شمارهٔ ۸۱ - صفت دلبر قصاب بود
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
جانور کشتن نزد تو ندارد خطری
شمارهٔ ۸۰ - صفت یار زاهد عابد: تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرستشمارهٔ ۸۲ - صفت دلبر عطار بود: عطر فروشی بتا تو دایم ازین روی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
هوش مصنوعی: ای محبوب، چشمانت مانند کارد کشندهاند و با هر نگاه، دل را میکشند. با این حال، از دست تو، جان هیچ حیوانی نخواهد رست، چرا که احساسات و عشق به تو نمیتواند بیاثر باشد.
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
هوش مصنوعی: تو برای من همچون روحی هستی و هنگامی که با تو باشم، مانند جانوری زنده میشوم که از دیدن تو زندگیام جان میگیرد.
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
جانور کشتن نزد تو ندارد خطری
هوش مصنوعی: ترس دارم روزی تو مرا بکشی، چون میدانم که کشتن جانور برای تو عواقبی ندارد.

مسعود سعد سلمان