گنجور

شمارهٔ ۵۷ - صفت یار زرگر است این شعر

تا کی تویی به تعبیه جنگ ساختن
وین اسب کامگاری پیوسته تاختن
همواره کینه داری و پرخاش و مشغله
هرگز مرا به مهر ندانی نواختن
تو زرگری و من زر بگداختی مرا
زرگر چه کار دارد جز زر گداختن
پس چون که مر مرا نشناسی همی به حق
گر زر همیشه زرگر داند شناختن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا کی تویی به تعبیه جنگ ساختن
وین اسب کامگاری پیوسته تاختن
هوش مصنوعی: چقدر باید به تدبیر جنگ بپردازی و این اسب خوشبختی همواره به پیش براند؟
همواره کینه داری و پرخاش و مشغله
هرگز مرا به مهر ندانی نواختن
هوش مصنوعی: همیشه در دل کینه و خشمت است و مشغله‌های دیگر، هرگز نمی‌توانی با محبت به من رفتار کنی.
تو زرگری و من زر بگداختی مرا
زرگر چه کار دارد جز زر گداختن
هوش مصنوعی: تو حرفه‌ات به طلاکاری مربوط می‌شود و من هم طلا را ذوب کرده‌ام. پس چه نیازی است که طلاکار به کار من داشته باشد جز این که به کار خودش بپردازد؟
پس چون که مر مرا نشناسی همی به حق
گر زر همیشه زرگر داند شناختن
هوش مصنوعی: اگر تو مرا نشناسی، به حق باید بگویی که زرگر فقط کسی را می‌شناسد که همیشه زر دارد.