گنجور

۲۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ الآیة ربّ العالمین خدای جهانیان، و کردگار نهان دان، جلّ جلاله و تقدّست اسماءه و تعالت صفاته، درین آیت مخلصان را میستاید، و اخلاص در اعمال میپسندد. و اوّل کسی که جامه اخلاص در سر کعبه عمل کشید مصطفی بود که گفت: «انّما الأعمال بالنّیّات».

این روش اخلاص در اعمال همچون روش رنگ است در گوهر، چنان که گوهر، بی‌کسوت رنگ، سنگی باشد بی‌قیمت، عمل بی‌اخلاص جان کندنی است بی‌صواب.

معروف کرخی قدّس اللَّه روحه خویشتن را بتازیانه زدی، و گفتی: یا نفس اخلصی تخلصی، اخلاص کن تا خلاص یابی. گفته‌اند: علم تخم است، و عمل زرع است، و آب آن اخلاص. کار اخلاص دارد، و رستگاری در اخلاص است، و سعادت ابد در اخلاص است، امّا اخلاص خود عزیز است، نه هر جایی فرود آید، نه بهر کسی روی نماید.

ربّ العزّة گفت: سرّ من سرّی استودعته قلب من احببت من عبادی.

در بنی اسرائیل عابدی بود، وی را گفتند: در فلان جایگه درختی است که قومی آن را میپرستند. آن عابد را از بهر خدا و تعصّب دین خشم گرفت، از جای برخاست، تبر بر دوش نهاد، و رفت تا آن درخت از بیخ بردارد، و نیست گرداند.

ابلیس بصفت پیری براه وی شد، از وی پرسید که کجا میروی؟ گفت: بفلان جایگه تا آن درخت بر کنم. گفت: رو بعبادت خود مشغول باش، که این از دست تو بر نخیزد، با وی بر آویخت، ابلیس بافتاد، و عابد بر سینه وی نشست. ابلیس گفت: دست از من باز گیر، تا ترا یک سخن نیکو بگویم. دست از وی بداشت. ابلیس گفت: ای عابد خدای را پیغامبران هستند، اگر این درخت بر میباید کند، پیغامبری را فرماید تا برکند، ترا بدین نفرموده‌اند. عابد گفت: نه، که لا بد است بر کندن این درخت.

و من ازین کار بازنگردم تا تمام کنم. دیگر باره بهم بر آویختند، و عابد به آمد، و ابلیس بیفتاد. ابلیس گفت: ای جوانمرد! تو مردی درویشی، و مؤنت تو بر مردمان است، چه باشد که این کار در باقی کنی که بر تو نیست، و ترا بدان نفرموده‌اند، و من هر روز دو دینار در زیر بالین تو کنم، هم ترا نیک بود هم عابدان دیگر را، که بر ایشان نفقه کنی. عابد درین گفت وی بماند. با خود گفت: یک دینار بصدقه دهم، و یک دینار خود بکار برم بهتر از آنکه این درخت بر کنم، که مرا بدین نفرموده‌اند، و نه پیغامبرم، تا بر من واجب آید. پس باین سخن بازگشت. دیگر روز بامداد دو دینار دید در زیر بالین خود. بر گرفت. روز دیگر همچنین تا روز سیوم که هیچ چیز ندید. خشم گرفت. تبر برداشت، و رفت تا درخت بر کند، ابلیس براه وی آمد، و گفت: ای مرد ازین کار برگرد که این هرگز از دست تو بر نخیزد. بهم بر آویختند، و عابد بیفتاد، و بدست ابلیس عاجز گشت، و ابلیس قصد هلاک وی کرد. عابد گفت: مرا رها کن تا باز گردم، لکن با من بگو که اوّل چرا من به آمدم، و اکنون تو به آمدی؟ گفت: از آنکه در اوّل از بهر خدای برخاستی، و دین خدای را خشم گرفتی، ربّ العزّة مرا مسخّر تو کرد. هر که برای خدا باخلاص کاری کند، مرا بر وی دست نبود. اکنون از بهر طمع خویش و از بهر دنیا خشم گرفتی، تابع هوای خود شدی، لا جرم بر من برنیامدی، و مقهور من گشتی.

مصطفی (ص) را پرسیدند که اخلاص چیست؟ گفت: آنکه گویی: ربّی اللَّه، ثم تستقیم کما امرت.

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ واسطی گفت: و هو محسن، معنی آنست که: و هو یحسن ان یسلم وجهه للَّه. میگوید: راه پاک و دین نیکو آن کس راست که روی خود فرا حق کند، و نیک داند و شناسد این روزی فرا حق کردن، و اخلاص بجای آوردن که نه هر کسی که بدرگاه سلطان رسد، وی ادب حضرت شناسد.

آن گه گفت: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً اشارتست بدانکه این حالت ابراهیم (ع) است که روی بحق نهاد، و ادب حضرت بجای آورد، خود را نصیبی نگذاشت. همه درباخت: هم نفس، و هم مال، و هم فرزند. نفس خود درباخت رضاء حق را، فرزند درباخت اتّباع فرمان او را، و مال درباخت شفقت بر خلق او را. لا جرم ربّ العزّة او را بستود، و خلیل خود خواند، گفت: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا

روی انّ اللَّه تعالی اوحی الیه: انت خلیلی و أنا خلیلک، فانظر ان لا اطّلع فی شرک و قد تعلّقت بغیری، فاقطع خلّتک عنّی.

و گفته‌اند که: چون ربّ العزّة رقم خلّت بر وی کشید، و این ندا در عالم داد که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، فریشتگان آواز بر آوردند که خداوندا! چه کرد ابراهیم که با وی این کرامت کردی؟ و از جهانیان این تخصیص وی آمد؟ فرمان آمد که: ای جبرئیل پرهای طاؤسی فرو گشای، و از ذروه سدره بقمّه آن کوه رو، و نام ما بسمع او رسان. جبرئیل بیامد، و در پس آن کوه ایستاد، و خلیل را سیصد گله گوسفند بود، با هر گله سگی، و قلاده زرین در گردن وی. جبرئیل آواز بر آورد که: یا قدّوس!. خلیل از لذّت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد، گفت: ای گوینده، یک بار دیگر باز گوی، و این گله گوسفند باین سگ و قلاده زرین ترا. جبرئیل یک بار دیگر آواز برآورد که: یا قدّوس! خلیل در خاک تمرّغ میکرد، و چون مرغ نیم بسمل میگفت: یک بار دیگر باز گوی و این گله دیگر ترا، و أنشد:

و حدّثتنی یا سعد عنه فزدتنی
جنونا، فزدنی من حدیثک یا سعد

همچنین وامی‌خواست، تا سیصد گله همه بداد. آن گه چون همه بداده بود، آن عقدها محکم‌تر گشت، عشق و افلاس بهم پیوست. خلیل آواز برآورد که: یا عبد اللّه! یک بار دیگر باز گوی و جانم ترا.

مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید، جان باید باخت.

جبرئیل را وقت خوش گشت، پرهای طاوسی فروگشاد، گفت: اگر قصوری هست در دیده ماست، امّا ترا عشق بر کمالست، بحقّ اتّخذک خلیلا.

وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ درین آیات سه جایگه باز گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، هر جای قومی را تنبیه است، و معنی را مخصوص. اوّل تنبیه عامّه مسلمانان است. دوم تنبیه متعبّدان و متّقیان است. سیوم تنبیه صدّیقان و خاصّگیان است. اوّل عامّه مسلمانان را گفت که: هر چه در آسمان و زمین است همه ملک و ملک من است. همه آفریده و صنع منست. علم من بهمه رسیده، و از همه آگاهم. حقها میان شما واجب کردم، و فرضها باز بریدم. زنان را و یتیمان را و مستضعفان را حقها بجای آرید، و فرموده من بکار دارید، و بمواسات و صلح کوشید. اگر نیک کنید و اگر بد، اگر صلح کنید و گر جنگ، بحقیقت دانید که من میدانم و من می‌بینم، که همه آفریده و صنع منست، آفریده و صنع من کی پنهان شود بر من: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.

در آیت دیگر گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الآیة شما که عابدان و پرهیزگاران‌اید، یکبارگی همه بکوی تقوی در آئید، و تقوی پناه خود سازید، و از راه شبهت و تهمت برخیزید. این بگفت و بفرمود، آن گه گروهی را توفیق داد، و گروهی را در راه خذلان فرو گذاشت، و همه را آگاهی داد که من بی‌نیازم، نه از طاعت آن موفّق مرا سود، نه از معصیت آن مخذول مرا زیان. هر چه در آسمان و زمین همه ملک و ملک من، همه مقدور و مصنوع من، اگر خواستمی همه موفّق آفریدمی یا همه مخذول. کس را بر من اعتراض نه، و از حکم من اعراض نه.

در آیت سیوم گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا تنبیه صدّیقان و محبّان است، که هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن، همه آن منست، نه بدان آفریدم تا تو روی بدان آری، و دل بر آن نهی، که بس بآن بمانی، و از من باز مانی، لکن بدان آفریدم تا بتو نمایم، و بر نفس تو آرایم. آن گه چون همه بگذاری، و روی بمن آری، همه در خدمت تو آرم، و همه زیر دست تو کنم. و این معنی در خبر است: یا دنیا اخدمی من خدمنی و اتعبی من خدمک و حکایت سهل تستری معروفست که: خلیفه روزگار مال فراوان بر وی عرضه کرد، هیچ نپذیرفت. یکی پرسید که چرا نپذیرفتی؟ سهل دعا کرد تا ربّ العزّة پرده از دیده آن سائل برداشت، در نگرست یک جهان گوهر و مروارید دید. آن گه گفت: ای جوانمرد! ما را حاجت بمال خلیفه نیست، که همه جهان بفرمان ماست، و خزائن زمین بر ما عرضه می‌کنند، لکن ما خود نمی‌خواهیم.

چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی
قفس بشکن چو طاؤسان یکی بر پر برین بالا
بر وی جوهر صفرا همه کفر است و شیطانی
گرت سوداء دین دارد قدم بیرون نه از صفرا
۲۲ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً ای: احکم دینا ممّن اخلص عمله للَّه، و فوّض امره الیه، وَ هُوَ مُحْسِنٌ ای: موحّد للَّه، محسن الی خلقه، وَ اتَّبَعَ دین اللَّه الّذی بعث به محمدا. میگوید: کیست دیندار و پسندیده‌تر از آن کس که عمل خود از شرک و ریا پاک کند، و کار خود باللَّه باز گذارد، و اللَّه را کارساز و کار ران خود داند؟ و آن گه با خلق خدا نیکوکار بود و مهربان، بر پی آن دین ایستد که محمد را بآن دین فرستاد، و آن دین ابراهیم است و ملّت وی. ملّت ابراهیم در ملّت محمد داخل است. هر که بملّت محمد اقرار دهد، اتّباع ملّت ابراهیم کرد.۲۳ - النوبة الاولى: قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ بگروید بخدا و برسول وی، وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی‌ رَسُولِهِ و بقرآن که برسول خود فرو فرستاد، وَ الْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ و بکتابها که از پیش فرو فرستاد بر پیغمبران، وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ و هر که کافر شود بخدا، وَ مَلائِکَتِهِ و فریشتگان وی، وَ کُتُبِهِ و کتابهای وی، وَ رُسُلِهِ و رسولان وی، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و بروز رستاخیز، فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً (۱۳۶) او بیراه گشت بیراهی دور.

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ الآیة ربّ العالمین خدای جهانیان، و کردگار نهان دان، جلّ جلاله و تقدّست اسماءه و تعالت صفاته، درین آیت مخلصان را میستاید، و اخلاص در اعمال میپسندد. و اوّل کسی که جامه اخلاص در سر کعبه عمل کشید مصطفی بود که گفت: «انّما الأعمال بالنّیّات».
هوش مصنوعی: در این آیه، خداوند خود را به عنوان ربّ و خالق جهانیان معرفی می‌کند و در ستایش مخلصان سخن می‌گوید. او به اخلاص در اعمال اشاره می‌کند و می‌پسندد که انسان‌ها با نیت خالص به عبادت و عمل بپردازند. اولین کسی که با اخلاص کامل به عبادت پرداخت، پیامبر اسلام بود که فرمود: «اعمال بر اساس نیت‌ها سنجیده می‌شوند».
این روش اخلاص در اعمال همچون روش رنگ است در گوهر، چنان که گوهر، بی‌کسوت رنگ، سنگی باشد بی‌قیمت، عمل بی‌اخلاص جان کندنی است بی‌صواب.
هوش مصنوعی: این روش نیت خالص در اعمال مانند رنگی است که بر روی جواهرات قرار می‌گیرد. همانگونه که بدون رنگ، جواهرات ارزش چندانی ندارند، اعمالی که بدون اخلاص انجام شوند نیز ارزش و اعتبار واقعی ندارند. عمل بی‌اخلاص مانند تلاشی بی‌فایده است که بی‌ثمر خواهد بود.
معروف کرخی قدّس اللَّه روحه خویشتن را بتازیانه زدی، و گفتی: یا نفس اخلصی تخلصی، اخلاص کن تا خلاص یابی. گفته‌اند: علم تخم است، و عمل زرع است، و آب آن اخلاص. کار اخلاص دارد، و رستگاری در اخلاص است، و سعادت ابد در اخلاص است، امّا اخلاص خود عزیز است، نه هر جایی فرود آید، نه بهر کسی روی نماید.
هوش مصنوعی: معروف کرخی با تندی به نفس خود گفت که باید خالص شوی تا آزاد شوی. گفته‌اند که علم مانند دانه است، عمل مانند کشت است و آب آن اخلاص است. اخلاص عامل رشد و مایه رستگاری و سعادت ابدی است، اما اخلاص خودش چیز ارزشمندی است که هر جایی قرار نمی‌گیرد و به هر کسی نشان داده نمی‌شود.
ربّ العزّة گفت: سرّ من سرّی استودعته قلب من احببت من عبادی.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ فرمود: راز من، رازی است که در دل کسی که آن را دوست دارم، نهفته‌ام.
در بنی اسرائیل عابدی بود، وی را گفتند: در فلان جایگه درختی است که قومی آن را میپرستند. آن عابد را از بهر خدا و تعصّب دین خشم گرفت، از جای برخاست، تبر بر دوش نهاد، و رفت تا آن درخت از بیخ بردارد، و نیست گرداند.
هوش مصنوعی: در میان بنی اسرائیل عابدی زندگی می‌کرد که شنید در مکانی درختی وجود دارد که گروهی آن را می‌پرستند. به خاطر خدا و تعصب دینی‌اش خشمگین شد و از جا برخاست. تبر به دوش گرفت و به سمت آن درخت رفت تا آن را از ریشه بکند و از بین ببرد.
ابلیس بصفت پیری براه وی شد، از وی پرسید که کجا میروی؟ گفت: بفلان جایگه تا آن درخت بر کنم. گفت: رو بعبادت خود مشغول باش، که این از دست تو بر نخیزد، با وی بر آویخت، ابلیس بافتاد، و عابد بر سینه وی نشست. ابلیس گفت: دست از من باز گیر، تا ترا یک سخن نیکو بگویم. دست از وی بداشت. ابلیس گفت: ای عابد خدای را پیغامبران هستند، اگر این درخت بر میباید کند، پیغامبری را فرماید تا برکند، ترا بدین نفرموده‌اند. عابد گفت: نه، که لا بد است بر کندن این درخت.
هوش مصنوعی: ابلیس به شکل یک پیرمرد به یک عابد نزدیک شد و از او پرسید که کجا می‌رود. عابد پاسخ داد که به جایی می‌رود تا درختی را قطع کند. ابلیس به او گفت که بهتر است به عبادت خود بپردازد، زیرا انجام این کار برای او ممکن نیست. سپس ابلیس با عابد درگیر شد و عابد بر سینه او نشسته بود. ابلیس از او خواست که دست از او بردارد تا بتواند یک سخن خوب به او بگوید. عابد از او فاصله گرفت و ابلیس گفت که خداوند پیامبرانی دارد و اگر قرار بود آن درخت قطع شود، خدا یک پیامبر را می‌فرستاد تا این کار را انجام دهد و او را برای این کار منصوب نکرده‌اند. عابد در پاسخ گفت که او باید حتماً آن درخت را قطع کند.
و من ازین کار بازنگردم تا تمام کنم. دیگر باره بهم بر آویختند، و عابد به آمد، و ابلیس بیفتاد. ابلیس گفت: ای جوانمرد! تو مردی درویشی، و مؤنت تو بر مردمان است، چه باشد که این کار در باقی کنی که بر تو نیست، و ترا بدان نفرموده‌اند، و من هر روز دو دینار در زیر بالین تو کنم، هم ترا نیک بود هم عابدان دیگر را، که بر ایشان نفقه کنی. عابد درین گفت وی بماند. با خود گفت: یک دینار بصدقه دهم، و یک دینار خود بکار برم بهتر از آنکه این درخت بر کنم، که مرا بدین نفرموده‌اند، و نه پیغامبرم، تا بر من واجب آید. پس باین سخن بازگشت. دیگر روز بامداد دو دینار دید در زیر بالین خود. بر گرفت. روز دیگر همچنین تا روز سیوم که هیچ چیز ندید. خشم گرفت. تبر برداشت، و رفت تا درخت بر کند، ابلیس براه وی آمد، و گفت: ای مرد ازین کار برگرد که این هرگز از دست تو بر نخیزد. بهم بر آویختند، و عابد بیفتاد، و بدست ابلیس عاجز گشت، و ابلیس قصد هلاک وی کرد. عابد گفت: مرا رها کن تا باز گردم، لکن با من بگو که اوّل چرا من به آمدم، و اکنون تو به آمدی؟ گفت: از آنکه در اوّل از بهر خدای برخاستی، و دین خدای را خشم گرفتی، ربّ العزّة مرا مسخّر تو کرد. هر که برای خدا باخلاص کاری کند، مرا بر وی دست نبود. اکنون از بهر طمع خویش و از بهر دنیا خشم گرفتی، تابع هوای خود شدی، لا جرم بر من برنیامدی، و مقهور من گشتی.
هوش مصنوعی: من از این کار دست نکشیدم تا تمامش کنم. بار دیگر دچار مشکل شدم و عابد نیز آمد و ابلیس شکست خورد. ابلیس گفت: «ای جوانمرد! تو انسانی صادق و زاهد هستی و سختی‌های تو بر مردمان است. چرا این کار را ادامه می‌دهی که بر تو واجب نیست و کسی به تو چنین دستوری نداده است؟ من هر روز دو دینار زیر بالین تو می‌گذارم که هم به تو سود می‌رساند و هم به دیگر زاهدان که بتوانند از آن بهره‌مند شوند.» عابد تحت تأثیر این گفته‌ها قرار گرفت و با خود فکر کرد که اگر یک دینار را صدقه بدهد و یک دینار دیگر را برای خود مصرف کند، بهتر است از آنکه این درخت را به این شکل پرورش دهد، چرا که چنین چیزی نه از طرف او واجب است و نه از طرف پیامبر. سپس با این تفکر به کارش ادامه داد. روز بعد، دو دینار زیر بالین خود پیدا کرد و آنها را برداشت. این اتفاق روز بعد نیز تکرار شد تا روز سی‌ام که هیچ وجهی ندید و خشمگین شد. او تبر برداشت و تصمیم به قطع درخت گرفت. ابلیس در مسیرش ظاهر شد و گفت: «ای مرد! از این کار دست بکش؛ چون این کار هرگز از دست تو برنمی‌آید.» آنها دوباره مشاجره کردند و عابد به زمین افتاد و ابلیس توانست او را به زانو درآورد و قصد آسیب رساندن به او را کرد. عابد گفت: «مرا رها کن تا برگردم، اما به من بگو که چرا ابتدا من به تو رسیدم و اکنون تو به من رسیدی؟» ابلیس پاسخ داد: «چون در ابتدا برای خداوند برخاستی و دین خدا را محترم شمردی، خداوند قدرت را به تو داد. هر که برای خداوند با اخلاص عمل کند، من نمی‌توانم بر او تسلط پیدا کنم. اکنون به خاطر طمع و دنیا خشمگین شدی و تسلیم خواسته‌های نفسانی‌ات گشتی، بنابراین بر من قدرت یافتم و بر تو غلبه کردم.»
مصطفی (ص) را پرسیدند که اخلاص چیست؟ گفت: آنکه گویی: ربّی اللَّه، ثم تستقیم کما امرت.
هوش مصنوعی: از مصطفی (ص) پرسیدند که اخلاص چیست؟ ایشان پاسخ دادند: اخلاص یعنی اینکه بگویی: پروردگار من الله است، سپس به سیره و دستوری که به تو داده شده پایبند باشی.
وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ واسطی گفت: و هو محسن، معنی آنست که: و هو یحسن ان یسلم وجهه للَّه. میگوید: راه پاک و دین نیکو آن کس راست که روی خود فرا حق کند، و نیک داند و شناسد این روزی فرا حق کردن، و اخلاص بجای آوردن که نه هر کسی که بدرگاه سلطان رسد، وی ادب حضرت شناسد.
هوش مصنوعی: بهترین دین، دینی است که کسی با روی مثبت و خالصانه به سمت خداوند آورد و در این راه نیکو عمل کند. این بدان معناست که شخصی باید با آگاهی و شناخت کامل به خداوند روی آورد و اعمال خالصانه انجام دهد، زیرا تنها افرادی که به درستی در محضر خداوند حاضر می‌شوند، به طور واقعی آداب و احترام آنجا را می‌شناسند.
آن گه گفت: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً اشارتست بدانکه این حالت ابراهیم (ع) است که روی بحق نهاد، و ادب حضرت بجای آورد، خود را نصیبی نگذاشت. همه درباخت: هم نفس، و هم مال، و هم فرزند. نفس خود درباخت رضاء حق را، فرزند درباخت اتّباع فرمان او را، و مال درباخت شفقت بر خلق او را. لا جرم ربّ العزّة او را بستود، و خلیل خود خواند، گفت: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا
هوش مصنوعی: سپس گفت: و به آیین ابراهیم، که به حق گرایش داشت، پیروی کرد. این بیانگر حالتی است که ابراهیم (ع) داشت، زیرا او به حق رو آورد و ادب الهی را رعایت کرد و برای خود هیچ سهمی قائل نشد. او همه چیز را فدای حق کرد: هم نفس خود را، هم مال و هم فرزندش را. او نفس خود را برای رضای حق فدا کرد، فرزندش را برای پیروی از فرمان او و مالش را برای محبت به مخلوقاتش. بی‌سبب نیست که خداوند او را ستوده و دوست خود خوانده است و فرموده: «خداوند ابراهیم را دوست خود گرفت.»
روی انّ اللَّه تعالی اوحی الیه: انت خلیلی و أنا خلیلک، فانظر ان لا اطّلع فی شرک و قد تعلّقت بغیری، فاقطع خلّتک عنّی.
هوش مصنوعی: خداوند به او وحی کرد: تو دوستان من هستی و من دوست تو هستم، پس مراقب باش که در هم‌نشینی با غیر من دچار شرک نشوی. اگر به غیر من وابسته شده‌ای، این دوستی را از من جدا کن.
و گفته‌اند که: چون ربّ العزّة رقم خلّت بر وی کشید، و این ندا در عالم داد که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، فریشتگان آواز بر آوردند که خداوندا! چه کرد ابراهیم که با وی این کرامت کردی؟ و از جهانیان این تخصیص وی آمد؟ فرمان آمد که: ای جبرئیل پرهای طاؤسی فرو گشای، و از ذروه سدره بقمّه آن کوه رو، و نام ما بسمع او رسان. جبرئیل بیامد، و در پس آن کوه ایستاد، و خلیل را سیصد گله گوسفند بود، با هر گله سگی، و قلاده زرین در گردن وی. جبرئیل آواز بر آورد که: یا قدّوس!. خلیل از لذّت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد، گفت: ای گوینده، یک بار دیگر باز گوی، و این گله گوسفند باین سگ و قلاده زرین ترا. جبرئیل یک بار دیگر آواز برآورد که: یا قدّوس! خلیل در خاک تمرّغ میکرد، و چون مرغ نیم بسمل میگفت: یک بار دیگر باز گوی و این گله دیگر ترا، و أنشد:
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند عظیم نام خلیل را برگزید و این پیام را در جهان منتشر کرد که "خداوند ابراهیم را به دوستی گرفت"، فرشتگان به حیرت افتادند و از خداوند پرسیدند که ابراهیم چه کرده است که این مقام را کسب کرده و چرا او از سایر انسان‌ها ممتاز شده است. به جبرئیل دستور داده شد که بال‌های طاووس را بگشاید و از بالای درخت سدر به ابراهیم پیام دهد. جبرئیل آمد و در کنار کوه ایستاد، در حالی که ابراهیم سهصد گله گوسفند و سگ‌هایی همراه هر گله داشت و گردن او قلاده‌ای زرین بود. جبرئیل فریاد زد: "ای قدوس!" و ابراهیم از شادی این صدا بیهوش شد و به زمین افتاد. او به گوینده گفت: "بار دیگر بگو، و این گله گوسفند و سگ و قلاده زرین را به تو می‌دهم." جبرئیل دوباره فریاد زد: "ای قدوس!" و ابراهیم در خاک غلتید و در حالی که مانند پرنده‌ای در حال نیمه‌جان بود، گفت: "یک بار دیگر بگو و این گله دیگر را به تو می‌دهم."
و حدّثتنی یا سعد عنه فزدتنی
جنونا، فزدنی من حدیثک یا سعد
هوش مصنوعی: و ای سعد، تو داستانی درباره‌اش برای من گفتی که حالم را مختل کرد و بیشتر مرا دیوانه کرد. پس ای سعد، باز هم از داستان‌هایش برایم بگو.
همچنین وامی‌خواست، تا سیصد گله همه بداد. آن گه چون همه بداده بود، آن عقدها محکم‌تر گشت، عشق و افلاس بهم پیوست. خلیل آواز برآورد که: یا عبد اللّه! یک بار دیگر باز گوی و جانم ترا.
هوش مصنوعی: او همچنین خواست که سیصد گله را به همه قرض دهد. وقتی که همه را به او داده بودند، آن پیمان‌ها مستحکم‌تر شدند و عشق و بی‌پولی به هم پیوستند. خلیل فریاد زد: ای بنده خدا! یک بار دیگر بگو و جانم را به تو می‌سپارم.
مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار بجان رسید، جان باید باخت.
هوش مصنوعی: وقتی کار به زندگی انسان برسد، باید برای حفظ جان خود از مال و ثروت و چیزهای دیگر که به راحتی به دست آمده‌اند، بگذرد.
جبرئیل را وقت خوش گشت، پرهای طاوسی فروگشاد، گفت: اگر قصوری هست در دیده ماست، امّا ترا عشق بر کمالست، بحقّ اتّخذک خلیلا.
هوش مصنوعی: وقتی جبرئیل شاد شد، پرهای طاووسیش را گشود و گفت: اگر در دید ما نقصی وجود دارد، اما عشق تو به کمال است و به راستی تو را به عنوان دوست خاصی انتخاب کرده‌ای.
وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ درین آیات سه جایگه باز گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، هر جای قومی را تنبیه است، و معنی را مخصوص. اوّل تنبیه عامّه مسلمانان است. دوم تنبیه متعبّدان و متّقیان است. سیوم تنبیه صدّیقان و خاصّگیان است. اوّل عامّه مسلمانان را گفت که: هر چه در آسمان و زمین است همه ملک و ملک من است. همه آفریده و صنع منست. علم من بهمه رسیده، و از همه آگاهم. حقها میان شما واجب کردم، و فرضها باز بریدم. زنان را و یتیمان را و مستضعفان را حقها بجای آرید، و فرموده من بکار دارید، و بمواسات و صلح کوشید. اگر نیک کنید و اگر بد، اگر صلح کنید و گر جنگ، بحقیقت دانید که من میدانم و من می‌بینم، که همه آفریده و صنع منست، آفریده و صنع من کی پنهان شود بر من: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.
هوش مصنوعی: هرچه در آسمان‌ها و زمین وجود دارد، متعلق به خداوند است. این در آیات به سه دسته اشاره شده است: نخست، هشدار به تمامی مسلمانان، دوم، تذکر به عابدین و پرهیزکاران، و سوم، یادآوری به راست‌گویان و خاصان. برای عموم مسلمانان می‌گوید که هر آنچه در آسمان‌ها و زمین است، ملک خداوند است و همه چیز از آفریده‌های اوست. خداوند به همه چیز آگاه است و احکام و حقوقی را میان شما مقرر کرده و مسئولیت‌های مختلفی را تعیین نموده است. او از همه جزئیات مطلع است، پس در هر عمل نیک یا بد خود و همچنین در صلح یا جنگ، باید بدانید که خداوند همه‌چیز را می‌بیند و هیچ‌یک از آفریده‌هایش از او پنهان نیست.
در آیت دیگر گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الآیة شما که عابدان و پرهیزگاران‌اید، یکبارگی همه بکوی تقوی در آئید، و تقوی پناه خود سازید، و از راه شبهت و تهمت برخیزید. این بگفت و بفرمود، آن گه گروهی را توفیق داد، و گروهی را در راه خذلان فرو گذاشت، و همه را آگاهی داد که من بی‌نیازم، نه از طاعت آن موفّق مرا سود، نه از معصیت آن مخذول مرا زیان. هر چه در آسمان و زمین همه ملک و ملک من، همه مقدور و مصنوع من، اگر خواستمی همه موفّق آفریدمی یا همه مخذول. کس را بر من اعتراض نه، و از حکم من اعراض نه.
هوش مصنوعی: در آیه‌ای دیگر آمده است که تمامی آنچه در آسمان‌ها و زمین وجود دارد از آن خداست و او به انسان‌ها توصیه کرده است که به تقوا روی آورند و آن را پناه خود قرار دهند و از شبهات و تهمت‌ها دوری کنند. پس از بیان این مطالب، برخی افراد توفیق یافتند و برخی دیگر در مسیر شکست قرار گرفتند. خداوند همگان را آگاه ساخت که او بی‌نیاز است و طاعت برخی او را یاری نخواهد کرد و معصیت برخی به او آسیب نخواهد رساند. همه چیز در آسمان و زمین ملک و مخلوق اوست و اگر اراده می‌کرد، می‌توانست همه را به هدایت برساند یا همه را شکست دهد. کسی نمی‌تواند به او اعتراض کند و او را از حکمش منصرف سازد.
در آیت سیوم گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا تنبیه صدّیقان و محبّان است، که هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن، همه آن منست، نه بدان آفریدم تا تو روی بدان آری، و دل بر آن نهی، که بس بآن بمانی، و از من باز مانی، لکن بدان آفریدم تا بتو نمایم، و بر نفس تو آرایم. آن گه چون همه بگذاری، و روی بمن آری، همه در خدمت تو آرم، و همه زیر دست تو کنم. و این معنی در خبر است: یا دنیا اخدمی من خدمنی و اتعبی من خدمک و حکایت سهل تستری معروفست که: خلیفه روزگار مال فراوان بر وی عرضه کرد، هیچ نپذیرفت. یکی پرسید که چرا نپذیرفتی؟ سهل دعا کرد تا ربّ العزّة پرده از دیده آن سائل برداشت، در نگرست یک جهان گوهر و مروارید دید. آن گه گفت: ای جوانمرد! ما را حاجت بمال خلیفه نیست، که همه جهان بفرمان ماست، و خزائن زمین بر ما عرضه می‌کنند، لکن ما خود نمی‌خواهیم.
هوش مصنوعی: در آیه سی‌ام گفته شده است که همه چیز در آسمان‌ها و زمین متعلق به خداوند است و او به تنهایی کافی است. این بیان به دوستان و عاشقان هشدار می‌دهد که هفت آسمان و هفت زمین و هر آنچه در آنهاست، از آن خداوند است و او اینها را آفریده تا به ما نشان بدهد و ما را تحت تأثیر قرار دهد. هدف این است که ما به سوی خداوند روی آوریم و از دنیا دور شویم. وقتی که ما دنیای مادی را رها کنیم و به خدا روی آوردیم، همه چیز در اختیار ما خواهد بود. همچنین وقایع و روایتی در این زمینه وجود دارد، مثلاً خلیفه‌ای در زمان خود دارایی‌های زیادی را بر او عرضه کرد، اما او اینها را نپذیرفت. وقتی از او پرسیدند چرا چنین کرد، او دعا کرد و خداوند به او نشان داد که چه چیزهایی در عالم موجود است. در نتیجه او پاسخ داد که ما به مال خلیفه نیازی نداریم، چرا که همه چیز تحت تسلط ماست. اما ما خود به دنبال این مال‌ها نیستیم.
چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی
قفس بشکن چو طاؤسان یکی بر پر برین بالا
هوش مصنوعی: مدت زمانی را که در زندانی مانند قفس به سر می‌بری، مانند زاغانی هستی که در پستی و سختی جا مانده‌اند. با شکستن قفس، مانند طاووس‌ها به اوج و بلندی پرواز کن و آزادی را تجربه نما.
بر وی جوهر صفرا همه کفر است و شیطانی
گرت سوداء دین دارد قدم بیرون نه از صفرا
هوش مصنوعی: صفرا نشانه‌ای از کفر و شیطنت است، اگر کسی دینی صحیح داشته باشد باید از صفرا دوری کند و به مسیر درست برود.