گنجور

بخش ۲۹ - ۸ - النوبة الثانیة

قوله: وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ سدی و جماعت مفسران گفتند پس از آنک رب العالمین آن قوم را بپایان طور زنده گردانید، و توبه ایشان که گوساله پرستیدند قبول کرد، ایشان را فرمود که بزمین مقدسه روید. و ذلک فی قوله تعالی ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ. و زمین قدس و فلسطین و اریحاست.

گویند اریحا ولایتی است که در آن هزار پاره دیه است، و در هر دهی هزار پستان، ایشان بفرمان حق آمدند تا بنهر الاردن نزدیک اریحا. موسی دوازده مرد ازیشان برگزید از هر سبطی مردی، و ایشان را باریحا فرستاد تا از آنجا میوه آرند و استعلام احوال جبّاران کنند. و جباران بقایاء قوم عاد بودند ساکنان زمین قدس، آن دوازده مرد آمدند، و عوج از جباران عمالقه بود بایشان فراز رسید و همه را زیر کش برگرفت با هر چه داشتند، و بنزدیک پادشاه ایشان برد گفت ای ملک عجب نیست این که چنین قومی ضعیفان بجنگ ما آمدند! فرمای تا ایشان را همه را در زیر پای آرم و خرد کنم! ملک بفرمود که همچنین کن. اما زن وی گفت کشتن ایشان را روا نیست، باز فرست ایشان را به قوم خویش، تا ایشان را از ما خبر دهند و باز گویند آنچه می‌بینند که ایشان خود از ما بهراسند و با ما نکاوند. پس ایشان را رها کردند تا با قوم خویش آمدند و آنچه دیدند باز گفتند. پس قوم موسی گفتند یا مُوسی‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ یا موسی مادر آن زمین نرویم هرگز تا آن جبّاران در آن زمین‌اند، تو رو با خداوند خویشتن و کشتن کنید که ما اینجا نشستگانیم.

در خبر است که قومی از یاران رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفتند: یا رسول اللَّه لا نقول کما قالت بنو اسرائیل فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ و لکن اذهب انت و ربک فقاتلا انا معکم مقاتلون فشتّان ما هما. پس موسی بر ایشان خشم گرفت و ضجر شد از سر ضجرت بریشان دعاء بد کرد. رب العالمین ان زمین بریشان حرام ساخت و گفت حرام کردم بر آن زمین که ایشان را بیرون گذارد تا چهل سال، و ذلک فی قوله تعالی فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ مفسران گفتند آن زمین میان فلسطین و ایله است، دوازده فرسنگ طول آن و شش فرسنگ عرض آن، رب العالمین ایشان را در آن تیه من و سلوی فرستاد وز ابر سایه ساخت. اینست که میگوید عز جلاله: وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ و چون آفتاب بر آمدی بروز تابستان، اللَّه تعالی میغ فرستادی بر سر ایشان بسایه و انی، میغی نم دار خنک تا آن گه که آفتاب فرو شدی.

میگویند همان میغ بود که روز بدر فرشتگان از آن بزیر آمدند نصرت مصطفی را و تقویت لشکر اسلام را. پس چون ایشان را در آن آفتاب گرم سایه حاصل شد گفتند: یا موسی هذا الظّل قد حصل فاین الطعام؟ سایه نیکوست و جای خنک اما طعام از کجا آریم درین بیابان؟ فانزل اللَّه علیهم المنّ، خدای عز و جل بریشان منّ فرو فرستاد از میغ. مجاهد گفت این منّ مانند صمغ بود که بر درختان افتادی، رنگ رنگ صمغ بود و طعم طعم شهد. سدی گفت عسل بود که بوقت سحر بر درختان افتادی شعبی گفت این عسل که می‌بینی جزویست از هفتاد جزو از آن منّ. و ضحاک گفت ترنجبین است. قتاده گفت از وقت صبح تا بر آمدن آفتاب آن من ایشان را بیفتادی مانند برف. وهب گفت نان حوّاری است. زجاج گفت علی الجملة طعامی بود ایشان را بی رنج و بی کدّ. منّ بدان خواند که اللَّه بریشان منت نهاد بدان. و عن ابی هریرة اوّله العجوة منّ الجنة و فیها شفاء من السّم و الکمأة و قال النبی «الکمأة من المن و ماءها شفاء للعین، یعنی سبیلها سبیل المنّ الذی کان یسقط علی بنی اسرائیل لانه لم یکن علی احد مؤنة فی سقی و لا بدر»

گویند هر شخصی را هر شب یک صاع می‌بود. پس گفتند: یا موسی قتلنا هذا بحلاوته، فاطعمنا اللحم فانزل اللَّه علیهم السّلوی گوشت خواستند اللَّه تعالی ایشان را کرجفو فرستاد. مقاتل گفت ابری بر آمدی و از آن ابر مرغهای سرخ باریدن گرفتی چندانک ایشان را کفایت بودی، قتاده گفت باد جنوب آوردی آن مرغ سلوی، و روز آدینه دو روزه را می‌برگرفتند که روز شنبه نیامدی که ایشان را روز شنبه عبادت بود.

کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ ای قلنا لهم کلوا، ما ایشان را گفتیم می‌خورید از پاکها و خوشها که شما را روزی کردیم بی رنج و بی جستن در دنیا و بی تبعات در عقبی، و از آن هیچ ادّخار مکنید و فردا را هیچ چیز بر میگیرید، ایشان فرمان نبردند و فردا را بر گرفتند، تا آن بر گرفته ایشان تباه شد و خورنده در آن افتاد. مصطفی (ع)‌ گفت لو لا بنو اسرائیل لم یخنز الطعام و لم یخبث اللحم، و لو لا حواء لم تخن انثی زوجها».

وَ ما ظَلَمُونا ای نحن اعز من ان نظلم، و اعدل من ان نظلم. ما از آن عزیزتریم که بر ما ستم کنند و از آن عادلتریم که خود ستم کنیم. وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نه بر ما ستم کردند بآنک فرمان نبردند و ادّخار کردند بل که بر خود ستم کردند که از آن روزی بی رنج وهنی بازماندند.

وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ و گفتیم ایشان را در روید درین شهر یعنی بیت المقدس. بقول مجاهد و قتاده و ربیع و سدی، اما جماعتی دیگر گفتند از مفسران که اریحا بود. فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً و فراخ میخورید و بآسانی هر جا که خواهید عیش خوش میکنید که شما را در آن حساب و تبعات نیست. و این آن گه بود که از تیه بیرون آمدند فرمود ایشان را تا در شهر روند پشت خم داده، چنانک گفت: ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً یعنی رکعا و که در روید پشت خم داده در روید و گوئید حِطَّةٌ ابن عباس گفت: هو احد ابواب بیت المقدس یدعی باب الحطّة، و کان له سبعة ابواب » ایشان را گفتند از باب حطّه در روید. وَ قُولُوا حِطَّةٌ یعنی حطّ عنا ذنوبنا فرو نه از ما گناهان ما، رب العالمین ایشان را استغفار فرمود و توبه از گناهان تلقین کرد، گفت از گناهان توبه کنید و از ما آمرزش خواهید نَغْفِرْ لَکُمْ.

نافع «یغفر لکم» بیاء مضمومه خواند، و ابن عامر «تغفر» بتاء مضمومه خواند. باقی بنون خوانند. میگوید شما آمرزش خواهید تا ما گناهان شما بیامرزیم و نافرمانیها در گذاریم. و قال بعضهم فی قوله تعالی وَ قُولُوا حِطَّةٌ ای نحن نزول تحت امرک و قضائک، منحطّین لامرک، خاضعین غیر متکبّرین.

وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ و هر که در نیکوکاری بیفزاید وی را در نیکویی بیفزائیم، و هر که در صدق نیت و تعظیم فرمان بیفزاید ویرا در نیکویی پاداش و در بزرگی نواخت بیفزائیم.

فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا تبدیل و تغییر متقارب‌اند اما تغییر جایی استعمال کنند بر غالب احوال که صفات چیزی بگردد و اصل آن چیز بر جای بود، چنان که آب سرد هم بر جای گرم شود. و تبدیل بیشتر آنجا استعمال کنند که چیزی از جایی برگیرند و آن را بدل نهند، و زاهدان را که ابدال گویند از آنست که قومی میروند از دنیا و دیگران بجای ایشان می‌نشینند. و گفته‌اند از آنست که احوال بهیمی باحوال ملکی بدل میکنند. فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ میگوید آن ستمکاران بر خویشتن آن سخن که ایشان را فرمودیم بدل کردند نه آن گفتند که فرمودیم بجای حطّه حنطة گفتند قتیبی گفت حطّا سمقاثا گفتند بر طریق استهزاء، و این کلمه بر لغت ایشان حنطه حمراء باشد.

و روایت است از مصطفی ع در تفسیر این آیت که

ادخلوا الباب الّذی امروا ان یدخلوا فیه سجّدا علی استاههم و قالوا حنطة فی شعیرة.

قال اللَّه عز و جل: فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ چون این کلمه بگردانیدند و نافرمانی کردند عذابی از آسمان بیامد و دریشان افتاد، و هفتاد هزار ازیشان هلاک شدند. و گفته‌اند که طاعون بگرفت ایشان را، یعنی مرگ ساعتی تا در یک ساعت هفتاد هزار بمردند. رِجْزاً مِنَ السَّماءِ از بهر آن گفت که عذاب بر دو قسم است یکی آنک بر دست آدمی رود یا از جهت مخلوقی بود چون هدم و غرق و، حرق و امثال آن، دفع این عذاب بوجهی از وجوه صورت می‌بندد و ممکن میشود.

و قسمی دیگر عذابی بود آسمانی چون طاعون و صاعقه و مرگ مفاجات و امثال آن، و این یک قسم آنست که دفع آن ممکن نشود بقوت آدمی. رب العزة گفت عذاب ایشان از آسمان فرستادیم که آدمی را بدفع آن هیچ دسترس نیست، آن گه گفت بِما کانُوا یَفْسُقُونَ این عذاب بریشان بآن فرستادیم که از فرمان ما بیرون شدند.

وَ إِذِ اسْتَسْقی‌ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ ابن عباس گفت و قتاده، که امت موسی آن گه که در زندان تیه بماندند و تشنه شدند، گفتند یا موسی من این الشراب هاهنا و قد عطشنا؟ یا موسی بیابان بی آب است و ما تشنه تدبیر چیست؟ فاوحی اللَّه الی موسی اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ بموسی وحی فرستاد که عصا بر سنگ زن. گفتند: عصای موسی شاخی بود از مورد بهشت که آدم با خود آورده بود، و پس از آدم پیغامبران بمیراث می‌بردند تا به شعیب پیغامبر رسید و شعیب بموسی داد. و بالای آن ده گز بود و سر آن دو شاخ بود، بشب تاریک هر دو شاخ می‌افروختی چنانک دو قندیل، و کارهای موسی بسی در آن بسته بود و معجزها بر آن ظاهر شد. ابن عباس گفت موسی را بجای چهار پای بود آن عصا که زاد و مطهره و قماشی که داشتی بر آن نهادی، چون شب در آمدی موسی را پاسبانی کردی، و حشرات زمین چون مار و کژدم و غیر آن از وی باز داشتی، اگر گرگ در گله افتادی چون سگی گشتی پیش گرگ باز شدی، اگر موسی را دشمن پدید آمدی چون مرد جنگی با آن دشمن جنگ کردی، چون موسی بسر آب چاه رسیدی با وی دلو و رسن نبودی آن عصا وی را چون دلو و رسن شدی تا آب بدان بیرون کردی، اگر موسی را آرزوی میوه خاستی عصا بزمین فرو بردی آن میوه که آرزوی وی بودی از آن پدید آمدی، ازین عجب تر که موسی را چون رفیق مونس بودی اندوه و شادی خود با وی بگفتی، سبحان المقدر کیف یشاء سبحانه.

فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ موسی را گفتیم عصاء خویش بر سنگ زن تا چشمه‌های آب از آن روان شود. وهب بن منبه گفت سنگی مخصوص نبود که عصا بر هر سنگ که زدی آب از آن روان شدی، بنی اسرائیل گفتند اگر موسی عصا گم کند ما از تشنگی بمیریم فرمان آمد که لا تقر عنّ الحجارة و لکن کلّمها تطعک لعلّهم یعتبرون نیز عصا بر سنگ مزن، یا موسی سنگ را فرمان ده تا آب بیرون دهد.

موسی چنین میکرد. ایشان گفتند کیف بنا لو افضینا الی الرمل و الارض الّتی لیست فیها حجارة اگر بر یک استانی فرود آئیم که سنگ نبود ما آب از کجا آریم؟ فرمان آمد که یا موسی اکنون که چنین میگویند سنگی با خود میدار تا آنجا که فرود آئید شما را آب دهد. ابن عباس گفت سنگی بود مخصوص و معین که موسی از طور برگرفته بود و با خود آورده چندان که سر آدمیی یا سر گوسپندی از رخام، در آن گوشه جوالی افکنده، هر گه که ایشان آب خواستندی بیرون آوردی. و آن سنگ چهار سوی بود چون عصا بر آن زدی از هر سویی سه جوی روان گشتی، هر سبطی را جداگانه جویی تا با یکدیگر از بهر آب درنه‌شورند و بر هم نیاویزند، اینست که رب العالمین گفت: فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ هر سبطی میدانست که جوی ایشان کدامست، هر روزی ششصد هزار نفر از آن سنگ آب خوردندی. پس از آنک آب خورده بودندی موسی دیگر باره عصا بر سنگ زدی تا خشک شدی و آب در وی پنهان گشتی.

کُلُوا وَ اشْرَبُوا ایشان را گفتند منّ و سلوی میخورید و آب خوش می‌آشامید، و شکر این نعمت هنی و روزی بی رنج را می‌کنید و اندر زمین تباهکاری مکنید و گزاف کار مباشید. زنادقه گفتند بر سبیل طعن که چه صورت بندد و کدام عقل دریابد که سنگی بدان کوچکی و وزنش بدان مختصری باضعاف و زن آن آب بیرون دهد و چند جویها از آن روان شود؟ جواب ایشان آنست که سبیل این سبیل معجزات است و معجزات خرق عاداتست، و از قدرت آفریدگار چه عجب است که اصل سنگ می‌بیافریند اگر در آن سنگ اضعاف وزن آن آب بیافریند که نه در قدرت او عجز است نه در علم او نقصان و هم ازین باب است که مصطفی بغزایی بود و ایشان را آب نرسید و از سر انگشتان رسول خدا جویهای آب روان گشت، چندانک هزار و چهار صد کس از آن سیراب گشتند. و در خبرست بروایت جابر بن عبد اللَّه لو کنّا خمسین الفا لکفانا.

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی‌ لَنْ نَصْبِرَ عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ حسن بصری گفت قومی برزیگران بودند از اهل گندنا و پیاز و حبوب، ایشان را بمن و سلوی فرو گرفتند، نان حوّاری و مرغ بریانی و ترنجبین. بسی برنیامد که آن طباع ایشان ایشان را بر آن داشت تا آرزوی آن غذاهای ردی کردند. بو بکر نقاش در تفسیر آورده است که ایشان را در آن روزی که به ایشان می‌رسید همه یکسان بودند، نبات زمین طلب کردند تا ایشان را زراعت و عمارت باید کرد، لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا تا همه یکسان نباشند و زیردستان را کار سازند و قومی را بچاکری و بندگی گیرند.

لَنْ نَصْبِرَ عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ گفتند یا موسی بر یک طعام شکیبایی نتوانیم کرد. اگر کسی گوید منّ و سلوی دو چیز است چرا عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ گفت؟ جوابش آنست که نان و نانخورش بود، و بر عرف نان و نانخورش بیک طعام شمرند.

فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ ای سل لأجلنا ربّک و قل له اخرج. لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثّائها و فومها و عدسها و بصلها خداوند خود را بخوان و بگوی ازین ترّهای زمین خیار و سیر و گندم و پیاز و عدس از بهر ما بیرون آر از زمین. فوم در لغت عرب هم گندم است و هم سیر، و فی الخبر علیکم بالعدس فانه مبارک مقدس، و انه یرقّق القلب و یکثّر الدمعة.

پس موسی ع برایشان خشم گرفت و گفت أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی‌ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ أَدْنی‌ هم از دنائت است و هم از دنوّ یقول أ تأخذون الذی هو اخسّ بدلا من الذی هو اجلّ و اشرف، او تأخذون الذی هو اقرب تناولا لقلّة قیمته بدلا من الذی هو ارفع قیمته. اهْبِطُوا مِصْراً یعنی بلدة من البلدان، فانّ الذی سألتم لا یکون الّا فی البلدان و الامصار در شهری فرود آئید که آنچه میخواهید در شهر یابید. گفتند کدام شهر یا موسی؟ گفت الارض المقدّسة التی کتب اللَّه لکم.

جماعتی مفسران گفتند ایشان را به مصر فرعون فرستادند. و ذلک فی قوله تعالی کذلک و اورثناها بنی اسرائیل قالوا فلم یکونوا لیرثوها ثم لا ینتفعوا بها.

وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ خواری و فرومایگی بریشان زدند. گفته‌اند این خواری آنست که چون ازیشان جزیت ستانند ایشان را بر پای بدارند و گریبان فراز گیرند و سیلی زنند.

وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ بخشمی از اللَّه باز گشتند، اینجا یک خشم گفت و جای دیگر دو خشم فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی‌ غَضَبٍ. اهل تأویل غضب خدای را بر انتقام و عقوبت می‌نهند. و تأویل در صفت تعریض است، مذهب اهل حق آنست که خدای را عز و جل غضب است و در آن غضب از ضجر پاک است نه چون غضب مخلوقان که با ضجر است.

شافعی گفت لا یقاس بالنّاس نه او را با خلق در قیاس می‌نهند تا غضب او با ضجر دانند چنانک غضب ایشانست، اللَّه را غضب صفت است و خشنودی صفت است و در هر دو قیّوم است و بدین صفت جز وی خداوند نیست و خلق را درین با وی مانندگی نیست.

ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ الّتی انزلت علی محمد و موسی و عیسی، لانهم کفروا بالجمیع، خشم و لعنت خداوند بریشان بآنست که پیغامبران را استوار نمیگرفتند و حجت توحید و علامات نبوت که بر زبان موسی و عیسی و محمد فرستادند قبول نمیکردند.

وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ و پیغامبران خود را بنا حق میکشتند چنانک شعیا و زکریا و یحیی را کشتند. یروی انّ الیهود قتلوا سبعین نبیّا فی اول النّهار و قامت سوق بقلهم من آخر النهار و روایت کرده‌اند که جهودان هفتاد پیغمبر در اول روز بکشتند و چندین زاهدان برخاستند تا امر معروف کنند و ایشان را از آن قتل باز دارند و در آخر روز ایشان را نیز بکشتند.

ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ ای ذلک الکفر و القتل بشؤم معاصیهم، آن کفر که می‌آوردند و آن قتل که میکردند از شومی نافرمانی و تباهکاری ایشان بود و از اندازه در گذشتن ایشان.

بخش ۲۸ - ۸ - النوبة الاولى: قول تعالی: وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ و سایه کردیم بر شما میغ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ فرو فرستادیم بر شما از میغ الْمَنَّ وَ السَّلْوی‌ ترنجبین و مرغ سلوی: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ میخورید از پاکیها و خوشیها از آنچه شما را روزی کردیم بی رنج بردن و بی جستن وَ ما ظَلَمُونا و ستم نه بر ما کردند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ لکن ستم بر خویشتن کردند.بخش ۳۰ - ۸ - النوبة الثالثة: قوله تعالی وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ الآیة اشارت بلطف و کرم خداوندیست، و مهربانی او بر بندگان چنانستی که رب العالمین میفرماید که ای بیچاره فرزند آدم چرا نه وا من دوستی کنی که سزاوار دوستی منم؟ چرا نه وا من بازار کنی که جواد و مفضل منم؟ چرا وا من معاملت درنگیری که بخشنده فراخ بخش منم؟ نه رحمت ما تنگ است نه نعمت از کس دریغ، یکی درنگر تا وا بنی اسرائیل چه کردم و چند نعمت بر ایشان ریختم، و چون نواخت خود بریشان نهادم در آن بیابان تیه پس از آن که پیچیدند و نافرمانی کردند، ایشان را ضایع فرو نگذاشتم، میغ را فرمان دادم تا بر سر ایشان سایه افکند، باد را فرمودم تا مرغ بریان در دست ایشان نهاد، ابر را فرمودم تا ترنجبین و انگبین بایشان فرو بارید، عمود نور را فرمودم تا در شبی که مهتاب نبود ایشان را روشنایی میداد، کودک که از مادر در وجود آمدی در آن بیابان تیه با دستی جامه که وی را در بایست بود در وجود آمدی، چنانک کودک می‌بالیدی جامه با وی میبالیدی، نه کهن شدی آن جامه بر وی نه شوخ گرفتی، در حال زندگی زینت وی بودی و در حال مردگی کفن وی بودی، چه نعمت است که من بریشان نریختم! چه نواخت است که من بریشان ننهادم! ایشان خود قدر ما ندانستند و شکر نعمت ما نگزاردند. ای بیچاره ترا هیچکس نخواند چنانک ما خوانیم، چون که بیایی هیچکس ترا چنان نخرد چنان که ما خریم، چون که خود را بفروشی دیگران بی عیب خرند و ما با عیب خریم، دیگران با وفا خوانند و ما با جفا خوانیم، اگر به پیرانه سر باز آیی همه مملکت را بحرمت بیارائیم، و اگر بعنفوان شباب حدیث ما گویی فردا برستاخیز ترا در پناه خود گیریم.

اطلاعات

منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله: وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ سدی و جماعت مفسران گفتند پس از آنک رب العالمین آن قوم را بپایان طور زنده گردانید، و توبه ایشان که گوساله پرستیدند قبول کرد، ایشان را فرمود که بزمین مقدسه روید. و ذلک فی قوله تعالی ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ. و زمین قدس و فلسطین و اریحاست.
هوش مصنوعی: در این بخش اشاره شده است که بعد از آنکه خداوند آن قوم را در پای کوه طور زنده کرد و توبه آن‌ها را به خاطر پرستیدن گوساله پذیرفت، به آن‌ها فرمان داد که به سرزمین مقدس بروند. این اشاره به آیه‌ای از قرآن دارد که خداوند به آن‌ها می‌گوید که به سرزمین مقدس که برای آن‌ها نوشته شده، وارد شوند. این سرزمین به عنوان سرزمین قدس، فلسطین و اریحا شناخته می‌شود.
گویند اریحا ولایتی است که در آن هزار پاره دیه است، و در هر دهی هزار پستان، ایشان بفرمان حق آمدند تا بنهر الاردن نزدیک اریحا. موسی دوازده مرد ازیشان برگزید از هر سبطی مردی، و ایشان را باریحا فرستاد تا از آنجا میوه آرند و استعلام احوال جبّاران کنند. و جباران بقایاء قوم عاد بودند ساکنان زمین قدس، آن دوازده مرد آمدند، و عوج از جباران عمالقه بود بایشان فراز رسید و همه را زیر کش برگرفت با هر چه داشتند، و بنزدیک پادشاه ایشان برد گفت ای ملک عجب نیست این که چنین قومی ضعیفان بجنگ ما آمدند! فرمای تا ایشان را همه را در زیر پای آرم و خرد کنم! ملک بفرمود که همچنین کن. اما زن وی گفت کشتن ایشان را روا نیست، باز فرست ایشان را به قوم خویش، تا ایشان را از ما خبر دهند و باز گویند آنچه می‌بینند که ایشان خود از ما بهراسند و با ما نکاوند. پس ایشان را رها کردند تا با قوم خویش آمدند و آنچه دیدند باز گفتند. پس قوم موسی گفتند یا مُوسی‌ إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ یا موسی مادر آن زمین نرویم هرگز تا آن جبّاران در آن زمین‌اند، تو رو با خداوند خویشتن و کشتن کنید که ما اینجا نشستگانیم.
هوش مصنوعی: در تاریخ آمده است که اریحا جایی است با هزار روستا و در هر روستا هزار نفر زندگی می‌کنند. گروهی به فرمان خدا به نزدیکی اریحا و کنار رود اردن رفتند. موسی دوازده مرد را از هر قبیله انتخاب کرد و به اریحا فرستاد تا میوه بیاورند و اطلاعاتی درباره جباران آن منطقه کسب کنند. جباران از بازماندگان قوم عاد بودند که در سرزمین مقدس زندگی می‌کردند. آن دوازده مرد به اریحا رسیدند و با عوج، یکی از جباران عمالقه مواجه شدند. او آن‌ها را شکست داد و همه چیزشان را گرفت و به نزد پادشاه برد. پادشاه بر این باور بود که نباید این قوم ضعیف را در برابر خود تحمل کند و دستور داد تا آن‌ها را نابود کند. اما همسر پادشاه گفت که کشتن آن‌ها درست نیست و بهتر است که آن‌ها را آزاد کنند تا به قوم خود برگردند و آنچه را که دیده‌اند برایشان بگویند. بنابراین، آن‌ها آزاد شدند و به قوم موسی برگشتند و آنچه را که دیده بودند، تعریف کردند. سپس قوم موسی گفتند که هرگز به آن زمین وارد نخواهند شد تا زمانی که آن جباران در آنجا هستند و از موسی خواستند که او و پروردگارش بروند و با آن‌ها بجنگند، زیرا آن‌ها خود اینجا خواهند ماند.
در خبر است که قومی از یاران رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفتند: یا رسول اللَّه لا نقول کما قالت بنو اسرائیل فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ و لکن اذهب انت و ربک فقاتلا انا معکم مقاتلون فشتّان ما هما. پس موسی بر ایشان خشم گرفت و ضجر شد از سر ضجرت بریشان دعاء بد کرد. رب العالمین ان زمین بریشان حرام ساخت و گفت حرام کردم بر آن زمین که ایشان را بیرون گذارد تا چهل سال، و ذلک فی قوله تعالی فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ مفسران گفتند آن زمین میان فلسطین و ایله است، دوازده فرسنگ طول آن و شش فرسنگ عرض آن، رب العالمین ایشان را در آن تیه من و سلوی فرستاد وز ابر سایه ساخت. اینست که میگوید عز جلاله: وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ و چون آفتاب بر آمدی بروز تابستان، اللَّه تعالی میغ فرستادی بر سر ایشان بسایه و انی، میغی نم دار خنک تا آن گه که آفتاب فرو شدی.
هوش مصنوعی: طبق خبرها، گروهی از یاران پیامبر اسلام گفتند: ای رسول خدا، ما مانند بنی‌اسرائیل نخواهیم گفت که تو و خدایت بروید و بجنگید و ما در اینجا می‌مانیم. بلکه ما نیز با شما خواهیم جنگید. موسی به شدت از این سخنان ناراحت شد و از روی ناراحتی برای آنها دعا کرد. خداوند زمین را بر آنها حرام کرد و گفت که آنها چهل سال نمی‌توانند از آنجا بیرون بروند. مفسران گفته‌اند آن سرزمین بین فلسطین و ایله قرار دارد و طول آن دوازده فرسنگ و عرض آن شش فرسنگ است. خداوند آنها را به مدت چهل سال در بیابان سرگردان کرد و ابر سایه‌بان بر سرشان فرستاد. اینجا است که خداوند می‌فرماید: و ما بر شما ابر را سایه گستراندیم. و وقتی تابستان آمد، خداوند بر سرشان ابرهای سرد و مرطوبی فرستاد تا زمانی که خورشید غروب کرد.
میگویند همان میغ بود که روز بدر فرشتگان از آن بزیر آمدند نصرت مصطفی را و تقویت لشکر اسلام را. پس چون ایشان را در آن آفتاب گرم سایه حاصل شد گفتند: یا موسی هذا الظّل قد حصل فاین الطعام؟ سایه نیکوست و جای خنک اما طعام از کجا آریم درین بیابان؟ فانزل اللَّه علیهم المنّ، خدای عز و جل بریشان منّ فرو فرستاد از میغ. مجاهد گفت این منّ مانند صمغ بود که بر درختان افتادی، رنگ رنگ صمغ بود و طعم طعم شهد. سدی گفت عسل بود که بوقت سحر بر درختان افتادی شعبی گفت این عسل که می‌بینی جزویست از هفتاد جزو از آن منّ. و ضحاک گفت ترنجبین است. قتاده گفت از وقت صبح تا بر آمدن آفتاب آن من ایشان را بیفتادی مانند برف. وهب گفت نان حوّاری است. زجاج گفت علی الجملة طعامی بود ایشان را بی رنج و بی کدّ. منّ بدان خواند که اللَّه بریشان منت نهاد بدان. و عن ابی هریرة اوّله العجوة منّ الجنة و فیها شفاء من السّم و الکمأة و قال النبی «الکمأة من المن و ماءها شفاء للعین، یعنی سبیلها سبیل المنّ الذی کان یسقط علی بنی اسرائیل لانه لم یکن علی احد مؤنة فی سقی و لا بدر»
هوش مصنوعی: گفته می‌شود که همان ابر بود که در روز بدر فرشتگان برای کمک به پیامبر و حمایت از لشکر اسلام از آن فرو آمدند. زمانی که آنها در سایه این ابر در آفتاب داغ استراحت کردند، گفتند: ای موسی، این سایه خوب است، اما غذا از کجا بیاوریم در این بیابان؟ خداوند از آسمان برای آنها من فرستاد. این من مانند صمغی بود که بر درختان می‌چکید، رنگ‌های مختلفی داشت و طعمش شبیه عسل بود. برخی گفتند که این عسل است که در هنگام سحر بر درختان می‌ریزد و همچنین اشاره کردند که این عسل تنها بخشی از یک نوع خاص از من است. دیگران گفتند که این ترنجبین است یا نان حواریون. در کل، غذایی بود که برای آن‌ها بدون زحمت و دردسر فراهم می‌شد و به همین دلیل آن را "من" نامیده‌اند، چون خداوند به وسیله آن بر آنها منت نهاد. یکی از راویان نیز گفت که نخستین خرما از بهشت، من است و شفا دهنده سموم است و همچنین که گفته شد، "کمأة" نیز من است و آب آن شفا دهنده چشم‌ها است. در نهایت، تأکید شده که این من همانند منّی بود که بر بنی‌اسرائیل می‌افتاد و هیچ زحمتی برای تأمین آب و غذای آن‌ها نداشت.
گویند هر شخصی را هر شب یک صاع می‌بود. پس گفتند: یا موسی قتلنا هذا بحلاوته، فاطعمنا اللحم فانزل اللَّه علیهم السّلوی گوشت خواستند اللَّه تعالی ایشان را کرجفو فرستاد. مقاتل گفت ابری بر آمدی و از آن ابر مرغهای سرخ باریدن گرفتی چندانک ایشان را کفایت بودی، قتاده گفت باد جنوب آوردی آن مرغ سلوی، و روز آدینه دو روزه را می‌برگرفتند که روز شنبه نیامدی که ایشان را روز شنبه عبادت بود.
هوش مصنوعی: گویند هر شب برای هر شخصی مقداری غذا نازل می‌شد. سپس گفتند: ای موسی، ما از این پادشاهی و نعمت‌ها رنج می‌بریم، پس نیاز داریم به گوشت. به این خواسته، خداوند پرندگان ک記ف (سلوی) را برایشان فرستاد. مقاتل نقل می‌کند که ابری ظاهر شد و از آن ابر پرنده‌های سرخ بر زمین باریدند به اندازه‌ای که آنها را کفایت کرد. قتاده می‌گوید که باد جنوب، آن مرغ‌ها را آورد، و روز جمعه، دو روز در این نعمت‌ها بودند و روز شنبه هیچ‌گونه تغذیه‌ای نداشتند، زیرا باید در آن روز به عبادت مشغول می‌شدند.
کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ ای قلنا لهم کلوا، ما ایشان را گفتیم می‌خورید از پاکها و خوشها که شما را روزی کردیم بی رنج و بی جستن در دنیا و بی تبعات در عقبی، و از آن هیچ ادّخار مکنید و فردا را هیچ چیز بر میگیرید، ایشان فرمان نبردند و فردا را بر گرفتند، تا آن بر گرفته ایشان تباه شد و خورنده در آن افتاد. مصطفی (ع)‌ گفت لو لا بنو اسرائیل لم یخنز الطعام و لم یخبث اللحم، و لو لا حواء لم تخن انثی زوجها».
هوش مصنوعی: از چیزهای پاک که شما را روزی کرده‌ایم بخورید، ما به آن‌ها گفتیم که از نعمت‌هایی که بدون زحمت و دردسر به شما عطا شده، استفاده کنید و هیچ چیزی را برای فردا ذخیره نکنید. اما آن‌ها فرمان ما را نادیده گرفتند و برای فردا ذخیره کردند که در نتیجه، آنچه را که جمع کرده بودند از بین رفت و دچار ضرر شدند. پیامبر (ص) فرمودند که اگر بنی‌اسرائیل نبودند، غذایی فاسد نمی‌شد و گوشتی خراب نمی‌گشت و اگر حوا نبود، هیچ زنی به شوهرش خیانت نمی‌کرد.
وَ ما ظَلَمُونا ای نحن اعز من ان نظلم، و اعدل من ان نظلم. ما از آن عزیزتریم که بر ما ستم کنند و از آن عادلتریم که خود ستم کنیم. وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ نه بر ما ستم کردند بآنک فرمان نبردند و ادّخار کردند بل که بر خود ستم کردند که از آن روزی بی رنج وهنی بازماندند.
هوش مصنوعی: ما آن‌قدر باعزتیم که کسی نتواند بر ما ستم کند و آن‌قدر با عدالتی که خودمان نیز نمی‌توانیم ستم کنیم. اما آن‌ها در حقیقت به خودشان ظلم کردند، نه به ما، زیرا با نافرمانی و حرص از روزی که بدون زحمت و رنج به آن‌ها می‌رسید، محروم شدند.
وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ و گفتیم ایشان را در روید درین شهر یعنی بیت المقدس. بقول مجاهد و قتاده و ربیع و سدی، اما جماعتی دیگر گفتند از مفسران که اریحا بود. فَکُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَداً و فراخ میخورید و بآسانی هر جا که خواهید عیش خوش میکنید که شما را در آن حساب و تبعات نیست. و این آن گه بود که از تیه بیرون آمدند فرمود ایشان را تا در شهر روند پشت خم داده، چنانک گفت: ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً یعنی رکعا و که در روید پشت خم داده در روید و گوئید حِطَّةٌ ابن عباس گفت: هو احد ابواب بیت المقدس یدعی باب الحطّة، و کان له سبعة ابواب » ایشان را گفتند از باب حطّه در روید. وَ قُولُوا حِطَّةٌ یعنی حطّ عنا ذنوبنا فرو نه از ما گناهان ما، رب العالمین ایشان را استغفار فرمود و توبه از گناهان تلقین کرد، گفت از گناهان توبه کنید و از ما آمرزش خواهید نَغْفِرْ لَکُمْ.
هوش مصنوعی: زمانی که گفتیم وارد این شهر شوید، به معنی بیت المقدس است، طبق گفته برخی از مفسران. اما برخی دیگر بر این باورند که منظور اریحا بوده است. از آنچه که می‌خواهید، به آسانی و فراوان بخورید و هر جا که می‌خواهید زندگی کنید، زیرا در اینجا مسئولیتی بر دوش شما نیست. این زمانی بود که آنها از بیابان خارج شدند و به آنها دستور داده شد که با سرهای پایین و خشوع وارد شوند و بگویند "حطّه". ابن عباس گفته است که یکی از دروازه‌های بیت المقدس به نام باب حطّه شناخته می‌شود و این دروازه دارای هفت در دیگر نیز هست. آنها را فرمودند که از دروازه حطّه وارد شوند. و بگویید "حطّه"، یعنی گناهان ما را ببخشید. رب العالمین به آنها وعده آمرزش و توبه را داد و گفت از گناهان خود توبه کنید و از ما آمرزش بخواهید تا شما را ببخشیم.
نافع «یغفر لکم» بیاء مضمومه خواند، و ابن عامر «تغفر» بتاء مضمومه خواند. باقی بنون خوانند. میگوید شما آمرزش خواهید تا ما گناهان شما بیامرزیم و نافرمانیها در گذاریم. و قال بعضهم فی قوله تعالی وَ قُولُوا حِطَّةٌ ای نحن نزول تحت امرک و قضائک، منحطّین لامرک، خاضعین غیر متکبّرین.
هوش مصنوعی: نافع به کلمه «یغفر لکم» با حرف بیاء مضمومه قرائت کرده، در حالی که ابن عامر آن را با حرف تاء مضمومه خوانده است. دیگران آن را با حرف نون خوانده‌اند. این بیان به معنای آن است که شما آمرزش خواهید یافت تا ما گناهان شما را ببخشیم و نافرمانی‌ها را نادیده بگیریم. همچنین برخی در تفسیر آیه «و قُولُوا حِطَّةٌ» گفته‌اند که این جمله به معنای این است که ما تحت فرمان و قضا و قدر تو降 می‌نشینیم و تسلیم دستورات تو هستیم، در حالی که خود را خاضع و متواضع نشان می‌دهیم.
وَ سَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ و هر که در نیکوکاری بیفزاید وی را در نیکویی بیفزائیم، و هر که در صدق نیت و تعظیم فرمان بیفزاید ویرا در نیکویی پاداش و در بزرگی نواخت بیفزائیم.
هوش مصنوعی: ما به نیکوکاران، نیکی بیشتری خواهیم بخشید و هر کس که صداقت و ارادتش را افزایش دهد، در پاداش و احترام بیشتری نصیبش خواهیم ساخت.
فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا تبدیل و تغییر متقارب‌اند اما تغییر جایی استعمال کنند بر غالب احوال که صفات چیزی بگردد و اصل آن چیز بر جای بود، چنان که آب سرد هم بر جای گرم شود. و تبدیل بیشتر آنجا استعمال کنند که چیزی از جایی برگیرند و آن را بدل نهند، و زاهدان را که ابدال گویند از آنست که قومی میروند از دنیا و دیگران بجای ایشان می‌نشینند. و گفته‌اند از آنست که احوال بهیمی باحوال ملکی بدل میکنند. فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ میگوید آن ستمکاران بر خویشتن آن سخن که ایشان را فرمودیم بدل کردند نه آن گفتند که فرمودیم بجای حطّه حنطة گفتند قتیبی گفت حطّا سمقاثا گفتند بر طریق استهزاء، و این کلمه بر لغت ایشان حنطه حمراء باشد.
هوش مصنوعی: تغییر و تبدیل به معنای جایگزینی و دگرگونی است، اما این دو مفهوم در شرایط مختلف به کار می‌روند. تغییر بیشتر زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرد که ویژگی‌های چیزی دگرگون شود، در حالی که خود آن چیز همچنان باقی بماند، مانند آب سردی که به آب گرم تبدیل می‌شود. در مقابل، تبدیل بیشتر به معنای برداشت چیزی و جایگزینی آن با چیزی دیگر است. به همین دلیل، افرادی که از دنیا می‌روند و دیگران به جای آن‌ها می‌آیند، به نام زاهدان ابدال شناخته می‌شوند. گفته شده است که احوال موجودات زنده گاهی با احوال انسان‌ها تغییر پیدا می‌کند. ستمکاران، به طوری که در متن آمده، سخنان خداوندی را که به آن‌ها گفته شده، تغییر داده و به شیوه‌ای دیگر بیان کرده‌اند. به جای آنچه که به آن‌ها فرمودیم، به طعنه و استهزاء سخنانی دیگر بیان کردند.
و روایت است از مصطفی ع در تفسیر این آیت که
هوش مصنوعی: روایتی از مصطفی (ع) در تفسیر این آیه وجود دارد که...
ادخلوا الباب الّذی امروا ان یدخلوا فیه سجّدا علی استاههم و قالوا حنطة فی شعیرة.
هوش مصنوعی: به درب ورودی‌ای که به آنها فرمان داده شده بود، وارد شوید و با سر به زمین بیفتید و بگویید: «ما تسلیم هستیم» و در عوض، چیزی جز گندم نمی‌خواهید.
قال اللَّه عز و جل: فَأَنْزَلْنا عَلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ چون این کلمه بگردانیدند و نافرمانی کردند عذابی از آسمان بیامد و دریشان افتاد، و هفتاد هزار ازیشان هلاک شدند. و گفته‌اند که طاعون بگرفت ایشان را، یعنی مرگ ساعتی تا در یک ساعت هفتاد هزار بمردند. رِجْزاً مِنَ السَّماءِ از بهر آن گفت که عذاب بر دو قسم است یکی آنک بر دست آدمی رود یا از جهت مخلوقی بود چون هدم و غرق و، حرق و امثال آن، دفع این عذاب بوجهی از وجوه صورت می‌بندد و ممکن میشود.
هوش مصنوعی: خداوند عز و جل فرمود: وقتی که آنان کلمه را تغییر دادند و نافرمانی کردند، عذابی از آسمان بر آنها نازل شد و هفتاد هزار نفر از آنان هلاک شدند. نقل شده که طاعونی به آن‌ها رسید، به طوری که در یک ساعت هفتاد هزار نفر مردند. این عذاب از آسمان به این خاطر نازل شد که عذاب به دو نوع تقسیم می‌شود؛ یکی عذابی که به دست انسان یا از طریق مخلوقی دیگر اتفاق می‌افتد، مانند فرو ریختن، غرق شدن، یا آتش گرفتن و امثال آن. دفع این نوع عذاب به روش‌هایی ممکن است.
و قسمی دیگر عذابی بود آسمانی چون طاعون و صاعقه و مرگ مفاجات و امثال آن، و این یک قسم آنست که دفع آن ممکن نشود بقوت آدمی. رب العزة گفت عذاب ایشان از آسمان فرستادیم که آدمی را بدفع آن هیچ دسترس نیست، آن گه گفت بِما کانُوا یَفْسُقُونَ این عذاب بریشان بآن فرستادیم که از فرمان ما بیرون شدند.
هوش مصنوعی: نوعی دیگر از عذاب‌ها وجود دارد که از آسمان نازل می‌شود، مانند طاعون، صاعقه و مرگ‌های ناگهانی. این گونه عذاب‌ها فوق‌العاده هستند و انسان نمی‌تواند به وسیله قدرت خود آن‌ها را دفع کند. خداوند فرمود این عذاب را از آسمان بر آن‌ها نازل کردیم، زیرا انسان نمی‌تواند آن را متوقف کند. سپس اشاره کرد که این عذاب به خاطر فسق و خروج آن‌ها از دستورهای الهی بر آن‌ها فرود آمده است.
وَ إِذِ اسْتَسْقی‌ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ ابن عباس گفت و قتاده، که امت موسی آن گه که در زندان تیه بماندند و تشنه شدند، گفتند یا موسی من این الشراب هاهنا و قد عطشنا؟ یا موسی بیابان بی آب است و ما تشنه تدبیر چیست؟ فاوحی اللَّه الی موسی اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ بموسی وحی فرستاد که عصا بر سنگ زن. گفتند: عصای موسی شاخی بود از مورد بهشت که آدم با خود آورده بود، و پس از آدم پیغامبران بمیراث می‌بردند تا به شعیب پیغامبر رسید و شعیب بموسی داد. و بالای آن ده گز بود و سر آن دو شاخ بود، بشب تاریک هر دو شاخ می‌افروختی چنانک دو قندیل، و کارهای موسی بسی در آن بسته بود و معجزها بر آن ظاهر شد. ابن عباس گفت موسی را بجای چهار پای بود آن عصا که زاد و مطهره و قماشی که داشتی بر آن نهادی، چون شب در آمدی موسی را پاسبانی کردی، و حشرات زمین چون مار و کژدم و غیر آن از وی باز داشتی، اگر گرگ در گله افتادی چون سگی گشتی پیش گرگ باز شدی، اگر موسی را دشمن پدید آمدی چون مرد جنگی با آن دشمن جنگ کردی، چون موسی بسر آب چاه رسیدی با وی دلو و رسن نبودی آن عصا وی را چون دلو و رسن شدی تا آب بدان بیرون کردی، اگر موسی را آرزوی میوه خاستی عصا بزمین فرو بردی آن میوه که آرزوی وی بودی از آن پدید آمدی، ازین عجب تر که موسی را چون رفیق مونس بودی اندوه و شادی خود با وی بگفتی، سبحان المقدر کیف یشاء سبحانه.
هوش مصنوعی: موسی وقتی که قومش از آب درخواست کردند و در بیابان بی‌آب دچار تشنگی شدند، از آنها شنیدند که می‌گویند: "ای موسی، اینجا آب نیست و ما تشنه‌ایم، چه تدبیری باید بکنیم؟" خداوند به موسی وحی کرد که با عصایش به سنگ بزند. گفته شده که عصای موسی شاخه‌ای از درخت بهشت بود که آدم با خود به زمین آورد و این عصا نسل به نسل به پیامبران انتقال یافته تا به شعیب و سپس به موسی رسید. این عصا حدود ده گز طول داشت و در انتهای آن دو شاخ وجود داشت که در شب مانند دو قندیل می‌درخشیدند. کارهای زیادی با این عصا انجام شد و معجزات زیادی به وسیله آن ظاهر گشت. ابن عباس گفت که این عصا به موسی در زمان‌های مختلف یاری می‌داد، مثلاً زمانی که در شب از او مراقبت می‌کرد و او را از خطر حشرات زمین در امان نگه می‌داشت. همچنین وقتی که دشمنی به موسی نزدیک می‌شد، به او در دفاع از خود کمک می‌کرد. وقتی موسی به چاه می‌رسید و نمی‌توانست آب را با دلو بیرون بیاورد، این عصا مانند دلو عمل می‌کرد تا آب را بیرون آورد. اگر موسی آرزوی میوه‌ای داشت، با فرورفتن عصا به زمین، آن میوه ظاهر می‌شد. این عصا به نوعی دوست و همدم موسی بود و او اندوه و شادی‌اش را با موسی درمیان می‌گذاشت. این همه شگفتی نشان‌دهنده قدرت و حکمت خداوند است.
فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصاکَ الْحَجَرَ موسی را گفتیم عصاء خویش بر سنگ زن تا چشمه‌های آب از آن روان شود. وهب بن منبه گفت سنگی مخصوص نبود که عصا بر هر سنگ که زدی آب از آن روان شدی، بنی اسرائیل گفتند اگر موسی عصا گم کند ما از تشنگی بمیریم فرمان آمد که لا تقر عنّ الحجارة و لکن کلّمها تطعک لعلّهم یعتبرون نیز عصا بر سنگ مزن، یا موسی سنگ را فرمان ده تا آب بیرون دهد.
هوش مصنوعی: به موسی گفتیم که عصای خود را به سنگ بزند تا چشمه‌های آب از آن جاری شود. وهب بن منبه اشاره کرده که سنگ خاصی وجود نداشت و هر کجا که عصا را بر سنگ می‌زد، آب از آن جاری می‌شد. بنی‌اسرائیل نگران بودند که اگر موسی عصایش را گم کند، از تشنگی خواهند مرد. پس فرمان آمد که به سنگ‌ها زدن نکن، بلکه به آنها دستور بدهید تا آب بیرون بیاید تا شاید درس عبرتی بگیرند.
موسی چنین میکرد. ایشان گفتند کیف بنا لو افضینا الی الرمل و الارض الّتی لیست فیها حجارة اگر بر یک استانی فرود آئیم که سنگ نبود ما آب از کجا آریم؟ فرمان آمد که یا موسی اکنون که چنین میگویند سنگی با خود میدار تا آنجا که فرود آئید شما را آب دهد. ابن عباس گفت سنگی بود مخصوص و معین که موسی از طور برگرفته بود و با خود آورده چندان که سر آدمیی یا سر گوسپندی از رخام، در آن گوشه جوالی افکنده، هر گه که ایشان آب خواستندی بیرون آوردی. و آن سنگ چهار سوی بود چون عصا بر آن زدی از هر سویی سه جوی روان گشتی، هر سبطی را جداگانه جویی تا با یکدیگر از بهر آب درنه‌شورند و بر هم نیاویزند، اینست که رب العالمین گفت: فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ هر سبطی میدانست که جوی ایشان کدامست، هر روزی ششصد هزار نفر از آن سنگ آب خوردندی. پس از آنک آب خورده بودندی موسی دیگر باره عصا بر سنگ زدی تا خشک شدی و آب در وی پنهان گشتی.
هوش مصنوعی: موسی چنین عمل کرد. مردم گفتند اگر به جایی برویم که زمین آن پر از شن باشد و سنگی در آن نباشد، از کجا آب بگیریم؟ به موسی فرمان داده شد که سنگی را با خود بردارد تا وقتی به آنجا رسید، آب را برای آنان بیاورد. ابن عباس گفت که موسی سنگی خاص و معین را از کوه طور برداشت و با خود آورد. این سنگ به شکل انسانی یا گوسفند از سنگ مرمر بود و هر بار که قوم آب می‌خواستند، آن را بیرون می‌آورد. این سنگ چهار طرف داشت و هر بار که بر آن ضربه می‌زدند، از هر طرف سه جوی آب روان می‌شد، به طوری که هر قبیله جوی مخصوص به خود را داشتند و در آب با یکدیگر قاطی نمی‌شدند. به همین دلیل خداوند فرمود که از آن سنگ دوازده چشمه جوشید و هر قبیله می‌دانست که جوی مخصوص به خود کدام است. هر روز حدود ششصد هزار نفر از آن سنگ آب می‌نوشیدند. پس از اینکه مردم آب نوشیدند، موسی دوباره عصا را بر سنگ زد تا سنگ خشک شده و آب در آن پنهان شود.
کُلُوا وَ اشْرَبُوا ایشان را گفتند منّ و سلوی میخورید و آب خوش می‌آشامید، و شکر این نعمت هنی و روزی بی رنج را می‌کنید و اندر زمین تباهکاری مکنید و گزاف کار مباشید. زنادقه گفتند بر سبیل طعن که چه صورت بندد و کدام عقل دریابد که سنگی بدان کوچکی و وزنش بدان مختصری باضعاف و زن آن آب بیرون دهد و چند جویها از آن روان شود؟ جواب ایشان آنست که سبیل این سبیل معجزات است و معجزات خرق عاداتست، و از قدرت آفریدگار چه عجب است که اصل سنگ می‌بیافریند اگر در آن سنگ اضعاف وزن آن آب بیافریند که نه در قدرت او عجز است نه در علم او نقصان و هم ازین باب است که مصطفی بغزایی بود و ایشان را آب نرسید و از سر انگشتان رسول خدا جویهای آب روان گشت، چندانک هزار و چهار صد کس از آن سیراب گشتند. و در خبرست بروایت جابر بن عبد اللَّه لو کنّا خمسین الفا لکفانا.
هوش مصنوعی: آنها به مردم گفتند که بخورید و بنوشید و در عوض این نعمت بزرگ و روزی راحت، شکرگذاری کنید و در زمین فساد نکنید و کارهای بیهوده انجام ندهید. برخی افراد به طعنه می‌گفتند که چه غیرممکنی است که سنگی کوچک و سبک بتواند آب را بیرون دهد و چندین جوی از آن جاری شود. پاسخ آنها این بود که این امر یکی از معجزات است و معجزات توانایی غیراقتصادی هستند. به این معنا که اگر خدا بخواهد، می‌تواند از یک سنگ آب بیشتری بسازد و هیچ‌گونه عجز و نقصی در قدرت و علم او نیست. همچنین از این مثال می‌توان به واقعه‌ای اشاره کرد که در آن رسول خدا در غزای شرکت داشت و آب به آنها نرسید، اما از انگشتان او جوی‌های آب جاری شد به‌طوری که هزار و چهارصد نفر از آن سیراب شدند. بر اساس روایت جابربن عبدالله، اگر ما پنجاه هزار نفر هم بودیم، آب ما را سیراب می‌کرد.
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی‌ لَنْ نَصْبِرَ عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ حسن بصری گفت قومی برزیگران بودند از اهل گندنا و پیاز و حبوب، ایشان را بمن و سلوی فرو گرفتند، نان حوّاری و مرغ بریانی و ترنجبین. بسی برنیامد که آن طباع ایشان ایشان را بر آن داشت تا آرزوی آن غذاهای ردی کردند. بو بکر نقاش در تفسیر آورده است که ایشان را در آن روزی که به ایشان می‌رسید همه یکسان بودند، نبات زمین طلب کردند تا ایشان را زراعت و عمارت باید کرد، لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا تا همه یکسان نباشند و زیردستان را کار سازند و قومی را بچاکری و بندگی گیرند.
هوش مصنوعی: در آن زمانی که به موسی گفتید نمی‌توانیم فقط بر غذای واحدی صبر کنیم، حسن بصری توضیح می‌دهد که گروهی از زراعت‌کاران بودند که از تناول گندم، پیاز و حبوبات گرفته شده بودند. آن‌ها به من و سلوی که نان حواری و مرغ بریانی و شیرینی بود، برخورد کردند. اما پس از مدتی، تمایل آن‌ها به داشتن غذاهای گوناگون افزایش یافت. در تفسیر بو بکر نقاش آمده است که در آن روز همه به یک اندازه بودند و از زمین درخواست کردند که زراعت و نشو و نما کنند، تا به این ترتیب بتوانند برخی از مردم را به کار بگیرند و دیگران را زیر فشار قرار دهند.
لَنْ نَصْبِرَ عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ گفتند یا موسی بر یک طعام شکیبایی نتوانیم کرد. اگر کسی گوید منّ و سلوی دو چیز است چرا عَلی‌ طَعامٍ واحِدٍ گفت؟ جوابش آنست که نان و نانخورش بود، و بر عرف نان و نانخورش بیک طعام شمرند.
هوش مصنوعی: آنها گفتند: ای موسی، ما نمی‌توانیم بر یک نوع غذا صبر کنیم. اگر کسی بگوید که "منّ" و "سلوی" دو چیز متفاوت هستند، پس چرا آنها گفتند "بر یک غذا"؟ پاسخ این است که منّ و سلوی به عنوان نان و نانخورش شناخته می‌شوند و در عرف، این دو به عنوان یک وعده غذا به حساب می‌آیند.
فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ ای سل لأجلنا ربّک و قل له اخرج. لنا ممّا تنبت الارض من بقلها و قثّائها و فومها و عدسها و بصلها خداوند خود را بخوان و بگوی ازین ترّهای زمین خیار و سیر و گندم و پیاز و عدس از بهر ما بیرون آر از زمین. فوم در لغت عرب هم گندم است و هم سیر، و فی الخبر علیکم بالعدس فانه مبارک مقدس، و انه یرقّق القلب و یکثّر الدمعة.
هوش مصنوعی: از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین برای ما می‌رویاند، شامل سبزی‌ها، خیار، سیر، پیاز و عدس، برایمان بیرون بیاورد. خداوند را بخوان و از او درخواست کن که این نعمت‌ها را از زمین برای ما فراهم کند. در زبان عربی، "فوم" هم به معنای گندم و هم به معنای سیر است. همچنین در حدیث آمده که بر شماست که عدس را بخورید، زیرا آن مبارک و مقدس است و باعث نرمی دل و افزایش اشک می‌شود.
پس موسی ع برایشان خشم گرفت و گفت أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی‌ بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ أَدْنی‌ هم از دنائت است و هم از دنوّ یقول أ تأخذون الذی هو اخسّ بدلا من الذی هو اجلّ و اشرف، او تأخذون الذی هو اقرب تناولا لقلّة قیمته بدلا من الذی هو ارفع قیمته. اهْبِطُوا مِصْراً یعنی بلدة من البلدان، فانّ الذی سألتم لا یکون الّا فی البلدان و الامصار در شهری فرود آئید که آنچه میخواهید در شهر یابید. گفتند کدام شهر یا موسی؟ گفت الارض المقدّسة التی کتب اللَّه لکم.
هوش مصنوعی: موسی ع بر آنها خشمگین شد و گفت: آیا شما چیزی را که پست‌تر و کمتر ارزشمند است، به جای چیزی که بهتر و با ارزش‌تر است، انتخاب می‌کنید؟ او می‌پرسد آیا شما چیزی را که بی‌ارزش‌تر است به جای چیزی که بهتر و با عظمت‌تر است می‌پذیرید؟ به آنها دستور داد که در شهری فرود آیند، زیرا آنچه می‌خواهند فقط در شهرها و مناطق قابل دسترسی است. وقتی از او پرسیدند که کدام شهر، او پاسخ داد: سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر کرده است.
جماعتی مفسران گفتند ایشان را به مصر فرعون فرستادند. و ذلک فی قوله تعالی کذلک و اورثناها بنی اسرائیل قالوا فلم یکونوا لیرثوها ثم لا ینتفعوا بها.
هوش مصنوعی: گروهی از مفسران بیان کرده‌اند که آنها را به مصر فرعون فرستادند. در قرآن آمده است که ما این سرزمین را به بنی‌اسرائیل واگذار کردیم، اما آنها نتوانستند از آن بهره‌مند شوند.
وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ خواری و فرومایگی بریشان زدند. گفته‌اند این خواری آنست که چون ازیشان جزیت ستانند ایشان را بر پای بدارند و گریبان فراز گیرند و سیلی زنند.
هوش مصنوعی: بر آن‌ها ذلت و فقر تحمیل شد. گفته‌اند این ذلت به گونه‌ای است که وقتی از آن‌ها مالیات می‌گیرند، باید در حالی که سرشان را پایین انداخته‌اند و عذرخواهی می‌کنند، بایستند و به خود اجازه نمی‌دهند که در مقابل دیگران دست به عصبانیت بزنند.
وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ بخشمی از اللَّه باز گشتند، اینجا یک خشم گفت و جای دیگر دو خشم فَباؤُ بِغَضَبٍ عَلی‌ غَضَبٍ. اهل تأویل غضب خدای را بر انتقام و عقوبت می‌نهند. و تأویل در صفت تعریض است، مذهب اهل حق آنست که خدای را عز و جل غضب است و در آن غضب از ضجر پاک است نه چون غضب مخلوقان که با ضجر است.
هوش مصنوعی: گروهی به غضب خداوند بازگشتند. در اینجا به یک نوع غضب اشاره شده و در جای دیگر به دو نوع غضب اشاره می‌شود. اهل تفسیر غضب خداوند را به معنای انتقام و مجازات تفسیر می‌کنند. بر اساس آموزه‌های اهل حق، خداوند عز و جل دارای غضب است، اما این غضب از نارضایتی و ناآرامی خالی است و با غضب مخلوقان که معمولاً همراه با نارضایتی است، متفاوت است.
شافعی گفت لا یقاس بالنّاس نه او را با خلق در قیاس می‌نهند تا غضب او با ضجر دانند چنانک غضب ایشانست، اللَّه را غضب صفت است و خشنودی صفت است و در هر دو قیّوم است و بدین صفت جز وی خداوند نیست و خلق را درین با وی مانندگی نیست.
هوش مصنوعی: شافعی بیان می‌کند که خداوند را نمی‌توان با دیگران مقایسه کرد و نمی‌توان عصبانیت او را با ناامیدی انسان‌ها اندازه‌گیری کرد، زیرا غضب و خشنودی خداوند صفاتی خاص و منحصر به فرد هستند. در این زمینه، فقط خداوند بر همه چیز تسلط و قیومیت دارد و هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند با او در این زمینه مقایسه شود.
ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللَّهِ الّتی انزلت علی محمد و موسی و عیسی، لانهم کفروا بالجمیع، خشم و لعنت خداوند بریشان بآنست که پیغامبران را استوار نمیگرفتند و حجت توحید و علامات نبوت که بر زبان موسی و عیسی و محمد فرستادند قبول نمیکردند.
هوش مصنوعی: این به خاطر این است که آنها به نشانه‌های خداوند که بر پیامبرانی چون محمد، موسی و عیسی نازل شده بود، کافر شدند. آنها به تمامی این پیامبران بی‌اعتنایی کردند و به همین دلیل بر آنها خشم و لعنت خداوند نازل شد. آنها پیامبران را جدی نگرفتند و نشانه‌های توحید و نبوت که از زبان موسی و عیسی و محمد بیان شده بود را نپذیرفتند.
وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ و پیغامبران خود را بنا حق میکشتند چنانک شعیا و زکریا و یحیی را کشتند. یروی انّ الیهود قتلوا سبعین نبیّا فی اول النّهار و قامت سوق بقلهم من آخر النهار و روایت کرده‌اند که جهودان هفتاد پیغمبر در اول روز بکشتند و چندین زاهدان برخاستند تا امر معروف کنند و ایشان را از آن قتل باز دارند و در آخر روز ایشان را نیز بکشتند.
هوش مصنوعی: آنها پیامبران را بی‌جهت می‌کشتند، مانند شعیا، زکریا و یحیی. نقل شده که یهودیان در آغاز روز هفتاد پیامبر را کشتند و در پایان روز، افرادی که برای نیکی و اصلاح جامعه تلاش کردند نیز به قتل رسیدند.
ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ ای ذلک الکفر و القتل بشؤم معاصیهم، آن کفر که می‌آوردند و آن قتل که میکردند از شومی نافرمانی و تباهکاری ایشان بود و از اندازه در گذشتن ایشان.
هوش مصنوعی: این نتیجه به خاطر نافرمانی و تجاوزات آن‌ها بود؛ یعنی کفر و قتلی که انجام می‌دادند، ناشی از بدی‌های نافرمانی و فساد ایشان بود و از حد و مرز عبور کردنشان سرچشمه می‌گرفت.