گنجور

۴ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً الی قوله وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ این آیت وصف رسول خداست، و دلیل علم و حلم وی در آن پیداست، فاظهار ما ابدی دلیل علمه، و العفو عمّا اخفی برهان حلمه. آنچه از اسرار ایشان اظهار کرد، دلیل است بر کمال نبوّت، و صحّت رسالت، و علم بی‌شبهت، و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند، و بظاهر خلاف آن مینمودند، و رسول خدا از آن خبر داشت، و پرده از روی کار برنداشت، آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی. و نشان کمال حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود، اعرابیی درآمد از قبیله بنی سلیم، و در میان جامه خویش سوسماری پنهان کرده بود، و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنان که اجلاف عرب گویند بی‌محابا، گفت: یا محمد به لات و عزی که من هرگز کس از تو دروغ زن‌تر ندیده‌ام، نه از مردان نه از زنان. یا محمد بلات و عزّی که در روی زمین بر من از تو دشمن‌تر کس نیست. عمر خطاب حاضر بود. از آن ناسزای که میشنید خشم گرفت، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه! دستوری ده تا این دشمن خدا و رسول خدا بتیغ خویش سر بردارم، و پشت زمین از نهاد وی پاک گردانم. یا رسول اللَّه! آرام و سکون در دل عمر کی آید! و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه میشنود؟ رسول خدا نرمک فرا عمر گفت که: یا عمر ساکن باش، و او را یک ساعت بمن فرو گذار. آن گه روی فرا اعرابی کرد، گفت: ای جوانمرد! این سخن بدین درشتی چرا می‌گویی؟ نمی‌دانی که من در آسمان و زمین امینم؟! و پسندیده جهانیانم؟! و دست مؤمنانم؟! و تیمار بر ایشانم؟! مرا زشت مگوی، که نه خوب بود.

اعرابی از آن درشتی لختی را کم کرد، گفت: یا محمد! مرا ملامت مکن بر آنچه گذشت. بلات و عزّی که بتو ایمان نیارم، تا این سوسمار براستی تو گواهی ندهد! رسول خدا در آن سوسمار نگرست. سوسمار بتواضع پیش آمد، و سرک میجنبانید که: چه فرمایی یا محمد؟ رسول گفت: «یا ضبّ من ربّک؟»

ای سوسمار خدای تو کیست؟

سوسمار بزبان فصیح جواب داد که: خدای من جبّار کائناتست. خالق موجوداتست.

مقدر احیان و اوقاتست. دارنده زمین و سماوات است. فرمان و سلطان وی در آسمان و زمین و برّ و بحر و فضا و هوا روانست. آن گه گفت: «و من انا یا ضب»؟

ای سوسمار! من که‌ام که ترا ازین پرسنده‌ام؟ گفت: «انت رسول رب العالمین، و خاتم النبیین، و سید الاوّلین و الآخرین». تو رسول خدایی بجهانیان، خاتم پیغامبران، سرور و سالار عالمیان، و در قیامت شفیع عاصیان، و مایه مفلسان.

اعرابی چون این سخن بشنید در شورید. پشت بداد تا رود، رسول خدا گفت: یا اعرابی! چنان که آمدی می‌بازگردی؟ و بدین خرسندی؟! گفت: یا محمد نه چنان که درآمدم باز میگردم، که بدان خدای که جز وی خدای نیست، که چون درآمدم بر روی زمین در دلم از تو دشمن‌تر کسی نبود، و اکنون که همی باز گردم بر وی زمین از تو عزیزتر مرا کس نیست. پس رسول خدا بر وی اسلام عرضه کرد، و مهری از اسلام بر دل وی نهاد. آن گه گفت: یا اعرابی! معیشت تو از چیست؟ گفت: بوحدانیت اللَّه و نبوت تو یا محمد که در بنی سلیم از من درویش‌تر کس نیست. رسول خدا یاران را گفت: که دهد وی را شتری تا من او را ضامن باشم بناقه‌ای از ناقه‌های بهشت؟

عبد الرحمن عوف بر پای خاست، گفت: یا رسول اللَّه فداک ابی و امی، بر من است که وی را دهم ماده شتری، بده ماهه آبستن، از بختی کهتر، و از اعرابی مهتر، سرخ موی آراسته چون عروسی همی آید خرامان. رسول گفت: تو شتر خویش را صفت کردی، تا من آن را که ضمان کرده‌ام نیز صفت کنم. شتری است اصل آن از مروارید، گردنش از یاقوت سرخ، دو بناگوش وی از زمرد سبز، پایهاش از انواع جواهر، پالانش از سندس و استبرق. چون بر وی نشینی ترا همی برد تا بکنار حوض من. پس عبد الرحمن شتر بیاورد، و بوی داد. آن گه مصطفی گفت: یا اخا سلیم خدای را عزّ و جلّ بر ترا فریضه‌هایی است چون نماز و روزه و زکاة و حج، و نخستین چیزی نماز است، تا ترا چندان بیاموزم که بدان نماز توانی کردن. اعرابی پیش رسول نشست، و سورة الحمد و سورة اخلاص و معوذتین آموخت، رسول بیاران نگرست، گفت: چه شیرین است ایمان و مسلمانی! چون با هیبت است این دین حنیفی! دین پاک و ملت راست، و کیش درست! آن گه اعرابی را برنشانید، و بازگردانید، و گفت: نگر تا خدای را بنده باشی، و نعمتهاش را شاکر، و بر بلاها صابر، و بر مؤمنان مشفق و مهربان.

قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ اشارتست که تا نور توحید از موهبت الهی در دل بنده نتابد، بجمال شریعت مصطفی (ص) و در بیان کتاب و سنت بینا نگردد، از آنکه نور هم بنور توان دید، و روشنایی بروشنایی توان یافت. دیده‌ای که رمص بدعت دارد، نور سنت از کجا بیند! چشم نابینا از روشنایی آب چه بهره دارد!

و ما انتفاع اخی الدنیا بمقلته
اذا استوت عنده الانوار و الظلم.

پیر طریقت گفت: «قومی را نور امید در دل می‌تاود. قومی را نور عیان در جان ایشان، در میان نعمت گردان، و ازین جوانمردان عبارت نتوان».

یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ الایة نور کتاب و سنت امروز کسی بیند که در ازل توتیای توحید در دیده دل وی کشیدند، و بحلیت رضا صفات او بیاراستند، تا امروز آن رضوان ازلی او را بمحل رضا رساند، حکمش را پسند کند، و قولش قبول کند، و از راه چون و چرا برخیزد، گوید: بنده‌ام و سزای بندگی خویشتن بیفکندن «۲» است، و گردن نهادن، و تن فرا دادن، فلذلک قوله عز و جل: وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری‌ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ دور افتادند آن بیحرمتان که خدای را جلّ جلاله پسر گفتند. کسی که عدد او را نه سزا باشد، ولد کی او را روا باشد! ولد اقتضاء جنسیت کند، و حق جلّ جلاله پاک است از مجانست، منزّه از مماثلت. ربّ العالمین آن سخن بر ایشان ردّ کرد، گفت: بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ نه چنانست که شما گفتید که ما پسرانیم. پسران نه‌اید که آفریدگانید. دوستان نه‌اید که بیگانگانید. و درین آیت مؤمنانرا که اهل محبت‌اند بشارتست، و امان از عذاب، بآنچه گفت: فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ، میگوید اگر دوستانید پس چراتان بگناهان بگیرد، و عذاب کند. دلیل است که هر که مؤمن بود و محب، او را بگناهان نگیرد، و عذاب نکند.

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی‌ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ الآیة این باز منتی دیگر است که بر مؤمنان مینهد، و نعمتی عظیم که با یاد ایشان میدهد، که پس از روزگار فترت و پس از آنکه اسلام روی در حجاب بی‌نیازی کشیده بود، و جهان ظلمت کفر و غبار بدعت گرفته، و باطل بنهایت رسیده، رسولی فرستادم بشما که دلهای مرده بدو زنده گشت، و راههای تاریک بوی روشن شد. رحمت جهانیان است و چراغ زمین و آسمان، پدر یتیمان، و دل دهنده بیوه زنان، و نوازنده درویشان، و پناه عاصیان. عائشه صدّیقه گفت: شبی چیزی همی دوختم. چراغ فرو مرد، و سوزن از دستم بیفتاد، و ناپدید گشت. رسول خدا (ص) درآمد، و بنور وی و صورت زیبا و چهره با جمال وی همه خانه روشن گشت، و بدان روشنایی سوزن بازیافتم. عائشه گفت: پس گریستنی بر من افتاد، گفت: یا عائشه: ایدر جای شادیست نه جای گریستن.

چرا میگریی؟ گفتم: یا محمد بدان بیچاره میگریم که فردا در قیامت از مشاهده کریم تو باز ماند، و روی نیکوی تو نبیند. آن گه گفت: یا عائشه! دانی که در قیامت از دیدار من که بازماند؟ آن کس که امروز نام من شنود، و بر من درود ندهد، و به موسی کلیم وحی آمد که: یا موسی! بنی اسرائیل را بگوی که دوسترین خلق من بمن، و نزدیکترین ایشان بمن آنست که محمد را دوست دارد، و وی را راستگوی دارد، اگر او را بیند یا نبیند.

وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فرق است میان امتی که یاد نعمت بزبان موسی از ایشان می درخواهد که: یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، و میان امتی که یاد خود بیواسطه مخلوق از ایشان می‌درخواهد که: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ.

آنان اهل نعمتند، و اینان سزای محبت. آنان اسیران بهشتند، و اینان امیران بهشت.

آنان اصحاب جودند، و اینان ارباب وجود.

وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً این خطاب هم با مؤمنان امت است بر عموم و هم با صدّیقان امت بر خصوص. مؤمنان را میگوید: جعلکم قانعین بما اعطیتم، و القناعة هی الملک الاکبر، و صدیقان را میگوید: جعلکم احرارا من رقّ الکون و ما فیه.

اگر قناعت گوییم معنی ملک بی‌نیازی است، از آنکه پادشاه را بکس حاجت و نیاز نباشد، و هر کس را بدو نیاز و حاجت بود، همچنین درویشان که قناعت کنند بکسشان نیاز نبود، و هر کس را بدعا و همت و برکت ایشان نیاز بود، و تا پادشاه بر جای بود و ملک وی مستقیم، نظام کار عالم بر جای بود. چون پادشاه نماند رعیت ضایع شوند، و نظام کار عالم گسسته گردد. همچنین تا اولیاء خدای برجای‌اند، و برکت و دعا و همت ایشان بر جای بود، خلق خدای در آسایش و راحت باشند. چون دعا و همت ایشان بریده گردد، از آسمان عذاب آید، و خلق هلاک شوند. و اگر گوئیم معنی ملک آزادیست از رقّ کون، پس این صفت صدّیقان و نزدیکان باشد، که عالی همت باشند، چنان که ملوک بهر دونی فرو نیایند، و با کونین خود ننگرند، و جز صحبت و قربت مولی نخواهند.

ملوک تحت اطمار صفت ایشان، سکوت نظار غیّب حضار حلیت ایشان، بتن با خلق‌اند و بدل با حلق.

مصطفی (ص) از اینجا گفت: «اظلّ عند ربی یطعمنی و یسقینی».

بتن با خلق‌اند گزاردن شریعت را، و بدل با حق‌اند غلبات محبت را. چون غلبات محبت آمد محبت در محبوب پیوست، که نیز از وی جدا نگردد. همی بزبان توحید از حقیقت تفرید این خبر دهد که:

عجبت منک و منّی
افنیتنی بک عنی
ادنیتنی منک حتی
ظننت انک و انی.
در قصه تو بتا! بسی مشکلها است
من با تو بهم میان ما منزلها است!

بو یزید ازینجا گفت: چهل سالست تا من با خلق سخن نگفته‌ام، هر چه گفته‌ام با حق گفته‌ام، هر چه شنیده‌ام از حق شنیده‌ام. و یقال: جَعَلَکُمْ مُلُوکاً لم یحوجکم الی امثالکم، و لم یحجبکم عن نفسه بأشغالکم، و سهّل سبیلکم الیه فی عموم احوالکم. وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ اتاکم قلوبا سلیمة من الغلّ و الغش و اعطاکم سیاسة النبوة و آداب الملک.

یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ شتان بین امة و امة! اسرائیلیان را گفتند که: درین زمین مقدسه شوید که بر شما نوشتیم، و فرض کردیم. ایشان راه آن با صعوبت و شدت دیدند، بترسیدند، و سر وازدند، گفتند: إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها.

باز امت احمد را گفتند: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ الایة، ما در کتاب اوّل چنان نبشتیم که شما درین زمین نشینید، و جهانداران باشید. پس چون در وجود آمدند، راه زمین بر ایشان گشادند، و آن را نرم و ذلول کردند. چنان که ربّ العزة گفت: جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ، زمین شما را مسخر است، چنان که خواهید روید، و آنچه خواهید خورید، که بر شما تنگی نیست، و نعمت از شما دریغ نیست.

پس از آنکه بنی اسرائیل سر وازدند، موسی بحضرت باز شد، گفت: رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ. فرق است میان وی‌ و میان مصطفی (ص) که شب معراج چون بحضرت اعلی رسید، و آن راز و ناز دید، و از جناب جبروت سلام و تحیت در پیوست که: «السلام علیک ایها النبی و رحمة اللَّه و برکاته»، در آن ساعت امّت خود فراموش نکرد، و شفقت برد، و ایشان را از آن نواخت بهره داد، گفت: «السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین»، و چون این ثنا از حق بیافت که: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ، امّت را نیز در آن گرفت، گفت: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ، و در آخر عهد که ازین سرای حکم نقل کرد، همه سخن وی با جبرئیل حدیث امّت بود، و غمّ و همّ وی در کار امّت بود. فردا در قیامت چون سر از خاک برآرد، همه پیغامبران در خویشتن فرو مانند که «نفسی نفسی» و وی گوید: «امّتی امّتی».

۴ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ این خطاب با جهودان و ترسایان است. ربّ العزّة ایشان را بایمان و توحید میخواند، و پذیرفتن رسالت محمد (ص) و اظهار نعت و اتّباع سنّت وی. میگوید: رسول ما با شما آمد، تا آنچه شما پنهان میکنید از آیت رجم و نعت و صفت محمد که در تورات و انجیل است وی پیدا و روشن کند بعد از آنکه از بسیاری که پنهان کرده‌اید درگذرد، و عفو کند، و شما را بدان نگیرد، و جزا ندهد.۵ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ بر ایشان خوان: نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ خبر دو پسر آدم، بِالْحَقِّ براستی و پیغام من، إِذْ قَرَّبا قُرْباناً آن گه که قربان کردند هر دو، فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما بپذیرفتند قربان از یکی از ایشان دو، وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ و نپذیرفتند از آن دیگر، قالَ گفت: لَأَقْتُلَنَّکَ لا بد ترا بکشم، قالَ جواب داد: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ (۲۷) اللَّه که کردار پذیرد، از پرهیزگاران و راستان پذیرد.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً الی قوله وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ این آیت وصف رسول خداست، و دلیل علم و حلم وی در آن پیداست، فاظهار ما ابدی دلیل علمه، و العفو عمّا اخفی برهان حلمه. آنچه از اسرار ایشان اظهار کرد، دلیل است بر کمال نبوّت، و صحّت رسالت، و علم بی‌شبهت، و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند، و بظاهر خلاف آن مینمودند، و رسول خدا از آن خبر داشت، و پرده از روی کار برنداشت، آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی. و نشان کمال حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود، اعرابیی درآمد از قبیله بنی سلیم، و در میان جامه خویش سوسماری پنهان کرده بود، و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنان که اجلاف عرب گویند بی‌محابا، گفت: یا محمد به لات و عزی که من هرگز کس از تو دروغ زن‌تر ندیده‌ام، نه از مردان نه از زنان. یا محمد بلات و عزّی که در روی زمین بر من از تو دشمن‌تر کس نیست. عمر خطاب حاضر بود. از آن ناسزای که میشنید خشم گرفت، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه! دستوری ده تا این دشمن خدا و رسول خدا بتیغ خویش سر بردارم، و پشت زمین از نهاد وی پاک گردانم. یا رسول اللَّه! آرام و سکون در دل عمر کی آید! و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه میشنود؟ رسول خدا نرمک فرا عمر گفت که: یا عمر ساکن باش، و او را یک ساعت بمن فرو گذار. آن گه روی فرا اعرابی کرد، گفت: ای جوانمرد! این سخن بدین درشتی چرا می‌گویی؟ نمی‌دانی که من در آسمان و زمین امینم؟! و پسندیده جهانیانم؟! و دست مؤمنانم؟! و تیمار بر ایشانم؟! مرا زشت مگوی، که نه خوب بود.
هوش مصنوعی: در این آیه به اهل کتاب گفته شده که پیامبر ما برای آن‌ها آمده و بسیاری از مسائل را برایشان روشن می‌کند. این آیه به ویژگی‌های پیامبر خدا اشاره دارد و نشان‌دهنده علم و حلم اوست. آنچه که از اسرار پیامبر آشکار شده، مؤید مقام رفیع نبوت و صحت رسالت اوست و علم او را تثبیت می‌کند. همچنین، عفو و گذشتی که او نسبت به نفاق‌هایی که در دل برخی افراد وجود داشت، نشان‌دهنده حلم و بزرگواری اوست. روزی، در مسجد مدینه، اعرابی از قبیله بنی سلیم وارد شد و با لحن تندی به پیامبر خطاب کرد، به گونه‌ای که با عادت اعراب بی‌ملاحظه گفته می‌شود. او به پیامبر گفت که هرگز کسی را دروغگو‌تر از او ندیده و از او دشمن‌تر در روی زمین نمی‌شناسد. عمر بن خطاب از این سخنان به شدت خشمگین شد و خواست که علیه این اعرابی اقدام کند، اما پیامبر به آرامی از او خواست که صبر کند و اجازه دهد تا چند لحظه این فرد را تحمل کند. سپس پیامبر با لحن محبت‌آمیز به اعرابی گفت که چرا اینگونه سخن می‌گویی و او را به یاد صداقت و امین بودن خود در آسمان و زمین دعوت کرد و از او خواست که او را به ناپسند نخواند.
اعرابی از آن درشتی لختی را کم کرد، گفت: یا محمد! مرا ملامت مکن بر آنچه گذشت. بلات و عزّی که بتو ایمان نیارم، تا این سوسمار براستی تو گواهی ندهد! رسول خدا در آن سوسمار نگرست. سوسمار بتواضع پیش آمد، و سرک میجنبانید که: چه فرمایی یا محمد؟ رسول گفت: «یا ضبّ من ربّک؟»
هوش مصنوعی: اعرابی از ادعای درشت خود کم کرد و گفت: ای محمد! مرا به خاطر گذشته ملامت نکن. قسم به بت‌هایی چون بلات و عزّی، من به تو ایمان نخواهم آورد مگر اینکه این سوسمار به درستی شهادت دهد! پیامبر خدا به آن سوسمار نگریست. سوسمار با تواضع نزد او آمد و سرش را تکان می‌داد و می‌پرسید: چه می‌گویی ای محمد؟ پیامبر گفت: ای سوسمار، پروردگار تو کیست؟
ای سوسمار خدای تو کیست؟
هوش مصنوعی: ای سوسمار، خداوند تو چه کسی است؟
سوسمار بزبان فصیح جواب داد که: خدای من جبّار کائناتست. خالق موجوداتست.
هوش مصنوعی: سوسمار به زبان روشن و واضح گفت که: خدای من خالق تمام جهان است و موجودات را آفریده است.
مقدر احیان و اوقاتست. دارنده زمین و سماوات است. فرمان و سلطان وی در آسمان و زمین و برّ و بحر و فضا و هوا روانست. آن گه گفت: «و من انا یا ضب»؟
هوش مصنوعی: سرنوشت و زمان‌ها در دست اوست. او مالک زمین و آسمان‌ها است. فرمانروایی او در آسمان و زمین، در خشکی و دریا و فضا و هوا جاری است. سپس پرسید: «من کیستم ای موجود دیگر؟»
ای سوسمار! من که‌ام که ترا ازین پرسنده‌ام؟ گفت: «انت رسول رب العالمین، و خاتم النبیین، و سید الاوّلین و الآخرین». تو رسول خدایی بجهانیان، خاتم پیغامبران، سرور و سالار عالمیان، و در قیامت شفیع عاصیان، و مایه مفلسان.
هوش مصنوعی: ای سوسمار! من کیستم که از تو بپرسم؟ او پاسخ داد: «تو پیامبر پروردگار جهانیان، آخرین پیامبر، سرور اول و آخر هستی». تو فرستاده خدا برای همه انسان‌ها، ختم پیامبران، رئیس و leader جهانیان، شفیع گنهکاران در قیامت و پشتیبان نیازمندان هستی.
اعرابی چون این سخن بشنید در شورید. پشت بداد تا رود، رسول خدا گفت: یا اعرابی! چنان که آمدی می‌بازگردی؟ و بدین خرسندی؟! گفت: یا محمد نه چنان که درآمدم باز میگردم، که بدان خدای که جز وی خدای نیست، که چون درآمدم بر روی زمین در دلم از تو دشمن‌تر کسی نبود، و اکنون که همی باز گردم بر وی زمین از تو عزیزتر مرا کس نیست. پس رسول خدا بر وی اسلام عرضه کرد، و مهری از اسلام بر دل وی نهاد. آن گه گفت: یا اعرابی! معیشت تو از چیست؟ گفت: بوحدانیت اللَّه و نبوت تو یا محمد که در بنی سلیم از من درویش‌تر کس نیست. رسول خدا یاران را گفت: که دهد وی را شتری تا من او را ضامن باشم بناقه‌ای از ناقه‌های بهشت؟
هوش مصنوعی: یک عربی به سخنان پیامبر گوش داد و بسیار تحت تأثیر قرار گرفت. او تصمیم گرفت به سمت پیامبر برگردد و از او بپرسد که آیا او می‌تواند به این شکل ادامه دهد. پیامبر از او پرسید که آیا قصد دارد به همین وضعی که آمده، بازگردد یا نه. او پاسخ داد که او به همان صورت که آمده، باز نخواهد گشت، زیرا اکنون، به خدایی که جز او خدایی نیست، ایمان آورده و محبت پیامبر در دلش جایگزین دشمنی شده است. پیامبر اسلام را به او ارائه داد و محبت اسلام را در دلش نهاد. سپس پیامبر از او پرسید که تأمین معیشتش از چه منبعی است. او پاسخ داد که تنها به لطف خداوند و پیامبربودن محمد، امرار معاش می‌کند و هیچ کس در قومش از او فقیرتر نیست. پیامبر به یارانش گفت که برای او شتری فراهم کنند تا او را تحت حمایت قرار دهد و از شترهای بهشتی برای او بدهند.
عبد الرحمن عوف بر پای خاست، گفت: یا رسول اللَّه فداک ابی و امی، بر من است که وی را دهم ماده شتری، بده ماهه آبستن، از بختی کهتر، و از اعرابی مهتر، سرخ موی آراسته چون عروسی همی آید خرامان. رسول گفت: تو شتر خویش را صفت کردی، تا من آن را که ضمان کرده‌ام نیز صفت کنم. شتری است اصل آن از مروارید، گردنش از یاقوت سرخ، دو بناگوش وی از زمرد سبز، پایهاش از انواع جواهر، پالانش از سندس و استبرق. چون بر وی نشینی ترا همی برد تا بکنار حوض من. پس عبد الرحمن شتر بیاورد، و بوی داد. آن گه مصطفی گفت: یا اخا سلیم خدای را عزّ و جلّ بر ترا فریضه‌هایی است چون نماز و روزه و زکاة و حج، و نخستین چیزی نماز است، تا ترا چندان بیاموزم که بدان نماز توانی کردن. اعرابی پیش رسول نشست، و سورة الحمد و سورة اخلاص و معوذتین آموخت، رسول بیاران نگرست، گفت: چه شیرین است ایمان و مسلمانی! چون با هیبت است این دین حنیفی! دین پاک و ملت راست، و کیش درست! آن گه اعرابی را برنشانید، و بازگردانید، و گفت: نگر تا خدای را بنده باشی، و نعمتهاش را شاکر، و بر بلاها صابر، و بر مؤمنان مشفق و مهربان.
هوش مصنوعی: عبد الرحمن عوف بلند شد و گفت: ای رسول خدا، پدر و مادر من فدای تو باد، من موظف هستم که یک شتر به تو بدهم؛ شتری که ماده باشد، در حال آبستنی باشد، از نژاد خوب باشد و با موی سرخ و زینت یافته باشد، همچون عروسی که به آرامی می‌آید. پیامبر فرمود: تو توصیف شتر خود را کردی، حال من نیز باید شتری را که ضمانت کرده‌ام توصیف کنم. آن شتر از مروارید است، گردنش از یاقوت سرخ، دو لاله‌گوشش از زمرد سبز و پاهایش از انواع جواهرات ساخته شده و زینش از پارچه‌های نرم و زری است. وقتی بر آن بنشینی، تو را به کنار حوض من می‌برد. بعد از آن، عبد الرحمن شترش را آورد و آن را تسلیم کرد. سپس پیامبر گفت: ای برادر سلیم! خداوند بر تو واجباتی دارد مانند نماز، روزه، زکات و حج، و نخستین آن‌ها نماز است که باید به تو یاد بدهم تا بتوانی آن را انجام دهی. اعرابی پیش پیامبر نشست و پیامبر سوره حمد، سوره اخلاص و سوره‌های معوذتین را به او آموخت. پیامبر به یارانش نگاه کرد و گفت: چقدر ایمان و اسلام شیرین است! این دین چقدر با عظمت است! دینی پاک و راهی راست و آیینی درست است! سپس اعرابی را از خود دور کرد و به او گفت: مراقب باش که بنده خدا هستی و باید شکر نعمت‌های او را بجا آوری، بر بلاها صبر کنی و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان باشی.
قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ اشارتست که تا نور توحید از موهبت الهی در دل بنده نتابد، بجمال شریعت مصطفی (ص) و در بیان کتاب و سنت بینا نگردد، از آنکه نور هم بنور توان دید، و روشنایی بروشنایی توان یافت. دیده‌ای که رمص بدعت دارد، نور سنت از کجا بیند! چشم نابینا از روشنایی آب چه بهره دارد!
هوش مصنوعی: برای شما از سوی خداوند نوری و کتابی روشنگر آمده است. این بیان نشان می‌دهد که تا زمانی که نور توحید از خداوند در دل فرد تابش نکند و به زیبایی شریعت پیامبر (ص) و همچنین کتاب و سنت آگاهی نیابد، نخواهد توانست درک صحیحی از این مسائل داشته باشد. نور تنها با نور دیده می‌شود و روشنایی نیز با روشنایی درک می‌گردد. اگر کسی به بدعت‌ها گرفتار شده باشد، چگونه می‌تواند از نور سنت بهره‌مند شود؟ انسانی که نابینا است، از روشنایی آب چه بهره‌ای خواهد داشت؟
و ما انتفاع اخی الدنیا بمقلته
اذا استوت عنده الانوار و الظلم.
هوش مصنوعی: اگر نور و تاریکی نزد او برابر شوند، برادر من در دنیا چه نفعی از دیدن اوضاع می‌برد؟
پیر طریقت گفت: «قومی را نور امید در دل می‌تاود. قومی را نور عیان در جان ایشان، در میان نعمت گردان، و ازین جوانمردان عبارت نتوان».
هوش مصنوعی: راهنمای طریقت گفت: «گروهی در دلشان نور امید می‌درخشد. گروهی دیگر، نور روشنایی در وجودشان وجود دارد، در حالتی از نعمت و بهره‌مندی. و نمی‌توان از این جوانمردان چیزی گفت»
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ الایة نور کتاب و سنت امروز کسی بیند که در ازل توتیای توحید در دیده دل وی کشیدند، و بحلیت رضا صفات او بیاراستند، تا امروز آن رضوان ازلی او را بمحل رضا رساند، حکمش را پسند کند، و قولش قبول کند، و از راه چون و چرا برخیزد، گوید: بنده‌ام و سزای بندگی خویشتن بیفکندن «۲» است، و گردن نهادن، و تن فرا دادن، فلذلک قوله عز و جل: وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ.
هوش مصنوعی: خداوند به کسانی که از رضای او پیروی می‌کنند، راه‌های سلامتی را نشان می‌دهد. در طول تاریخ، افرادی بوده‌اند که با ایمان به توحید، قلبشان را به نور خدا آراسته‌اند و توانسته‌اند به درجه‌ای از رضایت دست یابند. این رضایت آن‌ها را به انتخاب احکام و پذیرش فرمایشات خدا سوق داده است، و از تردید و شبهه دور شده‌اند. آن‌ها خود را بنده خدا می‌دانند و بر این باورند که بندگی به معنای تسلیم شدن و اطاعت از خداوند است. به همین دلیل، طبق فرمان خدا، ما مأمور به تسلیم در برابر پروردگار جهانیان هستیم.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری‌ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ دور افتادند آن بیحرمتان که خدای را جلّ جلاله پسر گفتند. کسی که عدد او را نه سزا باشد، ولد کی او را روا باشد! ولد اقتضاء جنسیت کند، و حق جلّ جلاله پاک است از مجانست، منزّه از مماثلت. ربّ العالمین آن سخن بر ایشان ردّ کرد، گفت: بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ نه چنانست که شما گفتید که ما پسرانیم. پسران نه‌اید که آفریدگانید. دوستان نه‌اید که بیگانگانید. و درین آیت مؤمنانرا که اهل محبت‌اند بشارتست، و امان از عذاب، بآنچه گفت: فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ، میگوید اگر دوستانید پس چراتان بگناهان بگیرد، و عذاب کند. دلیل است که هر که مؤمن بود و محب، او را بگناهان نگیرد، و عذاب نکند.
هوش مصنوعی: یهودیان و مسیحیان ادعا کردند که ما فرزندان خدا و محبوبان او هستیم، اما این ادعا غیرموجه و نادرست است. خداوندی که هیچ‌کس نمی‌تواند او را با عدد و شمارش توصیف کند، هرگز نمی‌تواند پسر داشته باشد. چون فرزند بودن مستلزم نسبت جنسیتی است و خداوند از هرگونه شباهت و مشابهت با مخلوقات پاک و دور است. پروردگار جهانیان به این سخن پاسخ داد و فرمود: «شما تنها مخلوقاتی هستید که از من آفریده شده‌اید»، بنابراین شما فرزند نیستید، بلکه تنها آفریده‌های من هستید و نمی‌توانید خود را به عنوان دوستان خدا معرفی کنید. در این آیه، مؤمنان و دوستداران خدا بشارت داده شده‌اند و از عذاب ایمن هستند، زیرا خدا می‌گوید: «چرا شما را به خاطر گناهان‌تان عذاب کنم؟» این نشان‌دهنده آن است که هر کسی که مؤمن و محب خدا باشد، در برابر گناهانش مجازاتی نخواهد داشت.
یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلی‌ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ الآیة این باز منتی دیگر است که بر مؤمنان مینهد، و نعمتی عظیم که با یاد ایشان میدهد، که پس از روزگار فترت و پس از آنکه اسلام روی در حجاب بی‌نیازی کشیده بود، و جهان ظلمت کفر و غبار بدعت گرفته، و باطل بنهایت رسیده، رسولی فرستادم بشما که دلهای مرده بدو زنده گشت، و راههای تاریک بوی روشن شد. رحمت جهانیان است و چراغ زمین و آسمان، پدر یتیمان، و دل دهنده بیوه زنان، و نوازنده درویشان، و پناه عاصیان. عائشه صدّیقه گفت: شبی چیزی همی دوختم. چراغ فرو مرد، و سوزن از دستم بیفتاد، و ناپدید گشت. رسول خدا (ص) درآمد، و بنور وی و صورت زیبا و چهره با جمال وی همه خانه روشن گشت، و بدان روشنایی سوزن بازیافتم. عائشه گفت: پس گریستنی بر من افتاد، گفت: یا عائشه: ایدر جای شادیست نه جای گریستن.
هوش مصنوعی: ای اهل کتاب! به سراغ شما آمده است پیامبر ما که پس از مدت زمانی از نبود پیامبران، حقایق را برای شما روشن کند. این یک نعمت بزرگ و لطف ویژه‌ای است که خداوند به مؤمنان عطا کرده است. در زمانی که اسلام در خفا و دور از توجه قرار داشت و جهان پر از ظلمت و کفر بود، خداوند پیامبری را به شما فرستاد که دل‌های مرده را زنده می‌کند و راه‌های تاریک را روشن می‌سازد. او رحمت همگان، نور زمین و آسمان، پدر یتیمان و دل‌فریب بیوه‌زنان است و پناهگاهی برای گناهکاران فراهم می‌آورد. عایشه صدیقه گفت: شبی مشغول خیاطی بودم که ناگهان چراغ خاموش شد و سوزن از دستانم افتاد و ناپدید شد. Suddenly، پیامبر اکرم (ص) وارد شد و با نور و جمال او، همه جا روشن شد و من توانستم سوزن را پیدا کنم. عایشه افزود که در آن لحظه احساس گریه کرد، اما پیامبر به او گفت: «ای عایشه! اینجا جای شادی است، نه گریه.»
چرا میگریی؟ گفتم: یا محمد بدان بیچاره میگریم که فردا در قیامت از مشاهده کریم تو باز ماند، و روی نیکوی تو نبیند. آن گه گفت: یا عائشه! دانی که در قیامت از دیدار من که بازماند؟ آن کس که امروز نام من شنود، و بر من درود ندهد، و به موسی کلیم وحی آمد که: یا موسی! بنی اسرائیل را بگوی که دوسترین خلق من بمن، و نزدیکترین ایشان بمن آنست که محمد را دوست دارد، و وی را راستگوی دارد، اگر او را بیند یا نبیند.
هوش مصنوعی: چرا گریه می‌کنی؟ گفتم: ای محمد، بدان که من بیچاره می‌گریم زیرا نمی‌خواهم در قیامت از دیدار نیکوی تو محروم بمانم و نتوانم چهره‌ات را ببینم. سپس گفت: ای عائشه! آیا می‌دانی کیست که در قیامت از دیدار من محروم می‌شود؟ آن کسی است که امروز نام من را می‌شنود و بر من درود نمی‌فرستد. و به موسی وحی شد که: ای موسی! به بنی‌اسرائیل بگو که نزدیک‌ترین و محبوب‌ترین مخلوق من به من، آن کسی است که محمد را دوست داشته باشد و او را راستگو بداند، چه او را ببیند یا نبیند.
وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فرق است میان امتی که یاد نعمت بزبان موسی از ایشان می درخواهد که: یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، و میان امتی که یاد خود بیواسطه مخلوق از ایشان می‌درخواهد که: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ.
هوش مصنوعی: موسی به قومش گفت: "ای قوم! نعمت‌های خداوند را بر خودتان به یاد آورید." در اینجا تفاوتی وجود دارد بین قومی که موسی از آن‌ها می‌خواهد نعمت‌های خداوند را به زبان آورند و قومی که به طور مستقیم از مخلوق یاد می‌کنند و خداوند از آن‌ها می‌خواهد که او را یاد کنند تا خودشان را نیز به یاد داشته باشد.
آنان اهل نعمتند، و اینان سزای محبت. آنان اسیران بهشتند، و اینان امیران بهشت.
هوش مصنوعی: آنها افرادی هستند که از نعمت‌ها بهره‌مندند و این افراد deserving محبت هستند. آنها در بهشت گرفتار شده‌اند و این افراد برتری و قدرت در بهشت را دارند.
آنان اصحاب جودند، و اینان ارباب وجود.
هوش مصنوعی: آنها کسانی هستند که بخشندگی دارند و این‌ها کسانی هستند که وجود و هستی را در اختیار دارند.
وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً این خطاب هم با مؤمنان امت است بر عموم و هم با صدّیقان امت بر خصوص. مؤمنان را میگوید: جعلکم قانعین بما اعطیتم، و القناعة هی الملک الاکبر، و صدیقان را میگوید: جعلکم احرارا من رقّ الکون و ما فیه.
هوش مصنوعی: در این متن به مؤمنان و صدیقانی که در امت اسلامی هستند، اشاره می‌شود. به مؤمنان گفته می‌شود که خداوند آن‌ها را به بلوغ فکری و روحی رسانده و به آن‌ها یادآوری می‌کند که قناعت، بزرگ‌ترین پاداش و ثروت است. همچنین به صدیقانی که از نظر معنوی در درجه بالاتری قرار دارند، گفته می‌شود که آن‌ها را آزاد کرده و از بند دنیا و امور دنیوی رهایی بخشیده است.
اگر قناعت گوییم معنی ملک بی‌نیازی است، از آنکه پادشاه را بکس حاجت و نیاز نباشد، و هر کس را بدو نیاز و حاجت بود، همچنین درویشان که قناعت کنند بکسشان نیاز نبود، و هر کس را بدعا و همت و برکت ایشان نیاز بود، و تا پادشاه بر جای بود و ملک وی مستقیم، نظام کار عالم بر جای بود. چون پادشاه نماند رعیت ضایع شوند، و نظام کار عالم گسسته گردد. همچنین تا اولیاء خدای برجای‌اند، و برکت و دعا و همت ایشان بر جای بود، خلق خدای در آسایش و راحت باشند. چون دعا و همت ایشان بریده گردد، از آسمان عذاب آید، و خلق هلاک شوند. و اگر گوئیم معنی ملک آزادیست از رقّ کون، پس این صفت صدّیقان و نزدیکان باشد، که عالی همت باشند، چنان که ملوک بهر دونی فرو نیایند، و با کونین خود ننگرند، و جز صحبت و قربت مولی نخواهند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم قناعت را شرح دهیم، می‌توان گفت که به معنای بی‌نیازی است. پادشاهی که هیچ نیازی ندارد، در واقع مثال بارز این حالت است. همچنین درویشانی که قناعت می‌کنند، به این معناست که آن‌ها نیز نیاز خاصی ندارند، اما مردم دیگر به دعا، همت و برکت آن‌ها نیازمندند. تا زمانی که پادشاه در جایگاه خود باشد و ملک به درستی اداره شود، نظم و انضباط در جهان برقرار است. اما وقتی پادشاه نباشد، رعیت دچار آشفتگی می‌شوند و نظم از بین می‌رود. به همین ترتیب، تا وقتی اولیاء خدا در میان مردم هستند و دعا و برکت آن‌ها وجود دارد، مردم در راحتی و آسایش خواهند بود. اما اگر ارتباط آن‌ها قطع شود، عذاب از سوی آسمان نازل می‌شود و مردم به هلاکت می‌رسند. همچنین اگر بخواهیم معنی بی‌نیازی را از بند دنیوی بیان کنیم، باید بگوییم این ویژگی به افرادی خاص که نزدیک به حقیقت و دارای همت عالی هستند تعلق می‌گیرد؛ زیرا آن‌ها به دنیا و مسائل آن چشم دوخته و تنها به ملاقات و نزدیکی به خالق خود اهمیت می‌دهند.
ملوک تحت اطمار صفت ایشان، سکوت نظار غیّب حضار حلیت ایشان، بتن با خلق‌اند و بدل با حلق.
هوش مصنوعی: سکوت و خاموشی عالمانه ایشان باعث می‌شود که وجودشان در نگاه دیگران جلوه‌گر باشد؛ آنان با مردم در ارتباط هستند و به نوعی زندگی می‌کنند، اما در عین حال با دل و حقیقتی عمیق‌تر زندگی می‌کنند.
مصطفی (ص) از اینجا گفت: «اظلّ عند ربی یطعمنی و یسقینی».
هوش مصنوعی: مصطفی (ص) از اینجا فرمود: «من در نزد پروردگارم سایه‌ام را دارم که به من خوراک و نوشیدنی می‌دهد».
بتن با خلق‌اند گزاردن شریعت را، و بدل با حق‌اند غلبات محبت را. چون غلبات محبت آمد محبت در محبوب پیوست، که نیز از وی جدا نگردد. همی بزبان توحید از حقیقت تفرید این خبر دهد که:
هوش مصنوعی: بتن به معنای استواری و ثبات در پیروی از قوانین است، و بدل به عشق و محبت می‌انجامد. زمانی که عشق غالب شود، عشق در محبوب استحکام می‌گیرد و از او جدا نمی‌شود. این موضوع به زبان وحدت از حقیقت تفرد خبر می‌دهد.
عجبت منک و منّی
افنیتنی بک عنی
هوش مصنوعی: من از تو و از خودم شگفت‌زده‌ام که چگونه به واسطه‌ی تو، من را از خودم دور کردی.
ادنیتنی منک حتی
ظننت انک و انی.
هوش مصنوعی: تو به من نزدیک شدی تا جایی که گمان کردم که تو و من یکی هستیم.
در قصه تو بتا! بسی مشکلها است
من با تو بهم میان ما منزلها است!
هوش مصنوعی: در داستان تو ای محبوب، مسائل زیادی وجود دارد. من و تو باید به یکدیگر نزدیک شویم تا بتوانیم به خانه‌مان برسیم.
بو یزید ازینجا گفت: چهل سالست تا من با خلق سخن نگفته‌ام، هر چه گفته‌ام با حق گفته‌ام، هر چه شنیده‌ام از حق شنیده‌ام. و یقال: جَعَلَکُمْ مُلُوکاً لم یحوجکم الی امثالکم، و لم یحجبکم عن نفسه بأشغالکم، و سهّل سبیلکم الیه فی عموم احوالکم. وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ اتاکم قلوبا سلیمة من الغلّ و الغش و اعطاکم سیاسة النبوة و آداب الملک.
هوش مصنوعی: بو یزید می‌گوید: چهل سال است که با مردم سخن نگفته‌ام و تمامی کلماتی که بر زبان آورده‌ام از حق بوده است. هر چیزی که شنیده‌ام، از حق شنیده‌ام. و بر این اساس گفته شده که خداوند شما را به پادشاهی برگزیده است و شما را به افراد هم‌سطح خود نیازمند نداشته و از خود را با مشغله‌های شما پنهان نکرده است. او راه‌های رسیدن به خودش را در همه حال ساده کرده و چیزی به شما داده که به هیچ‌کس دیگر در دنیا نداده است؛ قلب‌هایی پاک و خالی از کینه و نیرنگ، و همچنین مدیریت نبوت و آداب پادشاهی را به شما عطا کرده است.
یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ شتان بین امة و امة! اسرائیلیان را گفتند که: درین زمین مقدسه شوید که بر شما نوشتیم، و فرض کردیم. ایشان راه آن با صعوبت و شدت دیدند، بترسیدند، و سر وازدند، گفتند: إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها.
هوش مصنوعی: ای قوم، وارد سرزمین مقدس شوید. تفاوت زیادی بین ملت‌ها وجود دارد! به بنی‌اسرائیل گفته شد که به این سرزمین مقدس که برای شما مقرر شده، وارد شوید. اما آن‌ها راه ورود به آن را دشوار و سخت دیدند و از این کار هراسیدند. در نهایت گفتند: «ما هرگز وارد این سرزمین نخواهیم شد تا زمانی که آن‌ها (دشمنان) در آنجا هستند.»
باز امت احمد را گفتند: وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ الایة، ما در کتاب اوّل چنان نبشتیم که شما درین زمین نشینید، و جهانداران باشید. پس چون در وجود آمدند، راه زمین بر ایشان گشادند، و آن را نرم و ذلول کردند. چنان که ربّ العزة گفت: جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ، زمین شما را مسخر است، چنان که خواهید روید، و آنچه خواهید خورید، که بر شما تنگی نیست، و نعمت از شما دریغ نیست.
هوش مصنوعی: در آن زمان به امت احمد گفته شد که ما در کتاب‌های پیشین درباره شما نوشته‌ایم که در این زمین ساکن خواهید شد و بر دنیا فرمانروایی خواهید کرد. پس هنگامی که به وجود آمدند، راه‌های زمین برای آنان گشوده شد و آن را برایشان نرم و آسان ساختند. به گونه‌ای که خداوند فرمود که زمین را برای شما تسهیل کرده است، پس در آن بگردید و از روزی او بخورید. زمین برای شما زیر فرمان است، هرجا که بخواهید می‌روید و هرچه بخواهید می‌خورید. هیچ کمبودی در نعمت‌ها برای شما وجود ندارد.
پس از آنکه بنی اسرائیل سر وازدند، موسی بحضرت باز شد، گفت: رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ. فرق است میان وی‌ و میان مصطفی (ص) که شب معراج چون بحضرت اعلی رسید، و آن راز و ناز دید، و از جناب جبروت سلام و تحیت در پیوست که: «السلام علیک ایها النبی و رحمة اللَّه و برکاته»، در آن ساعت امّت خود فراموش نکرد، و شفقت برد، و ایشان را از آن نواخت بهره داد، گفت: «السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین»، و چون این ثنا از حق بیافت که: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ، امّت را نیز در آن گرفت، گفت: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ، و در آخر عهد که ازین سرای حکم نقل کرد، همه سخن وی با جبرئیل حدیث امّت بود، و غمّ و همّ وی در کار امّت بود. فردا در قیامت چون سر از خاک برآرد، همه پیغامبران در خویشتن فرو مانند که «نفسی نفسی» و وی گوید: «امّتی امّتی».
هوش مصنوعی: بعد از اینکه بنی اسرائیل به گمراهی افتادند، موسی به درگاه خداوند رفت و گفت: «خدایا، من تنها می‌توانم از خود و برادرم دفاع کنم. بنابراین، بین ما و قوم فاسق جدایی بینداز.» در اینجا تفاوتی میان او و پیامبر اسلام (ص) وجود دارد. زمانی که پیامبر در شب معراج به پیشگاه پروردگار رسید و رازها و لطف‌های عظیم را مشاهده کرد و از جانب جبروت سلام و تحیت دریافت کرد که: «سلام بر تو ای پیامبر و رحمت و برکات خدا بر تو باد»، او در آن لحظه امت خود را فراموش نکرد و به آنها رحم کرد و از آن نعمت بهره‌مندشان کرد و گفت: «سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا». همچنین وقتی خداوند در مورد ایمانی که پیامبر به آن الهام شده بود می‌فرماید: «پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش نازل شده ایمان دارد»، او نیز امت را در این میانه یادآور شد و گفت: «و مؤمنان نیز همگی به خدا ایمان دارند». در پایان آن وعده‌ای که از عالم دیگری مطرح شد، تمام صحبت‌های او با جبرئیل درباره امت بوده و غم و اندوه او در خصوص آنها قابل لمس است. در قیامت، وقتی مردم از خاک برمی‌خیزند، همه پیامبران به فکر خود هستند و می‌گویند: «نفس من، نفس من»، اما او می‌گوید: «امت من، امت من».