قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ الآیة من زیادت توکید را در نظم سخن آورد، و دلالت را بر معنی جنس. میگوید: هیچ رسولی نفرستادیم بهیچ گروه مگر که تا آن گروه رسول را فرمانبردار باشند، بهر چه فرماید، و هر حکم که کند، و هر کار که برگزارد، نه بدان فرستادیم تا بوی عاصی شوند، و حکم از دیگری طلب کنند، چنان که بشر منافق با آن جهود که حکم از کعب اشرف طلب کرد، و ذکر و قصّه ایشان از پیش رفت. و آنچه گفت: بِإِذْنِ اللَّهِ یعنی که این طاعت داری و حکم پذیرفتن رسول بفرمان خدا است، و باذن وی، و ذلک فی قوله: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، و به
قال النّبیّ (ص): «امرت امّتی أن یطیعوا امری، و یأخذوا بقولی، و یتّبعوا سنّتی، فمن رضی بحدیثی، فقد رضی بالقرآن، و من استهزأ بحدیثی فقد استهزأ بالقرآن، فقال اللَّه تعالی: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.
و عن عائشة قالت: دخل علیّ رسول اللَّه (ص) و هو غضبان، فقلت من اغضبک یا رسول اللَّه ادخله اللَّه النّار؟. قال: «اما شعرت انّی امرت النّاس بأمر، فاذا هم یتردّدون».
ثمّ قال تعالی: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ یعنی المنافقین بالتّحاکم الی الکفّار. میگوید: اگر آن منافقان که حکم تو نپسندیدند، و حکم خود بر کافران بردند بتو آمدندید، و استغفار کردندید، و تو از بهر ایشان استغفار کردید، اللَّه توبت ایشان بپذیرفتید. مفسّران گفتند: این در ابتداء اسلام بود، پس منسوخ شد بآن آیت که اللَّه گفت: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. چون آیت آمد مصطفی (ص) گفت: «لازیدنّ علی السّبعین»، فأنزل اللَّه: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. فصارت ناسخة لما قبلها.
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ این آیت در شأن زبیر بن العوام بن خویلد بن اسد بن عبد العزی بن قصی القرشی فرو آمد، حواری رسول خدا (ص) و عمّه زاده وی پسر صفیه بنت عبد المطلب. مصطفی (ص) در حق وی گفت: «انّ لکلّ نبیّ حواریّا و حواریّی الزبیر».
خصومت افتاد میان وی و میان خاطب بن ابی بلتعه حلیف انصار، در آب دادن زمین. پیش رسول خدا (ص) شدند. و رسول حکم زبیر را کرد،که زمین وی بالای زمین خاطب بود، گفت: «یا زبیر اسق ثمّ ارسل الماء الی جارک».
خاطب خشم گرفت، بازگشت از پیش وی، و فرا مقداد اسود گفت که: حکم برای عمّه زاده خود کرد، رسول خدا آن سخن بشنید متغیّر گشت. آن گه گفت: «یا زبیر اسق ثمّ احبس الماء حتّی یرجع الی الجدر، و استوف حقّک، ثمّ ارسل الماء الی جارک».
رسول خدا در سخن اول زبیر را فرمود تا با خصم مجامله نگه دارد، و طریق افضال فرونگذارد، پس چون آن خصم رسول را بخشم آورد، حکم صریح کرد، و حق زبیر تمام بداد، و کان رسول اللَّه (ص) لا یظلم فی الرّضا و الغضب. پس جبرئیل آمد، و این آیت آورد: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ الآیة لاء اوّل بساط لاء دوم است، و لاء دوم بدل لاء اوّل. معنی آنست که: نه بخدای تو که نگرویدهاند ایشان، تا آن گه که ترا حاکم کنند، و حکم تو بپذیرند در آن چیز که در آن اختلاف افتاد میان ایشان، و بر قضیّت تو به هیچ گونه معارضت نیارند، و در گمان نباشند، و دل خویش از آن بتنگ نیارند، و براستی گردن نهند، و بحقیقت تسلیم کنند.
و تسلیم بر زبان شریعت و حقیقت سه قسم است: تسلیم توحید، و تسلیم تعظیم، و تسلیم اقسام. تسلیم توحید آنست که خدای را نادیده شناسی، و نادریافته پذیری. و تسلیم تعظیم آنست که سعی خود در هدایت حق نبینی، و جهد خود در معونت وی نبینی، و نشان خود در فضل وی نبینی. و تسلیم اقسام آنست که بر وکیلی حق اعتماد داری، و بظنّ نیکو تحکّم وی پذیری، و کوشش در حظّ نفس خود بگذاری. مفسّران گفتند: چون این اختلاف و مشاجرت میان زبیر و خاطب برفت، جهودی گفت: چه قوماند اینان که بنبوّت و رسالت پیغامبر خویش گواهی میدهند، و تنها خویش و مالهای خویش فدای وی میکنند، و آن گه او را در حکم و قضیّت متّهم میدارند! ما که قوم موسیایم بیک گناه که از ما بیامد، موسی فرمود و حکم کرد تا یکدیگر را بکشیم. هفتاد هزار بدست یکدیگر کشته شدند بدان تا خدای از ما راضی شود، ما چنین کردیم، و حکم و قضیّت پیغامبر خویش را منقاد گشتیم، و تن فدا کردیم، نپنداریم که کسی آن تواند کرد که ما کردیم.
ثابت بن قیس بن شماس الانصاری این سخن بشنید، سوگند یاد کرد که اللَّه تعالی دانا و آگاه است که اگر ما را فرمودی که تنهای خود بکشید، ما را فرمانبردار یافتی، ما تنهای خود بکشتیمی. ربّ العالمین بر وفق قول ثابت این آیت فرستاد: وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ. مفسّران گفتند: از آن قلیل که اللَّه تعالی مستثنی کرد، یکی عمار یاسر است، دیگر عبد اللَّه مسعود سیوم ثابت قیس، و این از آن گفتند که چون آیت فرو آمد مصطفی (ص) گفت: «لکان عمار بن یاسر و عبد اللَّه بن مسعود و ثابت بن قیس من اولئک القلیل».
این سخن به عمر خطاب رسید، عمر گفت: و اللَّه لو فعل ربّنا لفعلنا، و الحمد للَّه الّذی لم یفعل ذلک بنا. گفت: و اللَّه که اگر ربّ العزّة بما فرمودی، یعنی قتل نفس خویش، ما فرمان بردیمی، و الحمد للَّه که نفرمود، و این بار بر ما ننهاد. رسول خدا گفت بجواب عمر: «و الّذی نفسی بیده، الایمان اثبت فی قلوب المؤمنین من الجبال الرّواسی فی الأرض»، بآن خدایی که جان من بید اوست که ایمان در دلهای مؤمنان محکمتر است و نشستهتر از کوههای عظیم در زمین.
ابو بکر صدیق گفت: یا رسول اللَّه لو علینا انزلت لبدأت بنفسی و اهل بیتی. فقال رسول اللَّه (ص): «ذلک لفضل یقینک علی یقین النّاس، و ایمانک علی ایمان النّاس».
و گفتهاند: «وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ» ضمیر منافقان است، میگوید: اگر ما برین منافقان فرض کردیمی که خود را بکشند، چنان که بر بنی اسرائیل فرض کردیمکه خود را بکشند، یا از خان و مان بیرون شند، چنان که بر مهاجران فرض کردیم، نکردندی آن منافقان، و فرمان ما بجای نیاوردندی مگر اندکی از ایشان. حسن گفت: ربّ العزّة خبر داد از علم خویش که در ایشان برفت از ازل، که ایشان ایمان نیارند، هم چنان که خبر داد از قوم نوح: أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ.
پس گفت: وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ اگر ایشان پند قرآن بشنیدندی، و احکام قرآن درپذیرفتندی، و فرمان حق بجای آوردندی، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً ایشان را به بودی، هم در معاش این جهانی، و هم در ثواب آن جهانی، و دین ایشان پایندهتر بودی، و تصدیق ایشان امر خدای را محکمتر بودی.
وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ و آن گه اگر چنان کنندی، ما ایشان را مزد عظیم دادیمی از نزدیک خود، یعنی آنچه کس قادر نیست بر آن مگر ما، و آن بهشت باقی است، و نعیم جاودانی در آن جهان، و راه نمودن براه راست، و دین حنیفی درین جهان.
ابن کثیر و نافع و ابن عامر و کسایی أَنِ اقْتُلُوا بضمّ نون خوانند، و همچنین أَوِ اخْرُجُوا بضمّ واو، و این اختیار ابو عبید است. و عاصم و حمزه نون و واو هر دو بکسر خوانند. و این اختیار بو حاتم است. امّا ابو عمرو و یعقوب أَنِ اقْتُلُوا بکسر نون خوانند، أَوِ اخْرُجُوا بضمّ واو، و ایشان که نون و واو هر دو بضمّ خواندند منفصل را چون متصل نهادند، چون همزه اقتلوا و اخرجوا که بفعل متّصلاند هر دو مضمومند، نون و واو را نیز اگر چه منفصلاند از فعل، مضموم کردند، و هذا علی اجراء المنفصل مجری المتّصل. و ایشان که هر دو بکسر خواندند، نون و واو را که منفصلاند از فعل، چون همزه که بدان متّصل است ننهادند. و هر دو را مکسور کردند علی اصل التقاء السّاکنین. و ابو عمرو و یعقوب که فصل کردند میان واو و نون، و در نون کسر اختیار کردند، و در واو ضمّ، از آنست که در واو ضمّ نیکوتر است، از آنجا که مانندگی دارد بواو ضمیر، و اجماع در واو ضمیر واقع است بر ضمّ، کقوله تعالی: وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ، و در نون این مشابهت نیست، فاختار لها الکسر لالتقاء السّاکنین، و لم یجریا المنفصل مجری المتّصل.
قوله تعالی: ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ عامّه قرّا قلیل برفع خوانند، مگر ابن عامر که بنصب خواند. ایشان که قلیل خوانند برفع، بدل نهند از ضمیر که در فعلوه است، چنان که گویی: ما جاءنی احد الّا زید، زید بدل است از احد، زیرا که ما جاءنی احد الّا زید، و ما جاءنی الّا زید، بمعنی هر دو یکیست، اختیار در استثناء منفی رفع است. امّا وجه قراءت ابن عامر که قلیلا بنصب خواند، آنست که او نفی را بمنزلت ایجاب کرده است، و بتمامی سخن مینگرد، زیرا که ما فَعَلُوهُ و مانند آن در نفی سخنی تمام است، چنان که: جاءنی القوم و مانند آن در ایجاب سخنی تمام است. چون سخن پیش از إِلَّا تمام بود مستثنی را در نفی بنصب کرد، چنان که در ایجاب بنصب کنند، و نصب اصل است در باب استثناء، چون سخن پیش از إِلَّا تمام شود.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ این آیت در شأن عبد اللَّه بن زید بن عبد ربه الانصاری الخزرجی آمد، صاحب الأذان. او را بانگ نماز در خواب نموده بودند.
بر رسول خدا (ص) آمد، گفت: یا رسول اللَّه ما را از تو بجز دیدار این جهانی نیست.
و در کار مصطفی (ص) چنان فتنه بود که گفت: یا رسول اللَّه! بخدا که وقت بود که گرسنه باشم دست بطعام برم، تو در یاد من آیی، نتوانم که آن طعام خورم، آن را گذارم، و آیم بر تو، و در تو نگرم، آن گه بطعام خوردن باز روم، و همچنین گفت: در آشامیدن آب بوقت تشنگی، و در مباشرت اهل در وقت توقان نفس. گفتا: چون توام یاد آیی همه بگذارم، و فراموش کنم. آن گه گفت: فردا که ترا در درجه برترین فرود آرند در بهشت، ما ترا کی بینیم؟ این آیت بجواب وی فرو آمد، و مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لا یؤمن عبد حتّی اکون احبّ الیه من نفسه و أبویه و أهله و ولده و النّاس اجمعین».
گویند آن روز که مصطفی (ص) از دنیای فانی بسرای باقی رحیل کرد، خبر به عبد اللَّه بن زید رسید. وی در باغ بود، هم بر جای گفت: اللّهمّ اعمنی فلا اری شیئا بعد حبیبی ابدا. بار خدایا! بعد از دوست خود نخواهم که چیزی بینم در دنیا، بینایی از من واستان این سخن بگفت: و هم بر جای نابینا گشت.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ یعنی فی الفرائض، وَ الرَّسُولَ یعنی فی السّنن. میگوید: هر که فرمان خدای برد، یعنی فرائض که فرموده است، و بر بنده واجب کرده بجای آرد، و از آن هیچ بنگذارد، و هر که فرمان رسول (ص) برد یعنی سنّتهایی که وی نهاده بپای دارد، و راه و سیرت وی رود، و خلق وی گیرد، و آنچه گفت و کرد و فرمود، بجان و دل قبول کند، فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ اینان که طاعت خدا و رسول دارند، فردا برستاخیز در بهشت با پیغامبران و با صدیقان و با شهیدان و با نیکان خواهد بود. چنان که پیوسته در دیدار ایشان، و در زیارت ایشان باشند، آنجا که ایشان را فرود آرند، اینان را نیز فرود آرند. صدّیق نامیست کسی را که راستگوی، راست ظنّ، راستکار، راست پیمان بود، که جز راست نگوید، و جز راست نرود، اگر چه در آن راستی وی را خطر عظیم بر وی آید. بعضی مفسّران گفتند: مِنَ النَّبِیِّینَ اینجا مصطفی (ص) است، وَ الصِّدِّیقِینَ ابو بکر صدّیق، وَ الشُّهَداءِ عمر، وَ الصَّالِحِینَ عثمان و علی. و گفتهاند: وَ الشُّهَداءِ عمر و عثمان و علی است، وَ الصَّالِحِینَ همه صحابه رسولاند رضی اللَّه عنهم.
وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً یعنی رفقاء، سمّی الصّاحب رفیقا لأنّ صاحبه یرتفق به، و یعتمد علیه، و سمّی مرفق الید مرفقا، لاعتماد الرّجل و اتّکائه علیه.
روی ابن عباس، قال: وقف رسول اللَّه (ص) یوما علی اصحاب الصّفّة، فرأی فقرهم و جهدهم و طیب قلوبهم، فقال: «ابشروا یا اصحاب الصّفة! فمن بقی منکم علی النّعت الّذی هو الیوم، راضیا بما فیه، فانّه من رفقایی یوم القیامة».
و درین آیت دلالت روشن است در ثبوت خلافت ابو بکر صدیق، از بهر آنکه ربّ العزّة مرتبت صدّیقان فرا پس انبیاء داشت، تا معلوم شود که بهینه خلق انبیاءاند، که اللَّه فرا پیش داشت. پس صدّیقاناند که فرا پس آن داشت، و در پیغامبران رسول مطلق مصطفی (ص) است، و روا نباشد که در پیش وی کسی بود. همچنین در صدّیقان صدّیق مطلق ابو بکر است، و روا نباشد که در پیش وی کسی بود. ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ میگوید: این مرافقت، انبیاء و صدّیقان و شهیدان و صالحان که یافتند، بفضل اللَّه یافتند، نه بکردار خویش این ردّی روشن است بر معتزله که گفتند: بنده بعمل خویش بثواب آن جهانی میرسد، و ربّ العزّة معتقد ایشان باطل کرد، و منّت بر خلق نهاد بآنچه گفت: ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ، ثمّ قال: وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً، دانای پاکدان همهدان خدای است، دانایی که بوی هیچ چیز فرو نشود، اعمال بندگان همه میداند، و اسرار همگان میشناسد، و بآخرت همه را بثواب خویش رساند، و فضل خویش ایشان را کرامت کند.
برگردان به زبان ساده
قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ الآیة من زیادت توکید را در نظم سخن آورد، و دلالت را بر معنی جنس. میگوید: هیچ رسولی نفرستادیم بهیچ گروه مگر که تا آن گروه رسول را فرمانبردار باشند، بهر چه فرماید، و هر حکم که کند، و هر کار که برگزارد، نه بدان فرستادیم تا بوی عاصی شوند، و حکم از دیگری طلب کنند، چنان که بشر منافق با آن جهود که حکم از کعب اشرف طلب کرد، و ذکر و قصّه ایشان از پیش رفت. و آنچه گفت: بِإِذْنِ اللَّهِ یعنی که این طاعت داری و حکم پذیرفتن رسول بفرمان خدا است، و باذن وی، و ذلک فی قوله: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، و به
هوش مصنوعی: خداوند در این آیه تأکید میکند که هیچ پیامبری را به هیچ قوم و گروهی نفرستاده است، مگر اینکه آن قوم باید از پیامبر اطاعت کنند و از او پیروی نمایند. پیامبران به گونهای فرستاده شدهاند که انسانها دستورها و احکام آنها را بپذیرند و در برابر آنها سرپیچی نکنند. این موضوع به رفتار برخی از انسانها، مانند منافقان که از دیگران برای گرفتن حکم کمک میطلبند، اشاره دارد. همچنین بیان شده است که اطاعت از پیامبر با اذن خداوند است و آنچه پیامبر میآورد باید پذیرفته شود و هر چیزی که او نهی کند باید ترک گردد.
قال النّبیّ (ص): «امرت امّتی أن یطیعوا امری، و یأخذوا بقولی، و یتّبعوا سنّتی، فمن رضی بحدیثی، فقد رضی بالقرآن، و من استهزأ بحدیثی فقد استهزأ بالقرآن، فقال اللَّه تعالی: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «به امت خود دستور دادهام که از من اطاعت کنند، به گفتههای من عمل کنند و سنتهای من را دنبال نمایند. هر کسی که به احادیث من راضی باشد، به قرآن نیز راضی است و کسی که به احادیث من استهزا کند، در واقع به قرآن هم تمسخر کرده است. خداوند تعالی فرموده است: هر چیزی که پیامبر به شما بدهد، بگیرید و از هر چیزی که شما را منع میکند، خودداری کنید.»
و عن عائشة قالت: دخل علیّ رسول اللَّه (ص) و هو غضبان، فقلت من اغضبک یا رسول اللَّه ادخله اللَّه النّار؟. قال: «اما شعرت انّی امرت النّاس بأمر، فاذا هم یتردّدون».
هوش مصنوعی: عایشه نقل میکند که پیامبر (ص) به خانهاش وارد شد و در حال خشم بود. او از پیامبر پرسید چه کسی شما را عصبانی کرده است، آیا خدا او را به آتش خواهد فرستاد؟ پیامبر پاسخ داد: "نمیدانی که من کاری به مردم سپردم و آنها در انجام آن تردید میکنند؟"
ثمّ قال تعالی: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ یعنی المنافقین بالتّحاکم الی الکفّار. میگوید: اگر آن منافقان که حکم تو نپسندیدند، و حکم خود بر کافران بردند بتو آمدندید، و استغفار کردندید، و تو از بهر ایشان استغفار کردید، اللَّه توبت ایشان بپذیرفتید. مفسّران گفتند: این در ابتداء اسلام بود، پس منسوخ شد بآن آیت که اللَّه گفت: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. چون آیت آمد مصطفی (ص) گفت: «لازیدنّ علی السّبعین»، فأنزل اللَّه: سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ. فصارت ناسخة لما قبلها.
هوش مصنوعی: سپس خداوند فرمود: اگر آن منافقانی که به خود ظلم کردند، به سراغ تو میآمدند و از تو طلب بخشش میکردند و تو هم برای آنان طلب آمرزش میکردی، خداوند توبه آنان را میپذیرفت. مفسران گفتهاند که این موضوع در آغاز اسلام بود و بعدها با آیهای که خداوند فرمود: «اگر برای آنان طلب بخشش کنی یا نکنی، اگر حتی هفتاد بار هم برایشان طلب آمرزش کنی، خداوند آنان را نمیبخشد»، نسخ شد. زمانی که این آیه نازل شد، پیامبر (ص) گفت: «من هفتاد بار هم نمیکنم»، پس خداوند فرمود: «فرقی نمیکند که برای آنان طلب آمرزش کنی یا نه، خداوند آنان را نخواهد بخشید». این آیه نسخکننده آیه قبلی شد.
فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ این آیت در شأن زبیر بن العوام بن خویلد بن اسد بن عبد العزی بن قصی القرشی فرو آمد، حواری رسول خدا (ص) و عمّه زاده وی پسر صفیه بنت عبد المطلب. مصطفی (ص) در حق وی گفت: «انّ لکلّ نبیّ حواریّا و حواریّی الزبیر».
هوش مصنوعی: این آیه به مکرمه زبیر بن عوام، که یکی از حواریون پیامبر بود و پسر عمهاش نیز محسوب میشد، نازل شده است. او از نسل قریش و از جمله افرادی است که پیامبر در موردش فرمود: «هر پیامبری یک حواری دارد و حواری زبیر، زبیر است».
خصومت افتاد میان وی و میان خاطب بن ابی بلتعه حلیف انصار، در آب دادن زمین. پیش رسول خدا (ص) شدند. و رسول حکم زبیر را کرد،که زمین وی بالای زمین خاطب بود، گفت: «یا زبیر اسق ثمّ ارسل الماء الی جارک».
هوش مصنوعی: میان زبیر و خاطب بن ابی بلتعه، که از طرفداران انصار بود، بر سر آب دادن به زمینها اختلافی پیش آمد. هر دو به پیشگاه پیامبر (ص) رفتند و پیامبر، حکمی به نفع زبیر صادر کرد و فرمود که زمین زبیر در بالای زمین خاطب قرار دارد. او به زبیر گفت: «ای زبیر، ابتدا آب را به زمین خود بده و سپس آب را به همسایهات برسان!»
خاطب خشم گرفت، بازگشت از پیش وی، و فرا مقداد اسود گفت که: حکم برای عمّه زاده خود کرد، رسول خدا آن سخن بشنید متغیّر گشت. آن گه گفت: «یا زبیر اسق ثمّ احبس الماء حتّی یرجع الی الجدر، و استوف حقّک، ثمّ ارسل الماء الی جارک».
هوش مصنوعی: شخصی خشمگین شد و از آنجا دور شد. سپس مقداد اسود گفته بود که او حکم به نفع عموزادهاش کرده است. رسول خدا این سخن را شنید و ناراحت شد. سپس فرمود: «ای زبیر، آب را نگهدار تا به جایی که باید برگردد، حق خود را بگیر، و بعد آب را به همسایهات برسان.»
رسول خدا در سخن اول زبیر را فرمود تا با خصم مجامله نگه دارد، و طریق افضال فرونگذارد، پس چون آن خصم رسول را بخشم آورد، حکم صریح کرد، و حق زبیر تمام بداد، و کان رسول اللَّه (ص) لا یظلم فی الرّضا و الغضب. پس جبرئیل آمد، و این آیت آورد: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ الآیة لاء اوّل بساط لاء دوم است، و لاء دوم بدل لاء اوّل. معنی آنست که: نه بخدای تو که نگرویدهاند ایشان، تا آن گه که ترا حاکم کنند، و حکم تو بپذیرند در آن چیز که در آن اختلاف افتاد میان ایشان، و بر قضیّت تو به هیچ گونه معارضت نیارند، و در گمان نباشند، و دل خویش از آن بتنگ نیارند، و براستی گردن نهند، و بحقیقت تسلیم کنند.
هوش مصنوعی: پیامبر اسلام به زبیر فرمود که با دشمن خود نرمش داشته باشد و از روش برتر خود دست نکشد. اما زمانی که آن دشمن، پیامبر را خشمگین کرد، پیامبر حکم قاطعانهای صادر کرد و حق زبیر را به او داد. پیامبر (ص) در نابردباری و خوشنودی ظلم نمیکرد. سپس جبرئیل نازل شد و آیهای را آورد که مضمون آن این بود که آنها به خدای تو ایمان نخواهند آورد تا زمانی که تو را به عنوان حاکم تعیین کنند و حکم تو را درباره مسائل اختلافی بپذیرند، بدون اینکه به حکم تو مخالفت کنند یا در این باره تردیدی داشته باشند و با تمام وجود تسلیم حکم تو شوند.
و تسلیم بر زبان شریعت و حقیقت سه قسم است: تسلیم توحید، و تسلیم تعظیم، و تسلیم اقسام. تسلیم توحید آنست که خدای را نادیده شناسی، و نادریافته پذیری. و تسلیم تعظیم آنست که سعی خود در هدایت حق نبینی، و جهد خود در معونت وی نبینی، و نشان خود در فضل وی نبینی. و تسلیم اقسام آنست که بر وکیلی حق اعتماد داری، و بظنّ نیکو تحکّم وی پذیری، و کوشش در حظّ نفس خود بگذاری. مفسّران گفتند: چون این اختلاف و مشاجرت میان زبیر و خاطب برفت، جهودی گفت: چه قوماند اینان که بنبوّت و رسالت پیغامبر خویش گواهی میدهند، و تنها خویش و مالهای خویش فدای وی میکنند، و آن گه او را در حکم و قضیّت متّهم میدارند! ما که قوم موسیایم بیک گناه که از ما بیامد، موسی فرمود و حکم کرد تا یکدیگر را بکشیم. هفتاد هزار بدست یکدیگر کشته شدند بدان تا خدای از ما راضی شود، ما چنین کردیم، و حکم و قضیّت پیغامبر خویش را منقاد گشتیم، و تن فدا کردیم، نپنداریم که کسی آن تواند کرد که ما کردیم.
هوش مصنوعی: تسلیم در برابر کلمه خدا و حقیقت به سه دسته تقسیم میشود: تسلیم در توحید، تسلیم در تعظیم و تسلیم در اقسام. تسلیم در توحید به معنای آن است که خدا را به گونهای بشناسی که او را نادیده بگیری و آنچه را که نمیتوانی درک کنی، قبول کنی. تسلیم در تعظیم به این معنی است که در راه هدایت حق، تلاش و کوشش خود را نادیده بگیری و خود را در برابر الطاف او بیاهمیت بدانی. تسلیم در اقسام یعنی به وکیلی که خدا تعیین کرده اعتماد کنی و با امید و اعتماد به او، تلاش کمتری برای تأمین نیازهای خود کنی. مفسران بیان کردند که در زمانی که اختلاف و مشاجرهای بین زبیر و طرف مقابل وجود داشت، یکی از جماعت گفت: چه قوم عجیبی هستند اینها که به پیامبری و رسالت پیامبرشان شهادت میدهند و زندگی و دارایی خود را فدای او میکنند، اما در عین حال او را در قضاوت و حکم متهم میدانند! ما که قوم موسی هستیم، به خاطر یک گناه که از ما سر زده بود، موسی دستور داد تا یکدیگر را بکشیم و از این راه، خشنودی خدا را کسب کنیم. ما چنین عمل کردیم و در برابر حکم پیامبر خود تسلیم بودیم و جان خود را فدای او کردیم. نباید اینگونه تصور کنیم که کسی میتواند همچون ما عمل کند.
ثابت بن قیس بن شماس الانصاری این سخن بشنید، سوگند یاد کرد که اللَّه تعالی دانا و آگاه است که اگر ما را فرمودی که تنهای خود بکشید، ما را فرمانبردار یافتی، ما تنهای خود بکشتیمی. ربّ العالمین بر وفق قول ثابت این آیت فرستاد: وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ أَنِ اقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ أَوِ اخْرُجُوا مِنْ دِیارِکُمْ ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ. مفسّران گفتند: از آن قلیل که اللَّه تعالی مستثنی کرد، یکی عمار یاسر است، دیگر عبد اللَّه مسعود سیوم ثابت قیس، و این از آن گفتند که چون آیت فرو آمد مصطفی (ص) گفت: «لکان عمار بن یاسر و عبد اللَّه بن مسعود و ثابت بن قیس من اولئک القلیل».
هوش مصنوعی: ثابت بن قیس بن شماس انصاری وقتی این سخن را شنید، قسم خورد که خداوند میداند اگر به ما دستور میدادی که خود را بکشیم، ما فرمانبردار بودیم و خود را میکشتیم. خداوند بر اساس گفتههای ثابت، این آیه را نازل کرد: "و اگر ما بر آنها نوشته بودیم که خود را بکشید یا از خانههایتان خارج شوید، جز تعداد کمی از آنها این کار را نمیکردند." مفسران گفتهاند از آن جمعیت اندک که خداوند آنها را استثنا کرد، یکی عمار یاسر و دیگری عبد اللَّه بن مسعود و سوم ثابت بن قیس هستند. این گفته به این خاطر است که وقتی آیه نازل شد، پیامبر (ص) فرمود: "عمار بن یاسر، عبد اللَّه بن مسعود و ثابت بن قیس از همان تعداد اندک هستند."
این سخن به عمر خطاب رسید، عمر گفت: و اللَّه لو فعل ربّنا لفعلنا، و الحمد للَّه الّذی لم یفعل ذلک بنا. گفت: و اللَّه که اگر ربّ العزّة بما فرمودی، یعنی قتل نفس خویش، ما فرمان بردیمی، و الحمد للَّه که نفرمود، و این بار بر ما ننهاد. رسول خدا گفت بجواب عمر: «و الّذی نفسی بیده، الایمان اثبت فی قلوب المؤمنین من الجبال الرّواسی فی الأرض»، بآن خدایی که جان من بید اوست که ایمان در دلهای مؤمنان محکمتر است و نشستهتر از کوههای عظیم در زمین.
هوش مصنوعی: عمر به این سخن پاسخ داد و گفت: به خدا قسم اگر پروردگار ما چنین دستوری میداد، ما از آن اطاعت میکردیم و سپاس خدا را که چنین دستوری به ما نداد و این بار را بر دوش ما نگذارد. پیامبر در پاسخ عمر فرمود: به آن خدایی که جانم در دست اوست، ایمان در دلهای مؤمنان محکمتر و استوارتر از کوههای بلند روی زمین است.
ابو بکر صدیق گفت: یا رسول اللَّه لو علینا انزلت لبدأت بنفسی و اهل بیتی. فقال رسول اللَّه (ص): «ذلک لفضل یقینک علی یقین النّاس، و ایمانک علی ایمان النّاس».
هوش مصنوعی: ابو بکر صدیق گفت: ای رسول خدا، اگر این کلام بر ما نازل میشد، من ابتدا خودم و خانوادهام را دعوت میکردم. پیامبر (ص) پاسخ داد: «این به خاطر برتری یقین و ایمان تو نسبت به یقین و ایمان سایر مردم است».
و گفتهاند: «وَ لَوْ أَنَّا کَتَبْنا عَلَیْهِمْ» ضمیر منافقان است، میگوید: اگر ما برین منافقان فرض کردیمی که خود را بکشند، چنان که بر بنی اسرائیل فرض کردیمکه خود را بکشند، یا از خان و مان بیرون شند، چنان که بر مهاجران فرض کردیم، نکردندی آن منافقان، و فرمان ما بجای نیاوردندی مگر اندکی از ایشان. حسن گفت: ربّ العزّة خبر داد از علم خویش که در ایشان برفت از ازل، که ایشان ایمان نیارند، هم چنان که خبر داد از قوم نوح: أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ.
هوش مصنوعی: گفته شده است که اگر ما بر منافقان دستور میدادیم که خود را به قتل برسانند، مانند دستوری که بر بنیاسرائیل دادیم، یا اینکه از خانهها و محلهای خود خارج شوند، مانند دستوری که بر مهاجران به آنها دادیم، آنها این کارها را انجام نمیدادند و تنها عدهی کمی از آنها به فرمان ما گوش فرا میدادند. حسن میگوید: خداوند از علم ازلیاش به ما خبر داده است که این افراد هرگز ایمان نخواهند آورد، همانطور که در مورد قوم نوح اعلام کرد که هیچکس از قوم تو جز کسی که قبلاً ایمان آورده، ایمان نخواهد آورد.
پس گفت: وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِهِ اگر ایشان پند قرآن بشنیدندی، و احکام قرآن درپذیرفتندی، و فرمان حق بجای آوردندی، لَکانَ خَیْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِیتاً ایشان را به بودی، هم در معاش این جهانی، و هم در ثواب آن جهانی، و دین ایشان پایندهتر بودی، و تصدیق ایشان امر خدای را محکمتر بودی.
هوش مصنوعی: اگر ایشان به نصایح قرآن گوش میدادند و دستورات آن را به کار میبستند و فرمان خدا را اجرا میکردند، برایشان بهتر بود و بیشتر به استقامت آنها در دین کمک میکرد. این کار هم در زندگی دنیویشان مفیدتر بود و هم در پاداشهای آخرتی. دینشان محکمتر میشد و ایمانشان به دستورات الهی قویتر میگردید.
وَ إِذاً لَآتَیْناهُمْ و آن گه اگر چنان کنندی، ما ایشان را مزد عظیم دادیمی از نزدیک خود، یعنی آنچه کس قادر نیست بر آن مگر ما، و آن بهشت باقی است، و نعیم جاودانی در آن جهان، و راه نمودن براه راست، و دین حنیفی درین جهان.
هوش مصنوعی: اگر چنین کنند، ما پاداش بزرگی به آنها خواهیم داد که از طرف خودمان است. این پاداش چیزی است که هیچکس جز ما قادر به آن نیست و شامل بهشت جاودانی و نعمتهای دائمی در آن دنیای دیگر میشود. همچنین، ما آنها را به راه راست و دین پاک هدایت خواهیم کرد.
ابن کثیر و نافع و ابن عامر و کسایی أَنِ اقْتُلُوا بضمّ نون خوانند، و همچنین أَوِ اخْرُجُوا بضمّ واو، و این اختیار ابو عبید است. و عاصم و حمزه نون و واو هر دو بکسر خوانند. و این اختیار بو حاتم است. امّا ابو عمرو و یعقوب أَنِ اقْتُلُوا بکسر نون خوانند، أَوِ اخْرُجُوا بضمّ واو، و ایشان که نون و واو هر دو بضمّ خواندند منفصل را چون متصل نهادند، چون همزه اقتلوا و اخرجوا که بفعل متّصلاند هر دو مضمومند، نون و واو را نیز اگر چه منفصلاند از فعل، مضموم کردند، و هذا علی اجراء المنفصل مجری المتّصل. و ایشان که هر دو بکسر خواندند، نون و واو را که منفصلاند از فعل، چون همزه که بدان متّصل است ننهادند. و هر دو را مکسور کردند علی اصل التقاء السّاکنین. و ابو عمرو و یعقوب که فصل کردند میان واو و نون، و در نون کسر اختیار کردند، و در واو ضمّ، از آنست که در واو ضمّ نیکوتر است، از آنجا که مانندگی دارد بواو ضمیر، و اجماع در واو ضمیر واقع است بر ضمّ، کقوله تعالی: وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ، و در نون این مشابهت نیست، فاختار لها الکسر لالتقاء السّاکنین، و لم یجریا المنفصل مجری المتّصل.
هوش مصنوعی: ابن کثیر، نافع، ابن عامر و کسایی کلمه "أَنِ اقْتُلُوا" را با ضم نون میخوانند و "أَوِ اخْرُجُوا" را نیز با ضم واو میخوانند، و این نظر ابو عبید است. اما عاصم و حمزه هر دو نون و واو را با کسر میخوانند که این هم نظر بو حاتم است. ابو عمرو و یعقوب "أَنِ اقْتُلُوا" را با کسر نون و "أَوِ اخْرُجُوا" را با ضم واو میخوانند. آنهایی که نون و واو را هر دو با ضم میخوانند، آنها همچنین مانند الفاظ متصل، نون و واو را مضموم کردهاند که نشاندهنده اتصال آنها به فعل است. اما آنهایی که هر دو را با کسر میخوانند، نون و واو را که از فعل جدا هستند، مانند همزه که به آن متصل است در نظر نگرفته و آنها را بکسر میخوانند به دلیل اصل برخورد سکونها. ابو عمرو و یعقوب که بین واو و نون تفکیک انجام دادند، در نون کسر و در واو ضم را انتخاب کردند. این به این دلیل است که واو با ضم بهتر است زیرا به واو ضمیر شبیه است و بر ضم آن اجماع صورت گرفته است، مانند آیه "و لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ". در نون این مشابهت وجود ندارد، بنابراین کسر برای نون انتخاب شده تا به اصل برخورد سکونها پاسخ دهد و منفصل را مانند متصل نخوانند.
قوله تعالی: ما فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِیلٌ مِنْهُمْ عامّه قرّا قلیل برفع خوانند، مگر ابن عامر که بنصب خواند. ایشان که قلیل خوانند برفع، بدل نهند از ضمیر که در فعلوه است، چنان که گویی: ما جاءنی احد الّا زید، زید بدل است از احد، زیرا که ما جاءنی احد الّا زید، و ما جاءنی الّا زید، بمعنی هر دو یکیست، اختیار در استثناء منفی رفع است. امّا وجه قراءت ابن عامر که قلیلا بنصب خواند، آنست که او نفی را بمنزلت ایجاب کرده است، و بتمامی سخن مینگرد، زیرا که ما فَعَلُوهُ و مانند آن در نفی سخنی تمام است، چنان که: جاءنی القوم و مانند آن در ایجاب سخنی تمام است. چون سخن پیش از إِلَّا تمام بود مستثنی را در نفی بنصب کرد، چنان که در ایجاب بنصب کنند، و نصب اصل است در باب استثناء، چون سخن پیش از إِلَّا تمام شود.
هوش مصنوعی: آیهای که اشاره شده میگوید: اکثریت مردم کاری را که انجام دادهاند، جز تعدادی خیلی کم، روایت کردهاند. اکثر قرّاء این واژه را مرفوع میخوانند، مگر ابن عامر که آن را به حالت منصوب خوانده است. کسانی که آن را به صورت مرفوع میخوانند، این حالت را بدل برای ضمیری میدانند که در فعل وجود دارد، به گونهای که گویی میگویند: «هیچکس به من نرسید جز زید» که در آن زید بدل از هیچکس است. زیرا این دو عبارت معنای یکسانی دارند و در استثناء منفی، مرفوع بودن انتخاب شده است. اما دلیل خواندن منصوب از سوی ابن عامر این است که او نفی را به جای ایجاب در نظر گرفته است و به کل سخن توجه دارد، زیرا جمله «ما فَعَلُوهُ» مانند جمله «جاءنی القوم» در ایجاب یک سخن کامل است. چون قبل از «إِلَّا» سخن کامل شده است، مستثنی را در نفی به صورت منصوب میکند، همانطور که در ایجاب نیز منصوب خوانده میشود و نصب در مورد استثناء اصل است، به شرطی که سخن قبل از «إِلَّا» کامل باشد.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ این آیت در شأن عبد اللَّه بن زید بن عبد ربه الانصاری الخزرجی آمد، صاحب الأذان. او را بانگ نماز در خواب نموده بودند.
هوش مصنوعی: هر کس که از خدا و پیامبر اطاعت کند، این آیه درباره عبدالله بن زید بن عبد ربه انصاری خزرجی نازل شده است، کسی که مؤذن بود. او در خواب صدای اذان را شنیده بود.
بر رسول خدا (ص) آمد، گفت: یا رسول اللَّه ما را از تو بجز دیدار این جهانی نیست.
هوش مصنوعی: شخصی به خدمت پیامبر خدا (ص) رسید و گفت: ای پیامبر خدا، چیزی که آرزو داریم جز این دیدار دنیوی نیست.
و در کار مصطفی (ص) چنان فتنه بود که گفت: یا رسول اللَّه! بخدا که وقت بود که گرسنه باشم دست بطعام برم، تو در یاد من آیی، نتوانم که آن طعام خورم، آن را گذارم، و آیم بر تو، و در تو نگرم، آن گه بطعام خوردن باز روم، و همچنین گفت: در آشامیدن آب بوقت تشنگی، و در مباشرت اهل در وقت توقان نفس. گفتا: چون توام یاد آیی همه بگذارم، و فراموش کنم. آن گه گفت: فردا که ترا در درجه برترین فرود آرند در بهشت، ما ترا کی بینیم؟ این آیت بجواب وی فرو آمد، و مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لا یؤمن عبد حتّی اکون احبّ الیه من نفسه و أبویه و أهله و ولده و النّاس اجمعین».
هوش مصنوعی: در کار مصطفی (ص) فتنهای وجود داشت که شخصی گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم، زمانی بود که گرسنه میشدم و میخواستم غذایی بخورم، اما یاد تو به ذهنم میآمد و نمیتوانستم آن غذا را بخورم، بنابراین آن را کنار میگذاشتم و به تو میآمدم و به تو نگاه میکردم. سپس دوباره به غذا خوردن برمیگشتم. او همچنین در مورد نوشیدن آب در هنگام تشنگی و در کنار خانوادهاش در وقت نیاز گفت: وقتی تو به یادم میآیی، همه چیز را فراموش میکنم. سپس پرسید: فردا که تو را در بالاترین مقام در بهشت بنشانند، ما تو را کجا خواهیم دید؟ پاسخ این سوال در آیهای نازل شد و مصطفی (ص) فرمود: «به آن کس که جانم در دست اوست، هیچ بندهای ایمان نمیآورد تا من برای او عزیزتر از خود، پدر و مادر، خانواده و فرزندان و مردم همه باشم».
گویند آن روز که مصطفی (ص) از دنیای فانی بسرای باقی رحیل کرد، خبر به عبد اللَّه بن زید رسید. وی در باغ بود، هم بر جای گفت: اللّهمّ اعمنی فلا اری شیئا بعد حبیبی ابدا. بار خدایا! بعد از دوست خود نخواهم که چیزی بینم در دنیا، بینایی از من واستان این سخن بگفت: و هم بر جای نابینا گشت.
هوش مصنوعی: روزی که پیامبر اسلام (ص) از دنیا رفت، خبر این واقعه به عبدالله بن زید رسید. او در باغی بود و به محض شنیدن این خبر گفت: «بار خدایا! بعد از دوست عزیزم نمیخواهم چیزی را در این دنیا ببینم.» سپس ناگهان نابینا شد و دیگر نتوانست چیزی را ببیند.
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ یعنی فی الفرائض، وَ الرَّسُولَ یعنی فی السّنن. میگوید: هر که فرمان خدای برد، یعنی فرائض که فرموده است، و بر بنده واجب کرده بجای آرد، و از آن هیچ بنگذارد، و هر که فرمان رسول (ص) برد یعنی سنّتهایی که وی نهاده بپای دارد، و راه و سیرت وی رود، و خلق وی گیرد، و آنچه گفت و کرد و فرمود، بجان و دل قبول کند، فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ اینان که طاعت خدا و رسول دارند، فردا برستاخیز در بهشت با پیغامبران و با صدیقان و با شهیدان و با نیکان خواهد بود. چنان که پیوسته در دیدار ایشان، و در زیارت ایشان باشند، آنجا که ایشان را فرود آرند، اینان را نیز فرود آرند. صدّیق نامیست کسی را که راستگوی، راست ظنّ، راستکار، راست پیمان بود، که جز راست نگوید، و جز راست نرود، اگر چه در آن راستی وی را خطر عظیم بر وی آید. بعضی مفسّران گفتند: مِنَ النَّبِیِّینَ اینجا مصطفی (ص) است، وَ الصِّدِّیقِینَ ابو بکر صدّیق، وَ الشُّهَداءِ عمر، وَ الصَّالِحِینَ عثمان و علی. و گفتهاند: وَ الشُّهَداءِ عمر و عثمان و علی است، وَ الصَّالِحِینَ همه صحابه رسولاند رضی اللَّه عنهم.
هوش مصنوعی: هر کس که از فرمان خدا پیروی کند، یعنی آنچه که خدا واجب کرده و برای بندگانش مقرر نموده است، و هیچ چیز را از آن نادیده نگیرد، و همچنین هر کس که از دستور رسول خدا (ص) پیروی کند، یعنی سنتهایی که او گذاشته است را رعایت کند، و در راه و روش او گام بردارد و اخلاق او را عملی سازد و هر آنچه او گفت و انجام داد را با دل و جان قبول کند، چنین افرادی در روز قیامت در بهشت با پیامبران، صدیقین، شهیدان و نیکان خواهند بود. این افراد دائماً در دیدار و زیارت آنها خواهند بود و در مکانی که آن بزرگان قرار دارند، آنها نیز همراهشان خواهند بود. "صدیق" به کسی اطلاق میشود که راستگو و درست کردار است و هیچ سخنی جز راست نمیگوید و اگرچه ممکن است راستگوییاش خطراتی برای او به دنبال داشته باشد. برخی از مفسران اشاره کردهاند که در اینجا "النّبیّین" به رسول خدا (ص) اطلاق میشود، و "الصدّیقین" به ابو بکر صدیق اشاره دارد، و "الشّهدا" به عمر، و "الصالحین" به عثمان و علی. همچنین گفتهاند که "الشهاداء" شامل عمر، عثمان و علی میشود و "الصالحین" به تمام صحابه رسول خدا (ص) اشاره دارد.
وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً یعنی رفقاء، سمّی الصّاحب رفیقا لأنّ صاحبه یرتفق به، و یعتمد علیه، و سمّی مرفق الید مرفقا، لاعتماد الرّجل و اتّکائه علیه.
هوش مصنوعی: و خوب است که آنها رفیقانی باشند. رفقا به همین دلیل به دوستها گفته میشود که انسان به آنها اتکا و تکیه میکند. همچنین به قسمتهای مختلف بدن که انسان به آنها تکیه میکند، مرفق گفته میشود.
روی ابن عباس، قال: وقف رسول اللَّه (ص) یوما علی اصحاب الصّفّة، فرأی فقرهم و جهدهم و طیب قلوبهم، فقال: «ابشروا یا اصحاب الصّفة! فمن بقی منکم علی النّعت الّذی هو الیوم، راضیا بما فیه، فانّه من رفقایی یوم القیامة».
هوش مصنوعی: ابن عباس نقل میکند که روزی پیامبر خدا (ص) به اصحاب صفه نگاه کرد و فقر و سختیهای آنها و همچنین طهارت دلهایشان را مشاهده کرد. سپس فرمود: «خوشحالی کنید، ای اصحاب صفه! هر کسی از شما که به حالتی که امروز دارد راضی باشد، در روز قیامت از یاران من خواهد بود.»
و درین آیت دلالت روشن است در ثبوت خلافت ابو بکر صدیق، از بهر آنکه ربّ العزّة مرتبت صدّیقان فرا پس انبیاء داشت، تا معلوم شود که بهینه خلق انبیاءاند، که اللَّه فرا پیش داشت. پس صدّیقاناند که فرا پس آن داشت، و در پیغامبران رسول مطلق مصطفی (ص) است، و روا نباشد که در پیش وی کسی بود. همچنین در صدّیقان صدّیق مطلق ابو بکر است، و روا نباشد که در پیش وی کسی بود. ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ میگوید: این مرافقت، انبیاء و صدّیقان و شهیدان و صالحان که یافتند، بفضل اللَّه یافتند، نه بکردار خویش این ردّی روشن است بر معتزله که گفتند: بنده بعمل خویش بثواب آن جهانی میرسد، و ربّ العزّة معتقد ایشان باطل کرد، و منّت بر خلق نهاد بآنچه گفت: ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ، ثمّ قال: وَ کَفی بِاللَّهِ عَلِیماً، دانای پاکدان همهدان خدای است، دانایی که بوی هیچ چیز فرو نشود، اعمال بندگان همه میداند، و اسرار همگان میشناسد، و بآخرت همه را بثواب خویش رساند، و فضل خویش ایشان را کرامت کند.
هوش مصنوعی: در این آیه به وضوح نشان داده شده است که خلافت ابوبکر صدیق ثابت است، چرا که خداوند مقام صدّیقان را بعد از انبیاء قرار داده است. این نشان میدهد که بهترین مخلوق انبیاء هستند که خدا آنها را پیش از دیگران قرار داده و سپس صدّیقان در پس آنان قرار دارند. در میان رسولان، حضرت محمد (ص) به عنوان بهترین و برتر شناخته میشود و نباید کسی قبل از او باشد. به همین ترتیب، ابوبکر به عنوان صدّیق مطلق، نیز نمیتواند کسی را قبل از خود داشته باشد. این آیات به وضوح بیان میکند که مقامهای بالای انبیاء، صدّیقان، شهیدان و صالحان، همه به لطف خداوند به دست آمده است و نه به وسیله اعمال خودشان. این موضوع به طور خاص به رد اعتقاد معتزله اشاره دارد که میگویند انسان تنها به وسیله اعمال خود به ثواب میرسد. خداوند به وضوح آن اعتقاد را باطل کرده و بر همهی مخلوقات منت گذاشته است. او عالم بینظیر است و همه چیز را میداند و از اعمال بندگان آگاه است و در روز قیامت، همه را به پاداش میرساند و به آنها کرامت میبخشد.