گنجور

۵ - النوبة الثانیة

قوله تعالی و تقدّس: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ این دو پسر آدم یکی هابیل است و دیگر قابیل، و قیل قاین و هو الاصح و آدم را علیه السلام چهل فرزند بود به بیست بطن بیامده، هر بطنی پسری و دختری مگر شیث که مفرد آمد بی‌هم‌بطنی که با وی بود، و اوّل فرزند که آمد وی را، قابیل بود، و توأمه وی اقلیمیا، دوم هابیل، و توأمه وی لوذا، و آخر فرزندان عبد المغیث بود، و توأمه وی امة المغیث.

پس ربّ العالمین در نسل آدم برکت کرد، و بسیار شدند فرزند فرزندان، چنان که آدم چهل هزار ازیشان بدید، پس از دنیا بیرون شد. و در مولد قابیل و توأمه وی اختلافست علما را، قومی گفتند: در بهشت بود پیش از آنکه بزلّت در افتاد، و حوا در آن ولادت هیچ درد زه و رنج طلق و اثر نفاس ندید، از آنکه در بهشت قاذورات نبود. پس چون بزمین آمد بهابیل و توأمه وی یار گرفت، و بولادت ایشان رنج و نفاس دید، چنان که زنان بینند. قومی گفتند: ولادت ایشان در بهشت نبود که هم در زمین بود، پس از آنکه از بهشت بیرون آمد بصد سال، پس چون بحدّ بلوغ رسیدند، فرمان آمد از حق جلّ جلاله بآدم که خواهر هابیل بزنی بقابیل ده، و خواهر قابیل بهابیل، و در شرع وی روا بود که پسر این بطن، دختر آن بطن دیگر بزنی کردی. یا دختر هر بطنی که خواستی، مگر توأمه خویش که هم بطن وی بود، این یکی روا نبود.

آدم این پیغام ملک جلّ جلاله با حوا بگفت، و حوّا با هر دو پسر گفت.

هابیل رضا بداد و پیغام خدای را گردن نهاد، و قابیل خشم گرفت، و فرمان نبرد، و گفت: این آدم میکند نه خدای میفرماید، و من خواهر خود بزنی بهابیل ندهم، که خواهر من نیکوتر است، و کانت اجمل بنات آدم. من او را خود بزنی کنم، و من بدو سزاترم، که ولادت ما در بهشت بوده، و ولادت ایشان در زمین، و مرا و خواهرم را بر ایشان فضل و شرف است، و بدان رضا ندهم که بوی دهند. آدم گفت: حلال نیست که تو وی را بزنی کنی. خواهر هابیل ترا حلال است، و فرموده خدای است. جواب داد که: این رای تو است نه فرموده خدای، و من نشنوم، و فرمان نبرم.

آدم گفت: اکنون هر یکی قربانی کنید، هر آن کس که قربانی وی پذیرفته آید اقلیمیا زن وی باشد. و هابیل شبان بود، گوسفندان داشت، و قابیل برزیگر بود کشاورزی کردی. هابیل رفت و آن نر میشی نیکو پسندیده فربه که در میان گله معروف بود، و نام وی زریق، این نر میش بیاورد و پاره روغن و شیر چندان که حاضر بود، و قابیل رفت و از آن خوشهای ردّی بی‌مغز چیزی جمع کرد، و آورد. هر دو بر کوه شدند، و آن قربانی خویش بر سر کوه نهادند، و آدم با ایشان بود، و قابیل در دل داشت که اگر قربانی من پذیرند یا نپذیرند، خواهر خود بزنی بوی ندهم، و هابیل رضا و تسلیم در دل داشت. پس آدم دعا کرد تا آتشی سفید از آسمان فرو آمد، و نخست فرامیش هابیل شد، و بوی بوی فرا داشت، آن گاه با قربانی وی گشت و بخورد، و فرامیش قابیل شد، و وی را ببوئید آن گه فرا قربان وی شد، و نخورد، هم چنان بگذاشت تا مرغان و ددان بخوردند، و در آن روزگار نشان قبول قربان این بود، آتش برین صفت از آسمان فرو آمدی و صاحب قربان را ببوییدی، آن گه با قربان وی گشتی، اگر بخوردی مقبول بودی، و اگر نخوردی مردود بودی، و گفته‌اند: آن نر میش که هابیل قربان کرد، و پذیرفته آمد، خدای تعالی آن را ببهشت بازداشت روزگار دراز، تا آن روز که ابراهیم خلیل را ذبح فرزند بخواب نمودند، و آن کبش فدای وی شد.

و در این قصه تزویج بنات آدم مر پسران وی را، هیچ کس از علما خلاف نکرد مگر جعفر صادق (ع) که گفت: معاذ اللَّه که آدم دختر خود به پسر خود داد، که اگر این روا بودی و آدم کردی مصطفی (ص) همان کردی، و روا داشتی، که دین هر دو یکسان بود. اما ربّ العزّة جل جلاله چون خواست که نسل آدم در پیوندد، حورائی از بهشت بزمین فرستاد، بصورت انسی، و در وی رحم آفرید، و با آدم وحی آمد که این حورا بزنی بهابیل ده، و دختری را از اولاد جانّ صورت انسی داد، و آدم را فرمود که وی را بزنی بقابیل ده، پس قابیل خشم گرفت و با آدم گفت: من پسر مهینم، و هابیل پسر کهین، چرا حورا بوی دادی و من بدو سزاوارتر بودم؟!. آدم گفت: «یا بنی ان الفضل بید اللَّه»، این فضل خداست، او را دهد که خود خواهد. قابیل گفت: این رأی تو بود نه فرموده خدای. گفت: اکنون قربانی کنید هر یکی از شما، تا آن کس که قربان وی پذیرفته بود، فضل و شرف وی را بود، و حورا سزای وی بود.

پس چون قربان هابیل پذیرفته آمد، و قربان قابیل مردود، قابیل را حسد آمد بر برادر، و بغی کرد با وی، و آن حسد و بغی و کینه در دل میداشت، تا آن روز که آدم به مکه میشد بزیارت خانه کعبه، و آدم (ع) چون خواست بمکّه شود آسمان را گفت: «یا سماء احفظی ولدی» یا آسمان فرزند من گوش‌دار، و امانت من نگه‌دار.

آسمان سر وازد، و نپذیرفت، آن گه گفت: «یا ارض احفظی ولدی» زمین هم چنان سر وازد.

آن گه گفت: «یا جبال احفظی ولدی»، کوه‌ها نیز سر وازدند. پس بقابیل سپرد، قابیل درپذیرفت، اینست که ربّ العالمین گفت: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» یعنی قابیل، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا» حین حمل امانة ابیه، ثم خانه.

پس چون آدم غائب گشت، قابیل بر هابیل شد آنجا که گله بر چرا داشت، گفت: «لأقتلنک یا هابیل» من آدم تا ترا بکشم یا هابیل، که قربان من رد کردند و نپذیرفتند، قربان تو پذیرفتند، و خواهر من که با جمال و حسن است بتو میدهند، و خواهر تو که بی‌جمال است و بی‌حسن، بمن میدهند. فردا مردم درین سخن گویند، و فرزند تو بر فرزند من شرف آورد، و فضل جوید. هابیل گفت: من پاکدل بودم بی‌خیانت و بی‌حسد، از آنست که قربان من بپذیرفتند، و ترا این صفا و پاکی نبود، بلکه حسد و بغی بود، از آن نپذیرفتند، و إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ و خدای که قربان پذیرد از ایشان پذیرد که پرهیزگار و پاکدل باشند. پس بدانست که وی را خواهد کشت. زبان تضرّع و نصیحت بگشاد. عبد اللَّه عمر گفت: نه از آنکه عاجز بود از کوشیدن با وی، که این از وی قوی‌تر بود، لکن پرهیزگاری و پارسایی وی را نگذاشت که دست بوی باز کند، و با وی بکوشد. گفت: یا برادر از خدای بترس و مرا مکش. می‌بینی که آدم از یک زلّت چه دید! تو از قتل من خود چه خواهی دید! اگر مرا بکشی خوار و ذلیل شوی در میان مردم، و از هر کس و هر چیز بترسی. در آثار آورده‌اند که آن ساعت که وی را بکشت، ندا آمد از آسمان که: «کن خائفا ابدا یا قابیل، لا تری احدا الا خفت منه حتّی تراه یقتلک».

آن گه گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ» اگر تو دست بمن گذاری تا مرا بکشی، من دست بتو نگذارم، و ترا نکشم، که من از خدای ترسم نه از آنکه نشکیبم، یا با تو برنیایم، إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ.

اگر کسی گوید چون اللَّه گفت: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌ پس چگونه گناه وی بردارد، و این مناقض آن مینماید. جواب آنست که این اثم هر دو با کشنده میشود یعنی بالاثم الّذی من قبلی فی قتلک ایّای و اثمک الّذی تقدم. میگوید آن گناه که پیش ازین قتل کردی، و این گناه که بسبب قتل من کردی هر دو با خود ببری. و آنچه گفت: من میخواهم، این نه ارادت تمنّی است، که این طلب سلامت است، و از کینه خواستن فرو نشستن، و کار بحق سپردن، و قیل «إِنِّی أُرِیدُ» معناه لا ارید، لقوله «یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا» ای لا تضلّوا.

فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ ای فطاوعته نفسه فی قتل اخیه. نفس وی او را فرمانبردار شد، و بطوع پیش آمد در آن قتل، و هیچ سر وانزد، تا او را بکشت.

گفته‌اند که اوّل راه بقتل نمی‌برد، و نمیدانست که چگونه میباید کشت. ابلیس بیامد، و در وی آموخت که بگذار تا در خواب شود، چون در خواب شد، سنگی بوی داد که این سنگ بر سر وی زن. چنان کرد بفرمان ابلیس، و او را بکشت، و هابیل آن روز بیست ساله بود که کشته شد، و در آن حال زمین خون وی فرو خورد، چنان که آب فرو خورد. رب العالمین آن زمین بلعنت کرد، و سباخ گردانید، تا هرگز نبات نروید پس از آن روز هرگز زمین هیچ خون فرو نخورد، از آنجاست که امروز خون بر سرزمین ببندد، و هیچ چیز از آن بخاک فرونشود. پس چون وی را کشته بود، ندانست که با وی چه باید کرد، و چون دفن باید کرد؟ وی را بر پشت خویش گرفت، و هشتاد روز با خود میگردانید، و بروایتی سه روز، از بیم آنکه ددان بیابان و مرغان او را بخورند. پس از آن رب العالمین دو کلاغ بینگیخت، تا با یکدیگر جنگ کردند، و یکی کشته شد.

آن کلاغ دیگر بمنقار و چنگ خویش حفره‌ای بکند، و آن کلاغ کشته را در آن حفره زیر خاک پنهان کرد، و قابیل در آن مینگرست.

آن گه گفت: «یا وَیْلَتی‌ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی». آن گه پشیمان شد چنان که اللَّه گفت فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ. گویند پشیمان نه بدان شد که چرا او را بکشتم، بدان پشیمان شد که چرا چندین روز او را داشتم، و در خاک پنهان نکردم، و گویند پشیمانی وی بر فوات برادر بود نه بر گناه خویش، آن ندامت نه توبه بود که میکرد، که آن تحسر بود بر نایافت برادر. و آن پشیمانی که عین توبت است، و مصطفی (ص) بر آن اشارت کرده که‌ «الندم توبة» آن خاصه امّت احمد است، و هیچ امت دیگر را نبود.

پس ندا آمد از آسمان که: «یا قابیل ما فعل اخوک»؟ برادر تو چه کرد؟

و کجاست؟ جواب داد که: من ندانم، و نه بر وی من رقیب بودم. گفتند: «قتلته لعنک اللَّه»؟ او را بکشتی، رو که لعنت بر تو باد. قابیل بترسید از آن آواز، و از میان خلق‌ بگریخت، و با وحش بیابان بیامیخت، و در آن وقت وحش بیابانی با آدمی متأنس بودند، و وحشی نبودند. چون روزی چند برآمد گرسنه شد. طعامی نمی‌یافت. آهوی بیابانی را بگرفت، و سنگ بر سر وی میزد تا بکشت آن را، و بخورد. رب العالمین آن روز موقوذه در شرائع حرام کرد، و وحش بیابانی ازو نفرت گرفتند. و پس از آن با بنی آدم انس نگرفتند.

پس قابیل ترسان و لرزان دست خواهر خویش گرفت اقلیمیا، و او را بزمین عدن برد از دیار یمن. ابلیس او را گفت: تو ندانی که آتش چرا قربان هابیل بخورد، و قربان تو نخورد، از بهر آنکه وی خدمت و عبادت آتش کرد، تو نیز آتشی بساز، تا ترا و جفت ترا معبود بود. آن بیچاره بدبخت فرمان ابلیس برد، و آتشگاهی بساخت.

اوّل کسی که آتشگاه ساخت، و آتش پرستید، وی بود. ربّ العزّة فرشته‌ای بر وی گماشت، تا پای راست وی با سرین چپ وی بست، و پای چپ وی با سرین راست بست، و استوار کرد و او را محکم ببست، آن گه او را در آفتاب گرم افکند، و هفت حظیره آتش گرد وی درآورد، و هشتاد سال او را چنین عذاب کرد، پس از آن وحی آمد از حقّ جلّ جلاله، که: اخسفی به، قابیل را بزمین فرو بر، زمین او را تا بهر دو کعب فروبرد. قابیل فریاد کرد، و رحمت خواست. ربّ العزّة گفت: «ویحک انما اضع رحمتی علی کلّ رحیم»، من رحمت بر رحیمان کنم «الراحمون یرحمهم الرحمن، ارحموا من فی الارض یرحمکم من فی السماء». دیگر باره فرمان آمد بزمین که وی را فرو بر، تا بنیمه تن فرو شد. سدیگر فرمان آمد بزمین که او را فروبر، فرو شد، و تا بقیامت فرو میشود.

و گفته‌اند که: این آلات لهو و فسق که در دنیاست چون طبل و نای و بربط و چنگ و امثال آن، و نیز خمر خوردن و زنا و فاحشها و آتش پرستیدن همه آنست که اولاد قابیل بدید آوردند، و جهان ازیشان پر از فساد گشت تا بروزگار نوح. پس رب العالمین ایشان را بیک بار بطوفان غرق کرد، و نسل ایشان بریده شد، و نسل شیث پیوسته گشت. مصطفی (ص) گفت: «لا تقتل نفس مسلمة الا کان علی ابن آدم کفل من دمه لانّه اوّل من سنّ القتل»، و قال (ص) حین سئل عن یوم الثلاثاء، فقال: «یوم دم».

قالوا: و کیف یا رسول اللَّه؟ قال: «فیه حاضت حوّاء و قتل ابن آدم اخاه».

ابن عباس گفت: چون هابیل بدست قابیل کشته شد، آن روز در درختان خار پدیدآمد، و میوه‌ها بعضی ترش گشت، و طعمها بگردید، و روی زمین دیگرگون گشت. آدم به مکه بود، گفت: «قد حدث فی الارض حدث» امروز در زمین حادثه‌ای پدیدآمده است، ندانم تا چه بوده؟ بر اثر آن برفت تا آن احوال بدید، و این چند کلمت بزبان سریانی بگفت، و بعضی فرزندان وی نقل با عربیت کردند:

تغیرت البلاد و من علیها
و وجه الارض مغبر قبیح‌
تغیر کلّ ذی طعم و لون
و قلّ بشاشة الوجه الصّبیح‌
و مالی لا اجود بسکب دمع
و هابیل تضمّنه الضریح‌
و جاءت سهلة و لها رنین
لهابلها و قابلها یصیح
لقتل ابن النّبی بغیر جرم
فقلبی عند قتلته جریح‌

و پس از آن آدم روزگاری دراز بگریست، و اندوهگن میبود بر فراق هابیل، و نمیخندید، تا ربّ العزّة وی را گفت: «حیّاک اللَّه و بیّاک» ای اضحکک، پس از آن بخندید، و دل وی خوش گشت، و از پس قتل هابیل پنجاه سال برآمد، و عمر آدم بصد و سی سال رسید، شیث آورد و نام وی هبة اللَّه. ربّ العزّة عبادت خلق در ساعت‌ شب و روز وی را در آموخت، و پنجاه صحیفه با وی فرو فرستاد، و وصی آدم بود، و پس از وی خلیفه و ولی عهد وی، و نور مصطفی (ص) از حوّا با وی انتقال کرده، و این خصوصیت از میان فرزندان یافته، و در آن قصه‌ایست معروف بجای خود گفته شود ان شاء اللَّه تعالی.

مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ درین «اجل ذلک» مخیری، خواهی با «نادمین» بر، یعنی پشیمان شد از بهر آن، ورخواهی ابتدا کن.

«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا» ای من سبب فعل قابیل فرضنا و اوجبنا، «عَلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ» از بهر آنکه قابیل در خون برادر شد، و او را بکشت، ما بر بنی اسرائیل فرض کردیم. و این حکم بر همه خلق فرض کرد اما بنی اسرائیل را بذکر مخصوص کرد، که ایشان اهل توراتند و بیان این حکم اول در تورات فرو آمد، و بر دیگران که واجب شد هم بتورات واجب شد. میگوید: واجب کردیم بر ایشان که هر کسی که تنی بکشد، «بِغَیْرِ نَفْسٍ» یعنی بغیر قود، «أَوْ فَسادٍ» یعنی بغیر فساد «فِی الْأَرْضِ» بی‌قصاص یا بی‌انبازی که در خون کشته‌ای داشته بود با کشنده‌ای، یا پس احصان زنایی کرده بود، یا از دین برگشته بود، «فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» هم چنان بود که همه مردمان کشته بود، یعنی باستحقاق عقوبت و دوری از مغفرت، نه باندازه عذاب و مقادیر عقوبت، که اندازه آن اللَّه داند، چنان که خود خواهد بقدر گناه عقوبت کند یا عفو کند.

«یَفْعَلُ ما یَشاءُ» و «یَحْکُمُ ما یُرِیدُ».

وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً و هر که تنی زنده کند یعنی او را از دست کشنده‌ای رها کند، یا از غرقی و حرقی و هدمی برهاند، یا از ضلالتی و کفری بازآرد، هم چنان بود که همه مردمان زنده کرده بود، یعنی مزد وی چندان باشد که‌ همه مردمان رهانیده باشد. ابن عباس گفت: «من قتل نبیا او اماما عدلا فکأنما قتل الناس جمیعا، و من شد علی عضد نبی او امام عدل فکأنما احیا الناس جمیعا». فتاده و ضحاک گفتند: «عظم اللَّه اجرها و عظم وزرها، فمعناها من استحلّ قتل مسلم بغیر حقه فکأنما قتل الناس جمیعا، لأنهم لا یسلمون منه، و من احیاها فحرمها، و تورع عن قتلها، فکأنما احیا الناس جمیعا، لسلامتهم منه».

قال رسول اللَّه (ص): «من سقی مؤمنا شربة من ماء، و الماء موجود، فکأنما اعتق سبعین، و من سقی فی غیر موطنها فکأنما احیا نفسا، وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً».

وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بما بان لهم صدق ما جاءوهم به، ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ای مجاوزون حد الحق.

إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ این آیت در شأن قاطعان است و راهزنان، ایشان که راهها ببیم دارند و مکابره در خون و مال مسلمانان سعی کنند، و آنچه گفت که با خدا و رسول بجنگ‌اند، آنست که در ناایمنی راهها انقطاع حج است و عمره و غزو و زیارت و صلات ارحام و امثال آن. مقاتل گفت و ابن جبیر که: این در شأن قومی عرینان فرو آمد که آمدند برسول خدا و بر اسلام بیعت کردند، و در دل نفاق و کفر میداشتند، پس گفتند: ما در مدینه نمیتوانیم بودن، و از وباء مدینه میترسیم، و آب و هواء آن ما را سازگار نیست. رسول خدا ایشان را بصحرا فرستاد، آنجا که شتران صدقات ایستاده بودند، گفت: روید و ابوال و البان آن بکار دارید، و از آن بخورید، تا صحت یابید. ایشان رفتند، و رعاة را کشتند، و شتران را جمله براندند، و مرتد گشتند. خبر بمدینه افتاد، و لشکر اسلام تاختن بردند، و ایشان را گرفتند و آوردند. رسول خدا فرمود: تا دستها و پایهاشان ببرند، و داغ بر چشمهاشان بنهند، و میل درکشند، و در آفتاب گرم بیفکنند ایشان را، تا بمیرند. جبرئیل آمد در آن حال، و این آیت آورد، گفت: یا محمد ملک میگوید جل جلاله، که: جزاء ایشان آنست که ما درین آیت بیان کردیم، نه آن مثلت که تو فرمودی. پس رسول خدا مثلت نهی کرد، و شرب بول بعد از آن منسوخ گشت.

کلبی گفت: این در شأن ابو بریدة الاسلمی آمد، و هو هلال بن عویمر، که با رسول خدا عهد بست که یاری وی ندهد، و دشمنان را نیز بر وی یاری ندهد، و مسلمانان را از خود ایمن دارد، و مسلمانان نیز از خود ایمن دارند، و هر کس که بر هلال بگذرد، و قصد مصطفی (ص) و اسلام دارد، هلال او را منع نکند، و راه بوی فرو نگیرد.

پس قومی از بنی کنانه بطمع اسلام قصد رسول خدا کردند. اصحاب هلال بر ایشان افتادند، و هلال خود حاضر نبود، و ایشان را کشتند، و مال بردند. رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد، میگوید که: جزاء ایشان که راه زنند، و در زمین تباه‌کاری کنند، و بناایمن داشتن راهها میکوشند، أَنْ یُقَتَّلُوا آنست که: هر که کشتن کرده بود و مال نستده، او را بکشند، اگر چه ولی دم عفو کند عفو سود ندارد، که طریق آن طریق حد است نه طریق قصاص، و درست آنست که تکافؤ درین قتل شرط نیست، أَوْ یُصَلَّبُوا و آنکه کشتن کرده بود و مال ستده، او را بکشند، و بردار کنند، سه روز پیش از قتل یا پس از قتل، چنان که رأی امام باشد. أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ و آنکه مال ستده بود و کشتن نکرده، دستی و پایی از آن وی ببرند، یکی از راست و یکی از چپ، و باید که مال کم از نصاب سرقت نبود. أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ و آنکه کشتن نکرده بود و مال نستده اما با ایشان بود، و ایشان را انبوه دارد و قوی، و ایشان را پشتیوان بود، وی را نفی کنند. نفی آن بود که او را بترسانند و میجویند تا میگریزد، و جایی قرار نگیرد، فاما یتوب او یحصل فی ید الامام، فیقیم علیه الحد.

چون در دست امام افتد حد قطاع طریق بر وی براند. این مذهب بو حنیفه است، و بنزدیک وی بناء این عقوبات بر محاربت است نه بر مباشرت فعل، قال: و هذا الردی‌ء المعاون محارب معنی و ان لم یکن مباشرا صورة.

اما بمذهب شافعی بر تعزیر اقتصار کنند، که از وی مباشرت فعل نبود، و نه حقیقت محاربت، حضور مجرد و تکثیر سواد حدی لازم نکند، بلکه تعزیر کفایت باشد. قول حسن و ابن المسیب آنست که «او» درین آیت بمعنی اباحت است و تخییر، یعنی که امام درین عقوبات مر قاطع طریق را مخیر است، آن یکی که خواهد میکند، و معنی نفی حبس است در زندان، که هر کرا در زندان کردند گویی که وی را از دنیا بیرون کردند.

ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا ای هوان و فضیحة فی الدنیا، وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ این عذاب کافران است علی الخصوص آن قوم عرینان که آیت در شأن ایشان فرو آمد، اما مسلمانان چون ازیشان جنایتی آید، و حد شرعی بر ایشان برانند، آن ایشان را کفارت گناهان باشد، و در آن جهان ایشان را عذاب نبود، و ذلک فی‌

قوله (ص): «من اصاب ذنبا اقیم علیه حد ذلک الذنب فهو کفارته»، و روی: «من اصاب حدا فعجّل عقوبته فی الدنیا، فاللّه اعدل من ان یثنی عبده العقوبة فی الآخرة، و من اصاب حدا فستره اللَّه علیه، و عفا عنه، فاللّه اکرم من ان یعود فی شی‌ء قد عفا عنه».

إِلَّا الَّذِینَ تابُوا یعنی تابوا من الشّرک، و رجعوا من الکفر، و آمنوا و اصلحوا، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فتعاقبوهم، فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ لا سبیل علیهم بشی‌ء من الحدود الّتی ذکرها اللَّه فی هذه الایة، و لا تبعة لاحد قبله فیما اصاب فی حال کفره لا فی مال و لا فی دم. میگوید: مگر ایشان که توبت کنند از شرک و کفر، و در اسلام آیند پیش از آنکه در دست شما افتند، و ایشان را عقوبت کنید، کس را بر ایشان راهی نه، و حدی برایشان لازم نه. اسلام آن همه از ایشان برداشت و مغفرت اللَّه در ایشان رسید، لقوله تعالی: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ، و قال النبی (ص): «الاسلام یهدم ما قبله».

این حکم مشرکان است، ایشان که توبه کنند از محاربت و باسلام درآیند، اما مسلمانان که از محاربت و راه زدن توبه کنند علما در آن مختلف‌اند، و احوال در آن مختلف است: اگر پس از آن توبت کند که در دست امام افتاده باشد، و بر وی ظفر یافته، آن توبت هیچ حکم از احکام شرع از وی بازندارد، و تغییر در آن نیارد، و گر پیش از آن توبت کند، حقوق آدمیان چون ضمان اموال و وجوب قصاص، هیچ چیز از وی اسقاط نکند. اما حقوق اللَّه تعالی بر دو ضربست: بعضی از آن بمحاربت مخصوص است، و هو انحتام القتل و الصلب و قطع الید و الرجل، این همه بیفتد، و بعضی آنست که بمحاربت مخصوص نیست چون حد زنا و حد شرب خمر، این دو قولی باشد: بیک قول بیفتد، و بیک قول نه. سدی گوید: اگر محاربی بزینهار آید و توبت کند پیش از آنکه امام را برو دستی بود، یا کسی برو ظفر یابد، خود بازآید و توبت کند، و امان جوید، او را توبت پذیرند، و امان دهند، و بجنایات گذشته او را نگیرند. گفتا: و دلیل برین قصه علی الاسدی است، مردی محارب بود راهزن، فراوانی از خون و مال مسلمانان در گردن وی، و ائمه و عامه پیوسته در طلب وی بودند، و بر وی ظفر می‌نیافتند. آخر روزی کسی را دید که این آیت میخواند: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ. آن بر دل وی اثر کرد، و همچون مرغ نیم بسمل باری چند در خاک بغلطید، سلاح بیفکند، و برخاست‌ و در مدینه شد اندر میانه شب، بوقت سحر غسلی برآورد، و بمسجد رسول خدا شد، و با مسلمانان نماز بامداد بجماعت بگزارد، آن گه فرا پیش بو هریره شد، و جماعتی یاران مصطفی (ص) حاضر بودند، گفت: یا باهریره منم فلان مرد گنهکار، جئت تائبا من قبل ان تقدروا علیّ، و اللَّه عز و جل یقول: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. بو هریره گفت: راست گفتی، کس را بر تو دست نیست، و کس را بر تو تبعت نیست. پس بو هریره دست وی گرفت، و پیش مروان حکم برد، که روزگار امارت وی بود، و قصه وی بگفت. مروان او را بنواخت، و گفت: کس را بر تو دست نیست. پس آن مرد بغزا شد، و در بحر روم غرق گشت رحمه اللَّه.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی و تقدّس: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ این دو پسر آدم یکی هابیل است و دیگر قابیل، و قیل قاین و هو الاصح و آدم را علیه السلام چهل فرزند بود به بیست بطن بیامده، هر بطنی پسری و دختری مگر شیث که مفرد آمد بی‌هم‌بطنی که با وی بود، و اوّل فرزند که آمد وی را، قابیل بود، و توأمه وی اقلیمیا، دوم هابیل، و توأمه وی لوذا، و آخر فرزندان عبد المغیث بود، و توأمه وی امة المغیث.
هوش مصنوعی: در این متن به داستان دو پسر آدم، یعنی هابیل و قابیل اشاره شده است. هابیل و قابیل فرزندان حضرت آدم (علیه‌السلام) هستند. گفته می‌شود که حضرت آدم دارای چهل فرزند بود که در بیست زائیده به دنیا آمده‌اند. هر زائیده یک پسر و یک دختر داشتند، به جز شیث که به‌تنهایی متولد شد. اولین فرزند، قابیل بود و خواهرش اقلیمیا. سپس هابیل به دنیا آمد و خواهرش لوذا. در ادامه نیز به آخرین فرزندان حضرت آدم اشاره شده است که عبدالمغیث و خواهرش امة المغیث بودند.
پس ربّ العالمین در نسل آدم برکت کرد، و بسیار شدند فرزند فرزندان، چنان که آدم چهل هزار ازیشان بدید، پس از دنیا بیرون شد. و در مولد قابیل و توأمه وی اختلافست علما را، قومی گفتند: در بهشت بود پیش از آنکه بزلّت در افتاد، و حوا در آن ولادت هیچ درد زه و رنج طلق و اثر نفاس ندید، از آنکه در بهشت قاذورات نبود. پس چون بزمین آمد بهابیل و توأمه وی یار گرفت، و بولادت ایشان رنج و نفاس دید، چنان که زنان بینند. قومی گفتند: ولادت ایشان در بهشت نبود که هم در زمین بود، پس از آنکه از بهشت بیرون آمد بصد سال، پس چون بحدّ بلوغ رسیدند، فرمان آمد از حق جلّ جلاله بآدم که خواهر هابیل بزنی بقابیل ده، و خواهر قابیل بهابیل، و در شرع وی روا بود که پسر این بطن، دختر آن بطن دیگر بزنی کردی. یا دختر هر بطنی که خواستی، مگر توأمه خویش که هم بطن وی بود، این یکی روا نبود.
هوش مصنوعی: پروردگار عالمیان برکات زیادی را در نسل آدم قرار داد و به طور فراوانی فرزندان او افزایش یافتند، به طوری که آدم چهل هزار نفر از فرزندانش را مشاهده کرد قبل از اینکه از دنیا برود. در مورد زمان ولادت قابیل و خواهرش نظرات مختلفی وجود دارد. برخی از علمای دین بر این باورند که در زمان ولادت، حوا هیچ گونه دردی را احساس نکرد، زیرا در بهشت که قاذورات وجود نداشت، چنین نواقصی وجود نداشت. اما وقتی که به زمین آمدند، هابیل و خواهرش از سختی‌های تولد رنج بردند، درست مانند زنان دیگر. گروهی دیگر معتقدند که ولادت آنها در بهشت نبود و آن‌ها در زمین به دنیا آمدند. پس از صد سال که از خروجشان از بهشت گذشت و به سن بلوغ رسیدند، خداوند به آدم فرمان داد که خواهر هابیل را برای قابیل انتخاب کند و خواهر قابیل را برای هابیل. در شریعت آن زمان این کار مجاز بود که پسر یک بطن، دختر بطن دیگر را به همسری بگیرد، به جز اینکه خواهر دوقلوی خودش را نمی‌توانست به همسری بگیرد.
آدم این پیغام ملک جلّ جلاله با حوا بگفت، و حوّا با هر دو پسر گفت.
هوش مصنوعی: این پیام خداوند برتر به حوا رسانده شد و او نیز آن را به هر دو پسرش منتقل کرد.
هابیل رضا بداد و پیغام خدای را گردن نهاد، و قابیل خشم گرفت، و فرمان نبرد، و گفت: این آدم میکند نه خدای میفرماید، و من خواهر خود بزنی بهابیل ندهم، که خواهر من نیکوتر است، و کانت اجمل بنات آدم. من او را خود بزنی کنم، و من بدو سزاترم، که ولادت ما در بهشت بوده، و ولادت ایشان در زمین، و مرا و خواهرم را بر ایشان فضل و شرف است، و بدان رضا ندهم که بوی دهند. آدم گفت: حلال نیست که تو وی را بزنی کنی. خواهر هابیل ترا حلال است، و فرموده خدای است. جواب داد که: این رای تو است نه فرموده خدای، و من نشنوم، و فرمان نبرم.
هوش مصنوعی: هابلی که به فرمایش خداوند تسلیم شده بود، در حالی که قابیل از این موضوع خشمگین شده و اعتراض کرد. قابیل با این استدلال که خواهرش زیباتر است، نمی‌خواست به هابیل ازدواج کند و برتری خود را به خاطر زادگاهشان، بهشت، مطرح کرد. او ادعا می‌کرد که من و خواهرم بر هابیل برتری داریم و نمی‌خواهم به او بدهم. پدرشان، آدم، به او گفت که چنین کاری حرام است و خواهر هابیل برای او حلال است، اما قابیل این را نپذیرفت و گفت که این تنها نظر پدرش است نه حکم خدا، و از فرمانبرداری سر باز زد.
آدم گفت: اکنون هر یکی قربانی کنید، هر آن کس که قربانی وی پذیرفته آید اقلیمیا زن وی باشد. و هابیل شبان بود، گوسفندان داشت، و قابیل برزیگر بود کشاورزی کردی. هابیل رفت و آن نر میشی نیکو پسندیده فربه که در میان گله معروف بود، و نام وی زریق، این نر میش بیاورد و پاره روغن و شیر چندان که حاضر بود، و قابیل رفت و از آن خوشهای ردّی بی‌مغز چیزی جمع کرد، و آورد. هر دو بر کوه شدند، و آن قربانی خویش بر سر کوه نهادند، و آدم با ایشان بود، و قابیل در دل داشت که اگر قربانی من پذیرند یا نپذیرند، خواهر خود بزنی بوی ندهم، و هابیل رضا و تسلیم در دل داشت. پس آدم دعا کرد تا آتشی سفید از آسمان فرو آمد، و نخست فرامیش هابیل شد، و بوی بوی فرا داشت، آن گاه با قربانی وی گشت و بخورد، و فرامیش قابیل شد، و وی را ببوئید آن گه فرا قربان وی شد، و نخورد، هم چنان بگذاشت تا مرغان و ددان بخوردند، و در آن روزگار نشان قبول قربان این بود، آتش برین صفت از آسمان فرو آمدی و صاحب قربان را ببوییدی، آن گه با قربان وی گشتی، اگر بخوردی مقبول بودی، و اگر نخوردی مردود بودی، و گفته‌اند: آن نر میش که هابیل قربان کرد، و پذیرفته آمد، خدای تعالی آن را ببهشت بازداشت روزگار دراز، تا آن روز که ابراهیم خلیل را ذبح فرزند بخواب نمودند، و آن کبش فدای وی شد.
هوش مصنوعی: آدم گفت: حالا هر کدام قربانی بکنید و هر کس قربانی‌اش قبول شود، آن زن اقلیمیا خواهد بود. هابیل شبان بود و گوسفندانی داشت و قابیل کشاورز بود. هابیل یک بره خوب و فربه از میان گوسفندها که به نام زریق معروف بود، آورد و مقداری روغن و شیر هم تهیه کرد. قابیل هم از محصولاتی که بی‌کیفیت بودند، چیزی جمع‌آوری کرد و آورد. هر دو در بالای کوه رفتند و قربانی‌های خود را آنجا نهادند و آدم نیز با آنان بود. قابیل در دلش داشت که اگر قربانی‌اش قبول شود یا نشود، خواهرش را به زنی ندهد. اما هابیل دلش تسلیم بود. سپس آدم دعا کرد و آتشی سفید از آسمان پایین آمد. ابتدا قربانی هابیل پذیرفته شد و آتش به سوی قربانی او آمد و آن را خورد، اما وقتی به قربانی قابیل رسید، بوی آن را استشمام کرد و آن را نپذیرفت و به حال خود گذاشت تا پرندگان و حیوانات بخورند. در آن زمان، نشانهٔ قبول قربانی اینگونه بود که آتش از آسمان به سمت قربانی می‌آمد، اگر می‌خورد، قبول شده بود و اگر نمی‌خورد، رد می‌شد. گفته می‌شود که آن میش نر که هابیل قربانی کرد و پذیرفته شد، خداوند آن را در بهشت نگه داشت تا روزی که ابراهیم خلیل خواب دید و دستور ذبح فرزندش به او داده شد و آن کبش قربانی او شد.
و در این قصه تزویج بنات آدم مر پسران وی را، هیچ کس از علما خلاف نکرد مگر جعفر صادق (ع) که گفت: معاذ اللَّه که آدم دختر خود به پسر خود داد، که اگر این روا بودی و آدم کردی مصطفی (ص) همان کردی، و روا داشتی، که دین هر دو یکسان بود. اما ربّ العزّة جل جلاله چون خواست که نسل آدم در پیوندد، حورائی از بهشت بزمین فرستاد، بصورت انسی، و در وی رحم آفرید، و با آدم وحی آمد که این حورا بزنی بهابیل ده، و دختری را از اولاد جانّ صورت انسی داد، و آدم را فرمود که وی را بزنی بقابیل ده، پس قابیل خشم گرفت و با آدم گفت: من پسر مهینم، و هابیل پسر کهین، چرا حورا بوی دادی و من بدو سزاوارتر بودم؟!. آدم گفت: «یا بنی ان الفضل بید اللَّه»، این فضل خداست، او را دهد که خود خواهد. قابیل گفت: این رأی تو بود نه فرموده خدای. گفت: اکنون قربانی کنید هر یکی از شما، تا آن کس که قربان وی پذیرفته بود، فضل و شرف وی را بود، و حورا سزای وی بود.
هوش مصنوعی: در این داستان درباره ازدواج دختران آدم با پسران او، هیچ یک از علمای دین مخالفتی نکردند جز جعفر صادق (ع)، که بیان کرد چنین چیزی ممکن نیست. او گفت اگر چنین بود، پیامبر خدا (ص) نیز همین کار را انجام می‌داد و این کار را جایز می‌دانست، در حالی که دین آن‌ها یکسان بود. اما خداوند متعال زمانی که خواست نسل آدم را ادامه دهد، حوری را از بهشت به زمین فرستاد که به شکل انسانی بود و در او رحم آفرید. او به آدم وحی فرستاد که آن حوری را به هابیل بدهد و دختری از نسل جن به قابیل عطا کرد. قابیل برآشفت و به آدم گفت: من پسر بزرگتر هستم و هابیل کوچک‌تر، چرا حوری را به او دادی و من سزاوارتر بودم؟ آدم پاسخ داد: «ای پسر، فضل در دست خداوند است» و این فضل را به هر کسی که بخواهد می‌دهد. قابیل گفت: این نظر توست و نه فرمان خدا. سپس گفت: حالا بیایید هر یک از شما قربانی کنید، تا ببینیم قربانی کدام یک پذیرفته می‌شود و آن کس، شرافت و فضیلتش بیشتر است و حوری سزاوار او خواهد بود.
پس چون قربان هابیل پذیرفته آمد، و قربان قابیل مردود، قابیل را حسد آمد بر برادر، و بغی کرد با وی، و آن حسد و بغی و کینه در دل میداشت، تا آن روز که آدم به مکه میشد بزیارت خانه کعبه، و آدم (ع) چون خواست بمکّه شود آسمان را گفت: «یا سماء احفظی ولدی» یا آسمان فرزند من گوش‌دار، و امانت من نگه‌دار.
هوش مصنوعی: زمانی که قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل رد شد، قابیل نسبت به برادرش حسادت و کینه پیدا کرد و با او به دشمنی پرداخت. این حسد و کینه در دل او باقی ماند تا زمانی که آدم برای زیارت خانه کعبه به مکه رفت. هنگامی که آدم (ع) می‌خواست به مکه برود، به آسمان گفت: «ای آسمان، فرزندم را حفظ کن و امانت من را نگه‌دار.»
آسمان سر وازد، و نپذیرفت، آن گه گفت: «یا ارض احفظی ولدی» زمین هم چنان سر وازد.
هوش مصنوعی: آسمان به شدت لرزید و نتوانست این اتفاق را بپذیرد. در آن لحظه گفت: «ای زمین، فرزندم را حفظ کن.» اما زمین نیز به لرزیدن ادامه داد.
آن گه گفت: «یا جبال احفظی ولدی»، کوه‌ها نیز سر وازدند. پس بقابیل سپرد، قابیل درپذیرفت، اینست که ربّ العالمین گفت: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ» یعنی قابیل، «إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا» حین حمل امانة ابیه، ثم خانه.
هوش مصنوعی: سپس گفت: «ای کوه‌ها، پسرم را حفظ کنید.» و کوه‌ها نیز متوجه شدند. در نتیجه، مسئولیت را به قابیل سپردند و قابیل آن را پذیرفت. به این خاطر، خداوند فرمود: «ما امانت را به آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها ارائه کردیم، اما آن‌ها نتوانستند آن را بپذیرند و از آن ترسیدند، ولی انسان آن را حمل کرد.» یعنی قابیل، «او همواره ستمگر و نادان بود» زمانی که امانت پدرش را حمل کرد و سپس رد کرد.
پس چون آدم غائب گشت، قابیل بر هابیل شد آنجا که گله بر چرا داشت، گفت: «لأقتلنک یا هابیل» من آدم تا ترا بکشم یا هابیل، که قربان من رد کردند و نپذیرفتند، قربان تو پذیرفتند، و خواهر من که با جمال و حسن است بتو میدهند، و خواهر تو که بی‌جمال است و بی‌حسن، بمن میدهند. فردا مردم درین سخن گویند، و فرزند تو بر فرزند من شرف آورد، و فضل جوید. هابیل گفت: من پاکدل بودم بی‌خیانت و بی‌حسد، از آنست که قربان من بپذیرفتند، و ترا این صفا و پاکی نبود، بلکه حسد و بغی بود، از آن نپذیرفتند، و إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ و خدای که قربان پذیرد از ایشان پذیرد که پرهیزگار و پاکدل باشند. پس بدانست که وی را خواهد کشت. زبان تضرّع و نصیحت بگشاد. عبد اللَّه عمر گفت: نه از آنکه عاجز بود از کوشیدن با وی، که این از وی قوی‌تر بود، لکن پرهیزگاری و پارسایی وی را نگذاشت که دست بوی باز کند، و با وی بکوشد. گفت: یا برادر از خدای بترس و مرا مکش. می‌بینی که آدم از یک زلّت چه دید! تو از قتل من خود چه خواهی دید! اگر مرا بکشی خوار و ذلیل شوی در میان مردم، و از هر کس و هر چیز بترسی. در آثار آورده‌اند که آن ساعت که وی را بکشت، ندا آمد از آسمان که: «کن خائفا ابدا یا قابیل، لا تری احدا الا خفت منه حتّی تراه یقتلک».
هوش مصنوعی: وقتی آدم غائب شد، قابیل به هابیل نزدیک شد که گوسفندها در چرا بودند و گفت: «من تو را خواهم کشت، ای هابیل!» او به این دلیل گفت که قربانی من رد شده و پذیرفته نشده، در حالی که قربانی تو قبول شده است. او ادامه داد که خواهر من با زیبایی و جمال به تو داده می‌شود، ولی خواهر تو که زیبایی ندارد، به من داده می‌شود. او نگران بود که فردا مردم این موضوع را زیر زبان بیاورند و فرزندانش از فرزندان هابیل پیشی بگیرند و اعتبار بیشتری بیابند. هابیل پاسخ داد که او پاکدل و بی‌حسد است و قربانی‌اش به دلیل همین خلوص پذیرفته شده است، در حالی که قابیل دچار حسد و کینه بوده و قربانی‌اش پذیرفته نشده است. سپس هابیل متوجه شد که قابیل او را خواهد کشت و سعی کرد با زبان نصیحت او را منصرف کند. عبدالله عمر می‌گوید که این به این دلیل نبود که قابیل قادر به مقاومت برادرش نبود، بلکه به خاطر پرهیزگاری و تقوای هابیل بود که به او اجازه نداد همچنان ادامه دهد. او گفت: «ای برادر، از خدا بترس و مرا نکش. ببین که آدم تنها از یک اشتباه چه عواقبی را تجربه کرد! تو از کشتن من چه به دست می‌آوری؟ اگر مرا بکشی، می‌پنداری که مردم به تو خواهند نگریست و ترس و ذلت در دلت خواهد ماند.» در روایات آمده است که وقتی قابیل هابیل را کشت، ندا از آسمان آمد که: «ای قابیل، همیشه بترس! هر کس را ببینی از او خواهی ترسید، حتی آن کسی که تو را خواهد کشت.»
آن گه گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ» اگر تو دست بمن گذاری تا مرا بکشی، من دست بتو نگذارم، و ترا نکشم، که من از خدای ترسم نه از آنکه نشکیبم، یا با تو برنیایم، إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ.
هوش مصنوعی: او سپس گفت: «اگر تو دستت را به سوی من دراز کنی تا مرا بکشی، من هرگز دستم را به سوی تو دراز نمی‌کنم که تو را بکشم. من از خدا می‌ترسم، نه از اینکه نتوانم با تو مقابله کنم. من می‌خواهم که گناه من و گناه تو به خودت برگردد.»
اگر کسی گوید چون اللَّه گفت: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌ پس چگونه گناه وی بردارد، و این مناقض آن مینماید. جواب آنست که این اثم هر دو با کشنده میشود یعنی بالاثم الّذی من قبلی فی قتلک ایّای و اثمک الّذی تقدم. میگوید آن گناه که پیش ازین قتل کردی، و این گناه که بسبب قتل من کردی هر دو با خود ببری. و آنچه گفت: من میخواهم، این نه ارادت تمنّی است، که این طلب سلامت است، و از کینه خواستن فرو نشستن، و کار بحق سپردن، و قیل «إِنِّی أُرِیدُ» معناه لا ارید، لقوله «یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا» ای لا تضلّوا.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که خداوند فرموده است: "هیچ باربرداری بار دیگر را برنمی‌دارد"، پس چگونه ممکن است گناه او برداشته شود و این باعث تناقض می‌شود. پاسخ این است که این گناه در واقع با گناه دیگری ترکیب می‌شود، یعنی گناهی که به خاطر کشتن من انجام داده‌ای و گناه پیشین تو. به این معنا که هر دو گناه را با خود می‌بری. و آنچه گفته شده است "من می‌خواهم"، منظورارادت به خواستن نیست، بلکه خواستار رسیدن به آرامش و رهایی از کینه و سپردن کار به حق است. همچنین، گفته شده است "إِنِّی أُرِیدُ" به معنای "لا ارید" است، یعنی می‌خواهد بگوید که از گمراهی دوری کند.
فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ ای فطاوعته نفسه فی قتل اخیه. نفس وی او را فرمانبردار شد، و بطوع پیش آمد در آن قتل، و هیچ سر وانزد، تا او را بکشت.
هوش مصنوعی: نفس او را به سمت کشتن برادرش سوق داد و او در این کار تسلیم شد و هیچ گونه تردیدی نکرد تا اینکه برادرش را کشت.
گفته‌اند که اوّل راه بقتل نمی‌برد، و نمیدانست که چگونه میباید کشت. ابلیس بیامد، و در وی آموخت که بگذار تا در خواب شود، چون در خواب شد، سنگی بوی داد که این سنگ بر سر وی زن. چنان کرد بفرمان ابلیس، و او را بکشت، و هابیل آن روز بیست ساله بود که کشته شد، و در آن حال زمین خون وی فرو خورد، چنان که آب فرو خورد. رب العالمین آن زمین بلعنت کرد، و سباخ گردانید، تا هرگز نبات نروید پس از آن روز هرگز زمین هیچ خون فرو نخورد، از آنجاست که امروز خون بر سرزمین ببندد، و هیچ چیز از آن بخاک فرونشود. پس چون وی را کشته بود، ندانست که با وی چه باید کرد، و چون دفن باید کرد؟ وی را بر پشت خویش گرفت، و هشتاد روز با خود میگردانید، و بروایتی سه روز، از بیم آنکه ددان بیابان و مرغان او را بخورند. پس از آن رب العالمین دو کلاغ بینگیخت، تا با یکدیگر جنگ کردند، و یکی کشته شد.
هوش مصنوعی: گفته شده که او ابتدا نمی‌دانست چگونه باید کسی را بکشد. ابلیس به او نزدیک شد و به او یاد داد که وقتی قربانی خوابش برد، سنگی به او بدهد و با آن به سر او بزند. او هم به دستور ابلیس عمل کرد و هابیل را کشت. در آن زمان، هابیل تنها بیست سال داشت و وقتی کشته شد، خون او به زمین فرو رفت، همچنان که آب به درون زمین نفوذ می‌کند. خداوند آن زمین را به خاطر این عمل نفرین کرد و برکتش را از آن گرفت، به طوری که دیگر هرگز در آنجا گیاهی نروید. از آن روز به بعد، دیگر هیچ خونی در زمین فرو نمی‌رود، بنابراین امروزه هم هرگاه خون بر زمین ریخته شود، به داخل آن نفوذ نمی‌کند. بعد از قتل هابیل، او نمی‌دانست که چه باید بکند یا چطور او را دفن کند. پس او را روی شانه‌اش گذاشت و برای مدتی طولانی با خود گشت، زیرا از اینکه حیوانات بیابان و پرندگان او را بخورند، می‌ترسید. سپس خداوند دو کلاغ را فرستاد تا با هم بجنگند و یکی از آنها کشته شد.
آن کلاغ دیگر بمنقار و چنگ خویش حفره‌ای بکند، و آن کلاغ کشته را در آن حفره زیر خاک پنهان کرد، و قابیل در آن مینگرست.
هوش مصنوعی: آن کلاغ با منقار و پاهایش گودالی حفر کرد و آن کلاغ مرده را در آن گودال زیر خاک دفن کرد. قابیل به آن صحنه نگاه می‌کرد.
آن گه گفت: «یا وَیْلَتی‌ أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی». آن گه پشیمان شد چنان که اللَّه گفت فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ. گویند پشیمان نه بدان شد که چرا او را بکشتم، بدان پشیمان شد که چرا چندین روز او را داشتم، و در خاک پنهان نکردم، و گویند پشیمانی وی بر فوات برادر بود نه بر گناه خویش، آن ندامت نه توبه بود که میکرد، که آن تحسر بود بر نایافت برادر. و آن پشیمانی که عین توبت است، و مصطفی (ص) بر آن اشارت کرده که‌ «الندم توبة» آن خاصه امّت احمد است، و هیچ امت دیگر را نبود.
هوش مصنوعی: آن گاه گفت: «وای بر من! آیا نتوانستم مانند این کلاغ باشم تا عیب برادرم را بپوشانم؟» سپس به قدری پشیمان شد که خداوند فرموده است: «پس از آن به گروه پشیمانان پیوست.» بعضی گفته‌اند که پشیمانی او به این خاطر نبود که چرا برادرش را کشته، بلکه به این دلیل بود که چرا چندین روز جسد او را نزد خود نگه داشتم و او را دفن نکردم. همچنین گفته‌اند که پشیمانی او بر فقدان برادرش بود نه بر گناهی که مرتکب شده بود. این ندامت، توبه واقعی نبود، بلکه فقط حسرت از دست دادن برادر بود. در حالی که پشیمانی‌ای که واقعی و توبه‌ای صحیح است، مورد اشاره پیامبر (ص) قرار گرفته که فرموده‌اند: «پشیمانی توبه است» و این ویژگی خاص امت احمدی است و هیچ امتی دیگری این خاصیت را ندارد.
پس ندا آمد از آسمان که: «یا قابیل ما فعل اخوک»؟ برادر تو چه کرد؟
هوش مصنوعی: سپس از آسمان ندا رسید که: «ای قابیل، برادر تو چه کاری انجام داد؟»
و کجاست؟ جواب داد که: من ندانم، و نه بر وی من رقیب بودم. گفتند: «قتلته لعنک اللَّه»؟ او را بکشتی، رو که لعنت بر تو باد. قابیل بترسید از آن آواز، و از میان خلق‌ بگریخت، و با وحش بیابان بیامیخت، و در آن وقت وحش بیابانی با آدمی متأنس بودند، و وحشی نبودند. چون روزی چند برآمد گرسنه شد. طعامی نمی‌یافت. آهوی بیابانی را بگرفت، و سنگ بر سر وی میزد تا بکشت آن را، و بخورد. رب العالمین آن روز موقوذه در شرائع حرام کرد، و وحش بیابانی ازو نفرت گرفتند. و پس از آن با بنی آدم انس نگرفتند.
هوش مصنوعی: سوال شد که: او کجاست؟ پاسخ داد که: نمی‌دانم و همچنین با او رقابت نداشتم. گفتند: «تو او را کشتی، لعنت خدا بر تو!» قابیل از این سخنان ترسید و از میان مردم فرار کرد و به دل wilderness رفت و با حیوانات بیابانی آمیخت، در حالیکه آن زمان حیوانات بیابانی با انسان‌ها آشنا بودند و وحشی نبودند. پس از مدتی، قابیل گرسنه شد و چیزی برای خوردن پیدا نکرد. یک آهو را به شکار گرفت و با سنگ به سرش ضربه زد تا آن را بکشد و بخورد. در آن روز، خداوند شکار را برای او حرام کرد و حیوانات بیابانی از او فاصله گرفتند و بعد از آن دیگر با انسان‌ها ارتباط برقرار نکردند.
پس قابیل ترسان و لرزان دست خواهر خویش گرفت اقلیمیا، و او را بزمین عدن برد از دیار یمن. ابلیس او را گفت: تو ندانی که آتش چرا قربان هابیل بخورد، و قربان تو نخورد، از بهر آنکه وی خدمت و عبادت آتش کرد، تو نیز آتشی بساز، تا ترا و جفت ترا معبود بود. آن بیچاره بدبخت فرمان ابلیس برد، و آتشگاهی بساخت.
هوش مصنوعی: قابیل با نگرانی و ترس دست خواهرش اقلیمیا را گرفت و او را به سرزمین عدن در کنار یمن برد. ابلیس به او گفت: "تو نمی‌دانی چرا قربانی هابیل با آتش پذیرفته شد، اما قربانی تو نه. او به آتش خدمت و عبادت کرد، پس تو هم می‌توانی آتشی بسازی تا تو و همسرت معبود باشید." آن بیچاره، به حرف‌های ابلیس گوش داد و محلی برای آتش سوزاندن ساخت.
اوّل کسی که آتشگاه ساخت، و آتش پرستید، وی بود. ربّ العزّة فرشته‌ای بر وی گماشت، تا پای راست وی با سرین چپ وی بست، و پای چپ وی با سرین راست بست، و استوار کرد و او را محکم ببست، آن گه او را در آفتاب گرم افکند، و هفت حظیره آتش گرد وی درآورد، و هشتاد سال او را چنین عذاب کرد، پس از آن وحی آمد از حقّ جلّ جلاله، که: اخسفی به، قابیل را بزمین فرو بر، زمین او را تا بهر دو کعب فروبرد. قابیل فریاد کرد، و رحمت خواست. ربّ العزّة گفت: «ویحک انما اضع رحمتی علی کلّ رحیم»، من رحمت بر رحیمان کنم «الراحمون یرحمهم الرحمن، ارحموا من فی الارض یرحمکم من فی السماء». دیگر باره فرمان آمد بزمین که وی را فرو بر، تا بنیمه تن فرو شد. سدیگر فرمان آمد بزمین که او را فروبر، فرو شد، و تا بقیامت فرو میشود.
هوش مصنوعی: اولین کسی که آتشگاه ایجاد کرد و به پرستش آتش پرداخت، او بود. خداوند فرشته‌ای را به سوی او فرستاد تا پای راستش را به نشیمن چپ و پای چپش را به نشیمن راستش ببندد، به‌گونه‌ای که محکم و استوار شود. سپس او را در آفتاب داغ قرار داد و هفت دایره آتش دور او ایجاد کرد و به مدت هشتاد سال او را بدین‌گونه عذاب کرد. سپس وحی به او رسید که خداوند دستور داد او را به زمین فرو ببرد و او را تا بالای مچ پا به زیر زمین برد. قابیل فریاد کرد و طلب بخشش کرد. خداوند گفت: «وای بر تو! من رحمت خود را تنها بر رحم‌کنندگان می‌افکنم». رحمت خدا بر رحیمان است و «رحیمان خداوند بر آنهایی که در زمین هستند رحم می‌کنند، تا خداوند از آسمان بر آن‌ها رحمت کند». سپس دوباره فرمان رسید که او را به زیر زمین ببرد و او تا نیمه تن به زیر رفت. فرمان دیگری صادر شد تا او بیشتر به زیر برود و او همچنان به زیر زمین می‌رود و تا قیامت ادامه خواهد داشت.
و گفته‌اند که: این آلات لهو و فسق که در دنیاست چون طبل و نای و بربط و چنگ و امثال آن، و نیز خمر خوردن و زنا و فاحشها و آتش پرستیدن همه آنست که اولاد قابیل بدید آوردند، و جهان ازیشان پر از فساد گشت تا بروزگار نوح. پس رب العالمین ایشان را بیک بار بطوفان غرق کرد، و نسل ایشان بریده شد، و نسل شیث پیوسته گشت. مصطفی (ص) گفت: «لا تقتل نفس مسلمة الا کان علی ابن آدم کفل من دمه لانّه اوّل من سنّ القتل»، و قال (ص) حین سئل عن یوم الثلاثاء، فقال: «یوم دم».
هوش مصنوعی: گفته‌اند که ابزارهای آواز و فساد در دنیا مانند طبل، نای، بربط، چنگ و چیزهای مشابه، همچنین نوشیدن شراب، زنا و پرستش آتش، همه چیزهایی بودند که فرزندان قابیل آنها را به‌وجود آوردند و به همین دلیل، زمین پر از فساد شد تا زمان نوح. در آن زمان، خداوند همه‌ی آن‌ها را با طوفانی غرق کرد و نسل آن‌ها از بین رفت، در حالی که نسل شیث به ادامه حیات خودش ادامه داد. پیامبر (ص) فرمود: «هیچ انسانی که جانش گرفته شود، مگر اینکه بر دوش پسر آدم بخشی از آن خون است، زیرا او اولین کسی بود که قتل را بنیان نهاد» و همچنین وقتی از او درباره روز سه‌شنبه پرسیدند، فرمود: «روز خون است».
قالوا: و کیف یا رسول اللَّه؟ قال: «فیه حاضت حوّاء و قتل ابن آدم اخاه».
هوش مصنوعی: گفتند: چگونه، ای فرستاده خدا؟ او پاسخ داد: «در آنجا حوا فریفته شد و پسر آدم، برادرش را کشته است».
ابن عباس گفت: چون هابیل بدست قابیل کشته شد، آن روز در درختان خار پدیدآمد، و میوه‌ها بعضی ترش گشت، و طعمها بگردید، و روی زمین دیگرگون گشت. آدم به مکه بود، گفت: «قد حدث فی الارض حدث» امروز در زمین حادثه‌ای پدیدآمده است، ندانم تا چه بوده؟ بر اثر آن برفت تا آن احوال بدید، و این چند کلمت بزبان سریانی بگفت، و بعضی فرزندان وی نقل با عربیت کردند:
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل می‌کند که وقتی هابیل توسط قابیل کشته شد، درختان خاردار به وجود آمدند و برخی از میوه‌ها طعم تلخ پیدا کردند. زمین به نوعی دیگر تغییر کرد. آدم که در مکه بود، احساس کرد که حادثه‌ای در زمین رخ داده است و نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است. بنابراین به سمت آنجا رفت تا واقعیات را بررسی کند و برخی کلمات را به زبان سریانی گفت، و برخی از فرزندانش این اتفاقات را به زبان عربی نقل کردند.
تغیرت البلاد و من علیها
و وجه الارض مغبر قبیح‌
هوش مصنوعی: سرزمین‌ها تغییر کرده و من هم بر روی آن‌ها هستم، و چهره‌ی زمین زشت و خاکی شده است.
تغیر کلّ ذی طعم و لون
و قلّ بشاشة الوجه الصّبیح‌
هوش مصنوعی: همه چیزها با طعم و رنگ تغییر می‌کنند و لبخند زیبا در چهره کمرنگ می‌شود.
و مالی لا اجود بسکب دمع
و هابیل تضمّنه الضریح‌
هوش مصنوعی: من ثروتی ندارم که با ریختن اشک، آن را به کسی ببخشم، همچنان‌ که هابیل در قبرش مورد توجه قرار گرفته است.
و جاءت سهلة و لها رنین
لهابلها و قابلها یصیح
هوش مصنوعی: و آسان آمد و صدایی از او به گوش می‌رسید، در حالی که او را در آغوش گرفته بودند و فریاد می‌زدند.
لقتل ابن النّبی بغیر جرم
فقلبی عند قتلته جریح‌
هوش مصنوعی: جان من به خاطر هجوم به پسر پیامبر، در دل من زخم عمیقی دارد.
و پس از آن آدم روزگاری دراز بگریست، و اندوهگن میبود بر فراق هابیل، و نمیخندید، تا ربّ العزّة وی را گفت: «حیّاک اللَّه و بیّاک» ای اضحکک، پس از آن بخندید، و دل وی خوش گشت، و از پس قتل هابیل پنجاه سال برآمد، و عمر آدم بصد و سی سال رسید، شیث آورد و نام وی هبة اللَّه. ربّ العزّة عبادت خلق در ساعت‌ شب و روز وی را در آموخت، و پنجاه صحیفه با وی فرو فرستاد، و وصی آدم بود، و پس از وی خلیفه و ولی عهد وی، و نور مصطفی (ص) از حوّا با وی انتقال کرده، و این خصوصیت از میان فرزندان یافته، و در آن قصه‌ایست معروف بجای خود گفته شود ان شاء اللَّه تعالی.
هوش مصنوعی: پس از آن، آدم مدت زیادی گریه کرد و به خاطر از دست دادن هابیل غمگین بود و هرگز نمی‌خندید تا اینکه خداوند به او گفت: «السلام علیک و خوشحال باش» و پس از آن، او خندید و دلش شاد شد. بعد از قتل هابیل پنجاه سال گذشت و عمر آدم به ۱۳۰ سال رسید. او شیث را به دنیا آورد و نامش را هبة اللَّه گذاشت. خداوند عبادت را به او آموخت و پنجاه ورق صحیفه بر او نازل کرد. شیث وصی آدم و بعد از او جانشین و خلیفه‌ او شد. نور پیامبر (ص) از حوا به او منتقل شده بود و این ویژگی در میان فرزندانش باقی ماند و داستانی مشهور در این زمینه وجود دارد که در وقت خود گفته خواهد شد، ان شاء اللَّه.
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ درین «اجل ذلک» مخیری، خواهی با «نادمین» بر، یعنی پشیمان شد از بهر آن، ورخواهی ابتدا کن.
هوش مصنوعی: به همین خاطر ما بر بنی‌اسرائیل نوشتیم که اگر بخواهند می‌توانند با پشیمانی ادامه دهند و اگر بخواهند می‌توانند از ابتدا شروع کنند.
«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا» ای من سبب فعل قابیل فرضنا و اوجبنا، «عَلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ» از بهر آنکه قابیل در خون برادر شد، و او را بکشت، ما بر بنی اسرائیل فرض کردیم. و این حکم بر همه خلق فرض کرد اما بنی اسرائیل را بذکر مخصوص کرد، که ایشان اهل توراتند و بیان این حکم اول در تورات فرو آمد، و بر دیگران که واجب شد هم بتورات واجب شد. میگوید: واجب کردیم بر ایشان که هر کسی که تنی بکشد، «بِغَیْرِ نَفْسٍ» یعنی بغیر قود، «أَوْ فَسادٍ» یعنی بغیر فساد «فِی الْأَرْضِ» بی‌قصاص یا بی‌انبازی که در خون کشته‌ای داشته بود با کشنده‌ای، یا پس احصان زنایی کرده بود، یا از دین برگشته بود، «فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» هم چنان بود که همه مردمان کشته بود، یعنی باستحقاق عقوبت و دوری از مغفرت، نه باندازه عذاب و مقادیر عقوبت، که اندازه آن اللَّه داند، چنان که خود خواهد بقدر گناه عقوبت کند یا عفو کند.
هوش مصنوعی: به همین خاطر ما بر بنی اسرائیل واجب کردیم که اگر کسی فردی را بدون حق بکشد، چه بی‌دلیل و چه به خاطر فساد در زمین، به گونه‌ای که مجازات یا قصاصی در میان نباشد، مثل زمانی که قاتل نسبت به قاتل خون‌خواهی نکرده یا به دلیل زنا یا ارتداد از دین، مجازات نشود، انگار که همه انسان‌ها را کشته است. این بدان معناست که او مستحق عذاب و دوری از رحمت خداست، اما جزئیات عذاب و مجازات بر عهده خداوند است و او می‌تواند بر اساس گناه، مجازات کند یا عفو کند.
«یَفْعَلُ ما یَشاءُ» و «یَحْکُمُ ما یُرِیدُ».
هوش مصنوعی: او هر چه بخواهد انجام می‌دهد و هر چیزی را که اراده کند، حکم می‌کند.
وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً و هر که تنی زنده کند یعنی او را از دست کشنده‌ای رها کند، یا از غرقی و حرقی و هدمی برهاند، یا از ضلالتی و کفری بازآرد، هم چنان بود که همه مردمان زنده کرده بود، یعنی مزد وی چندان باشد که‌ همه مردمان رهانیده باشد. ابن عباس گفت: «من قتل نبیا او اماما عدلا فکأنما قتل الناس جمیعا، و من شد علی عضد نبی او امام عدل فکأنما احیا الناس جمیعا». فتاده و ضحاک گفتند: «عظم اللَّه اجرها و عظم وزرها، فمعناها من استحلّ قتل مسلم بغیر حقه فکأنما قتل الناس جمیعا، لأنهم لا یسلمون منه، و من احیاها فحرمها، و تورع عن قتلها، فکأنما احیا الناس جمیعا، لسلامتهم منه».
هوش مصنوعی: هر کس که جان انسانی را نجات دهد، مثل این است که تمام انسان‌ها را زنده کرده است. این کار می‌تواند شامل نجات فردی از مرگ، غرق شدن، آتش‌سوزی یا هر نوع نابودی دیگر باشد، یا آوردن کسی به راه درست و دور کردن او از کفر باشد. در حقیقت، پاداش چنین کاری برابر با نجات همه انسان‌هاست. ابن عباس می‌گوید کسی که پیامبر یا امامی عادل را بکشد، مانند این است که تمام انسان‌ها را کشته است. همچنین، کسی که به پیامبر یا امام عادل نزدیک شود، مثل این است که تمام انسان‌ها را نجات داده است. گروهی دیگر نیز بر این باورند که هر کس که مجاز به کشتن یک مسلمان بدون حق نباشد، مثل این است که تمام انسان‌ها را کشته است، زیرا دیگران نیز در معرض خطر هستند. بنابراین، نجات جان انسان‌ها و دوری از کشتن آن‌ها مثل زنده کردن تمامی انسان‌هاست.
قال رسول اللَّه (ص): «من سقی مؤمنا شربة من ماء، و الماء موجود، فکأنما اعتق سبعین، و من سقی فی غیر موطنها فکأنما احیا نفسا، وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً».
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام (ص) فرموده‌اند: «هر کس به یک مؤمن، حتی یک جرعه آب بدهد در حالی‌که آب فراهم است، گویی هفتاد نفر را آزاد کرده است. و هر کس به کسی آب بدهد در مکانی غیر از محل خود، گویی جان یک نفر را احیا کرده است؛ و هر کس جان کسی را احیا کند، مانند این است که جان تمام انسان‌ها را احیا کرده است.»
وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ بما بان لهم صدق ما جاءوهم به، ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ ای مجاوزون حد الحق.
هوش مصنوعی: فرستادگان خدا به آن‌ها نشانه‌های روشن آوردند که صدق و حقانیت پیام‌هایشان را برایشان مشخص می‌کرد. اما با وجود این، بسیاری از آن‌ها پس از این نشانه‌ها در زمین به راه‌های نادرست و اسراف به دور از حقیقت ادامه دادند.
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ این آیت در شأن قاطعان است و راهزنان، ایشان که راهها ببیم دارند و مکابره در خون و مال مسلمانان سعی کنند، و آنچه گفت که با خدا و رسول بجنگ‌اند، آنست که در ناایمنی راهها انقطاع حج است و عمره و غزو و زیارت و صلات ارحام و امثال آن. مقاتل گفت و ابن جبیر که: این در شأن قومی عرینان فرو آمد که آمدند برسول خدا و بر اسلام بیعت کردند، و در دل نفاق و کفر میداشتند، پس گفتند: ما در مدینه نمیتوانیم بودن، و از وباء مدینه میترسیم، و آب و هواء آن ما را سازگار نیست. رسول خدا ایشان را بصحرا فرستاد، آنجا که شتران صدقات ایستاده بودند، گفت: روید و ابوال و البان آن بکار دارید، و از آن بخورید، تا صحت یابید. ایشان رفتند، و رعاة را کشتند، و شتران را جمله براندند، و مرتد گشتند. خبر بمدینه افتاد، و لشکر اسلام تاختن بردند، و ایشان را گرفتند و آوردند. رسول خدا فرمود: تا دستها و پایهاشان ببرند، و داغ بر چشمهاشان بنهند، و میل درکشند، و در آفتاب گرم بیفکنند ایشان را، تا بمیرند. جبرئیل آمد در آن حال، و این آیت آورد، گفت: یا محمد ملک میگوید جل جلاله، که: جزاء ایشان آنست که ما درین آیت بیان کردیم، نه آن مثلت که تو فرمودی. پس رسول خدا مثلت نهی کرد، و شرب بول بعد از آن منسوخ گشت.
هوش مصنوعی: تنها مجازات کسانی که با خدا و پیامبرش می‌جنگند، مشخص شده است. این آیه در مورد کسانی است که به عنوان راهزنان و متجاوزان فعالیت می‌کنند و در تلاشند که به جان و مال مسلمانان آسیب بزنند. این گروه باعث ناامنی در راه‌ها می‌شوند و به عبارتی موجب از بین رفتن امکان انجام مناسک حج، عمره، جهاد و دیگر عبادات می‌گردند. داستانی نیز در این زمینه وجود دارد از افرادی که به پیامبر اسلام بیعت کردند اما در دل نفاق و کفر می‌ورزیدند. آنها پس از مدتی به دلیل ترس از بیماری و شرایط جوی از مدینه خارج شده و به بیابان فرار کردند. اما به هنگام خودخواهی به کشتن چوپانان و دزدیدن شتران پرداختند و در نهایت به ارتداد روی آوردند. وقتی خبر به مدینه رسید، مسلمانان به تعقیب آنها پرداخته و آنها را گرفتار کردند. پیامبر دستور داد که مجازات سختی برایشان صورت گیرد، اما در این حین جبرئیل وحی آورد و حکمی متفاوت از جانب پروردگار آورد که مجازات را تغییر داد. پس از آن، دستور قبلی لغو شد و روش‌های ناپسند دیگر نیز کنار گذاشته شد.
کلبی گفت: این در شأن ابو بریدة الاسلمی آمد، و هو هلال بن عویمر، که با رسول خدا عهد بست که یاری وی ندهد، و دشمنان را نیز بر وی یاری ندهد، و مسلمانان را از خود ایمن دارد، و مسلمانان نیز از خود ایمن دارند، و هر کس که بر هلال بگذرد، و قصد مصطفی (ص) و اسلام دارد، هلال او را منع نکند، و راه بوی فرو نگیرد.
هوش مصنوعی: کلبی گفت که این موضوع مربوط به ابو بریده الأسلمی است، که نام او هلال بن عویمر بود. او با رسول خدا پیمانی بست که به او کمک نمی‌کند و در برابر دشمنان نیز از او حمایت نمی‌کند. همچنین، او مسلمانان را در امان نگه می‌دارد و مسلمانان نیز او را در امان خواهند داشت. اگر کسی از کنار هلال بگذرد و قصدش کمک به پیامبر (ص) و اسلام باشد، هلال او را منع نخواهد کرد و او را از راهش باز نخواهد داشت.
پس قومی از بنی کنانه بطمع اسلام قصد رسول خدا کردند. اصحاب هلال بر ایشان افتادند، و هلال خود حاضر نبود، و ایشان را کشتند، و مال بردند. رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد، میگوید که: جزاء ایشان که راه زنند، و در زمین تباه‌کاری کنند، و بناایمن داشتن راهها میکوشند، أَنْ یُقَتَّلُوا آنست که: هر که کشتن کرده بود و مال نستده، او را بکشند، اگر چه ولی دم عفو کند عفو سود ندارد، که طریق آن طریق حد است نه طریق قصاص، و درست آنست که تکافؤ درین قتل شرط نیست، أَوْ یُصَلَّبُوا و آنکه کشتن کرده بود و مال ستده، او را بکشند، و بردار کنند، سه روز پیش از قتل یا پس از قتل، چنان که رأی امام باشد. أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ و آنکه مال ستده بود و کشتن نکرده، دستی و پایی از آن وی ببرند، یکی از راست و یکی از چپ، و باید که مال کم از نصاب سرقت نبود. أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ و آنکه کشتن نکرده بود و مال نستده اما با ایشان بود، و ایشان را انبوه دارد و قوی، و ایشان را پشتیوان بود، وی را نفی کنند. نفی آن بود که او را بترسانند و میجویند تا میگریزد، و جایی قرار نگیرد، فاما یتوب او یحصل فی ید الامام، فیقیم علیه الحد.
هوش مصنوعی: پس گروهی از قبیله بنی کنانه به امید اسلام به سراغ پیامبر خدا آمدند. همراهان هلال بر آن‌ها حمله کردند، در حالی که هلال در آن زمان حضور نداشت و آن‌ها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. خداوند درباره این افراد آیه‌ای نازل کرد که می‌فرماید: جزای کسانی که راهزنی می‌کنند و در زمین فساد ایجاد می‌کنند، این است که: هر کسی که مرتکب قتل و دزدی شده باشد، باید کشته شود، حتی اگر ولی دم او را عفو کند، زیرا این موضوع به حد شرعی مربوط می‌شود نه به قصاص. و درست است که در این قتل، برابری در انتقام شرط نیست. و کسانی که مرتکب قتل و دزدی شده‌اند می‌توانند کشته شوند یا بر دار آویخته شوند، به مدت سه روز قبل یا بعد از قتل، بسته به نظر امام. و اگر کسی فقط مال دزدیده و قتلی انجام نداده باشد، به قطع یک دست و یک پا از او محکوم می‌شود، یکی از سمت راست و دیگری از سمت چپ، به شرطی که میزان دزدی کم‌تر از نصاب شرعی نباشد. و اگر کسی جزو آن جمعیت بوده و قتلی انجام نداده باشد، اما به آن‌ها کمک کند، باید از سرزمینش تبعید شود. تبعید به این معناست که او را بترسانند و به دنبال او بگردند تا فرار کند و جای امنی نیابد. اگر او توبه کند یا در دست امام بیفتد، حد بر او جاری می‌شود.
چون در دست امام افتد حد قطاع طریق بر وی براند. این مذهب بو حنیفه است، و بنزدیک وی بناء این عقوبات بر محاربت است نه بر مباشرت فعل، قال: و هذا الردی‌ء المعاون محارب معنی و ان لم یکن مباشرا صورة.
هوش مصنوعی: اگر کسی که راه را قطع می‌کند به دست امام بیفتد، حد و مجازات‌هایی برای او اعمال می‌شود. این دیدگاه به مذهب ابوحنیفه مربوط است و به اعتقاد او، این مجازات‌ها مربوط به محاربت است، نه صرف انجام عمل. او می‌گوید که کسی که به نوعی به محارب کمک می‌کند، هرچند مستقیم وارد عمل نشود، باز هم در واقع هم‌پیمان او محسوب می‌شود.
اما بمذهب شافعی بر تعزیر اقتصار کنند، که از وی مباشرت فعل نبود، و نه حقیقت محاربت، حضور مجرد و تکثیر سواد حدی لازم نکند، بلکه تعزیر کفایت باشد. قول حسن و ابن المسیب آنست که «او» درین آیت بمعنی اباحت است و تخییر، یعنی که امام درین عقوبات مر قاطع طریق را مخیر است، آن یکی که خواهد میکند، و معنی نفی حبس است در زندان، که هر کرا در زندان کردند گویی که وی را از دنیا بیرون کردند.
هوش مصنوعی: مذهب شافعی معتقد است که در موارد تعزیر، نیازی به اجرای حد نیست، زیرا در اینجا عمل مستقیم انجام نشده و محاربت واقعی وجود ندارد. تنها حضور و یا جمع‌کردن افراد به معنای اجرای حد نیست، بلکه کافی است که تعزیر انجام شود. همچنین، نظر حسن و ابن المسیب این است که در این آیه، واژه «او» به معنای اباحت و اختیار است، به این معنا که امام در تعیین عقوبات مختار است و می‌تواند هر کدام را که بخواهد انتخاب کند. همچنین این معنا را به همراه دارد که حبس در زندان نفی شده است، به این معنی که وقتی کسی را به زندان می‌فرستند، انگار او را از دنیا خارج کرده‌اند.
ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا ای هوان و فضیحة فی الدنیا، وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظِیمٌ این عذاب کافران است علی الخصوص آن قوم عرینان که آیت در شأن ایشان فرو آمد، اما مسلمانان چون ازیشان جنایتی آید، و حد شرعی بر ایشان برانند، آن ایشان را کفارت گناهان باشد، و در آن جهان ایشان را عذاب نبود، و ذلک فی‌
هوش مصنوعی: این برای آنان در دنیا باعث خواری و رسوایی است، و در آخرت عذابی بزرگ خواهند داشت. این عذاب خاص کافران است، به ویژه آن گروهی که آیه در مورد آن‌ها نازل شده است. اما اگر مسلمانان از آن‌ها جنایتی ببینند و حد شرعی بر آن‌ها جاری کنند، این سبب می‌شود که گناهانشان کفاره داده شود و در آن جهان عذابی برایشان نخواهد بود.
قوله (ص): «من اصاب ذنبا اقیم علیه حد ذلک الذنب فهو کفارته»، و روی: «من اصاب حدا فعجّل عقوبته فی الدنیا، فاللّه اعدل من ان یثنی عبده العقوبة فی الآخرة، و من اصاب حدا فستره اللَّه علیه، و عفا عنه، فاللّه اکرم من ان یعود فی شی‌ء قد عفا عنه».
هوش مصنوعی: هر کس که مرتکب گناهی شود و مجازات آن گناه بر او اعمال شود، این مجازات برای او کفاره‌ای خواهد بود. همچنین اگر کسی به مجازاتی دچار شود و عذابش در دنیا زودتر فرارسد، خداوند عادل‌تر از آن است که مجازات را در آخرت برای او دوباره برقرار کند. و اگر کسی مجازاتی داشته باشد و خداوند او را بپوشاند و ببخشاید، خداوند بزرگ‌تر از آن است که به چیزی که از آن گذشته، بازگردد.
إِلَّا الَّذِینَ تابُوا یعنی تابوا من الشّرک، و رجعوا من الکفر، و آمنوا و اصلحوا، مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فتعاقبوهم، فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ لا سبیل علیهم بشی‌ء من الحدود الّتی ذکرها اللَّه فی هذه الایة، و لا تبعة لاحد قبله فیما اصاب فی حال کفره لا فی مال و لا فی دم. میگوید: مگر ایشان که توبت کنند از شرک و کفر، و در اسلام آیند پیش از آنکه در دست شما افتند، و ایشان را عقوبت کنید، کس را بر ایشان راهی نه، و حدی برایشان لازم نه. اسلام آن همه از ایشان برداشت و مغفرت اللَّه در ایشان رسید، لقوله تعالی: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ، و قال النبی (ص): «الاسلام یهدم ما قبله».
هوش مصنوعی: مگر کسانی که از شرک توبه کنند، از کفر برگردند، به ایمان روی آورند و کارهای خود را اصلاح کنند، قبل از اینکه به دست شما بیفتند و آنان را مجازات کنید. بدانید که خداوند بخشنده و رحیم است. هیچ گونه مجازاتی برای آنان در مورد حدهایی که خدا در این آیه ذکر کرده وجود ندارد و هیچ مسؤولیتی در قبال اعمال آنها در زمان کفرشان بر کسی نیست؛ نه در مورد مالشان و نه در مورد جانشان. این به این معناست که اسلام همه گناهان گذشته را از آنان می‌زداید و رحمت خداوند شامل حالشان می‌شود. همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «اگر توبه کنند، آنچه گذشته است برایشان بخشیده می‌شود» و پیامبر (ص) نیز فرموده‌اند: «اسلام، اعمال گذشته را نابود می‌کند».
این حکم مشرکان است، ایشان که توبه کنند از محاربت و باسلام درآیند، اما مسلمانان که از محاربت و راه زدن توبه کنند علما در آن مختلف‌اند، و احوال در آن مختلف است: اگر پس از آن توبت کند که در دست امام افتاده باشد، و بر وی ظفر یافته، آن توبت هیچ حکم از احکام شرع از وی بازندارد، و تغییر در آن نیارد، و گر پیش از آن توبت کند، حقوق آدمیان چون ضمان اموال و وجوب قصاص، هیچ چیز از وی اسقاط نکند. اما حقوق اللَّه تعالی بر دو ضربست: بعضی از آن بمحاربت مخصوص است، و هو انحتام القتل و الصلب و قطع الید و الرجل، این همه بیفتد، و بعضی آنست که بمحاربت مخصوص نیست چون حد زنا و حد شرب خمر، این دو قولی باشد: بیک قول بیفتد، و بیک قول نه. سدی گوید: اگر محاربی بزینهار آید و توبت کند پیش از آنکه امام را برو دستی بود، یا کسی برو ظفر یابد، خود بازآید و توبت کند، و امان جوید، او را توبت پذیرند، و امان دهند، و بجنایات گذشته او را نگیرند. گفتا: و دلیل برین قصه علی الاسدی است، مردی محارب بود راهزن، فراوانی از خون و مال مسلمانان در گردن وی، و ائمه و عامه پیوسته در طلب وی بودند، و بر وی ظفر می‌نیافتند. آخر روزی کسی را دید که این آیت میخواند: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ. آن بر دل وی اثر کرد، و همچون مرغ نیم بسمل باری چند در خاک بغلطید، سلاح بیفکند، و برخاست‌ و در مدینه شد اندر میانه شب، بوقت سحر غسلی برآورد، و بمسجد رسول خدا شد، و با مسلمانان نماز بامداد بجماعت بگزارد، آن گه فرا پیش بو هریره شد، و جماعتی یاران مصطفی (ص) حاضر بودند، گفت: یا باهریره منم فلان مرد گنهکار، جئت تائبا من قبل ان تقدروا علیّ، و اللَّه عز و جل یقول: إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. بو هریره گفت: راست گفتی، کس را بر تو دست نیست، و کس را بر تو تبعت نیست. پس بو هریره دست وی گرفت، و پیش مروان حکم برد، که روزگار امارت وی بود، و قصه وی بگفت. مروان او را بنواخت، و گفت: کس را بر تو دست نیست. پس آن مرد بغزا شد، و در بحر روم غرق گشت رحمه اللَّه.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی حکم و وضعیت افرادی می‌پردازد که به محاربت و فساد پرداخته‌اند و سپس توبه کرده‌اند. برای مشرکان، اگر توبه کنند و به دین اسلام بپیوندند، مورد قبول است. اما درباره مسلمانانی که توبه می‌کنند، نظرات مختلفی وجود دارد. اگر کسی پس از این که به دست حاکم (امام) افتاده است توبه کند، این توبه به هیچ عنوان او را از مجازات‌های شرع آزاد نمی‌کند. اما اگر قبل از دستگیری توبه کند، ممکن است حقوق افراد دیگر مانند جبران خسارات و قصاص همچنان پابرجا بماند. در مورد حقوق خداوند، برخی از مجازات‌ها به محاربت اختصاص دارد و در این صورت مجازات‌هایی مانند قتل و قطع اعضا اجرا می‌شود، در حالی که مجازات‌های دیگر مانند حد زنا به شکل متفاوتی بررسی می‌شود و ممکن است برای برخی قابل گذشت باشد. در نهایت، داستانی از کسى که بر اثر توبه و درخواست عفو پس از ارتکاب گناهان زیادی، بخشیده شده است، ذکر می‌شود تا نشان دهد افرادی که به اشتباهات خود پی برده و توبه می‌کنند، می‌توانند مورد رحمت قرار بگیرند.