گنجور

شمارهٔ ۶۵ - صفت یار رگ زده گوید

خود را چرا رگ زدی بی علتی
ای آنکه هست خون رگت جان من
دانسته ای که خون تو جان منست
زین روی را بریخته ای خون ز تن
یا از برای آن زده ای تا شوی
بر رگ زدن دلیر چو من در سخن
برگ گلست دست تو آری بتا
بر برگ گل درست شود رگ زدن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خود را چرا رگ زدی بی علتی
ای آنکه هست خون رگت جان من
هوش مصنوعی: چرا بی‌دلیل به خود آسیب زدی، ای کسی که خون رگت به اندازه جان من عزیز است؟
دانسته ای که خون تو جان منست
زین روی را بریخته ای خون ز تن
هوش مصنوعی: خودت می‌دانی که خون تو برای من مانند جان است، به همین خاطر خون را از بدن خود ریخته‌ای.
یا از برای آن زده ای تا شوی
بر رگ زدن دلیر چو من در سخن
هوش مصنوعی: شاید تو از روی طعنه و جدیت صحبت می‌کنی تا به مانند من، در این گفتگو، شجاع و دلیر به نظر بیایی.
برگ گلست دست تو آری بتا
بر برگ گل درست شود رگ زدن
هوش مصنوعی: دست تو مانند برگ گل است و وقتی که بر آن بگذاری، نشانه‌ای از عشق و زیبایی به وجود می‌آید.