شمارهٔ ۱۰ - صفت یار پای کوب کند
چو کوبی پای و چون گیری پیاله
تنت از لطف گردد همچو جانت
چنان گردی و پیچانی میان را
ندارد استخوان گویی میانت
ز می گرچه تهی باشد پیاله
نماید پر می از عکس رخانت
شمارهٔ ۹ - صفت دلبر خباز کند: اندر تنور روی چو سوسن فرو بریشمارهٔ ۱۱ - در حق دلبر نابینا گفت: چشم تو اگر نیست چو نرگس چه خوری غم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو کوبی پای و چون گیری پیاله
تنت از لطف گردد همچو جانت
هوش مصنوعی: وقتی که پا به زمین میزنی و پیاله را به دست میگری، اندامت به لطف و محبت میرسد و به اندازه جانت ارزش پیدا میکند.
چنان گردی و پیچانی میان را
ندارد استخوان گویی میانت
هوش مصنوعی: تو به قدری گرد و پیچیدهای که انگار در میان جمجمهات هیچ استخوانی نیست.
ز می گرچه تهی باشد پیاله
نماید پر می از عکس رخانت
هوش مصنوعی: هرچند پیاله از می خالی باشد، اما به خاطر تصویر چهرهات، باز هم پر از می به نظر میرسد.