گنجور

۱۱ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها خداوند مهربان، کریم راست‌دان، کارساز بندگان جلّ جلاله، و عظم شأنه، و عزّ سلطانه میفرماید درین آیت بندگان خود را باداء امانت، میگوید: امانتها بذمّت خویش باز رسانید بأهل خویش، یعنی در آن تصرّف مکنید، و از خیانت بپرهیزید، که بعد از ایمان و معرفت بنده را صفتی بزرگتر از امانت نیست، و بعد از کفر صفتی زشتتر از خیانت نیست. طاعت بنده از امانت رود، و معصیت از خیانت بود. خیانت مایه فساد است، و سر همه بی‌دولتی، و قاعده نافرمانی. و امانت رکن دین است، کمال توحید، و صفت پیغامبران و فریشتگان. ربّ العالمین در محکم تنزیل اندر وصف جبرئیل گفت: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ. جای دیگر گفت: مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ، و خبر داد از دختر شعیب که پدر را گفت در حق موسی کلیم: یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ، و اندر وصف یوسف صدیق گفت حکایت از ملک مصر: إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ.

و امانتها که کتاب و سنّت بدان ناطق است سه چیز است: یکی طاعت و دین که ربّ العالمین آن را امانت خواند، گفت: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ. دیگر زنان نزدیک مردان امانت‌اند، که مصطفی (ص) گفت: «اخذتموهن بأمانة اللَّه، و استحللتم فروجهنّ بکلمة اللَّه».

سدیگر مالی که نزدیک وی بنهی، یا سری که با وی بگویی، آن امانت است. ربّ العالمین گفت: فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ. مصطفی (ص) گفت: «ادّ الأمانة الی من ائتمنک»، و نیز گفت: «اذا حدّث الرّجل بحدیث فالتفت فهو امانته»، و گفت: «انّما تجالسون بالأمانة»

یعنی که نشستن شما با خلق خدای باید که بشرط امانت بود، هر چه شنوید در دل نگه‌دارید، و آنچه ناگفتنی بود باز مگویید. ربّ العالمین گوش آدمی گشاده آفرید، بی‌بند، اگر خواهد و گر نه گوش بشنود، و دل بداند، لا جرم او را در شنیدن و دانستن بدل مواخذت نیست، که بنده را در آن اختیار نیست. امّا چشم و زبان هر دو با بند آفرید است، تواند که نانگرستنی ننگرد، و ناگفتنی نگوید، و شرط امانت در دیدار و گفتار بجای آرد، و امانت اللَّه درین هر دو بگذارد. از اینجا گفت مصطفی (ص): «المجالس بالأمانة».

و اوّل چیزی که در آخر عهد اسلام از دین حنیفی بکاهد، و روی در حجاب بی‌نیازی کشد، امانت بود. رسول خدا گفت: «اوّل ما تفقدون من دینکم الأمانة، و آخر ما تفقدونه الصّلاة».

این شرح که دادیم از روی شرع ظاهر است، امّا از روی اشارت و بر مذاق جوانمردان طریقت، امانتها یکی اسلام است، در صدر بنده نهاده. دیگر ایمان در فؤاد بنده تعبیه کرده. سیوم معرفت در قلب نهاده. چهارم محبت در سر پنهان کرده. و هر یکی را ازین امانت خیانتی در آن گنجد. در صدر وسوسه گنجد، از جهت دیو، در فؤاد شبهت شود از جهت نفس، در قلب زیغ شود از جهت هوا، در سر فریشته شود، و دیدار فریشته در تعبیه سر خیانت است در امانت محبّت. جنید ازینجا گفت، چون او را از تعبیه سر پرسیدند، گفت: «سرّ بین اللَّه و بین العبد لا یعلمه ملک فیکتبه، و لا شیطان فیفسده، و لا هوی فیمیله». دست دیو از صدر کوتاه کن بذکر حق، که میگوید عزّ جلاله: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. دست نفس از فؤاد کوتاه کن بسلاح مجاهدت، که میگوید: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. دست هوا کوتاه کن از قلب بتسلیم، که گفت: آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا. دست فریشته کوتاه کن از سرّ بغیرت، که غیرت شرط دوستی است، چنان که مهر رکن دوستی است. گهی مهر پرده بردارد تا رهی در شادی و رامش آید، گهی غیرت پرده فرو گذارد تا رهی در خواهش آید. گهی مهر در بگشاید تا رهی بعیان مینازد. گهی غیرت در دربندد تا رهی در آرزوی عیان میزارد.

کسی کو را عیان باید، خبر پیشش محال آید
چو سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ اولوا الامر بر زبان علم سلطانان دنیااند، و بر زبان معرفت سلطانان دین، و سلطانان دین پیران طریقت‌اند که در هر عصری از ایشان یکی باشد، و او را «غوث» گویند.

یکی از بزرگان دین گفت: خضر (ع) را دیدم، و از وی پرسیدم که تو دوستان خدای را شناسی؟ جواب داد که: قومی معدود را شناسم. آن گه قصّه ایشان درگرفت، و گفت: چون رسول خدا (ص) از دنیا بیرون شد، زمین بخدای نالید که نیز بر من پیغامبری نرود تا بقیامت. اللَّه جلّ جلاله گفت که: من ازین امّت مردانی پدید آرم که دلهای ایشان بر دلهای انبیا بود. آن گه گفت سیصد کس از ایشان اولیااند، و چهل کس ابدال‌اند، و هفت کس اوتاداند، و پنج کس نقبااند، و سه کس مختارند، و یکی غوث است. چون غوث از دنیا بیرون رود یکی را از آن سه بمرتبت وی برسانند، و بجای وی بنشانند، و یکی را از پنج با سه آرند، و یکی را از هفت با پنج آرند، و یکی را از چهل با هفت آرند، و یکی را از سیصد با چهل آرند، و یکی را از جمله اهل زمین با سیصد آرند. و شرح این در خبر مصطفی (ص) است، بروایت عبد اللَّه مسعود، قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ للَّه فی الأرض ثلاثمائة، قلوبهم علی قلب آدم، و للَّه فی الخلق اربعون، قلوبهم علی قلب موسی، و للَّه فی الخلق سبعة، قلوبهم علی قلب ابراهیم، و للَّه فی الخلق خمسة، قلوبهم علی قلب جبرئیل، و للَّه فی الخلق ثلاثة، قلوبهم علی قلب میکائیل، و للَّه فی الخلق واحد، قلبه علی قلب اسرافیل. فاذا مات الواحد، ابدل اللَّه مکانه من الثلاثة، و اذا مات من الثلاثة ابدل اللَّه مکانه من الخمسة، و اذا مات من الخمسة ابدل اللَّه مکانه من السّبعة، و اذا مات من السّبعة ابدل اللَّه مکانه من الأربعین و اذا مات من الأربعین ابدل اللَّه مکانه من الثّلاثمائة، و اذا مات من الثّلاثمائة ابدل اللَّه مکانه من العامّة. فبهم یحیی و یمیت و یمطر و ینبت و یدفع البلاء».

قیل لعبد اللَّه بن مسعود: کیف بهم یحیی و یمیت؟ قال: لأنّهم یسألون اللَّه اکثار الأمم فیکثرون، و یدعون علی الجبابرة فیقصمون، و یستسقون فیسقون، و یسألون فتنبت لهم الأرض، و یدعون فیدفع بهم انواع البلاء. اولوا الامر اینان‌اند که ملوک دنیا و آخرت بحقیقت ایشان‌اند. مصطفی (ص) ایشان را گفت: «ملوک تحت اطمار».

ابو العباس قصاب رحمة اللَّه علیه از دنیا بیرون میرفت، پیش از آن بده روز خادم را گفت: رو به خرقان شو. مردی است آنجا مخمول الذّکر، مجهول العین، او را بو الحسن خرقانی گویند. سلام ما باو رسان، و با او بگو که: این طبل و علم باذن اللَّه تعالی و فرمان او بحضرت تو فرستادم، و اهل زمین را بتو سپردم، و من رفتم.

فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ الی اللَّه اشارت فرا کتاب خدا است، و الرّسول اشارت فرا سنّت مصطفی (ص). این دو چیز است که دین را عماد است، و اصل اعتقاد است، و ربّ العالمین هر دو در آن آیت جمع کرده: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ. حقیقت دین آنست که کتاب و سنّت قانون گیری، و خدای را بدان بندگی کنی، و صواب دید خرد خویش را سخره آن کنی، و پس رو آن سازی. آن دین که جبرئیل بآن آمد، و مصطفی (ص) با آن خواند، و بهشت بآن یافتند، و ناجیان بآن رستند، کتاب و سنّت است. آن کار که اللَّه بدان راضی، و بنده بدان پیروز، و گیتی بدان روشن، اتّباع کتاب و سنّت است. اهل سنّت و جماعت راهبران‌اند میان کتاب و سنّت، ایمان ایشان سمعی، و دین ایشان نقلی، نادریافته پذیرفته و استوار گرفته، و آن را گردن نهاده، و از راه اندیشه و تفکّر و بحث و تکلّف برخاسته. و به قال عمر بن الخطاب: «نهینا عن التّکلّف». اهل تأویل که معنیها جستند، و ادراک حقیقتها پیوستند، و دانسته اللَّه در فرموده و کرده وی خواستند که بدانند و دریابند، و کوشیدند که بدان رسند، فروماندند و نتوانستند، چنان که اللَّه گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ. جایی دیگر گفت: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ. چون راه نیافتند بدریافت آن، و واقف نگشتند در حرای آن، و نتاوست عقل ایشان فا غایت و غور آن، گفتند: این خود دروغی است از دروغ پیشیان. آن را محال نام کردند، و عقل کوتاه خویش ور آن حجت گرفتند، و اصل متّهم کردند، تا کار بریشان شوریده گشت، و راه کژ، و دل تاریک. امّا دوستان خدا و اهل سنّت که چراغ داعی حق ایشان را در پیش است، ار چه درنیافتند، بنور هدی بپذیرفتند، و بسکینه ایمان بپسندیدند، و بقوّت اخلاص بیارامیدند، و آن را دین دانستند، و تهمت از سوی خود نهادند، و عقل را عاجز دیدند. اینان‌اند که قرآن، حجّت ایشان، و سنّت محجّت ایشان، و تسلیم طریقت ایشان، نادریافته پذیرفتن دین و ملّت ایشان، نور معرفت چراغ ایشان، کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ داغ ایشان، عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‌ بجان قبول کرده ایشان، وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ اعتقاد گرفته ایشان، وَ جاءَ رَبُّکَ حقیقت شناخته و پذیرفته ایشان، یُنَزِّلَ اللَّهُ معهد ایشان، لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ مفخر ایشان، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ معتقد ایشان، ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ منتظر ایشان، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ خلعت ایشان، آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا برهان ایشان. دوستان خدااند و حزب حق ایشان، أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.

۱۱ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها سبب نزول این آیت آن بود که عباس بن عبد المطلب عمّ رسول خدا صاحب سقایه زمزم بود، میراث برده از پدر عبد المطلب. چون روز فتح مکه بود رسول خدا (ص) بر منبر خطبه فتح میکرد. عباس وی را گفت: یا رسول اللَّه باید که تو سدانت، یعنی خدمت و کلید داری کعبه با سقایه زمزم ما را بهم کنی. رسول خدا عثمان طلحه حجبی را بخواند، و کلید از وی خواست. عثمان شد، و کلید از مادر بستد، و برسول خدا داد. رسول خدا (ص) قصد کرد که کلید فرا عباس دهد، جبرئیل آمد و آیت آورد: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها. رسول خدا (ص) عثمان طلحه را برخواند، و کلید بوی باز داد، و گفت: «هاک خالدة تالدة لا ینزعها منکم الّا ظالم».۱۲ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ نفرستادیم هیچ فرستاده‌ای را إِلَّا لِیُطاعَ مگر آن را که تا فرمان برند وی را، بِإِذْنِ اللَّهِ بفرمان خدای، وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ و اگر ایشان که بر تن خود ستم کنندید، جاؤُکَ آیندید بتو، فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ و آمرزش خواهندید از خدا، وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ، و آمرزش خواهید ایشان را رسول او، لَوَجَدُوا اللَّهَ یافتندید خدای را بر حقیقت، تَوَّاباً رَحِیماً (۶۴) توبه پذیری مهربان.

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها خداوند مهربان، کریم راست‌دان، کارساز بندگان جلّ جلاله، و عظم شأنه، و عزّ سلطانه میفرماید درین آیت بندگان خود را باداء امانت، میگوید: امانتها بذمّت خویش باز رسانید بأهل خویش، یعنی در آن تصرّف مکنید، و از خیانت بپرهیزید، که بعد از ایمان و معرفت بنده را صفتی بزرگتر از امانت نیست، و بعد از کفر صفتی زشتتر از خیانت نیست. طاعت بنده از امانت رود، و معصیت از خیانت بود. خیانت مایه فساد است، و سر همه بی‌دولتی، و قاعده نافرمانی. و امانت رکن دین است، کمال توحید، و صفت پیغامبران و فریشتگان. ربّ العالمین در محکم تنزیل اندر وصف جبرئیل گفت: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ. جای دیگر گفت: مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ، و خبر داد از دختر شعیب که پدر را گفت در حق موسی کلیم: یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ، و اندر وصف یوسف صدیق گفت حکایت از ملک مصر: إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ.
هوش مصنوعی: خداوند مهربان در این آیه به بندگان خود دستور می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبانشان بازگردانند. این به معنای آن است که در امانت‌داری کوتاهی نکنند و از خیانت اجتناب نمایند. بعد از ایمان، هیچ صفتی برای یک بنده بزرگ‌تر از امانت‌داری نیست و پس از کفر، خیانت بدترین صفت است. اطاعت بندگان از امانت ناشی می‌شود و خیانت نشانه معصیت است. خیانت به فساد می‌انجامد و ریشه بسیاری از مشکلات و نافرمانی‌هاست. از سوی دیگر، امانت پایه‌گذار دین و نماد کمال توحید و صفات پیامبران و فرشتگان است. خداوند در قرآن از جبرئیل به عنوان روح امانت‌دار یاد کرده و درباره دختر شعیب می‌گوید که او درباره موسی می‌گوید: «بهترین کسی که می‌توانی استخدام کنی، فردی قدرتمند و امانت‌دار است». همچنین درباره یوسف گفته شده که او در مصر فردی معتبر و امانت‌دار بوده است.
و امانتها که کتاب و سنّت بدان ناطق است سه چیز است: یکی طاعت و دین که ربّ العالمین آن را امانت خواند، گفت: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ. دیگر زنان نزدیک مردان امانت‌اند، که مصطفی (ص) گفت: «اخذتموهن بأمانة اللَّه، و استحللتم فروجهنّ بکلمة اللَّه».
هوش مصنوعی: امانت‌ها به سه دسته تقسیم می‌شوند که در کتاب و سنت به آن‌ها اشاره شده است: اول، اطاعت و دین که خداوند مولا آن را به عنوان امانت نامیده و فرموده است: «ما امانت را به آنها عرضه کردیم». دوم، زنان در نزد مردان به عنوان امانت شناخته می‌شوند؛ به طوری که پیامبر (ص) فرمودند: «شما آنان را به امانت خداوند گرفتید و راضی شدن به روابط زناشویی با کلمه خدا صورت گرفته است».
سدیگر مالی که نزدیک وی بنهی، یا سری که با وی بگویی، آن امانت است. ربّ العالمین گفت: فَلْیُؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ. مصطفی (ص) گفت: «ادّ الأمانة الی من ائتمنک»، و نیز گفت: «اذا حدّث الرّجل بحدیث فالتفت فهو امانته»، و گفت: «انّما تجالسون بالأمانة»
هوش مصنوعی: هر چیزی که به شما سپرده شده باشد، مانند مالی که نزدیک شما است یا سرّی که با شما در میان گذاشته شده، امانت محسوب می‌شود. خداوند در قرآن فرموده است که هر کس به او امانت داده شده، باید آن را به صاحبش برگرداند. همچنین پیامبر اسلام (ص) تأکید کرده‌اند که امانت را به کسی که به شما امانت داده است، برگردانید. ایشان اضافه کرده‌اند که اگر کسی با شما صحبت کند و شما حواستان پرت شود، آن گفت‌وگو هم امانت است. در نهایت، ایشان اشاره کرده‌اند که معاشرت شما با افراد به امانت‌داری شما بستگی دارد.
یعنی که نشستن شما با خلق خدای باید که بشرط امانت بود، هر چه شنوید در دل نگه‌دارید، و آنچه ناگفتنی بود باز مگویید. ربّ العالمین گوش آدمی گشاده آفرید، بی‌بند، اگر خواهد و گر نه گوش بشنود، و دل بداند، لا جرم او را در شنیدن و دانستن بدل مواخذت نیست، که بنده را در آن اختیار نیست. امّا چشم و زبان هر دو با بند آفرید است، تواند که نانگرستنی ننگرد، و ناگفتنی نگوید، و شرط امانت در دیدار و گفتار بجای آرد، و امانت اللَّه درین هر دو بگذارد. از اینجا گفت مصطفی (ص): «المجالس بالأمانة».
هوش مصنوعی: به این معنی است که وقتی شما در کنار خداوند نشسته‌اید، باید با احتیاط و امانت‌داری رفتار کنید. هر چیزی را که می‌شنوید در دل نگه دارید و آنچه که نباید گفته شود را بیان نکنید. خداوند گوش انسان را به گونه‌ای آفریده که آزاد و بدون قید و بند است؛ اگر بخواهد می‌شنود و دلش می‌فهمد. بنابراین، در مورد شنیدن و دانستن، انسان مورد مؤاخذه قرار نمی‌گیرد چون در این زمینه اختیاری ندارد. اما چشم و زبان انسان محدود هستند و می‌توانند از نگاه کردن به چیزهایی که نباید، پرهیز کنند و از گفتن مواردی که نباید گفت، اجتناب کنند. این نکته به ما یادآوری می‌کند که امانت‌داری در دیدن و گفتن بسیار مهم است و این امانت الهی باید با دقت رعایت شود. به همین دلیل پیامبر (ص) فرمودند: «مجالس امانت دارند».
و اوّل چیزی که در آخر عهد اسلام از دین حنیفی بکاهد، و روی در حجاب بی‌نیازی کشد، امانت بود. رسول خدا گفت: «اوّل ما تفقدون من دینکم الأمانة، و آخر ما تفقدونه الصّلاة».
هوش مصنوعی: اولین چیزی که در آخر دوران اسلام از دین حنیفی նվազ پیدا می‌کند، امانت است. پیامبر اسلام فرمود: «اولین چیزی که از دین شما کاسته می‌شود، امانت است و آخرین چیزی که از شما گرفته می‌شود، نماز است».
این شرح که دادیم از روی شرع ظاهر است، امّا از روی اشارت و بر مذاق جوانمردان طریقت، امانتها یکی اسلام است، در صدر بنده نهاده. دیگر ایمان در فؤاد بنده تعبیه کرده. سیوم معرفت در قلب نهاده. چهارم محبت در سر پنهان کرده. و هر یکی را ازین امانت خیانتی در آن گنجد. در صدر وسوسه گنجد، از جهت دیو، در فؤاد شبهت شود از جهت نفس، در قلب زیغ شود از جهت هوا، در سر فریشته شود، و دیدار فریشته در تعبیه سر خیانت است در امانت محبّت. جنید ازینجا گفت، چون او را از تعبیه سر پرسیدند، گفت: «سرّ بین اللَّه و بین العبد لا یعلمه ملک فیکتبه، و لا شیطان فیفسده، و لا هوی فیمیله». دست دیو از صدر کوتاه کن بذکر حق، که میگوید عزّ جلاله: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. دست نفس از فؤاد کوتاه کن بسلاح مجاهدت، که میگوید: وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. دست هوا کوتاه کن از قلب بتسلیم، که گفت: آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا. دست فریشته کوتاه کن از سرّ بغیرت، که غیرت شرط دوستی است، چنان که مهر رکن دوستی است. گهی مهر پرده بردارد تا رهی در شادی و رامش آید، گهی غیرت پرده فرو گذارد تا رهی در خواهش آید. گهی مهر در بگشاید تا رهی بعیان مینازد. گهی غیرت در دربندد تا رهی در آرزوی عیان میزارد.
هوش مصنوعی: این توضیحاتی که ارائه شده، از نظر شرعی مشخص است، اما در سطح اشاره و بر اساس دیدگاه اهل طریقت، امانت‌ها یکی تنها اسلام است که بر دوش بنده قرار داده شده است. در قدم اول، ایمان در دل بنده قرار گرفته، سپس معرفت در قلب او نهادینه شده، و بعد محبت در سر او مستور گشته است. هر یک از این امانت‌ها می‌تواند در معرض خیانت قرار گیرد: وسوسه می‌تواند از سوی دیو بر صدر (سر) بنده وارد شود، شبهه‌ها می‌تواند از جان او برآید، انحرافات ممکن است از سمت هوی در قلب او پدید آید، و فریسته می‌تواند در مخفیگاه عقل او حاضر شود. جنید در این مورد گفت که وقتی از او درباره سرّ می‌پرسند، پاسخ می‌دهد: «سرّ بین خدا و بنده است، که نه فرشتگان آن را می‌دانند تا ثبت کنند، و نه شیطان توانایی خراب کردن آن را دارد، و نه هوی می‌تواند آن را منحرف کند». برای حفظ این امانت‌ها باید از یاد خدا کمک بگیریم و با ذکر او، وسوسه‌های شیطانی را از صدر دور کنیم. بنده باید با مجاهدت نفس خود را کنترل کند، چون خداوند وعده داده که اگر در راه او تلاش کنیم، ما را به راه‌های خود هدایت خواهد کرد. همچنین، باید با تسلیم در برابر خدا، هوی و هوس را از قلب دور کنیم. غیرت نیز در نگهداری سرّ محبت ضروری است، چرا که غیرت شرط دوستی است. گاهی محبت پرده‌ها را کنار می‌زند تا انسان را به فرح و شادی رهنمون شود و گاهی غیرت آن پرده‌ها را می‌کشاند تا از خواسته‌ها دور بماند. محبت و غیرت هر دو نقشی کلیدی در روابط عاطفی و معنوی دارند.
کسی کو را عیان باید، خبر پیشش محال آید
چو سازد با عیان خلوت، کجا دل در خبر آید
هوش مصنوعی: اگر کسی حقیقتی را به وضوح ببیند، نمی‌تواند به اخبار و اطلاعاتی که از راه‌های دیگر به او می‌رسد اعتماد کند. زمانی که او با حقیقت در تنهایی و خلوت باشد، دلش نمی‌تواند به اخبار غیر مستقیم گرایش پیدا کند.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ اولوا الامر بر زبان علم سلطانان دنیااند، و بر زبان معرفت سلطانان دین، و سلطانان دین پیران طریقت‌اند که در هر عصری از ایشان یکی باشد، و او را «غوث» گویند.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید و همچنین از کسانی که در میان شما دارای قدرت و مقام هستند، اطاعت کنید. کسانی که دارای مقام و قدرت هستند، به زبان علم و معرفت، به نوعی سلطنت بر دنیا و دین می‌رسند. در هر دوره، یک نفر از آنها وجود دارد که به عنوان «غوث» شناخته می‌شود و نقش رهبری در امور دینی را بر عهده دارد.
یکی از بزرگان دین گفت: خضر (ع) را دیدم، و از وی پرسیدم که تو دوستان خدای را شناسی؟ جواب داد که: قومی معدود را شناسم. آن گه قصّه ایشان درگرفت، و گفت: چون رسول خدا (ص) از دنیا بیرون شد، زمین بخدای نالید که نیز بر من پیغامبری نرود تا بقیامت. اللَّه جلّ جلاله گفت که: من ازین امّت مردانی پدید آرم که دلهای ایشان بر دلهای انبیا بود. آن گه گفت سیصد کس از ایشان اولیااند، و چهل کس ابدال‌اند، و هفت کس اوتاداند، و پنج کس نقبااند، و سه کس مختارند، و یکی غوث است. چون غوث از دنیا بیرون رود یکی را از آن سه بمرتبت وی برسانند، و بجای وی بنشانند، و یکی را از پنج با سه آرند، و یکی را از هفت با پنج آرند، و یکی را از چهل با هفت آرند، و یکی را از سیصد با چهل آرند، و یکی را از جمله اهل زمین با سیصد آرند. و شرح این در خبر مصطفی (ص) است، بروایت عبد اللَّه مسعود، قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ للَّه فی الأرض ثلاثمائة، قلوبهم علی قلب آدم، و للَّه فی الخلق اربعون، قلوبهم علی قلب موسی، و للَّه فی الخلق سبعة، قلوبهم علی قلب ابراهیم، و للَّه فی الخلق خمسة، قلوبهم علی قلب جبرئیل، و للَّه فی الخلق ثلاثة، قلوبهم علی قلب میکائیل، و للَّه فی الخلق واحد، قلبه علی قلب اسرافیل. فاذا مات الواحد، ابدل اللَّه مکانه من الثلاثة، و اذا مات من الثلاثة ابدل اللَّه مکانه من الخمسة، و اذا مات من الخمسة ابدل اللَّه مکانه من السّبعة، و اذا مات من السّبعة ابدل اللَّه مکانه من الأربعین و اذا مات من الأربعین ابدل اللَّه مکانه من الثّلاثمائة، و اذا مات من الثّلاثمائة ابدل اللَّه مکانه من العامّة. فبهم یحیی و یمیت و یمطر و ینبت و یدفع البلاء».
هوش مصنوعی: یکی از بزرگان دین، از خضر (ع) پرسید که آیا دوستان خدا را می‌شناسید؟ خضر پاسخ داد که گروه کمی را می‌شناسد. سپس قصه‌ای را روایت کرد و گفت که بعد از وفات پیامبر (ص)، زمین از خدا شکایت کرد که دیگر پیامبری نخواهد بود تا روز قیامت. خداوند فرمود که از این امت مردانی را خلق خواهد کرد که دل‌هایشان شبیه دل‌های انبیا است. او گفت که سیصد نفر از این افراد، اولیا هستند، چهل نفر به عنوان ابدال، هفت نفر به عنوان اوتاد، پنج نفر به عنوان نقبا، سه نفر مختار و یکی به عنوان غوث وجود دارد. زمانی که غوث از دنیا برود، یکی از آن سه نفر به جای او قرار داده می‌شود، و به همین ترتیب دیگر مقامات نیز با مرگ خود به افرادی دیگر منتقل می‌شوند. در ادامه، به نقل قولی از پیامبر (ص) اشاره شد که در آن، تعداد و ویژگی‌های این افراد در میان خلق خدا ذکر شده است. پیامبر فرمود که این افراد مسئولیت‌های بزرگی دارند و وجود آنها باعث حیات و برکت زمین است.
قیل لعبد اللَّه بن مسعود: کیف بهم یحیی و یمیت؟ قال: لأنّهم یسألون اللَّه اکثار الأمم فیکثرون، و یدعون علی الجبابرة فیقصمون، و یستسقون فیسقون، و یسألون فتنبت لهم الأرض، و یدعون فیدفع بهم انواع البلاء. اولوا الامر اینان‌اند که ملوک دنیا و آخرت بحقیقت ایشان‌اند. مصطفی (ص) ایشان را گفت: «ملوک تحت اطمار».
هوش مصنوعی: عبدالله بن مسعود در پاسخ به این سوال که چگونه این افراد زنده و مرده می‌شوند، گفت: چون آنها از خدا بیشترین درخواست را دارند و به همین خاطر بسیار می‌شوند، بر ستمگران دعا می‌کنند و خداوند آنها را می‌شکند، طلب باران می‌کنند و باران می‌بارد، از خدا درخواست می‌کنند و زمین برایشان محصول می‌دهد، و دعا می‌کنند و خداوند بلاهای مختلف را از آنها دور می‌سازد. آنها کسانی هستند که صاحب قدرت و اختیارند و در واقع پادشاهان دنیا و آخرت به شمار می‌روند. پیامبر (ص) نیز به آنها گفته بود: «پادشاهانی که زیر پوشش‌ها هستند».
ابو العباس قصاب رحمة اللَّه علیه از دنیا بیرون میرفت، پیش از آن بده روز خادم را گفت: رو به خرقان شو. مردی است آنجا مخمول الذّکر، مجهول العین، او را بو الحسن خرقانی گویند. سلام ما باو رسان، و با او بگو که: این طبل و علم باذن اللَّه تعالی و فرمان او بحضرت تو فرستادم، و اهل زمین را بتو سپردم، و من رفتم.
هوش مصنوعی: ابو العباس قصاب، رحمت خدا بر او، در حال وفات بود. پیش از اینکه جان بسپرد به خادمی که در کنارش بود، گفت: به خرقان برو. مردی آنجا هست که کمتر شناخته شده و نامش بوالحسن خرقانی است. سلام ما را به او برسان و بگو که: این طبل و علم را با اجازه و فرمان خداوند، به حضور تو فرستادم و اهل زمین را به تو سپردم و اکنون من می‌روم.
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ الی اللَّه اشارت فرا کتاب خدا است، و الرّسول اشارت فرا سنّت مصطفی (ص). این دو چیز است که دین را عماد است، و اصل اعتقاد است، و ربّ العالمین هر دو در آن آیت جمع کرده: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ. حقیقت دین آنست که کتاب و سنّت قانون گیری، و خدای را بدان بندگی کنی، و صواب دید خرد خویش را سخره آن کنی، و پس رو آن سازی. آن دین که جبرئیل بآن آمد، و مصطفی (ص) با آن خواند، و بهشت بآن یافتند، و ناجیان بآن رستند، کتاب و سنّت است. آن کار که اللَّه بدان راضی، و بنده بدان پیروز، و گیتی بدان روشن، اتّباع کتاب و سنّت است. اهل سنّت و جماعت راهبران‌اند میان کتاب و سنّت، ایمان ایشان سمعی، و دین ایشان نقلی، نادریافته پذیرفته و استوار گرفته، و آن را گردن نهاده، و از راه اندیشه و تفکّر و بحث و تکلّف برخاسته. و به قال عمر بن الخطاب: «نهینا عن التّکلّف». اهل تأویل که معنیها جستند، و ادراک حقیقتها پیوستند، و دانسته اللَّه در فرموده و کرده وی خواستند که بدانند و دریابند، و کوشیدند که بدان رسند، فروماندند و نتوانستند، چنان که اللَّه گفت: بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ. جایی دیگر گفت: وَ إِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هذا إِفْکٌ قَدِیمٌ. چون راه نیافتند بدریافت آن، و واقف نگشتند در حرای آن، و نتاوست عقل ایشان فا غایت و غور آن، گفتند: این خود دروغی است از دروغ پیشیان. آن را محال نام کردند، و عقل کوتاه خویش ور آن حجت گرفتند، و اصل متّهم کردند، تا کار بریشان شوریده گشت، و راه کژ، و دل تاریک. امّا دوستان خدا و اهل سنّت که چراغ داعی حق ایشان را در پیش است، ار چه درنیافتند، بنور هدی بپذیرفتند، و بسکینه ایمان بپسندیدند، و بقوّت اخلاص بیارامیدند، و آن را دین دانستند، و تهمت از سوی خود نهادند، و عقل را عاجز دیدند. اینان‌اند که قرآن، حجّت ایشان، و سنّت محجّت ایشان، و تسلیم طریقت ایشان، نادریافته پذیرفتن دین و ملّت ایشان، نور معرفت چراغ ایشان، کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ داغ ایشان، عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی‌ بجان قبول کرده ایشان، وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ اعتقاد گرفته ایشان، وَ جاءَ رَبُّکَ حقیقت شناخته و پذیرفته ایشان، یُنَزِّلَ اللَّهُ معهد ایشان، لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ مفخر ایشان، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌ معتقد ایشان، ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ منتظر ایشان، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ خلعت ایشان، آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا برهان ایشان. دوستان خدااند و حزب حق ایشان، أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
هوش مصنوعی: اگر شما در موضوعی دچار اختلاف شدید، آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید. خداوند در قرآن و پیامبر در سنت خود به این موضوع اشاره کرده‌اند. این دو، پایه‌های دین و بنیاد اعتقاد ما هستند. خداوند در آیه‌ای می‌فرماید که ما وحی را نازل کردیم تا تو آن را برای مردم توضیح دهی. اساس دین، تبعیت از قرآن و سنت است و باید انسان با آنها بندگی کند و عقل خود را در راستای این اصول قرار دهد. آن دین که فرشتۀ جبرئیل به آن آمد و پیامبر با آن دعوت کرد، دینی است که بهشت و رستگاری با پیروی از آن حاصل می‌شود. کارهایی که خداوند از آن راضی است و بنده با آن موفق می‌شود، تبعیت از کتاب و سنت است. اهل سنت و جماعت، رهبران این دو منبع هستند و ایمان آن‌ها به صورت نقلی است. آنها مطالب را پذیرفته و درک نکرده به استواری نگاه داشته‌اند. برعکس، افرادی که به تأویل و تفسیر معانی پرداخته‌اند، نتوانسته‌اند به حقیقت برسند و به نادرستی متهم کردند زیرا عقلشان قادر به درک عمیق آن نبود. در حالی که دوستان خدا و اهل سنت که چراغ راهنمایشان حق است، با ایمان و اطمینان به دین خود پایبندند و تهمت‌ها را از خود دور کرده‌اند. این افراد، قرآن و سنت را اساس حجت خود می‌دانند و به نصایح آن عمل می‌کنند. ایمان و اعتقاد واقعی آنها به خدا و آیاتش موجب شده است تا به مقامات عالی در دین دست یابند و در روز قیامت، در نزد خداوند سربلند باشند. آنها حزب خدا هستند و در نهایت، این حزب فقط مفلح خواهد بود.