گنجور

۱۲ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ از اوّل ورد تا آخر همه اشارت است ببزرگواری منزلت مصطفی (ص) نزدیک حق جلّ جلاله، و خلعتی است از خلعتهای کرامت که اللَّه تعالی بوی داد، که واسطه از میان برداشت، و حکم وی با حکم خود برابر کرد، تا چنان که رضا دادن بقضاء حق جلّ جلاله سبب یقین موحّدانست، رضا دادن بحکم رسول (ص) سبب ایمان مؤمنان است. تا جهانیان بدانند که طاعت داشت رسول طاعت داشت حق است، و نافرمانی رسول نافرمانی حق است، و قول رسول وحی حق است، و بیان رسول راه حق است، و فعل رسول حجّت حق است، و شریعت رسول ملّت حق است، و حکم رسول دین حق است، و متابعت رسول دوستی حق است. چنان که گفت: جلّ جلاله: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، گفت: ای سیّد سادات، و ای مهمتر کائنات، و ای نقطه دائره حادثات، بندگانم را بگو: اگر خواهید که اللَّه شما را بدوستی خود راه دهد، و ببندگی بپسندد، بر پی ما روید که رسول اوئیم، و کمر متابعت ما بر میان بندید، و حکم ما بی معارضت بجان و دل قبول کنید، تن فرا داده، و گردن نهاده، و خویشتن را در آن حکم بیفکنده، و هیچ حرجی و تنگی بخود راه نداده، اینست که گفت جلّ جلاله: «ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»، نمی‌دانید که کارها همه در پی ما بستند، و این هر دو سرای در کوی ما پیوستند، زهی رتبت و دولت! زهی کرامت و فضیلت! کرا بود از عهد آدم تا امروز چنین فضل تمام و کار بنظام؟ عزّ سماوی و فرّ خدایی؟

پس از پانصد و اند سال رکن دولت شرع او عامر، و شاخ ناضر، و عود مثمر، شرف مستعلی، و حکم مستولی! درین گیتی نوای وی، در آن گیتی آوای وی! در هر دل از وی چراغی، بر هر زبان از وی داغی، در هر دل از وی نوایی، در هر سر از وی آوایی، در هر جان او را جایی!

از تو پنداری ترا لطف خدایی نیست، هست
بر سر خوبان عالم پادشاهی نیست، هست‌
ور چنین دانی که جان نیک مردان را بعشق
با جمال خاک پایت آشنایی نیست، هست‌
ور براندیشی که چون برداری از رخ زلف را
از تو قندیل فلک را روشنایی نیست، هست‌

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ الآیة قول ابن عباس (رض) آنست که این آیت در شأن ثوبان آمد که از محبّت رسول خدا (ص) نزار و ضعیف گشته بود، پشت خم گشته، و روی زرد شده. رسول خدا (ص) روزی مر او را گفت: ای ثوبان! ترا چه میبود، مگر در شب بیدار باشی، که زرد روی گشته‌ای؟ گفت: یا رسول اللَّه! بعضی و بعضی، چنان که دانی. گفت: ای ثوبان مگر رنج بسیار بر خود مینهی از انواع ریاضات، که چنین ضعیف گشته‌ای، و پشتت دو تا شده؟! ثوبان گفت: آری یا رسول اللَّه! میبود هر چیزی. رسول (ص) گفت: ای ثوبان! مگر آرزومند میباشی؟ هر دو چشم ثوبان پر آب گشت، چون حدیث آرزومندی شنید.

چندم پرسی مرا چرا رنجانی
حقّا که تو حال من زمن به دانی!

یا رسول اللَّه! ندانم که شب چون گذرد! تا یک بار که روز گردد، و من ترا ببینم.

روز از هوست پرده بیکاری ماست
شبها زغمت حجره بیداری ماست
هجران تو پیرایه غمخواری ماست
سودای تو سرمایه هشیاری ماست‌

یا رسول اللَّه! اندوه صعب آنست که در آخرت تو در اعلی علّیّین باشی، و ما از دیدار تو بازمانیم. تا درین بودند جبرئیل (ع) آمد، پیک حضرت، برید رحمت، و آیت آورده: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ الآیة. رسول خدای بر وی خواند، و دل وی خوش کرد، و خستگی وی را مرهم بر نهاد. آری چنین دردی بباید، تا چنین مرهمی پدید آید! تا سوزی نبری، سازی نیاری، تا در بحر ذکر غرقه فَاذْکُرُونِی نشوی، از ساحل امن دستگیر أَذْکُرْکُمْ نیابی.

مرد بیحاصل نیابد یار با تحصیل را
سوز ابراهیم باید درد اسماعیل را

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ از اوّل ورد تا آخر همه اشارت است ببزرگواری منزلت مصطفی (ص) نزدیک حق جلّ جلاله، و خلعتی است از خلعتهای کرامت که اللَّه تعالی بوی داد، که واسطه از میان برداشت، و حکم وی با حکم خود برابر کرد، تا چنان که رضا دادن بقضاء حق جلّ جلاله سبب یقین موحّدانست، رضا دادن بحکم رسول (ص) سبب ایمان مؤمنان است. تا جهانیان بدانند که طاعت داشت رسول طاعت داشت حق است، و نافرمانی رسول نافرمانی حق است، و قول رسول وحی حق است، و بیان رسول راه حق است، و فعل رسول حجّت حق است، و شریعت رسول ملّت حق است، و حکم رسول دین حق است، و متابعت رسول دوستی حق است. چنان که گفت: جلّ جلاله: فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ، گفت: ای سیّد سادات، و ای مهمتر کائنات، و ای نقطه دائره حادثات، بندگانم را بگو: اگر خواهید که اللَّه شما را بدوستی خود راه دهد، و ببندگی بپسندد، بر پی ما روید که رسول اوئیم، و کمر متابعت ما بر میان بندید، و حکم ما بی معارضت بجان و دل قبول کنید، تن فرا داده، و گردن نهاده، و خویشتن را در آن حکم بیفکنده، و هیچ حرجی و تنگی بخود راه نداده، اینست که گفت جلّ جلاله: «ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً»، نمی‌دانید که کارها همه در پی ما بستند، و این هر دو سرای در کوی ما پیوستند، زهی رتبت و دولت! زهی کرامت و فضیلت! کرا بود از عهد آدم تا امروز چنین فضل تمام و کار بنظام؟ عزّ سماوی و فرّ خدایی؟
هوش مصنوعی: این متن به شخصیت و مقام بلند پیامبر (ص) نزد خداوند اشاره می‌کند و بر اهمیت اطاعت از او تأکید می‌ورزد. پیامبر به عنوان واسطه‌ای میان خدا و انسان‌ها معرفی می‌شود و اطاعت از او معادل اطاعت از خود خدا دانسته می‌شود. اینجا بیان می‌شود که برای دستیابی به محبت الهی و پذیرش بندگی از سوی خدا، انسان‌ها باید از پیامبر پیروی کنند و احکام او را بدون شک و تردید قبول کنند. همچنین، اشاره می‌شود که این پیروی و تسلیم در برابر احکام پیامبر نه تنها نشانه ایمان است، بلکه کلید دسترسی به ارزش‌های الهی و دینی به شمار می‌آید. در نهایت، متن به اهمیت این موضوع اشاره کرده و می‌پرسد که تا کنون، چه کسی چنین فضیلت و نظامی را داشته است که همه کارها و سرای‌ها به پیامبر وابسته است.
پس از پانصد و اند سال رکن دولت شرع او عامر، و شاخ ناضر، و عود مثمر، شرف مستعلی، و حکم مستولی! درین گیتی نوای وی، در آن گیتی آوای وی! در هر دل از وی چراغی، بر هر زبان از وی داغی، در هر دل از وی نوایی، در هر سر از وی آوایی، در هر جان او را جایی!
هوش مصنوعی: پس از بیش از پانصد سال، پایه‌گذار دولت و دین او که فرمانروایی نیرومند و قدرتمند بود، به شکلی برجسته در زندگی مردم حضور داشت. صدای او در این دنیا طنین‌انداز بود و در هر قلبی به عنوان نوری درخشان، و در هر زبانی به عنوان اثری ماندگار شناخته می‌شد. او در دل‌ها و جان‌ها جا داشت و در هر گوشه‌ای از زندگی مردم پژواکی داشت.
از تو پنداری ترا لطف خدایی نیست، هست
بر سر خوبان عالم پادشاهی نیست، هست‌
هوش مصنوعی: تو چنین فکر می‌کنی که لطف خداوندی به تو نمی‌رسد، اما این بی‌لطفی نیست؛ در واقع، در دنیا هیچ پادشاهی مانند خوبان وجود ندارد.
ور چنین دانی که جان نیک مردان را بعشق
با جمال خاک پایت آشنایی نیست، هست‌
هوش مصنوعی: اگر می‌دانی که روح نیک مردان به عشق زیبایی خاک پایت آشنا نیست، باید بگویم که هست.
ور براندیشی که چون برداری از رخ زلف را
از تو قندیل فلک را روشنایی نیست، هست‌
هوش مصنوعی: اگر فکر کنی که چگونه می‌توانی با برداشتن زلف از چهره‌ات، روشنایی را از قندیل آسمان بگیری، باید بدانی که این امکان‌پذیر نیست و روشنایی وجود دارد.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ الآیة قول ابن عباس (رض) آنست که این آیت در شأن ثوبان آمد که از محبّت رسول خدا (ص) نزار و ضعیف گشته بود، پشت خم گشته، و روی زرد شده. رسول خدا (ص) روزی مر او را گفت: ای ثوبان! ترا چه میبود، مگر در شب بیدار باشی، که زرد روی گشته‌ای؟ گفت: یا رسول اللَّه! بعضی و بعضی، چنان که دانی. گفت: ای ثوبان مگر رنج بسیار بر خود مینهی از انواع ریاضات، که چنین ضعیف گشته‌ای، و پشتت دو تا شده؟! ثوبان گفت: آری یا رسول اللَّه! میبود هر چیزی. رسول (ص) گفت: ای ثوبان! مگر آرزومند میباشی؟ هر دو چشم ثوبان پر آب گشت، چون حدیث آرزومندی شنید.
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که ثوبان به خاطر محبت و عشق به پیامبر (ص) دچار ضعف و بیماری شده بود. او به خاطر نگرانی از عبادت و تقدس، خود را اذیت می‌کرد و به همین دلیل، ظاهری نزار و زرد پیدا کرده بود. پیامبر (ص) از او پرسید چرا این حال را پیدا کرده و او پاسخ داد که به خاطر محبتی که به ایشان دارد، اینگونه شده است. پیامبر (ص) از او خواست تا خود را به این اندازه زجر نکند و به او یادآوری کرد که آرزوها و خواسته‌ها چه تاثیری بر او دارد، که این سخنان باعث جاری شدن اشک در چشمان ثوبان شد.
چندم پرسی مرا چرا رنجانی
حقّا که تو حال من زمن به دانی!
هوش مصنوعی: چند بار از من می‌پرسی که چرا مرا آزرده‌خو کرده‌ای؟ واقعاً تو به خوبی از حال و روز من مطلع هستی!
یا رسول اللَّه! ندانم که شب چون گذرد! تا یک بار که روز گردد، و من ترا ببینم.
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا! نمی‌دانم شب چگونه سپری می‌شود! فقط امیدوارم وقتی روز شود، تو را ببینم.
روز از هوست پرده بیکاری ماست
شبها زغمت حجره بیداری ماست
هوش مصنوعی: روز ما به خاطر تو بی‌کار است و شب‌ها به خاطر غم تو بیداریم.
هجران تو پیرایه غمخواری ماست
سودای تو سرمایه هشیاری ماست‌
هوش مصنوعی: فراق و دوری تو باعث غم و اندوه ماست و آرزوی تو سبب آگاهی و هوشیاری ماست.
یا رسول اللَّه! اندوه صعب آنست که در آخرت تو در اعلی علّیّین باشی، و ما از دیدار تو بازمانیم. تا درین بودند جبرئیل (ع) آمد، پیک حضرت، برید رحمت، و آیت آورده: وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ الآیة. رسول خدای بر وی خواند، و دل وی خوش کرد، و خستگی وی را مرهم بر نهاد. آری چنین دردی بباید، تا چنین مرهمی پدید آید! تا سوزی نبری، سازی نیاری، تا در بحر ذکر غرقه فَاذْکُرُونِی نشوی، از ساحل امن دستگیر أَذْکُرْکُمْ نیابی.
هوش مصنوعی: ای پیامبر خدا! اندوه بسیار سختی است که تو در بالاترین درجات بهشتی باشی و ما نتوانیم تو را ملاقات کنیم. در این حال جبرئیل (ع) به دیدار آمد، فرستاده خدا، پیام‌آور رحمت، و آیه‌ای آورد که می‌گوید: «و هر کس از خدا و رسول تبعیت کند...». پیامبر خدا این آیه را خواند و دل او را شاد کرد و خستگی‌اش را تسکین داد. بله، چنین دردی نیاز است تا چنین درمانی به وجود آید! تا زمانی که آتش عشق در دل نداشته باشی، نمی‌توانی به آوای عشق و ذکر خدا پی ببری. اگر از ساحل امن خود دور نشوی، نمی‌توانی به یاد خدا دست یابی.
مرد بیحاصل نیابد یار با تحصیل را
سوز ابراهیم باید درد اسماعیل را
هوش مصنوعی: مردی که هیچ بهره‌ای ندارد، نمی‌تواند همراهی از فرد تحصیل‌کرده پیدا کند. برای رسیدن به آرامش و کمال، باید مانند ابراهیم، از سوز و دردها بگذرد تا به هدفی بزرگ‌تر دست یابد.