گنجور

بخش ۲۷ - ۷ - النوبة الثالثة

قوله تعالی: وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ کریم است و مهربان، لطیف است و نگاهبان، خداوند جهان و جهانیان، فریاد رس نومیدان، ذخیره منقطعان، چاره بیچارگان، نوازنده رنجوران، رهاننده بندوران، در نگر بحال پیغمبران و رسولان که هر یکی را ازیشان رنجی دیگر بود و اندوهی دیگر، منت نهاد بریشان و جهانیان را گفت باز برنده اندوهان و رهاننده ایشان منم. آنک نوح پیغمبر در دست قوم خویش گرفتار شده و درمانده، و شخص عزیز وی نشانه زخم ایشان شده. رب العالمین گفت وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ آخر او را از دست ایشان رهانیدیم، و اندوهان وی را پایان پدید کردیم. و در حق لوط پیغامبر گفت وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ. و در حق ایوب پیغامبر گفت فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ و در حق یونس گفت وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ او را از غم برهانیدیم و از ظلمتها بیرون آوردیم و درد وی را مرهم پدید کردیم. در حق موسی و بنی اسرائیل همین میگوید، و منت می‌نهد وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ در عذاب و رنج فرعون بودند کارهای دشوار و بار گران بریشان می‌نهاد و فرزندان ایشان را میکشت، آخر آن محنت ایشان را پایان پدید کردیم، و آن رنج ازیشان برداشتیم، و آن غمّ و آن همّ از دل ایشان برگرفتیم.

تبارک اللَّه سبحانه ما کل همّ هو بالسرمد

آخر بسوی سعادت آید را هم
بیرون جهد از محاق روزی ما هم‌‌‌

وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ الآیة بیان ثمره سفر موسی است. موسی را دو سفر بود: یکی سفر طرب دیگر سفر هرب. بیان سفر طرب آنست که گفت وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا باین سفر مناجات حق یافت و قربت خداوند جل جلاله. و سفر هرب آنست که گفت وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ مُوسی‌ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی باین سفر هلاک دشمن و رستگاری ازیشان یافت، چنانک گفت وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ و چنانک موسی را دو سفر بود نیز مصطفی را دو سفر بود یکی سفر ناز دیگر نیاز: سفر نیاز از مکه بود تا مدینه بود از دست کفار و کید اشرار، و سفر ناز از خانه ام هانی بود تا بمسجد اقصی، و از مسجد اقصی تا بآسمان دنیا، و از آسمان دنیا تا بسدره منتهی از سدره منتهی تا بقاب قوسین او ادنی. فرقست میان سفر کلیم و سفر حبیب، کلیم بطور رفت تا وی را گفتید وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا حبیب بحضرت رفت تا از بهر وی گفت دَنا فَتَدَلَّی از قرّبناه تا دنا راه دورست و او که این بصر ندارد معذور است.

وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی‌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً موسی از میان امت خویش چهل روز بیرون شد، امت وی گوساله پرست شدند و اینک امت محمد پانصد و اند سال گذشت تا مصطفی ع از میان ایشان بیرون شده، و دین و شریعت او هر روزه تازه‌تر، و مومنان بر راه راست و سنت او هر روز پاینده‌تر، بنگر پس از پانصد سال رکن دولت شرع او عامر، عود ناضر، شاخ مثمر، شرف مستعلی، حکم مستولی. نیست این مگر عزّ سماوی و فر خدایی، و لطف ازلی و مهر سرمدی، در هر دل از سنت وی چراغی و در هر جان از مهر وی داغی بر هر زبان از ذکر وی نوایی، در هر سر از عشق وی لوائی، من اشد امتی لی حبّا ناس یکونون بعدی یودّ احدهم باهله و ماله نه از گزاف مصطفی ایشان را برادران خواند، و خود را ازیشان شمرد، و ایشان را از خود، فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «این اخوانی الذین انا منهم و هم منی، ادخل الجنّة و یدخلون معی»

لطیفة اخری یتعلق بهذه الآیة موسی ع که بمیعاد حق پیوست و آن سفر در پیش درگرفت هارون را خلیفه خود ساخت و امت را بوی سپرد، گفت اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی لا جرم در فتنه افتادند، و سامری ایشان را از راه حق برگردانید. و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآخر عهد که طلعت مبارک وی را مرکب مرگ فرستادند، و الهیّت بنعت عزت آن طلعت را از مرکب مرگ در ربود. و در کنف احدیت گرفت، بلال مؤذن در سرّ بوی بگفت‌

«هلّا استخلفت علینا؟» قال «اللَّه خلیفتی فیکم»

امت خود باحدیت سپرد، احدیت ایشان را در قباب حفظ بداشت، لا جرم اگر متمردان عالم و شیاطین الانس و الجن‌ گرد آیند. تا یک بنده مؤمن را از راه حق برگردانند نتوانند و از آن درمانند و عاجز آیند.

ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ اگر ایشان را قدری و خطری بودی آن چنان جرم عظیم را بدین آسانی و زودی عفو نیامدی. سرعة العفو علی عظیم الجرم یدلّ علی حقارة قدر المعفوّ عنه با نزدیکان و عظیم قدران مضایقه بیش رود. زنان رسول را صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میگوید

«من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین»

این نه از مذلت و اهانت ایشان بود بلکه این از تعزّز و کرامت ایشان بود. بنی اسرائیل را چنان گفت، که بی قدر و بی خطر بودند و این امت را گفت وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ فهذا العظم قدر هم و ذلک لقلّة خطرهم.

وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ موسویان را فرقان بظاهر داد و محمدیان را فرقان در باطن نهاد، فزون از ظاهر و فرقان باطن نور دل دوستانست که حق از باطل بدان نور جدا کنند، و الیه الاشارة بقوله تعالی إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً و زینجا بود که مصطفی ع وابصة را گفت‌ «استفت قلبک» و گفت‌ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه» و کسی را که این فرقان در باطن وی پدید آید شرب و همت او از غبار اغیار پاک گردانند، مذهب ارادت او از خاشاک رسوم صیانت کنند، ببساط روزگار او را از کدورات بشریت فشانده دارند، دیده وقت او از دست حدثان نگه دارند تا آنچه دیگران را خبر است او را عیان گردد، آنچه علم الیقین است عین الیقین شود، که در مملکت حادثه در وجود نیاید که نه دل وی را از آن خبر دهند. مصطفی ع را پرسیدند که این را نشانی هست؟ فقال اذا دخل النور القلب انشرح الصدر نشانش آنست که سینه گشاده شود بنور الهی، چون سینه گشاده شود همت عالی گردد، غمگین آسوده شود، پراکندگی بجمع بدل گردد، بساط بقا بگسترد، فرش فنا در نوردد، زاویه غمان را در ببندد، باغ وصال را در بگشاید، بزبان حال از سر ناز و دلال گوید:

در کوی امید منزلی دارم خوش
در قصه عشق مشکلی دارم خوش‌
تفصیل دلم چه پرسی ای جان جهان
‌‌‌ در جمله همی دان که دلی دارم خوش‌

وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ موسی گفت قوم خویش را نگر تا باین عبادت گوساله که شما کردید گمان نبرید که جلال صمدیت را از آن زیانی است، یا پادشاهی و خداوندی وی را نقصانی است. بل که زیان کاری و بد روزی شمار است، اگر بد افتادی هست شما راست که از چنو خداوندی باز ماندید. و رنه او چون شما بندگان فراوان دارد. سهل عبد اللَّه گفت اللَّه با موسی سخن گفت بر کوه طور و از عزت کلام بار خدا آن کوه چون عقیق شد. موسی را نظر با خود آمد که چون من کیست؟ که خدای جهان و جهانیان با من سخن میگوید بی واسطه، و قدم گاه من عقیق گشته! اللَّه تعالی از وی در نگذاشت گفت یا موسی یکی براست و چپ خویش نگاه کن تا چه بینی. موسی باز نگریست هزار کوه دید از عقیق بر مثال کوه طور، بر هر کوهی مردی بصورت موسی چون او گلیمی پوشیده، و کلاهی بر سر و عصائی در دست، و با خداوند عالم سخن میگوید. زبان حال موسی گوید.

پنداشتمت که تو مرا یک تنه‌ای
کی دانستم که آشنای همه‌‌ای

درویشی را دیدند که با خدای رازی داشت، و میگفت اللهم ارض بی محبّا فان لم ترض بی محبّا فارض بی عبدا، فان لم ترض بی عبدا فارض بی کلبا» گفت خداوندا مرا بدوستی به پسند، اگر اهل دوستی نیم به بندگیم به پسند، ور اهل بندگی نیم بسگیم بپسند تا سگ درگاه تو باشم.

گرمی ندهی بصدر حشمت بارم
باری چو سگان برون در میدارم‌

فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ از روی باطن این خطاب با جوانمردان طریقت است که نفس خود را بشمشیر مجاهدت سر بر گیرند تا بمارسند وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. و نگر تا نگویی که این قتل نفس از روی مجاهدت آسان تراست از آن قتل که در بنی اسرائیل رفت. که آن قتل ایشان خود یک بار بود، و از آن پس همه آسانی و آرام بود، و این جوانمردان را هر ساعتی و لحظه قتلی است.

لیس من مات فاستراح بمیت
انما المیت میّت الاحیاء

و عجب آنست که هر چند آسیب دهره بلا بیش بینند ایشان هر روز عاشق‌تراند، و بر فتنه خویش چون پروانه شمع هر روز فتنه‌تراند.

نور دلی ار چه جفت نارم داری
تاج سری ار چه خاکسارم داری
چون دیده عزیزی ار چه خوارم داری
شادم بتو گرچه سوگوارم داری‌

چنانستی که هر ساعت بجان این عزیزان از درگاه عزت برید حضرت بنعت الهام پیغام می‌آرد که ای جوانمرد آغاز این کار قتل است و آخر ناز، ظاهر دوستی خطر است و باطن راز. من احبّنی قتلته و من قتلته فانادیته.

گر کشته دست را دیت دینار است
مر کشته عشق را دیت دیدار است‌‌

وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی‌ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً مطالعه ذات بر کمال و تعرض رؤیت ذی الجلال چون نه بنعمت هیبت و شرط مراقبت رود ترک حرمت بود، و ترک حرمت موجب صاعقه باشد لا محالة، از آن بگرفت ایشان را صاعقه که بزبان جهل و ترک حرمت دیدار خواستند. و موسی هر چند بزبان هیبت و نعت حرمت بر دوام مراقبت دیدار خواست اما بتصریح خواست نه بتعریض، لا جرم جوابش بتصریح دادند که: لَنْ تَرانِی و بهر درگاه ملوک شرط ادب و مقتضای حرمت آنست که سؤال بتعریض کنند، چنانک مصطفی ع تقاضای رؤیت کرد بر سبیل تعریض، و شمّه از آرزوی دل خویش باز نمود باشارت جبرئیل را دید و گفت هل رأیت ربک؟ جبریل چون این سخن بشنید از هیبت و عزّت آن معنی بر خود بگداخت، پس، چون بحضرت عزّت باز رفت، اللَّه گفت یا جبرئیل تو مقصود آن دوست ما در نیافتی، بآنچه گفت وی را تقاضای دیدار بود که میکرد، یا جبریل رو و او را بیار که ما نیز بوی مشتاقیم «و انی الی لقائهم لاشدّ شوقا»

بخش ۲۶ - ۷ - النوبة الثانیة: قوله تعالی: وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ اذ ابتداء سخن را و در گرفتن قصّه را گفت و در قرآن فراوانست ازین اذ و بقول بعضی علما آن را حکمی نیست. میگوید شما را رهانیدیم و پدران ایشان را رهانیده بود و سپاس بر فرزندان نهاد که حصول فرزندان ببقاء پدران بود. مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ آل فرعون گفت و فرعون در آن داخل یعنی شما را از فرعون و کسان وی برهانیدیم و کسان وی قبطیان بودند که فرعون را کار میساختند و بنی اسرائیل را سخره می‌گرفتند. فرعون بقوت ایشان بنی اسرائیل را می‌رنجانید و فرعون نامی است ملوک عمالقه را چنان که ملک روم را قیصر گویند و ملک پارس را کسری گویند همچنین ملک مصر را از عمالقه فرعون میگفتند.بخش ۲۸ - ۸ - النوبة الاولى: قول تعالی: وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ و سایه کردیم بر شما میغ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ فرو فرستادیم بر شما از میغ الْمَنَّ وَ السَّلْوی‌ ترنجبین و مرغ سلوی: کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ میخورید از پاکیها و خوشیها از آنچه شما را روزی کردیم بی رنج بردن و بی جستن وَ ما ظَلَمُونا و ستم نه بر ما کردند وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ لکن ستم بر خویشتن کردند.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوله تعالی: وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ کریم است و مهربان، لطیف است و نگاهبان، خداوند جهان و جهانیان، فریاد رس نومیدان، ذخیره منقطعان، چاره بیچارگان، نوازنده رنجوران، رهاننده بندوران، در نگر بحال پیغمبران و رسولان که هر یکی را ازیشان رنجی دیگر بود و اندوهی دیگر، منت نهاد بریشان و جهانیان را گفت باز برنده اندوهان و رهاننده ایشان منم. آنک نوح پیغمبر در دست قوم خویش گرفتار شده و درمانده، و شخص عزیز وی نشانه زخم ایشان شده. رب العالمین گفت وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ آخر او را از دست ایشان رهانیدیم، و اندوهان وی را پایان پدید کردیم. و در حق لوط پیغامبر گفت وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ. و در حق ایوب پیغامبر گفت فَکَشَفْنا ما بِهِ مِنْ ضُرٍّ و در حق یونس گفت وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْغَمِّ او را از غم برهانیدیم و از ظلمتها بیرون آوردیم و درد وی را مرهم پدید کردیم. در حق موسی و بنی اسرائیل همین میگوید، و منت می‌نهد وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ در عذاب و رنج فرعون بودند کارهای دشوار و بار گران بریشان می‌نهاد و فرزندان ایشان را میکشت، آخر آن محنت ایشان را پایان پدید کردیم، و آن رنج ازیشان برداشتیم، و آن غمّ و آن همّ از دل ایشان برگرفتیم.
هوش مصنوعی: خداوند مهربان و با کرامت، ناظر و حافظ بندگانش است. او معین و یاری‌دهنده کسانی است که در سختی و ناامیدی به سر می‌برند. او به پیغمبران و رسولانش نگاه می‌کند و هر یک از آن‌ها را در غم و اندوه خاصی یافته است. خداوند به آن‌ها وعده می‌دهد که اوست که می‌تواند اندوه آن‌ها را از بین ببرد و به آن‌ها نجات بخشد. چنان‌که نوح در شرایط دشواری قرار داشت و قومش او را دچار سختی کرده بودند، خداوند او و خانواده‌اش را از آن بحران نجات داد. به لوط نیز وعده نجات از شهرهای فاسد داده شد. ایوب در رنج و بیماری بود که خداوند او را شفا داد و یونس در تاریکی و غم بود که خدا او را رهانید و از دردش کاست. همچنین، خداوند به موسی و بنی اسرائیل نیز در زمانی که تحت ظلم فرعون بودند یاری رساند و رنج و محنت آن‌ها را به پایان رسانید.
تبارک اللَّه سبحانه ما کل همّ هو بالسرمد
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، هر اندوهی را از همیشه دور می‌سازد.
آخر بسوی سعادت آید را هم
بیرون جهد از محاق روزی ما هم‌‌‌
هوش مصنوعی: در نهایت، به طرف سعادت خواهیم رسید، حتی اگر در حال حاضر در تاریکی و ناآگاهی زندگی می‌کنیم.
وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ الآیة بیان ثمره سفر موسی است. موسی را دو سفر بود: یکی سفر طرب دیگر سفر هرب. بیان سفر طرب آنست که گفت وَ لَمَّا جاءَ مُوسی‌ لِمِیقاتِنا باین سفر مناجات حق یافت و قربت خداوند جل جلاله. و سفر هرب آنست که گفت وَ أَوْحَیْنا إِلی‌ مُوسی‌ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی باین سفر هلاک دشمن و رستگاری ازیشان یافت، چنانک گفت وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ و چنانک موسی را دو سفر بود نیز مصطفی را دو سفر بود یکی سفر ناز دیگر نیاز: سفر نیاز از مکه بود تا مدینه بود از دست کفار و کید اشرار، و سفر ناز از خانه ام هانی بود تا بمسجد اقصی، و از مسجد اقصی تا بآسمان دنیا، و از آسمان دنیا تا بسدره منتهی از سدره منتهی تا بقاب قوسین او ادنی. فرقست میان سفر کلیم و سفر حبیب، کلیم بطور رفت تا وی را گفتید وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا حبیب بحضرت رفت تا از بهر وی گفت دَنا فَتَدَلَّی از قرّبناه تا دنا راه دورست و او که این بصر ندارد معذور است.
هوش مصنوعی: این متن درباره دو نوع سفر موسی و پیامبر اسلام، مصطفی (ص)، صحبت می‌کند. سفر اول موسی، سفر شادی و نزدیکی به خدا بود که در آن با خداوند سخن گفت و احساس نزدیکی کرد. سفر دوم او، سفری برای نجات و رهایی از دشمنان بود که در آن با کمک خداوند، قومش را از دست فرعونیان نجات داد. به همین ترتیب، مصطفی نیز دو سفر داشت: یکی سفر نیاز که از مکه به مدینه بود و به خاطر حفظ خود و پیروانش از دشمنان انجام گرفت، و دیگری سفر ناز که او را از خانه یکی از بستگانش به مسجد اقصی و سپس به آسمان برد. در این سفرها تفاوتی میان موسی که به عنوان کلیم شناخته می‌شود و پیامبر که به عنوان حبیب مورد خطاب قرار می‌گیرد، وجود دارد. موسی در سفرش به نزدیکی خدا رسید و پیامبر در سفر خود به مرتبه‌ای بالاتر از آن دست یافت. این سفرها نمایانگر مراحل مختلف و محبت خاص خداوند به بندگانش هستند.
وَ إِذْ واعَدْنا مُوسی‌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً موسی از میان امت خویش چهل روز بیرون شد، امت وی گوساله پرست شدند و اینک امت محمد پانصد و اند سال گذشت تا مصطفی ع از میان ایشان بیرون شده، و دین و شریعت او هر روزه تازه‌تر، و مومنان بر راه راست و سنت او هر روز پاینده‌تر، بنگر پس از پانصد سال رکن دولت شرع او عامر، عود ناضر، شاخ مثمر، شرف مستعلی، حکم مستولی. نیست این مگر عزّ سماوی و فر خدایی، و لطف ازلی و مهر سرمدی، در هر دل از سنت وی چراغی و در هر جان از مهر وی داغی بر هر زبان از ذکر وی نوایی، در هر سر از عشق وی لوائی، من اشد امتی لی حبّا ناس یکونون بعدی یودّ احدهم باهله و ماله نه از گزاف مصطفی ایشان را برادران خواند، و خود را ازیشان شمرد، و ایشان را از خود، فقال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «این اخوانی الذین انا منهم و هم منی، ادخل الجنّة و یدخلون معی»
هوش مصنوعی: موسی به مدت چهل شب به کوه رفت و در این مدت، قوم او به پرستش گوساله پرداختند. حالا، پس از پانصد سال از ظهور پیامبر اسلام، دین و شریعت او هر روز نوتر و مومنانی که به راه راست و سنت او پایبند هستند، مستحکم‌تر می‌شوند. بعد از این مدت، اصول و ارکان دین او در میان مردم رونق یافته و آثار و برکات آن به وضوح قابل مشاهده است. این موضوع نشان‌دهنده‌ی فضل و رحمت خداوند و دعایی ازلی است که در دل‌ها و جان‌ها اثر گذاشته است. ذکر و محبت او در زبان‌ها و دل‌های مومنان جلوه‌گر است و عشق به او در دل‌ها شعله‌ور است. پیامبر(ص) در مورد قوم خود فرمود که آنان برادران او هستند و خود را از آن‌ها دانسته و در روز قیامت با یکدیگر به بهشت خواهند رفت.
لطیفة اخری یتعلق بهذه الآیة موسی ع که بمیعاد حق پیوست و آن سفر در پیش درگرفت هارون را خلیفه خود ساخت و امت را بوی سپرد، گفت اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی لا جرم در فتنه افتادند، و سامری ایشان را از راه حق برگردانید. و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآخر عهد که طلعت مبارک وی را مرکب مرگ فرستادند، و الهیّت بنعت عزت آن طلعت را از مرکب مرگ در ربود. و در کنف احدیت گرفت، بلال مؤذن در سرّ بوی بگفت‌
هوش مصنوعی: یک داستان دیگر که به این آیه مربوط می‌شود، مربوط به موسی (ع) است که به وعده الهی پیوست و در هنگام سفر، هارون را به عنوان جانشین خود انتخاب کرد و مسئولیت قوم را به او سپرد. او به هارون گفت که مراقب قومش باشد، اما در غیاب موسی قوم دچار فتنه شدند و سامری آنها را از مسیر حق منحرف کرد. همچنین در آخرین لحظه حیات پیامبر اسلام (ص)، فرشته مرگ به سمت او آمد و عزت و جلال آن چهره نورانی را به خود می‌کشید. در این شرایط، بلال مؤذن در دلش به او گفت...
«هلّا استخلفت علینا؟» قال «اللَّه خلیفتی فیکم»
هوش مصنوعی: «آیا مرا جانشین خود قرار ندادی؟» او گفت: «خداوند جانشین من در میان شماست.»
امت خود باحدیت سپرد، احدیت ایشان را در قباب حفظ بداشت، لا جرم اگر متمردان عالم و شیاطین الانس و الجن‌ گرد آیند. تا یک بنده مؤمن را از راه حق برگردانند نتوانند و از آن درمانند و عاجز آیند.
هوش مصنوعی: خداوند، امت خود را به یکتایی سپرد و آن یکتایی را در حفاظت قرار داد. بنابراین، اگر دشمنان و شیاطین از انسان‌ها و جن‌ها جمع شوند تا بتوانند یک بنده مؤمن را از راه حق منحرف کنند، نمی‌توانند و در این کار ناتوان خواهند بود.
ثُمَّ عَفَوْنا عَنْکُمْ اگر ایشان را قدری و خطری بودی آن چنان جرم عظیم را بدین آسانی و زودی عفو نیامدی. سرعة العفو علی عظیم الجرم یدلّ علی حقارة قدر المعفوّ عنه با نزدیکان و عظیم قدران مضایقه بیش رود. زنان رسول را صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میگوید
هوش مصنوعی: سپس ما از شما گذشتیم. اگر این افراد به نوعی خطرناک بودند، عفو کردن چنین گناه بزرگی به این سادگی و سرعت امکان‌پذیر نبود. سرعت در عفو نسبت به گناه بزرگ نشان‌دهنده ناچیزی ارزش شخصی است که مورد عفو قرار می‌گیرد. در مورد نزدیکان و افراد بزرگ، عفو دشوارتر است. رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلّم) به زنان خود می‌فرماید.
«من یأت منکنّ بفاحشة مبیّنة یضاعف لها العذاب ضعفین»
هوش مصنوعی: هر کس از شما که با عمل زشت و آشکاری بیاید، عذاب او دو برابر خواهد شد.
این نه از مذلت و اهانت ایشان بود بلکه این از تعزّز و کرامت ایشان بود. بنی اسرائیل را چنان گفت، که بی قدر و بی خطر بودند و این امت را گفت وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ فهذا العظم قدر هم و ذلک لقلّة خطرهم.
هوش مصنوعی: این موضوع به خاطر بی‌احترامی و تحقیر ایشان نبود، بلکه به خاطر عزت و کرامت آنان بود. او با بنی‌اسرائیل چنین سخن گفت، زیرا آن‌ها در موقعیتی بودند که بی‌اهمیت و بی‌خطر به شمار می‌رفتند. در مورد این امت فرمود که هر کس به اندازه ذره‌ای کار بد انجام دهد، آن را خواهد دید. این نشان‌دهنده اهمیت و اندازه ارزش آن‌ها بود و دلیلش کم‌خطر بودنشان بود.
وَ إِذْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ الْفُرْقانَ موسویان را فرقان بظاهر داد و محمدیان را فرقان در باطن نهاد، فزون از ظاهر و فرقان باطن نور دل دوستانست که حق از باطل بدان نور جدا کنند، و الیه الاشارة بقوله تعالی إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً و زینجا بود که مصطفی ع وابصة را گفت‌ «استفت قلبک» و گفت‌ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور اللَّه» و کسی را که این فرقان در باطن وی پدید آید شرب و همت او از غبار اغیار پاک گردانند، مذهب ارادت او از خاشاک رسوم صیانت کنند، ببساط روزگار او را از کدورات بشریت فشانده دارند، دیده وقت او از دست حدثان نگه دارند تا آنچه دیگران را خبر است او را عیان گردد، آنچه علم الیقین است عین الیقین شود، که در مملکت حادثه در وجود نیاید که نه دل وی را از آن خبر دهند. مصطفی ع را پرسیدند که این را نشانی هست؟ فقال اذا دخل النور القلب انشرح الصدر نشانش آنست که سینه گشاده شود بنور الهی، چون سینه گشاده شود همت عالی گردد، غمگین آسوده شود، پراکندگی بجمع بدل گردد، بساط بقا بگسترد، فرش فنا در نوردد، زاویه غمان را در ببندد، باغ وصال را در بگشاید، بزبان حال از سر ناز و دلال گوید:
هوش مصنوعی: هنگامی که به موسی کتاب و فرقان داده شد، به ظاهر به او فرقانی داده شد و به پیروان محمد در باطن فرقی عطا شد که فراتر از ظاهر است. این فرقان نور دل دوستان است که با آن حق را از باطل تشخیص می‌دهند. به همین خاطر در قرآن آمده است: «اگر تقوای الهی را داشته باشید، برایتان فرقانی قرار می‌دهد». همچنین پیامبر فرمودند: «به دل خود مراجعه کن» و همچنین خاطرنشان کردند: «از بینش مؤمنان بترس، زیرا او با نور الهی می‌نگرد». اگر این فرقان در باطن کسی ایجاد شود، همت و شوق او از غبار دنیا پاک می‌شود و مذهب ارادت او از زوائد رسومی حفظ می‌شود. او در طول زندگی‌اش از ناپاکی‌های بشری دور می‌ماند و دیدش از منحرفات زمان محافظت می‌شود، به طوری که آنچه برای دیگران ناچیز است، برای او روشن می‌گردد و علم الیقین او به عین الیقین تبدیل می‌شود. در فراز و نشیب‌ها، قلب او به اخبار آن‌ها آگاه می‌شود. وقتی از پیامبر پرسیدند آیا نشان خاصی برای این حالت وجود دارد؟ فرمود: «وقتی نور به قلب وارد شود، سینه گشاده می‌شود»، نشانه‌اش این است که سینه به نور الهی گشوده می‌شود. وقتی سینه گشاده شود، همت انسان بلند می‌شود، اندوه او زائل می‌گردد، پراکندگی به وحدت بدل می‌شود، و نعمت بقا گسترش می‌یابد، در حالی که فنا از بین می‌رود. باغ وصال برای او گشوده می‌شود و او با زبان حال از زیبایی و دلبری سخن می‌گوید.
در کوی امید منزلی دارم خوش
در قصه عشق مشکلی دارم خوش‌
هوش مصنوعی: در محل امید، جایی دارم که در آن خوشحالم و در داستان عشق، با یک مشکل خوشایند مواجه هستم.
تفصیل دلم چه پرسی ای جان جهان
‌‌‌ در جمله همی دان که دلی دارم خوش‌
هوش مصنوعی: ای جان جهان، نیازی به پرسش درباره حال دلم نیست؛ تو خود می‌دانی که دلم شاد و خوشحال است.
وَ إِذْ قالَ مُوسی‌ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ موسی گفت قوم خویش را نگر تا باین عبادت گوساله که شما کردید گمان نبرید که جلال صمدیت را از آن زیانی است، یا پادشاهی و خداوندی وی را نقصانی است. بل که زیان کاری و بد روزی شمار است، اگر بد افتادی هست شما راست که از چنو خداوندی باز ماندید. و رنه او چون شما بندگان فراوان دارد. سهل عبد اللَّه گفت اللَّه با موسی سخن گفت بر کوه طور و از عزت کلام بار خدا آن کوه چون عقیق شد. موسی را نظر با خود آمد که چون من کیست؟ که خدای جهان و جهانیان با من سخن میگوید بی واسطه، و قدم گاه من عقیق گشته! اللَّه تعالی از وی در نگذاشت گفت یا موسی یکی براست و چپ خویش نگاه کن تا چه بینی. موسی باز نگریست هزار کوه دید از عقیق بر مثال کوه طور، بر هر کوهی مردی بصورت موسی چون او گلیمی پوشیده، و کلاهی بر سر و عصائی در دست، و با خداوند عالم سخن میگوید. زبان حال موسی گوید.
هوش مصنوعی: موسی به قومش گفت: ای قوم! شما با پرستش گوساله به خود ظلم کردید. نباید گمان کنید که این کار چیزی از عظمت خدا کم کرده است یا سلطنت او را تحت تأثیر قرار داده است. بلکه این عمل تنها برای خودتان زیان‌آور است و اگر دچار بدبختی و سختی شده‌اید، ناشی از این نافرمانی شماست. خداوند، باوجودی که بندگان زیادی دارد، شما را رها نکرده و با موسی سخن گفت. در آن هنگام، کوه طور به خاطر عظمت کلام خدا مانند عقیق شد. موسی به فکر فرو رفت که من کیستم که خدای بزرگ با من بدون واسطه سخن می‌گوید و پایم بر روی عقیق است! خداوند به او گفت که به راست و چپ خود نگاه کند. وقتی موسی نگاه کرد، هزار کوه مشابه کوه طور دید که مردانی شبیه به خود او با پوشش‌های مشابه در هر کوه ایستاده و با خداوند سخن می‌گویند. در این میان، حال و هوای موسی نشان می‌داد که او در تعجب است.
پنداشتمت که تو مرا یک تنه‌ای
کی دانستم که آشنای همه‌‌ای
هوش مصنوعی: من تصور می‌کردم که تو تنها متعلق به من هستی، اما نمی‌دانستم که تو با همه آشنا هستی.
درویشی را دیدند که با خدای رازی داشت، و میگفت اللهم ارض بی محبّا فان لم ترض بی محبّا فارض بی عبدا، فان لم ترض بی عبدا فارض بی کلبا» گفت خداوندا مرا بدوستی به پسند، اگر اهل دوستی نیم به بندگیم به پسند، ور اهل بندگی نیم بسگیم بپسند تا سگ درگاه تو باشم.
هوش مصنوعی: روزی درویشی را دیدند که در حال راز و نیاز با خدا بود. او می‌گفت: "خداوندا! مرا با دوستی خود راضی کن. اگر تو از بندگی من راضی نیستی، پس مرا به عنوان بنده‌ات بپذیر. و اگر از بندگی من هم راضی نشی، پس حداقل مرا به عنوان سگی درگاهت قبول کن." این درویش با این کلمات نشان می‌داد که حتی اگر نتواند در مقام انسانیت به خوبی خدمت کند، همچنان دوست دارد که در سایه رحمت خداوند باشد، هرچند در مقام یک سگ.
گرمی ندهی بصدر حشمت بارم
باری چو سگان برون در میدارم‌
هوش مصنوعی: اگر از احترام و محبت به من بی‌نصیب باشی، مثل سگ‌هایی که به بیرون رانده می‌شوند، خود را از کنار تو دور می‌کنم.
فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بارِئِکُمْ از روی باطن این خطاب با جوانمردان طریقت است که نفس خود را بشمشیر مجاهدت سر بر گیرند تا بمارسند وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا. و نگر تا نگویی که این قتل نفس از روی مجاهدت آسان تراست از آن قتل که در بنی اسرائیل رفت. که آن قتل ایشان خود یک بار بود، و از آن پس همه آسانی و آرام بود، و این جوانمردان را هر ساعتی و لحظه قتلی است.
هوش مصنوعی: باید خود را بکشید، زیرا این کار نزد پروردگارتان برای شما بهتر است. این سخن به جوانمردان راه حق خطاب شده است تا نفس خود را با شمشیر مجاهدت از میان بردارند و به مقام رشادت برسند. همچنین به یاد داشته باشید که نباید فکر کنید که این نوع قتل نفس، بر خلاف آنچه در بنی اسرائیل گذشته، آسان‌تر است. در آن زمان، قتل یک بار انجام شد و پس از آن آرامش و آسانی آمد، اما برای این جوانمردان هر لحظه و ساعت، چالش و امتحانی جدید وجود دارد.
لیس من مات فاستراح بمیت
انما المیت میّت الاحیاء
هوش مصنوعی: کسی که مرد و راحت شد، حقیقتاً نیست؛ زیرا مردن، پایان زندگی نیس و مرده‌ها همچنان در یاد و خاطر زنده‌ها زنده‌اند.
و عجب آنست که هر چند آسیب دهره بلا بیش بینند ایشان هر روز عاشق‌تراند، و بر فتنه خویش چون پروانه شمع هر روز فتنه‌تراند.
هوش مصنوعی: عجب اینجاست که با وجود اینکه روز به روز آسیب‌ها و بلاهای زمانه را بیشتر می‌بینند، اما عشق و علاقه‌شان افزایش می‌یابد و مانند پروانه‌ای که به دور شمع می‌چرخد، هر روز بیشتر درگیر فتنه‌های خود می‌شوند.
نور دلی ار چه جفت نارم داری
تاج سری ار چه خاکسارم داری
هوش مصنوعی: چنانچه دل من روشن باشد، چه با وجودی که رفیق نارم داری، بر سر من چه با تاج سلطنت باشد، یا اینکه من در عین حال خاکی و فروتن باشم.
چون دیده عزیزی ار چه خوارم داری
شادم بتو گرچه سوگوارم داری‌
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که به من بی‌توجهی کنی و من را خوار بشماری، وقتی به تو فکر می‌کنم خوشحال هستم، حتی اگر در درونم غم سنگینی وجود داشته باشد.
چنانستی که هر ساعت بجان این عزیزان از درگاه عزت برید حضرت بنعت الهام پیغام می‌آرد که ای جوانمرد آغاز این کار قتل است و آخر ناز، ظاهر دوستی خطر است و باطن راز. من احبّنی قتلته و من قتلته فانادیته.
هوش مصنوعی: هر لحظه روح این عزیزان از درگاه بزرگی می‌آید که پیامی می‌رساند: ای جوانمرد، شروع این کار به کشتن می‌انجامد و پایانش ناز و لطافت است. ظاهراً دوستی خطرناک است و درونش راز نهفته است. هر کس مرا دوست داشته باشد، او را به قتل می‌رسانم و هر کس را که بکشم، او را صدا می‌زنم.
گر کشته دست را دیت دینار است
مر کشته عشق را دیت دیدار است‌‌
هوش مصنوعی: اگر کسی جان خود را برای پول فدای کند، به او دینار می‌رسد، اما کسی که جانش را برای عشق می‌دهد، تنها دیدار محبوب را خواهد داشت.
وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی‌ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَةً مطالعه ذات بر کمال و تعرض رؤیت ذی الجلال چون نه بنعمت هیبت و شرط مراقبت رود ترک حرمت بود، و ترک حرمت موجب صاعقه باشد لا محالة، از آن بگرفت ایشان را صاعقه که بزبان جهل و ترک حرمت دیدار خواستند. و موسی هر چند بزبان هیبت و نعت حرمت بر دوام مراقبت دیدار خواست اما بتصریح خواست نه بتعریض، لا جرم جوابش بتصریح دادند که: لَنْ تَرانِی و بهر درگاه ملوک شرط ادب و مقتضای حرمت آنست که سؤال بتعریض کنند، چنانک مصطفی ع تقاضای رؤیت کرد بر سبیل تعریض، و شمّه از آرزوی دل خویش باز نمود باشارت جبرئیل را دید و گفت هل رأیت ربک؟ جبریل چون این سخن بشنید از هیبت و عزّت آن معنی بر خود بگداخت، پس، چون بحضرت عزّت باز رفت، اللَّه گفت یا جبرئیل تو مقصود آن دوست ما در نیافتی، بآنچه گفت وی را تقاضای دیدار بود که میکرد، یا جبریل رو و او را بیار که ما نیز بوی مشتاقیم «و انی الی لقائهم لاشدّ شوقا»
هوش مصنوعی: در زمان‌های قدیم، هنگامی که قوم موسی به او گفتند که تا خدا را علناً نبینند، به او ایمان نخواهند آورد، این درخواست آنها نشان‌دهنده ناآگاهی و بی‌احترامی به مقام خداوند بود. آنها به خاطر این درخواست، دچار عذاب و صاعقه شدند، زیرا خواسته آنها به نوعی بی‌احترامی به ذات خداوند و عدم درک حقیقت بود. موسی هرچند با احترام و به عنوان یک پیامبر، از خداوند درخواست دیدار کرد، اما آنها به صراحت پاسخ منفی دادند. این موضوع به ما می‌آموزد که در خواسته‌های خود باید ادب و حرمت را رعایت کنیم. همچنین، این داستان به ما یادآوری می‌کند که گاهی اوقات در درخواست چیزها باید به صورت غیرمستقیم و با احترام عمل کنیم، مانند پیامبر اسلام که به طور غیرمستقیم به دنبال دیدار خداوند بود.