شمارهٔ ۴ - مرثیه برای رشیدالدین
پرده از روی صفه برگیرید
نوحه زار زار در گیرید
تن به تیمار و اندهان بدهید
دل ز شادی و لهو برگیرید
هر زمان نوحه نو آغازید
چو به پایان رسد ز سر گیرید
گر عزیز مرا قیاس کنید
از مه نو و شاخ برگیرید
چون فرو شد ستاره سحری
کار ماتم هم از سحر گیرید
بر گذرگه اجل کمین دارد
گر توان رهگذر دگر گیرید
با ستیز قضا بهش باشید
وز گشاد بلا حذر گیرید
کار گردون همه هبا شمرید
حال گردون همه هدر گیرید
***
ای مه نو اگر تمام شدی
سخت زود آفتاب بام شدی
گیتی او را به جان رهین گشتی
دولت او را به طوع رام شدی
عمده کار مرد و زن بودی
عدت شغل خاص و عام شدی
فضل او در جهان بگستردی
جهل بر مردمان حرام شدی
مایه فخر و محمدت جستی
مایه جاه و احترام شدی
چون زدوده یکی سنان گشتی
چون کشیده یکی حسام شدی
به همه حکمتی یگانه شدی
در همه دانشی تمام شدی
ناتمامت فلک ز ما بربود
ای دریغا اگر تمام شدی
***
گر زمانه بر او دگر گشتی
مایه معنی و هنر گشتی
به همه مکرمت مثل بودی
در همه مفخرت سمر گشتی
شب فرزانگان چو روز شدی
زهر آزادگان شکر گشتی
شد فدای پدر که در هر حال
همه گرد دل پدر گشتی
ور نگشتی سر اجل به قضا
پدر او را به طبع سرگشتی
سخت نیکو نیک خوش بودی
که سر آنچنان پسر گشتی
همه گفتیش عمر بخشیدی
اگرش عمر بیشتر گشتی
یک جهان حمله حمله آوردی
گر اجل زو به جنگ برگشتی
***
ای رشید ای عزیز و شاه پدر
روز و شب آفتاب و ماه پدر
ای ادیب پدر دبیر پدر
اعتماد پدر پناه پدر
به تو نازنده بود جان پدر
از تو بالنده بود جاه پدر
تا نشسته پدر بر آتش توست
پاره دودی شدست آه پدر
ره نمای پدر رهت زده شد
که نماند از پس تو راه پدر
بی گناه پدر تو خواهی خواست
عذر این بی عدد گناه پدر
از برای چه زیر تخته شدی
وقت تخت تو بود شاه پدر
مرگ اگر بستدی فدای تو بود
نعمت عمر و دستگاه پدر
***
ای دگرگون شده به تو رایم
برگذشت از نهم فلک وایم
بسر آیم به سوی تربت تو
زین سبب رشک می برد پایم
جز روان تو کی بود جفتم
جز سر گور کی بود جایم
تخت شاهان چگونه آرایند
گو تو همچنان بیارایم
به روان تو گر سر گورت
جز به خون دو دیده اندایم
هر زمان ماتمی بیاغازم
هر نفس نوحه ای بیفزایم
به تو آسوده بودم از همه غم
تو به مردی و من نیاسایم
تو به زیر زمین بفرسایی
من ز تیمار تو بفرسایم
***
ای گرامی تو را کجا جویم
درد و تیمار تو کرا گویم
شدی از چشم چون مه و خورشید
تیره شد بی تو خانه و کویم
بر وفات تو روز و شب نالم
از هلاک تو سال و مه مویم
دل به کف دو دست می مالم
رخ به خون دو دیده می شویم
گرچه گل همچو بوی و روی تو بود
دل همی ندهدم که گل بویم
همه در آتش جگر غلطم
همه در آب دیدگان پویم
لاله لعل شد ز خون چشمم
خیری خشک شد ز کف رویم
خون بگریم ز مرگ چون تو پسر
چون ببینم سپیدی مویم
***
تا ز پیش پدر روان کردی
خو دل بر رخم روان کردی
بر رخان پدر ز خون دو چشم
زعفران زیر ارغوان کردی
همه روز پدر سیه کردی
همه سود پدر زیان کردی
تا به تیراجل بخستت جان
تیر قد پدر کمان کردی
صورت مرگ زشت صوت را
پیش چشم پدر عیان کردی
خاک بر هر سری پراکندی
خون ز هر دیده ای روان کردی
کاروانی که گفته بود روان
که تو آهنگ کاروان کردی
نور بودی مگر چو نور لطیف
قصد خورشید آسمان کردی
***
مرده فرزند مادرت زارست
مرگ ناگاه را خریدارست
گرچه بر تو چو برگ لرزان بود
چون گل اکنون ز درد بیدارست
همه شب زیر پهلو و سر او
بستر و بالش آتش و خارست
اگر ز دیده بر تو خون بارد
چون تو فرزند را سزاوارست
هیچ بیکار نیست یک ساعت
ماتم تو فریضه تر کارست
باد خوشرو بر او دم مرگست
روز روشن به او شب تارست
خسته آسمان کینه کش است
بسته روزگار غدارست
گر نه از جان و عمر سیر شده ست
از روان تو شاه بیزارست
***
هیچ دانی که حال ما چون شد
تا ز قالب روانت بیرون شد
تا چو گل در چمن بپژمردی
رویش از خون دیده گلگون شد
زندگانی و جان و کار همه
بر عزیزان تو دگرگون شد
هر که بود از نشاط مفلس گشت
گرچه از آب دیده قارون شد
مغزها از وفات تو بگداخت
دیده ها در غم تو جیحون شد
حسرتا کان تن سرشته ز جان
صید گردون ناکس دون شد
ای دریغا که آن روان لطیف
طعمه روزگار وارون شد
وای و دردا که آن دل روشن
خون شد و دیده ها پر از خون شد
***
بندگان تو زار و گریانند
زار هر ساعتی تو را خوانند
چفته بالا و خسته رخسارند
کوفته مغز و سوخته جانند
تا شبیخون زده ست بر تو اجل
همه از دیده خون همی رانند
هر زمان از برای خرسندی
خاک گور تو بر سر افشانند
زانکه عمر تو بیشتر دیدند
همه از عمرها پشیمانند
از دل اندر میان صاعقه اند
وز دو دیده میان طوفانند
هر زمانی به رسم منصب خویش
زی تو آیند و دید نتوانند
راست گویی که در مصیبت تو
همه مسعود سعد سلمانند
***
غم تو بر دلم مگر نیش است
که همه ساله در عنا ریش است
غم تو من کشم که مسعودم
که به جان غم کشیدنم کیش است
موی بر فرق گوئیم تیغست
مژه بر دیده گوئیم نیش است
گر همی خون رود ز دیده من
نه شگفت است زانکه دل ریش است
از سیاهی و تیرگی روزم
همچو اندیشه بداندیش است
این تن و جان زار پژمرده
تن بیمار و جان درویش است
من بدینگونه ام که خویش نیم
چه بود آنکه او تو را خویش است
مکنید این همه خروش و نفیر
که همه خلق را همین پیش است
***
ای فلک سخت نابسامانی
کژ رو و باژگونه دورانی
محنت عقل و شدت صبری
فتنه جسم و آفت جانی
مار نیشی و شیر چنگالی
خیره چشمی و تیز دندانی
بدهی و آنگهی نیارامی
تا همه داده باز نستانی
زود بیند ز تو دل آزاری
هر که یابد ز تو تن آسانی
بشکنی زود هر چه راست کنی
بر کنی باز هر چه بنشانی
هر چه کردی همه تباه کنی
مگر از کرده ها پشیمانی
نکنم سرزنش که مجبوری
بسته حکم و امر یزدانی
***
تو رشید ای سرخداوندان
اصل نیکان و نیک پیوندان
آن کشیدی ز غم کجا هرگز
نکشیدی ز خاره و سندان
ره جز این نیست عاقبت گر ما
بندگانیم یا خداوندان
آسمانیست آتشین چنگال
روزگاریست آهنین دندان
گرچه هست آن عزیز اندک عمر
به حقیقت سزای صد چندان
بر گذشته چنین جزع کردن
نشمردند از خرد خردمندان
در رضا و ثواب ایزد کوش
گرچه صعب است درد فرزندان
مهر من نیستی اگر نه امی
خسته بند و بسته زندان
شمارهٔ ۳ - در مدح ملک ارسلان: گشتند با نشاط همه دوستان گلشمارهٔ ۵ - در ستایش بهرامشاه: شد پرنگار ساحت باغ ای نگار من
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پرده از روی صفه برگیرید
نوحه زار زار در گیرید
هوش مصنوعی: پرده را از جلوی صفه کنار بزنید تا صدای گریه و نوحه به گوش برسد.
تن به تیمار و اندهان بدهید
دل ز شادی و لهو برگیرید
هوش مصنوعی: بدن خود را به زحمت و مراقبت عادت دهید و دل خود را از خوشحالی و سرگرمی پر کنید.
هر زمان نوحه نو آغازید
چو به پایان رسد ز سر گیرید
هوش مصنوعی: هر وقت نوحهای شروع میشود، وقتی به پایان میرسد، دوباره از ابتدا آغاز میشود.
گر عزیز مرا قیاس کنید
از مه نو و شاخ برگیرید
هوش مصنوعی: اگر بخواهید محبوب من را با چیزهای زیبا و ظریف مقایسه کنید، باید او را با نور ماه نو و شاخههای تازه مقایسه کنید.
چون فرو شد ستاره سحری
کار ماتم هم از سحر گیرید
هوش مصنوعی: با فرو رفتن ستاره صبح، زمان شروع ماتم و غم نیز فرا میرسد.
بر گذرگه اجل کمین دارد
گر توان رهگذر دگر گیرید
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، خطر مرگ همیشه در کمین است. اگر بتوانی، راه دیگری را انتخاب کن.
با ستیز قضا بهش باشید
وز گشاد بلا حذر گیرید
هوش مصنوعی: با سرنوشت خود مبارزه کنید و از خطرات و مشکلات دوری کنید.
کار گردون همه هبا شمرید
حال گردون همه هدر گیرید
هوش مصنوعی: در این دنیا، تمام کارهای انجام شده بیمعنا و بیهدف هستند و در نهایت همه چیز به هدر میرود.
ای مه نو اگر تمام شدی
سخت زود آفتاب بام شدی
هوش مصنوعی: ای ماه نَو، اگر به پایان برسی، خیلی زود مثل آفتاب برمیخیزی.
گیتی او را به جان رهین گشتی
دولت او را به طوع رام شدی
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر او به خود آمده و جان خود را فدای او کرده است و نعمت و خوشبختی او از روی رضایت و اطاعت به دست آمده است.
عمده کار مرد و زن بودی
عدت شغل خاص و عام شدی
هوش مصنوعی: کار اصلی مردان و زنان، بهطور کل، به وظایف و مشاغل خاص میپیوسته است.
فضل او در جهان بگستردی
جهل بر مردمان حرام شدی
هوش مصنوعی: فضل و رحمت او در سراسر جهان گسترش یافته و جهل بر انسانها ناپسند و ممنوع شده است.
مایه فخر و محمدت جستی
مایه جاه و احترام شدی
هوش مصنوعی: به دنبال افتخار و جذابیت محمد هستی و به همین دلیل به مقام و اعتبار دست یافتهای.
چون زدوده یکی سنان گشتی
چون کشیده یکی حسام شدی
هوش مصنوعی: زمانی که مانند تیری از کمان رها شوی، به مانند شمشیری برنده و قدرتمند تبدیل خواهی شد.
به همه حکمتی یگانه شدی
در همه دانشی تمام شدی
هوش مصنوعی: تو در همه حکمتها بینظیر هستی و در تمامی دانشها به کمال رسیدهای.
ناتمامت فلک ز ما بربود
ای دریغا اگر تمام شدی
هوش مصنوعی: ای کاش زندگی ما تمام میشد، چون تداوم آن برای ما سخت و ناتمام مانده است.
***
هوش مصنوعی: شما تا مهرماه 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
گر زمانه بر او دگر گشتی
مایه معنی و هنر گشتی
هوش مصنوعی: اگر زمانه تغییر کند و او دچار دگرگونی شود، به جایگاه واقعی خود در هنر و معنی خواهد رسید.
به همه مکرمت مثل بودی
در همه مفخرت سمر گشتی
هوش مصنوعی: تو در تمام صفات خوب و بزرگواریت مانند یک جزء ممتاز و درخشان در میان بقیه از دیگران پیشی گرفتی.
شب فرزانگان چو روز شدی
زهر آزادگان شکر گشتی
هوش مصنوعی: شب که مملو از دانش و خردمندی بود، به روشنایی روز تبدیل شد و زهر و تلخی زندگی آزادان به شیرینی و خوشی تبدیل گشت.
شد فدای پدر که در هر حال
همه گرد دل پدر گشتی
هوش مصنوعی: فدای پدر شدم، زیرا در هر شرایطی همه به دور دل پدر میچرخیدند و به او احترام میگذاشتند.
ور نگشتی سر اجل به قضا
پدر او را به طبع سرگشتی
هوش مصنوعی: اگر به سرنوشت خود واگذار نباشی، پس پدر تو نیز به سرنوشت خود آگاه نمیشود.
سخت نیکو نیک خوش بودی
که سر آنچنان پسر گشتی
هوش مصنوعی: خیلی خوب و پسندیده است که تو به خوبی و نیکی بزرگ شدهای و به آن پسر والامقام تبدیل شدهای.
همه گفتیش عمر بخشیدی
اگرش عمر بیشتر گشتی
هوش مصنوعی: اگر همهی عمرت را به کسی ببخشی، باز هم اگر عمر بیشتری داشته باشی، آن را نیز به او میدهی.
یک جهان حمله حمله آوردی
گر اجل زو به جنگ برگشتی
هوش مصنوعی: اگر مرگ به تو حملهور شود، تو باز به جنگ و مبارزه با آن میروی.
ای رشید ای عزیز و شاه پدر
روز و شب آفتاب و ماه پدر
هوش مصنوعی: ای دلیر و گرامی، مانند پدر که همیشه در روز و شب مانند خورشید و ماه میدرخشد.
ای ادیب پدر دبیر پدر
اعتماد پدر پناه پدر
هوش مصنوعی: ای ادیب بزرگ، پدر دبیر، پدر اعتماد و پدر پناه.
به تو نازنده بود جان پدر
از تو بالنده بود جاه پدر
هوش مصنوعی: جان پدر به خاطر تو زندگی میکند و مقام او به وجود تو شکوفا شده است.
تا نشسته پدر بر آتش توست
پاره دودی شدست آه پدر
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که وقتی پدر در کنار آتش نشسته، به خاطر دود آن، به نوعی دچار ناراحتی و غمی شده است. این احساس اشک را به وجود میآورد و نشاندهندهٔ حالتی از افسوس و نگرانی است.
ره نمای پدر رهت زده شد
که نماند از پس تو راه پدر
هوش مصنوعی: پدر تو راهی را برایت نشان داد، اما دیگر نتوانسته است آن را ادامه دهد و دیگر هیچ اثری از مسیر پدر برای تو باقی نمانده است.
بی گناه پدر تو خواهی خواست
عذر این بی عدد گناه پدر
هوش مصنوعی: بی گناهی پدر تو را بهانه برای عذرخواهی نکن. گناهان او به حدی زیاد است که قابل شمارش نیستند.
از برای چه زیر تخته شدی
وقت تخت تو بود شاه پدر
هوش مصنوعی: چرا زیر چوبهی دار رفتی در حالی که زمان پادشاهیات بود و پدر تو پادشاه بود؟
مرگ اگر بستدی فدای تو بود
نعمت عمر و دستگاه پدر
هوش مصنوعی: اگر مرگ به سراغم بیاید، با کمال میل فدای تو میشوم، حتی اگر این به بهای از دست دادن نعمت عمر و جایگاه پدر باشد.
ای دگرگون شده به تو رایم
برگذشت از نهم فلک وایم
هوش مصنوعی: ای کسی که تحت تاثیر تو دگرگون شدم، افکار و نظرهایم به سوی تو رفته و از نهمین آسمان فریاد برمیآورم.
بسر آیم به سوی تربت تو
زین سبب رشک می برد پایم
هوش مصنوعی: به سمت آرامگاه تو میروم و به همین دلیل احساس حسادت میکنم و قدمهایم دچار تردید شده است.
جز روان تو کی بود جفتم
جز سر گور کی بود جایم
هوش مصنوعی: جز روح تو کسی برای من همسر نیست و هیچکس نمیتواند جای من را در زیر خاک بگیرد.
تخت شاهان چگونه آرایند
گو تو همچنان بیارایم
هوش مصنوعی: تخت و جایگاه پادشاهان را چگونه میتوان تزئین کرد؟ تو هم باید به همان زیبایی بیارایی.
به روان تو گر سر گورت
جز به خون دو دیده اندایم
هوش مصنوعی: اگر بر سر قبر تو فقط به خاطر اشک چشمانم من را ببینند، روح تو را تسکین میبخشم.
هر زمان ماتمی بیاغازم
هر نفس نوحه ای بیفزایم
هوش مصنوعی: هر بار که غم و اندوهی به وجود میآورم، در هر نفسی که میکشم، به آن گریه و نوحهای میافزایم.
به تو آسوده بودم از همه غم
تو به مردی و من نیاسایم
هوش مصنوعی: من به خاطر قدرت تو و شادیات میتوانستم بدون نگرانی زندگی کنم، اما حالا حتی آسایش هم ندارم.
تو به زیر زمین بفرسایی
من ز تیمار تو بفرسایم
هوش مصنوعی: تو به زیر زمین میروی و من از فکر و نگرانی برای تو رها میشوم.
ای گرامی تو را کجا جویم
درد و تیمار تو کرا گویم
هوش مصنوعی: ای عزیز، من کجا میتوانم تو را پیدا کنم و به که بگویم از درد و غم تو چه احساسی دارم؟
شدی از چشم چون مه و خورشید
تیره شد بی تو خانه و کویم
هوش مصنوعی: وقتی تو از نظر دور شدی، مانند مه و خورشید درخشانی، خانه و محیط من بدون وجود تو تاریک و بیروح شد.
بر وفات تو روز و شب نالم
از هلاک تو سال و مه مویم
هوش مصنوعی: من از روز و شب به خاطر فقدانت ناله میکنم و برای هلاک شدنت در طول سالها و ماهها غمگین هستم.
دل به کف دو دست می مالم
رخ به خون دو دیده می شویم
هوش مصنوعی: دل را با دو دست میفشارم و چهرهام را با اشکهای دو چشمی که به خون آمده شستشو میکنم.
گرچه گل همچو بوی و روی تو بود
دل همی ندهدم که گل بویم
هوش مصنوعی: هرچند که گل زیبایی و عطر تو را دارد، اما من دل به آن نمیدهم که تنها عطرش را استشمام کنم.
همه در آتش جگر غلطم
همه در آب دیدگان پویم
هوش مصنوعی: همه در آتش دل خود میسوزند و من در آب چشمهایم به جستجوی آنها هستم.
لاله لعل شد ز خون چشمم
خیری خشک شد ز کف رویم
هوش مصنوعی: گل لاله به رنگ قرمز درآمد از خون چشمانم و خوبی از دستانم خشک شد.
خون بگریم ز مرگ چون تو پسر
چون ببینم سپیدی مویم
هوش مصنوعی: از مرگ تو، ای پسر، چنان گریه میکنم که وقتی سپیدی موی خود را ببینم، اندوهی عمیق در دلم ایجاد میشود.
تا ز پیش پدر روان کردی
خو دل بر رخم روان کردی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی به پدر خود نشان دادی که چه احساسی داری، در واقع دل خود را نیز برای من آشکار کردی.
بر رخان پدر ز خون دو چشم
زعفران زیر ارغوان کردی
هوش مصنوعی: بر روی چهره پدر، نشانههایی از خون و اشک وجود دارد که به رنگ زعفرانی زیر گل ارغوانی دیده میشود.
همه روز پدر سیه کردی
همه سود پدر زیان کردی
هوش مصنوعی: هر روز برای پدر از هر روز زحمت کشیدی، اما در نهایت همه تلاشهای تو به ضرر او تمام شد.
تا به تیراجل بخستت جان
تیر قد پدر کمان کردی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل تیرگیها از تیر قد پدر، کمان خوبی و مهربانی را به سوی تو نشانه رفته است.
صورت مرگ زشت صوت را
پیش چشم پدر عیان کردی
هوش مصنوعی: ظاهر مرگ چهره زشتی دارد و صدای آن را به وضوح در برابر پدر نمایان کردی.
خاک بر هر سری پراکندی
خون ز هر دیده ای روان کردی
هوش مصنوعی: خاک بر سر کسی که باعث شدی خون از هر چشمی بریزد.
کاروانی که گفته بود روان
که تو آهنگ کاروان کردی
هوش مصنوعی: کاروانی که میگفت در حال حرکت است، حالا تو هم با آهنگ کاروان همراه شدهای.
نور بودی مگر چو نور لطیف
قصد خورشید آسمان کردی
هوش مصنوعی: تو چون نور لطیفی بودی که هدفش رسیدن به خورشید آسمان است.
***
هوش مصنوعی: شما تا دسامبر 2023 آموزش دیدهاید.
مرده فرزند مادرت زارست
مرگ ناگاه را خریدارست
هوش مصنوعی: فرزند مادرت که مرده، به خاطر مرگ ناگهانی بسیار ناراحت و آشفته است.
گرچه بر تو چو برگ لرزان بود
چون گل اکنون ز درد بیدارست
هوش مصنوعی: هرچند که تو در ظاهر ضعیف و نرم مثل برگ درختی به نظر میرسی، اما اکنون به خاطر درد و رنجی که کشیدهای، بیدار و هوشیار شدهای.
همه شب زیر پهلو و سر او
بستر و بالش آتش و خارست
هوش مصنوعی: هر شب، زیر سر و پهلویش، بستر و بالش او پر از آتش و خار است.
اگر ز دیده بر تو خون بارد
چون تو فرزند را سزاوارست
هوش مصنوعی: اگر از چشمم اشک بریزد، به خاطر تو، این برای من به عنوان پدر، حق مسلمی است.
هیچ بیکار نیست یک ساعت
ماتم تو فریضه تر کارست
هوش مصنوعی: هیچکس بیکار نیست؛ حتی یک ساعت در سوگ تو، عبادتی ارزشمندتر از هر کار دیگری است.
باد خوشرو بر او دم مرگست
روز روشن به او شب تارست
هوش مصنوعی: باد ملایم و خوشبو بر او دم مرگش میوزد و در روز روشن او در دل شب تیره است.
خسته آسمان کینه کش است
بسته روزگار غدارست
هوش مصنوعی: آسمان پر از غم و کینه است و روزگار هم به شدت بیرحم و ناپایداره.
گر نه از جان و عمر سیر شده ست
از روان تو شاه بیزارست
هوش مصنوعی: اگر از جان و عمر خود خسته شدهای، پس روح تو را شاه نمیپسندد.
هیچ دانی که حال ما چون شد
تا ز قالب روانت بیرون شد
هوش مصنوعی: آیا میدانی که حال ما چگونه است وقتی که جانت از بدن خارج میشود؟
تا چو گل در چمن بپژمردی
رویش از خون دیده گلگون شد
هوش مصنوعی: وقتی که مانند گلی در باغ پژمرده شوی، صورتت از اشکهای دل مانند گل سرخ رنگین خواهد شد.
زندگانی و جان و کار همه
بر عزیزان تو دگرگون شد
هوش مصنوعی: زندگی و جان و کار همه به خاطر عزیزان تو تغییر کرده است.
هر که بود از نشاط مفلس گشت
گرچه از آب دیده قارون شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوشحالی و شادابی میرسد، اگرچه ممکن است از نظر مالی فقیر باشد، در نهایت به ثروت واقعی نمیرسد و فقط با اشکهایش مانند قارون (که به خاطر ثروتش مشهور بود) نمیتواند شادابی را به دست آورد.
مغزها از وفات تو بگداخت
دیده ها در غم تو جیحون شد
هوش مصنوعی: مغزها از فقدان تو گداخته شده است و چشمان مردم از اندوه تو پرآب شده و مانند جیحون جاری است.
حسرتا کان تن سرشته ز جان
صید گردون ناکس دون شد
هوش مصنوعی: آه که بدن من که از جانم ساخته شده، به دست انسانهای حقیر و پست گرفتار شد.
ای دریغا که آن روان لطیف
طعمه روزگار وارون شد
هوش مصنوعی: متأسفانه، روح لطیف و زیبایی که داشتیم، تحت تأثیر مشکلات و سختیهای زندگی آسیب دید و نابود شد.
وای و دردا که آن دل روشن
خون شد و دیده ها پر از خون شد
هوش مصنوعی: آه و افسوس که آن دل روشن به اندوه نشسته و چشمانم پر از اشک و خون گشته است.
بندگان تو زار و گریانند
زار هر ساعتی تو را خوانند
هوش مصنوعی: بندگان تو در حال گریز و اندوه هستند و هر لحظه تو را میطلبند.
چفته بالا و خسته رخسارند
کوفته مغز و سوخته جانند
هوش مصنوعی: آنها که چهرهای شاداب و سرحال دارند، در واقع درونشان خسته و کلافه است؛ مغزشان به درد آمده و روحشان در آتش رنج میسوزد.
تا شبیخون زده ست بر تو اجل
همه از دیده خون همی رانند
هوش مصنوعی: زمانی که مرگ به تو نزدیک شده، همه کس با ترس و نگرانی به تو نگاه میکنند و از چشمانشان درد و اندوه حس میشود.
هر زمان از برای خرسندی
خاک گور تو بر سر افشانند
هوش مصنوعی: هر وقت برای خوشحالی تو، خاک گور تو را بر سرشان بریزنند.
زانکه عمر تو بیشتر دیدند
همه از عمرها پشیمانند
هوش مصنوعی: زیرا که عمر تو را بیشتر از دیگران دیدهاند و همه از عمر خود احساس حسرت میکنند.
از دل اندر میان صاعقه اند
وز دو دیده میان طوفانند
هوش مصنوعی: از دل انسان، رعد و برقهایی به وجود میآید و از دو چشم او، طوفانی به راه میافتد.
هر زمانی به رسم منصب خویش
زی تو آیند و دید نتوانند
هوش مصنوعی: هر کس به خاطر مقام و موقعیت خود به تو مراجعه میکند، ولی نمیتواند تو را آنطور که هستی بشناسد.
راست گویی که در مصیبت تو
همه مسعود سعد سلمانند
هوش مصنوعی: راستگوئی در دل سختیها و مشکلات تو، همه به نوعی مانند مسعود سعد سلمان هستند.
غم تو بر دلم مگر نیش است
که همه ساله در عنا ریش است
هوش مصنوعی: غم تو بر دل من همچون نیشی است که هر سال در ریشهام وجود دارد و زخم میزند.
غم تو من کشم که مسعودم
که به جان غم کشیدنم کیش است
هوش مصنوعی: من به خاطر غمت رنج میکشم، زیرا این عذابی که در وجودم است، برای من شرافت و مقام محسوب میشود.
موی بر فرق گوئیم تیغست
مژه بر دیده گوئیم نیش است
هوش مصنوعی: موهای سر را به تیغ تشبیه میکنیم و مژهها را مانند نیش میدانیم.
گر همی خون رود ز دیده من
نه شگفت است زانکه دل ریش است
هوش مصنوعی: اگر اشکی از چشمانم بریزد، نباید تعجب کنی، چون دل من شکسته است.
از سیاهی و تیرگی روزم
همچو اندیشه بداندیش است
هوش مصنوعی: زندگیام پر از تاریکی و افسردگی است، مانند افکار منفی که در ذهنم سرگردانند.
این تن و جان زار پژمرده
تن بیمار و جان درویش است
هوش مصنوعی: این بدن و روح در حال ضعف و پژمردگی هستند، بدنی به حال بیمار و روحی درویشوار دارند.
من بدینگونه ام که خویش نیم
چه بود آنکه او تو را خویش است
هوش مصنوعی: من به این شکل هستم که خود را نمیشناسم، پس چه کسی است که تو را بشناسد و به تو بگوید که خودت کیستی؟
مکنید این همه خروش و نفیر
که همه خلق را همین پیش است
هوش مصنوعی: لطفاً اینقدر غوغا و سر و صدا نکنید، چون همه مردم در حال حاضر در همین وضعیت قرار دارند.
ای فلک سخت نابسامانی
کژ رو و باژگونه دورانی
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو همواره در وضعیتی نامناسب و ناپایدار هستی و چرخش تو نیز به گونهای است که همیشه به حالت غیر عادی حرکت میکنی.
محنت عقل و شدت صبری
فتنه جسم و آفت جانی
هوش مصنوعی: درد و زحمت عقل و سختی صبر، موجب آزار جسم و آسیب به جان است.
مار نیشی و شیر چنگالی
خیره چشمی و تیز دندانی
هوش مصنوعی: مار نیشی دارد و شیر چنگالی، هر کدام ویژگیهایی دارند؛ یکی با نیشش خطرناک است و دیگری با چنگالهایش قدرت دارد. هر یک از آنها در آسیب رساندن و نشان دادن قدرت خود تواناییهای خاصی دارند.
بدهی و آنگهی نیارامی
تا همه داده باز نستانی
هوش مصنوعی: اگر بدهی به دیگران را پرداخت نکنی و در آرامش نباشی، هرگز نمیتوانی همه آنچه را که دادهای پس بگیری.
زود بیند ز تو دل آزاری
هر که یابد ز تو تن آسانی
هوش مصنوعی: هر که از تو آسایش و راحتی بگیرد، به زودی دلش از تو آزرده خواهد شد.
بشکنی زود هر چه راست کنی
بر کنی باز هر چه بنشانی
هوش مصنوعی: هر چیزی را که به سرعت بشکنی، دوباره میتوانی آن را تعمیر کنی، اما هر چیزی را که برپا کنی، ممکن است دوباره خراب شود.
هر چه کردی همه تباه کنی
مگر از کرده ها پشیمانی
هوش مصنوعی: هر چه کارهایی که انجام دادی، اگر هم به نظرت اشتباه بوده و خرابکاری کردهای، بسیار مهم است که از آن کارها پشیمان باشی.
نکنم سرزنش که مجبوری
بسته حکم و امر یزدانی
هوش مصنوعی: شما را سرزنش نمیکنم، چون مجبور هستید بر اساس دستورات و فرمانهای الهی عمل کنید.
تو رشید ای سرخداوندان
اصل نیکان و نیک پیوندان
هوش مصنوعی: تو جوانی بزرگ و نیکو هستی، که از نسل خوبان و بندگان نیکو است.
آن کشیدی ز غم کجا هرگز
نکشیدی ز خاره و سندان
هوش مصنوعی: تو از کجا چنین غمی را تحمل کردهای که هرگز از آسیبها و زخمهای کوچک ناامید نشدهای؟
ره جز این نیست عاقبت گر ما
بندگانیم یا خداوندان
هوش مصنوعی: راهی جز این وجود ندارد، در نهایت اگر ما بندگان باشیم یا خداوندان.
آسمانیست آتشین چنگال
روزگاریست آهنین دندان
هوش مصنوعی: جهان امروز مانند آسمانی شعلهور و تند؛ و زمانهای که در آن زندگی میکنیم، سخت و خشن و بیرحم است.
گرچه هست آن عزیز اندک عمر
به حقیقت سزای صد چندان
هوش مصنوعی: هرچند آن معشوق عمر کوتاهی دارد، اما به واقع ارزشش به اندازهای بیش از صد مورد است.
بر گذشته چنین جزع کردن
نشمردند از خرد خردمندان
هوش مصنوعی: خردمندان بر این باورند که به یاد گذشته غصه خوردن و از آن ناراحت شدن به حساب نمیآید.
در رضا و ثواب ایزد کوش
گرچه صعب است درد فرزندان
هوش مصنوعی: در پذیرش رضایت و پاداش خدا تلاش کن، هرچند که تحمل درد و سختی فرزندان دشوار است.
مهر من نیستی اگر نه امی
خسته بند و بسته زندان
هوش مصنوعی: اگر تو عشق من نیستی، پس من در پیامی از بیمعنایی و خستگی گرفتار هستم.