گنجور

۸ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ هر چند که حکم این آیت بر عموم است که البته هیچ مؤمن را نیست که با جهودان و ترسایان موالات گیرد، چنان که آنجا گفت: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، جای دیگر گفت: لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ، اما علی الخصوص نزول این آیت را سببی هست، و علما در آن مختلف‌اند. عطیّة بن سعید العوفی و زهری گفتند: سبب آن بود که روز بدر چون آن هزیمت و شکستگی بر کافران افتاد، جماعتی مسلمانان با قومی جهودان که نزدیکان و دوستان ایشان بودند میگفتند ایمان آرید، پیش از آنکه شما را روزی دیگر چون روز بدر پیش آید، و آن گه خود هیچ بر جای نمانید. مالک بن الضیف که از جهودان بود جواب داد که: شما بدان غره گشتید که جمعی از قریش بکشتید، از آنکه ایشان را در جنگ و تدبیر آن علم نبود، و ساز آن کار نداشتند، اگر ما را روزی پیش آید بینید که شما را بر ما دست نبود، و ما به آئیم.

عبادة بن الصامت الخزرجی گفت: یا رسول اللَّه مرا دوستان‌اند ازین جهودان گروهی که عدد ایشان فراوان است، و شوکت ایشان و قوت ایشان تمام است، و سلاح ایشان بسیار، اما از ایشان یاری نمیخواهم و دوستان نمیگیرم، و موالات ایشان نمیخواهم، که یار و دوست من جز خدای و رسول نیست. عبد اللَّه ابی سلول گفت: من باری موالات جهودان و دست با ایشان یکی داشتن و با ایشان پناهیدن فرو نگذارم، که از دوائر و نوائب میترسم، روزگار و حال و دولت گردان است، نباید که حال بر ما بگردد و ما را بایشان حاجت بود. رسول خدا گفت: اگر حاجت بود ترا با ایشان حاجت بود نه عباده را، و موالات با ایشان تراست نه وی را. عبد اللَّه منافق گفت: پس من این می‌پذیرم، و روا میدارم. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.

سدی گفت: نزول این آیت بعد از واقعه احد بود، قومی مسلمانان از مشرکان بترسیدند. یکی گفت: من بر جهودان روم، و از ایشان امان خواهم، تا ایمن گردم.

دیگری گفت: من بزمین شام شوم. از ایشان زینهار و پیمان ستانم. رب العالمین این آیت فرستاد، و هر دو را از آن موالات جهودان و ترسایان باز زد، آن گه گفت: بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ این جهودان و ترسایان و منافقان دوستان یکدیگرند، نصرت میدهند یکدیگر را، و بر مخالفت مسلمانان دست یکی میدارند، بو موسی اشعری، عمر خطاب را گفت: مرا دبیری نصرانی است. عمر گفت: قاتلک اللَّه! الا اتخذت حنیفا، اما سمعت قول اللَّه: لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ؟ بو موسی گفت: مرا با دین وی چه کار، مرا دبیری وی بکار است نه دین وی. عمر گفت: «لا اکرمهم اذ اهانهم اللَّه، و لا أعزهم اذ أذلّهم اللَّه، و لا ادینهم اذ اقصاهم اللَّه».

وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ فی معصیة اللَّه و سخطه و عذابه یوم القیامة، هر که ایشان را گزیند، و یاری دهد، و بدوستی گیرد، فردا در قیامت با ایشان است در سخط و عذاب خدا. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ هر چه در قرآن از این لفظ است در ظالم و در فاسق، معنی آنست که اللَّه سازنده کار ایشان نیست. وجهی دیگر است که هر چه در آن لا یهدی است معنی آن ظالم و فاسق، و جز از آن کافر است. میگوید: راهنمایی نیست آن کس را که در علم اللَّه کافری راست یعنی: الکافرین فی علمه.

فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مرض ایدر شک است، و نفاق در دین، و در شأن عبد اللَّه ابی سلول است و اصحاب وی. یُسارِعُونَ فِیهِمْ یعنی فی مودّة اهل الکتاب و معاونتهم علی المسلمین بالقاء الاخبار الیهم. میگوید: این منافقان در صحبت جهودان میشتابند، و با ایشان موالات میگیرند، و میگویند که: از گردش روزگار میترسیم که بر محمد جای شکستگی افتد، و کار وی بسر نشود، یا خشک سالی و قحطی در پیش آید، و بنعمت ایشان ما را حاجت بود، یا از دشمنی رنجی رسد که بمعاونت ایشان محتاج باشیم، پس با ایشان انبوه باشیم و با ایشان پناهیم روز حاجت را. تمّ کلامهم، اینجا سخن ایشان تمام شد.

فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ واجب است از خدای تعالی بر وعده‌ای که مؤمنانرا داده است، که مسلمانان را بر کافران ظفر دهد و نصرت کند بر مخالفان دین، و فتح آرد یعنی فتح مکه، «او امر من عنده» یا کاری برسازد از نزدیک خویش، و آن سه چیز است: تذلیل جهودان و کشف منافقان و هزیمت مشرکان. فَیُصْبِحُوا عَلی‌ ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ پس چون اللَّه تعالی مؤمنان را فتح و نصرت داد، و جهودان خوار گشتند، آن منافقان از آنچه در دل داشتند که با ایشان موالات کنند و خبرها بایشان افکنند، پشیمان شدند، و مؤمنان گفتند: «أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» این جهودان آنند که سوگند میخورند با منافقان که ما با شماایم. حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ آن امیدهای منافقان و آن پناهیدن ایشان باطل شد. و اگر گویی هؤُلاءِ منافقان‌اند، و لَمَعَکُمْ کاف و میم جهودان‌اند، وجهی دارد، و قول پیشینه به است که کاف و میم بر منافقان نهی و هؤلاء بر جهودان. و روا باشد که هؤلاء منافقان باشند و معکم.

مؤمنان، یعنی که مؤمنان گفتند آن گه که سرّ منافقان آشکارا شد که: این منافقان ایشانند که سوگندان یاد کردند بایمان مغلّظه که ما مؤمنانیم، و یار ایشانیم بر هر که مخالف ایشان است، رب العالمین گفت: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ بطل کل خیر عملوه بکفرهم، فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ صاروا الی النّار و ورث المؤمنون منازلهم من الجنة.

یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا بی واو قراءت حجازی و شامی است، باقی همه بواو خوانند، و یقول بنصب لام ابو عمرو خواند، و یقول عطف است بر فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ، یعنی: و عسی ان یقول. باقی برفع لام خوانند بر استیناف، ای: و یقول الّذین امنوا.

قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ مدنی و شامی یرتدد بتخفیف خوانند دال اول بکسر و دال دوم ساکن، باقی بتشدید خوانند بیک دال، و معنی هر دو یکسانست، دو لغت است بیک معنی، تخفیف و اظهار لغت اهل حجاز، و تشدید و ادغام لغت تمیم، و مثله قوله: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ، و قوله وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ.

و این آیت اشارت فرا اهل ردّت است، ایشان که پس از وفات مصطفی (ص) مرتد گشتند، و این دلیل است بر اعجاز قرآن و صحّت نبوت مصطفی که اخبار از غیب است، و چنان که خبر داد چنان آمد.

و بر جمله اهل ردّت یازده نفر بودند: سه در عهد مصطفی در آخر عمر وی، و هفت در عهد ابو بکر صدّیق، و یکی در عهد عمر خطاب. اما آن سه نفر که مرتد گشتند بروزگار مصطفی (ص) در آخر عهد وی، بنو مدحج بودند، و رئیس ایشان اسود الکذاب بود، مردی کاهن مشعبذ که در یمن وطن داشتی، و دعوی پیغامبری کرد، و عمّال رسول خدا را از یمن بیرون کرد. پس خدای تعالی وی را هلاک کرد بدست فیروز الدیلمی، و ذلک انّه بیّته و قتله علی فراشه، فقال النبی (ص) و هو بالمدینة قتل الاسود البارحة رجل مبارک.

قیل: و من هو؟ قال: فیروز، و در روایت دیگر گفتند: فاز فیروز، فبشّر صلّی اللَّه علیه و سلم اصحابه بهلاک الاسود. فرقه دوم بنو حنیفه بودند در یمامه و رئیس ایشان مسیلمة بن حبیب ابو المنذر الکذاب الحنفی که دعوی پیغامبری کرد اندر یمامه، و برسول خدا نبشت: من مسیلمة رسول اللَّه الی محمد رسول اللَّه، اما بعد فان الارض نصفها لک و نصفها لی. و رسول خدا جواب نبشت: «من محمد رسول اللَّه الی مسیلمة الکذاب، امّا بعد ف إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».

پس رسول (ص) از دنیا بیرون شد، و کار مسیلمه در یمامه بالا گرفت یک چندی، آن گه در عهد ابو بکر صدیق بدست خوّات و وحشی کشته شد، تا وحشی میگفت پس از آن: قتلت خیر الناس فی الجاهلیة، و قتلت شرّ النّاس فی الاسلام. و فرقه سیوم بنو اسد بودند و رئیس ایشان طلحة بن خویلد. این طلعة در حیات مصطفی در آخر عهد وی دعوی پیغامبری کرد، و پس از وفات مصطفی روزگاری در آن ردّت بماند و ابو بکر صدیق خالد ولید را با لشکری بجنگ وی فرستاد، وی بهزیمت شد، روی به شام نهاد، و در بنی حنیفه گریخت، پس مسلمان گشت و حسن اسلامه. اما آن هفت گروه که پس از وفات مصطفی در خلافت ابو بکر صدّیق مرتد گشتند یکی قراره بود، رئیس ایشان عیینة بن حصن. دوم غطفان امیر ایشان قرة بن سلمه. سیوم بنو سلیم سر ایشان العجاه بن عبد یالیل. چهارم بنو یربوع مهتر ایشان مالک بن نویره.

پنجم طائفه‌ای از بنی تمیم و سر ایشان زنی بود که او را سجاحه بنت المنذر میگفتند دعوی پیغامبری کرد و خود را بزنی به مسیلمة الکذّاب داد. ششم فرقه کنده بود رئیس ایشان الاشعث بن قیس. هفتم بنو بکر بن وائل بودند در زمین بحرین، و پیشرو ایشان الحطیم بن زید بود. امّا آن فرقت که در عهد عمر خطاب مرتد گشتند جبلة بن ایهم الغسانی بود و اصحاب وی. و اخبار اهل ردّت و قصه ایشان در تواریخ مشهور است، و شرح آن اینجا احتمال نکند.

فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ این قوم ابو بکر صدّیق است و خالد ولید، و سپاه اسلام و غازیان امّت که با اهل ردّت جنگ کردند و دین حقّ را نصرت دادند. چون ابو بکر صدّیق بقتال ایشان بیرون آمد، و لشکر جمع کرد، ساز جنگ بساخت، عمر خطاب گفت: کیف تقاتل النّاس و قد قال رسول اللَّه (ص): «امرت ان أقاتل النّاس حتی یقولوا لا اله الا اللَّه، فاذا قالوا عصموا منّی دماءهم و اموالهم الا بحقّها، و حسابهم علی اللَّه».

فقال ابو بکر: هذا من حقّها، و اللَّه لأقاتلنّ من فرق بین الصلاة و الزکاة، و الّذی نفسی بیده لو منعونی عقالا او عناقا ممّا کانوا یؤدونها الی رسول اللَّه، لقاتلتهم علیها. قال عمر: فلمّا رأیت اللَّه شرح صدر ابی بکر لقتالهم، عرفت انّه الحقّ. قالوا: و أمّر علی النّاس خالد بن الولید، و قال: اذا غشیتم دارا من دور النّاس، فسمعتم فیها اذانا للصلاة، فأمسکوا عنها، و ان لم تسمعوا اذانا فشنّوا الغارة.

مجاهد گفت: این قوم اهل یمن‌اند که مصطفی (ص) ایشان را گفته: «اتاکم اهل الیمن هم الین قلوبا و ارقّ افئدة، و الایمان یمان و الحکمة یمانیة».

و گفته‌اند که: رسول خدا را ازین آیت پرسیدند، سلمان ایستاده بود، دست مبارک خود بر دوش وی نهاد، گفت: «هذا و ذووه، و لو کان الدّین معلّقا بالثریا لنا له رجال من ابناء فارس، و فیهم نزلت: و ان یتولّوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم».

و من الاخبار الواردة فی المحبّة ما روی انس بن مالک عن النّبی (ص)، قال: «ثلاث من کن فیه وجد طعم الایمان: من کان اللَّه و رسوله احبّ الیه ممّا سواهما، و من کان یحبّ المرء لا یحبّه الا اللَّه، و من کان أن یلقی فی النار احبّ الیه من ان یرجع الی الکفر، بعد اذ أنقذه اللَّه منه».

و قال (ص): «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاءه، و من کره لقاء» اللَّه کره اللَّه لقاءه».

و قال: «انّ اللَّه اذا احبّ عبدا دعا جبرئیل فقال: انّی احبّ فلانا فاحبّه، قال: فیحبّه جبرئیل، ثمّ ینادی فی السّماء فیقول: انّ اللَّه یحبّ فلانا فاحبّوه، فیحبّه اهل السّماء، ثمّ یوضع له القبول فی الارض».

و عن انس انّ رجلا قال یا رسول اللَّه متی السّاعة؟ قال: «ویلک و ما اعددت لها»؟ قال: ما اعددت لها الا انّی احبّ اللَّه و رسوله. قال: «انت مع من احببت»، و قال: «انّ اللَّه عز و جل اذا احبّ عبدا القی حبّه فی الماء، من شرب من ذلک الماء احبّه»، و قال: «اذا احبّ اللَّه عبدا حماه الدّنیا کما یظلّ یحمی احدکم سقیمه الماء، و اذا احبّ اللَّه عبدا استعمله»، قیل: یا رسول اللَّه و کیف یستعمله؟ قال: «یحبّب الیه طاعته و یوفّقه لها».

و فی بعض کتب اللَّه: «عبدی! أنا و حقّک لک محبّ، فبحقّی علیک کن لی محبّا».

قوله: أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ یعنی باللین و الرّحمة، أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ بالغلظة. همانست که جای دیگر گفت: أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. یقال دابّة ذلول بیّنة الذّل (بکسر الذّال)، اذا کان لیّنا سهل القیاد، و الذّل بکسر الذّال خلاف الذلّ بالضم، لانّ الاول اللین و الانقیاد، و الثّانی الهوان و الاستخفاف. میگوید: مؤمنانرا متواضع‌اند فروتن و نرم پهلو و چرب سخن، کقوله تعالی: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً با مؤمنان چنین‌اند امّا بر کافران درشت‌اند و تند و تیز، چنان که ددان بیابان در فریسه خویش افتند، ایشان در کافران و بی‌دینان افتند، و با ایشان بکوشند، اینست که رب العزة گفت: یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ، نه چون منافقان‌اند که مراقبت کافران میکنند و از ملامت ایشان میترسند.

قال ابو ذر: «اوصانی رسول اللَّه (ص) بسبع: بحبّ المساکین و الدّنوّ منهم، و أن اصل رحمی و ان جفونی، و أن انظر الی من هو دونی و لا انظر الی من هو فوقی، و أن اقول الحق و ان کان مرّا، و ان لا اخاف فی اللَّه لومة لائم، و ان لا اسئل النّاس شیئا، و أن استکثر من قول لا حول و لا قوّة الا باللّه».

ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ ای محبّتهم للَّه و لین جانبهم للمسلمین، و شدتهم علی الکافرین تفضّل من اللَّه علیهم...

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ای انّما والیکم و موالیکم و متولیکم اللَّه و رسوله.

ولی و مولی در لغت عرب هر دو یکیست. یقول تعالی: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا، و قال فی موضع آخر: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و معناهما واحد، و فی الخبر: من کنت مولاه فعلی مولاه‌

یعنی فی ولایة الدّین، و هی اجلّ الولایات. گفته‌اند: ولایت اینجا بمعنی اتصال است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» و «مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا» لانّه جلّ و عزّ قد وصلهم برحمته و هو یلی امورهم، و یختصّهم بالرّحمة دون غیرهم. میگوید: مؤمنان‌اند که برحمت اللَّه مخصوص‌اند، و با خدای پیوند دوستی دارند، و خدای کارساز و همدل و یار ایشان، و همچنین‌ «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».

میگوید: هر که مرا در دین و اعتقاد با وی پیوند است و دوستی، علی را با وی پیوند است و دوستی، و این شرف و فضل علی (ع) را گفت.

و من فضائل علی (ع) ما روی عمران بن حصین انّ النّبی (ص) قال: «انّ علیّا منّی و انا منه، و هو ولیّ کل مؤمن بعدی».

و عن ابن عمر قال: «آخی رسول اللَّه (ص) بین اصحابه، فجاء علیّ تدمع عیناه، هذا علی ولیّکم، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، فقال آخیت بین اصحابک و لم تؤاخ بینی و بین احد؟ فقال رسول اللَّه (ص): «انت اخی فی الدّنیا و الآخرة»، و قال: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه، لا نبیّ بعدی».

و روی الرّضا عن آبائه عن علی (ع) قال: «قال لی رسول اللَّه (ص): لیس فی القیامة راکب غیرنا، و نحن اربعة، فقام الیه رجل من الانصار فقال فداک ابی و أمی انت و من؟ قال: أنا علی البراق، و اخی صالح علی ناقة اللَّه الّتی عقرت، و عمّی حمزة علی ناقتی العضباء، و اخی علی علی ناقة من فوق الجنة، و بیده لواء الحمد ینادی: لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه».

و قال (ص): «اذا کان یوم القیامة نودیت من بطنان العرش: نعم الأب ابوک ابراهیم الخلیل، و نعم الاخ اخوک علی بن ابی طالب»!

و عن ابی سعید الخدری قال: نظر رسول اللَّه (ص) فی وجه علیّ بن ابی طالب فقال: «کذب من یزعم انّه یحبّنی و هو یبغضک».

علیّ مرتضی ابن عم مصطفی شوهر خاتون قیامت فاطمه زهرا که خلافت را حارس بود، و اولیا را صدر و بدر بود چنان که نبوت بمصطفی ختم کردند خلافت خلفاء راشدین بوی ختم کردند.

خاتمت نبوّت و خاتمت خلافت هر دو بهم از آدم بمیراث همی آمد عصرا بعد عصر، تا بعهد دولت مصطفی خاتمت نبوت بمیراث بمصطفی رسید، و خاتمت خلافت بعلی مرتضی رسید. رقیب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حکمت بود، اخلاص و صدق و یقین‌ و توکل و تقوی و ورع شعار و دثار وی بود، حیدر کرّار بود، صاحب ذو الفقار بود، سیّد مهاجر و انصار بود. روز خیبر مصطفی گفت: «لأعطینّ هذه الرایة غدا رجلا یفتح اللَّه علی یدیه، یحبّ اللَّه و رسوله، و یحبّه اللَّه و رسوله».

فردا این رایت نصرت اسلام بدست مردی دهم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند.

همه شب صحابه در این اندیشه بودند که فردا علم اسلام و رایت نصرت لا اله الا اللَّه بکدام صدیق خواهد سپرد. دیگر روز مصطفی گفت: «این علی بن ابی طالب»؟

گفتند: یا رسول اللَّه هو یشتکی عینیه، چشمش بدرد است. گفت: او را بیارید. بیاوردند.

زبان مبارک خویش بچشم او بیرون آورد شفا یافت، و نوری نو در بینایی وی حاصل شد، و رایت نصرت بوی داد. علی گفت: «یا رسول اللَّه اقاتلهم حتی یکونوا مثلنا»

ایشان را بتیغ چنان کنم که یا همچون ما شوند یا همه را هلاک کنم. رسول گفت: یا علی آهسته باش، و با ایشان جنگ بر اندازه ناکسی و بی‌قدری ایشان کن، نه بر قدر قوت و هیبت خویش، «یا علی ادعهم الی الاسلام و أخبرهم بما یجب علیهم من حق اللَّه فیه، فو اللَّه لان یهدی اللَّه بک رجلا واحدا خیر لک من أن یکون لک حمر النعم».

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ جابر بن عبد اللَّه گفت: این آیت در شأن مسلمانان اهل کتاب فرو آمد: عبد اللَّه سلام و اسد و اسید و ثعلبه، که رسول خدا ایشان را فرموده بود که با جهودان و ترسایان موالات مگیرید، و ذلک فی قوله: لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ. پس بنی قریظه و نضیر ایشان را دشمن گشتند، و سوگند یاد کردند که با اهل دین محمد نه نشینیم، و نه سخن گوئیم، و نه مبایعت و مناکحت کنیم.

عبد اللَّه سلام برخاست، و اصحاب وی بمسجد رسول خدا آمدند وقت نماز پیشین، و آن قصّه باز گفتند، و از قوم خویش شکایت کردند که چنین سوگندان یاد کردند بهجرت ما، و اکنون نه با ایشان می‌توانیم نشست، و نه با یاران تو یا رسول اللَّه، که خانه‌های ما بس دور است از مسجد، و پیوسته اینجا نمی‌توانیم بود. اکنون تدبیر چیست، که ما در رنجیم. همان ساعت جبرئیل آمد، و این آیت آورد. رسول خدا بر ایشان خواند. ایشان گفتند: رضینا باللّه و برسوله و بالمؤمنین اولیاء. گفته‌اند که: آن ساعت که این آیت فرو آمد، یاران همه در نماز بودند، قومی نماز تمام کرده بودند، قومی در رکوع بودند، قومی در سجود، و در میانه درویشی را دید که در مسجد طواف میکرد، و سؤال میکرد. رسول خدا او را بخود خواند، گفت: «هل اعطاک احد شیئا»؟

هیچ کس هیچ چیز بتو داد؟ گفت: آری آن جوانمرد که در نماز است انگشتری سیمین بمن داد.

گفت: در چه حال بود آنکه بتو داد. گفت: در رکوع بود، اندر نماز اشارت کرد بانگشت، و انگشتری از انگشت وی بیرون کردم. چون بنگرستند علی مرتضی بود.

رسول خدا آیت برخواند، و اشارت بوی کرد: وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ، و برین وجه آیت از روی لفظ اگر چه عام است از روی معنی خاص است، که مؤمنان را بر عموم گفت، و علی بدان مخصوص است، و روا باشد که بر عموم برانند.

و معنی رکوع نماز تطوع بود یعنی که: و هم یصلّون من النوافل. اقامت صلاة یاد کرد، و آن گه راکعون جدا کرد شرف تواضع پیدا کردن را. و رکوع در قرآن جایها از دیگر ارکان نماز مسمّی است، و در آن دو وجه است: یکی آنست بر مذهب عرب که جزئی از چیزی یاد کنند، و بآن کل خواهند، که از رکوع سخن گوید نماز خواهد برین وجه، چنان که مریم را گفت: وَ ارْکَعِی، و چنان که گفت: وَ قُومُوا لِلَّهِ قیام یاد کرد، و گفت: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ سجود یاد کرد و مراد نماز است. دیگر وجه آنست که عرب پیش از اسلام سجود میکردند و قیام، معبود خویش را، و رکوع نشناختند.

رکوع اسلام در افزود. جایی که رکوع مجرد یاد کند بر آن وجه است، چنان که گفت:

وَ ارْکَعُوا، و گفت: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا، و آنجا که گفت حکایت از داود: وَ خَرَّ راکِعاً معنی آن ساجد است در تفسیر، و از بهر آن راکع خواند که ساجد پیشتر برکوع شود پس بسجود، و رکوع در لغت عرب انحناء ظهر است.

وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ هر که پذیرفتاری خود را و دل خود را و نازیدن خود را خدای را گزیند و او را دوست و یار پسندد و رسول را و مؤمنان را، فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ یعنی انصار دین اللَّه هم الغالبون. غالبان ایشانند که مؤمنانند و انصار دین خدااند، یعنی عبد اللَّه سلام و اصحاب وی، که ایشان غالب آمدند، و جهودان و ترسایان مغلوب، که ایشان را کشتند، و گروهی از خان و مان و اوطان آواره کردند.

۸ - النوبة الاولى: قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ جهودان و ترسایان را بدوستان مدارید،، بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ایشان دوستان یکدیگرند، وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ و هر که ایشان را همدل دارد، و بدوستی گیرد از شما، فَإِنَّهُ مِنْهُمْ وی از ایشانست.۸ - النوبة الثالثة: قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ جلیل و جبار، خداوند بزرگوار، دانای بر کمال، عزیز و ذو الجلال، به نداء کرامت بندگان را میخواند، و از روی لطافت ایشان را مینوازد، و بنعت رأفت و رحمت روی دل ایشان از اغیار با خود میگرداند، و میگوید: بیگانه را بدوست مگیرید، و دشمن را بصحبت خود مپسندید. دوست که گیرید، و یار که گیرید خدای را پسندید، در کار خدا دوست گیرید، و در دین خدا یار پسندید. حقائق ایمان که جویید از موالات اولیاء اللَّه جویید و معادات اعداء دین. مصطفی (ص) گفت: «اوثق عری الایمان الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه».

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ هر چند که حکم این آیت بر عموم است که البته هیچ مؤمن را نیست که با جهودان و ترسایان موالات گیرد، چنان که آنجا گفت: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، جای دیگر گفت: لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ، اما علی الخصوص نزول این آیت را سببی هست، و علما در آن مختلف‌اند. عطیّة بن سعید العوفی و زهری گفتند: سبب آن بود که روز بدر چون آن هزیمت و شکستگی بر کافران افتاد، جماعتی مسلمانان با قومی جهودان که نزدیکان و دوستان ایشان بودند میگفتند ایمان آرید، پیش از آنکه شما را روزی دیگر چون روز بدر پیش آید، و آن گه خود هیچ بر جای نمانید. مالک بن الضیف که از جهودان بود جواب داد که: شما بدان غره گشتید که جمعی از قریش بکشتید، از آنکه ایشان را در جنگ و تدبیر آن علم نبود، و ساز آن کار نداشتند، اگر ما را روزی پیش آید بینید که شما را بر ما دست نبود، و ما به آئیم.
هوش مصنوعی: این آیه به مؤمنان گوشزد می‌کند که نباید یهودیان و مسیحیان را به عنوان دوستان نزدیک خود انتخاب کنند. در واقع، این حکم کلی است و هیچ مؤمنی نباید با کافران دوستی نزدیک داشته باشد. برخی از علما معتقدند که این آیه به خاطر واقعه‌ای در جنگ بدر نازل شده است. در آن زمان، برخی از مسلمانان به یهودیان که نزدیکانشان بودند، گفتند که ایمان بیاورند تا در برابر خطرات مقاومت کنند. اما یک یهودی به نام مالک بن ضیف به آنها پاسخ داد که پیروزی آنها در جنگ بدر به دلیل نداشتن تجربه و آمادگی قریشی‌ها بوده و اگر رویارویی دیگری پیش آید، آنها نمی‌توانند بر یهودیان غلبه کنند.
عبادة بن الصامت الخزرجی گفت: یا رسول اللَّه مرا دوستان‌اند ازین جهودان گروهی که عدد ایشان فراوان است، و شوکت ایشان و قوت ایشان تمام است، و سلاح ایشان بسیار، اما از ایشان یاری نمیخواهم و دوستان نمیگیرم، و موالات ایشان نمیخواهم، که یار و دوست من جز خدای و رسول نیست. عبد اللَّه ابی سلول گفت: من باری موالات جهودان و دست با ایشان یکی داشتن و با ایشان پناهیدن فرو نگذارم، که از دوائر و نوائب میترسم، روزگار و حال و دولت گردان است، نباید که حال بر ما بگردد و ما را بایشان حاجت بود. رسول خدا گفت: اگر حاجت بود ترا با ایشان حاجت بود نه عباده را، و موالات با ایشان تراست نه وی را. عبد اللَّه منافق گفت: پس من این می‌پذیرم، و روا میدارم. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.
هوش مصنوعی: عباده بن الصامت خزرجی از رسول خدا درخواست می‌کند که او دوستانی از میان یهودیان دارد که تعدادشان زیاد و قدرت و سلاحشان فراوان است، اما او از آنها یاری نمی‌خواهد و تنها خدای خویش و رسولش را دوست می‌داند. در این میان، عبد الله ابی سلول که فردی منافق است، اظهار می‌دارد که او هرگز از یهودیان فاصله نمی‌گیرد و با آنها همکاری خواهد کرد، زیرا از مشکلات و سختی‌های زمانه می‌ترسد. رسول خدا به او پاسخ می‌دهد که اگر نیاز و حاجتی باشد، این نیاز به او مربوط است و عباده نیازی به یهودیان ندارد. در نهایت، عبد الله به این موضوع می‌رسد و آن را قبول می‌کند، و در این باره آیه‌ای از سوی خداوند نازل می‌شود.
سدی گفت: نزول این آیت بعد از واقعه احد بود، قومی مسلمانان از مشرکان بترسیدند. یکی گفت: من بر جهودان روم، و از ایشان امان خواهم، تا ایمن گردم.
هوش مصنوعی: سدی بیان کرد که این آیه بعد از واقعه احد نازل شده است. گروهی از مسلمانان از مشرکان ترسیده بودند. یکی از آنها گفت که می‌خواهد به یهودیان روم برود و از آنها امان بگیرد تا در امان باشد.
دیگری گفت: من بزمین شام شوم. از ایشان زینهار و پیمان ستانم. رب العالمین این آیت فرستاد، و هر دو را از آن موالات جهودان و ترسایان باز زد، آن گه گفت: بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ این جهودان و ترسایان و منافقان دوستان یکدیگرند، نصرت میدهند یکدیگر را، و بر مخالفت مسلمانان دست یکی میدارند، بو موسی اشعری، عمر خطاب را گفت: مرا دبیری نصرانی است. عمر گفت: قاتلک اللَّه! الا اتخذت حنیفا، اما سمعت قول اللَّه: لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ؟ بو موسی گفت: مرا با دین وی چه کار، مرا دبیری وی بکار است نه دین وی. عمر گفت: «لا اکرمهم اذ اهانهم اللَّه، و لا أعزهم اذ أذلّهم اللَّه، و لا ادینهم اذ اقصاهم اللَّه».
هوش مصنوعی: یکی گفت: من به زمین شام می‌روم. از آن‌ها درخواست امنیت و پیمان می‌کنم. پروردگار جهان این آیه را نازل کرد و هر دوی آن‌ها را از دوستی با یهودیان و مسیحیان برحذر داشت. سپس فرمود: «بعضی از آن‌ها دوستان یکدیگرند.» یعنی یهودیان و مسیحیان و منافقان همگی با یکدیگر دوستی دارند و به یکدیگر کمک می‌کنند و در مقابله با مسلمانان دست به همکاری می‌زنند. سپس شخصی به عمر خطاب گفت که نصرانی‌اش دبیر است. عمر گفت: «خدا تو را هلاک کند! آیا تو حنیف نمی‌گرفتی؟ آیا سخن خدا را نشنیده‌ای که می‌فرماید: یهودیان و مسیحیان را دوستان خود نگیرید؟» او پاسخ داد: «به دین او چه کار دارم، من فقط به کار دبیری‌اش نیاز دارم نه به دینش.» عمر گفت: «من آن‌ها را بزرگ نمی‌شمارم زمانی که خداوند آن‌ها را کوچک کرده است و عزتی به آن‌ها نمی‌دهم زمانی که خداوند آن‌ها را ذلیل کرده است و دین آنان را نمی‌پذیرم زمانی که خداوند آن‌ها را از خود دور کرده است.»
وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ فی معصیة اللَّه و سخطه و عذابه یوم القیامة، هر که ایشان را گزیند، و یاری دهد، و بدوستی گیرد، فردا در قیامت با ایشان است در سخط و عذاب خدا. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ هر چه در قرآن از این لفظ است در ظالم و در فاسق، معنی آنست که اللَّه سازنده کار ایشان نیست. وجهی دیگر است که هر چه در آن لا یهدی است معنی آن ظالم و فاسق، و جز از آن کافر است. میگوید: راهنمایی نیست آن کس را که در علم اللَّه کافری راست یعنی: الکافرین فی علمه.
هوش مصنوعی: هر کسی که به این افراد نزدیک شود و از آنها حمایت کند و با آنها دوستی کند، در روز قیامت در عذاب و خشم خداوند با آنها خواهد بود. خداوند گروه‌های ظالم را هدایت نمی‌کند و اشاره به این دارد که هیچ کدام از آن‌ها در نظر خداوند در مسیر درست قرار ندارند. در واقع، این آیات تأکید می‌کند که خداوند کسانی را که فاسق و ظالم هستند، راهنمایی نمی‌کند و افرادی که در علم خداوند کافرند، از هدایت بی‌بهره خواهند ماند.
فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مرض ایدر شک است، و نفاق در دین، و در شأن عبد اللَّه ابی سلول است و اصحاب وی. یُسارِعُونَ فِیهِمْ یعنی فی مودّة اهل الکتاب و معاونتهم علی المسلمین بالقاء الاخبار الیهم. میگوید: این منافقان در صحبت جهودان میشتابند، و با ایشان موالات میگیرند، و میگویند که: از گردش روزگار میترسیم که بر محمد جای شکستگی افتد، و کار وی بسر نشود، یا خشک سالی و قحطی در پیش آید، و بنعمت ایشان ما را حاجت بود، یا از دشمنی رنجی رسد که بمعاونت ایشان محتاج باشیم، پس با ایشان انبوه باشیم و با ایشان پناهیم روز حاجت را. تمّ کلامهم، اینجا سخن ایشان تمام شد.
هوش مصنوعی: در این متن به افرادی اشاره می‌شود که در دل‌هایشان بیماری و نفاق وجود دارد و به عبدالله ابی سلول و دوستانش تعلق دارند. این افراد به سرعت به سوی یهودیان می‌روند و با آنان رابطه دوستانه برقرار می‌کنند و به نوعی به آنها کمک می‌کنند تا مسلمانان را در موقعیت‌های مختلف تحت فشار قرار دهند. آن‌ها از ترس تغییر وضعیت به محمد و احتمال شکست او، یا بروز خشکسالی و قحطی به یاری یهودیان نیاز دارند. در نتیجه، تصمیم می‌گیرند که به یهودیان نزدیک شوند و در روزهایی که به کمک نیاز دارند، به آنها پناه ببرند. اینجا سخن آن‌ها به پایان می‌رسد.
فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ واجب است از خدای تعالی بر وعده‌ای که مؤمنانرا داده است، که مسلمانان را بر کافران ظفر دهد و نصرت کند بر مخالفان دین، و فتح آرد یعنی فتح مکه، «او امر من عنده» یا کاری برسازد از نزدیک خویش، و آن سه چیز است: تذلیل جهودان و کشف منافقان و هزیمت مشرکان. فَیُصْبِحُوا عَلی‌ ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ پس چون اللَّه تعالی مؤمنان را فتح و نصرت داد، و جهودان خوار گشتند، آن منافقان از آنچه در دل داشتند که با ایشان موالات کنند و خبرها بایشان افکنند، پشیمان شدند، و مؤمنان گفتند: «أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» این جهودان آنند که سوگند میخورند با منافقان که ما با شماایم. حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ آن امیدهای منافقان و آن پناهیدن ایشان باطل شد. و اگر گویی هؤُلاءِ منافقان‌اند، و لَمَعَکُمْ کاف و میم جهودان‌اند، وجهی دارد، و قول پیشینه به است که کاف و میم بر منافقان نهی و هؤلاء بر جهودان. و روا باشد که هؤلاء منافقان باشند و معکم.
هوش مصنوعی: خدا وعده داده که مؤمنان را یاری کند و مسلمانان را بر کافران پیروز کند و آنان را در برابر مخالفان دین نصرت دهد. این نصرت می‌تواند به فتح مکه مربوط باشد و به معنای انجام کارهایی از جانب خدا است که شامل خوار کردن یهودیان، شناسایی منافقان و شکست مشرکان می‌شود. وقتی خداوند مؤمنان را یاری کند و یهودیان خوار شوند، منافقان که در دل با آنان همکاری داشتند، پشیمان خواهند شد. در این شرایط، مؤمنان متوجه می‌شوند که این یهودیان همان کسانی هستند که سوگند می‌خورند که با منافقان هستند. امیدها و پشتیبانی‌های منافقان به یأس تبدیل می‌شود و اعمالشان بی‌نتیجه می‌ماند. همچنین ممکن است این افراد به عنوان منافقان شناخته شوند و یهودیان را هم در نظر داشته باشند.
مؤمنان، یعنی که مؤمنان گفتند آن گه که سرّ منافقان آشکارا شد که: این منافقان ایشانند که سوگندان یاد کردند بایمان مغلّظه که ما مؤمنانیم، و یار ایشانیم بر هر که مخالف ایشان است، رب العالمین گفت: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ بطل کل خیر عملوه بکفرهم، فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ صاروا الی النّار و ورث المؤمنون منازلهم من الجنة.
هوش مصنوعی: مؤمنان وقتی متوجه شدند که نیت واقعی منافقان فاش شده است، به این نتیجه رسیدند که این منافقان کسانی هستند که با قسم‌های جدی ادعا کردند که مؤمن هستند و از مؤمنان حمایت می‌کنند در برابر هر کسی که با آن‌ها مخالف باشد. اما خداوند فرمود: اعمال آن‌ها باطل شده است و همه کارهای خوبی که انجام داده‌اند به خاطر کفرشان بی‌اثر گشته است، به همین دلیل آن‌ها دچار زیان شدند و به جهنم رفتند، در حالی که مؤمنان خانه‌های آن‌ها را در بهشت به ارث بردند.
یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا بی واو قراءت حجازی و شامی است، باقی همه بواو خوانند، و یقول بنصب لام ابو عمرو خواند، و یقول عطف است بر فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ، یعنی: و عسی ان یقول. باقی برفع لام خوانند بر استیناف، ای: و یقول الّذین امنوا.
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که واژه «یَقُولُ» به دو صورت خوانده می‌شود. برخی از قاریان، مانند قاریان حجازی و شامی، آن را با حرف «واو» تلفظ می‌کنند، در حالی که بقیه با حرف «واو» می‌خوانند. همچنین، «یقول» به صورت منصوب توسط ابوعمرو خوانده می‌شود. این واژه به معنای پیوستگی با عبارت «فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ» است، به این معنا که «و شاید بگوید». دیگران نیز آن را به صورت رفع می‌خوانند که در این حالت، جمله جدیدی آغاز می‌شود و به صورت «و یقول الّذین امنوا» تعبیر می‌شود.
قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ مدنی و شامی یرتدد بتخفیف خوانند دال اول بکسر و دال دوم ساکن، باقی بتشدید خوانند بیک دال، و معنی هر دو یکسانست، دو لغت است بیک معنی، تخفیف و اظهار لغت اهل حجاز، و تشدید و ادغام لغت تمیم، و مثله قوله: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ، و قوله وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ.
هوش مصنوعی: آیه‌ای که اشاره شده، خطاب به مؤمنان است و از آن‌ها می‌خواهد که اگر کسی از شما از دین خود برگشت، به یاد داشته باشند که این موضوع در دو لهجه مختلف عربی بیان شده است. در یکی از لهجه‌ها، با تغییراتی در تلفظ حروف، کلمه به حالت خاصی خوانده می‌شود و در لهجه دیگر به صورت دیگری. این تفاوت‌ها در حقیقت دو نوع بیان یک مفهوم واحد هستند و به نوعی نشان‌دهنده ویژگی‌های گویش‌های مختلف در زبان عربی است. به طور کلی، این آیه به تأکید بر اهمیت وفاداری به دین اشاره دارد و نشان می‌دهد که برگشت از دین، موضوعی جدی و قابل توجه است.
و این آیت اشارت فرا اهل ردّت است، ایشان که پس از وفات مصطفی (ص) مرتد گشتند، و این دلیل است بر اعجاز قرآن و صحّت نبوت مصطفی که اخبار از غیب است، و چنان که خبر داد چنان آمد.
هوش مصنوعی: این آیه به افرادی اشاره دارد که بعد از فوت پیامبر (ص) از دین برگشتند. این موضوع نشان‌دهنده اعجاز قرآن و صحت نبوت پیامبر است، زیرا قرآن به ما اخباراتی از آینده می‌دهد که دقیقاً طبق آنچه پیش‌بینی شده، اتفاق افتاده است.
و بر جمله اهل ردّت یازده نفر بودند: سه در عهد مصطفی در آخر عمر وی، و هفت در عهد ابو بکر صدّیق، و یکی در عهد عمر خطاب. اما آن سه نفر که مرتد گشتند بروزگار مصطفی (ص) در آخر عهد وی، بنو مدحج بودند، و رئیس ایشان اسود الکذاب بود، مردی کاهن مشعبذ که در یمن وطن داشتی، و دعوی پیغامبری کرد، و عمّال رسول خدا را از یمن بیرون کرد. پس خدای تعالی وی را هلاک کرد بدست فیروز الدیلمی، و ذلک انّه بیّته و قتله علی فراشه، فقال النبی (ص) و هو بالمدینة قتل الاسود البارحة رجل مبارک.
هوش مصنوعی: در میان کسانی که به ردّت برگشتند، یازده نفر وجود داشتند: سه نفر در دوران پیامبر (ص) در آخر عمر ایشان، هفت نفر در دوران ابوبکر صدیق و یک نفر در دوران عمر بن خطاب. سه نفری که در زمان پیامبر مرتد شدند، از طایفه بنو مدحج بودند و رهبری آن‌ها بر عهده اسود الکذاب بود. او مردی کاهن و تردست بود که در یمن به دنیا آمده و ادعای پیامبری کرد و نمایندگان پیامبر (ص) را از یمن بیرون راند. اما خداوند او را به دست فیروز دیلمی هلاک کرد، زیرا او را در بسترش کشت. پیامبر (ص) در مدینه فرمود: "دیروز اسود را مردی مبارک کشت."
قیل: و من هو؟ قال: فیروز، و در روایت دیگر گفتند: فاز فیروز، فبشّر صلّی اللَّه علیه و سلم اصحابه بهلاک الاسود. فرقه دوم بنو حنیفه بودند در یمامه و رئیس ایشان مسیلمة بن حبیب ابو المنذر الکذاب الحنفی که دعوی پیغامبری کرد اندر یمامه، و برسول خدا نبشت: من مسیلمة رسول اللَّه الی محمد رسول اللَّه، اما بعد فان الارض نصفها لک و نصفها لی. و رسول خدا جواب نبشت: «من محمد رسول اللَّه الی مسیلمة الکذاب، امّا بعد ف إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».
هوش مصنوعی: شخصی به نام فیروز به عنوان برنده شناخته شد و پیامبر (ص) به یارانش خبر داد که دشمنانشان شکست خورده‌اند. گروه دوم، بنو حنیفه بودند که در یمامه زندگی می‌کردند و رهبری آن‌ها بر عهده مسیلمة بن حبیب معروف به «ابو المنذر» بود. او ادعای پیامبری کرد و نامه‌ای به پیامبر اسلام نوشت و در آن گفت که نیمی از زمین متعلق به او و نیمی دیگر به پیامبر است. پیامبر نیز در پاسخ نامه‌ای نوشت و با صراحت اعلام کرد که زمین برای خداست و او به بندگانش که بخواهد آن را ارث می‌دهد و سرانجام برای پرهیزگاران خواهد بود.
پس رسول (ص) از دنیا بیرون شد، و کار مسیلمه در یمامه بالا گرفت یک چندی، آن گه در عهد ابو بکر صدیق بدست خوّات و وحشی کشته شد، تا وحشی میگفت پس از آن: قتلت خیر الناس فی الجاهلیة، و قتلت شرّ النّاس فی الاسلام. و فرقه سیوم بنو اسد بودند و رئیس ایشان طلحة بن خویلد. این طلعة در حیات مصطفی در آخر عهد وی دعوی پیغامبری کرد، و پس از وفات مصطفی روزگاری در آن ردّت بماند و ابو بکر صدیق خالد ولید را با لشکری بجنگ وی فرستاد، وی بهزیمت شد، روی به شام نهاد، و در بنی حنیفه گریخت، پس مسلمان گشت و حسن اسلامه. اما آن هفت گروه که پس از وفات مصطفی در خلافت ابو بکر صدّیق مرتد گشتند یکی قراره بود، رئیس ایشان عیینة بن حصن. دوم غطفان امیر ایشان قرة بن سلمه. سیوم بنو سلیم سر ایشان العجاه بن عبد یالیل. چهارم بنو یربوع مهتر ایشان مالک بن نویره.
هوش مصنوعی: پس از وفات پیامبر، مسیلمه در یمامه قدرت بیشتری پیدا کرد و مدتی در این وضعیت باقی ماند. اما در دوران خلافت ابوبکر صدیق، او به دست خوّات و وحشی کشته شد. وحشی پس از آن می‌گفت: "من بهترین مردم را در دوران جاهلیت کشتم و بدترین مردم را در اسلام." گروه‌هایی مانند قبیله بنی اسد در این دوران وجود داشتند و رهبری آن‌ها با طلحه بن خویلد بود. طلحه در زمان حیات پیامبر ادعای پیامبری کرد و پس از فوت پیامبر، مدتی در ارتداد باقی ماند تا اینکه ابوبکر صدیق خالد بن ولید را برای جنگ با او فرستاد. در این نبرد، مسیلمه شکست خورد و به شام فرار کرد و در قبیله بنی حنیفه پناه برد، اما بعداً مسلمان شد و به خوبی اسلام را پذیرفت. علاوه بر او، هفت گروه دیگر نیز پس از فوت پیامبر در دوران خلافت ابوبکر مرتد شدند که برخی از آن‌ها شامل قبیله قُرَة، غطفان، بنی سلیم و بنی یربوع بودند.
پنجم طائفه‌ای از بنی تمیم و سر ایشان زنی بود که او را سجاحه بنت المنذر میگفتند دعوی پیغامبری کرد و خود را بزنی به مسیلمة الکذّاب داد. ششم فرقه کنده بود رئیس ایشان الاشعث بن قیس. هفتم بنو بکر بن وائل بودند در زمین بحرین، و پیشرو ایشان الحطیم بن زید بود. امّا آن فرقت که در عهد عمر خطاب مرتد گشتند جبلة بن ایهم الغسانی بود و اصحاب وی. و اخبار اهل ردّت و قصه ایشان در تواریخ مشهور است، و شرح آن اینجا احتمال نکند.
هوش مصنوعی: در میان طایفه‌های مختلف، پنجمی از بنی تمیم بود که رهبری آن‌ها را زنی به نام سجاحه بنت المنذر بر عهده داشت. او ادعای پیامبری کرد و خود را به مسیلمة الکذاب مرتبط دانست. همچنین یک طایفه دیگر به نام کنده وجود داشت که الاشعث بن قیس رهبری آن‌ها را بر عهده داشت. طایفه‌ای دیگر از بنی بکر بن وائل در منطقه بحرین ساکن بودند که الحطیم بن زید پیشرو آن‌ها بود. اما آن گروهی که در زمان عمر بن خطاب دچار ارتداد شدند، جبلة بن ایهم الغساسین و یاران او بودند. اطلاعات مربوط به اهل ردّت و وقایع آن‌ها در تاریخ‌ها به خوبی ثبت شده است و توضیح آن‌ها در اینجا ممکن نیست.
فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ این قوم ابو بکر صدّیق است و خالد ولید، و سپاه اسلام و غازیان امّت که با اهل ردّت جنگ کردند و دین حقّ را نصرت دادند. چون ابو بکر صدّیق بقتال ایشان بیرون آمد، و لشکر جمع کرد، ساز جنگ بساخت، عمر خطاب گفت: کیف تقاتل النّاس و قد قال رسول اللَّه (ص): «امرت ان أقاتل النّاس حتی یقولوا لا اله الا اللَّه، فاذا قالوا عصموا منّی دماءهم و اموالهم الا بحقّها، و حسابهم علی اللَّه».
هوش مصنوعی: پس به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها نیز او را دوست دارند. این قوم شامل ابوبکر صدیق و خالد بن ولید و سپاه اسلام و مجاهدان امتی است که با اهل ردّه جنگیدند و دین حق را یاری کردند. وقتی ابوبکر صدیق به جنگ ایشان رفت و سپاهی جمع کرد و آماده نبرد شد، عمر خطاب گفت: چگونه می‌خواهی به جنگ مردم بروی، در حالی که رسول خدا (ص) فرمود: «من مأمور شدم تا با مردم بجنگم تا بگویند لا اله الا اللَّه و زمانی که گفتند، خون و اموالشان از من حفظ می‌شود مگر به حق آن‌ها، و حسابشان بر عهده خداست».
فقال ابو بکر: هذا من حقّها، و اللَّه لأقاتلنّ من فرق بین الصلاة و الزکاة، و الّذی نفسی بیده لو منعونی عقالا او عناقا ممّا کانوا یؤدونها الی رسول اللَّه، لقاتلتهم علیها. قال عمر: فلمّا رأیت اللَّه شرح صدر ابی بکر لقتالهم، عرفت انّه الحقّ. قالوا: و أمّر علی النّاس خالد بن الولید، و قال: اذا غشیتم دارا من دور النّاس، فسمعتم فیها اذانا للصلاة، فأمسکوا عنها، و ان لم تسمعوا اذانا فشنّوا الغارة.
هوش مصنوعی: ابوبکر گفت: این حق اوست و به خدا قسم، هر کس بین نماز و زکات جدایی بیندازد، با او می‌جنگم. و آن کس که جانم به دست اوست، اگر بخواهند حتی یک بند یا نشانه‌ای را که آنها به پیامبر می‌دادند، از آنها بگیرند، برای آن با آنها می‌جنگم. عمر گفت: وقتی دیدم خداوند دل ابوبکر را برای جنگ با آنها گشاده کرده است، فهمیدم که این حق است. سپس گفتند: خالد بن ولید را بر مردم امیر کردند و گفتند: اگر به خانه‌ای از مردم هجوم بردید و در آنجا اذان نماز را شنیدید، از آنجا بگذرید و اگر اذانی نشنیدید، حمله کنید.
مجاهد گفت: این قوم اهل یمن‌اند که مصطفی (ص) ایشان را گفته: «اتاکم اهل الیمن هم الین قلوبا و ارقّ افئدة، و الایمان یمان و الحکمة یمانیة».
هوش مصنوعی: مجاهد گفت: این گروه، اهل یمن هستند که پیامبر (ص) درباره‌شان فرمود: «این‌ها آمده‌اند و دل‌هایشان نرم و روحشان لطیف است، و ایمان از یمن می‌آید و حکمت نیز یمانی است».
و گفته‌اند که: رسول خدا را ازین آیت پرسیدند، سلمان ایستاده بود، دست مبارک خود بر دوش وی نهاد، گفت: «هذا و ذووه، و لو کان الدّین معلّقا بالثریا لنا له رجال من ابناء فارس، و فیهم نزلت: و ان یتولّوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم».
هوش مصنوعی: روایت شده که از پیامبر خدا درباره این آیه سوال کردند. سلمان در آنجا ایستاده بود و پیامبر دست مبارک خود را بر دوش او گذاشت و گفت: «این شخص و خانواده‌اش، و اگر دین به ستاره ثریا نیز آویخته باشد ما مردانی از فرزندان فارس داریم که آن را به دست خواهند آورد.» و سپس به آیه‌ای اشاره کرد که می‌گوید: «اگر آنان برگردند، قومی دیگر را جایگزین آن‌ها می‌کند که مانند آن‌ها نخواهند بود.»
و من الاخبار الواردة فی المحبّة ما روی انس بن مالک عن النّبی (ص)، قال: «ثلاث من کن فیه وجد طعم الایمان: من کان اللَّه و رسوله احبّ الیه ممّا سواهما، و من کان یحبّ المرء لا یحبّه الا اللَّه، و من کان أن یلقی فی النار احبّ الیه من ان یرجع الی الکفر، بعد اذ أنقذه اللَّه منه».
هوش مصنوعی: در احادیث مربوط به محبت، انس بن مالک از پیامبر (ص) نقل کرده است که فرمودند: «کسی که این سه ویژگی را داشته باشد، طعم ایمان را می‌چشد: اول کسی که محبت خدا و پیامبر برایش از هر چیز دیگری بیشتر باشد، دوم کسی که محبت دیگران را تنها برای خدا انجام دهد و سوم کسی که دوست داشته باشد که به آتش دوزخ بیفتد، اما بازگشت به کفر را هرگز نخواهد پذیرفت، پس از آنکه خدا او را از آن نجات داده است.»
و قال (ص): «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاءه، و من کره لقاء» اللَّه کره اللَّه لقاءه».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) فرمودند: «هر کسی که دوست داشته باشد به دیدار خداوند برود، خداوند نیز تمایل به دیدار او دارد و هر کسی که از دیدار خداوند خوشش نیاید، خداوند نیز از دیدار او ناخوشنود است.»
و قال: «انّ اللَّه اذا احبّ عبدا دعا جبرئیل فقال: انّی احبّ فلانا فاحبّه، قال: فیحبّه جبرئیل، ثمّ ینادی فی السّماء فیقول: انّ اللَّه یحبّ فلانا فاحبّوه، فیحبّه اهل السّماء، ثمّ یوضع له القبول فی الارض».
هوش مصنوعی: او گفت: «وقتی خداوند کسی را دوست داشته باشد، به جبرئیل می‌گوید: من فلانی را دوست دارم، تو هم او را دوست بدار. پس جبرئیل نیز او را دوست می‌دارد. سپس جبرئیل در آسمان ندا می‌دهد: خداوند فلانی را دوست دارد، پس شما هم او را دوست بدارید. اینگونه اهل آسمان او را دوست می‌دارند و سپس محبت او در زمین جای می‌گیرد.»
و عن انس انّ رجلا قال یا رسول اللَّه متی السّاعة؟ قال: «ویلک و ما اعددت لها»؟ قال: ما اعددت لها الا انّی احبّ اللَّه و رسوله. قال: «انت مع من احببت»، و قال: «انّ اللَّه عز و جل اذا احبّ عبدا القی حبّه فی الماء، من شرب من ذلک الماء احبّه»، و قال: «اذا احبّ اللَّه عبدا حماه الدّنیا کما یظلّ یحمی احدکم سقیمه الماء، و اذا احبّ اللَّه عبدا استعمله»، قیل: یا رسول اللَّه و کیف یستعمله؟ قال: «یحبّب الیه طاعته و یوفّقه لها».
هوش مصنوعی: یک مرد به پیامبر گفت: "ای رسول خدا، ساعت (قیامت) کی است؟" پیامبر پاسخ داد: "آهسته، تو چه چیزی برای آن آماده کرده‌ای؟" مرد گفت: "تنها چیزی که برای آن آماده کرده‌ام این است که خدا و رسولش را دوست دارم." پیامبر فرمود: "تو با کسی که دوستش داری خواهی بود." همچنین فرمود: "وقتی خداوند عز و جل، بنده‌ای را دوست دارد، محبت او را در دل‌ها می‌اندازد؛ هر کس از آن محبت بنوشد، دوستش خواهد داشت." و همچنین گفت: "اگر خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد، او را در دنیا حفظ می‌کند، مانند اینکه یکی از شما از آب برای بیمار خود محافظت می‌کند. و اگر خداوند بنده‌ای را دوست داشته باشد، او را مورد استفاده قرار می‌دهد." پرسیدند: "ای رسول خدا، چگونه او را مورد استفاده قرار می‌دهد؟" فرمود: "به او طاعتش را محبت می‌آشامد و او را در انجام آن موفق می‌کند."
و فی بعض کتب اللَّه: «عبدی! أنا و حقّک لک محبّ، فبحقّی علیک کن لی محبّا».
هوش مصنوعی: در برخی از کتب آسمانی آمده است: «ای بندم! من و حق تو نسبت به یکدیگر دوست هستیم، پس به حق من بر تو، برای من دوست باش.»
قوله: أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ یعنی باللین و الرّحمة، أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ بالغلظة. همانست که جای دیگر گفت: أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. یقال دابّة ذلول بیّنة الذّل (بکسر الذّال)، اذا کان لیّنا سهل القیاد، و الذّل بکسر الذّال خلاف الذلّ بالضم، لانّ الاول اللین و الانقیاد، و الثّانی الهوان و الاستخفاف. میگوید: مؤمنانرا متواضع‌اند فروتن و نرم پهلو و چرب سخن، کقوله تعالی: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً با مؤمنان چنین‌اند امّا بر کافران درشت‌اند و تند و تیز، چنان که ددان بیابان در فریسه خویش افتند، ایشان در کافران و بی‌دینان افتند، و با ایشان بکوشند، اینست که رب العزة گفت: یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ، نه چون منافقان‌اند که مراقبت کافران میکنند و از ملامت ایشان میترسند.
هوش مصنوعی: آیه به این معناست که مؤمنان نسبت به یکدیگر متواضع و نرم‌خوی هستند و نسبت به کافران سخت و تند. به عبارتی دیگر، مؤمنان در تعامل با یکدیگر مهربان و دل‌سوز هستند، مانند آنچه در آیه‌ای دیگر آمده است که آن‌ها پیروان رحمت‌اند و بر روی زمین با آرامش قدم می‌زنند. اما در مقابل کافران، بسیار سخت و تندخو هستند، به طوری که مانند شکارچیانی که به شکار می‌روند، با کافران مقابله می‌کنند. خداوند همچنین می‌فرماید که آن‌ها در راه خدا مبارزه می‌کنند و از انتقاد دیگران نمی‌ترسند، بر خلاف منافقانی که از ملامت کافران و انتقاد آن‌ها هراسان‌اند.
قال ابو ذر: «اوصانی رسول اللَّه (ص) بسبع: بحبّ المساکین و الدّنوّ منهم، و أن اصل رحمی و ان جفونی، و أن انظر الی من هو دونی و لا انظر الی من هو فوقی، و أن اقول الحق و ان کان مرّا، و ان لا اخاف فی اللَّه لومة لائم، و ان لا اسئل النّاس شیئا، و أن استکثر من قول لا حول و لا قوّة الا باللّه».
هوش مصنوعی: ابو ذر نقل می‌کند که پیامبر (ص) به او هفت توصیه کرده است: اول، محبت به فقرا و نزدیک شدن به آنها؛ دوم، حفظ صله رحم حتی اگر کسى قطع رابطه کرده باشد؛ سوم، توجه به افراد پایین‌تر از خود و خود را با آنها مقایسه نکردن؛ چهارم، بیان حقیقت حتی اگر تلخ باشد؛ پنجم، نترسیدن از انتقاد دیگران در راه خدا؛ ششم، عدم درخواست کمک از مردم؛ و هفتم، ذکر فراوان عبارت «لا حول و لا قوۀ الا باللّه» (هیچ تغییر و نیرویی جز با خدا نیست).
ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ ای محبّتهم للَّه و لین جانبهم للمسلمین، و شدتهم علی الکافرین تفضّل من اللَّه علیهم...
هوش مصنوعی: این آیه به فضل و بخشش خداوند اشاره دارد و بیان می‌کند که محبت و دوستی مؤمنان نسبت به خداوند و نرم‌خویی آنان نسبت به مسلمانان، و همچنین سخت‌گیریشان در برابر کافران، همگی نشانه‌ای از رحمت و بخشش خداوند به ایشان است.
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ای انّما والیکم و موالیکم و متولیکم اللَّه و رسوله.
هوش مصنوعی: تنها ولی و سرپرست شما خداوند و پیامبر اوست.
ولی و مولی در لغت عرب هر دو یکیست. یقول تعالی: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا، و قال فی موضع آخر: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و معناهما واحد، و فی الخبر: من کنت مولاه فعلی مولاه‌
هوش مصنوعی: در زبان عربی، واژه‌های "ولی" و "مولی" هر دو به یک مفهوم اشاره دارند. خداوند در قرآن می‌فرماید: "خدا ولی مؤمنان است" و در جای دیگری می‌گوید: "این به این خاطر است که خدا مولای مؤمنان است". این دو عبارت معنی یکسانی دارند. همچنین در روایتی آمده است: "هر کس که من ولی او هستم، علی ولی اوست".
یعنی فی ولایة الدّین، و هی اجلّ الولایات. گفته‌اند: ولایت اینجا بمعنی اتصال است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» و «مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا» لانّه جلّ و عزّ قد وصلهم برحمته و هو یلی امورهم، و یختصّهم بالرّحمة دون غیرهم. میگوید: مؤمنان‌اند که برحمت اللَّه مخصوص‌اند، و با خدای پیوند دوستی دارند، و خدای کارساز و همدل و یار ایشان، و همچنین‌ «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».
هوش مصنوعی: والی دین به معنای نوعی ارتباط و پیوند است و این امر در بالاترین و شریف‌ترین مراتب قرار دارد. در اینجا، ولایت به معنای همسویی و ارتباط نزدیک با خداوند تفسیر شده است؛ چرا که خداوند ولی مؤمنان است و به آنان محبت می‌کند و با رحمت خود، امورشان را تحت نظر دارد. مؤمنان به رحمت خاص خداوند نائل آمده‌اند و با او در رابطه‌ای دوستانه هستند، به‌گونه‌ای که خداوند حامی و یاور آنهاست. همچنین به عبارتی دیگر اشاره می‌شود که هر کسی که علی (علیه‌السلام) را ولی خود می‌داند، به نوعی به خداوند مرتبط است.
میگوید: هر که مرا در دین و اعتقاد با وی پیوند است و دوستی، علی را با وی پیوند است و دوستی، و این شرف و فضل علی (ع) را گفت.
هوش مصنوعی: می‌گوید: هر کسی که با من در دین و اعتقاد احساس نزدیکی و دوستی داشته باشد، باید بداند که علی هم بر همین اساس با او ارتباط دارد و دوستی‌اش با او نیز در همین راستا است و او از شرافت و فضیلت علی (ع) سخن به میان آورد.
و من فضائل علی (ع) ما روی عمران بن حصین انّ النّبی (ص) قال: «انّ علیّا منّی و انا منه، و هو ولیّ کل مؤمن بعدی».
هوش مصنوعی: حضرت علی (ع) از جمله فضائل و ویژگی‌های برجسته‌ای دارد که در حدیثی از عمران بن حصین نقل شده است. در این حدیث پیامبر (ص) می‌فرماید: «علی (ع) از من است و من از او هستم، و او ولیّ هر مؤمنی بعد از من می‌باشد».
و عن ابن عمر قال: «آخی رسول اللَّه (ص) بین اصحابه، فجاء علیّ تدمع عیناه، هذا علی ولیّکم، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، فقال آخیت بین اصحابک و لم تؤاخ بینی و بین احد؟ فقال رسول اللَّه (ص): «انت اخی فی الدّنیا و الآخرة»، و قال: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه، لا نبیّ بعدی».
هوش مصنوعی: ابن عمر نقل کرده که رسول الله (ص) بین اصحاب خود برادران و دوست‌هایی را ایجاد کرد. علی (ع) با چشمانی اشک‌آلود آمد و گفت: «این کسی است که ولیّ شماست، خدایا او را یاری کن و دشمنانش را هم بیامرز». سپس علی (ع) پرسید: «چرا بین من و هیچ‌کس دیگری برادری برقرار نکردی؟» رسول الله (ص) در پاسخ فرمود: «تو در دنیا و آخرت برادر من هستی». همچنین گفت: «تو نسبت به من از نظر مقام مانند هارون نسبت به موسی هستی، به جز اینکه بعد از من دیگر پیامبری نخواهد بود».
و روی الرّضا عن آبائه عن علی (ع) قال: «قال لی رسول اللَّه (ص): لیس فی القیامة راکب غیرنا، و نحن اربعة، فقام الیه رجل من الانصار فقال فداک ابی و أمی انت و من؟ قال: أنا علی البراق، و اخی صالح علی ناقة اللَّه الّتی عقرت، و عمّی حمزة علی ناقتی العضباء، و اخی علی علی ناقة من فوق الجنة، و بیده لواء الحمد ینادی: لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه».
هوش مصنوعی: امام رضا (ع) از علی (ع) نقل می‌کند که رسول خدا (ص) به او گفت: «در قیامت هیچ کس به جز ما سوار نخواهد بود و ما چهار نفر هستیم.» در این هنگام، مردی از انصار سؤال کرد: «ای کاش فدای تو شوم، پس شما چه کسانی هستید؟» علی (ع) پاسخ داد: «من علی هستم که بر براق هستم، برادرم صالح بر ناقه‌ای از سوی خداوند که او را عقیم کرد، و عموی من حمزه بر ناقه‌ای به نام عضبا سوار است، و برادرم علی بر ناقه‌ای از بهشت سوار است و در دستانش پرچم حمدی است که ندا می‌دهد: «هیچ خدایی جز خدا نیست و محمد (ص) پیامبر خداست».
و قال (ص): «اذا کان یوم القیامة نودیت من بطنان العرش: نعم الأب ابوک ابراهیم الخلیل، و نعم الاخ اخوک علی بن ابی طالب»!
هوش مصنوعی: و گفته شده است که در روز قیامت از زیر عرش ندا داده می‌شود: «پدر تو ابراهیم خلیل، پدر خوبی است و برادر تو علی بن ابی‌طالب نیز برادر خوبی است!»
و عن ابی سعید الخدری قال: نظر رسول اللَّه (ص) فی وجه علیّ بن ابی طالب فقال: «کذب من یزعم انّه یحبّنی و هو یبغضک».
هوش مصنوعی: ابو سعید خدری نقل می‌کند که رسول‌الله (ص) به چهره علی بن ابی طالب نگریست و فرمود: «هر کسی که ادعا کند مرا دوست دارد و در عین حال تو (علی) را دشمن دارد، دروغ می‌گوید».
علیّ مرتضی ابن عم مصطفی شوهر خاتون قیامت فاطمه زهرا که خلافت را حارس بود، و اولیا را صدر و بدر بود چنان که نبوت بمصطفی ختم کردند خلافت خلفاء راشدین بوی ختم کردند.
هوش مصنوعی: علیّ، پسر عموی پیامبر، شوهر فاطمه زهرا، در روز قیامت، نگهبان خلافت بود و در میان اولیا، مقام والایی داشت. همان‌طور که نبوت با پیامبر خاتمه یافت، خلافت خلفای راشدین نیز با او به پایان رسید.
خاتمت نبوّت و خاتمت خلافت هر دو بهم از آدم بمیراث همی آمد عصرا بعد عصر، تا بعهد دولت مصطفی خاتمت نبوت بمیراث بمصطفی رسید، و خاتمت خلافت بعلی مرتضی رسید. رقیب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حکمت بود، اخلاص و صدق و یقین‌ و توکل و تقوی و ورع شعار و دثار وی بود، حیدر کرّار بود، صاحب ذو الفقار بود، سیّد مهاجر و انصار بود. روز خیبر مصطفی گفت: «لأعطینّ هذه الرایة غدا رجلا یفتح اللَّه علی یدیه، یحبّ اللَّه و رسوله، و یحبّه اللَّه و رسوله».
هوش مصنوعی: خاتمه نبوّت و خلافت هر کدام از زمان آدم به ارث رسیده و به تدریج در زمان‌ها منتقل شده‌اند. در نهایت، خاتم نبوّت به مصطفی (پیامبر اسلام) و خاتم خلافت به علی مرتضی (امام اول شیعیان) رسید. علی که در علم و حکمت برتری داشت، همواره امانتداری، صداقت، یقین، توکل، تقوی و ورع را سرلوحه زندگی‌اش قرار داده بود. او به عنوان "حیدر کرّار" شناخته می‌شد و از شمشیر ذو الفقار برخوردار بود. همچنین، او به عنوان سید مهاجر و انصار نیز مورد احترام بود. در روز خیبر، پیامبر فرمود: «فردا این پرچم را به مردی خواهم داد که خداوند فتح را به دستان او عطا خواهد کرد، او خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول هم او را دوست خواهند داشت».
فردا این رایت نصرت اسلام بدست مردی دهم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند.
هوش مصنوعی: فردا این مسئولیت نصرت اسلام را به مردی می‌سپارم که خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند.
همه شب صحابه در این اندیشه بودند که فردا علم اسلام و رایت نصرت لا اله الا اللَّه بکدام صدیق خواهد سپرد. دیگر روز مصطفی گفت: «این علی بن ابی طالب»؟
هوش مصنوعی: تمام شب یاران پیامبر در فکر بودند که فردا علم اسلام و پرچم نصرت خداوند را بر دوش کدامیک از دوستانشان قرار دهند. روز بعد، پیامبر فرمود: «این علی بن ابی‌طالب است».
گفتند: یا رسول اللَّه هو یشتکی عینیه، چشمش بدرد است. گفت: او را بیارید. بیاوردند.
هوش مصنوعی: گفتند: ای پیامبر خدا، او از درد چشمانش شکایت دارد. پیامبر فرمود: او را بیاورید. پس او را آوردند.
زبان مبارک خویش بچشم او بیرون آورد شفا یافت، و نوری نو در بینایی وی حاصل شد، و رایت نصرت بوی داد. علی گفت: «یا رسول اللَّه اقاتلهم حتی یکونوا مثلنا»
هوش مصنوعی: زبان مبارک او را شفا بخشید و نوری جدید در دید او پدید آورد و بویپیروزی را منتشر کرد. علی گفت: «ای رسول‌الله، آیا با آنها می‌جنگم تا زمانی که مانند ما شوند؟»
ایشان را بتیغ چنان کنم که یا همچون ما شوند یا همه را هلاک کنم. رسول گفت: یا علی آهسته باش، و با ایشان جنگ بر اندازه ناکسی و بی‌قدری ایشان کن، نه بر قدر قوت و هیبت خویش، «یا علی ادعهم الی الاسلام و أخبرهم بما یجب علیهم من حق اللَّه فیه، فو اللَّه لان یهدی اللَّه بک رجلا واحدا خیر لک من أن یکون لک حمر النعم».
هوش مصنوعی: من با شمشیر به جنگشان می‌روم تا یا مانند ما شوند یا همه را از میان بردارم. رسول فرمود: ای علی، آرام باش و با آن‌ها به گونه‌ای بجنگ که نشان‌دهندهٔ ناتوانی و بی‌ارزشی آن‌ها باشد، نه بر اساس قدرت و هیبت خودت. سپس گفت: «ای علی، آن‌ها را به اسلام دعوت کن و از حقوقی که بر عهده‌شان است به آن‌ها بگو، به خدا قسم، اگر خدا با دست تو یک نفر را هدایت کند، این برای تو بهتر است از اینکه تمام شتران آهنین (ثروت زیاد) را به دست آوری.»
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ جابر بن عبد اللَّه گفت: این آیت در شأن مسلمانان اهل کتاب فرو آمد: عبد اللَّه سلام و اسد و اسید و ثعلبه، که رسول خدا ایشان را فرموده بود که با جهودان و ترسایان موالات مگیرید، و ذلک فی قوله: لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ. پس بنی قریظه و نضیر ایشان را دشمن گشتند، و سوگند یاد کردند که با اهل دین محمد نه نشینیم، و نه سخن گوئیم، و نه مبایعت و مناکحت کنیم.
هوش مصنوعی: ولیِ شما تنها خدا و رسول اوست. جابر بن عبد اللَّه می‌گوید: این آیه برای مسلمانیان اهل کتاب نازل شد: عبد اللَّه سلام، اسد، اسید و ثعلبه، که رسول خدا به آن‌ها فرمود که با یهودیان و مسیحیان دوستی نداشته باشید، که در این خصوص آمده است: «یاران خود را از میان یهودیان و مسیحیان برنگزید.» سپس بنی قریظه و نضیر به دشمنی با آن‌ها پرداختند و سوگند خوردند که با پیروان دین محمد همکاری نکنند، نه نشینند و نه صحبت کنند و نه درباره ازدواج و تبادل نظر داشته باشند.
عبد اللَّه سلام برخاست، و اصحاب وی بمسجد رسول خدا آمدند وقت نماز پیشین، و آن قصّه باز گفتند، و از قوم خویش شکایت کردند که چنین سوگندان یاد کردند بهجرت ما، و اکنون نه با ایشان می‌توانیم نشست، و نه با یاران تو یا رسول اللَّه، که خانه‌های ما بس دور است از مسجد، و پیوسته اینجا نمی‌توانیم بود. اکنون تدبیر چیست، که ما در رنجیم. همان ساعت جبرئیل آمد، و این آیت آورد. رسول خدا بر ایشان خواند. ایشان گفتند: رضینا باللّه و برسوله و بالمؤمنین اولیاء. گفته‌اند که: آن ساعت که این آیت فرو آمد، یاران همه در نماز بودند، قومی نماز تمام کرده بودند، قومی در رکوع بودند، قومی در سجود، و در میانه درویشی را دید که در مسجد طواف میکرد، و سؤال میکرد. رسول خدا او را بخود خواند، گفت: «هل اعطاک احد شیئا»؟
هوش مصنوعی: عبدالله برخاست و همراهانش به مسجد رسول خدا آمدند تا نماز پیشین را بگذارند. آن‌ها داستانی را بازگو کردند و از قوم خود شکایت کردند که به هجرتمان سوگند یاد کرده بودند، اما اکنون نمی‌توانند با آنان بنشینند، و نه با یاران تو، ای رسول خدا، زیرا خانه‌هایشان از مسجد بسیار دور است و نمی‌توانند دائماً در آن‌جا بمانند. در آن لحظه، جبرئیل آمد و آیه‌ای را آورد. رسول خدا آن آیه را برایشان خواند و آنان گفتند: «ما به خدا و رسولش و به مؤمنان ولیان خود راضی هستیم». گفته شده که در لحظه‌ای که این آیه نازل شد، همه یاران مشغول نماز بودند؛ برخی نمازشان را تمام کرده بودند، برخی در رکوع بودند و برخی در سجود. در این حین، درویشی را دیدند که در مسجد طواف می‌کرد و سؤال می‌کرد. رسول خدا او را به خود خواند و پرسید: «آیا کسی به تو چیزی داده است؟»
هیچ کس هیچ چیز بتو داد؟ گفت: آری آن جوانمرد که در نماز است انگشتری سیمین بمن داد.
هوش مصنوعی: هیچ کس هیچ چیزی به تو نداد؟ گفت: بله، آن فرد جوانمردی که در حال نماز بود، یک انگشتری نقره‌ای به من داد.
گفت: در چه حال بود آنکه بتو داد. گفت: در رکوع بود، اندر نماز اشارت کرد بانگشت، و انگشتری از انگشت وی بیرون کردم. چون بنگرستند علی مرتضی بود.
هوش مصنوعی: گفت: آن کسی که این انگشتر را به تو داد، در چه حالی بود؟ پاسخ داد: او در حال رکوع و نماز بود و با انگشتش اشاره کرد. من انگشتر را از انگشت او بیرون آوردم. وقتی نگاه کردند، متوجه شدند که او علی مرتضی بود.
رسول خدا آیت برخواند، و اشارت بوی کرد: وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ، و برین وجه آیت از روی لفظ اگر چه عام است از روی معنی خاص است، که مؤمنان را بر عموم گفت، و علی بدان مخصوص است، و روا باشد که بر عموم برانند.
هوش مصنوعی: پیامبر خدا آیه‌ای خواند و به آن اشاره کرد: "و در حال رکوع زکات می‌دهند". این آیه از نظر لفظ عمومی به نظر می‌رسد، اما از نظر معنا خاص است، زیرا خطاب وسیع به مؤمنان دارد و علی به‌طور خاص شامل آن می‌شود. بنابراین، جایز است که بیان عمومی را نیز در نظر بگیریم.
و معنی رکوع نماز تطوع بود یعنی که: و هم یصلّون من النوافل. اقامت صلاة یاد کرد، و آن گه راکعون جدا کرد شرف تواضع پیدا کردن را. و رکوع در قرآن جایها از دیگر ارکان نماز مسمّی است، و در آن دو وجه است: یکی آنست بر مذهب عرب که جزئی از چیزی یاد کنند، و بآن کل خواهند، که از رکوع سخن گوید نماز خواهد برین وجه، چنان که مریم را گفت: وَ ارْکَعِی، و چنان که گفت: وَ قُومُوا لِلَّهِ قیام یاد کرد، و گفت: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ سجود یاد کرد و مراد نماز است. دیگر وجه آنست که عرب پیش از اسلام سجود میکردند و قیام، معبود خویش را، و رکوع نشناختند.
هوش مصنوعی: رکوع در نمازهای مستحب به معنای فروتنی و تواضع است. در اینجا به اقامه نماز و انجام رکوع اشاره شده است. رکوع یکی از ارکان مهم نماز در قرآن نیز به شمار می‌آید و درباره آن دو نظر وجود دارد. نظر اول این است که در زبان عربی وقتی به یک جزء اشاره می‌شود، منظور در واقع اشاره به کل است. مانند واژه‌های مرتبط با نماز که در قرآن آمده‌اند، مانند "وَ ارْکَعِی" و "وَ قُومُوا لِلَّهِ" که همگی به عمل نماز اشاره دارند. نظر دوم این است که پیش از اسلام، عرب‌ها به هنگام عبادت، سجده و قیام می‌کردند اما مفهوم رکوع برایشان شناخته نشده بود.
رکوع اسلام در افزود. جایی که رکوع مجرد یاد کند بر آن وجه است، چنان که گفت:
هوش مصنوعی: رکوع در اسلام به معنای خم شدن و سر به زیر انداختن در برابر خداوند است. وقتی که از رکوع یاد می‌شود، بر این نکته تاکید دارد که این عمل نشانه‌ای از تواضع و تسلیم در برابر خداوند به شمار می‌آید.
وَ ارْکَعُوا، و گفت: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا، و آنجا که گفت حکایت از داود: وَ خَرَّ راکِعاً معنی آن ساجد است در تفسیر، و از بهر آن راکع خواند که ساجد پیشتر برکوع شود پس بسجود، و رکوع در لغت عرب انحناء ظهر است.
هوش مصنوعی: نماز را با رکوع به جا آورید. همچنین وقتی به آنها گفته شود که رکوع کنید، این نکته را ذکر می‌کند که داود به حالت رکوع افتاده بود و در تفسیر این وضعیت به سجده اشاره شده است. در واقع، شخص پیش از اینکه به سجده برود، باید رکوع کند و در زبان عربی، "رکوع" به معنای خم شدن پشت است.
وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ هر که پذیرفتاری خود را و دل خود را و نازیدن خود را خدای را گزیند و او را دوست و یار پسندد و رسول را و مؤمنان را، فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ یعنی انصار دین اللَّه هم الغالبون. غالبان ایشانند که مؤمنانند و انصار دین خدااند، یعنی عبد اللَّه سلام و اصحاب وی، که ایشان غالب آمدند، و جهودان و ترسایان مغلوب، که ایشان را کشتند، و گروهی از خان و مان و اوطان آواره کردند.
هوش مصنوعی: هر کسی که خدا و پیامبرش را به عنوان ولی و سرپرست خود برگزیده و محبت و دوستی‌اش را به آن‌ها نشان دهد، در حقیقت از حزب خدا محسوب می‌شود و این حزب برتر و پیروز است. این پیروان دین خدا، یعنی بندگان خدا و یاران آن‌ها، همواره در موقعیت قوی‌تری قرار دارند و دشمنانشان، مانند یهودیان و مسیحیان، شکست می‌خورند و بسیاری از آنان از موطن و خانواده‌هایشان آواره می‌شوند.