گنجور

بخش ۳۱ - ۹ - النوبة الاولى

قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند و فرستاده را استوار گرفتند وَ الَّذِینَ هادُوا و ایشان که از راه بگشتند و جهود شدند وَ النَّصاری‌ و ترسایان که در عیسی غلوّ کردند وَ الصَّابِئِینَ و ایشان که زبور در دست دارند و میان دو دین سدیگر گزینند، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ هر که از همگان بخدای بگروید وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و بروز رستاخیز وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک کرد، فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ ایشانراست مزد ایشان عِنْدَ رَبِّهِمْ بنزدیک خداوند ایشان وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ و نیست بریشان بیمی فردا وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ و نه هرگز اندوهگن باشند

وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ و چون پیمان ستدیم از شما و عهد گرفتیم بر شما وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ و فرمودیم تا کوه طور بر سر شما باز داشتند، خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّةٍ و شما را گفتند بآواز از بالا گیرید این کتاب که شما را دادیم بقوت یقین و تصدیق و جدّ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ و یاد دارید آنچه در آن شما را وصیت کردند و فرمودند لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ تا مگر از عذاب و خشم خدا پرهیزیده آئید.

ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ پس از فرمان برگشتید، فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ اگر نه فضل خدا بودی بر شما و مهربانی او شما را لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ از زیانکاران و نومیدان بودید شما.

بخش ۳۰ - ۸ - النوبة الثالثة: قوله تعالی وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ الآیة اشارت بلطف و کرم خداوندیست، و مهربانی او بر بندگان چنانستی که رب العالمین میفرماید که ای بیچاره فرزند آدم چرا نه وا من دوستی کنی که سزاوار دوستی منم؟ چرا نه وا من بازار کنی که جواد و مفضل منم؟ چرا وا من معاملت درنگیری که بخشنده فراخ بخش منم؟ نه رحمت ما تنگ است نه نعمت از کس دریغ، یکی درنگر تا وا بنی اسرائیل چه کردم و چند نعمت بر ایشان ریختم، و چون نواخت خود بریشان نهادم در آن بیابان تیه پس از آن که پیچیدند و نافرمانی کردند، ایشان را ضایع فرو نگذاشتم، میغ را فرمان دادم تا بر سر ایشان سایه افکند، باد را فرمودم تا مرغ بریان در دست ایشان نهاد، ابر را فرمودم تا ترنجبین و انگبین بایشان فرو بارید، عمود نور را فرمودم تا در شبی که مهتاب نبود ایشان را روشنایی میداد، کودک که از مادر در وجود آمدی در آن بیابان تیه با دستی جامه که وی را در بایست بود در وجود آمدی، چنانک کودک می‌بالیدی جامه با وی میبالیدی، نه کهن شدی آن جامه بر وی نه شوخ گرفتی، در حال زندگی زینت وی بودی و در حال مردگی کفن وی بودی، چه نعمت است که من بریشان نریختم! چه نواخت است که من بریشان ننهادم! ایشان خود قدر ما ندانستند و شکر نعمت ما نگزاردند. ای بیچاره ترا هیچکس نخواند چنانک ما خوانیم، چون که بیایی هیچکس ترا چنان نخرد چنان که ما خریم، چون که خود را بفروشی دیگران بی عیب خرند و ما با عیب خریم، دیگران با وفا خوانند و ما با جفا خوانیم، اگر به پیرانه سر باز آیی همه مملکت را بحرمت بیارائیم، و اگر بعنفوان شباب حدیث ما گویی فردا برستاخیز ترا در پناه خود گیریم.بخش ۳۲ - ۹ - النوبة الثانیة: قوله تعالی إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا سدی گفت این آیت بشان اصحاب سلمان فرود آمد و سلمان مردی بود از جندیسابور بموصل افتاد، میان احبار ترسایان، و روزگاری دراز با ایشان عبادت کرد فراوان و بر دین عیسی بود از اول، پس به مدینه افتاد و او را به بندگی بفروختند. زنی از جهینه او را بخرید، و از بهر وی شبانی میکرد، و سلمان از علماء ترسایان شنیده بود که درین روزگار پیغامبری بیرون خواهد آمد که صفت وی آنست که مهر نبوت میان دو کتف دارد، و صدقات نستاند، و از هدیه‌ها خورد. روزی سلمان در صحراء مدینه گوسپندان بچرا داشت کسی او را گفت که امروز مردی به مدینه در آمده است و میگوید که من پیغامبرم و سلمان روزگاری بود تا درین انتظار بود، گوسپندان را فرو گذاشت، و به مدینه در شد بنزدیک مصطفی ع و بوی می‌نگریست و در وی تأمل میکرد. مصطفی بفراست نبوی بدانست که حال وی چیست، جامه خویش از پشت فرو گذاشت تا مهر نبوت بر سلمان آشکارا شد. پس سلمان برفت و طعامی خرید و پیش رسول آورد رسول فرمود این چیست؟

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.