گنجور

۸ - النوبة الثانیة

قوله: وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً الآیة ای: وحّدوا اللَّه و لا تعبدوا معه غیره. میگوید: خدای را پرستید، و با وی دیگری را مپرستید، او را یکتا دانید بی‌شریک و بی‌انباز، بی نظیر و بی‌نیاز. همان است که جای دیگر گفت: وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ فرمان داد و وصیّت کرد اللَّه که جز وی را نپرستید، فرمان برید، و وصیت نیوشید. و بر وفق این، مصطفی (ص) گفت: «ایّها النّاس انّه لا نبیّ بعدی و لا امّة بعدکم، الا فاعبدوا ربّکم، و صلّوا خمسکم، و صوموا شهرکم، و ادّوا زکاة اموالکم، طیّبة بها انفسکم، و أطیعوا ولاة امرکم تدخلوا جنّة ربّکم.»

میگوید: ای مردمان پس از من پیغامبری نیست، و پس از شما امّت نیست، من خاتم‌پیغامبرانم، و شما خاتم امّتان. هان! بیدار باشید، و پند نیوشید. خدای را یکی گوئید، و او را یگانه و یکتا و بی‌همتا دانید. فرمان وی را خویشتن بیوکنید، و نماز پنجگانه بوقت خویش بگزارید، و ماه رمضان روزه دارید، و زکاة از مال بیرون کنید، و در آن خوشدل و خوش‌تن باشید، و والیان خود را طاعت‌دار فرمانبردار باشید، تا در بهشت شوید، و بدیدار و رضاء مولی رسید.

وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی‌ وَ الْیَتامی‌ وَ الْمَساکِینِ و فرمود که با پدر و مادر و خویشان و یتیمان و درویشان نکوکار باشید، و مواسات کنید.

ابو هریره روایت کرد که مردی آمد بر مصطفی (ص)، و از سختی دل خویش بنالید، و از حضرت نبوّت مرهم جست، و مداومت خواست. رسول خدا (ص) گفت: ان اردت أن یلین قلبک، فاطعم المسکین، و امسح برأس الیتیم، و أطعمه.

وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی‌ همسایه خویشاوند است، وَ الْجارِ الْجُنُبِ بفتح جیم و سکون نون عاصم خواند بروایت مفضل، و این بر حذف مضاف است، و التقدیر: و الجار ذی الجنب، ای ذی النّاحیة، و العرب تقول للغریب اذا اجرته: جار جنب.

باقی «و الجار الجنب» خوانند بضمتین، و هو صفة للجار، مثل قولهم: ناقة اجد و مشیة سجح، و المراد بالجنب الغریب المتباعد عن اهله. جنب اینجا بمعنی اجنبی است، و بیگانه را باین نام کردند از بهر آنکه از تو بر جانبی بود، نه از خاندان، و تجنّب ازین گرفته‌اند پرهیزیدن، و جنابت ازین گرفته‌اند که مرد در آن از قرآن و از نماز دور بود، و جنابت رسیده را ازین معنی جنب گویند.

علی الجمله حقوق همسایه بسیار است، و هر که بسرای تو نزدیک‌تر، ببرّ تو اولی‌تر.

قال رسول اللَّه (ص): «التمس الجار قبل الدّار، و الرّفیق قبل الطّریق. من آذی جاره فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی اللَّه، و من حارب جاره فقد حار بنی، و من حاربنی فقد حارب اللَّه».

و قال (ص): «انّ خیر الأصحاب عند اللَّه خیرهم لصاحبه، و خیر الجیران عند اللَّه خیرهم لجاره».

و عن معاذ بن جبل قال قال رسول اللَّه (ص): «من اغلق دون جاره، مخافة علی اهله و ماله، فلیس جاره ذلک بمؤمن، و لیس بمؤمن من لم یأمن جاره بوائقه». قال: یا رسول اللَّه ما حقّ الجار؟ قال: «ان استقرضک اقرضته، و ان مرض عدته، و ان مات شیّعته، و ان دعاک اجبته، و ان استعان بک اعنته، و ان اصابه خیر سرّک و هنّأته، و ان اصابته مصیبة ساءک و عزّیته، و لا تطل البناء علیه فتسدّ عنه الرّیح، و تشرّف علیه، الّا باذنه، و لا تؤذه بقتار قدرک، الّا ان تغرف له منها، و اذا اشتریت فاکهة فلا تخرج منها شیئا، و ما زال جبرئیل یوصینی بالجار، حتّی ظننت انّه سیورّثه. الجیران ثلاثة: جار له ثلاثة حقوق، و جار له حقّان، و جار له حقّ. فأمّا الّذی له حقوق ثلاثة، فحقّ الاسلام و حقّ القرابة و حقّ الجوار، و أمّا الّذی له حقّان، فحقّ الاسلام و حقّ الجوار، و أمّا الّذی له حق واحد، فالّذی له حقّ الجوار». قالوا: یا رسول اللَّه! أ نطعم المشرکین من نسکنا؟ قال: «لا تطعموا المشرکین من نسککم».

وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ هام راه است در سفر، یا هام دکان، یا هام دبیرستان، و گفته‌اند: «الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ» کسی است که پیوسته با تو بود در خدمت و صحبت تو، بر امّید خیر و نفع تو. قال ابن عباس (رض): «انّی لأستحیی أن یطأ الرّجل بساطی ثلاث مرّات لا یری علیه اثر من برّی». وَ ابْنِ السَّبِیلِ ابن السّبیل راه گذاری است، اگر توانگر باشد و اگر درویش، بحکم مهمانی بتو فرو آید، او را بر تو سه روز حقّ مهمانی است، پس چون بسه روز بر گذشت صدقه باشد. مصطفی (ص)گفت: «لکلّ شی‌ء زکاة، و زکاة الدّار بیت الضّیافة».

وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ بردگان و زیردستان‌اند. علی بن ابی طالب (ع) گفت: «کان آخر کلام رسول اللَّه (ص) الصّلاة، و اتّقوا اللَّه فیما ملکت ایمانکم».

و دفع رسول اللَّه (ص) الی ابی ذر غلاما، فقال: «یا ابا ذر اطعمه ممّا تأکل، و البسه ممّا تلبس».

و قال (ص): «الغنم برکة، و الإبل عزٌّ لأهلها، و الخیل معقود فی نواصیها الخیر الی یوم القیامة، و العبد اخوک، فان عجز فاعنه».

إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً میگوید: اللَّه دوست ندارد هر خرامنده بکبر، لاف زن، خویشتن ستای. فخور در اشتر همچون مصرّاة است در گوسفند، و این آنست که شیر جمع کنند در پستان وی، تا مشتری پندارد که آن معتاد است و اصلی، و در آن رغبت نماید، پس بخلاف آن بود. همچنین فخور از مردم آن بود که از خویشتن حالی نیکو بنماید بدعوی، و پس بی‌معنی بود.

و گفته‌اند: مختال آنست که خود را عظیم داند، و برتری نماید، و از کبر تحقیر مردم کند، و بحقوق اللَّه قیام نکند و فخور آنست که او را در نعمت بطر بگیرد، و خویشتن را در آن بستاید، و خدای را عزّ و جلّ در آن شکر نکند و این دو کلمه در آخر این آیت از آن گفت تا اگر خویشاوند و همسایه درویش داری از ایشان ننگ نداری، و با ایشان پیوندی.

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ الآیة معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال، و بعرف و عادت عرب منع فضل مال از محتاج، و بزبان اشارت: ترک الایثار فی زمان الاضطرار.

وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ بفتح با و خا قراءت حمزه و کسایی است، و همچنین در سورة الحدید. باقی بالبخل خوانند بضمّ با و سکون خا در هر دو سورة، و هما لغتان. و درین لغتی دیگر حکایت کرده‌اند: و هی البخل بسکون الخاء و فتح الباء، قال سیبویه: و لم یقرأ بهذه اللّغة.

الَّذِینَ یَبْخَلُونَ جهودانند که بخیلی کنند در مالهای خویش، و در طاعت خدا هزینه نکنند. وَ یَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ، انصار را میفرمودند که شما بر رسول خدا نفقت مکنید که درویش شوید.

وَ یَکْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ و صفت و نعمت مصطفی (ص) در تورات میپوشیدند و پنهان میداشتند. آن گه خبر داد از سرانجام کار ایشان در آخرت، و گفت: وَ أَعْتَدْنا یا محمد، لِلْکافِرِینَ یعنی للیهود، عَذاباً مُهِیناً.

قوله: وَ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ الآیة عطف است بر الَّذِینَ یَبْخَلُونَ. سدی گفت: این در شأن منافقان است و قومی از مشرکان مکه، که بر عداوت رسول خدا هزینه میکردند.

وَ مَنْ یَکُنِ الشَّیْطانُ لَهُ قَرِیناً معنی آنست که: هر که چنان بود قرین وی شیطان بود، فَساءَ قَرِیناً و بدقرینی که اوست. فردا برستاخیز با وی گوید: یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ.

وَ ما ذا عَلَیْهِمْ یعنی علی الیهود و المنافقین، لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یعنی البعث بعد الموت.

وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ. من الأموال فی الایمان و المعرفة، وَ کانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِیماً انّهم لن یؤمنوا.

قوله: إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ معنی آنست که: اللَّه بنگیرد بمثقال یک ذرّه گناه ناکرده و بی‌ثواب نگذارد مثقال یک ذرّه طاعت بنده. اگر مؤمن بود، او رارزق دهد در دنیا، و مزد بزرگوار در آخرت، و اگر کافر بود او را روزی دهد در دنیا، و پاداش آن در آخرت نه. و به‌

قال النّبیّ (ص): «انّ اللَّه لا یظلم المؤمن حسنة، یثاب علیها الرّزق فی الدّنیا، و یجزی بها فی الآخرة، و أمّا الکافر فیطعم بها فی الدّنیا، فاذا کان یوم القیامة، لم یکن له حسنة.

«مثقال» مفعال من الثّقل، ای ما کان وزنه وزن الذّرّة.

خلاف است میان علما که ذرّه چیست. ابن عباس گفت: هی النّملة الصّغیرة، آن مورچه که از آن خردتر و کوچکتر مور نیست آن را ذرّه گویند. قومی گفتند: یکی از آن حشر هوا آن ساعت که آفتاب به روزن درافتد، آن ذرّه است. یحیی عمار گفت: یک دانه جو چهار ارز است، و یک ارز چهار سمسمه است، و یک سمسمه چهار خردل است، و یک خردل چهار و رق نخاله است، و یک و رق نخاله چهار ذرّه است.

روی ابو سعید الخدری قال قال رسول اللَّه (ص): «اذا خلص المؤمنون یوم القیامة من النّار و امنوا، فما مجادلة احدکم صاحبه فی الحقّ یکون له فی الدّنیا بأشدّ مجادلة له من المؤمنین لربّهم فی اخوانهم الّذین ادخلوا النّار، فیقولون: ربّنا اخواننا کانوا یصلّون معنا، و یصومون معنا، و یحجّون معنا، فأدخلتهم النّار! فیقول عزّ و جلّ: اذهبوا فاخرجوا من عرفتم، فیأتونهم و یعرفونهم بصورهم، لا تاکل النّار صورهم، فمنهم من اخذته النّار الی انصاف ساقیه، و منهم من اخذته الی کعبیه، فیخرجونهم، فیقولون: ربّنا اخرجنا من امرتنا. ثمّ یقول اللَّه تعالی: اخرجوا من کان فی قلبه وزن دینار من الایمان، ثم من کان فی قلبه وزن نصف دینار، حتی یقول: من کان فی قلبه ذرة.

قال ابو سعید الخدری: فمن لم یصدّق هذا فلیقرأ: إِنَّ اللَّهَ لا یَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ الآیة. فیقولون: ربّنا قد اخرجنا من امرتنا، فلم یبق فی النّار احد فیه خیر، ثمّ یقول اللَّه عزّ و جلّ: شفعت الملائکة، و شفعت الأنبیاء، و شفع المؤمنون، و بقی ارحم الرّاحمین. قال: فیقبض قبضة من النّار او قبضتین، لم یعملوا للَّه عزّ و جلّ خیرا قطّ، قد احترقوا حتّی صاروا حمما. قال: فیؤتی بهم الی ماء یقال له ماء الحیاة، فیصبّ علیهم، فینبتون کما تنبت الجنّة فی جمیل السّیل، فیخرجون کاللّؤلؤ، فی رقابهم الخواتیم، یعرفهم اهل الجنّة، هؤلاء عتقاء اللَّه عزّ و جلّ، الّذین أدخلهم الجنّة بغیر عمل عملوه، و لا خیر قدّموه، فیقال لهم: ادخلوا الجنّة، فما رایتموه فهو لکم، فیقولون: ربّنا اعطیتنا ما لم تعط احدا عنهم. فیقول: لکم عندی افضل من هذا. فیقولون: ایّ شی‌ء افضل من هذا؟ فیقول: رضای عنکم، فلا اسخط علیکم ابدا».

وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً برفع قراءت مکی است و مدنی، یعنی: و ان تقع حسنة او تحدث حسنة، اگر یک نیکی بود از بنده مؤمن، آن مضاعف کند. باقی بنصب خوانند، یعنی: و ان تکن الذّرّة حسنة، اگر آن ذرّه نیکی بود مضاعف کند.

«یضعّفها» بتشدید قراءت مکی و شامی و یعقوب است، و «یضاعفها» بالف قراءت باقی است، و هما نعتان. ضاعف و ضعّف بمعنی واحد، و بعضی اهل لغت گفته‌اند: ضعّف بتشدید از ضاعف بالف مه است در معنی. یضاعفها ای یجعلها ضعفین، یضعّفها یجعلها اضعافا کثیرة و درست آنست که هر دو یکی است، دلیل بر این آنکه گفت: فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً، و فی الخبر: «اذا کان یوم القیامة، نادی مناد علی رءوس الأوّلین و الآخرین: هذا فلان بن فلان، من کان له علیه حقٌّ فلیأته الی حقّه، فیأتونه. ثمّ‌ یقال له: هؤلاء حقوقهم. فیقول: یا ربّ! من این! و قد ذهبت الدّنیا. فیقول اللَّه عزّ و جلّ للملائکة: انظروا فی اعماله الصّالحة فاعطوهم منها. فینظرون فیها، فیعطونهم منها، فیبقی مثقال ذرّة من حسنة، فیقول الملائکة: یا ربّنا! و هو اعلم بذلک منهم، اعطینا کلّ ذی حقّ حقّه، و بقی له مثقال ذرّة من حسنة. فیقول للملائکة: ضعّفوها لعبدی، و ادخلوه بفضل رحمتی الجنّة»، فذلک قوله تعالی: وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضاعِفْها وَ یُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِیماً.

۸ - النوبة الاولى: قوله تعالی: وَ اعْبُدُوا اللَّهَ خدای را پرستید، وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً و انباز مگیرید با وی هیچ چیز، وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً و با پدر و مادر نیکویی کنید، وَ بِذِی الْقُرْبی‌ و با خویشاوندان، وَ الْیَتامی‌ و با یتیمان، وَ الْمَساکِینِ و با درویشان، وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی‌ و با همسایه خویشاوند، وَ الْجارِ الْجُنُبِ و با همسایه بیگانه، وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ و با همراه در سفر، وَ ابْنِ السَّبِیلِ و با راه گذری، وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ و با بردگان شما، إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ خدای دوست ندارد، مَنْ کانَ مُخْتالًا فَخُوراً (۳۶) هر کشنده نازنده خود ستاینده.۸ - النوبة الثالثة: قوله تعالی: وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً الآیة ابتداء آیت ذکر توحید است، و توحید اصل علوم است، و سرّ معارف، و مایه دین، و بناء مسلمانی، و حاجز میان دشمن و دوست. هر طاعت که با آن توحید نیست آن را ورجی و وزنی نیست، و سرانجام آن جز تاریکی و گرفتاری نیست، و هر معصیت که با آن توحید است حاصل آن جز آشنایی و روشنایی نیست. توحید آنست که خدای را یکتا گویی، و او را یکتا باشی. یکتا گفتن توحید مسلمانان است، یکتا بودن مایه توحید عارفان. توحید مسلمانان دیو راند، گناه شوید، دل گشاید. توحید عارفان علایق برد، خلائق شوید، و حقایق آرد. توحید مسلمانان پند برگرفت، در بگشاد، بار داد. توحید عارفان رسوم انسانیّت محو کرد، حجاب بشریّت بسوخت، تا نسیم انس دمید، و یادگار ازلی رسید، و دوست بدوست نگرید. توحید مسلمانان آنست که گواهی دهی خدای را بیکتایی در ذات، و پاکی در صفات، و ازلیّت در نام و در نشان. خدایی که جز او خدا نه، و آسمان و زمین را جز او کردگار نه، و چنو در همه عالم وفادار نه. خدایی که بقدر از همه بر است. بذات و صفات زبر است. از ازل تا ابد خداوند اکبر است. هر چه در عقل محالست اللَّه بر آن قادر بر کمالست، و در قدرت بی‌احتیالست، و در قیّومیّت بی‌گشتن حالست، و در ملک آمن از زوالست، و در ذات و صفات متعالست. کس نه‌بینی از مخلوقان که نه در وی نقصان است، یا از عیب نشانست، و کردگار قدیم از نقصان پاک، و از عیب منزّه، و از آفات بری. نه خورنده و نه خواب گیر، نه محلّ حوادث نه حال گرد، نه نو صفت، نه تغیّر پذیر. پیش از کی قائم، پیش از کرد جاعل، پیش از خلق خالق، پیش از صنایع قدیر.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.