گنجور

۱۱ - النوبة الثانیة

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها سبب نزول این آیت آن بود که عباس بن عبد المطلب عمّ رسول خدا صاحب سقایه زمزم بود، میراث برده از پدر عبد المطلب. چون روز فتح مکه بود رسول خدا (ص) بر منبر خطبه فتح میکرد. عباس وی را گفت: یا رسول اللَّه باید که تو سدانت، یعنی خدمت و کلید داری کعبه با سقایه زمزم ما را بهم کنی. رسول خدا عثمان طلحه حجبی را بخواند، و کلید از وی خواست. عثمان شد، و کلید از مادر بستد، و برسول خدا داد. رسول خدا (ص) قصد کرد که کلید فرا عباس دهد، جبرئیل آمد و آیت آورد: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها. رسول خدا (ص) عثمان طلحه را برخواند، و کلید بوی باز داد، و گفت: «هاک خالدة تالدة لا ینزعها منکم الّا ظالم».

پس عثمان هجرت کرد، و کلید ببرادر خود سپرد، اکنون در دست فرزندان وی است. و این آیت علی الخصوص در شأن ایشان فرو آمد، امّا حکم آن عام است که همه مسلمانان را باداء امانت میفرماید. و فی ذلک‌

یقول النّبیّ (ص): «ادّ الأمانة الی من ائتمنک، و لا تخن من خانک».

اداء نام باز دادن چیزی است با کسی، امانتی یا افامی، و تأدیت مصدر است بحقیقت، و اداء اسم است نه مصدر، امّا آن را بجای مصدر نهند، و ادا یأدو، اذا ختل، یقال: ادوت للصّید، اذا ختلته لتصیده، و أدی السّقاء یأدی، اذا امکن من مخضه.

وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ کان من العدل انّ اللَّه عزّ و جلّ دفع السّقایة الی العباس بن عبد المطلب، و الحجابة الی عثمان بن طلحة، لأنّهما کانا اهلهما فی الجاهلیّة.

إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ نعمّا بکسر نون و عین، قراءت مکی و ورش و حفص و یعقوب است، و نعما بکسر نون و اسکان عین، قراءت ابو عمرو و قالون و اسماعیل و ابو بکر است. باقی بفتح نون و کسر عین خوانند، و در تشدید میم هیچ خلاف نیست، و معنی همه یکسانست، و «ما» اینجا نکره است بمعنی شی‌ء، و در موضع نصب است، و این را نصب علی التفسیر گویند، المعنی نعم شیئا هی! و اگر خواهی ماء صلت نهی، یعنی فنعم هی. میگوید: نیکا چیزی که اللَّه شما را بآن پند میدهد، و بر راه میدارد، و آن قرآن است کلام خداوند عزّ و جلّ.

إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً لمقالتکم فی الأمانة و الحکم، بَصِیراً بما تعملون فیهما.

و صحّ فی الخبر أنّ ابا هریرة کان یقرأ هذه الآیة، فوضع ابهامه علی أذنه، و الّتی تلیها علی عینیه، و قال: هکذا سمعت رسول اللَّه (ص) یقرءوها، و یضع اصبعیه علیهما. و فی هذه الخبر اثبات السّمع و البصر للَّه عزّ و جلّ علی ما لا یخفی علی احد.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ این آیت در شأن خالد ولید فرو آمد که رسول خدا (ص) او را بر لشکری امیر کرد، و ایشان را بقبیله‌ای از قبائل عرب فرستاد، و در آن لشکر عمار یاسر بود، چون نزدیک آن قبیله رسیدند، ایشان خبر بداشتند، و همه بگریختند، مگر یک مرد که برخاست، و بلشکرگاه خالد آمد، بر عمار یاسر رسید، گفت: یا ابا الیقظان خبر رسیدن شما بقوم رسید، یکسر بگریختند، من ماندم از ایشان که نگریختم، و مسلمان شدم، اگر مرا ازین اسلام نفع و أمن خواهد بود تا بر جای باشم؟ و الّا تا من نیز چون دیگران بگریزم؟ عمار او را امان داد، و در حمایت خویش گرفت.

دیگر روز بامداد که مسلمانان آنجا رسیدند، خالد بفرمود تا غارت کردند، و آن مرد را نیز بگرفتند که امان از عمار یافته بود، و مال از وی بستدند. عمار گفت: دست ازین مرد بازدارید که وی مسلمانست، و من او را امن کرده‌ام. خالد خشم گرفت، گفت: امیر من باشم تو چرا امان میدهی؟ عمار وی را جواب درشت داد، و خالد نیز درشت گفت. پس چون به مدینه بازگشتند، و قصّه با مصطفی (ص) بگفتند، رسول خدا امان عمار را اجازت داد، امّا وی را گفت که: بی‌دستوری امیر دیگر باره نگر تا امان ندهی. خالد گفت: یا نبیّ اللَّه سبّنی هذا العبد الأجدع، و کان عمار مولی لهشام بن المغیرة. و خالد بحضرت مصطفی (ص) عمار را سبّ کرد، و بسخن برنجانید. رسول گفت: «یا خالد لا تسبّ عمارا فمن سبّ عمارا، سبّه اللَّه، و من ابغض عمارا ابغضه اللَّه».

عمار برخاست تا برود، رسول خدا گفت: الی خالد! عذری از وی بخواه، و دل وی بدست آر. خالد فرا پیش رفت، و از وی عذر خواست.

عمار چون اعراضی میکرد آن گه هم راضی شد از وی. پس ربّ العالمین آیت فرستاد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ای شما که مؤمنان‌اید، فرمان خدا و رسول و اولی الأمر بجای آرید. اولی الامر خالد ولید است، که رسول خدا او را بر لشکر اسلام امیر کرده بود. میگوید امیران را و والیان را طاعت دار باشید. مصطفی (ص) گفت: «من اطاعنی فقد أطاع اللَّه و من عصانی فقد عصی اللَّه، و من یطع الأمیر فقد أطاعنی، و من یعص الأمیر فقد عصانی»، وقال (ص): لمعاذ: «یا معاذ! اطع کلّ امیر، و صلّ خلف کلّ امام».

و روی: «اسمعوا لهم، و اطیعوا فی کلّ ما وافق الحقّ، و صلّوا وراءهم، فان احسنوا فلکم و لهم، و ان اساؤا فلکم و علیهم».

و گفته‌اند: اولوا الأمر ابو بکر و عمراند. و گفته‌اند: خلفاء راشدین‌اند: ابو بکر و عمر و عثمان و علی. و گفته‌اند: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» اینان همه اولوا الامرند.

و روی أنّ النّبیّ (ص) لمّا بنی المسجد جاء ابو بکر بحجر فوضعه، ثم جاء عمر بحجر فوضعه، ثمّ جاء عثمان بحجر فوضعه، فقال: «هؤلاء ولاة الأمر من بعدی».

و گفته‌اند: اولوا الأمر درین آیت دو گروه‌اند: سلطانان دادگراند بحق فرمای، واجب است بر مسلمانان که ایشان را گردن نهند، و بزرگ دارند، و با دشمنان ایشان موافقت نسازند، و خیانت با ایشان روا ندارند، و اگر بیدادگر باشند آشکارا بر ایشان بیرون نیایند، و دست از طاعت ایشان بیرون نکشند، و دعاء بد بر ایشان نکنند، و ایشان را از اللَّه توبت خواهند، و با ایشان غزا کنند، و حجّ و نماز آدینه. و در خبر است که بعد از شرک هیچ گناه صعب‌تر از بیرون آمدن بر سلطان نیست.

گروه دیگر علماء اهل سنّت‌اند و فقهاء دین، که بفتوی خلق را با حق میخوانند، و بر صواب میدارند.

فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ منازعت مجادلت و اختلاف است، یعنی ینتزع کلّ واحد منهما الحجّة، یعنی ان اختلفتم فی شی‌ء من الحلال و الحرام او أمر من امور الدّین، اگر در کاری از کارهای دین یا در حکمی از احکام شرع مختلف شوید، چنان که هر کس را در آن قولی بود مخالف قول دیگران، فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ یعنی الی القرآن و الی سنّة النّبیّ (ص)، بکتاب خدا و سنّت رسول باز شوید، اگر روشن شود بر شما، و الّا گوئید: اللَّه و رسوله اعلم. و این تنازع و اختلاف در دین آنست که مصطفی (ص) از آن نهی کرده، و از آن حذر نموده، بمبالغتی تمام، در آن خبر که ابو الدرداء و ابو أمامة و واثلة بن الاسقع و انس بن مالک روایت کردند، گفتند: ما در چیزی از کار دین می‌خلاف کردیم، و هر کسی از ما بر طریق منازعت در آن سخن میگفت. رسول خدا (ص) در آمد، ما را بر سر آن مجادله و گفت و گوی دید، خشم گرفت، چنان که هرگز مانند آن خشم نگرفته بود. آن گه ما را از آن باز زد، گفت: «یا امّة محمد لا تهیّجوا علی انفسکم وهج النّار»!

آتش بر خود میفروزید! شما را باین نفرمودند! شما را ازین باز زدند! نمیدانید که آنان که هلاک شدند از أمتان گذشته بمجادلت و خصومت و جدا جدا گفتن در سخن هلاک شدند!؟ مکنید چنین.

خلاف مکنید که در خلاف خیر نیست، و نفع نیست. خلاف عداوت انگیزد میان برادران. خلاف فتنه افکند میان برادران. خلاف شکّ و گمان و تاریکی آرد در دل مؤمنان. خلاف باطل کند عمل مسلمانان. مؤمن که دیندار بود جنگجوی و فتنه انگیز نبود، «ذروا المراء فانّ المماری لا اشفع له یوم القیامة. ذروا المراء فانّ اوّل ما نهانی ربّی عزّ و جلّ عنه بعد عبادة الأوثان و شرب الخمر المراء. ذروا المراء فانّ الشّیطان قد ایس أن یعبد، و لکنّه قد رضی منکم بالتّحریش، و هو المراء فی الدّین. ذروا المراء فانّ بنی اسرائیل افترقوا علی احدی و سبعین فرقه، و النصاری علی اثنین و سبعین فرقة، و انّ أمّتی ستفترق علی ثلاث و سبعین فرقة کلّهم علی الضّلالة الا السّواد الأعظم». قالوا: یا رسول اللَّه و ما السّواد الأعظم؟ قال: «من کان علی ما أنا علیه و أصحابی، من لم یمار فی دین اللَّه، و من لم یکفّر احدا من اهل التّوحید بذنب».

آن گه گفت در آخر آیت: ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا یعنی آنچه در آن بخلاف افتادید، بکتاب و سنّت باز برید، و جنگ و اختلاف بگذارید، که شما را آن به بود، و عاقبت پسندیده‌تر بود. أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ الآیة این در شأن بشر منافق فرو آمد، که وی را با جهودی خصومت بود، جهود گفت: بیا تا این خصومت بر محمد بریم تا میان ما حکم کند، که دانست که رسول خدا بجور حکم نکند. منافق گفت: نه که بر کعب اشرف رویم، و کعب جهود بود، و حاکم ایشان بود، و کاهن بود، و کاهن بود. جهود سر وا زد، گفت: نه، که حکم ما محمد کند. آمدند، و رسول خدا حکم کرد، و حق جهود را بود بر منافق. چون بیرون آمدند منافق گفت: بیا تا بر عمر شویم، اگر عمر ترا حکم کند پس ترا حق است. برفتند پیش عمر. جهود گفت: یا عمر ما بر محمد رفتیم، و حکم کرد، و او بدان حکم راضی نیست، میگوید: اگر عمر حکم کند بدان راضی شوم. عمر گفت: شما بر جای میباشید تا من باز آیم. عمر رفت و شمشیر برگرفت، و آن منافق را بکشت، آن گه گفت: «هکذا اقضی علی من لم یرض بقضاء اللَّه و قضاء رسوله». پس ربّ العالمین این آیت فرستاد: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ یعنی القرآن، وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ من الکتب علی الأنبیاء علیهم السلام.

یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ و هو کعب بن الاشرف، و کان یتکهنّ، وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ یعنی ان یتبرّءوا من الکهنة.

و فی الخبر: «من اتی کاهنا او عرّافا فصدقه بما یقول، فقد برئ ممّا انزل علی محمد».

و روی: «من اتی عرّافا فسأله عن شی‌ء لم تقبل له صلاة اربعین لیلة».

و روی: «انّ الملائکة تنزل فی العنان، و هو السّحاب، فتذکر الأمر قضی فی السّماء، فتسترق الشّیاطین السّمع، فتسمعه، فتوحیه الی الکهّان، فیکذبون معها مائة کذبة من عند انفسهم».

وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ یعنی عن الهدی، ضَلالًا بَعِیداً لا یرجعون عنه الی دین اللَّه ابدا. مفسّران گفتند: سیاق این آیت بر سبیل تعجّب است، که ای محمد! عجب نیاید ترا از اینان که میگویند: ایمان داریم بخدا و رسول، آن گه جهل ایشان بجایی رسیده که از حکم خدا و رسول با حکم طاغوت میگردند، و چون ایشان را گویند: تَعالَوْا إِلی‌ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ بیائید بحکم قرآن و بحکم رسول خدا، رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً تو آن منافقان را بینی که عداوت دین را از تو بر میگردند، و بدیگری میشوند.

فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ این کلمه تعظیم بر لفظ تعجب، تهدید و وعید را گفت. میگوید: چون باشد حال آن منافقان آن گه که پاداش کردار ایشان بایشان رسد، و عقوبت آن برگشتن از رسول خدا بینند. بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ یعنی بما فعلوا.

جایهای دیگر گفت: قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ و قَدَّمَتْ یَداکَ و کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ و کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ. اینچنین الفاظ میان عرب رواست، که در کردار بد نام برند.

بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اینجا سخن تمام شد.

پس ابتدا کرد، گفت: ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ این عطف بر سخن پیش است، یعنی تحاکموا الی الطّاغوت و صدّوا عنک، ثمّ جاءوک یحلفون باللَّه. میگوید: منافقان تحاکم بر طاغوت بردند، و از تو برگشتند، پس آن گه آمدند، و سوگند باللَّه میخوردند که ما بآن محاکمت جز خیر و صواب و تألیف میان خصمان نخواستیم، و ذلک قوله: إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً. گفته‌اند که: معنی توفیق موافقت افکندنست میان قضاء خداوند جلّ جلاله، و میان ارادت بنده، و این هم در شرّ بود و هم در خیر، امّا بحکم عادت و عرف عبارتی خاصّ گشته است از جمع کردن میان ارادت بنده و میان قضایی که خیر و خیرت بنده در آن بود، و این بچهار چیز تمام شود: هدایت و رشد و تسدید و تأیید هدایت راه نمودن حق است، و رشد تقاضای رفتن در وی پدید آوردن، و تسدید حرکات اعضاء وی بر صواب و سداد داشتن، و تأیید مدد نور الهی از غیب در پیوستن.

و گفته‌اند: یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ اینجا همانست که در سورة التوبة گفت: وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی‌، و این آن بود که مسجد ضرار بنا کردند بستیز و کفر، و آن گه سوگند میخوردند که ما با این بنا جز خیر و صواب نخواستیم.

خدای تعالی بهر دو جای ایشان را دروغ زن کرد، آنجا گفت: وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ یعنی فیما حلفوا، و اینجا گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ یعنی من النّفاق. فائده این آیت آنست که اللَّه ما را خبر کرد از نفاق ایشان، و بر ضمیر ایشان داشت، تا دانیم که منافقان‌اند.

فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ یعنی اصفح عنهم، وَ عِظْهُمْ بلسانک. این اعراض و وعظ در ابتداء اسلام بود پس بآیت سیف منسوخ گشت.

وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً اینجا تقدیم و تأخیر در سخن است یعنی: و قل لهم قولا بلیغا فی انفسهم. میگوید: ایشان را سخنی گوی که آن سخن در دلهای ایشان ژرف آید، و کار کند، و بجای رسد. یقال: قول بلیغ، و رجل بلیغ، بیّن البلاغة، ای فصیح اللّسان فسیح البیان، و تقول العرب: فلان احمق بلغ ای یبلغ حاجته مع حمقه.

۱۱ - النوبة الاولى: قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ خدای میفرماید شما را، أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها که امانتها با خداوندان دهید، وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ و چون حکم کنید، میان مردمان، أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ که براستی و داد حکم کنید، إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ بس نیک آمد آنچه خدای شما را بآن فرمود، إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً (۵۸) اللَّه شنوا است بینا همیشه.۱۱ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها خداوند مهربان، کریم راست‌دان، کارساز بندگان جلّ جلاله، و عظم شأنه، و عزّ سلطانه میفرماید درین آیت بندگان خود را باداء امانت، میگوید: امانتها بذمّت خویش باز رسانید بأهل خویش، یعنی در آن تصرّف مکنید، و از خیانت بپرهیزید، که بعد از ایمان و معرفت بنده را صفتی بزرگتر از امانت نیست، و بعد از کفر صفتی زشتتر از خیانت نیست. طاعت بنده از امانت رود، و معصیت از خیانت بود. خیانت مایه فساد است، و سر همه بی‌دولتی، و قاعده نافرمانی. و امانت رکن دین است، کمال توحید، و صفت پیغامبران و فریشتگان. ربّ العالمین در محکم تنزیل اندر وصف جبرئیل گفت: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ. جای دیگر گفت: مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ، و خبر داد از دختر شعیب که پدر را گفت در حق موسی کلیم: یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ، و اندر وصف یوسف صدیق گفت حکایت از ملک مصر: إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکِینٌ أَمِینٌ.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها سبب نزول این آیت آن بود که عباس بن عبد المطلب عمّ رسول خدا صاحب سقایه زمزم بود، میراث برده از پدر عبد المطلب. چون روز فتح مکه بود رسول خدا (ص) بر منبر خطبه فتح میکرد. عباس وی را گفت: یا رسول اللَّه باید که تو سدانت، یعنی خدمت و کلید داری کعبه با سقایه زمزم ما را بهم کنی. رسول خدا عثمان طلحه حجبی را بخواند، و کلید از وی خواست. عثمان شد، و کلید از مادر بستد، و برسول خدا داد. رسول خدا (ص) قصد کرد که کلید فرا عباس دهد، جبرئیل آمد و آیت آورد: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی‌ أَهْلِها. رسول خدا (ص) عثمان طلحه را برخواند، و کلید بوی باز داد، و گفت: «هاک خالدة تالدة لا ینزعها منکم الّا ظالم».
هوش مصنوعی: خداوند در این آیت به شما توصیه می‌کند که امانت‌ها را به صاحبانشان پس دهید. ماجرای نزول این آیت به زمانی برمی‌گردد که عباس بن عبد المطلب، عموی پیامبر اکرم (ص)، مسئولیت نگهداری آب زمزم را بر عهده داشت و این میراثی از پدرش، عبد المطلب، بود. در روز فتح مکه، پیامبر (ص) در حال ایراد خطبه بودند و عباس به ایشان گفت که باید مسئولیت نگهداری کعبه و آب زمزم را با هم ترکیب کنیم. پیامبر (ص) از عثمان طلحه خواست که کلید کعبه را به ایشان بدهد. عثمان کلید را از مادرش گرفت و به پیامبر (ص) داد. وقتی پیامبر (ص) قصد داشت کلید را به عباس بدهد، جبرئیل نازل شد و آیه را آورد که به خاطر امانت‌داری به شما دستور می‌دهد امانت‌ها را به صاحبانشان برگردانید. در نتیجه، پیامبر (ص) دوباره عثمان را فراخواند و کلید را به او برگرداند و گفت که این کلید امانتی دائمی است و تنها ظالمی می‌تواند آن را از شما بگیرد.
پس عثمان هجرت کرد، و کلید ببرادر خود سپرد، اکنون در دست فرزندان وی است. و این آیت علی الخصوص در شأن ایشان فرو آمد، امّا حکم آن عام است که همه مسلمانان را باداء امانت میفرماید. و فی ذلک‌
هوش مصنوعی: عثمان هجرت کرد و کلید را به برادرش سپرد که اکنون در اختیار فرزندان اوست. این آیه به‌طور خاص درباره آنها نازل شده است، اما حکم آن عمومی است و به همه مسلمانان دستور امانت‌داری می‌دهد.
یقول النّبیّ (ص): «ادّ الأمانة الی من ائتمنک، و لا تخن من خانک».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) می‌فرمایند: «امانت را به کسی که به تو اعتماد کرده است برگردان و به کسی که به تو خیانت کرده، خیانت نکن.»
اداء نام باز دادن چیزی است با کسی، امانتی یا افامی، و تأدیت مصدر است بحقیقت، و اداء اسم است نه مصدر، امّا آن را بجای مصدر نهند، و ادا یأدو، اذا ختل، یقال: ادوت للصّید، اذا ختلته لتصیده، و أدی السّقاء یأدی، اذا امکن من مخضه.
هوش مصنوعی: اداء به معنای ارائه یا تحویل چیزی به کسی، مانند امانت یا مالی است. این واژه در اصل از مصدر "تأدیت" آمده، ولی به عنوان اسم نیز مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عبارتی، به جای این که به عنوان مصدر استفاده شود، به‌عنوان اسم به کار می‌رود. همچنین، فعل "اداء" به معنای فریب دادن در شکار نیز وجود دارد، و وقتی می‌گوییم "ادوت للصید" یعنی به‌گونه‌ای آن را فریب داده‌ای که بتوانی آن را شکار کنی. همچنین، عمل پر کردن چیزی مانند مشک آب را نیز شامل می‌شود.
وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ کان من العدل انّ اللَّه عزّ و جلّ دفع السّقایة الی العباس بن عبد المطلب، و الحجابة الی عثمان بن طلحة، لأنّهما کانا اهلهما فی الجاهلیّة.
هوش مصنوعی: وقتی که بین مردم قضاوت می‌کنید، باید با عدالت قضاوت کنید. یکی از مصادیق عدالت این است که خداوند عزّ و جلّ مسئولیت آب‌رسانی را به عباس بن عبدالمطلب و نگهبانی کعبه را به عثمان بن طلحه سپرد، زیرا آن‌ها در دوران جاهلیت شایستگی این مسئولیت‌ها را داشتند.
إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ نعمّا بکسر نون و عین، قراءت مکی و ورش و حفص و یعقوب است، و نعما بکسر نون و اسکان عین، قراءت ابو عمرو و قالون و اسماعیل و ابو بکر است. باقی بفتح نون و کسر عین خوانند، و در تشدید میم هیچ خلاف نیست، و معنی همه یکسانست، و «ما» اینجا نکره است بمعنی شی‌ء، و در موضع نصب است، و این را نصب علی التفسیر گویند، المعنی نعم شیئا هی! و اگر خواهی ماء صلت نهی، یعنی فنعم هی. میگوید: نیکا چیزی که اللَّه شما را بآن پند میدهد، و بر راه میدارد، و آن قرآن است کلام خداوند عزّ و جلّ.
هوش مصنوعی: خداوند شما را به شیء نیکویی پند می‌دهد و شما را هدایت می‌کند، و آن شیء نیکو قرآن است که کلام خداوند متعال است. در قرائت‌های مختلف لفظی که برای "نعم" به کار رفته است، یا با بستن نون و عین خوانده می‌شود یا با کسر نون و سکون عین، و در هر صورت، معنی همگی یکسان است و نشان‌دهنده خوبی و نیکی است. اینجا "ما" به معنای "چیز" به کار رفته و به نوعی نکره است که در حالت نصب قرار دارد.
إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمِیعاً لمقالتکم فی الأمانة و الحکم، بَصِیراً بما تعملون فیهما.
هوش مصنوعی: خداوند به سخنان شما در مورد امانت‌داری و قضاوت گوش می‌دهد و به کارهای شما در این زمینه‌ها آگاه است.
و صحّ فی الخبر أنّ ابا هریرة کان یقرأ هذه الآیة، فوضع ابهامه علی أذنه، و الّتی تلیها علی عینیه، و قال: هکذا سمعت رسول اللَّه (ص) یقرءوها، و یضع اصبعیه علیهما. و فی هذه الخبر اثبات السّمع و البصر للَّه عزّ و جلّ علی ما لا یخفی علی احد.
هوش مصنوعی: در این روایت آمده است که ابوهریره این آیه را می‌خواند و انگشت شصت خود را بر گوشش و انگشت دیگرش را بر چشمانش گذاشت و گفت: «این‌گونه از رسول‌الله (ص) شنیدم که می‌خواند و انگشتانش را بر اینها می‌گذاشت». این روایت اثبات می‌کند که خداوند عزّ و جلّ دارای سمع و بصر است، مسأله‌ای که برای هیچ‌کس پنهان نیست.
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ این آیت در شأن خالد ولید فرو آمد که رسول خدا (ص) او را بر لشکری امیر کرد، و ایشان را بقبیله‌ای از قبائل عرب فرستاد، و در آن لشکر عمار یاسر بود، چون نزدیک آن قبیله رسیدند، ایشان خبر بداشتند، و همه بگریختند، مگر یک مرد که برخاست، و بلشکرگاه خالد آمد، بر عمار یاسر رسید، گفت: یا ابا الیقظان خبر رسیدن شما بقوم رسید، یکسر بگریختند، من ماندم از ایشان که نگریختم، و مسلمان شدم، اگر مرا ازین اسلام نفع و أمن خواهد بود تا بر جای باشم؟ و الّا تا من نیز چون دیگران بگریزم؟ عمار او را امان داد، و در حمایت خویش گرفت.
هوش مصنوعی: ای کسانی که ایمان آورده‌اید، به خدا و پیامبر اطاعت کنید و همچنین به صاحبان امر از خودتان. این آیه در مورد خالد بن ولید نازل شد که پیامبر او را به فرماندهی لشکری منصوب کرد و او را به قبیله‌ای از قبایل عرب فرستاد. در آن لشکر، عمار یاسر نیز حضور داشت. وقتی به آن قبیله نزدیک شدند، مردم از ترس خبر آمدن آنها فرار کردند، جز یک مرد که به جانب لشکر خالد آمد و به عمار یاسر گفت: ای ابا الیقظان، خبر رسیدن شما به قوم ما رسیده و همه فرار کردند. من فقط ماندم و فرار نکردم و به اسلام گرویدم. اگر این اسلام برای من فایده و امنیتی دارد، تا اینجا می‌مانم؛ وگرنه هم مانند دیگران فرار کنم؟ عمار به او امان داد و او را تحت حمایت قرار داد.
دیگر روز بامداد که مسلمانان آنجا رسیدند، خالد بفرمود تا غارت کردند، و آن مرد را نیز بگرفتند که امان از عمار یافته بود، و مال از وی بستدند. عمار گفت: دست ازین مرد بازدارید که وی مسلمانست، و من او را امن کرده‌ام. خالد خشم گرفت، گفت: امیر من باشم تو چرا امان میدهی؟ عمار وی را جواب درشت داد، و خالد نیز درشت گفت. پس چون به مدینه بازگشتند، و قصّه با مصطفی (ص) بگفتند، رسول خدا امان عمار را اجازت داد، امّا وی را گفت که: بی‌دستوری امیر دیگر باره نگر تا امان ندهی. خالد گفت: یا نبیّ اللَّه سبّنی هذا العبد الأجدع، و کان عمار مولی لهشام بن المغیرة. و خالد بحضرت مصطفی (ص) عمار را سبّ کرد، و بسخن برنجانید. رسول گفت: «یا خالد لا تسبّ عمارا فمن سبّ عمارا، سبّه اللَّه، و من ابغض عمارا ابغضه اللَّه».
هوش مصنوعی: زمانی که مسلمانان به آن مکان رسیدند، خالد دستور غارت داد و مردی را که عمار به او امان داده بود، به اسارت گرفتند و دارایی‌های او را تصرف کردند. عمار به خالد گفت که باید دست از این مرد بکشند چون او مسلمان است و خودش به او امان داده است. خالد به شدت عصبانی شد و گفت: "من امیر هستم، تو چرا امان می‌دهی؟" عمار نیز تند جواب داد و تنش بین آنها بالا گرفت. وقتی به مدینه بازگشتند و ماجرا را به پیامبر (ص) گفتند، او امان عمار را تأیید کرد اما به او دستور داد که بدون اجازه امیر هیچگاه امان ندهد. خالد در حضور پیامبر به عمار توهین کرد و او را بی‌احترامی نمود. پیامبر به خالد گفت: "ای خالد، عمار را دشنام نده چرا که کسی که عمار را دشنام دهد، خدا او را دشنام می‌دهد و کسی که عمار را دشمن بدارد، خدا او را دشمن داشته است."
عمار برخاست تا برود، رسول خدا گفت: الی خالد! عذری از وی بخواه، و دل وی بدست آر. خالد فرا پیش رفت، و از وی عذر خواست.
هوش مصنوعی: عمار بلند شد که برود، اما پیامبر خدا به او گفت: به سمت خالد برو و از او عذرخواهی کن و دلش را به دست بیاور. خالد نزدیک رفت و از او عذرخواهی کرد.
عمار چون اعراضی میکرد آن گه هم راضی شد از وی. پس ربّ العالمین آیت فرستاد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ای شما که مؤمنان‌اید، فرمان خدا و رسول و اولی الأمر بجای آرید. اولی الامر خالد ولید است، که رسول خدا او را بر لشکر اسلام امیر کرده بود. میگوید امیران را و والیان را طاعت دار باشید. مصطفی (ص) گفت: «من اطاعنی فقد أطاع اللَّه و من عصانی فقد عصی اللَّه، و من یطع الأمیر فقد أطاعنی، و من یعص الأمیر فقد عصانی»، وقال (ص): لمعاذ: «یا معاذ! اطع کلّ امیر، و صلّ خلف کلّ امام».
هوش مصنوعی: عمار وقتی که از اطاعت از پیامبر دوری می‌کرد، در نهایت راضی شد و خداوند آیه‌ای نازل کرد که: ای کسانی که ایمان دارید، به خدا و رسول و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید. اولی‌الامر در اینجا خالد بن ولید است که پیامبر او را فرمانده لشکر اسلام قرار داده بود. این آیه به امیران و والیان اشاره دارد و می‌گوید که باید از آنان اطاعت کرد. پیامبر فرمود: «کسی که از من اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و کسی که از من نافرمانی کند، از خدا نافرمانی کرده است و هرکس از امیر اطاعت کند، از من اطاعت کرده و کسی که از امیر نافرمانی کند، از من نافرمانی کرده است.» همچنین پیامبر به معاذ گفت: «ای معاذ! از هر امیری اطاعت کن و پشت هر امامی نماز بخوان.»
و روی: «اسمعوا لهم، و اطیعوا فی کلّ ما وافق الحقّ، و صلّوا وراءهم، فان احسنوا فلکم و لهم، و ان اساؤا فلکم و علیهم».
هوش مصنوعی: به سخنان آن‌ها گوش دهید و در هر موردی که با حقیقت مطابقت دارد، اطاعت کنید و در نماز، پشت سر آن‌ها نماز بگذارید. اگر آن‌ها کار نیکو انجام دهند، این عمل به نفع شما و آن‌هاست؛ اما اگر کار زشتی داشته باشند، عواقب آن بر عهده خودشان خواهد بود.
و گفته‌اند: اولوا الأمر ابو بکر و عمراند. و گفته‌اند: خلفاء راشدین‌اند: ابو بکر و عمر و عثمان و علی. و گفته‌اند: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ، وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ» اینان همه اولوا الامرند.
هوش مصنوعی: گفته‌اند که افراد صاحب اختیار و دارای مسؤولیت، ابوبکر و عمر هستند. همچنین گفته‌اند که خلفای راشدین به چهار نفر شامل ابوبکر، عمر، عثمان و علی اطلاق می‌شود. در آیه‌ای نیز آمده است: "و سبقت گرفتگان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آن‌ها پیروی کردند"، که همه این افراد نیز از صاحبان اختیار به شمار می‌آیند.
و روی أنّ النّبیّ (ص) لمّا بنی المسجد جاء ابو بکر بحجر فوضعه، ثم جاء عمر بحجر فوضعه، ثمّ جاء عثمان بحجر فوضعه، فقال: «هؤلاء ولاة الأمر من بعدی».
هوش مصنوعی: زمانی که پیامبر (ص) مسجد را بنا کرد، ابوبکر با سنگی آمد و آن را قرار داد. سپس عمر با سنگی آمد و آن را قرار داد و بعد از او عثمان با سنگی آمد و آن را قرار داد. در آن لحظه پیامبر فرمود: «این‌ها والیان امور بعد از من هستند.»
و گفته‌اند: اولوا الأمر درین آیت دو گروه‌اند: سلطانان دادگراند بحق فرمای، واجب است بر مسلمانان که ایشان را گردن نهند، و بزرگ دارند، و با دشمنان ایشان موافقت نسازند، و خیانت با ایشان روا ندارند، و اگر بیدادگر باشند آشکارا بر ایشان بیرون نیایند، و دست از طاعت ایشان بیرون نکشند، و دعاء بد بر ایشان نکنند، و ایشان را از اللَّه توبت خواهند، و با ایشان غزا کنند، و حجّ و نماز آدینه. و در خبر است که بعد از شرک هیچ گناه صعب‌تر از بیرون آمدن بر سلطان نیست.
هوش مصنوعی: در این متن گفته شده است که در آیه‌ای مشخص، اولوا الامر به دو گروه اشاره دارد: حاکمان عادلی که بر اساس حق حکم می‌راند. بر مسلمانان فرض است که به این حاکمان احترام بگذارند، با آن‌ها دشمنی نکنند و خیانت نداشته باشند. حتی اگر این حاکمان ظالم باشند، باید به طور علنی با آن‌ها مقابله نکنند و از اطاعت آن‌ها خارج نشوند، دعاهای بدی علیه آن‌ها نکنند و از خداوند برای آن‌ها توبه بخواهند. همچنین باید با آن‌ها در جهاد شرکت کنند و مناسک مذهبی مانند حج و نماز جمعه را انجام دهند. در روایت‌ها آمده است که بعد از شرک، هیچ گناهی سخت‌تر از شورش علیه حاکم نیست.
گروه دیگر علماء اهل سنّت‌اند و فقهاء دین، که بفتوی خلق را با حق میخوانند، و بر صواب میدارند.
هوش مصنوعی: گروه دیگری از علمای اهل سنت و فقهای دین وجود دارند که فتواهای خود را با حق مطابقت می‌دهند و بر آن اساس به حق و درست بودن آن تأکید می‌کنند.
فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْ‌ءٍ منازعت مجادلت و اختلاف است، یعنی ینتزع کلّ واحد منهما الحجّة، یعنی ان اختلفتم فی شی‌ء من الحلال و الحرام او أمر من امور الدّین، اگر در کاری از کارهای دین یا در حکمی از احکام شرع مختلف شوید، چنان که هر کس را در آن قولی بود مخالف قول دیگران، فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ یعنی الی القرآن و الی سنّة النّبیّ (ص)، بکتاب خدا و سنّت رسول باز شوید، اگر روشن شود بر شما، و الّا گوئید: اللَّه و رسوله اعلم. و این تنازع و اختلاف در دین آنست که مصطفی (ص) از آن نهی کرده، و از آن حذر نموده، بمبالغتی تمام، در آن خبر که ابو الدرداء و ابو أمامة و واثلة بن الاسقع و انس بن مالک روایت کردند، گفتند: ما در چیزی از کار دین می‌خلاف کردیم، و هر کسی از ما بر طریق منازعت در آن سخن میگفت. رسول خدا (ص) در آمد، ما را بر سر آن مجادله و گفت و گوی دید، خشم گرفت، چنان که هرگز مانند آن خشم نگرفته بود. آن گه ما را از آن باز زد، گفت: «یا امّة محمد لا تهیّجوا علی انفسکم وهج النّار»!
هوش مصنوعی: اگر در مورد چیزی با هم بحث کردید، این یعنی بین شما اختلاف پیش آمده و هر کدام از شما می‌کوشید تا بر حق بودن خود را ثابت کند. اگر در مورد موضوعی از حلال و حرام یا مسائل دینی اختلاف نظر داشتید، باید به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) مراجعه کنید. اگر حقیقت برای شما روشن شد، که خوب است؛ و اگر نشد، بگویید خدا و پیامبر (ص) داناترند. این نوع اختلاف در دین نهی شده و پیامبر (ص) به شدت از آن دوری کرده است. در گزارشی از ابو الدرداء، ابو امامة، واثلة بن الاسقع و انس بن مالک آمده که وقتی در مورد مسأله‌ای دینی دچار اختلاف شدند و هر کس نظری مخالف داشت، پیامبر (ص) وارد شد و آنها را در حال بحث و مجادله دید. ایشان به شدت عصبانی شد و ما را از ادامه این بحث منع کرد و فرمود: «ای امت محمد، خود را بر آتش جهنم نیفکنید».
آتش بر خود میفروزید! شما را باین نفرمودند! شما را ازین باز زدند! نمیدانید که آنان که هلاک شدند از أمتان گذشته بمجادلت و خصومت و جدا جدا گفتن در سخن هلاک شدند!؟ مکنید چنین.
هوش مصنوعی: آتش را بر خود نزنید! به شما این گفته نشده است! از این کار منع شده‌اید! نمی‌دانید که آنانی که در امت‌های گذشته هلاک شدند به خاطر جدل و دشمنی و خراب کردن حرف‌ها بودند! این کار را نکنید.
خلاف مکنید که در خلاف خیر نیست، و نفع نیست. خلاف عداوت انگیزد میان برادران. خلاف فتنه افکند میان برادران. خلاف شکّ و گمان و تاریکی آرد در دل مؤمنان. خلاف باطل کند عمل مسلمانان. مؤمن که دیندار بود جنگجوی و فتنه انگیز نبود، «ذروا المراء فانّ المماری لا اشفع له یوم القیامة. ذروا المراء فانّ اوّل ما نهانی ربّی عزّ و جلّ عنه بعد عبادة الأوثان و شرب الخمر المراء. ذروا المراء فانّ الشّیطان قد ایس أن یعبد، و لکنّه قد رضی منکم بالتّحریش، و هو المراء فی الدّین. ذروا المراء فانّ بنی اسرائیل افترقوا علی احدی و سبعین فرقه، و النصاری علی اثنین و سبعین فرقة، و انّ أمّتی ستفترق علی ثلاث و سبعین فرقة کلّهم علی الضّلالة الا السّواد الأعظم». قالوا: یا رسول اللَّه و ما السّواد الأعظم؟ قال: «من کان علی ما أنا علیه و أصحابی، من لم یمار فی دین اللَّه، و من لم یکفّر احدا من اهل التّوحید بذنب».
هوش مصنوعی: خلاف هرگز نمی‌تواند خیر باشد و نفعی به همراه ندارد. مشکلات و عداوت‌ها را بین برادران بوجود می‌آورد و فتنه‌ای میان آن‌ها می‌اندازد. همچنین موجب شک و تردید و تاریکی در دل مؤمنان می‌شود و عمل مسلمانان را باطل می‌کند. مؤمن واقعی که دیندار است، نه جنگجو است و نه فتنه‌انگیز. پیامبر فرمود که لازم است از جدل و مشاجره دوری کنیم، زیرا فردی که به جدل بپردازد، در روز قیامت مورد شفاعت قرار نخواهد گرفت. همچنین جدل، یکی از اولین چیزهایی است که خداوند پس از منع پرستش بت‌ها و نوشیدن الکل، از آن نهی کرده است. شیطان هرگز امیدی به پرستش خود ندارد، اما از ایجاد اختلاف و اتهام زنی در دین راضی است. بنی‌اسرائیل به هفتاد و یک فرقه و نصاری به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند، و امتم به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که همه آنها به خطا خواهند بود جز گروهی بزرگ که بر مسیر صحیح هستند. وقتی از پیامبر پرسیدند که این گروه بزرگ چه کسانی هستند، فرمودند: کسانی که بر آنچه من و یارانم بر آن هستیم، پایبندند و کسی را به خاطر گناهش کافر نمی‌دانند.
آن گه گفت در آخر آیت: ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا یعنی آنچه در آن بخلاف افتادید، بکتاب و سنّت باز برید، و جنگ و اختلاف بگذارید، که شما را آن به بود، و عاقبت پسندیده‌تر بود. أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ الآیة این در شأن بشر منافق فرو آمد، که وی را با جهودی خصومت بود، جهود گفت: بیا تا این خصومت بر محمد بریم تا میان ما حکم کند، که دانست که رسول خدا بجور حکم نکند. منافق گفت: نه که بر کعب اشرف رویم، و کعب جهود بود، و حاکم ایشان بود، و کاهن بود، و کاهن بود. جهود سر وا زد، گفت: نه، که حکم ما محمد کند. آمدند، و رسول خدا حکم کرد، و حق جهود را بود بر منافق. چون بیرون آمدند منافق گفت: بیا تا بر عمر شویم، اگر عمر ترا حکم کند پس ترا حق است. برفتند پیش عمر. جهود گفت: یا عمر ما بر محمد رفتیم، و حکم کرد، و او بدان حکم راضی نیست، میگوید: اگر عمر حکم کند بدان راضی شوم. عمر گفت: شما بر جای میباشید تا من باز آیم. عمر رفت و شمشیر برگرفت، و آن منافق را بکشت، آن گه گفت: «هکذا اقضی علی من لم یرض بقضاء اللَّه و قضاء رسوله». پس ربّ العالمین این آیت فرستاد: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ یعنی القرآن، وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ من الکتب علی الأنبیاء علیهم السلام.
هوش مصنوعی: در این متن به مفهوم فرمانی اشاره شده است که انسان‌ها باید از کتاب و سنت پیروی کنند و از جنگ و نزاع دوری گزینند، چرا که این برایشان بهتر و عاقبت بهتری خواهد داشت. به داستانی از زمان پیامبر اشاره می‌شود که منافقانی با یهودیان به اختلاف افتادند. یهودیان خواستند که پیامبر میان آنها قضاوت کند و با درک این که ایشان به نفع حق حکم خواهند کرد، تصمیم گرفتند به کعب اشرف، که حاکم و کاهن یهود بود، مراجعه کنند. اما یهودی‌ها متوجه شدند که حکم پیامبر می‌تواند به ضررشان تمام شود. در ادامه، عمر با شنیدن این موضوع، منافق را به قتل رساند و بر این کار خود افتخار کرد که از احکام خدا و رسولش پیروی کرده است. پس از این واقعه، آیه‌ای نازل شد که به وضعیتی که این افراد در آن به سر می‌برند اشاره دارد و به نفاق آنها در ادعای ایمان‌شان به کتاب‌های الهی می‌پردازد.
یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ و هو کعب بن الاشرف، و کان یتکهنّ، وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ یعنی ان یتبرّءوا من الکهنة.
هوش مصنوعی: آن‌ها می‌خواهند به طاغوتی مانند کعب بن اشرف مراجعه کنند، در حالی که او فردی بود که پیشگویی می‌کرد. در حالی که به آن‌ها دستور داده شده بود که با او کفر ورزند، یعنی باید از این نوع پیشگویی و شخصت بی‌زار شوند.
و فی الخبر: «من اتی کاهنا او عرّافا فصدقه بما یقول، فقد برئ ممّا انزل علی محمد».
هوش مصنوعی: در اخبار آمده است: «هر کس به پیشگو یا غیب‌گو مراجعه کند و به گفته‌های او باور داشته باشد، از آنچه بر محمد نازل شده، بریء است».
و روی: «من اتی عرّافا فسأله عن شی‌ء لم تقبل له صلاة اربعین لیلة».
هوش مصنوعی: هر کس به جادوگری مراجعه کند و درباره‌ی چیزی از او بپرسد، نماز چهل شب او پذیرفته نخواهد شد.
و روی: «انّ الملائکة تنزل فی العنان، و هو السّحاب، فتذکر الأمر قضی فی السّماء، فتسترق الشّیاطین السّمع، فتسمعه، فتوحیه الی الکهّان، فیکذبون معها مائة کذبة من عند انفسهم».
هوش مصنوعی: و در مورد این که فرشتگان در ابرها نازل می‌شوند و دستورات الهی که در آسمان صادر شده را به یاد می‌آورند، شیاطین به آن‌ها گوش داده و آنچه را که می‌شنوند، به کاهنان و پیشگویان منتقل می‌سازند. این کاهنان برای این اطلاعات، صدها دروغ از خود می‌سازند.
وَ یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ یعنی عن الهدی، ضَلالًا بَعِیداً لا یرجعون عنه الی دین اللَّه ابدا. مفسّران گفتند: سیاق این آیت بر سبیل تعجّب است، که ای محمد! عجب نیاید ترا از اینان که میگویند: ایمان داریم بخدا و رسول، آن گه جهل ایشان بجایی رسیده که از حکم خدا و رسول با حکم طاغوت میگردند، و چون ایشان را گویند: تَعالَوْا إِلی‌ ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَی الرَّسُولِ بیائید بحکم قرآن و بحکم رسول خدا، رَأَیْتَ الْمُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُوداً تو آن منافقان را بینی که عداوت دین را از تو بر میگردند، و بدیگری میشوند.
هوش مصنوعی: شیطان می‌خواهد آنها را به گمراهی بکشاند، به گونه‌ای که هرگز نتوانند به راه هدایت بازگردند و به دین خدا برنگردند. مفسران بیان کرده‌اند که این آیه نوعی تعجب را نشان می‌دهد که ای محمد! شگفتی نداشته باش از کسانی که ادعا می‌کنند به خدا و رسول ایمان دارند، اما به جایی رسیده‌اند که از دستورات خدا و رسول به سوی احکام طاغوت می‌گریزند. وقتی به آنها گفته می‌شود که به آنچه خدا و رسول نازل کرده‌اند بیایند، تو می‌بینی که منافقین با شدت از تو دور می‌شوند و به دیگران روی می‌آورند.
فَکَیْفَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ این کلمه تعظیم بر لفظ تعجب، تهدید و وعید را گفت. میگوید: چون باشد حال آن منافقان آن گه که پاداش کردار ایشان بایشان رسد، و عقوبت آن برگشتن از رسول خدا بینند. بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ یعنی بما فعلوا.
هوش مصنوعی: چگونه خواهد بود حال آن منافقان وقتی که پاداش اعمالشان به آنها برسد و عذاب ناشی از برگرداندن خود از رسول خدا را مشاهده کنند. این پاداش و عذاب مربوط به کارهایی است که خودشان انجام داده‌اند.
جایهای دیگر گفت: قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ و قَدَّمَتْ یَداکَ و کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ و کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ. اینچنین الفاظ میان عرب رواست، که در کردار بد نام برند.
هوش مصنوعی: در جاهای دیگر گفته شده است که دست‌ها پیشی گرفته‌اند و به بعضی افراد اشاره شده که کسب‌وکار و دستاوردشان به آن‌ها وابسته است. این نوع عبارات در میان مردم عرب معمول است و به نوعی نشان‌دهنده اعمال ناپسند به شمار می‌آید.
بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ اینجا سخن تمام شد.
هوش مصنوعی: با توجه به اعمالی که انجام داده‌اند، اینجا صحبت به پایان رسید.
پس ابتدا کرد، گفت: ثُمَّ جاؤُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ این عطف بر سخن پیش است، یعنی تحاکموا الی الطّاغوت و صدّوا عنک، ثمّ جاءوک یحلفون باللَّه. میگوید: منافقان تحاکم بر طاغوت بردند، و از تو برگشتند، پس آن گه آمدند، و سوگند باللَّه میخوردند که ما بآن محاکمت جز خیر و صواب و تألیف میان خصمان نخواستیم، و ذلک قوله: إِنْ أَرَدْنا إِلَّا إِحْساناً وَ تَوْفِیقاً. گفته‌اند که: معنی توفیق موافقت افکندنست میان قضاء خداوند جلّ جلاله، و میان ارادت بنده، و این هم در شرّ بود و هم در خیر، امّا بحکم عادت و عرف عبارتی خاصّ گشته است از جمع کردن میان ارادت بنده و میان قضایی که خیر و خیرت بنده در آن بود، و این بچهار چیز تمام شود: هدایت و رشد و تسدید و تأیید هدایت راه نمودن حق است، و رشد تقاضای رفتن در وی پدید آوردن، و تسدید حرکات اعضاء وی بر صواب و سداد داشتن، و تأیید مدد نور الهی از غیب در پیوستن.
هوش مصنوعی: در ابتدا وقتی که در مورد قضایا صحبت شد، اشاره شده است که افرادی به سوی طاغوت رفته و از تو فاصله گرفتند. سپس به تو آمدند و سوگند یاد کردند که هدفشان از این محاکمه جز خیر و صواب نبوده است و قصدشان تنها توافق و ایجاد صلح میان طرفین دعوی بوده است. در اینجا گفته شده که منظور از توفیق، توافق میان حکم خداوند و اراده بندگان است، که این معنا هم در امور شر و هم در امور خیر قابل اعمال است. اما به دلیل عادات و عرف، معمولاً به جمع کردن اراده بندگان و حکمی که به خیر و نیکوکاری آنها منجر می‌شود اطلاق می‌گردد. این توفیق به چهار جنبه اصلی مربوط می‌شود: هدایت، رشد، تسدید و تأیید. هدایت نشان‌دهنده راهنمایی به سمت حق است، رشد به معنای تمایل به پیشرفت در این مسیر، تسدید مربوط به درست عمل کردن و تأیید به معنای دریافت مدد و نور الهی از غیب جهت یاری در این مسیر است.
و گفته‌اند: یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ اینجا همانست که در سورة التوبة گفت: وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنی‌، و این آن بود که مسجد ضرار بنا کردند بستیز و کفر، و آن گه سوگند میخوردند که ما با این بنا جز خیر و صواب نخواستیم.
هوش مصنوعی: گفته شده است که افراد در اینجا به خدا سوگند می‌خورند، مشابه آنچه که در سوره توبه آمده است که قسم می‌خورند تنها قصد خوبی داشته‌اند. این اشخاص مسجدی به نام مسجد ضرار ساخته‌اند که هدفش مقابله با ایمان و کفر بوده است، ولی پس از ساختن آن به سوگند خوردن می‌پردازند که نیتشان از ساخت این بنا چیزی جز خیر و درستی نبوده است.
خدای تعالی بهر دو جای ایشان را دروغ زن کرد، آنجا گفت: وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ یعنی فیما حلفوا، و اینجا گفت: أُولئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللَّهُ ما فِی قُلُوبِهِمْ یعنی من النّفاق. فائده این آیت آنست که اللَّه ما را خبر کرد از نفاق ایشان، و بر ضمیر ایشان داشت، تا دانیم که منافقان‌اند.
هوش مصنوعی: خداوند متعال در هر دو مورد به دروغ گفتن آن‌ها اشاره کرده است. در یکجا می‌فرماید که خداوند شهادت می‌دهد که آن‌ها دروغگو هستند و در جای دیگر می‌گوید که آن‌ها کسانی هستند که خداوند از آنچه در دل‌هایشان است آگاه است، یعنی به نفاق دچارند. نتیجه این آیه این است که خداوند ما را از نفاق آن‌ها مطلع می‌سازد و به باطن آن‌ها اشاره می‌کند تا بدانیم که آن‌ها منافق هستند.
فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ یعنی اصفح عنهم، وَ عِظْهُمْ بلسانک. این اعراض و وعظ در ابتداء اسلام بود پس بآیت سیف منسوخ گشت.
هوش مصنوعی: بله، "فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ" به معنای چشم‌پوشی از آنها است و "وَعِظْهُمْ بلسانک" به معنی نصیحت کردن آنها با زبان خودت است. این برخورد و نصیحت در آغاز اسلام بود اما بعداً با آیه‌ای که به جنگ اشاره دارد، نسخ شد.
وَ قُلْ لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِیغاً اینجا تقدیم و تأخیر در سخن است یعنی: و قل لهم قولا بلیغا فی انفسهم. میگوید: ایشان را سخنی گوی که آن سخن در دلهای ایشان ژرف آید، و کار کند، و بجای رسد. یقال: قول بلیغ، و رجل بلیغ، بیّن البلاغة، ای فصیح اللّسان فسیح البیان، و تقول العرب: فلان احمق بلغ ای یبلغ حاجته مع حمقه.
هوش مصنوعی: بگویید به آن‌ها که در دل‌هایشان سخنی تاثیرگذار بگویید. این جمله به این معناست که باید سخنی را بیان کنید که به عمق دل‌هایشان برسد و تاثیرگذار باشد. می‌توان گفت که "سخن تاثیرگذار" به معنی فردی است که به خوبی و روشنی سخن می‌گوید. همچنین در زبان عربی گفته می‌شود که کسی که در صحبت کردن نادان است ممکن است به مقصود خود برسد، حتی اگر احمق باشد.