شمارهٔ ۵ - در ستایش بهرامشاه
شد پرنگار ساحت باغ ای نگار من
در نوبهار می بده ای نوبهار من
من در خمار هجر تو نابوده مست وصل
تو می کنی بلب بتر از می خمار من
شد باغ لاله زار و گر نیز کم شود
ای لاله زار باغ تویی لاله زار من
زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار
زین هر دو بی قرار ببردی قرار من
گویی که سال و ماه به هم عهد کرده اند
آن بی قرار زلف و دل بی قرار من
گل گشت خار گشت مرا هجر و وصل تو
ای وصل تو گل من و هجر تو خار من
می ده میی که غم نخورم هیچ تا تویی
در عمر غمگسار من و میگسار من
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
آمد به سوی باغ درود و سلام می
جام می آر کآمد هنگام خام می
از بهر سور باغ که کرد دست نوبهار
آید همی بلهو نوید و خرام می
در پوست می نگنجد گل تا به گل رسید
بر لفظ باغ وقت صبوحی پیام می
گر پخته ای به عقل می خام خواه از آنک
رامش نخیزدت مگر از ذات جام می
می اصل شادی آمد خیز ای غلام من
می ده مرا به شادی ای من غلام می
کام می آن بود که تو باشی همیشه شاد
باشی همیشه شاد چو باشی به کام می
می را عزیز بدار و به چشم خرد ببین
در بزم شاه عالم عز و مقام می
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
یکبار برفشان سر زلف سیاه را
شادی و خرمی کن کامروز در جهان
شادی و خرمیست دل نیکخواه را
گردون به تخت و ملک همی تهنیت کند
سلطان ملک پرور بهرامشاه را
جمشید خسروان شد و خورشید آسمان
بوسد زمین درگه او عز و جاه را
تاج و کلاه سر به فلک بر کشید ازو
کآراست عز و ملکش تاج کلاه را
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
ای آفتاب دولت بر آسمان ملک
وز طلعت تو روشن گشته روان ملک
تا ابروار بارد دست تو بر جهان
خرم چو بوستان شد و تو بوستان ملک
قوت گرفت و قوت او باد بر فزون
از عون و رای پیر تو بخت جوان ملک
چون داستان ملک نهاد این جهان همی
بر نام تو نهاد سر داستان ملک
تا پای تو بسود به دولت رکاب فتح
در دست تو نهاد جلالت عنان ملک
سر در کشید فتنه و روی جهان ندید
تا شد زدوده خنجر تو پاسبان ملک
صاحبقران تو باشی و هستی و هیچ وقت
جز با تو چشم ملک نبیند قران ملک
چون بر فلک دعای تو گوید همی ملک
اندر جهان ثنای تو گوید زبان ملک
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
ای پادشاه دولت دین را یمین تویی
ای شهریار ملت حق را امین تویی
آباد و خرم است ز جاه تو ملک و دین
زیرا که این و آن را پشت و معین تویی
روی زمین چو خلد برین شد ز نیکویی
از فخر آنکه خسرو روی زمین تویی
نیک و بعد عدو و ولی مهر و کین توست
چون نیک بنگریم سپهر برین تویی
ایزد تو را به ملک جهان برگزید از آنک
اندر جهان ملک ز شاهان گزین تویی
دولت بدان مسلط گشته ست بر جهان
کاندر عزیز خاتم ملکت نگین تویی
گویند هفت کشور زیر نگین کند
شاهی ز اصل و نسل یمینی و این تویی
اندر جهان نخواهد بودن پس از تو شاه
ای شاه تا قیامت شاه پسین تویی
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
چون در کف تو کشت کشیده حسام تو
آمد به گوش دولت عالی پیام تو
هنگام حمله خواست که ناگه به ذات خویش
بی دست تو برآید تیغ از نیام تو
از خون سرکشان ویلان شد عقیق رنگ
اندر کف تو خنجر الماس فام تو
اقبال دست ملک روان کرد هر سویی
منشورها نوشت جهان را به نام تو
در بارگاه ملک میان بست و ایستاد
بر طاعت تو دولت پدرام رام تو
در دهر داد دین ز تو آسوده شد که هست
از بهر دین و داد قعود و قیام تو
اندر زمانه حاصل گشته ز جود توست
هر کام دل که باد زمانه به کام تو
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد
ماه دو هفته چتر شده بر سر تو باد
از خدمت تو حاجت شاهان روا شود
تا هست کعبه کعبه شاهان در تو باد
اندر جهان چو خنجر برهان ملک توست
برهان ملک در کف تو خنجر تو باد
یاری گری تو خلق جهان را با من و عدل
ایزد بهر چه خواهی یاری گر تو باد
اقبال آسمانی و تأیید ایزدی
هر سو که قصد و عزم کنی رهبر تو باد
تا بر سپهر اختر باشد همه سعود
سرمایه سعود سپهر اختر تو باد
فخر سخا ز دست سخا کستر تو خاست
عز هنر ز رای هنر پرور تو باد
گردون به امر و نهی کهین بنده تو شد
گیتی به حل و عقد کمین چاکر تو باد
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شد پرنگار ساحت باغ ای نگار من
در نوبهار می بده ای نوبهار من
هوش مصنوعی: در فصل بهار، باغ به زیبایی و رنگارنگی زیادی رسیده است، ای محبوب من، به من نیایش کن و در این فصل خوشبو و دلانگیز، به من بنوشان.
من در خمار هجر تو نابوده مست وصل
تو می کنی بلب بتر از می خمار من
هوش مصنوعی: من به خاطر جدایی تو در حال حیری و بیخبری هستم، اما وصل تو مثل شرابی به آدم مستی فوقالعاده میدهد که هیچ چیزی نمیتواند با آن مقایسه شود.
شد باغ لاله زار و گر نیز کم شود
ای لاله زار باغ تویی لاله زار من
هوش مصنوعی: باغ پر از لالهای به وجود آمده است و حتی اگر کم هم شود، تو همیشه لالهزار دل من خواهی بود.
زلف تو بی قرار و دلم گشته بی قرار
زین هر دو بی قرار ببردی قرار من
هوش مصنوعی: زلف تو باعث بیقراری من شده و دل من هم به خاطر تو آرامش ندارد. از این دو بیقراری، آرامش من را گرفتی.
گویی که سال و ماه به هم عهد کرده اند
آن بی قرار زلف و دل بی قرار من
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سال و ماه به توافق رسیدهاند تا بیتابی زلف و دل ناآرام من را بیشتر کنند.
گل گشت خار گشت مرا هجر و وصل تو
ای وصل تو گل من و هجر تو خار من
هوش مصنوعی: گل و خار نماد دو حالت متفاوت در زندگی من هستند. در اینجا، عشق و وصال تو برای من چون گل زیباست و جداییات مانند خار است که درد و رنج به همراه دارد. تو به من زیبایی و شادی میدهی، اما نبود تو، دلی پر از غم و زخم به جا میگذارد.
می ده میی که غم نخورم هیچ تا تویی
در عمر غمگسار من و میگسار من
هوش مصنوعی: به من شرابی بده تا ناامیدی و غم را فراموش کنم؛ زیرا تنها تو هستی که در عمرم مایه آرامش و خوشی منی.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: با آمدن بهرام شاه، کشور و throne شاداب و خوشحال شده است، تا زمانی که بهرام شاه بر تخت و ملک حکومت میکند، امید و خوشحالی نیز پایدار خواهد ماند.
آمد به سوی باغ درود و سلام می
جام می آر کآمد هنگام خام می
هوش مصنوعی: به سوی باغ رفتم و سلام و درودی به جا آوردم. بیا و جام می را بیاور، چون زمان نوشیدن شراب رسیده است.
از بهر سور باغ که کرد دست نوبهار
آید همی بلهو نوید و خرام می
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی باغ که به دست بهار تازه شکوفا میشود، خبر خوش و شادابی و شادی به همراه دارد.
در پوست می نگنجد گل تا به گل رسید
بر لفظ باغ وقت صبوحی پیام می
هوش مصنوعی: گل تنها در پوست خودش جا نمیشود و زمانی که به زیبایی و شکوفایی میرسد، به معنای واقعی باغ تبدیل میشود و در وقت صبح، پیامی از آن منتشر میشود.
گر پخته ای به عقل می خام خواه از آنک
رامش نخیزدت مگر از ذات جام می
هوش مصنوعی: اگر به عقل و دانش رسیدهای، از آن میخور که جز از خود شراب نمیتوانی شاداب و سرزنده باشی.
می اصل شادی آمد خیز ای غلام من
می ده مرا به شادی ای من غلام می
هوش مصنوعی: بیا و شادی را درک کن، ای خدمتگزار من؛ به من بادهای بده، تا از شادی سرشار شوم. من همیشه تحت فرمان تو هستم.
کام می آن بود که تو باشی همیشه شاد
باشی همیشه شاد چو باشی به کام می
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خوشبختی و شادی واقعی به این است که همیشه در کنار کسی که دوستش داریم باشیم و او را شاد ببینیم. در واقع، شادی دیگران میتواند شادی ما را نیز به همراه داشته باشد.
می را عزیز بدار و به چشم خرد ببین
در بزم شاه عالم عز و مقام می
هوش مصنوعی: می را با ارزش و احترام بنگر و آن را با دیدهی عقل و درک خود تماشا کن، زیرا در مهمانی بزرگترین پادشاه هستی، می دارای عظمت و مقام ویژهای است.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: تخت و سلطنت بهرام شاه در شادی و خوشحالی است و تا زمانی که سلطنت و تخت بر قرار باشد، بهرام شاه نیز باید در خوشی باشد.
تا تو بتاب کردی زلف سپاه را
در تو بماند چشم به خوبی سیاه را
هوش مصنوعی: زمانی که تو زلف زیبای خود را به نمایش گذاشتی، چشمان خوب و زیبا در تو باقی ماندند.
ای رشک مهر و ماه تو گر نیک بنگری
در مهر و ماه طیره کنی مهر و ماه را
هوش مصنوعی: اگر به خوبی به چهرهی تو بنگری، به راحتی میتوانی بفهمی که تو حتی از خورشید و ماه هم زیباتر هستی.
گر هیچ بایدت که شوی مشک بوی تو
یکبار برفشان سر زلف سیاه را
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که عطر و بوی تو مانند مشک باشد، یک بار کافیست که برفشان دامن موهای سیاه خود را بیندازی.
شادی و خرمی کن کامروز در جهان
شادی و خرمیست دل نیکخواه را
هوش مصنوعی: امروز را شاد باش و خوش بگذران، زیرا در این دنیا فقط امروز خوشی و سرور است. دلِ نیکوکار را شاد کن تا از زندگی لذت ببرد.
گردون به تخت و ملک همی تهنیت کند
سلطان ملک پرور بهرامشاه را
هوش مصنوعی: آسمان و زمین به پادشاهی بهرامشاه، که پرورشدهندهٔ سلطنت است، تبریک میگویند.
جمشید خسروان شد و خورشید آسمان
بوسد زمین درگه او عز و جاه را
هوش مصنوعی: جمشید به مقام سلطنت و بزرگی رسید و مانند خورشید، زمین را در خویش پذیرایی کرد. درگاه او مملو از عظمت و شان بود.
تاج و کلاه سر به فلک بر کشید ازو
کآراست عز و ملکش تاج کلاه را
هوش مصنوعی: تاج و کلاهی که بر سر گذاشته، بلند و سر به آسمان کشیده شده است، زیرا آنها زینتدهندهی عظمت و سلطنت او هستند.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: به خاطر وجود بهرام شاه، سرزمین و پادشاهی شاد و خوشحال شده است. امیدواریم که همیشه بهرام شاه بر این تخت و در این ملک حاکم باشد.
ای آفتاب دولت بر آسمان ملک
وز طلعت تو روشن گشته روان ملک
هوش مصنوعی: ای خورشید سعادت، بر آسمان کشور ما درخشش تو باعث روشنی و حیات ملک شده است.
تا ابروار بارد دست تو بر جهان
خرم چو بوستان شد و تو بوستان ملک
هوش مصنوعی: زمانی که دست تو بر دنیا میافتد، جهانی شاداب و خرم مانند یک بوستان به بار مینشیند و خود تو به مانند بوستانی از زیبایی و ملک میشوی.
قوت گرفت و قوت او باد بر فزون
از عون و رای پیر تو بخت جوان ملک
هوش مصنوعی: قدرت و قوت او بر اثر یاری و مشورتهای پدربزرگ تو روز به روز بیشتر میشود و بخت جوان تو برای رسیدن به مقام و ملک در حال افزایش است.
چون داستان ملک نهاد این جهان همی
بر نام تو نهاد سر داستان ملک
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند داستان زندگی انسانها را آغاز کرد، نام تو را به عنوان سرآغاز این داستان قرار داد.
تا پای تو بسود به دولت رکاب فتح
در دست تو نهاد جلالت عنان ملک
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در مسیر پیروزی قدم گذاشتی، قدرت و شکوه سلطنت در دستان تو قرار گرفت.
سر در کشید فتنه و روی جهان ندید
تا شد زدوده خنجر تو پاسبان ملک
هوش مصنوعی: فتنهای پیش آمد و کسی به زیباییهای دنیا نگاه نکرد، تا اینکه خنجر تو از حاکمیت و حکومت دفاع کرد و آن را پاک و مصون نگه داشت.
صاحبقران تو باشی و هستی و هیچ وقت
جز با تو چشم ملک نبیند قران ملک
هوش مصنوعی: تو صاحب قرآن هستی و وجود داری و هیچ گاه جز با تو، چشم ملک (مخلوقات) نمیتواند قرآن را ببیند.
چون بر فلک دعای تو گوید همی ملک
اندر جهان ثنای تو گوید زبان ملک
هوش مصنوعی: زمانی که دعاهای تو بر آسمان مطرح میشود، فرشتگان در زمین از تو تعریف و تمجید میکنند.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: تخت و سلطنت بهرام شاه به قدری شاد و سرزنده شده است که امیدواریم همیشه چنین باشد.
ای پادشاه دولت دین را یمین تویی
ای شهریار ملت حق را امین تویی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو که نمایندهی دین و دولت هستی، دست راست و یاریگر این مسیر هستی. ای حاکم، تو حافظ و نگهبان حق و حقوق ملت هستی.
آباد و خرم است ز جاه تو ملک و دین
زیرا که این و آن را پشت و معین تویی
هوش مصنوعی: این سرزمین و دین به خاطر مقام و نفوذ تو همیشه شاداب و خوشحال است، چون تو حامی و پشتیبان آنها هستی.
روی زمین چو خلد برین شد ز نیکویی
از فخر آنکه خسرو روی زمین تویی
هوش مصنوعی: هنگامی که زمین مانند بهشت زیبا و دلنشین شد، این زیبایی به خاطر وجود توست که بر روی زمین برتری و شرافت داری.
نیک و بعد عدو و ولی مهر و کین توست
چون نیک بنگریم سپهر برین تویی
هوش مصنوعی: این دنیا پر از خوب و بد، دوستان و دشمنان است. اگر با دقت بنگریم، متوجه میشویم که تمامی اینها در حقیقت از خود توست.
ایزد تو را به ملک جهان برگزید از آنک
اندر جهان ملک ز شاهان گزین تویی
هوش مصنوعی: خداوند تو را برای حکمرانی در دنیا برگزیده است، زیرا تو از میان فرمانروایان، شایستهترین هستی.
دولت بدان مسلط گشته ست بر جهان
کاندر عزیز خاتم ملکت نگین تویی
هوش مصنوعی: سرمایه و قدرت به گونهای بر دنیا حاکم شده است که در میان عزیزترین چیزها، تو به عنوان نگین سلطنت و مایه فخر قلمداد میشوی.
گویند هفت کشور زیر نگین کند
شاهی ز اصل و نسل یمینی و این تویی
هوش مصنوعی: میگویند که یک شاه از نسل یمین بر هفت کشور فرمانروایی میکند و این به تو اشاره دارد.
اندر جهان نخواهد بودن پس از تو شاه
ای شاه تا قیامت شاه پسین تویی
هوش مصنوعی: پس از تو ای شاه، دیگر هیچ کس در این دنیا به مقام و شرافت تو نخواهد رسید و تا پایان دنیا، تو آخرین و بزرگترین شاه هستی.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: بهرام شاه سلطنت و فرمانروایی را با شادی و خوشی سپری کرده است تا زمانی که حکومت و سلطنت در دست او باشد.
چون در کف تو کشت کشیده حسام تو
آمد به گوش دولت عالی پیام تو
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر تو در دست است، خبر پیروزی و عظمت تو به گوش همه میرسد.
هنگام حمله خواست که ناگه به ذات خویش
بی دست تو برآید تیغ از نیام تو
هوش مصنوعی: در زمان حمله، او خواست که ناگهان با کمک خود، بدون اینکه دست کسی در کار باشد، شمشیرش را از غلاف بیرون بیاورد.
از خون سرکشان ویلان شد عقیق رنگ
اندر کف تو خنجر الماس فام تو
هوش مصنوعی: به خاطر خون کسانی که بر اثر نافرمانی کشته شدند، عقیق (جواهر) به رنگ قرمز در دستان تو به عنوان خنجر الماسوار دیده میشود.
اقبال دست ملک روان کرد هر سویی
منشورها نوشت جهان را به نام تو
هوش مصنوعی: اقبال و خوشبختی به هر سو راه پیدا کرد و دست ملک، منشورهای جدیدی نوشت که جهانیان را به نام تو شناساند.
در بارگاه ملک میان بست و ایستاد
بر طاعت تو دولت پدرام رام تو
هوش مصنوعی: در حضور پادشاه ایستاد و در برابر قدرت تو، سرنوشت پدرش سر submissive و مطیع است.
در دهر داد دین ز تو آسوده شد که هست
از بهر دین و داد قعود و قیام تو
هوش مصنوعی: در این دنیا، آرامش و امنیت دین به واسطهی وجود تو برقرار شده است، زیرا تو برای دین و عدالت تلاش میکنی و به پا میخیزی.
اندر زمانه حاصل گشته ز جود توست
هر کام دل که باد زمانه به کام تو
هوش مصنوعی: در این دوران، هر چیزی که به خواستههای تو پاسخ داده شده، نتیجه بخشش و generosity توست. آنچه در این زمان به دست آمده، به خاطر لطف و کرم تو است.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: به خاطر شادکامی بهرام شاه، تخت و حکومت او نیز خوشحال و سرشار از شادی شده است و تا زمانی که او بر این تخت و ملک فرمان میراند، این خوشحالی و سروری باقی خواهد ماند.
شاها همیشه مهر سپهر افسر تو باد
ماه دو هفته چتر شده بر سر تو باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، همیشه محبت آسمان بر تو باد، و ماه دو هفته به مانند چتری بر سرت سایه افکند.
از خدمت تو حاجت شاهان روا شود
تا هست کعبه کعبه شاهان در تو باد
هوش مصنوعی: وقتی که تو در خدمت باشی، نیازهای پادشاهان برآورده میشود. تا زمانی که وجود داری، تو مانند کعبهای هستی که پادشاهان به آن توجه دارند.
اندر جهان چو خنجر برهان ملک توست
برهان ملک در کف تو خنجر تو باد
هوش مصنوعی: در این دنیا، آزادی و قدرتی که به تو تعلق دارد، همانند خنجری است که در دست توست. این آزادی و قدرت در واقع سلاح توست که میتواند بر هر چیزی غلبه کند.
یاری گری تو خلق جهان را با من و عدل
ایزد بهر چه خواهی یاری گر تو باد
هوش مصنوعی: دوستی تو به همه انسانها کمک میکند و عدالت خداوند نیز به چه هدفی به یاری تو آمده است.
اقبال آسمانی و تأیید ایزدی
هر سو که قصد و عزم کنی رهبر تو باد
هوش مصنوعی: آسمان به تو روی خوش نشان میدهد و حمایت الهی همراه توست. هر کجا که تصمیم بگیری و هدفگذاری کنی، رهبر و راهنمای تو خواهد بود.
تا بر سپهر اختر باشد همه سعود
سرمایه سعود سپهر اختر تو باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستارهها وجود دارند، امید و سرمایهات همراه با تو باشد.
فخر سخا ز دست سخا کستر تو خاست
عز هنر ز رای هنر پرور تو باد
هوش مصنوعی: افتخار بخشندگی از دست بخشندگی تو بهوجود آمده است و عزت هنر نیز از اندیشه و پرورش هنر تو نشأت میگیرد.
گردون به امر و نهی کهین بنده تو شد
گیتی به حل و عقد کمین چاکر تو باد
هوش مصنوعی: دنیای ما تحت فرمان و اراده تو قرار دارد و در نتیجه، همه چیز در این جهان به دست تو و خواست تو وابسته است. امیدوارم همیشه در خدمت تو باشم و به عنوان خدمتگزار تو باقی بمانم.
گشته ست تخت و ملک ز بهرامشاه شاد
تا تخت و ملک باشد بهرام شاه باد
هوش مصنوعی: تخت و حکومت بهرامشاه پر از شادی و سروری است و تا زمانی که او در این مقام باشد، این خوشحالی ادامه خواهد داشت.