شمارهٔ ۲ - یار ترسا بچه را می گوید
ز آب چشم من ای دوست روی و موی بشوی
که این چو برکه معبود توست و تو ترسا
گلوی وصل من از تیغ هجر خویش مبر
که ذبح حیوان در مذهب تو نیست روا
شمارهٔ ۱ - یار عنبر فروش را گوید: دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاریشمارهٔ ۳ - صفت یار رنگریز کند: رخ زرد کرد آن رخ رنگریز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز آب چشم من ای دوست روی و موی بشوی
که این چو برکه معبود توست و تو ترسا
هوش مصنوعی: ای دوست، از اشک چشمان من روی و موی خود را بشوی، زیرا که این اشکها مانند برکهای است که تو معبود آنی و خود را نزد او میپرستی.
گلوی وصل من از تیغ هجر خویش مبر
که ذبح حیوان در مذهب تو نیست روا
هوش مصنوعی: ای کسی که مرا از وصال دور میکنی، این کار را نکن، زیرا هزینه جدایی برای من بسیار سنگین است و در دین تو هم این نوع جدایی و آسیب به دیگران پذیرفته نیست.