گنجور

۱۰ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا الآیة این آیت از روی اشارت بیان فضیلت امت محمد است و شرف ایشان بر اهل کتاب، از بهر آنکه رب العالمین مغفرت ایشان بر تقوی بست، و تقوی در مغفرت و رحمت شرط کرد. مقتضی دلیل خطاب آنست که هر کرا تقوی نیست وی را مغفرت نیست. باز در حق امت گفت: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» یعنی اهل ان یتقی، فان ترکتم التقوی فهو اهل لان یغفر. میگوید: اوست جل جلاله سزای آنکه از وی ترسند، و در بندگی او تقوی پیش گیرند. پس اگر تقوی نبود او سزای آنست که بیامرزد بفضل خویش و رحمت خویش. اینست سزای خداوندی و مهربانی و بنده نوازی. آنچه کند بسزای خود کند نه باستحقاق بنده.

در بعضی کتب خداست: «عبدی! انت العوّاد الی الذنوب، و أنا العواد الی المغفرة، لتعلم انا انا و انت انت، «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‌ شاکِلَتِهِ»، و نیز جای دیگر در حق این امت گفت: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» ظالم را که تقوی نیست و سابق که در عین تقوی است هر دو در یک نظام آورد، و بابتداء آیت رقم اصطفائیت کشید که: اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، و در آخر آیت جَنَّاتِ عَدْنٍ کرامت کرد، گفت: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تا بدانی که خدای را در حق امت محمد چه عنایت است، و ایشان را بنزدیک وی چه کرامت! وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ الایة لو سلکوا سبیل الطاعة لوسّعنا علیهم اسباب المعیشة حتی لو ضربوا یمنة ما لقوا غیر الیمن، و ان ذهبوا یسرة ما وجدوا الا الیسر. عجب آنست که عالمیان پیوسته در بند روزی فراخ‌اند، و در آرزوی حظوظ دنیا، و آن گه راه تحصیل آن نمی‌دانند، و بتهیئت اسباب آن راه نمی‌برند، و رب العالمین درین آیت ارشاد میکند، و راه آن می‌نماید، میگوید: اگر میخواهی که نواخت و نعمت ما روزی فراخ از بالا و نشیب و از راست و چپ روی بتو نهد تو روی بطاعت ما آر، و تقوی پیشه کن. تو روی در کار و فرمان ما آر، تا ما کار تو راست کنیم: «من کان للَّه کان اللَّه له، من انقطع الی اللَّه کفاه اللَّه کل مؤنة، و رزقه من حیث لا یحتسب.»

همانست که رب العزة گفت جل جلاله: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، جای دیگر گفت: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ از ندائهای مصطفی در قرآن این شریف‌تر است، که بنام رسالت باز خواند، و درجه نام رسالت در شرف مه از نام نبوت است. رسالت قومی راست علی الخصوص در میان انبیا. هیچ رسول نیست که نه نبی است اما بسی نبی باشد که وی رسول نبود، چنان که انبیا را بر اولیا شرف است رسولان را بر انبیا شرف است. نبوّت آنست که وحی حق جل جلاله بوی پیوست.

رسالت آنست که آن وحی پاک بخلق گزارد. پس آن وحی دو قسم گشت: یکی بیان احکام شریعت و حلال و حرام، دیگر ذکر اسرار محبّت و حدیث دل و دل آرام.

جبرئیل هر گه که بیان شریعت را آمدی بصورت بشر آمدی، و حدیث دل در میان نبودی، گفت: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ، أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ؟! یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یا محمّد احکام شرایع دین بخلق رسان، و هیچ وامگیر، که آن نصیب ایشان است، اما حقائق رسالت و اسرار محبت نه بر اندازه طاقت ایشان است، که آن مشرب خاص تو است، ما چنان که بدل تو باید رسانید خود رسانیم، پس جبرئیل فرو آمدی روحانی نه بر صورت بشر، همی بدل پیوستی، و آن راز و ناز با دل وی بگفتی، فذلک قوله تعالی: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‌ قَلْبِکَ»، و برای این گفت: «اوتیت القرآن و مثله معه». چندان که از عالم نبوّت بزبان رسالت با شما بگفتیم، از عالم حقیقت بزبان وحی با ما بگفتند، و بودی که از وراء عالم رسالت بی‌واسطه جبرئیل سر وی از غیب شربتی یافتی، مست آن شربت گشتی، گفتی: «لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل». از خود قدمی فراتر نهادی، گفتی: «لست کأحدکم، اظل عند ربی و یطعمنی و یسقینی». او سید صلوات اللَّه و سلامه علیه همه دل بود، و آن دل همه سر بود، و آن سر همه وحی بود، و کس را بر آن اطلاع نبود، و چنان که وی بود حق او را بکس ننمود.

ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ انی اغفر للعصاة و لا ابالی، و اردّ المطیعین من شئت و لا ابالی. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مردی بود از بنی هاشم نام وی رکام، و در عرب از وی جاهل‌تر و در قتل و قتال مردانه‌تر کس نبود. رسول خدا را صعب دشمن داشتی، و او را بد گفتی، و مسکن وی در بعضی از آن وادیهای مدینه بود. گوسفندان داشت و شبانی کردی. رسول خدا روزی از خانه عائشه بیرون آمد. روی بصحرا نهاد، و تنها میرفت، تا بآن وادی رسید که رکام در آن مسکن داشت. رکام چون مصطفی را دید با خود گفت: ظفر یافتم و همین ساعت خلق را ازو باز رهانم. فرا پیش آمد و گفت: یا محمد آن تویی که لات و عزی را دشنام دهی، و دعوت بدیگر خدای میکنی؟ رسول گفت: آری من میگویم که لات و عزی باطل است، و معبود خلق خدای آسمانست. و این رکام مردی بود که در همه عرب هیچ کس بمصارعت دست وی نداشتی، و با وی برنیامدی. گفت: یا محمّد بیا تا دستی بر آزمائیم در مصارعت. من لات و عزی بیاری گیرم و تو اله عزیز خود بیاری گیر، تا خود کرا دست بود. پس اگر تو مرا بیفکنی ده سر گوسفند از این خیار گله خویش بتو دادم. این عهد بستند. رسول خدا بسرّ در اللَّه زارید که: خداوندا! مرا برین دشمن نصرت ده. دست فراهم دادند، و رسول خدا رکام را بیفکند، و بر سینه وی نشست. رکام گفت: یا محمد این نه تو کردی که اله عزیز تو کرد، که او را خواندی و بیاری گرفتی، و لات و عزی مرا خوار کردند و یاری ندادند. رسول خدا از سینه وی برخاست. دیگر باره گفت: ای محمّد یک بار دیگر برآزمائیم. اگر مرا بیفکنی ده گوسفند دیگر بتو دهم. رسول او را گرفت و بر زمین زد از اول بار صعب‌تر و قوی‌تر.

رکام گفت: یا محمّد در عرب هرگز کس نبود که مرا بر زمین زد. این نه کار تو است که از جایی دیگر است. سوم بار باز آمد و درخواست کرد، و هم چنان بر زمین افتاد.

رکام بدانست که با وی برنیاید، تن بعجز فرا داد، و گفت: یا محمّد اکنون گوسفندان را اختیار کن که عهد همانست که کردم. رسول گفت: یا رکام مرا گوسفند بکار نیست، اما اگر باسلام درآیی، و خویشتن را از آتش برهانی، ترا به آید، اسلم تسلم. رکام گفت: اگر آیتی بنمایی مسلمان شوم. رسول گفت: خدا بر تو گواه است که اگر من آیتی نمایم تو مسلمان شوی؟ گفت: آری مسلمان شوم. درختی بود بنزدیک ایشان، رسول خدا بآن درخت اشارت کرد درخت شکافته شد بدو نیم فرا پیش مصطفی آمد، و تواضع کرد. رکام گفت: اگر بفرمایی تا این درخت بجای خویش باز شود، چنان که بود ایمان آرم. رسول بفرمود تا درخت بجای خویش باز شد. پس گفت: «یا رکام اسلم تسلم» ای مسکین مسلمان شو تا برهی. رکام گفت: یا محمد نخواهم که زنان و کودکان مدینه عجز و ضعف من باز گویند، و بر من عیب کنند، و گویند: محمّد او را بیفکند، از وی بترسید، و در دین وی شد. چندان که خواهی ازین گوسفندان اختیار کن و باز گرد از من، که ایمان نیارم. رسول خدا از وی هیچ چیز نپذیرفت و بازگشت.

ابو بکر و عمر مگر آن ساعت در خانه عایشه رفته بودند، و رسول را طلب کردند.

عائشه گفت: رسول بآن صحرا بیرون شد، روی بوادی رکام نهاد، ایشان جلافت و عداوت وی با مصطفی (ص) شناختند. از پی رسول بیرون آمدند. چون رسول بازگشت، ایشان را دید که میشتافتند. گفتند: یا رسول اللَّه چرا تنها باین وادی آمدی، پس از آنکه دانستی که جای رکام کافر است، و پیوسته در قصد تو است. رسول خدا بخندید، گفت: «یا ابا بکر أ لیس یقول اللَّه عز و جل: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؟

تا در عصمت و حفظ اللَّه باشم کس را بر من دست نبود. آن گه رسول قصه‌ای که رفته بود بازگفت، و ایشان تعجب همی کردند، و میگفتند: اصرعت رکاما یا رسول اللَّه؟ و الذی بعثک بالحق ما نعلم انّه وضع جنبه انسان قطّ.

فقال النبی (ص): «انی دعوت ربی عز و جل فأعاننی علیه، و ان ربی اعاننی ببضع عشر ملکا و بقوة عشرة».

۱۰ - النوبة الثانیة: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا یعنی بمحمد (ص)، وَ اتَّقَوْا الیهودیة و النصرانیة، میگوید: اگر جهودان و ترسایان ایمان آوردندی، و رسالت وی را تصدیق کردندی، و از جهودی و ترسایی بپرهیزیدندی، ما آن جهودی و ترسایی بستردیمی، و باسلام بپوشیدیمی، چنان که گویی خود هرگز جهود و ترسا نبوده‌اند. و معنی تکفیر همین است یعنی سیّئات بحسنات بپوشند و چنان انگارند که خود سیّئات نکردند. از اینجا گفت مصطفی (ص): «التّائب من الذنب کمن لا ذنب له،».۱۱ - النوبة الاولى: قوله تعالی: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا کافر شدند ایشان که گفتند: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ که خدای عیسی مریم است، وَ قالَ الْمَسِیحُ و گفت عیسی: یا بَنِی إِسْرائِیلَ ای فرزندان یعقوب، اعْبُدُوا اللَّهَ خدای را پرستید، رَبِّی وَ رَبَّکُمْ خداوند من و خداوند شما، إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ هر که انباز گیرد با خدای، فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ اللَّه حرام کرد بر وی بهشت، وَ مَأْواهُ النَّارُ و جای وی آتش، وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۷۲) و ستمکاران را هیچ یاران نیست.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا الآیة این آیت از روی اشارت بیان فضیلت امت محمد است و شرف ایشان بر اهل کتاب، از بهر آنکه رب العالمین مغفرت ایشان بر تقوی بست، و تقوی در مغفرت و رحمت شرط کرد. مقتضی دلیل خطاب آنست که هر کرا تقوی نیست وی را مغفرت نیست. باز در حق امت گفت: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» یعنی اهل ان یتقی، فان ترکتم التقوی فهو اهل لان یغفر. میگوید: اوست جل جلاله سزای آنکه از وی ترسند، و در بندگی او تقوی پیش گیرند. پس اگر تقوی نبود او سزای آنست که بیامرزد بفضل خویش و رحمت خویش. اینست سزای خداوندی و مهربانی و بنده نوازی. آنچه کند بسزای خود کند نه باستحقاق بنده.
هوش مصنوعی: این آیه به بیان فضیلت ملت محمد (ص) و برتری آن‌ها نسبت به اهل کتاب می‌پردازد. خداوند رحمت و بخشش خود را به تقوا مشروط کرده است. بنابراین، واضح است که بدون تقوا، کسی شایسته مغفرت نیست. در مورد امت محمد (ص) تاکید شده است که آنها اهل تقوا و مغفرت هستند. خداوند در این جا به اهمیت تقوا اشاره دارد و می‌فرماید که او سزاوار ترس و پرهیز از خطاهاست. بنابراین، اگر تقوا وجود نداشته باشد، او تماما به فضل و رحمت خود انسان‌ها را می‌آمرزد. این ویژگی‌های خداوند نشان‌دهنده رحمت و محبت او به بندگان است و اعمال او به حق خود او معطوف است و نه به استحقاق بنده.
در بعضی کتب خداست: «عبدی! انت العوّاد الی الذنوب، و أنا العواد الی المغفرة، لتعلم انا انا و انت انت، «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‌ شاکِلَتِهِ»، و نیز جای دیگر در حق این امت گفت: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» ظالم را که تقوی نیست و سابق که در عین تقوی است هر دو در یک نظام آورد، و بابتداء آیت رقم اصطفائیت کشید که: اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، و در آخر آیت جَنَّاتِ عَدْنٍ کرامت کرد، گفت: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تا بدانی که خدای را در حق امت محمد چه عنایت است، و ایشان را بنزدیک وی چه کرامت! وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ الایة لو سلکوا سبیل الطاعة لوسّعنا علیهم اسباب المعیشة حتی لو ضربوا یمنة ما لقوا غیر الیمن، و ان ذهبوا یسرة ما وجدوا الا الیسر. عجب آنست که عالمیان پیوسته در بند روزی فراخ‌اند، و در آرزوی حظوظ دنیا، و آن گه راه تحصیل آن نمی‌دانند، و بتهیئت اسباب آن راه نمی‌برند، و رب العالمین درین آیت ارشاد میکند، و راه آن می‌نماید، میگوید: اگر میخواهی که نواخت و نعمت ما روزی فراخ از بالا و نشیب و از راست و چپ روی بتو نهد تو روی بطاعت ما آر، و تقوی پیشه کن. تو روی در کار و فرمان ما آر، تا ما کار تو راست کنیم: «من کان للَّه کان اللَّه له، من انقطع الی اللَّه کفاه اللَّه کل مؤنة، و رزقه من حیث لا یحتسب.»
هوش مصنوعی: در برخی متون آمده است که خداوند می‌فرماید: «ای بنده من! تو همیشه به گناهان بازمی‌گردی، و من همیشه به بخشش بازمی‌گردم»، تا روشن شود که ما هر کدام در جای خود باید باشیم. در جای دیگری در مورد این امت گفته شده است: «برخی از آنها بر خود ظلم می‌کنند و برخی دیگر در میانه هستند». خداوند به هر دو گروه در نظام الهی نگاهی دارد و آیه‌ای در مورد برگزیدگی ایشان آورده که «ما از بندگان خود برگزیده‌ایم» و در پایان آیه به بهشتی پا برجا اشاره کرده که می‌فرماید: «آنها به بهشت‌های جاویدان وارد خواهند شد» تا مشخص شود که خداوند چقدر به امت محمد لطف دارد و چه کرامتی نصیب ایشان می‌کند. اگر آنها راه‌های اطاعت را که در «تورات» و «انجیل» آمده است، به درستی دنبال می‌کردند، خداوند مایحتاج روزی را برایشان آسان می‌کرد به گونه‌ای که حتی اگر به سمت راست می‌رفتند، جز خیر نمی‌دیدند و اگر به سمت چپ می‌رفتند، جز راحتی نمی‌یافتند. عجیب است که مردم همیشه در پی روزی وسیع هستند و در آرزوی نعمت‌های دنیوی، اما راه کسب آن را نمی‌دانند و برای فراهم‌کردن آن اقدام نمی‌کنند. در این آیه، خداوند راه را به آنها نشان می‌دهد و می‌گوید: اگر می‌خواهی نعمت ما به تو ارزانی شود، باید به اطاعت ما بپردازی و تقوا را پیشه کنی. هرگاه در کارهایت به خدا توجه کنی، او تمام نیازهای تو را تأمین خواهد کرد و روزی‌ات را از جایی که نمی‌پنداری به تو خواهد رساند.
همانست که رب العزة گفت جل جلاله: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، جای دیگر گفت: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ.
هوش مصنوعی: خداوند فرمود: هر کس که از خدا بترسد، راهی برای نجات او فراهم می‌کند و از جایی که به حسابش نمی‌آورد، روزی‌اش را می‌دهد. و هر کس بر خدا توکل کند، او برای او کافی است. همچنین در جای دیگری فرموده است: اگر مردم بر راه راست استقامت کنند، ما به آنها آبی فراوان خواهیم داد تا آنها را در این امر آزمایش کنیم.
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ از ندائهای مصطفی در قرآن این شریف‌تر است، که بنام رسالت باز خواند، و درجه نام رسالت در شرف مه از نام نبوت است. رسالت قومی راست علی الخصوص در میان انبیا. هیچ رسول نیست که نه نبی است اما بسی نبی باشد که وی رسول نبود، چنان که انبیا را بر اولیا شرف است رسولان را بر انبیا شرف است. نبوّت آنست که وحی حق جل جلاله بوی پیوست.
هوش مصنوعی: ای پیامبر، آنچه از سوی پروردگارت به تو نازل شده است، به مردم برسان. این آیه از قرآن یکی از مهم‌ترین و محترم‌ترین نداهاست که به مقام رسالت اشاره می‌کند و نشان‌دهنده جایگاه ویژه‌ای است که رسالت در کنار نبوت دارد. رسالت مخصوص به برخی از انبیا است و هیچ پیامبری نیست که نبی نباشد، اما بسیاری از نبی‌ها هستند که پیامبر نیستند. به همین ترتیب، فضیلت انبیا بر اولیای الهی و فضیلت رسولان بر انبیا مشهود است. نبوت به معنای دریافت وحی از سوی خداوند است.
رسالت آنست که آن وحی پاک بخلق گزارد. پس آن وحی دو قسم گشت: یکی بیان احکام شریعت و حلال و حرام، دیگر ذکر اسرار محبّت و حدیث دل و دل آرام.
هوش مصنوعی: وظیفه اصلی این است که آن وحی پاک را به مردم منتقل کند. بنابراین، این وحی به دو بخش تقسیم می‌شود: یکی بیان احکام دین و مسائل حلال و حرام و دیگری بیان اسرار عشق و گفتگوهایی درباره دل و آرامش آن.
جبرئیل هر گه که بیان شریعت را آمدی بصورت بشر آمدی، و حدیث دل در میان نبودی، گفت: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ، أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ؟! یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یا محمّد احکام شرایع دین بخلق رسان، و هیچ وامگیر، که آن نصیب ایشان است، اما حقائق رسالت و اسرار محبت نه بر اندازه طاقت ایشان است، که آن مشرب خاص تو است، ما چنان که بدل تو باید رسانید خود رسانیم، پس جبرئیل فرو آمدی روحانی نه بر صورت بشر، همی بدل پیوستی، و آن راز و ناز با دل وی بگفتی، فذلک قوله تعالی: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‌ قَلْبِکَ»، و برای این گفت: «اوتیت القرآن و مثله معه». چندان که از عالم نبوّت بزبان رسالت با شما بگفتیم، از عالم حقیقت بزبان وحی با ما بگفتند، و بودی که از وراء عالم رسالت بی‌واسطه جبرئیل سر وی از غیب شربتی یافتی، مست آن شربت گشتی، گفتی: «لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل». از خود قدمی فراتر نهادی، گفتی: «لست کأحدکم، اظل عند ربی و یطعمنی و یسقینی». او سید صلوات اللَّه و سلامه علیه همه دل بود، و آن دل همه سر بود، و آن سر همه وحی بود، و کس را بر آن اطلاع نبود، و چنان که وی بود حق او را بکس ننمود.
هوش مصنوعی: وقتی جبرئیل برای بیان احکام الهی نازل می‌شد، به صورت انسانی ظاهر می‌گردید و از رازهای دل خبری نداشت. او می‌گفت: «او کسی است که کتاب را بر تو نازل کرده است. آیا کافی نیست که ما کتابی بر تو نازل کردیم که بر آنان خوانده می‌شود؟» سپس به پیامبر، محمد، اشاره می‌کند که دستورات دین را به مردم برساند و هیچ چیز را نگه ندارد، زیرا آن مربوط به آنان است. اما اسرار رسالت و حقیقت عشق فراتر از توانایی مردم است و این فقط مربوط به خود اوست. آنچه باید به آنها رسانده شود، خودشان می‌رسانند. جبرئیل در صورت انسانی فرود می‌آید و رازها را فقط با دل پیامبر در میان می‌گذارد. آن به معنای نازل شدن روح الامین بر قلب تو است. وقتی از عالم نبوت به زبان رسالت با مردم سخن گفتیم، از عالم حقیقت و وحی با ما سخن گفتند. پیامبر از عالم رسالت خارج می‌شود و به طور مستقیم از غیب الهی بهره‌مند می‌گردد. او می‌گوید: «برای من وقتی با خدا وجود دارد که هیچ فرشته‌ای یا پیامبری در آن نمی‌گنجد». او خود را از دیگران متمایز می‌کند و می‌گوید: «من همچون شما نیستم، در نزد پروردگارم سایه‌ام و او به من طعام و آب می‌دهد». او راسخ‌ترین دل و عمیق‌ترین رازها را داشت و هیچ کس از این راز آگاهی نداشت. آنچه او بود، حقایق او را به کسی نشان نداد.
ای ماه برآمدی و تابان گشتی
گرد فلک خویش خرامان گشتی
هوش مصنوعی: ای ماه، تو طلوع کردی و درخشانی. به آرامی در دور خود حرکت می‌کنی.
چون دانستی برابر جان گشتی
ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی.
هوش مصنوعی: وقتی فهمیدی که حقیقت چیست، ناگهان دچار تغییر شدی و خودت را پنهان کردی.
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ انی اغفر للعصاة و لا ابالی، و اردّ المطیعین من شئت و لا ابالی. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مردی بود از بنی هاشم نام وی رکام، و در عرب از وی جاهل‌تر و در قتل و قتال مردانه‌تر کس نبود. رسول خدا را صعب دشمن داشتی، و او را بد گفتی، و مسکن وی در بعضی از آن وادیهای مدینه بود. گوسفندان داشت و شبانی کردی. رسول خدا روزی از خانه عائشه بیرون آمد. روی بصحرا نهاد، و تنها میرفت، تا بآن وادی رسید که رکام در آن مسکن داشت. رکام چون مصطفی را دید با خود گفت: ظفر یافتم و همین ساعت خلق را ازو باز رهانم. فرا پیش آمد و گفت: یا محمد آن تویی که لات و عزی را دشنام دهی، و دعوت بدیگر خدای میکنی؟ رسول گفت: آری من میگویم که لات و عزی باطل است، و معبود خلق خدای آسمانست. و این رکام مردی بود که در همه عرب هیچ کس بمصارعت دست وی نداشتی، و با وی برنیامدی. گفت: یا محمّد بیا تا دستی بر آزمائیم در مصارعت. من لات و عزی بیاری گیرم و تو اله عزیز خود بیاری گیر، تا خود کرا دست بود. پس اگر تو مرا بیفکنی ده سر گوسفند از این خیار گله خویش بتو دادم. این عهد بستند. رسول خدا بسرّ در اللَّه زارید که: خداوندا! مرا برین دشمن نصرت ده. دست فراهم دادند، و رسول خدا رکام را بیفکند، و بر سینه وی نشست. رکام گفت: یا محمد این نه تو کردی که اله عزیز تو کرد، که او را خواندی و بیاری گرفتی، و لات و عزی مرا خوار کردند و یاری ندادند. رسول خدا از سینه وی برخاست. دیگر باره گفت: ای محمّد یک بار دیگر برآزمائیم. اگر مرا بیفکنی ده گوسفند دیگر بتو دهم. رسول او را گرفت و بر زمین زد از اول بار صعب‌تر و قوی‌تر.
هوش مصنوعی: ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت به تو نازل شده، به مردم برسان. من گناهکاران را می‌بخشم و اهمیتی به آن نمی‌دهم، و مطیعان را هرگاه بخواهم رد می‌کنم و برایم مهم نیست. و خدا تو را از مردم حفظ خواهد کرد. مردی از قبیله بنی هاشم به نام رکام وجود داشت که از نظر جهل در عرب بی‌نظیر بود و در جنگ و نبرد مردی کاردانی محسوب می‌شد. او دشمن سرسخت پیامبر بود و در بعضی از وادی‌های مدینه زندگی می‌کرد و گوسفندانش را شبانی می‌کرد. روزی رسول خدا از خانه عائشه خارج شد و به یک صحرا رفت و تا آن وادی که رکام ساکن بود، تنها پیش رفت. وقتی رکام پیامبر را دید، با خود فکر کرد که اکنون فرصتی برای غلبه بر او پیدا کرده است. به سمت او آمد و گفت: ای محمد! آیا تو آن کسی هستی که لات و عزی را دشنام می‌دهی و به خدای دیگری دعوت می‌کنی؟ پیامبر پاسخ داد: بله، من می‌گویم که لات و عزی باطل هستند و معبودی جز خداوند آسمان نیست. رکام مردی بود که در تمام عرب هیچ کس نمی‌توانست با او به مبارزه پردازد. او گفت: ای محمد! بیا تا با هم در مبارزه امتحان کنیم. من از لات و عزی کمک می‌گیرم و تو از خدای عزیز خود درخواست یاری کن تا ببینیم که کدام یک بر دیگری غلبه می‌کند. اگر تو مرا به زمین بیفکنی، ده سر گوسفند از گله‌ام به تو می‌دهم. پس از توافق، پیامبر به خدای خود دعا کرد و گفت: پروردگارا، مرا در برابر این دشمن یاری کن. سپس مبارزه شروع شد و رسول خدا رکام را به زمین انداخت و بر سینه‌اش نشسته بود. رکام گفت: ای محمد، این کار تو نبود، بلکه خداوند عزیز توست که به تو کمک کرده است. بعد از این، پیامبر از روی رکام برخاست. رکام دوباره گفت: ای محمد، یک بار دیگر مبارزه کنیم. اگر مرا به زمین بیفکنی، ده گوسفند دیگر به تو می‌دهم. پیامبر او را گرفت و با قدرت بیشتری نسبت به بار اول به زمین انداخت.
رکام گفت: یا محمّد در عرب هرگز کس نبود که مرا بر زمین زد. این نه کار تو است که از جایی دیگر است. سوم بار باز آمد و درخواست کرد، و هم چنان بر زمین افتاد.
هوش مصنوعی: رکام گفت: ای محمد، هیچکس در عرب نتوانست مرا به زمین بیندازد. این کار تو نیست و از جای دیگری ناشی شده است. بار سوم نیز آمد و درخواست کرد و دوباره به زمین افتاد.
رکام بدانست که با وی برنیاید، تن بعجز فرا داد، و گفت: یا محمّد اکنون گوسفندان را اختیار کن که عهد همانست که کردم. رسول گفت: یا رکام مرا گوسفند بکار نیست، اما اگر باسلام درآیی، و خویشتن را از آتش برهانی، ترا به آید، اسلم تسلم. رکام گفت: اگر آیتی بنمایی مسلمان شوم. رسول گفت: خدا بر تو گواه است که اگر من آیتی نمایم تو مسلمان شوی؟ گفت: آری مسلمان شوم. درختی بود بنزدیک ایشان، رسول خدا بآن درخت اشارت کرد درخت شکافته شد بدو نیم فرا پیش مصطفی آمد، و تواضع کرد. رکام گفت: اگر بفرمایی تا این درخت بجای خویش باز شود، چنان که بود ایمان آرم. رسول بفرمود تا درخت بجای خویش باز شد. پس گفت: «یا رکام اسلم تسلم» ای مسکین مسلمان شو تا برهی. رکام گفت: یا محمد نخواهم که زنان و کودکان مدینه عجز و ضعف من باز گویند، و بر من عیب کنند، و گویند: محمّد او را بیفکند، از وی بترسید، و در دین وی شد. چندان که خواهی ازین گوسفندان اختیار کن و باز گرد از من، که ایمان نیارم. رسول خدا از وی هیچ چیز نپذیرفت و بازگشت.
هوش مصنوعی: رکّام متوجه شد که نمی‌تواند با رسول خدا مخالفت کند، بنابراین خودش را تسلیم کرد و گفت: ای محمد، اکنون گوسفندان را انتخاب کن، زیرا همان طور که قبلاً گفته‌ام به عهد خود پایبندم. پیامبر فرمود: ای رکام، من به گوسفند نیازی ندارم؛ اما اگر اسلام را بپذیری و خودت را از آتش نجات دهی، این برای تو بهتر است. رکام گفت: اگر نشانه‌ای به من نشان دهی، مسلمان می‌شوم. پیامبر پرسید: آیا تو مطمئنی که اگر من نشانه‌ای نشان دهم، تو مسلمان خواهی شد؟ او پاسخ داد: بله، مسلمان می‌شوم. در نزدیکی آن‌ها درختی بود که پیامبر به آن اشاره کرد و درخت به دو نیم تقسیم شد و به سمت پیامبر آمد. رکام گفت: اگر دستور بدهی که درخت به حالت اولیه‌اش برگردد، ایمان می‌آورم. پیامبر دستور داد که درخت به جای خود باز گردد. پس فرمود: «ای رکام، مسلمان شو تا نجات یابی». رکام گفت: ای محمد، نمی‌خواهم که زنان و کودکان مدینه مرا ضعیف و ناتوان بدانند و عیب جویی کنند و بگویند که محمد از او ترسید و به دین او درآمد. بنابراین هر چقدر که بخواهی از این گوسفندها انتخاب کن و از من برو، زیرا من ایمان نخواهم آورد. پیامبر هیچ چیزی از او نپذیرفت و بازگشت.
ابو بکر و عمر مگر آن ساعت در خانه عایشه رفته بودند، و رسول را طلب کردند.
هوش مصنوعی: ابو بکر و عمر، به جز آن زمانی که به خانه عایشه رفته بودند، از رسول خدا درخواست کردند.
عائشه گفت: رسول بآن صحرا بیرون شد، روی بوادی رکام نهاد، ایشان جلافت و عداوت وی با مصطفی (ص) شناختند. از پی رسول بیرون آمدند. چون رسول بازگشت، ایشان را دید که میشتافتند. گفتند: یا رسول اللَّه چرا تنها باین وادی آمدی، پس از آنکه دانستی که جای رکام کافر است، و پیوسته در قصد تو است. رسول خدا بخندید، گفت: «یا ابا بکر أ لیس یقول اللَّه عز و جل: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؟
هوش مصنوعی: عائشه گفت: پیامبر به سوی یک صحرا رفت و به دره‌ای به نام رکام رسید. مردم آنجا از دشمنی‌ و کینه‌ورزی او با پیامبر (ص) آگاه شدند و به دنبالش رفتند. زمانی که پیامبر برگشت، آنان را دید که به سوی او می‌آیند. به او گفتند: ای پیامبر خدا، چرا تنها به این دره آمدی در حالی که می‌دانی اینجا محل کافران است و آن‌ها همیشه در پی تو هستند. پیامبر خدا با یک لبخند پاسخ داد: «ای ابوبکر، آیا خداوند نمی‌فرماید: و خداوند تو را از مردم حفظ می‌کند؟»
تا در عصمت و حفظ اللَّه باشم کس را بر من دست نبود. آن گه رسول قصه‌ای که رفته بود بازگفت، و ایشان تعجب همی کردند، و میگفتند: اصرعت رکاما یا رسول اللَّه؟ و الذی بعثک بالحق ما نعلم انّه وضع جنبه انسان قطّ.
هوش مصنوعی: برای اینکه در حفاظت و امان خداوند باشم، هیچ‌کس توانایی تماس با من را نداشت. سپس پیامبر داستانی را که برای ایشان پیش آمده بود، بازگو کرد و آن‌ها در حیرت بودند و می‌گفتند: آیا تو این کار را انجام دادی، ای رسول خدا؟ و به‌خدا قسم، ما نمی‌دانیم که آیا چنین چیزی واقعاً برای انسان ممکن است یا خیر.
فقال النبی (ص): «انی دعوت ربی عز و جل فأعاننی علیه، و ان ربی اعاننی ببضع عشر ملکا و بقوة عشرة».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «من از پروردگارم درخواست کردم و او به من کمک کرد، و پروردگارم به من یاری کرد با دوازده ملک و قدرت ده برابر.»