گنجور

۱۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ شدید العقاب للاعداء، غفور رحیم للاولیاء. شدید العقاب دشمنان را قهر است و سیاست، غفور رحیم دوستان را نواخت است و کرامت. در یک آیت قهر و لطف جمع کرد، تا بنده میان قهر و لطف در خوف و رجا زندگی کند، در قهر نگرد خائف شود، باز لطف بیند راجی گردد. خوف حصار ایمان است و تریاق هوا، و سلاح مؤمن. رجا مرکب خدمت است و زاد اجتهاد و عدّت عبادت، و گفته‌اند که: ایمان و یقین بنده دو پر دارد یکی خوف، دیگر رجا. هرگز مرغ بیک پرکی تواند پریدن. همچنین مؤمن در خوف بی رجا یا در رجاء بی‌خوف راه دین نتواند بریدن. مثل ایمان راست چون مثل ترازو است، یک کفه آن خوف است، و دیگر کفه رجا، و زبانه دوستی، و این کفه‌ها بعلم آویخته. چنان که ترازو را از کفه ناچار است، خوف و رجا از علم ناچار است، ازین جهت اعلموا در سر آیت نهاد. خوف بی‌علم خوف خارجیان است، رجاء بی‌علم رجاء مرجیان است. دوستی بی علم دوستی اباحتیان است.

ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ یا محمد بر تو جز پیغام رسانیدن و دعوت کردن نیست، و راه نمودن و بار دادن جز کار ما نیست. لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ. یا محمد! تو بو جهل را میخوان، یا ابراهیم! تو نمرود را میخوان، یا موسی! تو فرعون را میخوان، یا عیسی! تو قارون را میخوان. شما میخوانید که بر شما جز خواندن نیست، من آن کس را بار دهم که خود خواهم. ای خواستگان ازل! قدم دولت در سرا پرده عشق نهید، که دیر است تا این توقیع بر منشور ایمان شما زدند که: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌»، و ای ناخواستگان ازل! گلیم لعنت بر دوش ادبار خویش گیرید، که دیر است تا این نقش نومیدی بر نقد نبهره شما زدند که: «لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ». یا محمد! به در بو جهل و بو طالب چند روی، چند سال است تا تو در کنار ایشان، و ایشان ترا نمی‌بینند: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ». رو گرد دل سلمان پارسی برآی، و اگر درد دین میجویی از دل وی جوی، که پیش از آن که تو قدم در عالم بعثت نهادی، چندین سال است تا سرگردان گرد عالم در طلب تو می‌گردد، و از هر کسی نشان تو می‌پرسد. هیچ ذرّه نماند از ذره‌های عالم که از وی نشان تو نجست، هیچ کاروان نماند که از وی خبر تو نپرسید، هیچ باد نماند که از آن باد نسیم وصال تو نبوئید:

با دل همه شب حدیث تو میگویم
بوی تو ز هر باد سحر می‌جویم

قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ بزبان شریعت خبیث حرام است و طیب حلال، و بزبان حقیقت هر آن کسب که از یاد کرد و یاد داشت حق خالی بود، خبیث آنست، و هر کسبی که در ابتداء آن نام حق رود، و در میانه شهود حق بود، و ختم آن بمحمّد، و شکر کند، طیّب آنست. عائشه صدیقه فرمود تا پیراهنی بدوزند. مگر آن کس که می‌دوخت آن ساعت غافل بود از ذکر حق. عائشه را غفلت وی معلوم گشت، بفرمود تا آن دوخته بازشکافت، گفت: این خبیث است، و خبیث ما را نشاید. و گفته‌اند هر مال که حقّ خدا از آن بیرون کنند، و زکاة آن بدهند طیّب آنست، و هر چه حق خدای بیرون نکنند خبیث است و بر شرف هلاک. مصطفی (ص) گفت: «ما تلف مال فی البرّ و البحر الا بمنع الزکاة منه»، و گفته‌اند که: خبیث آنست که در دنیا بر سر هم نهی، و آن را ادّخار کنی، و دست انفاق و خیر از آن فرو بندی، و طیّب آنست که فراپیش خودداری، بخیر خرج کنی، و آن جهان را ذخیره‌ای سازی. «ما قدّمنا ربحنا و ما خلّفنا خسرنا» اینست، و قد مضی ذکره.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ میگوید گرد مقامات بزرگان مگردید، و تعرّض احوال ایشان مکنید، و منازل ایشان مپرسید، که آن گه رتبت خویش از آن قاصر بینید، و نومید گردید، و نومیدی تخم حسرتست، و مایه عطلت. یکی بازاری پیش جنید درآمد، گفت: ای پیر طریقت اگر بندگی اینست که شما بدست دارید، پس ما چه داریم، و چه امید در بندیم، که جای نومیدی است. پیر گفت: لشکر امیران همه خاصگیان و ندیمان نباشند، سگبانان و ستور بانان نیز باشند، و در مملکت همه بکار آیند، و بجای خویش باندازه خویش همه زندگی کنند:

گرچه خوبی تو سوی زشت به خواری منگر
کاندرین ملک چو طاوس بکار است مگس.

عزیز شناس حال آن درویش که در مناجات گفته: الهی! ارض بی محبا، فان لم ترض بی محبّا فارض بی عبدا، فان لم ترض بی عبدا فارض بی کلبا.

گرمی ندهی بصدر حشمت بارم
باری چو سگان برون درمیدارم!

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ الایة زبان تفسیر آنست که شرح دادیم، و زبان اشارت بر ذوق اهل ارادت آنست که ای مؤمنان! زینهار نفس خویش مقهور دارید، پیش از آنکه شما را مقهور کند، آن را بطاعت مشغول کنید، پیش از آنکه شما را بمعصیت مشغول کند. بو عثمان را ازین آیت پرسیدند، جواب داد که: علیک نفسک ان اشتغلت باصلاح فسادها و ستر عوراتها شغلک ذلک عن النظر الی الخلق و الاشتغال بهم.

حسین منصور حلاج مرید خویش را وصیت کرد، گفت: علیک نفسک ان لم تشغلها شغلتک. و قال محمد بن علی: «علیک بنفسک ان کفیت النّاس شرّها فقد ادّیت اکثر حقها». طبع نفس آنست که پیوسته با دنیا آرام گیرد و بمعصیت شتابد، و معصیت را خرد شمرد، و بطاعت کاهلی کند، و عجب آرد، و ریاء خلق جوید، و در وی هم شرک است هم ریا و هم نفاق. چنین گفته‌اند: النفس مرائیة فی الاحوال کلها، منافقه فی اکثر احوالها، مشرکة فی بعض احوالها. بو یزید بسطامی گفت: اگر خداوند عز و جل در آن جهان گوید مرا که: آرزویی کن، من آن خواهم که دستوری دهد تا بدوزخ اندر آیم، و این نفس را عقوبت کنم که در دنیا ازو بسی به پیچیدم و رنجیدم.

مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک».

این از آن گفت که با هر دشمنی چون بسازی، از شرّ وی ایمن گردی، و با نفس خویش چون بسازی هلاک شوی، و هر کس را که نیکو داری بقیامت از تو شکر کند، و اگر بد داری شکایت کند. حال نفس ضدّ این است، چون وی را اندرین سرای نیکو داری، بدان سرای ترا خصمی کند، و اگر در این سرای بد داری، بدان سرای شکر کند. مصطفی (ص) گفت: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه امنه اللَّه من عذاب یوم القیامة»، و قال (ص): «یا علی اذا رأیت الناس یشتغل بعضهم بعیوب بعض فاشتغل انت بعیوب نفسک، و اذا رأیت الناس یشتغلون بعمارة الدنیا، فاشتغل انت بعمارة القلب».

گفته‌اند که: دل در نهاد آدمی بر مثال کعبه است، و نفس بر مثال مصطبه، و هر دو برابر یکدیگرند، در شبانروزی چندین بار آن نفس اماره در سرا پرده دل شبیخون برد، و آن دل چون مصیبت رسیده‌ای هر بار بتظلم بدرگاه عزت شود، هر بار از جناب قدم بدو این خلعت فرستند که: «ان للَّه تعالی فی کل یوم و لیلة ثلاثمائة و ستین نظرة فی قلوب العباد».

۱۴ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: اعْلَمُوا بدان که معنی علم دانش است، و محل آن دل است، و اقسام آن سه است: علم استدلالی، و علم تعلیمی، و علم لدنیّ. اما استدلالی ثمره عقل است، و عاقبت تجربه، و ولایت تمییز، که آدمیان بآن مکرّم‌اند، و الیه الاشارة بقوله: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ، و علم تعلیمی آنست که خلق از حق شنیدند در تنزیل، و از مصطفی شنیدند در بلاغ، و از استادان آموختند بتلقین، که دانایان در دو گیتی بدان عزیزند بر تفاوت و درجات، و الیه الاشارة بقوله: «وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ». و علم لدنی علم حقیقت است، و علم حقیقت یافت است، و این علم عارفان و صدیقان است علی الخصوص، و هو المشار الیه بقوله: «وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً». و گفته‌اند که انواع علم ده‌اند: اوّل علم توحید، دوم علم فقه، سیوم علم وعظ، چهارم علم تعبیر، پنجم علم طب، ششم علم نجوم، هفتم علم کلام، هشتم علم معاش، نهم علم حکمت، دهم علم حقیقت.۱۵ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ آن روز که با هم آرد خدای فرستادگان خویش را، فَیَقُولُ و گوید ایشان را: ما ذا أُجِبْتُمْ شما را چه پاسخ کردند؟ قالُوا جواب دهند و گویند: لا عِلْمَ لَنا ما را بجواب این دانش نیست، إِنَّکَ أَنْتَ تویی تو عَلَّامُ الْغُیُوبِ (۱۰۹) که دانای غیبهایی، آگاه از پوشیده‌ها و گذشته‌ها و نامده‌ها.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ شدید العقاب للاعداء، غفور رحیم للاولیاء. شدید العقاب دشمنان را قهر است و سیاست، غفور رحیم دوستان را نواخت است و کرامت. در یک آیت قهر و لطف جمع کرد، تا بنده میان قهر و لطف در خوف و رجا زندگی کند، در قهر نگرد خائف شود، باز لطف بیند راجی گردد. خوف حصار ایمان است و تریاق هوا، و سلاح مؤمن. رجا مرکب خدمت است و زاد اجتهاد و عدّت عبادت، و گفته‌اند که: ایمان و یقین بنده دو پر دارد یکی خوف، دیگر رجا. هرگز مرغ بیک پرکی تواند پریدن. همچنین مؤمن در خوف بی رجا یا در رجاء بی‌خوف راه دین نتواند بریدن. مثل ایمان راست چون مثل ترازو است، یک کفه آن خوف است، و دیگر کفه رجا، و زبانه دوستی، و این کفه‌ها بعلم آویخته. چنان که ترازو را از کفه ناچار است، خوف و رجا از علم ناچار است، ازین جهت اعلموا در سر آیت نهاد. خوف بی‌علم خوف خارجیان است، رجاء بی‌علم رجاء مرجیان است. دوستی بی علم دوستی اباحتیان است.
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید که او شدیداً مجازات می‌کند و در عین حال بخشنده و مهربان است. مجازات او بر دشمنانش سخت و شدید است، اما دوستانش مورد رحمت و محبت او قرار می‌گیرند. این آیه نگاهی به هر دو جنبه عدالت و رحمت الهی دارد، تا بنده همواره در میان ترس از عذاب و امید به رحمت زندگی کند. ترس باعث می‌شود که انسان مراقب رفتار خود باشد و امید، موجب تلاش و عبادت او می‌شود. در حقیقت، ایمان و یقین یک شخص به دو بال نیاز دارد که یکی ترس و دیگری امید است. بدون ترس یا امید، انسان نمی‌تواند در مسیر دین خود پیش برود. این دو، مانند کفه‌های یک ترازو هستند که باید توازن داشته باشند و علم، بینش صحیح را به آن‌ها می‌دهد. ترس بدون دانش ترسی بی‌پایه است و امید بدون بصیرت نیز امیدی بی‌اساس به شمار می‌آید. دوستی واقعی نیز باید بر پایه علم و آگاهی باشد.
ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ یا محمد بر تو جز پیغام رسانیدن و دعوت کردن نیست، و راه نمودن و بار دادن جز کار ما نیست. لَیْسَ لَکَ مِنَ الْأَمْرِ شَیْ‌ءٌ، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ. یا محمد! تو بو جهل را میخوان، یا ابراهیم! تو نمرود را میخوان، یا موسی! تو فرعون را میخوان، یا عیسی! تو قارون را میخوان. شما میخوانید که بر شما جز خواندن نیست، من آن کس را بار دهم که خود خواهم. ای خواستگان ازل! قدم دولت در سرا پرده عشق نهید، که دیر است تا این توقیع بر منشور ایمان شما زدند که: «وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَةَ التَّقْوی‌»، و ای ناخواستگان ازل! گلیم لعنت بر دوش ادبار خویش گیرید، که دیر است تا این نقش نومیدی بر نقد نبهره شما زدند که: «لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ». یا محمد! به در بو جهل و بو طالب چند روی، چند سال است تا تو در کنار ایشان، و ایشان ترا نمی‌بینند: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ». رو گرد دل سلمان پارسی برآی، و اگر درد دین میجویی از دل وی جوی، که پیش از آن که تو قدم در عالم بعثت نهادی، چندین سال است تا سرگردان گرد عالم در طلب تو می‌گردد، و از هر کسی نشان تو می‌پرسد. هیچ ذرّه نماند از ذره‌های عالم که از وی نشان تو نجست، هیچ کاروان نماند که از وی خبر تو نپرسید، هیچ باد نماند که از آن باد نسیم وصال تو نبوئید:
هوش مصنوعی: پیامبر محمد! وظیفه تو فقط ابلاغ پیام و دعوت دیگران است، و هدایت و راهنمایی بر عهده ماست. تو اختیار هیچ چیز را نداری و نمی‌توانی کسانی را که می‌خواهی هدایت کنی. تو دعوت‌گرانی علیه نادانی و یكتاپرستی می‌خوانی و به جنگ با قدرت‌های جبار می‌پردازی. آنچه برای توست فقط خواندن است و من کسانی را که می‌خواهم هدایت می‌کنم. ای خواستاران واقعی، به در این عشق قدم نهید که ممکن است دیر شود و پیامی خاص بر زندگی‌تان زده شود. و ای ناخواستگان، بار گناهانتان را به دوش بگذارید زیرا زمان برای شما نیز تنگ است. ای محمد! چندین سال است که در کنار کسانی که به شما توجه ندارند می‌گذرانید. دل سلمان پارسی را دریابید و برای یافتن دین راستین به او مراجعه کنید، زیرا او سال‌هاست که در جستجوی توست و از هر کس نشانی از تو را می‌پرسد. هیچ ذره‌ای در این عالم نمانده که از او بی‌خبر مانده باشد و هیچ کاروانی نیست که او از آمدن تو نپرسد.
با دل همه شب حدیث تو میگویم
بوی تو ز هر باد سحر می‌جویم
هوش مصنوعی: در طول شب با دل خود از تو سخن می‌گویم و هر صبح بوی تو را از هر نسیم جستجو می‌کنم.
قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ بزبان شریعت خبیث حرام است و طیب حلال، و بزبان حقیقت هر آن کسب که از یاد کرد و یاد داشت حق خالی بود، خبیث آنست، و هر کسبی که در ابتداء آن نام حق رود، و در میانه شهود حق بود، و ختم آن بمحمّد، و شکر کند، طیّب آنست. عائشه صدیقه فرمود تا پیراهنی بدوزند. مگر آن کس که می‌دوخت آن ساعت غافل بود از ذکر حق. عائشه را غفلت وی معلوم گشت، بفرمود تا آن دوخته بازشکافت، گفت: این خبیث است، و خبیث ما را نشاید. و گفته‌اند هر مال که حقّ خدا از آن بیرون کنند، و زکاة آن بدهند طیّب آنست، و هر چه حق خدای بیرون نکنند خبیث است و بر شرف هلاک. مصطفی (ص) گفت: «ما تلف مال فی البرّ و البحر الا بمنع الزکاة منه»، و گفته‌اند که: خبیث آنست که در دنیا بر سر هم نهی، و آن را ادّخار کنی، و دست انفاق و خیر از آن فرو بندی، و طیّب آنست که فراپیش خودداری، بخیر خرج کنی، و آن جهان را ذخیره‌ای سازی. «ما قدّمنا ربحنا و ما خلّفنا خسرنا» اینست، و قد مضی ذکره.
هوش مصنوعی: در این متن به تفکیک بین چیزهای حلال و حرام اشاره شده است. در زبان شرع، آنچه خبیث و حرام است، و آنچه طیب و حلال است، مشخص شده است. در واقع، هر چیزی که از یاد خدا خالی باشد، خبیث شمرده می‌شود و هر کسب و کاری که در ابتدا با نام خدا آغاز شود و در میانه آن نیز خداوند را شهود کنیم و با شکرگزاری به پایان برسد، طیب است. داستانی از عایشه صدیقه نقل شده که در آن به دوزنده‌ای اشاره می‌کند که غافل از ذکر حق کار می‌کرد و به همین دلیل لباس دوخته شده را باز می‌کند، چرا که معتقد است که آن عمل خبیث است. همچنین گفته شده که هر مالی که زکات آن پرداخته شود، طیب است و اگر زکات از آن انجام نشود، خبیث خواهد بود. در نهایت، به این نکته اشاره می‌شود که سرمایه‌گذاری در خیرات و انفاق درست است و در دنیای آخرت ذخیره‌ای برای انسان خواهد بود.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ میگوید گرد مقامات بزرگان مگردید، و تعرّض احوال ایشان مکنید، و منازل ایشان مپرسید، که آن گه رتبت خویش از آن قاصر بینید، و نومید گردید، و نومیدی تخم حسرتست، و مایه عطلت. یکی بازاری پیش جنید درآمد، گفت: ای پیر طریقت اگر بندگی اینست که شما بدست دارید، پس ما چه داریم، و چه امید در بندیم، که جای نومیدی است. پیر گفت: لشکر امیران همه خاصگیان و ندیمان نباشند، سگبانان و ستور بانان نیز باشند، و در مملکت همه بکار آیند، و بجای خویش باندازه خویش همه زندگی کنند:
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، درباره چیزهایی که اگر برایتان روشن شود، ناراحت‌تان می‌کند، نپرسید. این جمله به ما می‌گوید که به فکر مقامات و حال بزرگان نباشیم و جزئیات زندگی آنها را جستجو نکنیم. چرا که ممکن است با دیدن مقام بالای آنها، خود را در جایگاه پایین‌تری بیابیم و ناامید شویم، و این ناامیدی، به حسرت و کسالت می‌انجامد. مثالی از یک بازاری که به جنید می‌گوید: اگر بندگی شما این‌گونه است، پس ما چه داریم و به چه امید زنده‌ایم؟ جنید در پاسخ می‌گوید: همه افراد در یک نظام اجتماعی با هم کار می‌کنند؛ نه تنها افراد خاص و مهم، بلکه کسانی که به طور عمومی کار می‌کنند، نیز نقش دارند و هر کدام بر اساس موقعیت خود زندگی می‌کنند.
گرچه خوبی تو سوی زشت به خواری منگر
کاندرین ملک چو طاوس بکار است مگس.
هوش مصنوعی: هرچند زیبایی تو به زشتی من توجهی ندارد، اما بدان که در این عالم مانند طاووس، زشتی نیز به کار مگس است.
عزیز شناس حال آن درویش که در مناجات گفته: الهی! ارض بی محبا، فان لم ترض بی محبّا فارض بی عبدا، فان لم ترض بی عبدا فارض بی کلبا.
هوش مصنوعی: عزیز شناس، درویشی در حال دعا و مناجات می‌گوید: "خداوندا! اگر زمین دیگر هیچ‌کس را دوست ندارد و تو نیز از من راضی نیستی، پس از بندگانت راضی باش. و اگر از بندگان هم راضی نیستی، لااقل از سگی راضی باش."
گرمی ندهی بصدر حشمت بارم
باری چو سگان برون درمیدارم!
هوش مصنوعی: اگر به من گرما و محبت ندهی، مانند سگی که از خانه بیرون می‌رود، بی‌هیچ احترامی خارج می‌شوم.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ الایة زبان تفسیر آنست که شرح دادیم، و زبان اشارت بر ذوق اهل ارادت آنست که ای مؤمنان! زینهار نفس خویش مقهور دارید، پیش از آنکه شما را مقهور کند، آن را بطاعت مشغول کنید، پیش از آنکه شما را بمعصیت مشغول کند. بو عثمان را ازین آیت پرسیدند، جواب داد که: علیک نفسک ان اشتغلت باصلاح فسادها و ستر عوراتها شغلک ذلک عن النظر الی الخلق و الاشتغال بهم.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! باید مراقب نفس خود باشید و آن را تحت کنترل درآورید، پیش از آنکه شما را تحت کنترل خود قرار دهد. ابتدا آن را به طاعت وادار کنید، قبل از اینکه شما را به معصیت وا دارد. از ابوعثمان درباره این آیه سؤال کردند و او پاسخ داد که: بر شماست که به اصلاح نفس خود بپردازید؛ اگر در این کار مشغول شوید، این شما را از نگاه کردن به دیگران و مشغول شدن به آنها باز می‌دارد.
حسین منصور حلاج مرید خویش را وصیت کرد، گفت: علیک نفسک ان لم تشغلها شغلتک. و قال محمد بن علی: «علیک بنفسک ان کفیت النّاس شرّها فقد ادّیت اکثر حقها». طبع نفس آنست که پیوسته با دنیا آرام گیرد و بمعصیت شتابد، و معصیت را خرد شمرد، و بطاعت کاهلی کند، و عجب آرد، و ریاء خلق جوید، و در وی هم شرک است هم ریا و هم نفاق. چنین گفته‌اند: النفس مرائیة فی الاحوال کلها، منافقه فی اکثر احوالها، مشرکة فی بعض احوالها. بو یزید بسطامی گفت: اگر خداوند عز و جل در آن جهان گوید مرا که: آرزویی کن، من آن خواهم که دستوری دهد تا بدوزخ اندر آیم، و این نفس را عقوبت کنم که در دنیا ازو بسی به پیچیدم و رنجیدم.
هوش مصنوعی: حسین منصور حلاج به مرید خود توصیه کرد که باید مراقب نفس خود باشد، زیرا اگر انسان خود را مشغول نکند، نفس او را به کارهای بد وامی‌دارد. محمد بن علی نیز گفت: اگر تو بتوانی از ضرر رساندن به مردم پرهیز کنی، بزرگ‌ترین حق آن‌ها را ادا کرده‌ای. نفس انسان به طور طبیعی به دنیا گرایش دارد و به گناهان تمایل پیدا می‌کند، در حالی که گناه را کوچک می‌شمارد و نسبت به اطاعت، بی‌توجهی می‌کند. همچنین، نفس به خود بزرگ‌بینی دچار می‌شود و به دنبال نمایش خود به دیگران است. در واقع، این نفس در تمام حالات خود ریاکار، در بیشتر مواقع دوقلوی نفاق و در بعضی از حالات مشرک است. بو یزید بسطامی نیز گفت: اگر خداوند در روز قیامت از من بخواهد که آرزویی کنم، من می‌گویم که آرزو دارم دستوری به من بدهد تا به دوزخ بروم و به خاطر نفس خودم که در دنیا برایم دردسرساز شده، مجازاتش کنم.
مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک».
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) فرمود: «بدترین دشمن تو، نفس تو است که در کنارت است.»
این از آن گفت که با هر دشمنی چون بسازی، از شرّ وی ایمن گردی، و با نفس خویش چون بسازی هلاک شوی، و هر کس را که نیکو داری بقیامت از تو شکر کند، و اگر بد داری شکایت کند. حال نفس ضدّ این است، چون وی را اندرین سرای نیکو داری، بدان سرای ترا خصمی کند، و اگر در این سرای بد داری، بدان سرای شکر کند. مصطفی (ص) گفت: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه امنه اللَّه من عذاب یوم القیامة»، و قال (ص): «یا علی اذا رأیت الناس یشتغل بعضهم بعیوب بعض فاشتغل انت بعیوب نفسک، و اذا رأیت الناس یشتغلون بعمارة الدنیا، فاشتغل انت بعمارة القلب».
هوش مصنوعی: هر کس با دشمنان خود ارتباطی برقرار کند، می‌تواند از آسیب آن‌ها در امان باشد، اما اگر با نفس خود به خوبی رفتار نکند، ممکن است به هلاکت برسد. کسانی که به آن‌ها خوبی می‌کند، در قیامت از او سپاسگزاری خواهند کرد و در مورد کسی که به او بدی می‌کند، شکایت خواهد کرد. نفس انسان برعکس عمل می‌کند: اگر کسی به او نیکی کند، می‌تواند به او آسیب برساند، و اگر بدی کند، ممکن است در آینده از او قدردانی کند. پیامبر (ص) فرمود: "هر کس به خاطر خدا خود را کنترل کند، خداوند او را از عذاب روز قیامت در امان دارد". همچنین فرمود: "ای علی! وقتی دیدی مردم مشغول عیب‌یابی از یکدیگر هستند، تو خود را در عیب‌یابی مشغول کن و وقتی که مردم به ساخت و ساز دنیا مشغولند، تو به ساخت و ساز قلبت بپرداز".
گفته‌اند که: دل در نهاد آدمی بر مثال کعبه است، و نفس بر مثال مصطبه، و هر دو برابر یکدیگرند، در شبانروزی چندین بار آن نفس اماره در سرا پرده دل شبیخون برد، و آن دل چون مصیبت رسیده‌ای هر بار بتظلم بدرگاه عزت شود، هر بار از جناب قدم بدو این خلعت فرستند که: «ان للَّه تعالی فی کل یوم و لیلة ثلاثمائة و ستین نظرة فی قلوب العباد».
هوش مصنوعی: گفته‌اند که قلب انسان شبیه کعبه است و نفس انسان شبیه مصطبه. هر دو به یکدیگر مربوطند. در طول روز، نفس اماره بارها به سراغ قلب می‌آید و قلب به‌ خاطر این درگیری‌ها مانند کسی که مصیبت بزرگی را تحمل کرده باشد، به درگاه خداوند شکایت می‌کند. در پاسخ، هر بار از جانب خداوند به او این پیام می‌رسد که در هر روز و شب، او ۳۶۰ بار به دل بندگانش نگاه می‌کند.