گنجور

۴ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ این خطاب با جهودان و ترسایان است. ربّ العزّة ایشان را بایمان و توحید میخواند، و پذیرفتن رسالت محمد (ص) و اظهار نعت و اتّباع سنّت وی. میگوید: رسول ما با شما آمد، تا آنچه شما پنهان میکنید از آیت رجم و نعت و صفت محمد که در تورات و انجیل است وی پیدا و روشن کند بعد از آنکه از بسیاری که پنهان کرده‌اید درگذرد، و عفو کند، و شما را بدان نگیرد، و جزا ندهد.

آن گه صفت محمد (ص) کرد و قرآن که کتاب وی است، گفت: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ نور اینجا پیغامبر است، چنان که جای دیگر گفت: نُورٌ عَلی‌ نُورٍ ای: نبی مرسل بعد نبی، و از بهر آن او را نور نام کرد که چیزها روشن گرداند، و حقیقت هر کار و هر چیز بهر کس نماید، چنان که نور هر جای که بود روشنایی دهد، گفتار و کردار دلها را روشنایی افزاید.

و کِتابٌ مُبِینٌ اینجا قرآن است که در آن بیان حلال و حرام است، و روشنایی دل و جان است، و نجات خلق در پذیرفتن آن و کار کردن بآنست. مصطفی (ص) گفت: «ان هذا القرآن من اللَّه، و هو النّور المبین، و هو الشّفاء النّافع، فیه نبأ من قبلکم، و خبر من بعدکم، و حکم ما بینکم، و هو الفصل لیس بالهزل، من ترکه من جبّار قصمه اللَّه، و من ابتغی الهدی فی غیره اضلّه اللَّه، و هو حبل اللَّه المتین، و هو الذکر الحکیم، و هو الصّراط المستقیم، من قال به صدّق، و من عمل به اجر، و من حکم به عدل، و من دعا الیه هدی الی صراط مستقیم».

و قال (ص): «القرآن سبب، طرفه بید اللَّه عز و جل، و طرفه بأیدیکم، فتمسّکوا به فانکم لا تضلون و لا تهلکون ابدا».

و قال ابن عباس: ضمن اللَّه عزّ و جلّ لمن قرأ القرآن ان لا یضلّ فی الدّنیا و لا یشقی فی الآخرة، لقوله تعالی: فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی‌، و قال ابن مسعود: من احبّ ان یعلم انّه یحبّ اللَّه و رسوله فلینظر، فان کان یحبّ القرآن فانه یحبّ اللَّه و رسوله، و قیل لجعفر بن محمد (ع): لم صار الشّعر و الخطب تملّ اذا اعیدت، و القرآن یعاد و لا یملّ؟ قال: «لان القرآن حجة علی اهل الدّهر الثانی کما هو علی اهل الدهر الاوّل، فلذلک ابدا هو غضّ جدید».

یَهْدِی بِهِ اللَّهُ یعنی یهدی بکتابه المبین من اتّبع ما رضیه اللَّه من تصدیق محمد (ص)، «سبل السّلام» ای دین اللَّه عزّ و جلّ، و هو الّذی شرع لعباده، و بعث به رسله. میگوید: خدای تعالی باین قرآن راه نماید بنده‌ای را که بر پی رضاء حق ایستد، و آن کند که اللَّه پسندد از تصدیق محمد (ص) و ایمان آوردن بوی، راه نماید او را بدین خداوند عزّ و جلّ، آن دینی که بندگان را بآن فرمود، و پیغامبران را بآن فرستاد، و آن دین حنیفی است و ملّت اسلام و شریعت مصطفی باین قول «سلام» اینجا نام خداوند است عز و جل، و درست است خبر از مصطفی (ص) که گفت: «اللهم انت السّلام و منک السّلام. تبارکت یا ذا الجلال و الاکرام».

و مصطفی (ص) روزی عائشه را گفت: «هذا جبرئیل یقرأ علیک السّلام»، فقالت عائشة: اللَّه السّلام، و منه السلام، و علی جبرئیل السّلام. و معنی سلام در نام خداوند عزّ و جلّ بی‌عیب است دور از کاستن و افزودن، و از حال گشتن، و بدریافت وی رسیدن. و روا باشد که سلام اندرین آیت بمعنی سلامت بود یعنی سبل السّلامة الّتی من سلکها سلّم فی دینه و دنیاه، راه نماید خدای او را راهی که سلامت دین و دنیای وی در آن باشد.

وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ و او را از ظلمات کفر بنور ایمان درآرد، «باذنه» یعنی بأمره و توفیقه و ارادته، وَ یَهْدِیهِمْ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ صراط نامی است راه را، دیدنی، و نادیدنی، دیدنی خود محسوس است، و نادیدنی اسلام و سنّت است.

لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ این در شأن ترسایان نجران فرو آمد، و ایشان فرقه یعقوبیه‌اند گفتند: عیسی پسر خداست: رب العزة گفت جل جلاله: یا محمد ایشان را گوی: «فَمَنْ یَمْلِکُ» ای من یقدر ان یدفع من عذاب اللَّه شیئا اذا قضاه؟ کیست آن کس که چون خدا بر سر خلق عذابی قضا کند، چیزی از آن عذاب دفع تواند کرد؟ اگر خواهد که عیسی را و مادر وی را و جمله اهل زمین را عذاب کند، که تواند که آن باز دارد؟ پس خدایی را کی شاید آن کس که عذاب از خود و دیگران دفع نتواند؟ آن گه گفت: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یعنی ما بین هذین النوعین من الاشیاء. گفته‌اند که خزائن آسمان باران است، و خزائن زمین نبات. میگوید: هر دو ملک و ملک ماست، و هر چه میان هر دو آفریده، از بندگان و غیر ایشان. یَخْلُقُ ما یَشاءُ این دفع آن شبهت است که ترسایان را افتاد در کار عیسی و آمدن وی از مادر بی‌پدر. میگوید: آن را که خواهد آفریند، چنان که خواهد بر مشیّت و ارادت خویش، اگر خواهد بی‌پدر آفریند چون عیسی، و اگر خواهد بی‌پدر و مادر آفریند چون آدم، وی بر همه چیز قادر است و توانا.

وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری‌ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ سخن درین آیت متداخل است. ترسایان ابناء گفتند، و جهودان احبّا. ترسایان گفتند که: عیسی پسر خداست، و مادر وی از ماست، خبر از جماعت بیرون داد هر چند که مراد بآن عیسی است،و جهودان گفتند: نحن اولیاء اللَّه من دون الناس ما خاصّه دوستان خدائیم، بیرون از همه مردمان. ناس اینجا مصطفی (ص) است و عرب، و گفته‌اند که ترسایان از آنجا گفتند که نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ، که عیسی (ع) گفته: اذا صلیتم فقولوا یا ابانا الذی فی السماء تقدس اسمک، و این بمعنی قرب است و برّ و رحمت یعنی ای خداوندی که با نیکان بندگان بمهربانی و نزدیکی چنانی که پدر مهربان بر فرزند، و آن گه با مسلمانان میگفتند: و اللَّه ان کتابنا لقبل کتابکم و ان نبیّنا لقبل نبیکم، و لا دین الا دیننا، و لا نبی الا نبینا، و انّا نحن اهل العلم القدیم، فلیس احد افضل منّا. و روا باشد که اینجا ضمیری نهند، یعنی نحن ابناء رسله. رسول خدا ایشان را بیم داد و بعقوبت حق بترسانید، ایشان گفتند: ما پسران پیغامبران اوایم. ما را عذاب نکند.

ربّ العزّة گفت: یا محمد ایشان را گوی: اگر پسران پیغامبران خدائید، پس چرا پدران شما را که اصحاب سبت بودند عقوبت کرد، و ایشان را بگناهان خویش فرا گرفت.

بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ نه چنانست که شما گفتید، که شما گروهی مردمانید چنان که آفریدگان وی از فرزندان آدم. یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ آن را که خواهد از آفریدگان خویش بیامرزد. اگر خواهد جهود را از جهودی و ترسا را از ترسایی توبه دهد، و او را بیامرزد. وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و اگر خواهد او را بر آن کفر بمیراند و او را عذاب کند. وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما من الخلق، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ المرجع فی الآخرة.

یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ یعنی اعلام الهدی و شرائع الدین. عَلی‌ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ از میلاد عیسی (ع) تا بمیلاد محمد (ص) گفته‌اند که ششصد سال بود، و بروایتی پانصد و شصت سال، و بروایتی چهارصد و سی و اند سال، و تا بروزگار عیسی پیغامبران پیوسته آمدند، پس یکدیگر، تا برفع عیسی، پس از آن بریده گشت، و روزگار فترت بود تا بوقت بعثت محمد (ص). قومی گفتند پس عیسی سه پیغامبر دیگر از بنی اسرائیل بودند، و ایشانند که ربّ العزّة در سورة یس قصه ایشان گفت: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ.

أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ یعنی لئلا تقولوا. محمد را که بشما فرستادیم بآن فرستادیم تا فردا نگوئید که بما هیچ بشیر و نذیر نیامد. آن گه مصطفی (ص) بشما آمد، هم بشیر است و هم نذیر، بشیر بالجنّة نذیر من النار، بشیر بالمؤمنین و نذیر للجاحدین. مصطفی (ص) را در قرآن بیست نام است، بده فائده در دو قرین یکدیگر، دو نام تصریح است و آن را اسم علم گویند، و هو محمد و احمد، یقول اللَّه تعالی: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ. و دو نام تعظیم است، و هو الرسول و النبی، یقول اللَّه تعالی: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ. و دو نام شفقت است و مهربانی، و هو الرؤف و الرحیم، لقوله تعالی: بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ. و دو نام است بشارت و نذارت را، و هو البشیر و النذیر، لقوله تعالی: إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً. و دو نام است دعوت و هدایت را، و هو الداعی و الهادی، لقوله تعالی: وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ، وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ. و دو نام است نفع امّت را، و هو النّور و السّراج، لقوله تعالی: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ، و قال تعالی: وَ سِراجاً مُنِیراً. و دو نام است ظهور حجّت را بر دشمنان و معاندان، و هو البرهان و البیّنة، لقوله تبارک و تعالی: قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ، و قال تعالی: حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ. و دو نام تکریم است خصوصیّت وی را، و هو العبد و الکریم، لقوله تعالی و تقدس: أَسْری‌ بِعَبْدِهِ، و قال تعالی: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ. و دو نام است بر طریق اشارت از محض معرفت، و هو المزّمّل و المدّثّر، لقوله تبارک و تعالی: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. و دو نام است بر سبیل کنایت در عین مباسطت اظهار عزّت وی را و هو طه و یس.

روی ابو ذر، قال: قلت: یا رسول اللَّه هل سمّاک اللَّه عزّ و جلّ فی شی‌ء من الکتب؟ قال: «نعم یا با ذر! سمّانی اللَّه فی التوراة، یحید، و فی الزبور، الماحی، و فی الانجیل، احمد، و فی القرآن محمدا». قلت: یا رسول اللَّه لم سمّیت یحید؟ قال: «لانّی احید بأمّتی عن النّار»، قلت: لم سمّیت الماحی؟ قال: «محا اللَّه عزّ و جلّ بی الاوثان عن جزیرة العرب». قلت: لم سمّیت احمد؟ قال: «حمدنی الامم کلها». قلت: لم سمّیت محمدا؟ قال: «أنا محمود فی اهل السماوات، و محمود فی اهل الارض».

وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً در بنی اسرائیل پیغامبران در سبط لاوی بودند، و ملوک در سبط یهودا. و گفته‌اند: «جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ» آن هفتاد مرد بودند که موسی ایشان را برگزید، و با خود بمناجات برد، و ایشان را صاعقه رسید، پس از آن صاعقه زنده گشتند، و پس از موسی و هارون پیغامبران بودند وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً یعنی تملکون انفسکم بعد تبعید فرعون ایّاکم. میگوید: پس از آنکه زیردست فرعون بودید، و شما را ببندگی گرفته، اکنون شما را آزاد و بر نفس خود پادشاه کرد، و از زیردستی و بندگی وی رهایی داد. و قیل: وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً ای اغنیاء، شما را توانگر کرد تا از یکدیگر بی‌نیاز گشتید.

مردی فرا عبد اللَّه عمر گفت: السنا من فقراء المهاجرین؟ نه ما از جمله درویشان مهاجرانیم؟ عبد اللَّه گفت ترا هیچ زن هست؟ گفت: هست. گفت: هیچ مسکن داری که در آن نشینی؟ گفت: دارم. گفت پس تو از توانگرانی. آن مرد گفت: من خادم نیز دارم. عبد اللَّه گفت: فانت من الملوک، تو از جمله ملوکی، و باین معنی مصطفی (ص) گفت: «من اصبح معافی فی بدنه، آمنا فی سربه عند قوت یومه، فکأنّما حیزت له الدنیا. یکفیک ابن آدم منها ما سدّ جوعتک، و واری عورتک، فان کان لک بیت یواریک، فذاک، و ان کانت دابّة ترکبها فبخ فلق الخبز و ماء الجر و ما فوق الازار حساب علیک».

و عن ابی سعید الخدری، عن النبی (ص) قال: «کان بنو اسرائیل اذا کان لاحدهم خادم و امرأة و دابة یکتب ملکا»، و قال ابن عباس و مجاهد و الحسن: من کان له بیت و امرأة و خادم فهو ملک. ضحاک گفت: بنی اسرائیل را ملوک از آن گفت که خانهای فراخ داشتند، و آب روان در آن، قال: و من کان مسکنه واسعا، و فیه ماء جار فهو ملک. قتاده گفت: ملک ایشان آن بود که خدم و حشم ساختند، و از فرزندان آدم اول کسی که حشم ساخت ایشان بودند. وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً یعنی و جعل فیکم ملوکا، وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ من فلق البحر و المنّ و السّلوی و تظلیل الغمام و غیر ذلک.

یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ یعنی المطهّرة. سمّیت مقدسة لانّها قدّست من الشرک و جعلت مسکنا للانبیاء، و یتقدّس فیها من الذنوب. گفته‌اند: زمین مقدسه زمین شام است سر تا سر آن. مصطفی (ص) گفت: «طوبی للشام». قیل لأی ذلک یا رسول اللَّه؟ قال: «لان ملائکة الرحمن باسطة اجنحتها علیها»، و قال (ص): «اللّهم بارک لنا فی شامنا، اللهم بارک لنا فی یمننا». قالوا: یا رسول اللَّه و فی نجدنا؟ فقال: «هنالک الزلازل و الفتن، و بها یطلع الشیطان»، و قال (ص): «ستخرج نار من حضرموت تحشر الناس». قلنا یا رسول اللَّه ما تأمرنا؟ قال: «علیکم بالشام، سیصیر الامر أن تکونوا جنودا مجندة، جند بالشام، و جند بالیمن، و جند بالعراق»، فقال رجل: یا رسول اللَّه خر لی ان ادرکت ذلک. قال: «علیکم بالشام، فانها خیرة اللَّه من ارضه، یجتبی الیها خیرته من عباده. یا اهل الاسلام علیکم بالشام فان صفوة اللَّه من ارضه الشام، فان اللَّه قد تکفل لی بالشام و اهله».

مجاهد گفت: زمین مقدسه آن بقعه است که طور بر آن است. کلبی گفت: زمین دمشق و فلسطین و بعضی اردن است، و قال عبد اللَّه بن مسعود: قسم الخیر عشرة اجزاء، فجعل منه تسعة بالشام، و واحد بالعراق، و قسم الشر عشرة، فجعل منه تسعة بالعراق و واحد بالشام (قال) و نزل حمص الشام سبع مائة من اصحاب رسول اللَّه (ص)، فیهم سبعون بدریا الّتی کتب اللَّه لکم، یعنی کتب فی اللوح المحفوظ انّها مساکن لکم، و قال السدی: ای امرکم اللَّه ان تدخلوها.

گفته‌اند: این فرمان به بنی اسرائیل پس غرق فرعون بود، که ایشان را فرمودند که از زمین مصر بزمین قدس شوند، و زمین قدس آن گه بقیه عمالقه داشت قومی بودند با شخصهای عظیم، و بالاهای بلند، و بطشتها و قوتها، و کس دیده‌اند از شان که پنج تن از بنی اسرائیل در کف دست بگرفته بود، و زمین قدس زمینی بود با نعمت فراخ و میوه‌های نیکو. وهب منبه گفت: انار بود، چنان که پنج تن از بنی اسرائیل در زیر پوست نیم انار میشدند، و انگور بود، چنان که یک خوشه به بیست کس بر میگرفتند، و در آن زمین اریحاست که هزار دیه دارد، در هر دهی هزار بستان، در آن میوه‌های الوان.

وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی‌ أَدْبارِکُمْ ای لا ترجعوا کفارا، فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ.

میگوید: طاعت دارید و فرمان برید، و پس از آنکه ایمان آورید بکفر بازمگردید، که زیان‌کاران باشید. و قیل لا تَرْتَدُّوا عَلی‌ أَدْبارِکُمْ ای لا ترجعوا وراءکم بترککم الدخول. میگوید: روید در زمین قدس و نبادا که به پس باز گردید، و در نشوید، که آن گه زیانکار گردید. کلبی گفت: ابراهیم خلیل (ع) بر کوه لبنان شد. وی را گفتند: در نگر یا ابراهیم چنان که دیده تو بآن رسد، آن زمین مقدس است، و بعد از تو بمیراث بفرزندان تو دادیم. قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ چون آن دوازده نقیب که موسی ایشان را بجاسوسی فرستاده بود بازگشتند، و آنچه دیده بودند با موسی بگفتند، موسی ایشان را گفت: این کار پنهان دارید، آنچه دیدید بر بنی اسرائیل اظهار مکنید که ایشان چون آن بشنوند، بد دل شوند و بترسند، و از قتال باز ایستند. ایشان رفتند و بر خلاف قول موسی هر کس باقرین خود بگفتند. بنی اسرائیل چون آن بشنیدند، همه آواز برآوردند، و گریستن در گرفتند، گفتند: یا لیتنا متنا فی ارض مصر و لیتنا نموت فی هذه البریة، و لا یدخلنا اللَّه ارضهم، فیکون نساؤنا و اولادنا و اموالنا غنیمة لهم. پس رفتند، و خود را پیش روی ساختند، تا با زمین مصر روند. اینست که رب العالمین گفت: قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ. چون ایشان همت کردند که باز گردند، موسی و هارون هر دو بسجود در افتادند، و خدای را عز و جل ثنا گفتند، و در وی زاریدند، و آن دو مرد دیگر گفتند که رب العالمین از ایشان خبر داد: قالَ رَجُلانِ یکی یوشع بن نون ابن افرائیم بن میشی بن یوسف، و دیگر کالب بن یوفنا داماد موسی بخواهر وی مریم. و گفته‌اند: یوشع از سبط ابن یامین بود، و کالب از سبط یهودا.

مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ ای یخافون اللَّه فی مخالفة امره أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا بالتوفیق و الیقین. این دو مرد گفتند که: در روید از در این شهر، و باک مدارید، و مترسید ازین جباران که ایشان جسمهای قوی دارند، و دلهای ضعیف، و پشت بخداوند خویش باز کنید اگر مؤمنان‌اید، و یقین دانید که خدای تعالی شما را نصرت دهد، که اللَّه موسی را وعده نصرت داده، و وعده خود با پیغامبران خویش خلاف نکند.

ایشان هم چنان بر سر مخالفت و معصیت خویش میبودند، و میگفتند: یا مُوسی‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ ای فاذهب انت فقاتل و ربک فی الدفع عنک و النصر لک علیهم، إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ انا لا نستطیع قتال الجبارین. و قال بعضهم: کان هارون اکبر من موسی و کان محبا معظما فی بنی اسرائیل، و کأنهم قالوا فاذهب انت و کبیرک، یعنی هارون، فقاتلا، کقوله تعالی: مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ ای سیدی و کبیری.

روی ان النبی (ص) قال لاصحابه یوم الحدیبیة حین صد عن البیت: «انی ذاهب بالهدی، فناحره عند البیت».

فقال المقداد بن اسود: اما و اللَّه لا نقول کما قال قوم موسی: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»، و لکنا نقاتل عن یمینک و شمالک و من بین یدیک و من خلفک، و لو خضت بحرا لخضنا معک، و لو تسنّمت جبلا لعلوناه معک، و لو ذهبت بنا الی برک الغماد لتابعناک. فلما سمعها اصحاب رسول اللَّه (ص) بایعوه علی ذلک، و رأیت رسول اللَّه اشرق وجهه لذلک و سره. موسی چون آن عصیان ایشان دید و سر در نهادن در طغیان خویش، دعا کرد، گفت: رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی، یعنی و اخی ایضا لا یملک الا نفسه، و قیل معناه: لا املک الا نفسی، و لا املک الا اخی، و این از بهر آن گفت که برادر وی مطیع وی بود، و کان یملک طاعته. موضع اخی بر قول اول رفع است و بر قول دوم نصب.

فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ ای باعد بیننا و بین القوم العاصین الّذین عصوا ان یقاتلوا عدوّهم، ای لا تجعلنی و أخی فی جملتهم. پس وحی آمد بموسی که یا موسی! اکنون که عصیان نمودند، و تو ایشان را فاسقان نام کردی، ایشان را عذاب فرو گشایم، و همه را هلاک کنم، و دمار بر آرم مگر آن دو بنده فرمانبردار یوشع و کالب. موسی بزارید در اللَّه، و گفت: خداوندا زینهار ایشان را هلاک مکن، و این یک بار دیگر ایشان را بمن بخش. بار خدایا! در گذار و عفو کن از ایشان، باشد که از صلب ایشان فرزندانی آیند که از فرمانبرداری بنگردند. رب العالمین گفت: یا موسی مرادت بدادم، اما پس ازین ایشان را نیست و نرسد که در زمین قدس شوند، و این بیابان برایشان حرم ساختم، و حرام کردم برین زمین که ایشان را از خود بیرون گذارد تا چهل سال برآید. گفته‌اند که شش فرسنگ بود بعرض، و دوازده فرسنگ بطول، و بروایتی نه فرسنگ بعرض و سی فرسنگ بطول، و موضع آن تیه میان فلسطین و ایله مصر. هر بامداد فرا راه بودند و گرم میراندند تا شبانگاه، و شبانگاه هم بآن منزل اوّل بودند، و گفته‌اند که: در روز محبوس بودند، و در شب میرفتند، از اوّل شب تا بامداد میرفتند، بامداد هم بمقام اول شب بودند. پس بموسی نالیدند، و موسی دعا کرد تا ربّ العزّة منّ و سلوی بایشان فرو فرستاد، و آن جامها که بر تن ایشان بود ماند تا آخر عمر، کودک که میزاد با جامه میزاد، چندان که وی را دربایست بود، و چنان که کودک میبالید جامه با وی میبالید، و چون آب خواستند موسی دعا کرد تا دوازده چشمه از آن سنگ سپید که از طور با خود برده بود روان گشت، فذلک قوله: قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ.

نفری عظیم بودند، ششصد هزار میگویند که مرد مقاتل بود در ایشان، و جمله در تیه فرو شدند مگر دو مرد: یوشع بن نون و کالب بن یوفنا، و هارون و موسی هر دو در تیه فرو شدند بیک روایت، و موسی یوشع را خلیفه خود کرد بر بنی اسرائیل. چون مدت چهل سال بسر آمد یوشع لشکری فراهم کرد از بنی اسرائیل از فرزندان ایشان که معصیت نکرده بودند، و پس ایشان خاسته بودند، به اریحا شده بجنگ جباران، و رب العالمین جل جلاله آن فتح بدست ایشان برآورد، و آن جباران بدست بنی اسرائیل بتأیید و نصرت اللَّه همه کشته شدند. چنین گویند که روز آدینه جنگ بود. نماز شام درآمد، آفتاب فرو شده که هنوز قومی از آن جباران مانده بودند، و روز شنبه ایشان را دستوری جنگ نبود، ترسیدند که اگر فائت شود، آن نفر باقی بمانند، و بدست ایشان عاجز گردند. دست برداشت یوشع و گفت: «اللهم ازدد الشمس علیّ». آن گه گفت: بار خدایا! آفتاب در طاعت تو، و من در طاعت تو، باز آر این آفتاب، تا تمام بسر برم فرمان برداری تو. آفتاب بفرمان حق باز آمد، و یک ساعت در آن روز بیفزود، تا آن جباران همه کشته شدند، و زمین شام یک سر بنی اسرائیل را مسلم گشت.

تواریخیان گفتند: عمر موسی صد و بیست سال بود. بیست سال در ملک افریدون، و صد سال در ملک منوچهر، و بروایتی دیگر عمر موسی هشتاد و نه سال بود، و عمر هارون هشتاد و هشت سال، بیک سال هارون پیش از موسی برفت. عمر بن میمون گفت. هر دو در تیه فرو شدند، و وفات هارون چنان بود که موسی و هارون هر دو در غاری نشسته بودند، ناگاه فرمان حق بهرون رسید، کالبد وی از روح خالی گشت.

موسی وی را دفن کرد. آن گه به بنی اسرائیل باز شد، و ایشان را از آن کار خبر کرد.

بنی اسرائیل او را دروغ زن گرفتند، گفتند: هارون را بکشتی که ما وی را دوست میداشتیم، و با وی انس داشتیم. موسی در خدا نالید از آن گفت ایشان. رب العالمین بموسی وحی فرستاد که ایشان را بر بالین قبر هارون حاضر کن، تا من او را بینگیزم، و جواب دهد. رفتند، و موسی دعا کرد. آن گه گفت: یا هارون بیرون آی از قبر خویش.

هارون از خاک سر بر زد، و خاک از سر خویش می‌افشاند، آن گه گفت: «یا هارون انا قتلتک؟» قال: «لا، و لکن متّ». قال: «فعد الی مضجعک»، فانصرفوا.

از وجهی دیگر نقل کرده‌اند وفات هارون، و هو الاصح: روی جابر بن عبد اللَّه. قال: قال رسول اللَّه (ص): «خرج موسی و هارون حاجین او معتمرین، فلما کانا بالمدینة مرض هارون فخاف علیه موسی ان یموت بالمدینة فتشتبه الیهود. (قال) فنقله الی احد، فمات باحد، فقبره باحد».

این خبر دلالت کند بر قول ایشان که گفتند موسی و هارون هر دو از تیه بیرون شدند، و فتح اریحا و قتل جباران بدست موسی بود، و یدلّ علیه ایضا اجماع العلماء ان عوج بن عنق قتله موسی (ع)، و أما وفاة موسی فالصحیح فی ذلک ما

روی ابو هریرة، قال: قال النّبیّ (ص): «جاء ملک الموت الی موسی لیقبض روحه».

میگوید: ملک الموت بر موسی رفت تا معالجه قبض روح وی کند بفرمان حق. موسی گفت: «ما جاء بک؟» بچه آمدی؟ چه ترا آورد اینجا بنزدیک من ای مرید حضرت؟

گفت: آمده‌ام تا قبض روح تو کنم. (گفتا) لطمه‌ای بر روی وی زد، دیده وی بر افکند. ملک الموت بحضرت احدیّت بازگشت. گفتا: بار خدایا خود می‌بینی که موسی دیده من چه کرد. وی مرگ می‌نخواهد، و مرا قبض روح وی می‌فرمایی. بار خدایا! اگر نه کرامت وی بودی، و آنکه میدانم که بنده عزیز است بر درگاه تو، من کاری دشخوار ازین مرگ بسر وی فرو آوردمی. ربّ العزّة آن دیده وی بوی باز داد، آن گه گفت: باز گرد و او را مخیّر کن میان مرگی و زندگانی، و با وی بگو: دست خویش بر پشت گاو نه، چندان که عدد مویها است در زیر دست تو، ترا زندگی میدهم اگر میخواهی. باز آمد، و پیغام خدای بگزارد. موسی گفت: «ثم ما ذا بعد هذا البقاء؟» پس ازین بقا، پس ازین روزگار زندگی چه خواهد بود؟ گفت: مرگ. گفت پس هم اکنون اولی‌تر. آن گه گفت: بار خدایا! اگر ناچار است، باری بزمین مقدسه خواهم. پس در زمین مقدسه رفت، در صحرایی میشد، سه کس را دید که گوری میشکافتند، و لحد آن میپرداختند. موسی آنجا برگذشت، در آن گور نگرست، گفت: این از بهر که راست میکنید؟ گفتند: از بهر مردی که قد و بالای وی همچون قد و بالای تو است. اگر تو فرو شوی تا اندازه آن بدانیم نیکو بود. موسی فرو شد، و خویشتن را در آن لحد فرو کشید. بفرمان اللَّه آن گور فراهم شد. مصطفی (ص) گفت: «لو کنت ثمّة لأریتکم قبره الی جنب الطریق بجنب الکثیب الاحمر».

بروایتی دیگر گفته‌اند که: موسی صومعه‌ای ساخته بود، و از خلق عزلت گرفته، و بعبادت اللَّه مشغول گشته. مادر داشت و عیال و فرزندان، و هر بچهل روز ایشان را زیارت کردی. روزی ملک الموت خود را بوی نمود، سلام کرد، و جواب شنید.

موسی بدانست که ملک الموت است، گفت: «جئت تقبض روحی؟» آمدی تا قبض روح ما کنی؟ گفت آری، ما را فرستادند تا قبض روح تو کنیم اگر خواهی. موسی سر بر زمین نهاد، گفت: خداوندا! چندان زمان ده که مادر را و عیال را باز بینم، و ایشان را وصیّتی کنم. وی را زمان دادند، و بر مادر آمد و زودتر از آن بود که هر بار وعده زیارت بودی. گفت: ای جان مادر! چونست که این بار زودتر آمدی، و نه بوقت خویش آمدی.

گفت: یا امّاه! باضطرار آمدم نه باختیار. روزگار عمرم برسید، و اجل در رسید. اینک برید مرگ بر پی ما، و راه حیات فرو گرفت بر ما، آمدم تا شما را وداع کنم، که نیز شما را تا بقیامت نه بینم. مادر گفت: ای پسر! نگر تا بقیامت ما را فراموش نکنی، و با خود ببهشت بری. موسی گفت: بدان شرط که وصیّت من بر کار گیری.

خدای را طاعت‌دار باشی، و درویشان را نوازی، و فرزندانم را نیکوداری. این سخن بگفت، آن گه بگریست، و زار بنالید. فرمان آمد از حضرت عزّت که این گریستن از بهر چیست؟ از بهر آمدن است بحضرت ما؟ موسی گفت: بار خدایا! دلم باین ضعیفکان و عیالکان مشغولست. فرمان آمد: یا موسی! عصا بر زمین زن. عصا بر زمین زد.

زمین شکافته شد. سنگی پدید آمد. عصا بر آن سنگ زد. سنگ شکافته شد. از میان آن سنگ کرمکی بیرون آمد، برگی سبز در دهن داشت. خدای گفت: یا موسی! این کرمک را درین موضع ضایع نکنم، فرزندان ترا ضایع چون کنم؟ آن گه با ملک الموت در مناظره آمد. گفت: جان من از کدام عضو برخواهی داشت. گفت: از دست. گفت: دستی که الواح تورات بوی گرفته‌ام! گفت: از پای. گفت: پایی که از وی بمناجات حق رفته‌ام! گفت: از زبان. گفت: زبانی که با اللَّه بدان سخن گفته‌ام! گفت: یا موسی مگر خمر خورده‌ای؟ گفت: نخورده‌ام. گفت: دمی بمن ده تا بدانم. موسی دمی بوی دمید. ربّ العالمین روح پاک وی با آن دم بیرون آورد. کالبد موسی خالی گشت.

فریشتگان آسمان بانگ برآوردند که: «مات کلیم اللَّه».

آورده‌اند که: یوشع بن نون، موسی را بخواب دید، گفت: «کیف وجدت الموت؟» گفت: «کشاة سلخت، و هی حیّة». قومی گفتند: موسی و هارون با ایشان در تیه نبودند، که ایشان در حبس و عذاب بودند، و پیغامبران را در عذاب ندارند، و درست‌تر آنست که موسی و هارون با ایشان در تیه بودند، اما آن کار بر ایشان آسان و خوش بود، چنان که آتش که طبع وی احراق است، بر ابراهیم (ع) خوش بود، و او را در آن رنج نبود.

فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ ظاهر آنست که این خطاب با موسی است، و روا باشد که این خطاب با محمد (ص) رود، ای: لا تحزن یا محمد علی قوم لم یزل شأنهم المعاصی و مخالفة الرسل.

۴ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ ای اهل کتاب، قَدْ جاءَکُمْ آنک آمد بشما، رَسُولُنا فرستاده ما، یُبَیِّنُ لَکُمْ پیدا میکند شما را، کَثِیراً مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ فراوانی از آنچه شما می‌پنهان داشتید، مِنَ الْکِتابِ از کتاب، وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ و می فراگذارد و آسان کند فراوانی، قَدْ جاءَکُمْ آمد بشما، مِنَ اللَّهِ از خدا، نُورٌ روشنایی، وَ کِتابٌ مُبِینٌ (۱۵) و نامه پیدا.۴ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیراً الی قوله وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ این آیت وصف رسول خداست، و دلیل علم و حلم وی در آن پیداست، فاظهار ما ابدی دلیل علمه، و العفو عمّا اخفی برهان حلمه. آنچه از اسرار ایشان اظهار کرد، دلیل است بر کمال نبوّت، و صحّت رسالت، و علم بی‌شبهت، و آنچه عفو کرد از آن نفاق که ایشان در دل داشتند، و بظاهر خلاف آن مینمودند، و رسول خدا از آن خبر داشت، و پرده از روی کار برنداشت، آن دلیل بر خلق عظیم و حلم کریم وی. و نشان کمال حلم وی آنست که روزی در مسجد مدینه نشسته بود، اعرابیی درآمد از قبیله بنی سلیم، و در میان جامه خویش سوسماری پنهان کرده بود، و با رسول خدا سخن درشت گفت، چنان که اجلاف عرب گویند بی‌محابا، گفت: یا محمد به لات و عزی که من هرگز کس از تو دروغ زن‌تر ندیده‌ام، نه از مردان نه از زنان. یا محمد بلات و عزّی که در روی زمین بر من از تو دشمن‌تر کس نیست. عمر خطاب حاضر بود. از آن ناسزای که میشنید خشم گرفت، برخاست، گفت: یا رسول اللَّه! دستوری ده تا این دشمن خدا و رسول خدا بتیغ خویش سر بردارم، و پشت زمین از نهاد وی پاک گردانم. یا رسول اللَّه! آرام و سکون در دل عمر کی آید! و در تو سخن ناسزا از زبان بیگانه میشنود؟ رسول خدا نرمک فرا عمر گفت که: یا عمر ساکن باش، و او را یک ساعت بمن فرو گذار. آن گه روی فرا اعرابی کرد، گفت: ای جوانمرد! این سخن بدین درشتی چرا می‌گویی؟ نمی‌دانی که من در آسمان و زمین امینم؟! و پسندیده جهانیانم؟! و دست مؤمنانم؟! و تیمار بر ایشانم؟! مرا زشت مگوی، که نه خوب بود.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ این خطاب با جهودان و ترسایان است. ربّ العزّة ایشان را بایمان و توحید میخواند، و پذیرفتن رسالت محمد (ص) و اظهار نعت و اتّباع سنّت وی. میگوید: رسول ما با شما آمد، تا آنچه شما پنهان میکنید از آیت رجم و نعت و صفت محمد که در تورات و انجیل است وی پیدا و روشن کند بعد از آنکه از بسیاری که پنهان کرده‌اید درگذرد، و عفو کند، و شما را بدان نگیرد، و جزا ندهد.
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه به اهل کتاب، یعنی یهودیان و مسیحیان، خطاب می‌کند و آنها را به ایمان به خدا و توحید دعوت می‌کند. همچنین از آنها می‌خواهد که رسالت محمد (ص) را بپذیرند و به صفات و ویژگی‌هایی که درباره او در تورات و انجیل ذکر شده، توجه کنند. خداوند می‌فرماید که رسول او به سوی شما آمده تا حقایقی را که شما پنهان کرده‌اید، از جمله آیه رجم و ویژگی‌های محمد که در کتاب‌های مقدس شما آمده، آشکار کند. همچنین وعده می‌دهد که از بسیاری از پنهان‌کاری‌های شما می‌گذرد و شما را مجازات نخواهد کرد.
آن گه صفت محمد (ص) کرد و قرآن که کتاب وی است، گفت: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ نور اینجا پیغامبر است، چنان که جای دیگر گفت: نُورٌ عَلی‌ نُورٍ ای: نبی مرسل بعد نبی، و از بهر آن او را نور نام کرد که چیزها روشن گرداند، و حقیقت هر کار و هر چیز بهر کس نماید، چنان که نور هر جای که بود روشنایی دهد، گفتار و کردار دلها را روشنایی افزاید.
هوش مصنوعی: سپس به وصف محمد (ص) و قرآن که کتاب اوست پرداخت و گفت: «از طرف خداوند برای شما نوری آمده است». در اینجا اشاره به پیامبر است، چنان که در جای دیگری گفته شده: «نور بر نور». این بدان معناست که پیامبری که بعد از پیامبری دیگر می‌آید، و به همین دلیل او را نور نامیده‌اند، زیرا که او هر چیز را روشن می‌کند و حقیقت هر کار و هر چیزی را برای مردم نمایان می‌سازد، مانند نوری که هر جا حضور داشته باشد، روشنایی می‌آورد. سخنان و اعمال دل‌ها را نیز تابش و روشنی می‌بخشد.
و کِتابٌ مُبِینٌ اینجا قرآن است که در آن بیان حلال و حرام است، و روشنایی دل و جان است، و نجات خلق در پذیرفتن آن و کار کردن بآنست. مصطفی (ص) گفت: «ان هذا القرآن من اللَّه، و هو النّور المبین، و هو الشّفاء النّافع، فیه نبأ من قبلکم، و خبر من بعدکم، و حکم ما بینکم، و هو الفصل لیس بالهزل، من ترکه من جبّار قصمه اللَّه، و من ابتغی الهدی فی غیره اضلّه اللَّه، و هو حبل اللَّه المتین، و هو الذکر الحکیم، و هو الصّراط المستقیم، من قال به صدّق، و من عمل به اجر، و من حکم به عدل، و من دعا الیه هدی الی صراط مستقیم».
هوش مصنوعی: قرآن کتابی است روشن که در آن احکام حلال و حرام بیان شده است. این کتاب منبع روشنایی برای دل‌ها و نجات بشر از طریق قبول و عمل به آن است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «قرآن از سوی خداست و نوری واضح و شفایی مفید است. در آن اخبار گذشته و آینده آمده و حکمی برای شما دارد. این کتاب فصل‌الخطاب است و شوخی نیست. هر کسی از آن دوری کند، خدا او را به عذاب می‌کشاند و هر کس به دنبال هدایت در غیر آن باشد، خدا او را گمراه می‌کند. قرآن رشته‌ای محکم از جانب خداست، ذکر حکمت‌آمیز و راهی راست است. هر کس به آن ایمان آورد، تصدیق کرده و هر که به آن عمل کند، پاداش خواهد گرفت. هر کس بر اساس آن حکم کند، به عدالت رفتار کرده و هر که به سوی آن دعوت کند، مردم را به راه راست هدایت می‌کند.»
و قال (ص): «القرآن سبب، طرفه بید اللَّه عز و جل، و طرفه بأیدیکم، فتمسّکوا به فانکم لا تضلون و لا تهلکون ابدا».
هوش مصنوعی: پیامبر فرمودند: «قرآن وسیله‌ای است که در دست خداوند متعال و در دستان شما قرار دارد. به آن چنگ بزنید زیرا شما هرگز گمراه نخواهید شد و هرگز نابود نخواهید شد.»
و قال ابن عباس: ضمن اللَّه عزّ و جلّ لمن قرأ القرآن ان لا یضلّ فی الدّنیا و لا یشقی فی الآخرة، لقوله تعالی: فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقی‌، و قال ابن مسعود: من احبّ ان یعلم انّه یحبّ اللَّه و رسوله فلینظر، فان کان یحبّ القرآن فانه یحبّ اللَّه و رسوله، و قیل لجعفر بن محمد (ع): لم صار الشّعر و الخطب تملّ اذا اعیدت، و القرآن یعاد و لا یملّ؟ قال: «لان القرآن حجة علی اهل الدّهر الثانی کما هو علی اهل الدهر الاوّل، فلذلک ابدا هو غضّ جدید».
هوش مصنوعی: ابن عباس می‌گوید: خداوند به کسانی که قرآن را می‌خوانند، وعده داده که در دنیا گمراه نخواهند شد و در آخرت نیز رنج نخواهند کشید، زیرا در قرآن آمده است که هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گمراه می‌شود و نه دچار ناراحتی می‌گردد. ابن مسعود نیز بیان کرده است: هر کس دوست دارد بداند که آیا خدا و پیامبرش را دوست دارد، باید نگاه کند که آیا قرآن را دوست دارد یا نه؛ زیرا اگر کسی قرآن را دوست داشته باشد، در واقع خدا و پیامبرش را نیز دوست دارد. همچنین وقتی از جعفر بن محمد (ع) پرسیدند که چرا شعر و سخنرانی‌ها وقتی دوباره شنیده می‌شوند، کسل‌کننده می‌شوند، اما قرآن هر بار که تکرار می‌شود، خسته‌کننده نیست، او پاسخ داد: «زیرا قرآن برای مردم در هر زمان همانند یک دلیل و برهان است، به همین دلیل همواره تازگی و تازهای خود را حفظ می‌کند.»
یَهْدِی بِهِ اللَّهُ یعنی یهدی بکتابه المبین من اتّبع ما رضیه اللَّه من تصدیق محمد (ص)، «سبل السّلام» ای دین اللَّه عزّ و جلّ، و هو الّذی شرع لعباده، و بعث به رسله. میگوید: خدای تعالی باین قرآن راه نماید بنده‌ای را که بر پی رضاء حق ایستد، و آن کند که اللَّه پسندد از تصدیق محمد (ص) و ایمان آوردن بوی، راه نماید او را بدین خداوند عزّ و جلّ، آن دینی که بندگان را بآن فرمود، و پیغامبران را بآن فرستاد، و آن دین حنیفی است و ملّت اسلام و شریعت مصطفی باین قول «سلام» اینجا نام خداوند است عز و جل، و درست است خبر از مصطفی (ص) که گفت: «اللهم انت السّلام و منک السّلام. تبارکت یا ذا الجلال و الاکرام».
هوش مصنوعی: خداوند با این قرآن، افرادی را که به دنبال رضایت و خوشنودی او هستند، راهنمایی می‌کند. کسانی که به صداقت پیامبر اسلام، محمد (ص)، ایمان می‌آورند و به دستورات او عمل می‌کنند، به سوی خداوند هدایت می‌شوند. این دین که خداوند برای بندگانش مقرر کرده و پیامبران را به آن فرستاده، دین حنیفی و اسلام است. همچنین، در اینجا به نام خداوند که سلامتی و آرامش را به همراه دارد، اشاره شده است. پیامبر (ص) نیز به این موضوع اشاره کرده و خداوند را منبع سلامتی و آرامش معرفی کرده است.
و مصطفی (ص) روزی عائشه را گفت: «هذا جبرئیل یقرأ علیک السّلام»، فقالت عائشة: اللَّه السّلام، و منه السلام، و علی جبرئیل السّلام. و معنی سلام در نام خداوند عزّ و جلّ بی‌عیب است دور از کاستن و افزودن، و از حال گشتن، و بدریافت وی رسیدن. و روا باشد که سلام اندرین آیت بمعنی سلامت بود یعنی سبل السّلامة الّتی من سلکها سلّم فی دینه و دنیاه، راه نماید خدای او را راهی که سلامت دین و دنیای وی در آن باشد.
هوش مصنوعی: روزی پیامبر اسلام به عایشه گفت: «این جبرئیل است که بر تو سلام می‌فرستد.» عایشه در پاسخ گفت: «خدا سلام باشد، و از او نیز سلام و بر جبرئیل نیز سلام.» در اینجا، مفهوم سلام در نام خداوند، دور از هر نوع نقص و تغییر است و به معنای برکت و آرامش است. همچنین می‌توان گفت که سلام در این آیه به معنای سلامت است، یعنی خدای متعال فرد را به سویی هدایت می‌کند که در دین و دنیایش به سلامت برسد.
وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ و او را از ظلمات کفر بنور ایمان درآرد، «باذنه» یعنی بأمره و توفیقه و ارادته، وَ یَهْدِیهِمْ إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ صراط نامی است راه را، دیدنی، و نادیدنی، دیدنی خود محسوس است، و نادیدنی اسلام و سنّت است.
هوش مصنوعی: خداوند افراد را از تاریکی‌های کفر به نور ایمان هدایت می‌کند، این هدایت به اراده و خواست اوست. همچنین، او آنها را به راهی مستقیم رهنمون می‌سازد. این راه دارای دو جنبه است: یکی جنبه عینی و محسوس که قابل مشاهده است و دیگری جنبه غیر محسوس که شامل اصول دین و سنت‌های اسلامی می‌باشد.
لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ این در شأن ترسایان نجران فرو آمد، و ایشان فرقه یعقوبیه‌اند گفتند: عیسی پسر خداست: رب العزة گفت جل جلاله: یا محمد ایشان را گوی: «فَمَنْ یَمْلِکُ» ای من یقدر ان یدفع من عذاب اللَّه شیئا اذا قضاه؟ کیست آن کس که چون خدا بر سر خلق عذابی قضا کند، چیزی از آن عذاب دفع تواند کرد؟ اگر خواهد که عیسی را و مادر وی را و جمله اهل زمین را عذاب کند، که تواند که آن باز دارد؟ پس خدایی را کی شاید آن کس که عذاب از خود و دیگران دفع نتواند؟ آن گه گفت: وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یعنی ما بین هذین النوعین من الاشیاء. گفته‌اند که خزائن آسمان باران است، و خزائن زمین نبات. میگوید: هر دو ملک و ملک ماست، و هر چه میان هر دو آفریده، از بندگان و غیر ایشان. یَخْلُقُ ما یَشاءُ این دفع آن شبهت است که ترسایان را افتاد در کار عیسی و آمدن وی از مادر بی‌پدر. میگوید: آن را که خواهد آفریند، چنان که خواهد بر مشیّت و ارادت خویش، اگر خواهد بی‌پدر آفریند چون عیسی، و اگر خواهد بی‌پدر و مادر آفریند چون آدم، وی بر همه چیز قادر است و توانا.
هوش مصنوعی: کسانی که گفتند «خدا همان مسیح، پسر مریم است» به کفر افتاده‌اند. این سخن در مورد ترسایان نجران است که از فرقه یعقوبیه به شمار می‌آیند و عیسی را پسر خدا می‌نامند. خداوند به پیامبرش می‌فرماید که از آنان بپرسد: کیست که بتواند عذاب خدا را وقتی او بخواهد، از بین ببرد؟ اگر خداوند بخواهد عیسی و مادرش و همه ساکنان زمین را عذاب کند، چه کسی می‌تواند مانع آن شود؟ آری، آیا می‌توان خدای واقعی را که قادر به انجام همه چیز است و هیچ کس نمی‌تواند عذابش را از خود و دیگران دور کند، در این مقام نادیده گرفت؟ سپس بیان می‌کند که مالکیت آسمان‌ها و زمین و هر آنچه میان آنهاست، به خدا تعلق دارد. خداوند می‌تواند هر چیز را که بخواهد خلق کند. این پاسخ به شبهه‌ای است که ترسایان در مورد عیسی و تولد او از مادر بدون پدر دارند. خداوند می‌فرماید که او می‌تواند هر چه را بخواهد باریابد، همچون آنکه عیسی را بدون پدر آفرید یا آدم را بدون پدر و مادر. خداوند بر همه چیز قادر و تواناست.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصاری‌ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ سخن درین آیت متداخل است. ترسایان ابناء گفتند، و جهودان احبّا. ترسایان گفتند که: عیسی پسر خداست، و مادر وی از ماست، خبر از جماعت بیرون داد هر چند که مراد بآن عیسی است،و جهودان گفتند: نحن اولیاء اللَّه من دون الناس ما خاصّه دوستان خدائیم، بیرون از همه مردمان. ناس اینجا مصطفی (ص) است و عرب، و گفته‌اند که ترسایان از آنجا گفتند که نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ، که عیسی (ع) گفته: اذا صلیتم فقولوا یا ابانا الذی فی السماء تقدس اسمک، و این بمعنی قرب است و برّ و رحمت یعنی ای خداوندی که با نیکان بندگان بمهربانی و نزدیکی چنانی که پدر مهربان بر فرزند، و آن گه با مسلمانان میگفتند: و اللَّه ان کتابنا لقبل کتابکم و ان نبیّنا لقبل نبیکم، و لا دین الا دیننا، و لا نبی الا نبینا، و انّا نحن اهل العلم القدیم، فلیس احد افضل منّا. و روا باشد که اینجا ضمیری نهند، یعنی نحن ابناء رسله. رسول خدا ایشان را بیم داد و بعقوبت حق بترسانید، ایشان گفتند: ما پسران پیغامبران اوایم. ما را عذاب نکند.
هوش مصنوعی: یهودیان و مسیحیان ادعا کردند که ما فرزندان خدا و محبوبان او هستیم. در اینجا بحث پیچیده‌ای وجود دارد. مسیحیان خود را فرزندان و یهودیان خود را دوستان خدا می‌دانند. مسیحیان می‌گویند عیسی پسر خداست و مادرش از میان ماست، و این سخن نشان‌دهنده‌ی یک گروه خاص است، هرچند که منظورشان عیسی است. یهودیان هم بر این باورند که ما اولیای خدا هستیم و از دیگران متمایزیم و دوستان خدا هستیم. در اینجا منظور از "ناس" یا مردم، پیامبر اسلام (ص) و عرب‌ها هستند. برخی گفته‌اند که مسیحیان هنگامی که گفتند "نحن ابناء اللَّه" اشاره به بیان عیسی دارد که در دعاها به خداوند می‌گویند "ای پدر ما، که در آسمانی"، که این نشان‌دهنده‌ی نزدیکی و محبت خاصی است. سپس آن‌ها به مسلمانان می‌گفتند که کتاب ما قبل از کتاب شماست و پیامبر ما قبل از پیامبر شماست، و فقط دین ما درست و پیامبر ما بهترین است. آن‌ها همچنین ادعا می‌کردند که ما اهل علم قدیم هستیم و هیچ‌کس نمی‌تواند به ما برتری دهد. ممکن است اشاره به این داشته باشند که ما فرزندان پیامبران هستیم. پیامبر اسلام این ادعاها را نادرست دانست و آن‌ها را از عذاب خدا هراسان کرد، اما آن‌ها گفتند که ما فرزندان پیامبران هستیم و امیدوارند که عذاب شامل حالشان نشود.
ربّ العزّة گفت: یا محمد ایشان را گوی: اگر پسران پیغامبران خدائید، پس چرا پدران شما را که اصحاب سبت بودند عقوبت کرد، و ایشان را بگناهان خویش فرا گرفت.
هوش مصنوعی: خداوند فرمود: ای محمد، به آن‌ها بگو: اگر شما فرزندان پیامبران خدا هستید، پس چرا پدران شما را که از اصحاب سبت بودند مجازات کرد و به خاطر گناهانشان عذابشان داد؟
بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ نه چنانست که شما گفتید، که شما گروهی مردمانید چنان که آفریدگان وی از فرزندان آدم. یَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ آن را که خواهد از آفریدگان خویش بیامرزد. اگر خواهد جهود را از جهودی و ترسا را از ترسایی توبه دهد، و او را بیامرزد. وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ و اگر خواهد او را بر آن کفر بمیراند و او را عذاب کند. وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما من الخلق، وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ المرجع فی الآخرة.
هوش مصنوعی: شما انسان‌هایی هستید مانند دیگر آفریدگان. خداوند می‌تواند هر کسی را که بخواهد ببخشد، چه از یهودیان باشد، چه از مسیحیان، و به او عفو کند. همچنین می‌تواند هر کسی را که بخواهد عذاب دهد. همه چیز در آسمان‌ها و زمین و آنچه بین آن‌هاست متعلق به خداست و در نهایت به سوی او بازگشت خواهید کرد.
یا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا یُبَیِّنُ لَکُمْ یعنی اعلام الهدی و شرائع الدین. عَلی‌ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ از میلاد عیسی (ع) تا بمیلاد محمد (ص) گفته‌اند که ششصد سال بود، و بروایتی پانصد و شصت سال، و بروایتی چهارصد و سی و اند سال، و تا بروزگار عیسی پیغامبران پیوسته آمدند، پس یکدیگر، تا برفع عیسی، پس از آن بریده گشت، و روزگار فترت بود تا بوقت بعثت محمد (ص). قومی گفتند پس عیسی سه پیغامبر دیگر از بنی اسرائیل بودند، و ایشانند که ربّ العزّة در سورة یس قصه ایشان گفت: إِذْ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُما فَعَزَّزْنا بِثالِثٍ.
هوش مصنوعی: ای اهل کتاب، پیامبر ما به سوی شما آمده است تا حقایق و شریعت دین را برای شما روشن کند. از زمان میلاد عیسی (ع) تا میلاد محمد (ص) حدود ششصد سال فاصله بود و برخی می‌گویند پانصد و شصت سال و گروهی دیگر چهارصد سال و اندی. در روزگار عیسی، پیامبران متوالی آمدند و پس از او ارتباط قطع شد و دوران فترت آغاز گردید تا زمان ظهور محمد (ص). برخی معتقدند که عیسی (ع) سه پیامبر دیگر از بنی‌اسرائیل را فرستاد که خداوند در سوره یس داستان آنها را بیان کرده است.
أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ یعنی لئلا تقولوا. محمد را که بشما فرستادیم بآن فرستادیم تا فردا نگوئید که بما هیچ بشیر و نذیر نیامد. آن گه مصطفی (ص) بشما آمد، هم بشیر است و هم نذیر، بشیر بالجنّة نذیر من النار، بشیر بالمؤمنین و نذیر للجاحدین. مصطفی (ص) را در قرآن بیست نام است، بده فائده در دو قرین یکدیگر، دو نام تصریح است و آن را اسم علم گویند، و هو محمد و احمد، یقول اللَّه تعالی: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ. و دو نام تعظیم است، و هو الرسول و النبی، یقول اللَّه تعالی: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ، یا أَیُّهَا الرَّسُولُ. و دو نام شفقت است و مهربانی، و هو الرؤف و الرحیم، لقوله تعالی: بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ. و دو نام است بشارت و نذارت را، و هو البشیر و النذیر، لقوله تعالی: إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً. و دو نام است دعوت و هدایت را، و هو الداعی و الهادی، لقوله تعالی: وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ، وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ. و دو نام است نفع امّت را، و هو النّور و السّراج، لقوله تعالی: قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ، و قال تعالی: وَ سِراجاً مُنِیراً. و دو نام است ظهور حجّت را بر دشمنان و معاندان، و هو البرهان و البیّنة، لقوله تبارک و تعالی: قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ، و قال تعالی: حَتَّی تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ. و دو نام تکریم است خصوصیّت وی را، و هو العبد و الکریم، لقوله تعالی و تقدس: أَسْری‌ بِعَبْدِهِ، و قال تعالی: إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ. و دو نام است بر طریق اشارت از محض معرفت، و هو المزّمّل و المدّثّر، لقوله تبارک و تعالی: یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ، یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. و دو نام است بر سبیل کنایت در عین مباسطت اظهار عزّت وی را و هو طه و یس.
هوش مصنوعی: این متن به توضیح نقش پیامبر اسلام (ص)، محمد، به عنوان بشیر (نوید‌دهنده) و نذیر (هشداردهنده) می‌پردازد. خداوند او را برای هدایت مردم فرستاده تا هیچ کس نتواند بگوید که پیامبری برای آنها نیامده است. پیامبر (ص) هم بشارت‌دهنده به بهشت برای مؤمنان است و هم هشداردهنده از عذاب جهنم برای کافران. در قرآن او با ۲۰ نام مختلف معرفی شده که هر کدام نامی برای توصیف ویژگی‌های اوست. این نام‌ها شامل نام‌هایی است که وقوع عظمت، رحمت، دعوتمندی و هدایت‌گری او را نشان می‌دهد. همچنین به شایستگی او به عنوان عبد و کریم و ویژگی‌های رفیع او اشاره می‌کند. در نهایت، این متن به ویژگی‌های خاصی که نشانگر مقام او در رسالت و ادای وظایف الهی‌اش است، تأکید دارد.
روی ابو ذر، قال: قلت: یا رسول اللَّه هل سمّاک اللَّه عزّ و جلّ فی شی‌ء من الکتب؟ قال: «نعم یا با ذر! سمّانی اللَّه فی التوراة، یحید، و فی الزبور، الماحی، و فی الانجیل، احمد، و فی القرآن محمدا». قلت: یا رسول اللَّه لم سمّیت یحید؟ قال: «لانّی احید بأمّتی عن النّار»، قلت: لم سمّیت الماحی؟ قال: «محا اللَّه عزّ و جلّ بی الاوثان عن جزیرة العرب». قلت: لم سمّیت احمد؟ قال: «حمدنی الامم کلها». قلت: لم سمّیت محمدا؟ قال: «أنا محمود فی اهل السماوات، و محمود فی اهل الارض».
هوش مصنوعی: ابعاد مختلف نام‌های پیامبر اسلام در کتاب‌های آسمانی مورد بررسی قرار می‌گیرد. پیامبر در پاسخ به سوالاتی که درباره نام‌های مختلفش مطرح می‌شود، توضیح می‌دهد که در کتاب‌های مختلف مانند تورات، زبور، انجیل و قرآن به او نام‌های خاصی داده شده است. هر یک از این نام‌ها به معنای خاصی اشاره دارد: "یحید" به این دلیل انتخاب شده که او مردم خود را از آتش نجات می‌دهد، "الماحی" به خاطر محو کردن بت‌ها از سرزمین عرب، "احمد" به این دلیل که تمام ملت‌ها او را ستایش کرده‌اند و "محمد" به خاطر اینکه در آسمان و زمین مورد ستایش قرار می‌گیرد.
وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً در بنی اسرائیل پیغامبران در سبط لاوی بودند، و ملوک در سبط یهودا. و گفته‌اند: «جَعَلَ فِیکُمْ أَنْبِیاءَ» آن هفتاد مرد بودند که موسی ایشان را برگزید، و با خود بمناجات برد، و ایشان را صاعقه رسید، پس از آن صاعقه زنده گشتند، و پس از موسی و هارون پیغامبران بودند وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً یعنی تملکون انفسکم بعد تبعید فرعون ایّاکم. میگوید: پس از آنکه زیردست فرعون بودید، و شما را ببندگی گرفته، اکنون شما را آزاد و بر نفس خود پادشاه کرد، و از زیردستی و بندگی وی رهایی داد. و قیل: وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً ای اغنیاء، شما را توانگر کرد تا از یکدیگر بی‌نیاز گشتید.
هوش مصنوعی: موسی به قوم خود گفت: «ای قوم، نعمت خدا را بر خودتان به یاد بیاورید که در میان شما پیامبران قرار داد و شما را به عنوان پادشاهان قرار داد.» در بنی اسرائیل، پیامبران از طایفه لاوی و پادشاهان از طایفه یهودا بودند. برخی گفته‌اند: «پیامبران در میان شما» اشاره به هفتاد مردی است که موسی آن‌ها را برگزید و با خود به دعا برد. هنگامی که آن‌ها مورد امتحان قرار گرفتند، پس از آنکه زنده شدند، پیامبران بعد از موسی و هارون شدند. تعبیر «شما را پادشاه کرد» به این معناست که پس از اینکه زیر سلطه فرعون بودند و به بندگی او در آمده بودند، حالا آزاد شدند و بر خود فرمانروایی پیدا کردند. همچنین گفته شده است که «شما را پادشاه کرد» به معنای غنی شدن شماست که شما را از یکدیگر بی‌نیاز کرد.
مردی فرا عبد اللَّه عمر گفت: السنا من فقراء المهاجرین؟ نه ما از جمله درویشان مهاجرانیم؟ عبد اللَّه گفت ترا هیچ زن هست؟ گفت: هست. گفت: هیچ مسکن داری که در آن نشینی؟ گفت: دارم. گفت پس تو از توانگرانی. آن مرد گفت: من خادم نیز دارم. عبد اللَّه گفت: فانت من الملوک، تو از جمله ملوکی، و باین معنی مصطفی (ص) گفت: «من اصبح معافی فی بدنه، آمنا فی سربه عند قوت یومه، فکأنّما حیزت له الدنیا. یکفیک ابن آدم منها ما سدّ جوعتک، و واری عورتک، فان کان لک بیت یواریک، فذاک، و ان کانت دابّة ترکبها فبخ فلق الخبز و ماء الجر و ما فوق الازار حساب علیک».
هوش مصنوعی: مردی به نام عبد اللَّه عمر به یک نفر گفت: آیا تو از فقرا و درویشان مهاجر هستی؟ آن مرد پاسخ داد: بله، ما از درویشان مهاجر هستیم. عبد اللَّه از او پرسید: آیا همسری داری؟ مرد گفت: بله. سپس عبد اللَّه پرسید: آیا خانه‌ای داری که در آن زندگی کنی؟ مرد جواب داد: بله، خانه‌ای دارم. عبد اللَّه ادامه داد: پس تو از افراد مرفه هستی. آن مرد گفت: من همچنین خادمی دارم. عبد اللَّه گفت: پس تو از جمله ملوکی. و به این معنا پیامبر (ص) فرمود: «هر کس در بدن خود سالم باشد و در امنیت باشد و نان روزش فراهم باشد، گویی تمام دنیا برای او فراهم شده است. برای انسان کافی است همین که شکمش سیر و اندامش پوشیده باشد؛ و اگر برای او خانه‌ای باشد که در آن زندگی کند، خوب است و اگر حیوانی برای سوار شدن داشته باشد، این نیز خوب است. و آنچه که بیشتر از این باشد، حساب و کتابی بر او خواهد بود.»
و عن ابی سعید الخدری، عن النبی (ص) قال: «کان بنو اسرائیل اذا کان لاحدهم خادم و امرأة و دابة یکتب ملکا»، و قال ابن عباس و مجاهد و الحسن: من کان له بیت و امرأة و خادم فهو ملک. ضحاک گفت: بنی اسرائیل را ملوک از آن گفت که خانهای فراخ داشتند، و آب روان در آن، قال: و من کان مسکنه واسعا، و فیه ماء جار فهو ملک. قتاده گفت: ملک ایشان آن بود که خدم و حشم ساختند، و از فرزندان آدم اول کسی که حشم ساخت ایشان بودند. وَ جَعَلَکُمْ مُلُوکاً یعنی و جعل فیکم ملوکا، وَ آتاکُمْ ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِینَ من فلق البحر و المنّ و السّلوی و تظلیل الغمام و غیر ذلک.
هوش مصنوعی: ابو سعید خدری نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: «بنی اسرائیل زمانی که کسی از آنها خادم و همسر و حیوانی داشت، او را دارای ملک می‌دانستند». همچنین ابن عباس، مجاهد و حسن بیان کردند که هر کس خانه‌ای و همسری و خادمی داشته باشد، او به عنوان ملکی شناخته می‌شود. ضحاک اشاره کرد که عنوان ملودی به بنی اسرائیل به خاطر خانه‌های وسیع و آب جاری آنها بود. او گفت که کسی که منزلش وسیع باشد و دارای آب جاری باشد، او نیز به عنوان ملک شناخته می‌شود. قتاده گفت که ملک آنان به این معنا بود که خدم و حشم داشتند و اولین فرد از فرزندان آدم که حشم ساخت، آنها بودند. جمله «و جعلکُم ملوکاً» یعنی خداوند در میان شما ملوک قرار داد و نعمتی به شما داد که به هیچ یک از دیگران عطا نکرد، مانند شکاف در دریا، نازل کردن مَن و سَلوی و سایه‌بان ابر و دیگر نعمت‌ها.
یا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ یعنی المطهّرة. سمّیت مقدسة لانّها قدّست من الشرک و جعلت مسکنا للانبیاء، و یتقدّس فیها من الذنوب. گفته‌اند: زمین مقدسه زمین شام است سر تا سر آن. مصطفی (ص) گفت: «طوبی للشام». قیل لأی ذلک یا رسول اللَّه؟ قال: «لان ملائکة الرحمن باسطة اجنحتها علیها»، و قال (ص): «اللّهم بارک لنا فی شامنا، اللهم بارک لنا فی یمننا». قالوا: یا رسول اللَّه و فی نجدنا؟ فقال: «هنالک الزلازل و الفتن، و بها یطلع الشیطان»، و قال (ص): «ستخرج نار من حضرموت تحشر الناس». قلنا یا رسول اللَّه ما تأمرنا؟ قال: «علیکم بالشام، سیصیر الامر أن تکونوا جنودا مجندة، جند بالشام، و جند بالیمن، و جند بالعراق»، فقال رجل: یا رسول اللَّه خر لی ان ادرکت ذلک. قال: «علیکم بالشام، فانها خیرة اللَّه من ارضه، یجتبی الیها خیرته من عباده. یا اهل الاسلام علیکم بالشام فان صفوة اللَّه من ارضه الشام، فان اللَّه قد تکفل لی بالشام و اهله».
هوش مصنوعی: ای قوم، به سرزمین مقدس وارد شوید که به معنای پاکیزه است. این زمین مقدس نامیده شده زیرا از شرک پاک شده و محل سکونت پیامبران قرار گرفته و در آن از گناهان پاک می‌شود. گفته شده که زمین مقدس، سرزمین شام است و کل آن را شامل می‌شود. پیامبر (ص) فرمود: «خوشا به حال شام». از ایشان پرسیدند: «چرا ای رسول خدا؟» فرمود: «چرا که فرشتگان رحمت بال‌های خود را بر آن می‌گسترانند» و همچنین فرمود: «خداوندا، بر شام ما برکت عطا کن، خدایا، بر یمن ما برکت عطا کن». گفتند: «ای رسول خدا، و درباره نجد چه می‌فرمایید؟» فرمود: «آنجا زلزله‌ها و فتنه‌ها خواهد بود و شیطان از آنجا طلوع می‌کند». سپس فرمود: «آنگاه آتشی از حضرموت بیرون می‌آید که مردم را جمع می‌کند». ما پرسیدیم: «ای رسول خدا، چه باید بکنیم؟» فرمود: «به شام بروید، زیرا این‌جا لشکرهایی گردهم خواهند آمد، لشکری در شام، لشکری در یمن و لشکری در عراق». یکی از افراد پرسید: «ای رسول خدا، اگر به این امر دست یابم، چه کنم؟» ایشان فرمود: «به شام توجه کنید، زیرا این‌جا بهترین سرزمین خداست و خداوند نیکوترین بندگان خود را به آنجا برمی‌گزیند. ای اهل اسلام، بر شام تمرکز کنید، زیرا این منطقه، برترین زمین خداست و پروردگارم برای شام و اهل آن تضمین کرده است».
مجاهد گفت: زمین مقدسه آن بقعه است که طور بر آن است. کلبی گفت: زمین دمشق و فلسطین و بعضی اردن است، و قال عبد اللَّه بن مسعود: قسم الخیر عشرة اجزاء، فجعل منه تسعة بالشام، و واحد بالعراق، و قسم الشر عشرة، فجعل منه تسعة بالعراق و واحد بالشام (قال) و نزل حمص الشام سبع مائة من اصحاب رسول اللَّه (ص)، فیهم سبعون بدریا الّتی کتب اللَّه لکم، یعنی کتب فی اللوح المحفوظ انّها مساکن لکم، و قال السدی: ای امرکم اللَّه ان تدخلوها.
هوش مصنوعی: مجاهد بیان کرد که زمین مقدس، همان محل کوه طور است. کلبی افزود که زمین دمشق، فلسطین و برخی مناطق اردن نیز مقدس هستند. عبد اللَّه بن مسعود نیز اشاره کرد که خیر به ده جزء تقسیم می‌شود که از این تعداد، نه جزء در شام و یک جزء در عراق قرار دارد. همچنین در مورد شر نیز گفت که آن هم به ده جزء تقسیم می‌شود که نه جزء آن در عراق و یک جزء در شام است. او همچنین اشاره کرد که در حمص، ۷۰۰ نفر از اصحاب پیامبر (ص) سکونت داشتند که از این جمع، ۷۰ نفر جزو افرادی بودند که خداوند برای آنان نوشته بود که این مکان‌ها برای آن‌هاست و این موضوع در لوح محفوظ ثبت شده است. السدی نیز گفت که خداوند به شما فرمان داده است که وارد این مکان‌ها شوید.
گفته‌اند: این فرمان به بنی اسرائیل پس غرق فرعون بود، که ایشان را فرمودند که از زمین مصر بزمین قدس شوند، و زمین قدس آن گه بقیه عمالقه داشت قومی بودند با شخصهای عظیم، و بالاهای بلند، و بطشتها و قوتها، و کس دیده‌اند از شان که پنج تن از بنی اسرائیل در کف دست بگرفته بود، و زمین قدس زمینی بود با نعمت فراخ و میوه‌های نیکو. وهب منبه گفت: انار بود، چنان که پنج تن از بنی اسرائیل در زیر پوست نیم انار میشدند، و انگور بود، چنان که یک خوشه به بیست کس بر میگرفتند، و در آن زمین اریحاست که هزار دیه دارد، در هر دهی هزار بستان، در آن میوه‌های الوان.
هوش مصنوعی: بعد از غرق شدن فرعون، به بنی‌اسرائیل فرمان داده شد که از مصر به سرزمین قدس بروند. این سرزمین، جایی بود که در آن قوم‌هایی از عمالقه زندگی می‌کردند که افراد بلندقد و قدرتمندی داشتند. گفته می‌شود که بعضی از افراد از بنی‌اسرائیل به قدری بزرگ بودند که پنج نفرشان می‌توانستند در یک دست جا شوند. سرزمین قدس سرزمینی پربار و پر از میوه‌های خوشمزه بود. برخی مانند وهب منبه می‌گویند که انارها آن‌قدر بزرگ بودند که پنج نفر از بنی‌اسرائیل می‌توانستند در زیر پوست نیمه اناری جا شوند و خوشه‌های انگور به حدی بزرگ بود که بیست نفر می‌توانستند آن را حمل کنند. این سرزمین شامل اریحا بود که هزار روستا داشت و در هر روستا هزار باغ با میوه‌های مختلف وجود داشت.
وَ لا تَرْتَدُّوا عَلی‌ أَدْبارِکُمْ ای لا ترجعوا کفارا، فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ.
هوش مصنوعی: و به عقب برنگردید، یعنی به کفر برنگردید، که در این صورت شکست‌خورده خواهید شد.
میگوید: طاعت دارید و فرمان برید، و پس از آنکه ایمان آورید بکفر بازمگردید، که زیان‌کاران باشید. و قیل لا تَرْتَدُّوا عَلی‌ أَدْبارِکُمْ ای لا ترجعوا وراءکم بترککم الدخول. میگوید: روید در زمین قدس و نبادا که به پس باز گردید، و در نشوید، که آن گه زیانکار گردید. کلبی گفت: ابراهیم خلیل (ع) بر کوه لبنان شد. وی را گفتند: در نگر یا ابراهیم چنان که دیده تو بآن رسد، آن زمین مقدس است، و بعد از تو بمیراث بفرزندان تو دادیم. قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ چون آن دوازده نقیب که موسی ایشان را بجاسوسی فرستاده بود بازگشتند، و آنچه دیده بودند با موسی بگفتند، موسی ایشان را گفت: این کار پنهان دارید، آنچه دیدید بر بنی اسرائیل اظهار مکنید که ایشان چون آن بشنوند، بد دل شوند و بترسند، و از قتال باز ایستند. ایشان رفتند و بر خلاف قول موسی هر کس باقرین خود بگفتند. بنی اسرائیل چون آن بشنیدند، همه آواز برآوردند، و گریستن در گرفتند، گفتند: یا لیتنا متنا فی ارض مصر و لیتنا نموت فی هذه البریة، و لا یدخلنا اللَّه ارضهم، فیکون نساؤنا و اولادنا و اموالنا غنیمة لهم. پس رفتند، و خود را پیش روی ساختند، تا با زمین مصر روند. اینست که رب العالمین گفت: قالُوا یا مُوسی‌ إِنَّ فِیها قَوْماً جَبَّارِینَ وَ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها حَتَّی یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنْ یَخْرُجُوا مِنْها فَإِنَّا داخِلُونَ. چون ایشان همت کردند که باز گردند، موسی و هارون هر دو بسجود در افتادند، و خدای را عز و جل ثنا گفتند، و در وی زاریدند، و آن دو مرد دیگر گفتند که رب العالمین از ایشان خبر داد: قالَ رَجُلانِ یکی یوشع بن نون ابن افرائیم بن میشی بن یوسف، و دیگر کالب بن یوفنا داماد موسی بخواهر وی مریم. و گفته‌اند: یوشع از سبط ابن یامین بود، و کالب از سبط یهودا.
هوش مصنوعی: می‌گوید که باید فرمان‌پذیر باشید و پس از ایمان‌آوردن، به کفر بازنگردید؛ چراکه چنین کاری شما را زیانکار می‌کند. گفته شده است که بر نگردید و از ورود به سرزمین مقدس منصرف نشوید؛ چون در این صورت، زیان خواهید دید. کلبی نقل کرده است که ابراهیم خلیل (ع) بر کوه لبنان بود و به او گفته شد که چطور زمین مقدسی را که می‌بینی، به فرزندانش به ارث خواهد رسید. وقتی دوازده نقیب که موسی آنها را برای جاسوسی فرستاده بود برگردند و آنچه را که دیده بودند به موسی بگویند، او به آنها گفت که این اطلاعات را پنهان نگه‌ دارند تا بنی‌اسرائیل نترسند و از قتال منصرف نشوند. اما آنها به خلاف دستور موسی، ماجرا را به دیگران گفتند و بنی‌اسرائیل که این را شنیدند، به شدت گریه کردند و آرزو کردند که ای کاش در زمین مصر می‌مردند و به این بیابان نمی‌آمدند. در نتیجه، تصمیم به بازگشت به مصر گرفتند. خداوند به آنها گفت که در آن سرزمین قوم‌های زورمندی وجود دارد و تا زمانی که آنها از آنجا بیرون نروند، ما وارد نخواهیم شد. وقتی آنها تصمیم به بازگشت گرفتند، موسی و هارون به سجده افتادند و خدا را ستایش کردند. همچنین دو مرد دیگر، یوشع بن نون و کالب بن یوفنا، که از دلاوران بودند، اعلام کردند که این قوم را نمی‌توانند شکست دهند.
مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ ای یخافون اللَّه فی مخالفة امره أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمَا بالتوفیق و الیقین. این دو مرد گفتند که: در روید از در این شهر، و باک مدارید، و مترسید ازین جباران که ایشان جسمهای قوی دارند، و دلهای ضعیف، و پشت بخداوند خویش باز کنید اگر مؤمنان‌اید، و یقین دانید که خدای تعالی شما را نصرت دهد، که اللَّه موسی را وعده نصرت داده، و وعده خود با پیغامبران خویش خلاف نکند.
هوش مصنوعی: از کسانی که از مخالفت با فرمان الهی می‌ترسند، خداوند به آنها توفیق و یقین عطا کرده است. این دو مرد به مردم می‌گویند: «از در این شهر وارد شوید و نترسید. از این جباران که ظاهرشان قوی است نترسید، زیرا دل‌هایشان ضعیف است. به خداوند خود توکل کنید اگر مؤمن هستید و بدانید که خداوند شما را یاری خواهد کرد. خداوند به موسی وعده کمک داده و او هرگز به وعده‌هایش با پیامبرانش خلاف نمی‌کند.»
ایشان هم چنان بر سر مخالفت و معصیت خویش میبودند، و میگفتند: یا مُوسی‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ ای فاذهب انت فقاتل و ربک فی الدفع عنک و النصر لک علیهم، إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ انا لا نستطیع قتال الجبارین. و قال بعضهم: کان هارون اکبر من موسی و کان محبا معظما فی بنی اسرائیل، و کأنهم قالوا فاذهب انت و کبیرک، یعنی هارون، فقاتلا، کقوله تعالی: مَعاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ ای سیدی و کبیری.
هوش مصنوعی: آنها همچنان بر روی نظر و نافرمانی خود پا فشاری می‌کردند و می‌گفتند: ای موسی، ما هرگز به این سرزمین وارد نخواهیم شد تا زمانی که آن‌ها در آنجا هستند. تو و پروردگارت بروید و با آن‌ها بجنگید؛ ما همین‌جا نشسته‌ایم. آن‌ها می‌گفتند که نمی‌توانند با جبّاران بجنگند. برخی از آن‌ها نیز گفتند که هارون بزرگ‌تر از موسی بود و در میان بنی‌اسرائیل محبوب و مورد احترام بود. به نظر می‌رسید که آن‌ها می‌خواستند بگویند: تو و بزرگ‌ترت، یعنی هارون، بروید و بجنگید.
روی ان النبی (ص) قال لاصحابه یوم الحدیبیة حین صد عن البیت: «انی ذاهب بالهدی، فناحره عند البیت».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) در روز حدیبیه به همراهانش گفت: «من عازم هستم که قربانی‌هایم را به خانه کعبه ببرم و در آنجا قربانی کنم.»
فقال المقداد بن اسود: اما و اللَّه لا نقول کما قال قوم موسی: «فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ»، و لکنا نقاتل عن یمینک و شمالک و من بین یدیک و من خلفک، و لو خضت بحرا لخضنا معک، و لو تسنّمت جبلا لعلوناه معک، و لو ذهبت بنا الی برک الغماد لتابعناک. فلما سمعها اصحاب رسول اللَّه (ص) بایعوه علی ذلک، و رأیت رسول اللَّه اشرق وجهه لذلک و سره. موسی چون آن عصیان ایشان دید و سر در نهادن در طغیان خویش، دعا کرد، گفت: رَبِّ إِنِّی لا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسِی وَ أَخِی، یعنی و اخی ایضا لا یملک الا نفسه، و قیل معناه: لا املک الا نفسی، و لا املک الا اخی، و این از بهر آن گفت که برادر وی مطیع وی بود، و کان یملک طاعته. موضع اخی بر قول اول رفع است و بر قول دوم نصب.
هوش مصنوعی: مقداد بن اسود گفت: به خدا قسم ما مانند قوم موسی نخواهیم گفت: «تو برو با پروردگارت بجنگ، ما اینجا نشسته‌ایم»، بلکه ما در سمت راست و چپ تو خواهیم جنگید و از جلو و پشت تو دفاع می‌کنیم. اگر به دریایی بروی، ما هم با تو وارد آن خواهیم شد و اگر بر کوهی بروی، ما هم با تو بالا خواهیم رفت. اگر بخواهی به سرزمین غم و اندوه بروی، ما هم تو را همراهی خواهیم کرد. وقتی این سخنان را شنید، یاران پیامبر خدا (ص) به او بیعت کردند و من دیدم که چهره پیامبر روشن شد و خوشحال گردید. موسی وقتی نافرمانی آنها را دید و متوجه طغیان آنان شد، دعا کرد و گفت: پروردگارا، من تنها بر نفس خود و برادرم تسلط دارم، به این معنا که برادرش نیز تنها بر نفس خود تسلط دارد. این را به این خاطر گفت که برادرش مطیع او بود و او بر اطاعتش تسلط داشت. در معنای جمله "و اخی"، در تفسیر اول کلمه بالا می‌رود و در تفسیر دوم به حالت نصب می‌آید.
فَافْرُقْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ ای باعد بیننا و بین القوم العاصین الّذین عصوا ان یقاتلوا عدوّهم، ای لا تجعلنی و أخی فی جملتهم. پس وحی آمد بموسی که یا موسی! اکنون که عصیان نمودند، و تو ایشان را فاسقان نام کردی، ایشان را عذاب فرو گشایم، و همه را هلاک کنم، و دمار بر آرم مگر آن دو بنده فرمانبردار یوشع و کالب. موسی بزارید در اللَّه، و گفت: خداوندا زینهار ایشان را هلاک مکن، و این یک بار دیگر ایشان را بمن بخش. بار خدایا! در گذار و عفو کن از ایشان، باشد که از صلب ایشان فرزندانی آیند که از فرمانبرداری بنگردند. رب العالمین گفت: یا موسی مرادت بدادم، اما پس ازین ایشان را نیست و نرسد که در زمین قدس شوند، و این بیابان برایشان حرم ساختم، و حرام کردم برین زمین که ایشان را از خود بیرون گذارد تا چهل سال برآید. گفته‌اند که شش فرسنگ بود بعرض، و دوازده فرسنگ بطول، و بروایتی نه فرسنگ بعرض و سی فرسنگ بطول، و موضع آن تیه میان فلسطین و ایله مصر. هر بامداد فرا راه بودند و گرم میراندند تا شبانگاه، و شبانگاه هم بآن منزل اوّل بودند، و گفته‌اند که: در روز محبوس بودند، و در شب میرفتند، از اوّل شب تا بامداد میرفتند، بامداد هم بمقام اول شب بودند. پس بموسی نالیدند، و موسی دعا کرد تا ربّ العزّة منّ و سلوی بایشان فرو فرستاد، و آن جامها که بر تن ایشان بود ماند تا آخر عمر، کودک که میزاد با جامه میزاد، چندان که وی را دربایست بود، و چنان که کودک میبالید جامه با وی میبالید، و چون آب خواستند موسی دعا کرد تا دوازده چشمه از آن سنگ سپید که از طور با خود برده بود روان گشت، فذلک قوله: قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ.
هوش مصنوعی: بین ما و قوم فاسقین فاصله بینداز، ای خدا، بین ما و گروه عاصیان که از جنگ با دشمن خود سرپیچی کردند، فاصله قرار بده. موسی به خدا گفت: خداوندا، آن‌ها را هلاک نکن و یک بار دیگر به آن‌ها فرصتی بده. خدایا، ببخش و عفو کن، شاید از نسل آن‌ها فرزندانی بیایند که مطیع تو باشند. خدا به موسی وحی فرستاد: ای موسی! خواسته‌ات را قبول کردم، اما این قوم دیگر شایسته ورود به سرزمین مقدس نیستند و من آن‌ها را در این بیابان محبوس می‌کنم تا چهل سال بگذرد. گفته‌اند که وسعت این بیابان شش یا نه فرسنگ در عرض و دوازده یا سی فرسنگ در طول بوده است. آن‌ها روزها در بیابان می‌گردند و شب‌ها به همان نقطه اول بازمی‌گردند. موسی به خدا دعا کرد و او عذاب و غذای آسمانی را برایشان فرستاد. جامه‌هایی که بر تن داشتند تا آخر عمر بر تنشان باقی ماند و نوزادان هم با آن‌ها متولد می‌شدند. وقتی آب خواستند، موسی دعا کرد تا دوازده چشمه از سنگی که با خود داشت، جاری شود.
نفری عظیم بودند، ششصد هزار میگویند که مرد مقاتل بود در ایشان، و جمله در تیه فرو شدند مگر دو مرد: یوشع بن نون و کالب بن یوفنا، و هارون و موسی هر دو در تیه فرو شدند بیک روایت، و موسی یوشع را خلیفه خود کرد بر بنی اسرائیل. چون مدت چهل سال بسر آمد یوشع لشکری فراهم کرد از بنی اسرائیل از فرزندان ایشان که معصیت نکرده بودند، و پس ایشان خاسته بودند، به اریحا شده بجنگ جباران، و رب العالمین جل جلاله آن فتح بدست ایشان برآورد، و آن جباران بدست بنی اسرائیل بتأیید و نصرت اللَّه همه کشته شدند. چنین گویند که روز آدینه جنگ بود. نماز شام درآمد، آفتاب فرو شده که هنوز قومی از آن جباران مانده بودند، و روز شنبه ایشان را دستوری جنگ نبود، ترسیدند که اگر فائت شود، آن نفر باقی بمانند، و بدست ایشان عاجز گردند. دست برداشت یوشع و گفت: «اللهم ازدد الشمس علیّ». آن گه گفت: بار خدایا! آفتاب در طاعت تو، و من در طاعت تو، باز آر این آفتاب، تا تمام بسر برم فرمان برداری تو. آفتاب بفرمان حق باز آمد، و یک ساعت در آن روز بیفزود، تا آن جباران همه کشته شدند، و زمین شام یک سر بنی اسرائیل را مسلم گشت.
هوش مصنوعی: مردم بسیار زیادی بودند، به طوری که برخی گفته‌اند ششصد هزار نفر بودند. در میان آن‌ها فقط دو نفر موفق به فرار از سختی‌ها شدند: یوشع بن نون و کالب بن یوفنا. طبق یک روایت، هارون و موسی نیز در آن سختی‌ها گرفتار شدند. موسی یوشع را به عنوان جانشین خود بر بنی اسرائیل منصوب کرد. پس از گذشت چهل سال، یوشع ارتشی از بنی اسرائیل که گناه نکرده بودند، فراهم کرد و به سمت اریحا به جنگ جباران رفتند. خداوند متعال آن فتح را به آن‌ها عطا فرمود و همه آن جباران به دست بنی اسرائیل کشته شدند. گفته می‌شود که این نبرد در روز جمعه بود. وقتی نماز شام فرض شد، آفتاب غروب کرد و هنوز تعدادی از جباران باقی مانده بودند. در روز شنبه به آن‌ها دستوری برای جنگ داده نشده بود و یوشع نگران بود که اگر صبر کند، ممکن است آن جباران به آن‌ها آسیب بزنند. او از خداوند خواست که آفتاب را به او بازگرداند. یوشع گفت: «پروردگارا! آفتاب در اطاعت تو است و من نیز در اطاعت تو هستم، آن را بازگردان تا فرمانبرداری تو را به پایان برسانم.» آفتاب به فرمان خدا بازگشت و یک ساعت به آن روز افزوده شد، تا همه آن جباران کشته شدند و سرزمین شام به طور کامل در اختیار بنی اسرائیل قرار گرفت.
تواریخیان گفتند: عمر موسی صد و بیست سال بود. بیست سال در ملک افریدون، و صد سال در ملک منوچهر، و بروایتی دیگر عمر موسی هشتاد و نه سال بود، و عمر هارون هشتاد و هشت سال، بیک سال هارون پیش از موسی برفت. عمر بن میمون گفت. هر دو در تیه فرو شدند، و وفات هارون چنان بود که موسی و هارون هر دو در غاری نشسته بودند، ناگاه فرمان حق بهرون رسید، کالبد وی از روح خالی گشت.
هوش مصنوعی: تاریخ‌نگاران می‌گویند که موسی 120 سال عمر کرد؛ 20 سال را در حکومت افریدون و 100 سال را در حکومت منوچهر گذرانید. در روایت دیگری عمر موسی را 89 سال و عمر هارون را 88 سال ذکر کرده‌اند، به طوری که هارون یک سال قبل از موسی درگذشت. عمر بن میمون نیز بیان کرده که هر دو در یک بیابان به نام تیه بودند، و مرگ هارون به این‌گونه بود که موسی و هارون در یک غار نشسته بودند تا ناگهان فرمان الهی برای هارون رسید و روح او از بدنش خارج شد.
موسی وی را دفن کرد. آن گه به بنی اسرائیل باز شد، و ایشان را از آن کار خبر کرد.
هوش مصنوعی: موسی او را دفن کرد و سپس به بنی‌اسرائیل برگشت و آنها را از این موضوع مطلع کرد.
بنی اسرائیل او را دروغ زن گرفتند، گفتند: هارون را بکشتی که ما وی را دوست میداشتیم، و با وی انس داشتیم. موسی در خدا نالید از آن گفت ایشان. رب العالمین بموسی وحی فرستاد که ایشان را بر بالین قبر هارون حاضر کن، تا من او را بینگیزم، و جواب دهد. رفتند، و موسی دعا کرد. آن گه گفت: یا هارون بیرون آی از قبر خویش.
هوش مصنوعی: بنی‌اسرائیل به موسی اتهام دروغ زنی زدند و گفتند: تو هارون را کشته‌ای، در حالی که ما او را دوست داشتیم و با او رابطه نزدیکی داشتیم. موسی از خداوند به خاطر این اتهام شکایت کرد. خدا به موسی وحی کرد که بنی‌اسرائیل را به کنار قبر هارون ببر تا او را ببیند و پاسخ دهد. موسی رفت و دعا کرد و سپس گفت: ای هارون، از قبر خود بیرون بیا.
هارون از خاک سر بر زد، و خاک از سر خویش می‌افشاند، آن گه گفت: «یا هارون انا قتلتک؟» قال: «لا، و لکن متّ». قال: «فعد الی مضجعک»، فانصرفوا.
هوش مصنوعی: هارون از خاک بیرون آمد و خاک را از روی خود پاک کرد و سپس گفت: «ای هارون، آیا تو را کشتم؟» او پاسخ داد: «نه، اما من مرده‌ام.» سپس گفت: «بازگشت به آرامشت (جای خود)». سپس آن‌ها رفتند.
از وجهی دیگر نقل کرده‌اند وفات هارون، و هو الاصح: روی جابر بن عبد اللَّه. قال: قال رسول اللَّه (ص): «خرج موسی و هارون حاجین او معتمرین، فلما کانا بالمدینة مرض هارون فخاف علیه موسی ان یموت بالمدینة فتشتبه الیهود. (قال) فنقله الی احد، فمات باحد، فقبره باحد».
هوش مصنوعی: در یک روایت آمده است که هارون درگذشت و این روایت از جابر بن عبدالله نقل شده است. او گفت: پیامبر (ص) فرمود: «موسی و هارون برای حج یا عمره خارج شدند، اما وقتی به مدینه رسیدند، هارون بیمار شد و موسی نگران بود که ممکن است در مدینه درگذرد و یهودیان درباره او اشتباه کنند. بنابراین او را به کوه احد منتقل کرد و هارون در آنجا درگذشت و در همان مکان دفن شد.»
این خبر دلالت کند بر قول ایشان که گفتند موسی و هارون هر دو از تیه بیرون شدند، و فتح اریحا و قتل جباران بدست موسی بود، و یدلّ علیه ایضا اجماع العلماء ان عوج بن عنق قتله موسی (ع)، و أما وفاة موسی فالصحیح فی ذلک ما
هوش مصنوعی: این خبر نشان‌دهنده این است که گفته شده موسی و هارون هر دو از بیابان خارج شدند و فتح شهر اریحا و کشتن جباریان به دست موسی صورت گرفته است. همچنین، اجماع دانشمندان بر این است که موسی عوج بن عنق را کشته است. در مورد وفات موسی، نظر صحیح در این باره این است که...
روی ابو هریرة، قال: قال النّبیّ (ص): «جاء ملک الموت الی موسی لیقبض روحه».
هوش مصنوعی: ابو هریره نقل می‌کند که پیامبر (ص) فرمودند: «فرشته مرگ نزد موسی آمد تا جان او را بگیرد».
میگوید: ملک الموت بر موسی رفت تا معالجه قبض روح وی کند بفرمان حق. موسی گفت: «ما جاء بک؟» بچه آمدی؟ چه ترا آورد اینجا بنزدیک من ای مرید حضرت؟
هوش مصنوعی: می‌گوید: ملک الموت به نزد موسی آمد تا به فرمان خدا روح او را بگیرد. موسی از او پرسید: «چرا آمدی؟ چه چیزی تو را به اینجا نزد من آورد، ای پیرو گرامی؟»
گفت: آمده‌ام تا قبض روح تو کنم. (گفتا) لطمه‌ای بر روی وی زد، دیده وی بر افکند. ملک الموت بحضرت احدیّت بازگشت. گفتا: بار خدایا خود می‌بینی که موسی دیده من چه کرد. وی مرگ می‌نخواهد، و مرا قبض روح وی می‌فرمایی. بار خدایا! اگر نه کرامت وی بودی، و آنکه میدانم که بنده عزیز است بر درگاه تو، من کاری دشخوار ازین مرگ بسر وی فرو آوردمی. ربّ العزّة آن دیده وی بوی باز داد، آن گه گفت: باز گرد و او را مخیّر کن میان مرگی و زندگانی، و با وی بگو: دست خویش بر پشت گاو نه، چندان که عدد مویها است در زیر دست تو، ترا زندگی میدهم اگر میخواهی. باز آمد، و پیغام خدای بگزارد. موسی گفت: «ثم ما ذا بعد هذا البقاء؟» پس ازین بقا، پس ازین روزگار زندگی چه خواهد بود؟ گفت: مرگ. گفت پس هم اکنون اولی‌تر. آن گه گفت: بار خدایا! اگر ناچار است، باری بزمین مقدسه خواهم. پس در زمین مقدسه رفت، در صحرایی میشد، سه کس را دید که گوری میشکافتند، و لحد آن میپرداختند. موسی آنجا برگذشت، در آن گور نگرست، گفت: این از بهر که راست میکنید؟ گفتند: از بهر مردی که قد و بالای وی همچون قد و بالای تو است. اگر تو فرو شوی تا اندازه آن بدانیم نیکو بود. موسی فرو شد، و خویشتن را در آن لحد فرو کشید. بفرمان اللَّه آن گور فراهم شد. مصطفی (ص) گفت: «لو کنت ثمّة لأریتکم قبره الی جنب الطریق بجنب الکثیب الاحمر».
هوش مصنوعی: او گفت: آمده‌ام تا جانت را بگیرم. سپس ضربه‌ای به او زد و چشمش را بست. فرشته مرگ به درگاه خداوند بازگشت و گفت: بار خدایا، خود می‌بینی که موسی چطور به من نگاه می‌کند. او مرگ را نمی‌خواهد و تو مرا به گرفتن جان او مأمور می‌کنی. بار خدایا! اگر تو او را کرامت نمی‌کردی و من نمی‌دانستم که او بنده‌ای عزیز در نزد توست، کاری بسیار سخت بر او تحمیل نمی‌کردم. خداوند آن چشم‌ش به او بازگرداند و فرمود: بازگرد و به او بگویید که بین مرگ و زندگی مخیر باشد و به او بگو: دستت را بر پشت گاو بگذار، هر اندازه که موهای زیر دستت است، اگر بخواهی، به تو زندگی می‌دهم. او بازگشت و پیام خدا را به موسی رساند. موسی پرسید: «پس از این زندگی چه خواهد شد؟» فرشته گفت: مرگ. موسی سپس گفت: در این صورت، اکنون مرگ برایم بهتر است. آن‌گاه گفت: بار خدایا! اگر ناچار از مرگ هستم، به سرزمین مقدس بروم. پس به سرزمین مقدس رفت و در بیابانی سه نفر را دید که در حال حفر گور بودند. موسی از کنار آن‌ها گذشت و پرسید: این گور برای چه کسی می‌سازید؟ آن‌ها گفتند: برای مردی که قد و قامتش همچون تو است. اگر تو به اندازه او پایین بروی، ما از او خواهیم شناخت. موسی وارد گور شد و خود را در آنجا قرار داد. به فرمان خداوند، آن گور آماده شد. پیامبر (ص) فرمود: «اگر من آنجا بودم، قبر او را به شما نشان می‌دادم که در کنار راه و در کنار تپه سرخ قرار دارد».
بروایتی دیگر گفته‌اند که: موسی صومعه‌ای ساخته بود، و از خلق عزلت گرفته، و بعبادت اللَّه مشغول گشته. مادر داشت و عیال و فرزندان، و هر بچهل روز ایشان را زیارت کردی. روزی ملک الموت خود را بوی نمود، سلام کرد، و جواب شنید.
هوش مصنوعی: به روایت دیگری گفته شده که موسی محل عبادتی ساخته بود و از مردم دوری گزیده و به عبادت خدا مشغول شده بود. او مادر، همسر و فرزندانی داشت و هر چهلمین روز آن‌ها را ملاقات می‌کرد. روزی فرشته مرگ نزد او آمد، سلام کرد و موسی جواب سلام او را داد.
موسی بدانست که ملک الموت است، گفت: «جئت تقبض روحی؟» آمدی تا قبض روح ما کنی؟ گفت آری، ما را فرستادند تا قبض روح تو کنیم اگر خواهی. موسی سر بر زمین نهاد، گفت: خداوندا! چندان زمان ده که مادر را و عیال را باز بینم، و ایشان را وصیّتی کنم. وی را زمان دادند، و بر مادر آمد و زودتر از آن بود که هر بار وعده زیارت بودی. گفت: ای جان مادر! چونست که این بار زودتر آمدی، و نه بوقت خویش آمدی.
هوش مصنوعی: موسی متوجه شد که ملک الموت پیش او آمده است و از او پرسید که آیا آمده‌ای تا روحش را بگیرد. ملک الموت پاسخ داد که بله، مأمور شده‌اند تا روح او را بگیرند اگر خودش بخواهد. موسی به زمین افتاد و از خدا خواست که زمان بیشتری به او بدهد تا بتواند مادر و خانواده‌اش را ببیند و به آنها وصیت کند. به او زمان داده شد و به نزد مادرش رفت، اما سریع‌تر از دفعه‌های قبل به خانه برگشته بود. او از مادرش پرسید که چرا این بار زودتر آمده است و نه در زمان معین.
گفت: یا امّاه! باضطرار آمدم نه باختیار. روزگار عمرم برسید، و اجل در رسید. اینک برید مرگ بر پی ما، و راه حیات فرو گرفت بر ما، آمدم تا شما را وداع کنم، که نیز شما را تا بقیامت نه بینم. مادر گفت: ای پسر! نگر تا بقیامت ما را فراموش نکنی، و با خود ببهشت بری. موسی گفت: بدان شرط که وصیّت من بر کار گیری.
هوش مصنوعی: گفت: ای مادر! من به اجبار آمده‌ام نه به اختیار. عمرم به پایان رسید و مرگ نزدیک است. حالا مرگ بر پی ما آمده و زندگی دیگر بر ما بسته شده است. آمده‌ام تا با شما خداحافظی کنم، زیرا دیگر نمی‌توانم شما را تا قیامت ببینم. مادر گفت: ای پسر! مراقب باش که ما را تا قیامت فراموش نکنی و با خود به بهشت ببری. موسی جواب داد: به شرطی که وصیت من را به کار بگیری.
خدای را طاعت‌دار باشی، و درویشان را نوازی، و فرزندانم را نیکوداری. این سخن بگفت، آن گه بگریست، و زار بنالید. فرمان آمد از حضرت عزّت که این گریستن از بهر چیست؟ از بهر آمدن است بحضرت ما؟ موسی گفت: بار خدایا! دلم باین ضعیفکان و عیالکان مشغولست. فرمان آمد: یا موسی! عصا بر زمین زن. عصا بر زمین زد.
هوش مصنوعی: خدا را اطاعت کن، و به درویشان مهربانی کن، و فرزندانم را به خوبی تربیت کن. این حرف را زد و سپس به شدت گریه کرد و با صدای بلند ناله کرد. فرمانی از مقام عالی دردسر آمد که چرا گریه می‌کنی؟ آیا به خاطر آمدن به نزد ماست؟ موسی گفت: خدایا! دلم به حال این ضعیفان و خانواده‌ها مشغول است. فرمان آمد: ای موسی! عصا را بر زمین بزن. او عصا را به زمین زد.
زمین شکافته شد. سنگی پدید آمد. عصا بر آن سنگ زد. سنگ شکافته شد. از میان آن سنگ کرمکی بیرون آمد، برگی سبز در دهن داشت. خدای گفت: یا موسی! این کرمک را درین موضع ضایع نکنم، فرزندان ترا ضایع چون کنم؟ آن گه با ملک الموت در مناظره آمد. گفت: جان من از کدام عضو برخواهی داشت. گفت: از دست. گفت: دستی که الواح تورات بوی گرفته‌ام! گفت: از پای. گفت: پایی که از وی بمناجات حق رفته‌ام! گفت: از زبان. گفت: زبانی که با اللَّه بدان سخن گفته‌ام! گفت: یا موسی مگر خمر خورده‌ای؟ گفت: نخورده‌ام. گفت: دمی بمن ده تا بدانم. موسی دمی بوی دمید. ربّ العالمین روح پاک وی با آن دم بیرون آورد. کالبد موسی خالی گشت.
هوش مصنوعی: زمین شکافته شد و سنگی نمایان گردید. عصا بر آن سنگ زد و سنگ نیز شکست. از درون آن سنگ، کرمکی بیرون آمد که برگ سبزی در دهان داشت. خدا فرمود: ای موسی! این کرمک را در اینجا هدر نکنم، چگونه می‌توانم فرزندان تو را نابود کنم؟ سپس با ملک الموت در بحث و جدل پرداخت. او پرسید: جان من را از کدام عضو خواهی گرفت؟ ملک الموت پاسخ داد: از دست. موسی گفت: دستی که الواح تورات را از آن گرفته‌ام! ملک الموت ادامه داد: از پا. موسی گفت: پایی که از آن به مناجات حق پرداخته‌ام! ملک الموت پرسید: از زبان. موسی پاسخ داد: زبانی که با آن با خدا سخن گفته‌ام! ملک الموت گفت: ای موسی، آیا شراب نوشیده‌ای؟ موسی گفت: نه، من ننوشیده‌ام. ملک الموت گفت: لحظه‌ای به من دم بده تا بدانم. موسی لحظه‌ای دمید و روح پاک او با آن دم خارج شد و کالبد موسی خالی گردید.
فریشتگان آسمان بانگ برآوردند که: «مات کلیم اللَّه».
هوش مصنوعی: فرشتگان آسمان به صدا درآمدند و گفتند: «ما کن الگویی از خدا.»
آورده‌اند که: یوشع بن نون، موسی را بخواب دید، گفت: «کیف وجدت الموت؟» گفت: «کشاة سلخت، و هی حیّة». قومی گفتند: موسی و هارون با ایشان در تیه نبودند، که ایشان در حبس و عذاب بودند، و پیغامبران را در عذاب ندارند، و درست‌تر آنست که موسی و هارون با ایشان در تیه بودند، اما آن کار بر ایشان آسان و خوش بود، چنان که آتش که طبع وی احراق است، بر ابراهیم (ع) خوش بود، و او را در آن رنج نبود.
هوش مصنوعی: یوشع بن نون، در خواب موسی را دید و از او پرسید: «مرگ را چگونه یافتی؟» موسی در جواب گفت: «مثل گوسفندی که پوستش را می‌کنند، در حالی که هنوز زنده است.» بعضی گفته‌اند که موسی و هارون در مدت یک سال‌هایی که قومشان در سرگردانی و عذاب بودند، در سختی نبودند، زیرا پیامبران را در عذاب نمی‌برند. اما درست‌تر این است که موسی و هارون هم در آن دوران سرگردانی بودند، ولی این وضعیت برای آن‌ها آسان و لذت‌بخش می‌نمود، مانند آتش که برای ابراهیم (ع) خوشایند بود و او در آن درد و رنجی نداشت.
فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْفاسِقِینَ ظاهر آنست که این خطاب با موسی است، و روا باشد که این خطاب با محمد (ص) رود، ای: لا تحزن یا محمد علی قوم لم یزل شأنهم المعاصی و مخالفة الرسل.
هوش مصنوعی: از این آیه مشخص می‌شود که نباید به حال قوم فاسق غمگین شد. ظاهر این سخن مربوط به حضرت موسی است، اما ممکن است خطاب به پیامبر اسلام (ص) نیز باشد. به این معنا که ای محمد، بر قومی که همواره در معصیت و مخالفت با پیامبران هستند، اندوهناک نباش.