من کتب علیک الزّلة، فقد تولی بنفسه لک کتاب الرحمة. کتابته لک ازلیة، و الکتابة علیک وقتیّة، و الوقتیّة لا تبطل الازلیّة. قال الواسطی: برحمته و صلوا الی عبادته، لا بعبادتهم و صلوا الی رحمته، و برحمته نالوا ما عنده لا بأفعالهم، لأنه (ص) یقول: «و لا انا الا ان یتغمّدنی اللَّه منه برحمة».

أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ

روی فی بعض الاخبار نادیتمونی فلبیتکم، سألتمونی فأعطیتکم، بارزتمونی فأمهلتکم، ترکتمونی فرعیتکم، عصیتمونی فسترتکم. فان رجعتم الیّ قبلتکم، و ان ادبرتم عنی انتظرتکم.

میگوید: بندگان من! رهیگان من! مرا بآواز خواندید بلبّیک‌تان جواب دادم، از من نعمت خواستید عطاتان بخشیدم. به بیهوده بیرون آمدید، مهلت‌تان دادم.

فرمان من بگذاشتید رعایت از شما برنداشتم. معصیت کردید، ستم بر شما نگه داشتم.

با این همه گر بازآئیدتان بپذیرم، ور برگردید باز آمدن را انتظار کنم: انا اجود الاجودین و اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین.

۷ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنْ یُحْشَرُوا إِلی‌ رَبِّهِمْ الایة این آیات در شأن موالی و فقراء عرب فرو آمد عمار یاسر و ابو ذر غفاری و مقداد اسود و صهیب و بلال و خباب و سالم و مهجع و النمرة بن قاسط و عامر بن فهیره و ابن مسعود و امثال ایشان. رب العالمین میگوید: این قوم را آگاه کن بقرآن و بوحی که بتو فرو فرستادیم. این «ها» با «ما یوحی» شود، و خوف اینجا بمعنی علم است یعنی: یعلمون انهم یحشرون الی ربهم فی الآخرة، و نظیر این آیت آنست که گفت: إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ. معنی آنست که: انّما یقبل انذارک الّذین یخافون و یتقون.۸ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ و بنزدیک اوست گنجهای غیب لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ نداند آن را مگر او وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و میداند هر چه در خشک است و هر چه در آب وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ و بنیوفتد برگی از شاخی إِلَّا یَعْلَمُها مگر میداند آن را وَ لا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ و نه تخمی در تاریکیهای زمین او کنده یا افتاده که رست یا نرست وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ و نه هیچ تری و نه هیچ خشکی إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ (۵۹) مگر در نامه‌ای پیدا و پیدا کننده.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ أَنْذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخافُونَ الایة خوف اینجا بمعنی علم است، و ترسنده بحقیقت اوست که علم ترس داند، ترس بی‌علم ترس خارجیان است، و علم بی ترس علم زندیقان، و ترس با علم صفت مؤمنان و صدیقان. اینست صفت درویشان صحابه و اصحاب صفّه، هم ترس بود ایشان را و هم علم، هم اخلاص بود ایشان را و هم صدق. رسول خدا (ص) روزی بایشان برگذشت. ایشان را دید هر یکی کان حسرت شده، و اندوه دین بجان و دل پذیرفته، با درویشی و بی‌کامی بساخته، ظاهری شوریده، و باطنی آسوده، قلاده معیشت و نعمت گسسته، و راز ولی نعمت بدل ایشان پیوسته، چشمهاشان چون ابر بهاران، و رویها چون ماه تابان. همه در آن صفّه صف کشیده، و نور دل ایشان بهفت طبقه آسمان پیوسته. رسول خدا آن سوز و نیاز و آن راز و ناز ایشان دید، گفت: «ابشروا یا اصحاب الصفة! فمن یقی منکم علی النعت الذی انتم علیه الیوم، راضیا بما فیه، فانه من رفقایی یوم القیامة».
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید: «و بترسان کسانی را که از عذاب می‌ترسند». در اینجا ترس به معنای علم و آگاهی است. واقعاً ترسنده کسی است که علم به ترس دارد. ترس بدون علم مختص کسانی است که خارجی هستند و فقط درک سطحی دارند. از سوی دیگر، علم بدون ترس، علم افرادی است که به حقایق نمی‌رسند. اما ترس با علم، ویژگی مؤمنان و راستگویان است. این ویژگی درویشان، صحابه و اهل صفّه نیز موج می‌زند؛ آن‌ها هم ترس دارند و هم علم، هم اخلاص و هم صداقت. روزی رسول خدا (ص) بر ایشان گذشت و متوجه حال آنان شد. دیده می‌شد که هر یک از آن‌ها در حسرت هستند و غم دین را با دل پذیرفته‌اند. آن‌ها به درویشی و گمنامی رضایت داده و ظاهری پریشان و باطنی آرام داشتند. معیشت و نعمت‌های دنیوی را رها کرده بودند و به راز ولی نعمتشان پیوسته بودند. چشمانشان مانند ابرهای بهاری و صورت‌هایشان چون ماه روشن بود. همه در صفّه ایستاده بودند و نور دلشان تا آسمان‌ها کشیده شده بود. رسول خدا با دیدن آن شور و نیاز و راز و ناز ایشان فرمود: «بشارت باد بر شما ای اصحاب صفّه! هر کس از شما که به حال فعلی خود راضی باشد، در قیامت از یاران من خواهد بود».
زهی دولت و کرامت! زهی منقبت و مرتبت! از دور آدم تا منتهی عالم کرا بود از اولیاء و اتقیا این خاصیت و این منزلت؟ قدر شریعت مصطفی ایشان دانستند، و حقّ سنّت وی ایشان گزاردند. ربوبیت ایشان را متواری وار در حفظ خویش بداشت، و بنعت محبّت در قباب غیرت بپرورد. و ایشان را نزّاع القبائل گویند: بلال از حبش و صهیب از روم و سلمان از پارس. نزّاع القبائل بدان معنی‌اند که از قبیله‌هاشان بیرون کنند یا خود از قبیله‌ها و آبادانیها بگریزند، از بیم آنکه خلق در ایشان آویزند، و از حق مشغول دارند، که هر که بخلق مشغول گشت، از حق باز ماند.
هوش مصنوعی: چه نعمتی و چه بزرگی! چه فضیلت و چه مقام! از آغاز خلقت آدم تا انتهای دنیا، چه کسی از اولیاء و پرهیزکاران این چنین ویژگی‌ها و منزلت‌هایی داشته است؟ آنان درک کردند که شریعت پیامبر چیست و به سنت او بها دادند. خداوند رهبری آنان را به گونه‌ای محفوظ نگاه داشت و در سایه محبت، آنان را در حالتی از غیرت پرورش داد. این افراد را «نازع القبائل» می‌نامند، به این معنا که بلال از حبشه، صهیب از روم و سلمان از پارس آمده‌اند. نازع القبائل به معنای این است که آنها از قبیله‌ها و جوامع خود جدا شده‌اند یا به دلایل مختلف از آنها گریخته‌اند، به خاطر نگرانی از اینکه مردم به آنان توجه کنند و آنها را از حقیقت دور کنند، چراکه هر کس به مردم مشغول شود، از حق دور می‌افتد.
بو هریره گفت هفتاد کس دیدم از اصحاب صفّه که با هر یکی از ایشان نبود مگر گلیمکی کهنه پاره پاره بر هم نهاده و ابر گردن خود بسته. کس بود که تا نیمه ساق برسیده، و کس بود که تا بکعبتین، و آن گه بهر دو دست خویش فراهم میگرفتند، و بدان عورات می‌پوشیدند، و رسول خدا هر گه که فتحی در پیش بودی گفتی: خداوندا! بحق این دلهای افروخته، و بحق این شخصیتهای فرو ریخته، که ولایت کافران بر ما بگشایی، و ما را بر کافران نصرت دهی. و گفتی: مرا که جویید در میان اینان جویید، و روزی که خواهید بدعاء ایشان خواهید: «ابغونی فی ضعفائکم. هل تنصرون و ترزقون الا بضعفائکم»، و آن گه موافقت ایشان را درویشی بدعا خواستی، گفتی: «اللّهمّ احینی مسکینا، و أمتنی مسکینا، و احشرنی فی زمرة المساکین».
هوش مصنوعی: بو هریره می‌گوید که هفتاد نفر از یاران پیامبر را دیدم که هر یک تنها یک گلیم کهنه و پاره بر دوش داشتند و پارچه‌ای به گردن بسته بودند. برخی از آن‌ها تا نیمه ساق پا و برخی تا قوزک پا پوشیده بودند. آن‌ها گلیم‌ها را با دستان خود به دور بدنشان پیچیده بودند تا عورات خود را بپوشانند. پیامبر هر بار که به پیروزی نزدیک می‌شد، دعا می‌کرد و از خدا می‌خواست که با توجه به دل‌های پرشور و شخصیت‌های شکسته، حکومت کافران را بر ما بگشاید و ما را بر کافران پیروز کند. او می‌گفت که اگر کسی خواست از میان این افراد خدا را جست‌وجو کند، باید به آن‌ها توجه کند. او نیز در روز دعا می‌گفت: "مرا در میان ناتوانان خود جست‌وجو کنید؛ آیا شما نصرت و رزق نمی‌یابید مگر از ناتوانان خود؟" و در دعا می‌خواست که خدا او را فقیر زنده نگه دارد، فقیر بمیرد و در صف ناتوانان محشر شود.
فقالت عائشة: لم یا رسول اللَّه؟ قال: «انهم یدخلون الجنّة قبل اغنیائهم بأربعین خریفا».
هوش مصنوعی: عایشه گفت: ای رسول خدا، چرا اینطور است؟ پیامبر پاسخ داد: «آنها چهل سال قبل از ثروتمندانشان به بهشت وارد می‌شوند».
و هم از بهر ایشان گفت: «حوضی ما بین عدن الی عمان، شرابه ابیض من اللبن و أحلی من العسل. من شرب منه شربة لا یظمأ بعدها ابدا، و اوّل من یرده صعالیک المهاجرین». قلنا: و من هم یا رسول اللَّه؟ قال: «الدنس الثیاب، الشعث الرؤس، الّذین لا تفتح لهم ابواب السدد، و لا یزوجون المنعمات الذین یعطون ما علیهم و لا یعطون ما لهم».
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: «حوضی میان عدن و عمان است که آبش سفیدی شبیه شیر و شیرینی‌اش از عسل بیشتر است. کسی که از آن بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد و نخستین کسانی که به آن مراجعه می‌کنند، مسکینان و بی‌خانمان‌های مهاجرند». پرسیدیم: «و چه کسانی هستند، ای رسول خدا؟» فرمود: «آنانی که لباس‌هایشان کثیف است، موهایشان نامرتب و گشاده است، کسانی که درها به رویشان باز نمی‌شود و نمی‌توانند با زنان باکمال ازدواج کنند، در حالی که آنچه را که بر عهده دارند می‌دهند ولی نمی‌توانند از آنچه حقشان است برخوردار شوند».
هنوز رب العالمین ایشان را نیافریده، و در عالم وجود نیاورده، که بهزار سال پیش از ایشان با پیغامبران بنی اسرائیل میگوید، و ایشان را جلوه میکند که: مرا بندگانی‌اند که مرا دوست دارند، و من ایشان را دوست دارم، ایشان مشتاق من‌اند، و من مشتاق ایشان. ایشان مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم. نظر ایشان بمن است و نظر من بایشان.عجیب کاریست کار دوستان! و طرفه بازاریست بازار ایشان! پیش از آنکه در وجود آرد ایشان را جلوه میکند، و چون در وجود آمدند، در خلوت وَ هُوَ مَعَکُمْ بر ازو نازشان می‌پرورد. آن گه بی‌مرادی و بی‌کامی روزشان بسر می‌آرد، و آسیای بلا بر فرق سرشان میگرداند.
هوش مصنوعی: هنوز خداوند ایشان را خلق نکرده و به دنیا نیاورده که هزار سال قبل از آن با پیامبران بنی اسرائیل سخن می‌گوید و به آن‌ها نشان می‌دهد که بندگانی دارد که او را دوست دارند و او نیز آن‌ها را دوست دارد. این بندگان مشتاق او هستند و او نیز مشتاق آن‌هاست. آن‌ها او را یاد می‌کنند و او نیز آن‌ها را یاد می‌کند. نگاه او به آن‌هاست و نگاه آن‌ها به او. کار دوستان بسیار عجیب است و بازار آن‌ها جالب است. قبل از اینکه آن‌ها به وجود بیایند، خداوند به آن‌ها توجه می‌کند و وقتی که به وجود می‌آیند، در خفا با آن‌ها به ناز و نوازش رفتار می‌کند. سپس روزهای شان بدون کامی و بی‌ثمر می‌گذرد و مشکلات بر سرشان نازل می‌شود.
پیر طریقت گفت: در بادیه می‌شدم، درویشی را دیدم که از گرسنگی و تشنگی چون خیالی گشته، و آن شخص وی از رنج و بلا بخلالی باز آمده، و سر تا پای وی خونابه گرفته. گفتا: بتعجّب در وی می‌نگرستم، و خدای را یاد میکردم. چشم فراخ باز کرد و گفت: این کیست که امروز در خلوت ما رحمت آورده؟ گفتا: درین بودم که ناگاه از سر وجد خویش برخاست، و خود را بر زمین میزد، و مشاهده‌ای را که در پیش داشت جان نثار همی کرد و میگفت:
هوش مصنوعی: یک عارف قدیمی گفت: در بیابان قدم می‌زدم که درویشی را دیدم که به خاطر گرسنگی و تشنگی به حالتی غیرعادی درآمده بود. آن شخص از رنج و مشکلات خود نجات یافته بود و تمام بدنش از خونابه پوشیده شده بود. او گفت: با تعجب به او نگاه می‌کردم و خدا را یاد می‌کردم. در آن لحظه، او ناگهان چشمانش را گشاد کرد و گفت: کیست که امروز در خلوت ما رحمت آورده است؟ در همین حال، ناگهان از سر شوق بلند شد و به زمین می‌افتاد، و جان خود را نثار مشاهده‌ای که در برابر داشت می‌کرد و می‌گفت:
من پای برون نهادم اکنون ز میان
جان داند با تو و تو دانی با جان‌
هوش مصنوعی: من اکنون قدم از میان بیرون می‌گذارم و جان می‌داند که تو چه می‌دانی و تو نیز از حال جان باخبر هستی.
در کوی تو گر کشته شوم باکی نیست
کو دامن عشقی که برو چاکی نیست؟
هوش مصنوعی: اگر در راه تو جانم را فدای عشق کنم، ناراحت نخواهم بود؛ زیرا در عشق تو هیچ چیزی نقص ندارد و تمام و کمال است.
یک عاشق آزاده نه بینی بجهان
کز باد بلا بر سر او خاکی نیست
هوش مصنوعی: در دنیا عاشق‌های آزاده‌ای وجود ندارند که اگر باد سختی به سرشان بزند، خاکی بر سرشان نرود.
وَ لا تَطْرُدِ کافران بر مصطفی (ص) آمدند، گفتند: یا محمد! ما می‌خواهیم که بتو ایمان آریم، لکن ما را عار باشد با این گدایان نشستن، و آن بوی ناخوش خلقان ایشان کشیدن. ایشان را از خویشتن دور کن، تا ما بتو ایمان آریم. رسول خدا عظیم حریص بود بر ایمان ایشان، و لهذا یقول اللَّه تعالی: لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ. آورده‌اند بیک روایت که رسول خدا عمر را به پیغام بدرویشان فرستاد تا روزی چند کمتر آیند مگر که ایشان ایمان آرند. عمر هنوز سه گام رفته بود که جبرئیل آمد و آیت آورد که: وَ لا تَطْرُدِ یا محمد! مران ایشان را که من نرانده‌ام. منواز ایشان را که من نخوانده‌ام. آری مقبولان حضرت دیگرند، و مطرودان قطیعت دیگر! این درویشان خواندگان وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلی‌ دارِ السَّلامِ اند، و آن بیگانگان راندگان اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ. رسول خدا عمر را باز خواند. کافران نیز باز آمدند، و گفتند: اگر می‌توانی باری یک روز ما را نوبت نه، و یک روز ایشان را، تا بتو ایمان آریم. رسول خدا همت کرد که این نوبت چنان که در می‌خواهند بنهد. جبرئیل آمد و آیت آورد: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ الایة با ایشان باش که من با ایشانم. ایشان را خواه که من ایشان را خواهانم. کافران چون از این نوبت روز روز نهادن نومید گشتند باز آمدند و گفتند: اگر نوبت نمی‌نهی روا داریم، و با ایشان بنشینیم اندی که تو بما نگری نه با ایشان، و اکرام ما را روی سوی ما داری، تا بتو ایمان آریم.
هوش مصنوعی: کافران به پیامبر (ص) گفتند: "ای محمد! می‌خواهیم به تو ایمان بیاوریم، اما نمی‌توانیم در کنار این فقرا که بوی ناخوشایندی دارند بنشینیم." آنها خواستند که پیامبر این فقرا را از خود دور کند تا بتوانند ایمان بیاورند. پیامبر بسیار مشتاق بود که آنها ایمان بیاورند و خداوند به او وحي فرستاد که نگران نباشد و به آنها توجه کند. خداوند به پیامبر اعلام کرد که افرادی را که او می‌پسندد، نباید از خود براند. حضرت محمد (ص) از عمر درخواست کرد که به فقرا بگوید که کمتر به آنجا بیایند تا کافران بتوانند ایمان بیاورند، اما جبرئیل فرابیامد و پیام خداوند را آورد که به پیامبر دستور داد با کسانی که به خداوند دعا می کنند، همراه باشد. کافران به امید اینکه پیامبر نوبت قائل شود، بازگشتند و پیشنهاد کردند که یک روز با آنها بنشیند و یک روز با فقرا، اما پیامبر باز هم به آنها توجه نکرد. در نهایت، خداوند به پیامبر گفت که باید با آن فقرا بماند، زیرا او (خدا) آنها را دوست دارد و پیامبر باید به آنها ایمان و محبت نشان دهد. کافران به این نتیجه رسیدند که نمی‌توانند به خواسته خود برسند و در نهایت گفتند که اگر نمی‌توانند نوبت را رعایت کنند، با فقرا خواهند نشست، به شرطی که پیامبر به آنها توجه کند.
مصطفی عمر را بخواند و بدرویشان فرستاد، تا دل ایشان خوش گرداند، و رضاء دل ایشان باین معنی بجوید، مگر آن کافران ایمان آرند، و مقصود کافران در آنچه میخواستند نه آن بود تا ایمان آرند، بلکه میخواستند تا دل درویشان بیازارند، مگر از مصطفی نفرت گیرند، و از دین وی برگردند. چون عمر فرا راه بود تا این پیغام ببرد، جبرئیل آمد و آیت آورد: وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ یا محمد! ازین درویشان روی مگردان، و چشم از ایشان برمگیر، که من با ایشان همی نگرم. رسول خدا یکبارگی روی بدرویشان آورد و با ایشان بنشست، و پیوسته گفتی: «بابی من وصانی به ربّی».
هوش مصنوعی: مصطفی می‌خواست دل درویشان را شاد کند و رضایت آنها را جلب کند، با این امید که شاید کافران به ایمان روی آورند. اما هدف اصلی کافران این بود که درویشان را آزرده خاطر کنند و از مصطفی و دینش دور کنند. در حینی که عمر در حال رساندن این پیام بود، جبرئیل نازل شد و آیه‌ای آورد که به محمد می‌گفت: "چشم از این درویشان مگیر و به سمت آنها برنگردان، زیرا من با آنها هستم." پیامبر بلافاصله به درویشان روی آورد و با آنها نشست و continually می‌گفت: «من به چیزی که پروردگارم به من سفارش کرده، پایبندم».
یُرِیدُونَ وَجْهَهُ بو یعقوب نهر جوری را پرسیدند که: صفت مرید چیست.
هوش مصنوعی: از یعقوب درباره‌ی نهر جوری پرسیدند که: ویژگی کسی که می‌خواهد چیزی را چگونه توصیف می‌کنید؟
این آیت برخواند که: یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ، اصبحوا و لا سؤل لهم من دنیاهم، و لا مطالبة من عقباهم، و لا همّة سوی حدیث مولاهم. فلما تجرّدوا للَّه تمحّضت عنایة الحقّ لهم فتولّی حدیثهم، فقال: و لا تطردهم یا محمّد.
هوش مصنوعی: این آیه می‌گوید: آنهایی که صبح و شام پروردگار خود را می‌خوانند و می‌خواهند وجه او را، برای دنیا و آخرت چیزی نمی‌خواهند، و جز بیان مولا و حضرتش دغدغه‌ای ندارند. هنگامی که برای خدا خالص شدند، توجه خاص خداوند به آنها جمع شد و او به سخن گفتن با آنها پرداخت و فرمود: ای محمد، آنها را از خود طرد نکن.
یُرِیدُونَ وَجْهَهُ معنی ارادت خواست مراد است در راه بردن، و آن سه قسم است: یکی ارادت دنیای محض، دیگر ارادت آخرت محض، سدیگر ارادت حقّ محض. ارادت دنیا آنست که گفت عزّ ذکره: تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا، مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعاجِلَةَ، مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا، و إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زِینَتَها، و نشان ارادت دنیا دو چیز است، در زیادت دنیا بنقصان دین راضی بودن، و از درویشان مسلمانان اعراض کردن، و ارادت آخرت آنست که گفت تعالی و تقدس: وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ، مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ، و نشان آن دو چیز است در سلامت دین بنقصان دنیا راضی بودن، و مؤانست با درویشان داشتن. و ارادت حق آنست که اللَّه گفت جل جلاله: یُرِیدُونَ وَجْهَهُ، وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، و نشان آن پای بدو گیتی فرا نهادن است، و از خلق آزاد گشتن، و از خود برستن.
هوش مصنوعی: اراده به معنای خواستن و طلب کردن است و می‌توان آن را به سه دسته تقسیم کرد: اولین نوع، اراده دنیوی خالص است که به دنبال مقاصد دنیایی و لذت‌های آن می‌باشد. نشانه‌های این نوع اراده شامل رضایت به افزایش دنیا به بهای کاهش دین و دوری از درویشان مسلمان است. نوع دوم، اراده آخرت خالص است که در پی کسب نتایج و ثمرات اخروی است. نشانه‌های این اراده به رضایت به کاستی دنیا به خاطر سلامت دین و دوستی با درویشان مربوط می‌شود. نوع سوم، اراده حق خالص است که در آن فرد به دنبال رضایت و خواست الهی است و نشانه‌اش گام برداشتن به سوی دنیای معنوی، رهایی از وابستگی به خلق و دوری از خودخواهی است.
این خود بیان علم است و تحقیق عبارت، امّا بیان فهم بزبان اشارت آنست که پیر طریقت گفت چون او را از ارادت پرسیدند، گفتا: «نفسی است میان علم و وقت، در ناحیه ناز، در محله دوستی، در سرای نیستی، چهار حد دارد آن سرای: یکی با آشفتگان شود، یکی با غریبان، سدیگر با بیدلان، چهارم با مشتاقان. آن گه گفت: ای مهربان فریادرس! عزیز آن کس کش با تو یک نفس. ای یافته و یافتنی! از مرید چه نشان دهند جز بی‌خویشتنی! همه خلق را محنت از دوریست، و مرید را از نزدیکی! همه را تشنگی از نایافت آب، و مرید را از سیرابی! الهی! یافته میجویم! با دیده ور میگویم! که دارم چه جویم که بینم چگویم! شیفته این جست و جویم! گرفتار این گفت و گویم:
هوش مصنوعی: این متن به بیان عمیق و معنوی تلاش انسان برای درک و شناخت می‌پردازد. فردی در جستجوی حقیقت و معنای وجودی خود است و به نوعی نزدیکی و دوری از عشق و دوستی اشاره می‌کند. او بر این باور است که در عالم هستی، چهار نوع رابطه و تجربه وجود دارد: ارتباط با افرادی که پریشان حال هستند، کسانی که غریبند، افرادی که بی‌خودند و آنانی که عاشق هستند. این فرد همچنین به اهمیت مشهور بودن و یافتن خود در این دنیا اشاره می‌کند و می‌گوید که مشکل همه انسان‌ها جدایی از حقیقت است، در حالی که مریدان و جستجو کنندگان، حتی از نزدیکی به حقیقت نیز دچار زحمت‌اند. او در نهایت به عشق و اشتیاق خود برای درک عمیق‌تر حقیقت و وجود اشاره می‌کند و به فلسفه جستجو در این مسیر پرداخته است.
تا جان دارم غم ترا غمخوارم
بی‌جان غم عشق تو بکس نسپارم.
هوش مصنوعی: هر زمانی که زنده‌ام، در کنار تو و درگیر غم‌هایت هستم و حتی در صورت نداشتن جان نیز نمی‌گذارم که غم عشق تو به دیگران بسپارم.
وَ إِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا مؤمنان دیگراند و عارفان دیگر.
هوش مصنوعی: وقتی به سویت می‌آیند کسانی که به نشانه‌های ما ایمان دارند، مؤمنان و عارفان دیگری هستند.
مؤمنان نخست در صنایع و آیات نگرند، آن گه از آیات بما رسند. عارفان نخست بما رسند، آن گه از ما بآیات بازگردند. یا محمد! آنان که بواسطه آیات بما ایمان آرند، بواسطه خود سلام ما بر ایشان رسان، و آن کس که بی‌واسطه ما را شناخت، و بی‌صنایع ما را یافت، بی‌واسطه ما خود سلام بدو رسانیم، و ذلک فی قوله: سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.
هوش مصنوعی: مؤمنان ابتدا به نشانه‌ها و آیات الهی توجه می‌کنند و پس از آن به حقیقت می‌رسند. عارفان ابتدا به حقیقت می‌رسند و سپس به نشانه‌ها بازمی‌گردند. ای محمد! کسانی که از طریق آیات به ایمان می‌آیند، سلام ما را به واسطه آن آیات به آن‌ها برسان. اما کسی که به‌طور مستقیم ما را شناخته و آثار ما را درک کرده، سلام ما را به‌طور مستقیم به او می‌رسانیم. و این در کلام الهی آمده است که "سلامی است از جانب پروردگار مهربان."
پیر طریقت گفت: «الهی! او که ترا بصنایع شناخت، بر سبب موقوف است، و او که ترا بصفات شناخت، در خبر محبوس است. او که باشارت شناخت، صحبت را مطلوبست. او که ربوده اوست از خود معصوم است». کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ان و کل بک من کتب علیک الزّلة، فقد تولی بنفسه لک کتاب الرحمة. کتابته لک ازلیة، و الکتابة علیک وقتیّة، و الوقتیّة لا تبطل الازلیّة. قال الواسطی: برحمته و صلوا الی عبادته، لا بعبادتهم و صلوا الی رحمته، و برحمته نالوا ما عنده لا بأفعالهم، لأنه (ص) یقول: «و لا انا الا ان یتغمّدنی اللَّه منه برحمة».
هوش مصنوعی: پیر طریقت می‌گوید: «ای خدا! آن کسی که تو را با هنرها شناخته، به واسطه‌ها وابسته است، و آن کسی که تو را با صفاتت شناخته، در خبر و روایت محبوس است. آن که با اشاره‌ات شناخته، به همراهی و دوستی علاقه‌مند است. و کسی که از خودت ربوده شده، معصوم و پاک است». پروردگار به خود وعده رحمتی داده است و اگر کسی بر تو خطایی کند، او خود به رحمتش توجه کرده است. این رحمتش جاودانه است، در حالی که نوشتن بر تو صرفاً موقتی است و دائمی بودن رحمتش موقتی بودن نوشتن را بی‌اثر می‌کند. الواسطی می‌گوید: با رحمت او به عبادتش نزدیک شوید، نه با عبادت‌های خود، چرا که به واسطه رحمتش به آنچه نزد اوست دست پیدا کردند، نه به خاطر اعمالشان، چرا که پیامبر (ص) می‌فرماید: «و من نیستم مگر این که خداوند به من رحم کند».
أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ
هوش مصنوعی: هر کس از شما که با نادانی کاری نادرست انجام دهد، سپس پس از آن توبه کند و درپی اصلاح رفتار خود برآید، خداوند بخشنده و مهربان است.
روی فی بعض الاخبار نادیتمونی فلبیتکم، سألتمونی فأعطیتکم، بارزتمونی فأمهلتکم، ترکتمونی فرعیتکم، عصیتمونی فسترتکم. فان رجعتم الیّ قبلتکم، و ان ادبرتم عنی انتظرتکم.
هوش مصنوعی: در برخی اخبار، گفته شده است که هنگامی که من را صدا کردید، به شما پاسخ دادم. هنگامی که از من سوال کردید، به شما پاسخ دادم. وقتی با من به مقابله پرداختید، به شما مهلت دادم. زمانی که من را رها کردید، به شما توجه کردم. وقتی نافرمانی کردید، شما را پوشاندم. اگر به من بازگردید، شما را می‌پذیرم و اگر از من دور شوید، منتظرتان می‌مانم.
میگوید: بندگان من! رهیگان من! مرا بآواز خواندید بلبّیک‌تان جواب دادم، از من نعمت خواستید عطاتان بخشیدم. به بیهوده بیرون آمدید، مهلت‌تان دادم.
هوش مصنوعی: می‌گوید: ای بندگان من! ای آزادگان من! وقتی مرا صدا زدین، پاسخ شما را دادم. هنگامی که از من نعمت خواستید، بخشش‌های خود را به شما عطا کردم. شما بی‌هدف بیرون آمده‌اید، اما من به شما مهلت داده‌ام.
فرمان من بگذاشتید رعایت از شما برنداشتم. معصیت کردید، ستم بر شما نگه داشتم.
هوش مصنوعی: من به شما اعتماد کردم و از شما انتظار رعایت داشته‌ام، اما شما مرتکب خطا شدید و من نیز شما را تحت نظر و در فشار نگه داشته‌ام.
با این همه گر بازآئیدتان بپذیرم، ور برگردید باز آمدن را انتظار کنم: انا اجود الاجودین و اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین.
هوش مصنوعی: اگر شما دوباره برگردید، من شما را می‌پذیرم و اگر تصمیم بگیرید برگردید، من منتظر آمدن‌تان خواهم بود. من بخشنده‌ترین بخشنده‌ها و بزرگوارترین بزرگوارها و مهربان‌ترین مهربان‌ها هستم.