گنجور

۱۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: اعْلَمُوا بدان که معنی علم دانش است، و محل آن دل است، و اقسام آن سه است: علم استدلالی، و علم تعلیمی، و علم لدنیّ. اما استدلالی ثمره عقل است، و عاقبت تجربه، و ولایت تمییز، که آدمیان بآن مکرّم‌اند، و الیه الاشارة بقوله: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، و علم تعلیمی آنست که خلق از حق شنیدند در تنزیل، و از مصطفی شنیدند در بلاغ، و از استادان آموختند بتلقین، که دانایان در دو گیتی بدان عزیزند بر تفاوت و درجات، و الیه الاشارة بقوله: «وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ». و علم لدنی علم حقیقت است، و علم حقیقت یافت است، و این علم عارفان و صدیقان است علی الخصوص، و هو المشار الیه بقوله: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». و گفته‌اند که انواع علم ده‌اند: اوّل علم توحید، دوم علم فقه، سیوم علم وعظ، چهارم علم تعبیر، پنجم علم طب، ششم علم نجوم، هفتم علم کلام، هشتم علم معاش، نهم علم حکمت، دهم علم حقیقت.

علم توحید حیات است، و علم فقه داروست، و علم وعظ غذاست، و علم تعبیر ظنّ است، و علم طب حیلت است، و علم نجوم تجربت است، و علم کلام هلاک است، و علم معاش شغل عامه خلق است، و علم حکمت آئینه است، و علم حقیقت یافت است.

علم توحید را گفت جلّ جلاله: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ. علم فقه را گفت: لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ.

علم وعظ را گفت: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ، لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ، لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ، و اصل این علم وعظ تهدید است بی تقنیط، و وعد است بی‌امن، و دلالت است بر معرفت. و علم تعبیر را گفت: وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ. اصل او ظن است و قیاس و خاطر، امّا چون ببود حقیقت است آن را می‌گوید: «قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا». و علم طب را گفت: عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ، و اصل آن تجربت است و حیلت، و آن مباح است و نیکو و عفو. شافعی گفت: «العلم علمان علم الادیان و علم الأبدان».

و علم نجوم را گفت: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ، و آن چهار قسم است: یک قسم واجب، و آن علم دلائل قبله است، و معرفت اوقات نماز، و دیگر قسم مستحبّ است و نیکو، و آن علم شناختن جهان و طرق است رونده را در بر و بحر، آن را میگوید: «لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». قسم سوم مکروه است، و آن علم طبایع است بکواکب و بروج. چهارم قسم حرام است، و این علم احکام است بسیر کواکب، و آن علم زنادقه و فلاسفه است.

اما علم کلام آنست که گفت جلّ جلاله: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی‌ أَوْلِیائِهِمْ. جای دیگر گفت: زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً، همانست که گفت: «وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ»، و آن بگذاشتن نص کتاب و سنت است، و از ظاهر با تکلف و بحث شدن است، و از اجتهاد با استحسان عقول و هوای خود شدن است، و دانستن این علم عین جهل است. شافعی گفت: «العلم بالکلام جهل و الجهل بالکلام علم». و علم معاش را گفت: یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا، همانست که گفت: «وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»، و آن علم کسبها است بدانش و رغبت میان عامه خلق، کس است بر میانه، و کس است بحرص، و آن علم عادتست. اما علم حکمت را اللَّه‌ گفت جلّ جلاله: وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ. و علم حقیقت را گفت: وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً، همانست که گفت: عَلی‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً. و شرح این هر دو نوع علم جای دیگر گفته شود ان شاء اللَّه.

و آنچه مصطفی (ص) گفت: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم»، علما مختلف‌اند که از این انواع علوم کدامست. متکلم گفت: علم کلام است، که معرفت حق تعالی بدان حاصل می‌آید. فقها گفتند: علم فقه است، که حلال از حرام بوی جدا میشود. اصحاب حدیث گفتند: علم کتاب و سنت است که اصل علوم شرع آنست.

صوفیان گفتند: علم احوال دل است، که راه بندگی آنست، و سعادت بنده در آن است، اما اختیار محققان آنست که این خبر بیک علم مخصوص نیست، و این علمها همه نیز واجب نیست بلکه هر چه بنده را بدان حاجت است، در وقت حاجت واجب است، پس معنی خبر آنست که طلب علمی که بنده را بعمل آن حاجت است واجب است. نخست علم معرفت خداست، و اعتقاد اهل سنت. پس علم نماز و طهارت، آن مقدار که فریضه است، و آنچه سنت است علم آن نیز سنت است، و چون فراماه رمضان رسد روزه داشتن در ماه رمضان فریضه است، و اگر نصابی مال وی را حاصل شود چون یک سال تمام بسر شود، بر وی واجب است که بداند که زکاة آن چند است، و فرا که می‌باید داد؟ و شرط آن چیست؟ و علم حج همچنین آن گه که فرا راه خواهد بود بر وی واجب است که بداند و بشناسد ارکان و فرائض و شرائط آن، و همچنین هر کار که فرا پیش وی آید چون نکاح و تجارت و مزدوری و پیشه‌وری آن گه که فرا پیش گیرد بر وی واجب است که است بداند شرائط آن، و حلال و حرام آن، و بیرون از این آنچه بدل تعلق دارد واجب است بر هر مسلمان که بداند که حسد و ریا و عجب و حقد و عداوت و گمان بد بمسلمانان بردن این همه حرام است. پس معلوم شد که هیچ مسلمان از علم مستغنی نیست، و همه علمها نیز واجب نیست، بلکه باحوال و اوقات می‌بگردد چنان که بیان کردیم، و اللَّه اعلم.

اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ یعنی: لمن عصاه فیما امره و نهاه، وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ لمن تاب و أناب. درین آیت معتدیان را در صید نومید نکرد، و ایشان را بتوبه امید داد، آن گه گفت: ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ یا محمد! بر پیغامبر جز رسانیدن پیغام نباشد. تو پیغام برسان. معتدیان را از عقوبت ما بیم ده، و تائبان را بمغفرت و رحمت ما بشارت ده، و ایشان را گوی که: ما نهان و آشکارای شما دانیم. آنچه بزبان گوئید دانیم، و آنچه در دل دارید بخلاف زبان هم دانیم.

قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ کلبی گفت: خبیث اینجا حرام است، و طیّب حلال، هم چنان که در سورة النساء گفت: وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ. سدی گفت: خبیث مشرک است و طیب مؤمن، هم چنان که در سورة الانفال گفت: لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، و قال تعالی: حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ یعنی حتی یمیز اهل الکفر من اهل الایمان. میگوید: حلال و حرام هرگز چون هم نبود، و برابر نباشد، که حرام بد انجام است، و حلال نیک سرانجام. وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ یرید أن اهل الدنیا یعجبهم کثرة المال و زینة الدنیا، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌ معنی آنست که یا محمد، اهل دنیا را خوش آید و شگفت آید کثرت مال و زینت دنیا، لیکن آنچه بنزدیک خداست نیکوتر و پاینده‌تر. فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ این خطاب با اصحاب محمد (ص) است. میگوید: از خشم خدا بپرهیزید، و حلال بحرام مدارید تا بفلاح ابد رسید.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ این آیت در شأن قومی آمد که از رسول خدا فراوان چیزها می‌پرسیدند، تا رسول خدا روزی خشمگین برخاست، و بمنبر بر شد، و خطبه خواند، گفت: «سلونی فو اللَّه لا تسئلوننی الیوم فی مقامی هذا عن شی‌ء الا اخبرتکم به».

یاران بترسیدند که مگر کاری عظیم افتاد. انس میگوید که: براست و چپ می‌نگرستم، قومی را دیدم از یاران که می‌گریستند، و از بیم آن حال می‌لرزیدند. مردی از بنی سهم حاضر بود، او را عبد اللَّه بن حذافه میگفتند، و در نسب وی طعن میزدند، برخاست و گفت: یا رسول اللَّه من ابی؟ فقال (ص): «ابوک حذافة بن قیس».

زهری گوید که: مادر این عبد اللَّه حذافه پس از آن رو فرا پسر کرد، و گفت: ما رأیت ولدا اعق منک قطّ! أ کنت تأمن ان تکون امّک قد قارفت ما قارف بعض نساء الجاهلیة فتفضحها علی رؤس النّاس؟ قال: و اللَّه لو ألحقنی بعبد اسود للحقت به.

مردی دیگر از بنی عبد الدار برخاست، گفت: من ابی؟ رسول خدا گفت: «ابوک سعد»، فنسبه الی غیر ابیه. مردی دیگر برخاست گفت: یا رسول اللَّه! این أنا؟ من کجا خواهم بود یعنی در بهشت یا در دوزخ؟ رسول گفت: «انت فی الجنّة».

دیگری برخاست، همین گفت جواب همان داد. سدیگری برخاست، همان گفت، و همان جواب شنید. چهارم برخاست همان سؤال کرد، جواب شنید که: «انت فی النار».

مرد دلتنگ و شرمسار گشت.

عمر خطاب حاضر بود، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه استر علینا ستر اللَّه علیک. آن گه پای رسول ببوسید، و گفت: رضینا باللّه ربّا و بالاسلام دینا و بمحمّد نبیا و بالقرآن اماما. انّا یا رسول اللَّه حدیث عهد بجاهلیّة و شرک، فاعف عفا اللَّه منک. گفت: یا رسول اللَّه ما بجاهلیت و شرک قریب العهدیم. صلاح کار خود و اسرار دین خود ندانیم. در گذار و عفو کن. رسول خدا آن سخن از عمر بپسندید، و وی را خیر گفت. پس در آن حال جبرئیل آمد، و این آیت آورد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا.

و گفته‌اند: این آیت بدان آمد که رسول خدا روزی گفت: «ایها النّاس انّ اللَّه تعالی کتب علیکم الحج». مردی از بنی اسد برخاست و هو عکاشة بن محصن و قیل هو عبد اللَّه بن جحش، گفت: أ فی کل عام یا رسول اللَّه؟ رسول خشم گرفت، بیندیشید ساعتی، آن گه جواب داد، گفت: «لا، و لو قلت نعم لوجبت و لما قمتم بها».

آن گه گفت: «ذرونی ما ترکتکم فانما هلک من کان قبلکم بکثرة سؤالهم، و اختلافهم علی انبیائهم، فاذا امرتکم بشی‌ء فأتوا منه ما استطعتم، و اذا نهیتکم من شی‌ء فاجتنبوه»

، و قال (ص): «اکبر المسلمین فی المسلمین جرما من سأل عن شی‌ء لم یحرم فحرّم من اجل مسألته».

و صح‌ انه (ص) نهی عن قیل و قال و کثرة السؤال و اضاعة المال، و أنه (ص) کره المسائل و عابها. و سئل رسول اللَّه عن اللحمان یأتی بها اقوام لا ندری ما هی؟ اذکر اسم اللَّه علیها ام لا؟ فقال: «ان اللَّه حرم حرمات فلا تنتهکوها، و حدّ حدودا فلا تعتدوها، و سکت عن اشیاء لا عن نسیان فلا تبحثوا عنها، کلوها و سمّوا اللَّه».

وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها یعنی عن اشیاء حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ فیها تُبْدَ لَکُمْ ای تظهر لکم. میگوید: اگر بپرسید از چیزها چون قرآن فرو فرستند، و آن را مبین کنند، آن بر شما دشخوار بود، و طاقت ندارید، که قرآن که فرو آید بالزام فرضی فرو آید که بر شما سخت بود، یا بتحریم چیزی که شما را حلال بود. پس مپرسید، و آنچه گذشت از آن مسائل که شما را ببیان آن حاجت نبود، آن از شما درگذاشتند و عفو کردند. باین قول عَفَا اللَّهُ ضمیر مسائل است و روا باشد که عَنْها ضمیر اشیاء نهند یعنی: عفا اللَّه عن تلک الاشیاء حین لم یوجبها علیکم.

و عن عبید اللَّه بن عمیر، قال: ان اللَّه احل و حرم، فما احل فاستحلوه، و ما حرّم فاجتنبوه، و ترک بین ذلک اشیاء لم یحرمها، فذلک عفو من اللَّه. و کان ابن عباس اذا سئل عن الشی‌ء لم یجی‌ء فیه امر، یقول هو من العفو، ثمّ یقرأ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ الایة. وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ای ذو تجاوز حین لا یعجل بالعقوبة. قَدْ سَأَلَها ای الآیات قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ یعنی قوم عیسی حین سألوا المائدة «ثمّ کفروا بها و قالوا انّها لیست من اللَّه، و قوم صالح سألوا الناقة ثم عقروها، فقال تعالی: ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ. فاهلکوا.

و سأل رجل عن ابن عباس: هل تحت هذه الارض من خلق؟ قال: بلی.

قال له: اخبرنی ما هو؟ فقال: لو اخبرتک کفرت، معناه و اللَّه اعلم لو اخبرتک انکرت.

ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ این آیت تفسیر آن آیت است که آنجا گفت: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ الایة، و آن آیت که بر عقب گفت: وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ، و آن آیت که در سورة النحل است: وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً الایة.

بحیره در نهاد و سنت جاهلیت آن بود که ماده شتری چون پنج بطن بزادی، و پنجمین بچه نر بودی، ایشان گوش آن ماده شتر بشکافتندی و فرو گذاشتندی تا بمراد خویش بسر آب و گیاه شدی، و نشستن بر آن و کشتن و خوردن آن بر خود حرام کردندی. و سائبه آن بود که چون کسی از ایشان بسفر بودی یا بیمار بودی، نذر کردی و گفتی: اگر مسافر بسلامت باز آید، یا بیمار به شود، ناقتی سائبة ای مخلاة پس چون نذر واجب شدی، آن شتر که نذر در آن بود فرو گذاشتندی. و آزاد کردندی از نشستن و بار برنهادن. و در وصیلة خلافست از وجوه، و اختیار قول سعید مسیب کرده‌اند، وی گفته است که وصیلة آنست که ماده شتر که بچه ماده زادید، و پس آن باز در شکم دیگر هم ماده زادید، گفتندی: وصلت اختها، و گوش وی بریدندی بت را.

و حامی آن بود که شتر نر را نامزد کردندی که هر گه که از ضراب وی چندین شکم زاده آید، پشت او از بار بر نهادن و بر نشستن آزاد است. چون آن عدد تمام شدی و بیشتر آن ده شکم میبود گفتندی: قد حمی ظهره، پشت خویش حمی کرد، نه بر نشستندی، نه بار بر نهادندی، نه بکشتندی، نه خوردندی.

روی علی بن ابی طلحة عن ابن عباس، قال: البحیرة و الحامی من الإبل، و السائبة و الوصیلة من الغنم. این سنّتها و نهادهای جاهلیت که عمرو بن لحی الجندعی پدر خزاعه نهاد، مصطفی (ص) اکثم خزاعی را گفت: «یا اکثم! رأیت عمرو بن لحی یجر قصبه فی النار، و هو اول من غیّر دین ابراهیم، و بحر البحیرة، و سیب السائبة، و وصل الوصیلة، و حمی الحامی، و انت اشبه النّاس به یا اکثم». فقال اکثم: أ یضرنی شبهه یا رسول اللَّه؟ قال: «لا انت مؤمن، و هو کافر»، و قال زید بن اسلم: قال رسول اللَّه (ص): «انا اعرف اول من سیب السوائب، و غیّر دین ابراهیم» قالوا: و من هو یا رسول اللَّه؟ قال: «عمرو بن لحیّ احد بنی کعب، لقد رأیته یجر قصبه فی النار، یوذی ریحه اهل النار، و انی لا عرف اول من بحر البحائر و وصل الوصیلة و حمی الحامی». قالوا: و من هو؟

قال: «رجل من بنی مدلج، کانت له ناقتان، جدع آذانهما، و حرم البانهما، ثم شرب البانهما بعد ذلک، و لقد رأیته فی النار، و هما تعضانه بافواههما، و تخبطانه بأیدیهما».

مشرکان این سنّت در جاهلیت نهادند، و اسلام آن را باطل کرد، و رب العزة این آیت بابطال آن فرو فرستاد، گفت: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ یعنی: ما جعل اللَّه حراما من بحیرة و لا سائبة و لم یجعلها دینا ارتضاه، و دعا الیه، و لم یخلقها حیث خلقها بحیرة. وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا و هم قریش و خزاعة و مشرکو العرب یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ بقولهم انّ اللَّه امر بتحریمها، وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ خصّ اکثرهم بأنهم لا یعقلون، لانهم اتباع فهم لا یعقلون، ان ذلک کذب و افتراء کما یعقله الرؤساء.

وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ یعنی مشرکی العرب، تَعالَوْا إِلی‌ ما أَنْزَلَ اللَّهُ فی کتابه من تحلیل ما حرموا من البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحامی، وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا من امر الدین، و انّا امرنا ان نعبد ما عبدوا. یقول اللَّه تعالی: أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ‌ یعنی و ان کان آباؤهم، لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً من الدین، وَ لا یَهْتَدُونَ له فیتبعونهم. درین آیت ذم اهل تقلید است، و شرح آن در سورة البقره رفت.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ مفسران گفتند: این آیت در شأن کسی آمد که امر معروف و نهی منکر کند، و از وی نپذیرند. عمر عبد العزیز گفت: لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ یعنی من لم یقبل إِذَا اهْتَدَیْتُمْ یعنی اذا امرتهم و نهیتم. در همه قرآن هدی بمعنی امر معروف و نهی منکر همین است، و دلیل برین آنست که ابن عمر را گفتند: لو جلست فی هذه الایام فلم تأمر و لم تنه! فانّ اللَّه تعالی قال: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ. فقال ابن عمر: انّها لیست لی و لا لاصحابی، لان‌ رسول اللَّه (ص) قال: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب»، فکنّا نحن الشهود، و انتم الغیّب، و لکن هذه الایة لا قوام یجیئون من بعدنا ان قالوا لم یقبل منهم.

و قال ابو امیة الشعثانی: سألت ابا ثعلبة الخشنی عن هذه الایة، فقال: سألت عنها رسول اللَّه (ص) فقال: «ائتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنکر، حتی اذا رأیت دنیا موثرة و شحّا مطاعا و هوی متّبعا و اعجاب کل ذی رأی برأیه، فعلیک بخویصة نفسک، و ذر عوامهم فان وراءکم ایاما ایام الصبر، اذا عمل العبد بطاعة اللَّه لم یضره من ضل بعده و هلک، و اجر العامل المتمسک یومئذ بمثل الذی انتم علیه کأجر خمسین عاملا». قالوا: یا رسول اللَّه کأجر خمسین عاملا منهم؟ قال: «لا، بل کأجر خمسین عاملا منکم».

و عن عبد اللَّه بن مسعود فی هذه الایة: قولوها ما قبلت منکم، فاذا ردّت علیکم فعلیکم انفسکم، و الدلیل علیه ایضا ما روی قیس بن ابی حازم، قال: قال ابو بکر الصدیق علی المنبر: انکم تقرؤن هذه الایة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ و تضعون غیر موضعها، و لا تدرون ما هی، فانی سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ان الناس اذا رأوا منکرا فلم یغیّروه عمّهم اللَّه بعقاب، فأمروا بالمعروف و انهوا عن المنکر و لا تغتروا بقول اللَّه عز و جل: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ، فیقول احدکم علیّ نفسی، و اللَّه لتأمرنّ بالمعروف و لتنهونّ عن المنکر، لیستعملن اللَّه علیکم شرارکم، فیسومنّکم سوء العذاب، ثم لیدعونّ اللَّه خیارکم، فلا یستجیب لهم».

مفسران گفتند: اوّل این آیت منسوخ است و آخر آیت ناسخ. بو عبید گفت: در کتاب خدا هیچ آیت نیست که در آن آیت هم ناسخ است و هم منسوخ مگر این آیت، و موضع منسوخ تا اینجاست که گفت: لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ، و ناسخ اینست که گفت: إِذَا اهْتَدَیْتُمْ. قال: و الهدی هاهنا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. سعید بن جبیر گفت: این آیت در شأن اهل کتاب فرو آمد. میگوید: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ من اهل الکتاب.

کلبی روایت کند از ابو صالح از ابن عباس که رسول خدا از جهودان و ترسایان و گبران هجر جزیت پذیرفت، و از مشرکان عرب جز از اسلام نمی‌پذیرفت یا پس شمشیر. منافقان طعن کردند که این کار محمد بس عجب است. میگوید: مرا بآن فرستادند تا خلق را بر دین اسلام دعوت کنم، و اگر نپذیرند قتال کنم. اکنون جزیت از اهل هجر پذیرفت، و قتال از ایشان برداشت، و ایشان را بر کفر خود فرو گذاشت، چرا نه با ایشان همان کردی که با مشرکان عرب کرد؟ برین وجه طعن همی کردند و ملامت، تا رب العالمین بجواب ایشان آیت فرستاد: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ای اقبلوا علی انفسکم فانظروا ما ینفعکم فی امر آخرتکم، فاعملوا به، لا یضرکم من ضل من اهل هجر اذا ادوا الجزیة، و لا یضرکم ملامة اللائمین اذا اهتدیتم انتم. و گفته‌اند که: چون کافران گفتند: «حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا» رب العزة مؤمنان را گفت: علیکم انفسکم، و لا تعتدوا بآبائکم.

زجاج گفت: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ معنی آنست که: الزمکم اللَّه امر أنفسکم، لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ای لا یؤاخذکم اللَّه بذنوب غیرکم. إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ فی الآخرة جَمِیعاً الضال و المهتدی، فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یجازیکم باعمالکم.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ این آیت در شأن تمیم بن اوس الداری آمده و عدی بن بدا و بدیل بن ابی ماریه. این بدیل مسلمان بود، و تمیم و عدی ترسا بودند از ترسایان بنی لحم. از شام تجارت میکردند بمکه. چون مسلمانان بهجرت بمدینه شدند، ایشان تجارت خود با مدینه افکندند، هنگامی در راه بودند که با شام میشدند، بدیل بن ابی ماریه را مرگ آمد در راه، وصیت خویش در مال خویش بنوشت، و آنچه داشت از مال خویش بایشان سپرد، و ایشان را بر وصیت خویش گواه گرفت، پس بمرد، و ایشان مال وی بردند بشام. از آن لختی برگرفتند، و لختی باز سپردند.

ورثه گفتند: درین مال لختی می‌درباید. رسول خدا ایشان را هر دو باین آیت سوگند داد که خیانت نکردند، و وصیت تبدیل نکردند. سوگند خوردند که نکردیم. ایشان را گذاشت، و دعوی ورثه رد کرد. این آیت در شأن ایشانست. میگوید: ای شما که مؤمنان‌اید، شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ یعنی مقدماته و اسبابه. چون مخائل و نشان مرگ بر یکی از شما پیدا شود، و خواهد که وصیت کند، در وقت وصیت دو گواه عدل باید که حاضر شوند.

شَهادَةُ بَیْنِکُمْ هر چند بلفظ خبر گفت، اما بمعنی امر است، یعنی: لیشهد اثنان ذوا عدل منکم. بصریان گفتند: تقدیر آیت آنست که: شهادة بینکم شهادة اثنین، و قیل: شهادة بینکم فیما امرکم ربکم و فرض علیکم ان یشهد اثنان ذوا عدل منکم.

در معنی مِنْکُمْ و مِنْ غَیْرِکُمْ دو قول است: یکی آنست: منکم من اهل دینکم، أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ ای من غیر اهل ملّتکم. قول دیگر: منکم من اهل المیّت.

و در صفت اثنان دو قولست: یکی آنست که دو گواه‌اند که گواه باشند بر وصیت موصی. دیگر آنست که دو وصی‌اند، و در حال سفر علی الخصوص تاکید امر را دو وصی گفت، و دلیل برین قول آنست که در سیاق آیت گفت: فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ، و معلوم است که گواهان را سوگند لازم نیاید، و نیز آیت در دو وصی آمد که خیانت کردند در وصیت، و رسول خدا ایشان را سوگند داد، و بر این قول شهادت بمعنی حضور باشد، کقوله تعالی: وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ ای و لیحضر. تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ ای صلاة العصر.

نماز دیگر میخواهد تغلیظ یمین را، که آن وقتی عظیم است، و لهذا قال: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی‌». قیل هی صلاة العصر، و اهل ادیان آن را بزرگ دارند، و تعظیم نهند، و علی الخصوص اهل کتاب بوقت طلوع آفتاب و غروب آن عبادت کنند، و آن ساعت از گفت دروغ و سوگند دروغ نیک پرهیز کنند.

لا نَشْتَرِی بِهِ یعنی بالحلف الکاذب ثَمَناً من الدنیا، یعنی یقولان فی یمینهما لا نبیع اللَّه بعرض من الدنیا، وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‌ ای و لو کان المیت ذا قرابة منا، وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ ای الشهادة الّتی امر اللَّه باقامتها، إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ ان کتمناها.

فَإِنْ عُثِرَ این آیت باز در شأن آنست که پس از آن بر دست تمیم الداری و عدی جامی پدید آمد سیمین منقش بزر از جمله کالایی که بفروختند، و ورثه ابن ابی ماریه در آن افتادند. عرب گویند: عثرت علی کذا، ای اطلعت علیه، و وقفت علیه.

پارسی گویان گویند که: بر افتادم بر فلان چیز، یعنی که واقف شدم. اخذ من عثاره الساقط علی الشی‌ء، یری ما لم یکن یری، و منه قوله: وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ ای اطلعنا.

فَإِنْ عُثِرَ عَلی‌ أَنَّهُمَا خانا و اسْتَحَقَّا ان یلزما اسم الخیانة و الاثم. میگوید: اگر برافتد که ایشان هر دو بآن آوردند خویشتن را، و سزا گشتند که ایشان را خائن خوانند، و بزه کار دانند بآن خیانت و بزه که کردند، یعنی تمیم و عدی که خیانت کردند، فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما دو کس دیگر از ورثه میت بجای آن دو وصی برخیزند. این خاست اینجا نه خاست پای است که خاست نیابت است، یعنی ینوبان، و این آخران، میگویند عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بود و مطلب بن ابی وداعة السهمیان.

مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ اولیان تثنیه اولی است، یقال هذا الاولی بفلان، ثم یحذف من الکلام فلان فیقال: هذا الاولی. و هذان اولیان. و در معنی اولیان دو قول گفته‌اند: یکی آنست که: الاولیان بالمیت من الورثة. دیگر قول آنست که: الاولیان بالشهادة ممّن کان من المسلمین، و هی شهادة الایمان. زجاج گفت: الاولیان موضع آن رفع است، از بهر آنکه بدل آن ضمیر است که در یَقُومانِ است، یعنی فلیقم الاولیان بالمیت مقام هذین الخائنین، و آن گه ضمیر «استحق» معنی وصیت باشد، چنان که گویند: استحق علی زید مال بالشهادة، ای لزمه و وجب علیه الخروج منه. و برین قول مِنَ الَّذِینَ صفت خائنین باشد، و خلاصه سخن آن بود: فلیقم الاولیان مقام الخائنین الذین استحق علیهما ما ولیاه من امر الشهادة و القیام بها، و وجب علیهما الخروج منها. و روا باشد که عَلَیْهِمُ بمعنی فی بود. و ضمیر استحق معنی اثم باشد، و مِنَ الَّذِینَ صفت آخران بود، و برین قول تقدیر سخن اینست. فآخران اللذان هما من الذین استحق فیهم و بسببهم الاثم، و یقومان مقامهما.

قراءت حفص عن عاصم اسْتَحَقَّ بفتح تا و خا، یعنی فآخران من الذین استحق الاولیان منهم و فیهم الوصیة الّتی اوصی بها الی غیر اهل بیته یقومان مقامهما، و قیل معناه استحق علیهم الاولیان ردّ الایمان. قراءت ابو بکر از عاصم و حمزه و یعقوب الاولین بجمع است، یعنی: فآخران من الاولین الذین استحق فیهم و بسببهم الاثم، و انما قیل لهم الاولین لانهم الاولون فی الذکر فی قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ، و فی قوله: اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ. فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ یعنی یحلفان بعد صلاة العصر، لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما ای یمیننا احق من یمینهما و اصح لکفرهما و ایماننا، وَ مَا اعْتَدَیْنا فیما قلنا، إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ. چون این آیت فرو آمد دو کس از ورثه میت برخاستند عبد اللَّه عمرو عاص و مطلب بن ابی وداعه بعد از نماز دیگر نزدیک منبر، و سوگند خوردند که آن دو نصرانی خیانت کردند، و دروغ گفتند. پس آن جام سیمین از تمیم و عدی باز ستدند، و باولیاء میت دادند. پس تمیم داری بعد از آن مسلمان شد، و با رسول خدا بیعت کرد، و گفت: صدق اللَّه و رسوله انا اخذت الاناء فأتوب الی اللَّه و أستغفره، و عدی بن بدا نصرانی مرد.

ذلِکَ أَدْنی‌ این ادنی اولی است، و این ولی و دنوّ قربست. میگوید، این چنین نزدیکتر بود و اولی‌تر، که گواهان بر وجه خویش و بر راستی بگزارند أَوْ یَخافُوا ای اقرب الی ان یخافوا، أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ علی اولیاء المیت بعد ایمان الاوصیاء فیحلفوا علی خیانتهم و کذبهم فیفتضحوا، ثم وعظ المؤمنین ان یعودوا لمثل هذا، فقال: وَ اتَّقُوا اللَّهَ ان تحلفوا ایمانا کاذبة او تخونوا امانة، وَ اسْمَعُوا الموعظة، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ لا یرشد من کان علی معصیة. درین آیت که شَهادَةُ بَیْنِکُمْ، علما سه فرقه‌اند: قومی گفتند که: این آیت نه منسوخ است، و اهل ذمت را درین هیچ چیز نیست، و آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ معنی آنست که من غیر قبیلتکم، و گفتند که: گواهی نامسلمان بهیچ کار نیاید، و قومی گفتند که: این در اهل ذمت است، و مِنْ غَیْرِکُمْ یعنی من غیر اهل دینکم، اما آیت منسوخ است، و گواهی نامسلمان بهیچ کار نیست. قومی گفتند و کثرت درین است و بیشترین علماء برین‌اند که آیت نه منسوخ است، و مِنْ غَیْرِکُمْ من غیر اهل دینکم است، اما گفتند که علی الخصوص در سفر است که گواه از اهل ذمت یابند، و از مسلمان نیابند.

۱۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: اعْلَمُوا بدانید: أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ که اللَّه سخت عقوبت است سخت‌گیر، وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۹۸) و بدانید که خدای آمرزگار است و بخشاینده.۱۴ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ شدید العقاب للاعداء، غفور رحیم للاولیاء. شدید العقاب دشمنان را قهر است و سیاست، غفور رحیم دوستان را نواخت است و کرامت. در یک آیت قهر و لطف جمع کرد، تا بنده میان قهر و لطف در خوف و رجا زندگی کند، در قهر نگرد خائف شود، باز لطف بیند راجی گردد. خوف حصار ایمان است و تریاق هوا، و سلاح مؤمن. رجا مرکب خدمت است و زاد اجتهاد و عدّت عبادت، و گفته‌اند که: ایمان و یقین بنده دو پر دارد یکی خوف، دیگر رجا. هرگز مرغ بیک پرکی تواند پریدن. همچنین مؤمن در خوف بی رجا یا در رجاء بی‌خوف راه دین نتواند بریدن. مثل ایمان راست چون مثل ترازو است، یک کفه آن خوف است، و دیگر کفه رجا، و زبانه دوستی، و این کفه‌ها بعلم آویخته. چنان که ترازو را از کفه ناچار است، خوف و رجا از علم ناچار است، ازین جهت اعلموا در سر آیت نهاد. خوف بی‌علم خوف خارجیان است، رجاء بی‌علم رجاء مرجیان است. دوستی بی علم دوستی اباحتیان است.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: اعْلَمُوا بدان که معنی علم دانش است، و محل آن دل است، و اقسام آن سه است: علم استدلالی، و علم تعلیمی، و علم لدنیّ. اما استدلالی ثمره عقل است، و عاقبت تجربه، و ولایت تمییز، که آدمیان بآن مکرّم‌اند، و الیه الاشارة بقوله: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، و علم تعلیمی آنست که خلق از حق شنیدند در تنزیل، و از مصطفی شنیدند در بلاغ، و از استادان آموختند بتلقین، که دانایان در دو گیتی بدان عزیزند بر تفاوت و درجات، و الیه الاشارة بقوله: «وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ». و علم لدنی علم حقیقت است، و علم حقیقت یافت است، و این علم عارفان و صدیقان است علی الخصوص، و هو المشار الیه بقوله: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». و گفته‌اند که انواع علم ده‌اند: اوّل علم توحید، دوم علم فقه، سیوم علم وعظ، چهارم علم تعبیر، پنجم علم طب، ششم علم نجوم، هفتم علم کلام، هشتم علم معاش، نهم علم حکمت، دهم علم حقیقت.
هوش مصنوعی: بدان که علم به معنای دانش است و محل آن در دل انسان قرار دارد. علم به سه دسته تقسیم می‌شود: علم استدلالی، علم تعلیمی و علم لدنی. علم استدلالی نتیجه عقل، تجربه و تمییز است که موجب کرامت انسان‌ها می‌شود. علم تعلیمی آن است که انسان‌ها از حق در آیات الهی و همچنین از پیامبر و اساتید آموخته‌اند و دانشمندان در این دو دنیا به واسطه این علم عزیز هستند. علم لدنی به نوعی علم حقیقت اشاره دارد که مختص عارفان و صدیقین است. همچنین، گفته شده است که انواع مختلفی از علم وجود دارد، از جمله: علم توحید، علم فقه، علم وعظ، علم تعبیر، علم طب، علم نجوم، علم کلام، علم معاش، علم حکمت و علم حقیقت.
علم توحید حیات است، و علم فقه داروست، و علم وعظ غذاست، و علم تعبیر ظنّ است، و علم طب حیلت است، و علم نجوم تجربت است، و علم کلام هلاک است، و علم معاش شغل عامه خلق است، و علم حکمت آئینه است، و علم حقیقت یافت است.
هوش مصنوعی: علم توحید، زندگی را به همراه دارد و علم فقه مانند دارو است که به بهبودی کمک می‌کند. علم وعظ به نوعی تغذیه روح انسان است و علم تعبیر، به تعبیر و تفسیر حوادث و پدیده‌ها می‌پردازد. علم طب به تدبیر و راه‌حل‌های درمانی اشاره دارد و علم نجوم بر اساس تجربیات بنا شده است. علم کلام ممکن است منجر به تخریب و هلاکت شود، در حالی که علم معاش به شغل و کار روزمره مردم ارتباط دارد. علم حکمت نیز مانند آینه‌ای است که واقعیت‌ها را بازتاب می‌دهد و علم حقیقت به درک و شناخت عمیق از واقعیت‌ها می‌پردازد.
علم توحید را گفت جلّ جلاله: فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ، هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ. علم فقه را گفت: لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ.
هوش مصنوعی: خداوند متعال فرمود: اگر نمی‌دانید، از اهل دانش بپرسید، آیا کسانی که می‌دانند، با کسانی که نمی‌دانند برابرند؟ در مورد علم فقه نیز فرمود: باید در دین آگاهی و فهم کسب کنند.
علم وعظ را گفت: کُونُوا رَبَّانِیِّینَ، لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ، لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ، و اصل این علم وعظ تهدید است بی تقنیط، و وعد است بی‌امن، و دلالت است بر معرفت. و علم تعبیر را گفت: وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ. اصل او ظن است و قیاس و خاطر، امّا چون ببود حقیقت است آن را می‌گوید: «قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا». و علم طب را گفت: عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ، و اصل آن تجربت است و حیلت، و آن مباح است و نیکو و عفو. شافعی گفت: «العلم علمان علم الادیان و علم الأبدان».
هوش مصنوعی: علم و وعظ بیان می‌کند که باید ربانى باشید و اگر ربانى‌ها نهی نمی‌کردند، دیگران نیز از آن‌ها می‌آموختند. در واقع، بنیاد این علم و وعظ، تهدید بدون تفسیر، و وعده‌ای همراه با ناامنی است که به معرفت اشاره دارد. درباره علم تعبیر گفته شده که اساس آن ظن و تخمین است، اما وقتی به حقیقت بپیوندد، به گونه دیگری بیان می‌شود. علم طب نیز بیان می‌کند که به انسان آنچه را نمی‌دانسته، می‌آموزد و ریشه‌اش در تجربه و تدبیر است که جایز و پسندیده است. به نقل از شافعی، علم به دو دسته تقسیم می‌شود: علم دین و علم بدن.
و علم نجوم را گفت: وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ، و آن چهار قسم است: یک قسم واجب، و آن علم دلائل قبله است، و معرفت اوقات نماز، و دیگر قسم مستحبّ است و نیکو، و آن علم شناختن جهان و طرق است رونده را در بر و بحر، آن را میگوید: «لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ». قسم سوم مکروه است، و آن علم طبایع است بکواکب و بروج. چهارم قسم حرام است، و این علم احکام است بسیر کواکب، و آن علم زنادقه و فلاسفه است.
هوش مصنوعی: علم نجوم به چهار دسته تقسیم می‌شود: 1. قسم واجب: شامل دانستن دلائل قبله و شناخت اوقات نماز است. 2. قسم مستحب و نیکو: شامل شناخت جهان و راه‌های درست در دریا و خشکی است. 3. قسم مکروه: مربوط به علم طبایع و ارتباط آن با کواکب و بروج می‌باشد. 4. قسم حرام: شامل احکام مربوط به حرکت کواکب است که به محافل زنادقه و فلاسفه تعلق دارد.
اما علم کلام آنست که گفت جلّ جلاله: وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی‌ أَوْلِیائِهِمْ. جای دیگر گفت: زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً، همانست که گفت: «وَ إِنْ یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ»، و آن بگذاشتن نص کتاب و سنت است، و از ظاهر با تکلف و بحث شدن است، و از اجتهاد با استحسان عقول و هوای خود شدن است، و دانستن این علم عین جهل است. شافعی گفت: «العلم بالکلام جهل و الجهل بالکلام علم». و علم معاش را گفت: یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا، همانست که گفت: «وَ لَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیاةَ الدُّنْیا ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ»، و آن علم کسبها است بدانش و رغبت میان عامه خلق، کس است بر میانه، و کس است بحرص، و آن علم عادتست. اما علم حکمت را اللَّه‌ گفت جلّ جلاله: وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ. و علم حقیقت را گفت: وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً، همانست که گفت: عَلی‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً. و شرح این هر دو نوع علم جای دیگر گفته شود ان شاء اللَّه.
هوش مصنوعی: علم کلام به ما می‌آموزد که خداوند به وجود شیاطین اشاره کرده و گفته است که آن‌ها به پیروان خود القا می‌کنند. همچنین اشاره شده که بعضی از سخنان فریبنده و تو خالی هستند. این به معنای فراموش کردن متن کتاب و سنت و پرداختن به ظواهر با بحث‌های پیچیده است و در حقیقت بر اساس نظریات و تمایلات شخصی اجتهاد می‌شود، درحالی‌که شناخت این نوع علم واقعاً نوعی جهل است. امام شافعی گفته است که دانش کلام در واقع جهل است و نداشتن آگاهی از آن، علم محسوب می‌شود. علم معیشت در زندگی به طور ظاهری دانسته می‌شود و در واقع هدف برخی فقط به دست آوردن زندگی دنیوی است. این نوع علم به استفاده از دانش عمومی و تمایلات مردم مربوط می‌شود، و بیشتر جنبه‌ی عادت دارد. اما علم حکمت به گفته خداوند مخصوص عالمان است و علم حقیقت شامل دانشی است که به ما از سوی خدا داده شده است و به چیزهایی مربوط می‌شود که از علم ما خارج است. توضیحات بیشتری درباره این دو نوع علم در آینده ارائه خواهد شد.
و آنچه مصطفی (ص) گفت: «طلب العلم فریضة علی کل مسلم»، علما مختلف‌اند که از این انواع علوم کدامست. متکلم گفت: علم کلام است، که معرفت حق تعالی بدان حاصل می‌آید. فقها گفتند: علم فقه است، که حلال از حرام بوی جدا میشود. اصحاب حدیث گفتند: علم کتاب و سنت است که اصل علوم شرع آنست.
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمود: «کسب علم بر هر مسلمان واجب است». در این زمینه، علما نظرات مختلفی دارند در مورد اینکه کدام علم از دیگر علوم اهمیت بیشتری دارد. متکلمان بر این باورند که علم کلام، که به شناخت خداوند منتهی می‌شود، از اهمیت بالایی برخوردار است. فقها نیز علم فقه را مهم می‌دانند، زیرا به تفکیک حلال از حرام می‌پردازد. از سوی دیگر، اصحاب حدیث معتقدند علم مربوط به کتاب و سنت، که اساس علوم شرعی است، جایگاه ویژه‌ای دارد.
صوفیان گفتند: علم احوال دل است، که راه بندگی آنست، و سعادت بنده در آن است، اما اختیار محققان آنست که این خبر بیک علم مخصوص نیست، و این علمها همه نیز واجب نیست بلکه هر چه بنده را بدان حاجت است، در وقت حاجت واجب است، پس معنی خبر آنست که طلب علمی که بنده را بعمل آن حاجت است واجب است. نخست علم معرفت خداست، و اعتقاد اهل سنت. پس علم نماز و طهارت، آن مقدار که فریضه است، و آنچه سنت است علم آن نیز سنت است، و چون فراماه رمضان رسد روزه داشتن در ماه رمضان فریضه است، و اگر نصابی مال وی را حاصل شود چون یک سال تمام بسر شود، بر وی واجب است که بداند که زکاة آن چند است، و فرا که می‌باید داد؟ و شرط آن چیست؟ و علم حج همچنین آن گه که فرا راه خواهد بود بر وی واجب است که بداند و بشناسد ارکان و فرائض و شرائط آن، و همچنین هر کار که فرا پیش وی آید چون نکاح و تجارت و مزدوری و پیشه‌وری آن گه که فرا پیش گیرد بر وی واجب است که است بداند شرائط آن، و حلال و حرام آن، و بیرون از این آنچه بدل تعلق دارد واجب است بر هر مسلمان که بداند که حسد و ریا و عجب و حقد و عداوت و گمان بد بمسلمانان بردن این همه حرام است. پس معلوم شد که هیچ مسلمان از علم مستغنی نیست، و همه علمها نیز واجب نیست، بلکه باحوال و اوقات می‌بگردد چنان که بیان کردیم، و اللَّه اعلم.
هوش مصنوعی: صوفیان بر این باورند که علم، به معنای آگاهی از وضعیت دل است و این آگاهی راه بندگی به خدا را نشان می‌دهد و خوشبختی بنده در آن نهفته است. با این حال، اهل تحقیق معتقدند که این علم منحصر به یک موضوع خاص نیست و تمام علوم نیز واجب نیستند. هر آنچه که بنده به آن نیاز دارد، در زمان نیاز واجب است. بنابراین، معنای این گفته این است که دانشی که بنده به عمل آن نیاز دارد، واجب است. در ابتدا، علم به شناخت خدا و باورهای اهل سنت اهمیت دارد. به عنوان مثال، آموختن نماز و طهارت به اندازه‌ای که برای انجام واجبات لازم است، نیز واجب است. در ماه رمضان، روزه گرفتن واجب است و در صورتی که شخص، دارایی از زکات داشته باشد، باید بداند که مقدار زکات او چقدر است و چه کسی را باید بدهد و شرایط آن چیست. علم به احکام حج نیز هنگامی که فرد قصد انجام آن را دارد، واجب است و باید ارکان و شرایط آن را بشناسد. به طور کلی، زمانی که فرد با موضوعاتی مانند ازدواج، تجارت، کارگری و حرفه‌ای مواجه می‌شود، باید شرایط آن را بداند و نیز باید از حلال و حرام آن آگاه باشد. همچنین، باید بداند که حسد، ریا، خودپسندی، کینه، دشمنی و گمان بد به مسلمانان، همه حرام است. بنابراین، هیچ مسلمان نمی‌تواند از علم بی‌نیاز باشد، اما همه علوم واجب نیستند و واجب بودن آن‌ها به شرایط و زمان بستگی دارد.
اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ یعنی: لمن عصاه فیما امره و نهاه، وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ لمن تاب و أناب. درین آیت معتدیان را در صید نومید نکرد، و ایشان را بتوبه امید داد، آن گه گفت: ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ یا محمد! بر پیغامبر جز رسانیدن پیغام نباشد. تو پیغام برسان. معتدیان را از عقوبت ما بیم ده، و تائبان را بمغفرت و رحمت ما بشارت ده، و ایشان را گوی که: ما نهان و آشکارای شما دانیم. آنچه بزبان گوئید دانیم، و آنچه در دل دارید بخلاف زبان هم دانیم.
هوش مصنوعی: بدانید که خداوند عذاب سختی دارد برای کسانی که به دستوراتش نافرمانی می‌کنند و از کارهایی که منع کرده است دوری نمی‌کنند. اما همچنین خداوند بسیار بخشنده و مهربان است برای کسانی که توبه می‌کنند و به درگاهش باز می‌گردند. در این آیه به کسانی که تجاوز کرده‌اند، ناامیدی از عذاب را گوشزد نکرده و به آنان امید توبه را داده است. سپس می‌فرماید: ای محمد! بر عهده توست که تنها پیام را برسانی. تو باید افرادی که مرتکب خطا شده‌اند را از عذاب ما بترسانی و به توبه‌کنندگان مژده مغفرت و رحمت ما را بدهی. همچنین به آنان بگو که ما از نهان و آشکار آنها باخبر هستیم. آنچه بر زبان می‌رانید و آنچه در دل دارید، هر دو را می‌دانیم.
قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ کلبی گفت: خبیث اینجا حرام است، و طیّب حلال، هم چنان که در سورة النساء گفت: وَ لا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ. سدی گفت: خبیث مشرک است و طیب مؤمن، هم چنان که در سورة الانفال گفت: لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ، و قال تعالی: حَتَّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ یعنی حتی یمیز اهل الکفر من اهل الایمان. میگوید: حلال و حرام هرگز چون هم نبود، و برابر نباشد، که حرام بد انجام است، و حلال نیک سرانجام. وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبِیثِ یرید أن اهل الدنیا یعجبهم کثرة المال و زینة الدنیا، وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌ معنی آنست که یا محمد، اهل دنیا را خوش آید و شگفت آید کثرت مال و زینت دنیا، لیکن آنچه بنزدیک خداست نیکوتر و پاینده‌تر. فَاتَّقُوا اللَّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ این خطاب با اصحاب محمد (ص) است. میگوید: از خشم خدا بپرهیزید، و حلال بحرام مدارید تا بفلاح ابد رسید.
هوش مصنوعی: نماز، گفتار و پندهای نیکو در زندگی انسان‌ها نقش بسزایی دارد. در این متن به تفاوت میان امور نیک و بد پرداخته شده است. اشاره شده که چیزهای حلال و خوب از نظر خداوند همواره با چیزهای حرام و بد قابل مقایسه نیستند؛ بد و حرام به هیچ وجه نمی‌تواند با خوب و حلال یکسان باشد. همچنین گفته شده که اگرچه ممکن است برخی افراد به دنیای مادی و مال و زینت‌های آن علاقه‌مند شوند، اما آنچه نزد خداست نه تنها بهتر است بلکه پاینده‌تر نیز می‌باشد. در پایان تأکید شده که افراد باید از خدا بترسند و به دنبال حلال باشند تا به سعادت واقعی دست یابند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ این آیت در شأن قومی آمد که از رسول خدا فراوان چیزها می‌پرسیدند، تا رسول خدا روزی خشمگین برخاست، و بمنبر بر شد، و خطبه خواند، گفت: «سلونی فو اللَّه لا تسئلوننی الیوم فی مقامی هذا عن شی‌ء الا اخبرتکم به».
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از مسائل یا چیزهایی که نمی‌دانید، پرسش نکنید. این آیه به قومی اشاره دارد که از پیامبر خدا (ص) سوالات زیادی می‌کردند و باعث خشم او شدند. روزی پیامبر بر منبر رفت و خطبه‌ای خواند و به مردم گفت: «از من هر چه می‌خواهید بپرسید، اما امروز در این مقام از شما چیزی نخواهم پنهان کرد و به همه سوالاتتان پاسخ خواهم داد.»
یاران بترسیدند که مگر کاری عظیم افتاد. انس میگوید که: براست و چپ می‌نگرستم، قومی را دیدم از یاران که می‌گریستند، و از بیم آن حال می‌لرزیدند. مردی از بنی سهم حاضر بود، او را عبد اللَّه بن حذافه میگفتند، و در نسب وی طعن میزدند، برخاست و گفت: یا رسول اللَّه من ابی؟ فقال (ص): «ابوک حذافة بن قیس».
هوش مصنوعی: یاران ترسیدند که ممکن است حادثه‌ای بزرگ اتفاق بیفتد. انس می‌گوید که به راست و چپ نگاه کردم و گروهی از یاران را دیدم که گریه می‌کردند و از نگرانی می‌لرزیدند. مردی از قبیله بنی سهم حضور داشت که او را عبد اللَّه بن حذافه می‌نامیدند و به نسب او اشکال وارد می‌کردند. او بلند شد و گفت: ای رسول خدا، پدر من کیست؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: «پدر تو حذافة بن قیس است».
زهری گوید که: مادر این عبد اللَّه حذافه پس از آن رو فرا پسر کرد، و گفت: ما رأیت ولدا اعق منک قطّ! أ کنت تأمن ان تکون امّک قد قارفت ما قارف بعض نساء الجاهلیة فتفضحها علی رؤس النّاس؟ قال: و اللَّه لو ألحقنی بعبد اسود للحقت به.
هوش مصنوعی: زهری می‌گوید که مادر عبد اللَّه حذافه پس از این که پسرش را دید، به او گفت: «هرگز پسری به این بدی و پست‌تر از تو ندیده‌ام! آیا مطمئن هستی که مادرت ممکن است همانند بعضی از زنان جاهلیت گناهی نکرده باشد که باعث آبرو ریزی‌اش در انظار مردم شود؟» عبد اللَّه پاسخ داد: «به خدا قسم اگر هم مرا به یک برده سیاه نسبت دهند، به او می‌پیوندم.»
مردی دیگر از بنی عبد الدار برخاست، گفت: من ابی؟ رسول خدا گفت: «ابوک سعد»، فنسبه الی غیر ابیه. مردی دیگر برخاست گفت: یا رسول اللَّه! این أنا؟ من کجا خواهم بود یعنی در بهشت یا در دوزخ؟ رسول گفت: «انت فی الجنّة».
هوش مصنوعی: مردی از قبیله بنی عبد الدار برخواست و گفت: من پدر کیستم؟ رسول خدا پاسخ داد: «پدر تو سعد است»، و به این ترتیب او را به غیر از پدرش نسبت داد. سپس مرد دیگری برخواست و گفت: ای رسول خدا! من کجا خواهم بود، آیا در بهشت هستم یا در دوزخ؟ پیامبر پاسخ داد: «تو در بهشتی».
دیگری برخاست، همین گفت جواب همان داد. سدیگری برخاست، همان گفت، و همان جواب شنید. چهارم برخاست همان سؤال کرد، جواب شنید که: «انت فی النار».
هوش مصنوعی: یکی دیگر بلند شد و همان سؤال را مطرح کرد و همان پاسخ را دریافت کرد. فرد دیگری نیز بلند شد، سؤال مشابهی پرسید و همان جواب را شنید. نفر چهارم نیز بلند شد، همان سؤال را پرسید و پاسخی شنید که گفت: «تو در آتش هستی».
مرد دلتنگ و شرمسار گشت.
هوش مصنوعی: مرد احساس ناراحتی و شرمندگی کرد.
عمر خطاب حاضر بود، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه استر علینا ستر اللَّه علیک. آن گه پای رسول ببوسید، و گفت: رضینا باللّه ربّا و بالاسلام دینا و بمحمّد نبیا و بالقرآن اماما. انّا یا رسول اللَّه حدیث عهد بجاهلیّة و شرک، فاعف عفا اللَّه منک. گفت: یا رسول اللَّه ما بجاهلیت و شرک قریب العهدیم. صلاح کار خود و اسرار دین خود ندانیم. در گذار و عفو کن. رسول خدا آن سخن از عمر بپسندید، و وی را خیر گفت. پس در آن حال جبرئیل آمد، و این آیت آورد: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا.
هوش مصنوعی: عمر خطاب در جمع حضور داشت و بلند شد و گفت: ای پیامبر خدا، خداوند بر ما ستر و پوشش بگستراند. سپس پای رسول را بوسید و اعلام کرد که ما به خداوند به عنوان پروردگار، اسلام به عنوان دین، محمد به عنوان پیامبر و قرآن به عنوان امام راضی هستیم. او ادامه داد که ما هنوز از دوران جاهلیت و شرک فاصله چندانی نگرفته‌ایم و در فهم درست دین خود و اوضاع خود ناتوانیم. از پیامبر خواست که از خطاهایشان بگذرد و عفو کند. پیامبر سخنان عمر را پسندید و برایش خیر و برکت آرزو کرد. در این حال، جبرئیل نازل شد و آیه‌ای آورد که به مومنان هشدار می‌داد که از پرسش‌های نادانسته خودداری کنند.
و گفته‌اند: این آیت بدان آمد که رسول خدا روزی گفت: «ایها النّاس انّ اللَّه تعالی کتب علیکم الحج». مردی از بنی اسد برخاست و هو عکاشة بن محصن و قیل هو عبد اللَّه بن جحش، گفت: أ فی کل عام یا رسول اللَّه؟ رسول خشم گرفت، بیندیشید ساعتی، آن گه جواب داد، گفت: «لا، و لو قلت نعم لوجبت و لما قمتم بها».
هوش مصنوعی: گفته شده که روزی پیامبر اسلام فرمود: "ای مردم، خداوند حج را بر شما واجب کرده است." در این لحظه، مردی از قبیله بنی اسد به نام عکاشة بن محصن یا به گفته‌ای دیگر عبد اللَّه بن جحش، از پیامبر پرسید: "آیا این برای هر سال است، ای رسول خدا؟" پیامبر در ابتدا عصبانی شد و مدتی فکر کرد، سپس پاسخ داد: "خیر، و اگر می‌گفتم بله، واجب می‌شد و شما نمی‌توانستید آن را انجام دهید."
آن گه گفت: «ذرونی ما ترکتکم فانما هلک من کان قبلکم بکثرة سؤالهم، و اختلافهم علی انبیائهم، فاذا امرتکم بشی‌ء فأتوا منه ما استطعتم، و اذا نهیتکم من شی‌ء فاجتنبوه»
هوش مصنوعی: سپس فرمود: «به من فرصت دهید تا شما را ترک کنم، زیرا کسانی که پیش از شما بودند به خاطر زیاد问ن و اختلاف نظر درباره پیامبرانشان هلاک شدند. بنابراین وقتی از شما چیزی خواستم، تا جایی که می‌توانید آن را انجام دهید و وقتی از شما چیزی را نهی کردم، از آن اجتناب کنید.»
، و قال (ص): «اکبر المسلمین فی المسلمین جرما من سأل عن شی‌ء لم یحرم فحرّم من اجل مسألته».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «بزرگ‌ترین گناهکار مسلمانان، کسی است که درباره موضوعی سؤال کند که حرام نیست و به خاطر پرسشش، آن را حرام می‌سازد.»
و صح‌ انه (ص) نهی عن قیل و قال و کثرة السؤال و اضاعة المال، و أنه (ص) کره المسائل و عابها. و سئل رسول اللَّه عن اللحمان یأتی بها اقوام لا ندری ما هی؟ اذکر اسم اللَّه علیها ام لا؟ فقال: «ان اللَّه حرم حرمات فلا تنتهکوها، و حدّ حدودا فلا تعتدوها، و سکت عن اشیاء لا عن نسیان فلا تبحثوا عنها، کلوها و سمّوا اللَّه».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) از گفتگوهای بیهوده، پرسش‌های زیاد و اسراف در مال نهی کرده و این مسائل را مکروه دانسته است. زمانی از ایشان درباره گوشتی که گروهی آن را می‌آورند و نمی‌دانیم چه نوع گوشتی است، پرسیده شد که آیا باید نام خدا بر آن بگذاریم یا نه. حضرت پاسخ دادند: «خداوند برخی از حرمت‌ها را تحریم کرده، پس به آن‌ها تعرض نکنید، و برخی از حدود را مشخص کرده، پس از آن‌ها تجاوز نکنید. درباره چیزهایی که خداوند سکوت کرده و نه به خاطر فراموشی، نباید سؤال کنید. آن را بخورید و نام خدا را ببرید.»
وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها یعنی عن اشیاء حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ فیها تُبْدَ لَکُمْ ای تظهر لکم. میگوید: اگر بپرسید از چیزها چون قرآن فرو فرستند، و آن را مبین کنند، آن بر شما دشخوار بود، و طاقت ندارید، که قرآن که فرو آید بالزام فرضی فرو آید که بر شما سخت بود، یا بتحریم چیزی که شما را حلال بود. پس مپرسید، و آنچه گذشت از آن مسائل که شما را ببیان آن حاجت نبود، آن از شما درگذاشتند و عفو کردند. باین قول عَفَا اللَّهُ ضمیر مسائل است و روا باشد که عَنْها ضمیر اشیاء نهند یعنی: عفا اللَّه عن تلک الاشیاء حین لم یوجبها علیکم.
هوش مصنوعی: اگر درباره مسائلی بپرسید که هنگام نازل شدن قرآن به آن‌ها اشاره می‌شود، ممکن است برای شما دشوار و طاقت‌فرسا باشد. زیرا ممکن است قرآن شامل فرمان‌هایی باشد که بر شما الزامی است و اجرای آن‌ها برایتان سخت باشد، یا شامل تحریم‌هایی باشد که قبلاً برایتان مجاز بود. بنابراین، از پرسیدن این مسائل خودداری کنید. در واقع، بسیاری از مسائلی که برای شما ضروری نبود، از شما گذشت شده و بر شما عفو شده است. به این معنا که خداوند درباره این مسائل که بر شما واجب نکرده است، عفو کرده است.
و عن عبید اللَّه بن عمیر، قال: ان اللَّه احل و حرم، فما احل فاستحلوه، و ما حرّم فاجتنبوه، و ترک بین ذلک اشیاء لم یحرمها، فذلک عفو من اللَّه. و کان ابن عباس اذا سئل عن الشی‌ء لم یجی‌ء فیه امر، یقول هو من العفو، ثمّ یقرأ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ الایة. وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ ای ذو تجاوز حین لا یعجل بالعقوبة. قَدْ سَأَلَها ای الآیات قَوْمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ یعنی قوم عیسی حین سألوا المائدة «ثمّ کفروا بها و قالوا انّها لیست من اللَّه، و قوم صالح سألوا الناقة ثم عقروها، فقال تعالی: ثُمَّ أَصْبَحُوا بِها کافِرِینَ. فاهلکوا.
هوش مصنوعی: خداوند چیزهایی را حلال کرده و چیزهایی را حرام، پس هر چیز حلالی را باید حلال بدانید و از هر چیز حرامی دوری کنید. همچنین خداوند برخی چیزها را بدون اینکه آنها را حرام کند، گذاشته است که این نشان‌دهنده رحمت اوست. وقتی از ابن عباس درباره موضوعاتی که در آنها حکمی نیامده سؤال می‌کردند، او می‌فرمود که این موضوعات از رحمت الهی هستند و سپس آیه‌ای از قرآن را می‌خواند که به مؤمنان هشدار می‌دهد در مورد چیزهایی که به آنها اشاره نشده، سؤال نکنند. خداوند آمرزنده و بردبار است و در عذاب خود عجله نمی‌کند. قبلاً نیز قوم‌هایی از شما درباره برخی آیات سؤال کردند و بعد از آن که چیزهایی خواستند، کفر ورزیدند و این نشان می‌دهد که نتیجه سؤال‌های آنها عذاب الهی بود.
و سأل رجل عن ابن عباس: هل تحت هذه الارض من خلق؟ قال: بلی.
هوش مصنوعی: مردی از ابن عباس پرسید: آیا در زیر این زمین مخلوقی وجود دارد؟ او پاسخ داد: بله.
قال له: اخبرنی ما هو؟ فقال: لو اخبرتک کفرت، معناه و اللَّه اعلم لو اخبرتک انکرت.
هوش مصنوعی: او به او گفت: به من بگو چیست؟ او پاسخ داد: اگر به تو بگویم، کافر خواهی شد، و معنای آن این است که اگر به تو بگویم، آن را انکار می‌کنی.
ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ این آیت تفسیر آن آیت است که آنجا گفت: وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْأَنْعامِ الایة، و آن آیت که بر عقب گفت: وَ قالُوا هذِهِ أَنْعامٌ، و آن آیت که در سورة النحل است: وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصِیباً الایة.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که خداوند در آیات مختلف، به موضوعاتی درباره تقسیمات و تخصیصات در موارد مختلف از جمله محصولات زراعی و دام‌ها پرداخته است. همچنین به کارهایی که برخی افراد در مورد تعیین حق و حقوقی که خودشان نمی‌دانند، اشاره شده است. این آیات به روشنی نشان‌دهنده نادرستی اعتقادات یا اعمالی است که بر مبنای جهل و نادانی شکل گرفته‌اند.
بحیره در نهاد و سنت جاهلیت آن بود که ماده شتری چون پنج بطن بزادی، و پنجمین بچه نر بودی، ایشان گوش آن ماده شتر بشکافتندی و فرو گذاشتندی تا بمراد خویش بسر آب و گیاه شدی، و نشستن بر آن و کشتن و خوردن آن بر خود حرام کردندی. و سائبه آن بود که چون کسی از ایشان بسفر بودی یا بیمار بودی، نذر کردی و گفتی: اگر مسافر بسلامت باز آید، یا بیمار به شود، ناقتی سائبة ای مخلاة پس چون نذر واجب شدی، آن شتر که نذر در آن بود فرو گذاشتندی. و آزاد کردندی از نشستن و بار برنهادن. و در وصیلة خلافست از وجوه، و اختیار قول سعید مسیب کرده‌اند، وی گفته است که وصیلة آنست که ماده شتر که بچه ماده زادید، و پس آن باز در شکم دیگر هم ماده زادید، گفتندی: وصلت اختها، و گوش وی بریدندی بت را.
هوش مصنوعی: در دوران جاهلیت، رسم بود که اگر ماده شتری پنج بار زائید و پنجمین نوزادش نر بود، گوش آن شتر را می‌بریدند و او را به حال خود رها می‌کردند تا به علف و آب برسد. این شتر را نمی‌توانستند سوار شوند یا برای بارکش استفاده کنند و آن را برای خود حرام می‌کردند. همچنین، اگر کسی به سفر می‌رفت یا بیمار می‌شد، می‌توانست نذر کند که اگر به سلامت برگردد یا بیمار خوب شود، شتر خاصی را آزاد کند. به این ترتیب، پس از اینکه نذر انجام می‌شد، آن شتر را بدون بار در حال رها کردن می‌گذاشتند. در مورد اصطلاح "وصیله" نظرها متفاوت بود، اما از قول سعید بن مسیب آمده که وصیله به معنای این است که اگر ماده شتری ماده‌ای دیگر زایید و پس از آن، دوباره بچه‌ای دیگر به دنیا آورد، آن را نیز به عنوان وصیله معرفی می‌کردند و گوشش را می‌بریدند.
و حامی آن بود که شتر نر را نامزد کردندی که هر گه که از ضراب وی چندین شکم زاده آید، پشت او از بار بر نهادن و بر نشستن آزاد است. چون آن عدد تمام شدی و بیشتر آن ده شکم میبود گفتندی: قد حمی ظهره، پشت خویش حمی کرد، نه بر نشستندی، نه بار بر نهادندی، نه بکشتندی، نه خوردندی.
هوش مصنوعی: و او پیشنهاد کرد که شتر نر را برای جفت‌گیری انتخاب کنند به طوری که هر بار که از او چندین شکم به دنیا بیاید، او را از بار کشیدن و سوار شدن معاف کنند. وقتی آن تعداد به حد نصاب رسید و بیشتر از ده شکم شد، می‌گفتند: «او دیگر بارش را تحمل نمی‌کند» و دیگر بر او سوار نمی‌شدند، بار نمی‌گذاشتند، او را نمی‌کشتند و نمی‌خوردند.
روی علی بن ابی طلحة عن ابن عباس، قال: البحیرة و الحامی من الإبل، و السائبة و الوصیلة من الغنم. این سنّتها و نهادهای جاهلیت که عمرو بن لحی الجندعی پدر خزاعه نهاد، مصطفی (ص) اکثم خزاعی را گفت: «یا اکثم! رأیت عمرو بن لحی یجر قصبه فی النار، و هو اول من غیّر دین ابراهیم، و بحر البحیرة، و سیب السائبة، و وصل الوصیلة، و حمی الحامی، و انت اشبه النّاس به یا اکثم». فقال اکثم: أ یضرنی شبهه یا رسول اللَّه؟ قال: «لا انت مؤمن، و هو کافر»، و قال زید بن اسلم: قال رسول اللَّه (ص): «انا اعرف اول من سیب السوائب، و غیّر دین ابراهیم» قالوا: و من هو یا رسول اللَّه؟ قال: «عمرو بن لحیّ احد بنی کعب، لقد رأیته یجر قصبه فی النار، یوذی ریحه اهل النار، و انی لا عرف اول من بحر البحائر و وصل الوصیلة و حمی الحامی». قالوا: و من هو؟
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل کرده است که "بحیرة" و "حامی" از شترها و "سائبة" و "وصيلة" از گوسفندها هستند. این رسوم و سنت‌های جاهلیت توسط عمرو بن لحی جندعی، پدر خزاعه، ایجاد شد. پیامبر (ص) به اکثم خزاعی گفت: «ای اکثم! آیا دیده‌ای عمرو بن لحی را که در آتش کشیده می‌شود؟ او نخستین کسی بود که دین ابراهیم را تغییر داد و این رسم‌ها را به وجود آورد. تو به او شباهت داری». اکثم پرسید: «آیا این شباهت برای من ضرر دارد، ای رسول خدا؟» پیامبر پاسخ داد: «نه، تو مؤمن هستی و او کافر». زید بن اسلم نیز نقل کرده که پیامبر (ص) گفت: «من می‌دانم که نخستین کسی که "سائبه" را به عناوین مختلف تغییر داد و دین ابراهیم را تغییر داد، کیست». پرسیدند: «چه کسی است، ای رسول خدا؟» ایشان فرمودند: «عمرو بن لحی یکی از بنی کعب است. او را دیده‌ام که در آتش کشیده می‌شود و بوی او به اهل جهنم می‌رسد. من همچنین می‌دانم که نخستین کسی که "بحیره" و "وصیله" و "حامی" را به وجود آورد، چه کسی بود». آن‌ها پرسیدند: «او کیست؟»
قال: «رجل من بنی مدلج، کانت له ناقتان، جدع آذانهما، و حرم البانهما، ثم شرب البانهما بعد ذلک، و لقد رأیته فی النار، و هما تعضانه بافواههما، و تخبطانه بأیدیهما».
هوش مصنوعی: یک مرد از قبیله مدلج بود که دو شتر داشت. او گوش‌های این دو شتر را برید و شیر آنها را حرام کرد، اما بعد از آن شیر آنها را نوشید. من او را در آتش دیدم که آن دو شتر با دهان‌های خود او را نیش می‌زدند و با دست‌هایشان به او ضربه می‌زدند.
مشرکان این سنّت در جاهلیت نهادند، و اسلام آن را باطل کرد، و رب العزة این آیت بابطال آن فرو فرستاد، گفت: ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ یعنی: ما جعل اللَّه حراما من بحیرة و لا سائبة و لم یجعلها دینا ارتضاه، و دعا الیه، و لم یخلقها حیث خلقها بحیرة. وَ لکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا و هم قریش و خزاعة و مشرکو العرب یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّهِ الْکَذِبَ بقولهم انّ اللَّه امر بتحریمها، وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ خصّ اکثرهم بأنهم لا یعقلون، لانهم اتباع فهم لا یعقلون، ان ذلک کذب و افتراء کما یعقله الرؤساء.
هوش مصنوعی: بُنیان‌گذاران این سنت، مشرکان در زمان جاهلیت بودند و اسلام آن را به کلی لغو کرد. خداوند در آیه‌ای به ابطال این اعتقاد پرداخته و فرموده است که او هیچ‌گونه حرمت و قاعده‌ای در مورد «بحیره» و «سائبه» قرار نداده است و این‌گونه اعمال را دینی که برای خودش پسندیده باشد، نساخته است. ولی کسانی که کافر هستند، مثل قریش و خزاعة و دیگر مشرکان عرب، به خدا دروغ می‌بندند و ادعا می‌کنند که خداوند این قوانین را تحریم کرده است، در حالی که بیشتر آنها نمی‌فهمند. این جمله اشاره به کسانی دارد که پیروانی بدون درک دارند و این ادعا در واقع کذب و دروغی است که فقط رئیسانشان می‌توانند آن را درک کنند.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ یعنی مشرکی العرب، تَعالَوْا إِلی‌ ما أَنْزَلَ اللَّهُ فی کتابه من تحلیل ما حرموا من البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحامی، وَ إِلَی الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا من امر الدین، و انّا امرنا ان نعبد ما عبدوا. یقول اللَّه تعالی: أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ‌ یعنی و ان کان آباؤهم، لا یَعْلَمُونَ شَیْئاً من الدین، وَ لا یَهْتَدُونَ له فیتبعونهم. درین آیت ذم اهل تقلید است، و شرح آن در سورة البقره رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که به مشرکان عرب گفته می‌شود که بیایید به آنچه خداوند در کتابش نازل کرده و تحلیل کرده است، توجه کنید، از جمله گزاره‌هایی مانند حرام‌ها و مسائل دینی، آن‌ها می‌گویند: ما به آنچه که پدران‌مان درباره دین گفته‌اند، اکتفا می‌کنیم و ما موظف هستیم آنچه را که آن‌ها پرستش می‌کردند، پرستش کنیم. خداوند می‌فرماید: آیا اگر پدرانشان هیچ چیز از دین نمی‌دانستند و به هدایت آن نرسیده بودند، باز هم باید از آنها پیروی کنند؟ در این آیه، به مذمت تقلید از کور و بدون آگاهی اشاره شده است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ مفسران گفتند: این آیت در شأن کسی آمد که امر معروف و نهی منکر کند، و از وی نپذیرند. عمر عبد العزیز گفت: لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ یعنی من لم یقبل إِذَا اهْتَدَیْتُمْ یعنی اذا امرتهم و نهیتم. در همه قرآن هدی بمعنی امر معروف و نهی منکر همین است، و دلیل برین آنست که ابن عمر را گفتند: لو جلست فی هذه الایام فلم تأمر و لم تنه! فانّ اللَّه تعالی قال: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ. فقال ابن عمر: انّها لیست لی و لا لاصحابی، لان‌ رسول اللَّه (ص) قال: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب»، فکنّا نحن الشهود، و انتم الغیّب، و لکن هذه الایة لا قوام یجیئون من بعدنا ان قالوا لم یقبل منهم.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر شماست که به نجات خود بپردازید. مفسران بر این عقیده‌اند که این آیه درباره‌ی افرادی است که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، اما دیگران آن‌ها را نپذیرند. عمر بن عبدالعزیز گفته است که نباید از گمراهی دیگران نگران باشید، به شرطی که خود شما هدایت شده باشید. در قرآن، هدایت معمولاً به معنای امر به معروف و نهی از منکر است. وقتی به ابن عمر گفته شد که اگر در این روزها بنشینی و نه امری کنی و نه نهی، خداوند فرموده است که بر خودتان باید توجه کنید و گمراهی دیگران به شما آسیبی نمی‌زند، او پاسخ داد که این آیه برای او و دوستانش نیست. زیرا پیامبر (ص) فرموده است که «شاهد باید پیام را به غایب برساند»، و ما در آن زمان شاهد بودیم و دیگران غایب بودند. او افزود که این آیه به کسانی که بعداً می‌آیند مربوط می‌شود و اگر آن‌ها گفتند که کسی از آنان قبول نکرده، این نباید مانع امر به معروف و نهی از منکر باشد.
و قال ابو امیة الشعثانی: سألت ابا ثعلبة الخشنی عن هذه الایة، فقال: سألت عنها رسول اللَّه (ص) فقال: «ائتمروا بالمعروف و تناهوا عن المنکر، حتی اذا رأیت دنیا موثرة و شحّا مطاعا و هوی متّبعا و اعجاب کل ذی رأی برأیه، فعلیک بخویصة نفسک، و ذر عوامهم فان وراءکم ایاما ایام الصبر، اذا عمل العبد بطاعة اللَّه لم یضره من ضل بعده و هلک، و اجر العامل المتمسک یومئذ بمثل الذی انتم علیه کأجر خمسین عاملا». قالوا: یا رسول اللَّه کأجر خمسین عاملا منهم؟ قال: «لا، بل کأجر خمسین عاملا منکم».
هوش مصنوعی: ابو امیة الشعثانی گفت: از ابا ثعلبة الخشنی درباره این آیه پرسیدم و او گفت: از رسول خدا (ص) سوال کردم و او فرمود: «امر به معروف کنید و از منکر دوری کنید، تا زمانی که دنیا بر شما چیره شود و طمع و هوس رانی در بین مردم افزایش یابد و هر کس به رأی خود مغرور شود. در آن صورت، بر خودت تمرکز کن و از جامعه‌ای که هنجارها را زیر پا می‌گذارد دوری کن، زیرا روزهایی در پیش دارید که روزهای صبر هستند. اگر بنده‌ای به اطاعت از خدا عمل کند، نخواهد گذاشت که گمراهی و هلاکت دیگران او را زیان بزند و پاداش کسی که در آن روز به اصولی مانند شما چنگ بزند، مانند پاداش پنجاه کارگر است.» گفتند: ای رسول خدا، آیا پاداش او مانند پاداش پنجاه کارگر از میان آنهاست؟ فرمود: «نه، بلکه مانند پاداش پنجاه کارگر از میان شماست.»
و عن عبد اللَّه بن مسعود فی هذه الایة: قولوها ما قبلت منکم، فاذا ردّت علیکم فعلیکم انفسکم، و الدلیل علیه ایضا ما روی قیس بن ابی حازم، قال: قال ابو بکر الصدیق علی المنبر: انکم تقرؤن هذه الایة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ و تضعون غیر موضعها، و لا تدرون ما هی، فانی سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «ان الناس اذا رأوا منکرا فلم یغیّروه عمّهم اللَّه بعقاب، فأمروا بالمعروف و انهوا عن المنکر و لا تغتروا بقول اللَّه عز و جل: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ، فیقول احدکم علیّ نفسی، و اللَّه لتأمرنّ بالمعروف و لتنهونّ عن المنکر، لیستعملن اللَّه علیکم شرارکم، فیسومنّکم سوء العذاب، ثم لیدعونّ اللَّه خیارکم، فلا یستجیب لهم».
هوش مصنوعی: حضرت عبد الله بن مسعود در مورد این آیه می‌گوید: "آنچه را که از شما پذیرفته شده، بگویید و اگر بازگردانده شد، مسئولیتش بر عهده خودتان است." همچنین قیس بن ابی حازم نقل می‌کند که ابوبکر صدیق در خطبه‌ای فرمود: "شما این آیه را می‌خوانید: 'ای کسانی که ایمان آورده‌اید، بر شماست که فقط به خودتان توجه کنید' و آن را در غیر جای خود به کار می‌برید و نمی‌دانید معنایش چیست. من از رسول خدا (ص) شنیده‌ام که فرمود: 'وقتی مردم منکری را ببینند و آن را تغییر ندهند، عذاب خداوند بر آنان حاکم می‌شود. باید به معروف امر کنید و از منکر نهی نمایید و فریب نخورید به این گفتار خداوند: 'بر شماست که فقط به خودتان توجه کنید'، زیرا یکی از شما ممکن است بگوید: 'من فقط باید به خودم بپردازم'. ولی خداوند به شما دستور می‌دهد که به معروف امر کنید و از منکر نهی نمایید، در غیر این صورت خداوند بدترین افراد را بر شما مسلط کرده و شما را دچار عذاب سخت می‌کند. سپس شما بهترین‌های خود را صدا می‌زنید و خداوند به شما پاسخ نمی‌دهد."
مفسران گفتند: اوّل این آیت منسوخ است و آخر آیت ناسخ. بو عبید گفت: در کتاب خدا هیچ آیت نیست که در آن آیت هم ناسخ است و هم منسوخ مگر این آیت، و موضع منسوخ تا اینجاست که گفت: لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ، و ناسخ اینست که گفت: إِذَا اهْتَدَیْتُمْ. قال: و الهدی هاهنا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر. سعید بن جبیر گفت: این آیت در شأن اهل کتاب فرو آمد. میگوید: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ من اهل الکتاب.
هوش مصنوعی: مفسران بیان کرده‌اند که ابتدا این آیه منسوخ شده و انتهای آن بر اساس آیه‌ای جدید است. بو عبید اشاره کرده که در سایر آیات قرآن چنین حالتی وجود ندارد که یک آیه هم منسوخ باشد و هم ناسخ، به جز این آیه. او توضیح می‌دهد که قسمت منسوخ تا جمله «لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ» است و بخش ناسخ شامل جمله «إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» می‌باشد. او همچنین معتقد است که هدایت در اینجا اشاره به امر به معروف و نهی از منکر دارد. سعید بن جبیر نیز اشاره کرده که این آیه در مورد اهل کتاب نازل شده و به آنها می‌گوید: «شما باید به خودتان توجه کنید و ضلالت دیگران برای شما ضرر ندارد.»
کلبی روایت کند از ابو صالح از ابن عباس که رسول خدا از جهودان و ترسایان و گبران هجر جزیت پذیرفت، و از مشرکان عرب جز از اسلام نمی‌پذیرفت یا پس شمشیر. منافقان طعن کردند که این کار محمد بس عجب است. میگوید: مرا بآن فرستادند تا خلق را بر دین اسلام دعوت کنم، و اگر نپذیرند قتال کنم. اکنون جزیت از اهل هجر پذیرفت، و قتال از ایشان برداشت، و ایشان را بر کفر خود فرو گذاشت، چرا نه با ایشان همان کردی که با مشرکان عرب کرد؟ برین وجه طعن همی کردند و ملامت، تا رب العالمین بجواب ایشان آیت فرستاد: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ای اقبلوا علی انفسکم فانظروا ما ینفعکم فی امر آخرتکم، فاعملوا به، لا یضرکم من ضل من اهل هجر اذا ادوا الجزیة، و لا یضرکم ملامة اللائمین اذا اهتدیتم انتم. و گفته‌اند که: چون کافران گفتند: «حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا» رب العزة مؤمنان را گفت: علیکم انفسکم، و لا تعتدوا بآبائکم.
هوش مصنوعی: روایتی از ابن عباس نقل شده که می‌گوید رسول خدا از یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان جزیه می‌گرفت، اما از مشرکان عرب جز این که به اسلام بیایند پذیرفته نمی‌کرد، و در غیر این صورت می‌بایست با آن‌ها جنگ کند. منافقان به این کار پیامبر انتقاد می‌کردند و می‌گفتند که چرا با اهل هجر به سادگی برخورد می‌کند و از آن‌ها جزیه می‌پذیرد، در حالی که با مشرکان عرب این‌گونه عمل نمی‌کند. در پاسخ به این انتقادات، آیه‌ای نازل شد که مؤمنان را به خودشان و عمل به آنچه برای آخرتشان مفید است، توصیه می‌کند و می‌گوید که نگران انتقادها نباشند و اگر اهل هجر جزیه بدهند، ضرری شامل حالشان نخواهد شد. همچنین زمانی که کافران به سنت‌های نیاکان خود چنگ می‌زدند، خدا مؤمنان را هدایت کرد که به خودشان توجه کنند و به سنت‌های نیاکان توجه نکنند.
زجاج گفت: عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ معنی آنست که: الزمکم اللَّه امر أنفسکم، لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ ای لا یؤاخذکم اللَّه بذنوب غیرکم. إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ فی الآخرة جَمِیعاً الضال و المهتدی، فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ یجازیکم باعمالکم.
هوش مصنوعی: زجاج بیان می‌کند که شما باید به خودتان توجه کنید و مسئولیت شخصی خود را بر عهده بگیرید. اگر شما راه درست را پیدا کنید، اشتباهات دیگران به شما ضرری نمی‌زند و خداوند شما را به خاطر گناهان دیگران مؤاخذه نخواهد کرد. همه شما به سوی خدا بازمی‌گردید و در آنجا حقایق اعمالتان به شما گفته خواهد شد و بر اساس اعمالتان پاداش خواهید گرفت.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ این آیت در شأن تمیم بن اوس الداری آمده و عدی بن بدا و بدیل بن ابی ماریه. این بدیل مسلمان بود، و تمیم و عدی ترسا بودند از ترسایان بنی لحم. از شام تجارت میکردند بمکه. چون مسلمانان بهجرت بمدینه شدند، ایشان تجارت خود با مدینه افکندند، هنگامی در راه بودند که با شام میشدند، بدیل بن ابی ماریه را مرگ آمد در راه، وصیت خویش در مال خویش بنوشت، و آنچه داشت از مال خویش بایشان سپرد، و ایشان را بر وصیت خویش گواه گرفت، پس بمرد، و ایشان مال وی بردند بشام. از آن لختی برگرفتند، و لختی باز سپردند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، گواهی بین شما چنین است: این آیه در مورد تمیم بن اوس الداری، عدی بن بدا و بدیل بن ابی ماریه نازل شده است. بدیل ایمان آورده بود، در حالی که تمیم و عدی از مسیحیان قبیله بنی لحم بودند. این سه نفر برای تجارت به مکه می‌رفتند. وقتی مسلمانان به مدینه هجرت کردند، آن‌ها تجارت خود را به سمت مدینه تغییر دادند. در مسیر، بدیل در راه فوت کرد و وصیت خود را در مورد اموالش نوشت و آنها را به عنوان گواه برای وصیتش برگزید. پس از مرگ بدیل، آن‌ها اموال او را به شام بردند. کمی از این اموال را برداشتند و سپس دوباره مقداری از آن را به آنان برگرداندند.
ورثه گفتند: درین مال لختی می‌درباید. رسول خدا ایشان را هر دو باین آیت سوگند داد که خیانت نکردند، و وصیت تبدیل نکردند. سوگند خوردند که نکردیم. ایشان را گذاشت، و دعوی ورثه رد کرد. این آیت در شأن ایشانست. میگوید: ای شما که مؤمنان‌اید، شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ یعنی مقدماته و اسبابه. چون مخائل و نشان مرگ بر یکی از شما پیدا شود، و خواهد که وصیت کند، در وقت وصیت دو گواه عدل باید که حاضر شوند.
هوش مصنوعی: ورثه گفتند که باید از این مال چیزی برداشت شود. پیامبر خدا از آن‌ها با سوگند خواست که خیانت نکرده‌اند و وصیت را تغییر نداده‌اند. آن‌ها سوگند خوردند که چنین نکرده‌اند. پیامبر آن‌ها را رها کرد و ادعای ورثه را رد کرد. این آیه در مورد آن‌ها نازل شده است و می‌گوید: ای مؤمنان، زمانی که یکی از شما نزدیک به مرگ است و می‌خواهد وصیت کند، باید دو شاهد عادل حاضر باشند.
شَهادَةُ بَیْنِکُمْ هر چند بلفظ خبر گفت، اما بمعنی امر است، یعنی: لیشهد اثنان ذوا عدل منکم. بصریان گفتند: تقدیر آیت آنست که: شهادة بینکم شهادة اثنین، و قیل: شهادة بینکم فیما امرکم ربکم و فرض علیکم ان یشهد اثنان ذوا عدل منکم.
هوش مصنوعی: شهادت میان شما هرچند به صورت خبری بیان شده، اما در واقع به معنای دستور است، یعنی: دو نفر عادل از شما باید شهادت دهند. برخی از مفسران گفته‌اند که معنای این آیه این است که شهادت میان شما شهادت دو نفر است، و برخی دیگر نیز بیان کرده‌اند که شهادت میان شما در آنچه که پروردگارتان بر شما واجب کرده است، به این معناست که دو نفر عادل از شما باید شهادت دهند.
در معنی مِنْکُمْ و مِنْ غَیْرِکُمْ دو قول است: یکی آنست: منکم من اهل دینکم، أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ ای من غیر اهل ملّتکم. قول دیگر: منکم من اهل المیّت.
هوش مصنوعی: در مورد تعبیر «مِنْکُمْ» و «مِنْ غَیْرِکُمْ» دو نظر وجود دارد: یکی این است که «مِنْکُمْ» به معنای افرادی از اهل دین شماست و «مِنْ غَیْرِکُمْ» به معنای کسانی است که از ملّت شما نیستند. نظر دیگر این است که «مِنْکُمْ» به معنای افرادی از اهل میت است.
و در صفت اثنان دو قولست: یکی آنست که دو گواه‌اند که گواه باشند بر وصیت موصی. دیگر آنست که دو وصی‌اند، و در حال سفر علی الخصوص تاکید امر را دو وصی گفت، و دلیل برین قول آنست که در سیاق آیت گفت: فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ، و معلوم است که گواهان را سوگند لازم نیاید، و نیز آیت در دو وصی آمد که خیانت کردند در وصیت، و رسول خدا ایشان را سوگند داد، و بر این قول شهادت بمعنی حضور باشد، کقوله تعالی: وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ ای و لیحضر. تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ ای صلاة العصر.
هوش مصنوعی: در مورد صفت «دو» دو نظر وجود دارد: یکی این است که این دو نفر به عنوان شاهد بر وصیت موصی حضور دارند. نظر دیگر این است که آن‌ها به عنوان وصی معرفی شده‌اند، به ویژه در شرایط سفر که نیاز به تاکید بیشتر بر وجود دو وصی است. دلیل آن هم این است که در متن آیه آمده: «فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ» که مشخص است که شاهدان نیازی به سوگند ندارند. همچنین در آیه ی مربوط به دو وصی گفته شده که در وصیت خیانت کرده‌اند و رسول خدا آن‌ها را سوگند داده است. بر اساس این نظر، شهادت به معنای حضور است، مانند جایی که گفته می‌شود: «و لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ» یعنی اجازه دهید گروهی حضور داشته باشند و در ادامه اشاره شده که «تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ» یعنی بعد از نماز عصر.
نماز دیگر میخواهد تغلیظ یمین را، که آن وقتی عظیم است، و لهذا قال: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی‌». قیل هی صلاة العصر، و اهل ادیان آن را بزرگ دارند، و تعظیم نهند، و علی الخصوص اهل کتاب بوقت طلوع آفتاب و غروب آن عبادت کنند، و آن ساعت از گفت دروغ و سوگند دروغ نیک پرهیز کنند.
هوش مصنوعی: نماز نیازمند توجه ویژه‌ای است، و این اهمیت در زمانی خاص نمایان می‌شود. به همین دلیل گفته شده است: "به نمازها اهمیت بدهید و به نماز وسطی (نماز عصر) توجه خاص داشته باشید." تصور بر این است که نماز عصر همان نماز وسطی است که در ادیان مختلف بزرگترین اهمیت را دارد و مورد احترام قرار می‌گیرد. به ویژه پیروان کتاب آسمانی در هنگام طلوع و غروب آفتاب به عبادت می‌پردازند و در این ساعات از دروغ و سوگندهای دروغین به شدت پرهیز می‌کنند.
لا نَشْتَرِی بِهِ یعنی بالحلف الکاذب ثَمَناً من الدنیا، یعنی یقولان فی یمینهما لا نبیع اللَّه بعرض من الدنیا، وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی‌ ای و لو کان المیت ذا قرابة منا، وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ ای الشهادة الّتی امر اللَّه باقامتها، إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِینَ ان کتمناها.
هوش مصنوعی: ما چیزی را نمی‌فروشیم که با قسم دروغین به دست آمده باشد، یعنی نمی‌گویند که خدا را به بهایی از دنیا نمی‌فروشند، حتی اگر آن مرگ به کسی نزدیک باشد. و همچنین ما شهادت خدا را پنهان نمی‌کنیم، یعنی شهادتی که خدا دستور به ادا کردن آن داده است. اگر این کار را کنیم، قطعاً از گناهکاران خواهیم بود اگر آن را مخفی کنیم.
فَإِنْ عُثِرَ این آیت باز در شأن آنست که پس از آن بر دست تمیم الداری و عدی جامی پدید آمد سیمین منقش بزر از جمله کالایی که بفروختند، و ورثه ابن ابی ماریه در آن افتادند. عرب گویند: عثرت علی کذا، ای اطلعت علیه، و وقفت علیه.
هوش مصنوعی: اگر در این آیه اشاره شده باشد، نشان‌دهنده این است که پس از آن، شعری از تمیم الداری و عدی جامی به وجود آمد که به عنوان یکی از کالاهایی که به فروش رسید، مطرح شده است. همچنین ورثه ابن ابی ماریه نیز در این موضوع وارد میدان شدند. عرب‌ها می‌گویند: "عثرت علی کذا" به معنی "من به آن پی بردم" یا "من به آن دست یافتم" است.
پارسی گویان گویند که: بر افتادم بر فلان چیز، یعنی که واقف شدم. اخذ من عثاره الساقط علی الشی‌ء، یری ما لم یکن یری، و منه قوله: وَ کَذلِکَ أَعْثَرْنا عَلَیْهِمْ ای اطلعنا.
هوش مصنوعی: پارسی‌زبانان می‌گویند که وقتی می‌گویند «بر افتادم بر فلان چیز»، منظورشان این است که به چیزی واقف یا آگاه شده‌اند. این عبارت به معنای دریافتن یا کشف چیزی است که قبلاً دیده نمی‌شد. مانند جمله‌ای که می‌گوید: «ما نیز آنها را آگاه کردیم».
فَإِنْ عُثِرَ عَلی‌ أَنَّهُمَا خانا و اسْتَحَقَّا ان یلزما اسم الخیانة و الاثم. میگوید: اگر برافتد که ایشان هر دو بآن آوردند خویشتن را، و سزا گشتند که ایشان را خائن خوانند، و بزه کار دانند بآن خیانت و بزه که کردند، یعنی تمیم و عدی که خیانت کردند، فَآخَرانِ یَقُومانِ مَقامَهُما دو کس دیگر از ورثه میت بجای آن دو وصی برخیزند. این خاست اینجا نه خاست پای است که خاست نیابت است، یعنی ینوبان، و این آخران، میگویند عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بود و مطلب بن ابی وداعة السهمیان.
هوش مصنوعی: اگر مشخص شود که هر دوی آن‌ها خیانت کرده و مستحق باشند که به عنوان خائن شناخته شوند و به خاطر جرم و خیانتی که انجام داده‌اند مجازات شوند، یعنی تمیم و عدی که خیانت کردند، در این صورت دو نفر دیگر از وراث میت به جای آن دو وصی برمی‌خیزند. اینجا موضوع انتخاب بر اساس پای است که به نیابت اشاره دارد، یعنی نیابت و جانشینی. این دو نفر می‌توانند عبد اللَّه بن عمرو بن العاص و مطلب بن ابی وداعة السهمی باشند.
مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ اولیان تثنیه اولی است، یقال هذا الاولی بفلان، ثم یحذف من الکلام فلان فیقال: هذا الاولی. و هذان اولیان. و در معنی اولیان دو قول گفته‌اند: یکی آنست که: الاولیان بالمیت من الورثة. دیگر قول آنست که: الاولیان بالشهادة ممّن کان من المسلمین، و هی شهادة الایمان. زجاج گفت: الاولیان موضع آن رفع است، از بهر آنکه بدل آن ضمیر است که در یَقُومانِ است، یعنی فلیقم الاولیان بالمیت مقام هذین الخائنین، و آن گه ضمیر «استحق» معنی وصیت باشد، چنان که گویند: استحق علی زید مال بالشهادة، ای لزمه و وجب علیه الخروج منه. و برین قول مِنَ الَّذِینَ صفت خائنین باشد، و خلاصه سخن آن بود: فلیقم الاولیان مقام الخائنین الذین استحق علیهما ما ولیاه من امر الشهادة و القیام بها، و وجب علیهما الخروج منها. و روا باشد که عَلَیْهِمُ بمعنی فی بود. و ضمیر استحق معنی اثم باشد، و مِنَ الَّذِینَ صفت آخران بود، و برین قول تقدیر سخن اینست. فآخران اللذان هما من الذین استحق فیهم و بسببهم الاثم، و یقومان مقامهما.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم کلمه «اوْلَیان» و شرایط مربوط به آن می‌پردازد. به طور کلی، «اوْلَیان» به افرادی اطلاق می‌شود که حق و اولویت دارند، مانند وراث ولی یا شاهدان. دو نظر درباره این کلمه وجود دارد: یکی این که این کلمه به وراثت در مورد متوفی اشاره دارد، و دیگری به شهادت میان مسلمانان. همچنین، برخی از مفسران تعبیرات خاصی برای توضیح این واژه دارند، از جمله اینکه «اوْلَیان» جایگزین افرادی از جمله خیانتکاران می‌شود که به نوعی مسئولیت یا وظیفه‌ای در ارتباط با شهادت دارند. در نهایت، متن به تقاضای آنها برای قیام و اقدام اشاره دارد و توضیح می‌دهد که این واژه ممکن است به معنای دیگری نیز تعبیر شود.
قراءت حفص عن عاصم اسْتَحَقَّ بفتح تا و خا، یعنی فآخران من الذین استحق الاولیان منهم و فیهم الوصیة الّتی اوصی بها الی غیر اهل بیته یقومان مقامهما، و قیل معناه استحق علیهم الاولیان ردّ الایمان. قراءت ابو بکر از عاصم و حمزه و یعقوب الاولین بجمع است، یعنی: فآخران من الاولین الذین استحق فیهم و بسببهم الاثم، و انما قیل لهم الاولین لانهم الاولون فی الذکر فی قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ، و فی قوله: اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ. فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ یعنی یحلفان بعد صلاة العصر، لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما ای یمیننا احق من یمینهما و اصح لکفرهما و ایماننا، وَ مَا اعْتَدَیْنا فیما قلنا، إِنَّا إِذاً لَمِنَ الظَّالِمِینَ. چون این آیت فرو آمد دو کس از ورثه میت برخاستند عبد اللَّه عمرو عاص و مطلب بن ابی وداعه بعد از نماز دیگر نزدیک منبر، و سوگند خوردند که آن دو نصرانی خیانت کردند، و دروغ گفتند. پس آن جام سیمین از تمیم و عدی باز ستدند، و باولیاء میت دادند. پس تمیم داری بعد از آن مسلمان شد، و با رسول خدا بیعت کرد، و گفت: صدق اللَّه و رسوله انا اخذت الاناء فأتوب الی اللَّه و أستغفره، و عدی بن بدا نصرانی مرد.
هوش مصنوعی: قرائت حفص از عاصم بیان‌گر این است که دو نفر از وارثان متوفی به نام‌های عبدالله عمرو عاص و مطلب بن ابی وداعه بعد از نماز دیگری نزدیک منبر برخاستند و سوگند یاد کردند که دو نصرانی خیانت کرده و دروغ گفته‌اند. به همین دلیل، آن‌ها جام نقره را که متعلق به تمیم و عدی بود پس گرفتند و به اولیای میت دادند. تمیم بعداً مسلمان شد و با رسول خدا بیعت کرد و گفت که به خدا و پیامبرش ایمان آورده و از کارش توبه می‌کند. اما عدی بن ابی وداعه همچنان نصرانی ماند.
ذلِکَ أَدْنی‌ این ادنی اولی است، و این ولی و دنوّ قربست. میگوید، این چنین نزدیکتر بود و اولی‌تر، که گواهان بر وجه خویش و بر راستی بگزارند أَوْ یَخافُوا ای اقرب الی ان یخافوا، أَنْ تُرَدَّ أَیْمانٌ علی اولیاء المیت بعد ایمان الاوصیاء فیحلفوا علی خیانتهم و کذبهم فیفتضحوا، ثم وعظ المؤمنین ان یعودوا لمثل هذا، فقال: وَ اتَّقُوا اللَّهَ ان تحلفوا ایمانا کاذبة او تخونوا امانة، وَ اسْمَعُوا الموعظة، وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ لا یرشد من کان علی معصیة. درین آیت که شَهادَةُ بَیْنِکُمْ، علما سه فرقه‌اند: قومی گفتند که: این آیت نه منسوخ است، و اهل ذمت را درین هیچ چیز نیست، و آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ معنی آنست که من غیر قبیلتکم، و گفتند که: گواهی نامسلمان بهیچ کار نیاید، و قومی گفتند که: این در اهل ذمت است، و مِنْ غَیْرِکُمْ یعنی من غیر اهل دینکم، اما آیت منسوخ است، و گواهی نامسلمان بهیچ کار نیست. قومی گفتند و کثرت درین است و بیشترین علماء برین‌اند که آیت نه منسوخ است، و مِنْ غَیْرِکُمْ من غیر اهل دینکم است، اما گفتند که علی الخصوص در سفر است که گواه از اهل ذمت یابند، و از مسلمان نیابند.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی مفهوم و تفسیر یک آیه قرآنی می‌پردازد. در اینجا به توضیح نکته‌ای درباره نزدیک‌تر بودن حقیقت و ضرورت گواهی دادن افراد به راستگی خود اشاره شده است. همچنین هشدار می‌دهد که افراد باید از ادای قسم‌های دروغ و خیانت به امانت پرهیز کنند و به موعظه‌ها گوش دهند، زیرا خداوند مروج هدایت به قوم فاسق نیست. سپس نظرات مختلف دانشمندان درباره مفهوم گواهی نامسلمان‌ها و ارتباط آن با اهل ذمه مطرح می‌شود. بعضی معتقدند که این آیه منسوخ نیست و گواهی غیرمسلمان‌ها در برخی شرایط معتبر است، در حالی که دیگران بر عدم اعتبار این گواهی تأکید دارند. در نهایت، تأکید بر این است که در سفر، ممکن است گواهانی از اهل ذمه یافت شود.