شمارهٔ ۴۲ - صفت دلبر نایی گوید
ای دلکش و دلبند من فدیتک
زلفین تو دلبند و چشم دلکش
چو خامه آزر میانت لاغر
چون نامه مانی رخت منقش
نای تو به دست چون منی آمد
نالنده از زخمت ای پریوش
آواز خوش آمد بتا ز نایت
زیرا که گذرگاهش آن لب خوش
هر گه که تو در نای در دمیدی
روی تو برافروزد ای بت کش
رخسار تو آتش است آری
بیشک ز دمیدن فروزد آتش
شمارهٔ ۴۱ - صفت یار کبوترباز است: انس تو با کبوترست همهشمارهٔ ۴۳ - صفت دلبر معبر گفت: ای صنم گر معبری دانی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل فاعلاتن
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دلکش و دلبند من فدیتک
زلفین تو دلبند و چشم دلکش
هوش مصنوعی: ای محبوب و دلفریب من، جانم فدای دو زلف تو و چشمهای زیبا و جذابت.
چو خامه آزر میانت لاغر
چون نامه مانی رخت منقش
هوش مصنوعی: مانند قلمی که در میان سرخی آتش لاغر و باریک شده، تو نیز به زیبایی و شکوهی مانند نامهی زیبا و زینتدار هستی.
نای تو به دست چون منی آمد
نالنده از زخمت ای پریوش
هوش مصنوعی: صدا و نغمه تو مانند من گلهمند و نالان است، ای محبوب من که از درد تو شکایت میکند.
آواز خوش آمد بتا ز نایت
زیرا که گذرگاهش آن لب خوش
هوش مصنوعی: صدای دلنشین و زیبا که از لبان تو میآید، مانند نوری است که در تاریکی میدرخشد.
هر گه که تو در نای در دمیدی
روی تو برافروزد ای بت کش
هوش مصنوعی: هر بار که تو در نی دمیدی، زیباییات همچون آتش افروخته میشود، ای معشوقه دلربا.
رخسار تو آتش است آری
بیشک ز دمیدن فروزد آتش
هوش مصنوعی: چهرهی تو آتشین است و قطعاً با دمیدن از آن، آتش شعلهور میشود.

مسعود سعد سلمان