گنجور

۸ - النوبة الثالثة

قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ جلیل و جبار، خداوند بزرگوار، دانای بر کمال، عزیز و ذو الجلال، به نداء کرامت بندگان را میخواند، و از روی لطافت ایشان را مینوازد، و بنعت رأفت و رحمت روی دل ایشان از اغیار با خود میگرداند، و میگوید: بیگانه را بدوست مگیرید، و دشمن را بصحبت خود مپسندید. دوست که گیرید، و یار که گیرید خدای را پسندید، در کار خدا دوست گیرید، و در دین خدا یار پسندید. حقائق ایمان که جویید از موالات اولیاء اللَّه جویید و معادات اعداء دین. مصطفی (ص) گفت: «اوثق عری الایمان الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه».

و دشمنان دین که معادات ایشان فرض است یکی شیطان است و دیگر نفس امّاره، و نفس از شیطان صعب‌تر، که شیطان در مؤمن طمع ایمان نکند، از وی طمع معصیت دارد، باز نفس وی او را بکفر کشد، و از وی طمع کفر دارد. شیطان بلا حول بگریزد، و نفس نگریزد. یوسف صدیق آن همه بلاها بوی رسید از چاه افکندن، و ببندگی فروختن، و در زندان سالها ماندن، و از آن هیچ بفریاد نیامد، چنان که از نفس امّاره آمد، گفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»، و مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ درین آیت اشارتی است دانایان را، و بشارتی است مؤمنانرا. اشارت آنست که این ملت اسلام و دین حنیفی و شرع محمدی اگوشوان و نگهبان خداست، و پیوسته بر جا است، چه زیان دارد این دین را اگر قومی برگردند و مرتد شوند. اگر قومی مرتد شوند رب العزة دیگرانی آرد که آن را بجان و دل باز گیرند، و بناز پرورند، معالم امر و قواعد نهی بایشان محفوظ دارد، و بساط شرع بمکان ایشان مزیّن دارد، رقم محبت برایشان کشیده که یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، بخط الهی صفحه دلشان بنگاشته که کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ، چراغ معرفت در سر ایشان افروخته که فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ. الهیّت مربی ایشان، و حجر نبوّت مهد ایشان، ازل و ابد در وفای ایشان، میدان لطف مستودع نظر ایشان، بساط هیبت مستقر همت ایشان. همانست که جای دیگر گفت: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ». و مصطفی (ص) گفت: «لا تزال طائفة من امّتی علی الحقّ ظاهرین، لا یضرّهم من خالفهم حتی یاتی امر اللَّه».

و بشارت آنست که هر که مرتدّ نیست وی در شمار دوستانست، و اهل محبت و ایمان است. هر که در وهده ردّت نیفتاد، او را بشارتست که اسم محبّت بر وی افتاد.

یقول اللَّه تعالی: مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.

نخست محبت خود اثبات کرد و آن گه محبت بندگان، تا بدانی که تا اللَّه بنده را بدوست نگیرد، بنده بدوست نبود.

واسطی گفت: «بطل جهنم بذکر حبّه لهم بقوله: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، و أنّی تقع الصفات المعلولة من الصفات الازلیة الأبدیة»! ابن عطاء را پرسیدند که محبت چیست؟ گفت: اغصان تغرس فی القلب فتثمر علی قدر العقول. درختی است در سویداء دل بنده نشانده، شاخ بر اوج مهر کشیده، میوه‌ای باندازه عقل بیرون داده.

پیر طریقت گفت: «نشان یافت اجابت دوستی رضاست. افزاینده آب دوستی وفاست. مایه گنج دوستی همه نور است. بار درخت دوستی همه سرور است. هر که از دو گیتی جدا ماند، در دوستی معذور است. هر که از دوست جزاء دوست جوید نسپاس است، دوستی دوستی حق است، و دیگر همه وسواس است. یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ عظیم کاری و شگرف بازاری که آب و خاک را برآمد، که قبله دوستی حق گشت، و نشانه سهام وصل، چون که ننازد رهی! و نزدیکتر منزلی بمولی دوستی است! آن درختی که همه بار سرور آرد دوستی است. آن تربت که ازو همه نرگس انس روید دوستی است. آن ابر که همه نور بارد دوستی است. آن شراب که زهر آن همه شهد است دوستی است آن راه که خاک آن همه مشک و عبیر است دوستی است. رقم دوستی ازلی است، و داغ دوستی ابدی است».

تا دوستی دوست مرا عادت و خوست
از دوست منم همه و از من همه دوست.

بنگر دولت دوستی که تا کجا است! بشنو قصه دوستان که چه زیبا است! میدان دوستی یک دل را فراخ است. ملک فردوس بر درخت دوستی یک شاخ است.

آشامنده شراب دوستی از دیدار بر میعادست. برسد هر که صادق روزی بآنچه مرادست.

بداود وحی آمد که: یا داود هر که مرا بجوید بحق مرا یابد، و آن کس که دیگری جوید مرا چون یابد. یا داود زمینیان را گوی: روی بصحبت و مؤانست من آرید، و بذکر من انس گیرید، تا انس دل شما باشم. من طینت دوستان خود از طینت خلیل خود آفریدم، و از طینت موسی کلیم خود و از طینت محمد حبیب خود. یا داود من دل مشتاقان خود را از نور خود آفریدم و بجلال خود پروردم. مرا بندگانی‌اند که من ایشان را دوست دارم، و ایشان مرا دوست دارند: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. ایشان مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ. ایشان از من خشنود و من از ایشان خشنود: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ. ایشان در وفاء عهد من و من در وفاء عهد ایشان: أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ. ایشان مشتاق من و من مشتاق ایشان: «الا طال شوق الأبرار الی لقایی، و أنا الی لقائهم لاشد شوقا».

إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قال ابو سعید الخراز رحمه اللَّه: اذا اراد اللَّه ان یوالی عبدا من عبیده فتح علیه بابا من ذکره، فاذا استلذ الذکر فتح علیه باب القرب، ثم رفعه الی مجلس الانس، ثم اجلسه علی کرسی التوحید، ثم رفع عنه الحجب، و أدخله دار الفردانیة، و کشف عنه الجلال و العظمة، فاذا وقع بصره علی الجلال و العظمة، بقی بلا هو، فحینئذ صار العبد فانیا، فوقع فی حفظه سبحانه، و بری‌ء من دعاوی نفسه».

بو سعید خراز گفت: چون خدای تعالی خواهد که بنده‌ای برگزیند، و از میان بندگان او را ولی خود گرداند، اول نواختی که بر وی نهد آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد، تا از کار خود با کار حق پردازد، و از یاد خود با یاد حق پردازد، و از مهر خود با مهر حق آید. چون با ذکر و مهر حق آرام گرفت، او را بخود نزدیک گرداند. نشان نزدیکی حلاوت طاعت بود، و کراهیت معصیت، و عزلت از خلق، و لذت خلوت.

پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر کرسی توحید نشاند. آزاد از خلق، و شاد بحق، و بی‌قرار در عشق، حجابها برداشته، و در میدان فردانیّت فرو آورده، و مکاشف جلال و عظمت گشته، از خود بیگانه، و با حق یگانه، در خود برسیده، و بمولی رسیده، همی گوید بزبان بیخودی: بر خبر همی رفتم جویان یقین ترس یا نه، و اومید برین مقصود از من نهان، و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان روز بینند، و از دوست چنین بجان. شنو سخن آن پیر طریقت که نیکو گفت: ای مهیمن اکرم! ای مفضل ارحم! ای محتجب بجلال و متجلی بکرم! قسام پیش از لوح و قلم، نماینده سور هدی پس از هزاران ماتم! بادا که باز رهم روزی از زحمت حوا و آدم! آزاد شوم از بند وجود و عدم. از دل بیرون کنم این حسرت و ندم. با دوست بر آسایم یک دم. در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم.

تا کی سخن اندر صفت و خلقت آدم
تا کی جدل اندر حدث و قدمت عالم!
تا کی تو زنی راه برین پرده و تا کی
بیزار نخواهی شدن از عالم و آدم!
۸ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ هر چند که حکم این آیت بر عموم است که البته هیچ مؤمن را نیست که با جهودان و ترسایان موالات گیرد، چنان که آنجا گفت: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، جای دیگر گفت: لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ، اما علی الخصوص نزول این آیت را سببی هست، و علما در آن مختلف‌اند. عطیّة بن سعید العوفی و زهری گفتند: سبب آن بود که روز بدر چون آن هزیمت و شکستگی بر کافران افتاد، جماعتی مسلمانان با قومی جهودان که نزدیکان و دوستان ایشان بودند میگفتند ایمان آرید، پیش از آنکه شما را روزی دیگر چون روز بدر پیش آید، و آن گه خود هیچ بر جای نمانید. مالک بن الضیف که از جهودان بود جواب داد که: شما بدان غره گشتید که جمعی از قریش بکشتید، از آنکه ایشان را در جنگ و تدبیر آن علم نبود، و ساز آن کار نداشتند، اگر ما را روزی پیش آید بینید که شما را بر ما دست نبود، و ما به آئیم.۹ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند! لا تَتَّخِذُوا مکنید و بدست مگیرید، الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً ایشان را که دین شما بافسوس و بازی گرفتند، مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ ازیشان که کتاب دادند ایشان را پیش از شما، وَ الْکُفَّارَ و آن کافران، أَوْلِیاءَ مشمارید ایشان را بدوستان. وَ اتَّقُوا اللَّهَ و پرهیزید از خشم و عذاب خدای، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۵۷) اگر گرویدگان‌اید.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ جلیل و جبار، خداوند بزرگوار، دانای بر کمال، عزیز و ذو الجلال، به نداء کرامت بندگان را میخواند، و از روی لطافت ایشان را مینوازد، و بنعت رأفت و رحمت روی دل ایشان از اغیار با خود میگرداند، و میگوید: بیگانه را بدوست مگیرید، و دشمن را بصحبت خود مپسندید. دوست که گیرید، و یار که گیرید خدای را پسندید، در کار خدا دوست گیرید، و در دین خدا یار پسندید. حقائق ایمان که جویید از موالات اولیاء اللَّه جویید و معادات اعداء دین. مصطفی (ص) گفت: «اوثق عری الایمان الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه».
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و دانا، بندگانش را با محبت خطاب می‌کند و از روی لطافت و رحمت، دل‌های آنها را به سوی خود می‌کشد. او به مؤمنان می‌فرماید که یهود و نصاری را به عنوان دوستان خود انتخاب نکنند و از دشمنان دین فاصله بگیرند. باید تنها خداوند را به عنوان دوست برگزینند و در کارهای دینی خود یارانی انتخاب کنند که در راه خدا باشند. حقیقت ایمان در دوستی و محبت در راه خدا و تنفر از دشمنان دین نهفته است. پیامبر (ص) فرموده که قوی‌ترین اصل ایمان، دوستی در خدا و دشمنی در خداست.
و دشمنان دین که معادات ایشان فرض است یکی شیطان است و دیگر نفس امّاره، و نفس از شیطان صعب‌تر، که شیطان در مؤمن طمع ایمان نکند، از وی طمع معصیت دارد، باز نفس وی او را بکفر کشد، و از وی طمع کفر دارد. شیطان بلا حول بگریزد، و نفس نگریزد. یوسف صدیق آن همه بلاها بوی رسید از چاه افکندن، و ببندگی فروختن، و در زندان سالها ماندن، و از آن هیچ بفریاد نیامد، چنان که از نفس امّاره آمد، گفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»، و مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».
هوش مصنوعی: دشمنان دین که باید بر آنها جنگید، یکی شیطان است و دیگری نفس اماره. نفس اماره از شیطان سخت‌تر است، زیرا شیطان به مؤمن آسیب نمی‌زند و تنها تلاش دارد او را به گناه سوق دهد، اما نفس او را به کفر می‌کشاند. شیطان به راحتی از مؤمن دور می‌شود، اما نفس هرگز فرار نمی‌کند. یوسف صدیق با مشکلات زیادی مواجه شد؛ از جمله افتادن در چاه، فروختن به عنوان بنده و سال‌ها زندان بودن، اما هیچ‌کدام از اینها او را چنین نگران نکرد که نفس اماره‌اش او را تحت فشار قرار داد. او گفت: «نفس همواره به بدی می‌کشد»، و پیامبر (ص) نیز بیان کرده که بزرگ‌ترین دشمن تو، نفسی است که در وجودت است.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ درین آیت اشارتی است دانایان را، و بشارتی است مؤمنانرا. اشارت آنست که این ملت اسلام و دین حنیفی و شرع محمدی اگوشوان و نگهبان خداست، و پیوسته بر جا است، چه زیان دارد این دین را اگر قومی برگردند و مرتد شوند. اگر قومی مرتد شوند رب العزة دیگرانی آرد که آن را بجان و دل باز گیرند، و بناز پرورند، معالم امر و قواعد نهی بایشان محفوظ دارد، و بساط شرع بمکان ایشان مزیّن دارد، رقم محبت برایشان کشیده که یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، بخط الهی صفحه دلشان بنگاشته که کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ، چراغ معرفت در سر ایشان افروخته که فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ. الهیّت مربی ایشان، و حجر نبوّت مهد ایشان، ازل و ابد در وفای ایشان، میدان لطف مستودع نظر ایشان، بساط هیبت مستقر همت ایشان. همانست که جای دیگر گفت: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ». و مصطفی (ص) گفت: «لا تزال طائفة من امّتی علی الحقّ ظاهرین، لا یضرّهم من خالفهم حتی یاتی امر اللَّه».
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هر کس از شما از دینش برگردد، باید بدانید که این آیه نشانه‌ای برای دانایان و نویدبخش مؤمنان است. اشاره به این است که این ملت اسلامی و دین حنیفی و شریعت محمدی، همواره تحت حمایت و مراقبت خداوند است و همیشه پابرجا خواهد ماند. اگر گروهی از این دین روی برگردانند، خداوند گروه دیگری را خواهد آورد که با جان و دل به آن بپیوندند و قدر و ارزش آن را حفظ کنند. این افراد امور دین و قوانین آن را در دل خواهند داشت و زندگی‌شان مملو از محبت الهی خواهد بود. در دل‌هایشان ایمان نوشته شده و چراغ معرفت در وجودشان روشن است. خداوند مربی آن‌هاست و نبوّت در میانشان حضور دارد. همچنین در جاهای دیگر بیان شده که اگر کسانی به این دین کفر ورزند، خداوند کسانی را به آن می‌سپارد که به آن ایمان دارند. پیامبر (ص) نیز فرموده‌اند که همیشه گروهی از امت من بر حق باقی می‌مانند و هیچ‌کس نمی‌تواند به آن‌ها آسیب برساند تا زمانی که فرمان خدا بیاید.
و بشارت آنست که هر که مرتدّ نیست وی در شمار دوستانست، و اهل محبت و ایمان است. هر که در وهده ردّت نیفتاد، او را بشارتست که اسم محبّت بر وی افتاد.
هوش مصنوعی: خبر خوب این است که هر کسی که از ایمان خارج نشده باشد، او در زمره دوستان و اهل محبت و ایمان قرار دارد. هر که به لغزش و کفر نیفتاده باشد، به او بشارت داده می‌شود که نام محبت بر او گذاشته شده است.
یقول اللَّه تعالی: مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.
هوش مصنوعی: خداوند متعال می‌فرماید: هر کس از شما که از دینش برگشت، به زودی خداوند قومی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند.
نخست محبت خود اثبات کرد و آن گه محبت بندگان، تا بدانی که تا اللَّه بنده را بدوست نگیرد، بنده بدوست نبود.
هوش مصنوعی: نخست خداوند محبت خود را به بندگانش نشان می‌دهد و سپس محبت بندگان را نسبت به خود. این را به ما می‌آموزد که اگر خداوند بنده‌اش را دوست نداشته باشد، او نیز نمی‌تواند خداوند را دوست بدارد.
واسطی گفت: «بطل جهنم بذکر حبّه لهم بقوله: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، و أنّی تقع الصفات المعلولة من الصفات الازلیة الأبدیة»! ابن عطاء را پرسیدند که محبت چیست؟ گفت: اغصان تغرس فی القلب فتثمر علی قدر العقول. درختی است در سویداء دل بنده نشانده، شاخ بر اوج مهر کشیده، میوه‌ای باندازه عقل بیرون داده.
هوش مصنوعی: واسطی گفت: «عذاب جهنم از محبت خدایی است که درباره این بندگان می‌فرماید: آنها را دوست دارد و آنها نیز او را دوست دارند. چطور ممکن است صفات متغیر با صفات ابدی تطابق داشته باشد؟» ابن عطاء در پاسخ به پرسشی درباره معنا و مفهوم محبت، بیان کرد: محبت مانند درختانی است که در قلب انسان کاشته می‌شوند و بر اساس میزان عقل او میوه می‌دهند. این درخت در عمق دل بنده ریشه دوانده و شاخه‌هایش به سمت اوج محبت رشد می‌کنند و میوه‌هایی به اندازه‌ی عقل او به بار می‌آورند.
پیر طریقت گفت: «نشان یافت اجابت دوستی رضاست. افزاینده آب دوستی وفاست. مایه گنج دوستی همه نور است. بار درخت دوستی همه سرور است. هر که از دو گیتی جدا ماند، در دوستی معذور است. هر که از دوست جزاء دوست جوید نسپاس است، دوستی دوستی حق است، و دیگر همه وسواس است. یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ عظیم کاری و شگرف بازاری که آب و خاک را برآمد، که قبله دوستی حق گشت، و نشانه سهام وصل، چون که ننازد رهی! و نزدیکتر منزلی بمولی دوستی است! آن درختی که همه بار سرور آرد دوستی است. آن تربت که ازو همه نرگس انس روید دوستی است. آن ابر که همه نور بارد دوستی است. آن شراب که زهر آن همه شهد است دوستی است آن راه که خاک آن همه مشک و عبیر است دوستی است. رقم دوستی ازلی است، و داغ دوستی ابدی است».
هوش مصنوعی: پیر طریقت گفت: «علامت پذیرش دوستی، راضی بودن است. هر چه به دوستی افزوده شود، وفا بیشتر می‌گردد. جوهر دوستی، همه از نور است و بار این درخت دوستی، صفا و شادی به ارمغان می‌آورد. کسی که از این دو جهان جدا باشد، در دوستی معذور است. هر کس جزای دوستی را فقط از دوست بخواهد، نادان است؛ زیرا دوستی حقیقی از جانب حق است و باقی چیزها وسوسه‌هایی بیش نیستند. آن که دوستش را دوست بدارد، و او نیز او را دوست داشته باشد، کاری بزرگ و باارزش انجام داده است. مکان دوستی حقیقی، نزدیک‌ترین مقام به محبت است. این درخت دوستی است که شادی و سرور را به ارمغان می‌آورد. این خاک، جایی است که نرگس‌های محبت از آن می‌روید. این ابر، تنها نور را می‌افشاند و این شراب، شهدی است که زهرش را به عسل تبدیل می‌کند. راهی که از آن عبور می‌کنیم، مشغول عطر و خوشبویی است. عشق و دوستی همیشه بوده و تا ابد باقی خواهد ماند».
تا دوستی دوست مرا عادت و خوست
از دوست منم همه و از من همه دوست.
هوش مصنوعی: دوستی من به عشق دوست من تبدیل شده است و حالا همه وجودم تحت تأثیر اوست. من همه چیز خود را به دوستی‌ام اختصاص داده‌ام و او نیز تمام وجودش را به من بخشیده است.
بنگر دولت دوستی که تا کجا است! بشنو قصه دوستان که چه زیبا است! میدان دوستی یک دل را فراخ است. ملک فردوس بر درخت دوستی یک شاخ است.
هوش مصنوعی: نگاه کن به عمق دوستی در یک حکومت! داستان دوستان را بشنو که چقدر زیباست! در میدان دوستی، یک قلب به وسعت یک دنیا است. بهشت درخت دوستی تنها یک شاخه دارد.
آشامنده شراب دوستی از دیدار بر میعادست. برسد هر که صادق روزی بآنچه مرادست.
هوش مصنوعی: دوست‌داران شراب دوستی در یک قرار ملاقات همدیگر را می‌بینند. هر کس که روزی بتواند به هدف خود برسد، به آن می‌رسد.
بداود وحی آمد که: یا داود هر که مرا بجوید بحق مرا یابد، و آن کس که دیگری جوید مرا چون یابد. یا داود زمینیان را گوی: روی بصحبت و مؤانست من آرید، و بذکر من انس گیرید، تا انس دل شما باشم. من طینت دوستان خود از طینت خلیل خود آفریدم، و از طینت موسی کلیم خود و از طینت محمد حبیب خود. یا داود من دل مشتاقان خود را از نور خود آفریدم و بجلال خود پروردم. مرا بندگانی‌اند که من ایشان را دوست دارم، و ایشان مرا دوست دارند: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. ایشان مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ. ایشان از من خشنود و من از ایشان خشنود: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ. ایشان در وفاء عهد من و من در وفاء عهد ایشان: أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ. ایشان مشتاق من و من مشتاق ایشان: «الا طال شوق الأبرار الی لقایی، و أنا الی لقائهم لاشد شوقا».
هوش مصنوعی: وحی به داود آمده که: ای داود، هر کس که به دنبال من باشد، به حق مرا خواهد یافت و اگر کسی به دنبال چیز دیگری باشد، مرا چگونه خواهد یافت؟ ای داود، به انسان‌ها بگو که به محافل من بیایند و با یاد من انس بگیرند، تا من به دل‌هایشان آرامش بخشم. من وجود دوستانم را از وجود خلیل و موسی و محمد آفریدم. دل مشتاقانم را از نور خود خلق کردم و به جلال خود پرورش دادم. بندگانی دارم که من آن‌ها را دوست دارم و آن‌ها نیز مرا دوست دارند. آن‌ها مرا یاد می‌کنند و من نیز آن‌ها را یاد می‌کنم. آن‌ها از من راضی هستند و من نیز از آن‌ها راضی هستم. آن‌ها در وفای عهد من هستند و من هم در وفای عهدشان. آن‌ها مشتاق من هستند و من نیز مشتاق آن‌ها هستم؛ شوق نیکوکاران به دیدار من بسیار زیاد است و من نیز به دیدارشان شوق فراوان دارم.
إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قال ابو سعید الخراز رحمه اللَّه: اذا اراد اللَّه ان یوالی عبدا من عبیده فتح علیه بابا من ذکره، فاذا استلذ الذکر فتح علیه باب القرب، ثم رفعه الی مجلس الانس، ثم اجلسه علی کرسی التوحید، ثم رفع عنه الحجب، و أدخله دار الفردانیة، و کشف عنه الجلال و العظمة، فاذا وقع بصره علی الجلال و العظمة، بقی بلا هو، فحینئذ صار العبد فانیا، فوقع فی حفظه سبحانه، و بری‌ء من دعاوی نفسه».
هوش مصنوعی: ولایت شما تنها از آن خداوند و پیامبر اوست. ابوسعید خراسانی می‌گوید: وقتی خداوند بخواهد بنده‌ای از بندگانش را به خود نزدیک کند، در ابتدا در را به سوی یاد خود بر او می‌گشاید. وقتی او لذت یاد خدا را چشید، در را به سوی قربت باز می‌کند، سپس او را به محفل انس می‌برد و بر کرسی توحید می‌نشاند. سپس پرده‌ها را از او برمی‌دارد و او را به بهشت فردوس وارد می‌کند و جلال و عظمت خدا را به او نمایان می‌سازد. هنگامی که بنده به جلال و عظمت خدا می‌نگرد، در خود محو می‌شود و دیگر وجودی از خود احساس نمی‌کند. در این حالت، او در حفظ و مراقبت خدا قرار می‌گیرد و از ادعاهای نفسش بری می‌شود.
بو سعید خراز گفت: چون خدای تعالی خواهد که بنده‌ای برگزیند، و از میان بندگان او را ولی خود گرداند، اول نواختی که بر وی نهد آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد، تا از کار خود با کار حق پردازد، و از یاد خود با یاد حق پردازد، و از مهر خود با مهر حق آید. چون با ذکر و مهر حق آرام گرفت، او را بخود نزدیک گرداند. نشان نزدیکی حلاوت طاعت بود، و کراهیت معصیت، و عزلت از خلق، و لذت خلوت.
هوش مصنوعی: سعید خراز می‌گوید: زمانی که خداوند بخواهد بنده‌ای را انتخاب کند و او را ولی خود قرار دهد، نخستین لطفی که به او می‌کند این است که او را به یاد خود می‌اندازد. این باعث می‌شود که او به کارهای خود با یاد خدا توجه کند و از محبت خود با محبت خدا آمیخته شود. وقتی این بنده با ذکر و محبت خدا آرامش یافت، او را به خود نزدیک می‌کند. نشانه نزدیک بودن به خدا، لذت اطاعت و نارضایتی از گناه است، همچنین دوری از مردم و لذت در تنهایی و خلوت با خداوند.
پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر کرسی توحید نشاند. آزاد از خلق، و شاد بحق، و بی‌قرار در عشق، حجابها برداشته، و در میدان فردانیّت فرو آورده، و مکاشف جلال و عظمت گشته، از خود بیگانه، و با حق یگانه، در خود برسیده، و بمولی رسیده، همی گوید بزبان بیخودی: بر خبر همی رفتم جویان یقین ترس یا نه، و اومید برین مقصود از من نهان، و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان روز بینند، و از دوست چنین بجان. شنو سخن آن پیر طریقت که نیکو گفت: ای مهیمن اکرم! ای مفضل ارحم! ای محتجب بجلال و متجلی بکرم! قسام پیش از لوح و قلم، نماینده سور هدی پس از هزاران ماتم! بادا که باز رهم روزی از زحمت حوا و آدم! آزاد شوم از بند وجود و عدم. از دل بیرون کنم این حسرت و ندم. با دوست بر آسایم یک دم. در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم.
هوش مصنوعی: او را در محیطی آرام و صمیمی بر جایگاه توحید نشاندند. از مردم آزاد و خوشحال به خاطر حقیقت، با عشق بی‌قرار و بدون حجاب، در میدان یگانگی درنغلتید. به تماشای جلال و عظمت حق پرداخته، از خود بی‌خبر و با حق یگانه در ارتباط است. او به بی‌خودیش می‌گوید: در پی یقین بودم و ترسی نبود، اما انگار به هدفم که از من پنهان بود، رسیدم. ناگهان نوری از تجلی به من تابید و دوستان را از غم زمان آگاه کرد. بشنوید صحبت آن پیر که خوب گفت: ای پروردگار بزرگ! ای مهربان! ای پنهان در جلال و نمایان در کرم! تو که پیش از قلم و لوح، نیت را می‌دانی، کاش روزی از زحمت‌ها رهایی یابم و از این حسرت و اندوه در دل رها شوم. می‌خواهم یک لحظه با دوست باشم و در جمع دوستان با شادمانی بگذرانم.
تا کی سخن اندر صفت و خلقت آدم
تا کی جدل اندر حدث و قدمت عالم!
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید درباره ویژگی‌ها و آفرینش انسان صحبت کنیم و تا چه زمانی باید در مورد زمانی که جهان پدید آمده، بحث و جدل کنیم؟
تا کی تو زنی راه برین پرده و تا کی
بیزار نخواهی شدن از عالم و آدم!
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی به راه رفتن در این پرده ادامه دهی و تا کی از دنیا و انسان‌ها متنفر خواهی بود؟