گنجور

شمارهٔ ۳ - در مدح ملک ارسلان

گشتند با نشاط همه دوستان گل
بس نادر آمد ای عجبی داستان گل
بی ابر گل نخندد و بی باد نشکفد
ابرست و باد گویی جان و روان گل
گل عاشق شه است و چو دیدار او بدید
گشت آشکاره از دل راز نهان گل
بنگر که هر سپیده دم از حرص بزم شاه
تازه رسد همی به چمن کاروان گل
گویی که هست مادح سلطان زرفشان
گل در میان باغ و زر اندر میان گل
ساقی نبید پیرده اکنون که شد جوان
این باغ پیر گشته به عمر جوان گل
گل مدح شاه خواند و پر در همی کند
این ابر درفشان به سحرگه دهان گل
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
باغ ملک ز گل چو بهشت برین شدست
گلبن درو به خوبی چون حورعین شدست
شادی و لهو و رامش شاه زمانه را
سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شدست
صاحبقران عالم هرگز قران به حکم
با طالع سعادت گلی قرین شدست
مانا هزار فتح نشسته است و عز و ناز
با همنشین او به جهان همنشین شدست
او را ز هفت کوکب تابان هفت چرخ
از ملک هفت کشور زین نگین شدست
شادان شده زمانه و خرم شده زمین
کو خسرو زمانه و شاه زمین شدست
دانم یقین که او را در دل گمان نماند
کاندر جهان گمانش عین الیقین شدست
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
شاه جهان به تیغ چو ملک جهان گرفت
دولت رکاب دادش و نصرت عنان گرفت
فالی گرفت چرخ و همی گرفت مملکت
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
شاهی که ملک هرگز چون او ملک ندید
خصمش چو دید مملکت او را جهان گرفت
بختش چو روی داد به نیکی همان زمان
دولت به کارهای بزرگش ضمان گرفت
تأثیر حل و عقدش در قبض و بسط ملک
بر آب نقش گشت و بر آتش نشان گرفت
این سعی بنده وار که بخت جوان نمود
امروز ملک عالم شاه جوان گرفت
ساقی بیار باده ای چون گل به رنگ و بوی
کامروز باغ و راغ همه گلستان گرفت
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
شاها به شادکامی گلشن کنی همی
چون آسمان زمین را روشن کنی همی
چون خلق تو معطر گشتست بحر و بر
کامروز در سعادت گلشن کنی همی
رام است بخت تو که به هر وقت حاصلست
حکمی که بر زمانه توسن کنی همی
هر جا همی ز بخشش تخمی پراکنی
وز شکر و مدح هر جا خرمن کنی همی
در دو جهان همی دهدت ایزد کریم
پاداش مکرمات که بر من کنی همی
در سور ملک بادی با دوستان که تو
مر سور دشمنم را شیون کنی همی
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
تا روزگار ملک تو را آشکاره کرد
چشم ملک در او به تعجب نظاره کرد
روزی که ملک جستی چرخ فلک تو را
از فتح تیغ کرد وز اقبال باره کرد
چون روز بزم خواری زد دید پیش تو
یاقوت سرخ معدن در سنگ خاره کرد
در باغ ملک تا گل بختت شکفته شد
بر تن مخالف تو گل جامه پاره کرد
ملک تو را فلک چو بزرگی تو بدید
از عزت و جلالت دیهیم و یاره کرد
خورشید خسروانی و بزم چو چرخ تو
این گلشن تو از گل زیر است پاره کرد
گویی که مست شد گل لعل از نشاط تو
رازی که داشت در دل از آن آشکاره کرد
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
شاها بهانه جویی تا زرفشان کنی
وز سیم و زر زمین چو ره کهکشان کنی
از دوستی بخشش گلشن کنی همی
کز زر و گل زمین را چون گلستان کنی
زین سیم و زر که بخشی شاها شگفت نیست
کز سیم و زر به گیتی جیحون روان کنی
تا بوستان چنین است از گل سزد که تو
گر عشرتی کنی همه در بوستان کنی
بختت جوان و ملک جوانست و تو جوان
ممکن بود که پیر جهان را جوان کنی
ای شاه گل به تهنیت ملکت آمده ست
زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی
جان را و مغز را ز گل و باده قوتست
شاید کنون که تقویت مغز و جان کنی
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
شاها همیشه فصل خزانت بهار باد
بر روی آن بهار ز دولت نگار باد
تا دور چرخ بر تو سعادت کند همی
از دور چرخ بر تو سعادت نثار باد
تا شاخ و بار باشد و تا باغ و بوستان
بر شاخ دولت تو ز اقبال بار باد
هر تازه گل که بشکفدت در بهار ملک
در دیده مخالف تو تیز خار باد
تا هست شهریاری و شاهی تو را به عز
بر تخت شهریاری و شاهی قرار باد
تا چرخ و کوه باشد ملک و بقای تو
چون چرخ پایدار و چو کوه استوار باد
از روزگار توست همه فخر روزگار
تا هست روزگار همین روزگار باد
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گشتند با نشاط همه دوستان گل
بس نادر آمد ای عجبی داستان گل
هوش مصنوعی: دوستان همه به شادی و نشاط جمع شده‌اند و این موضوع بسیار جالب است چرا که گل بسیار نادر و خاصی در این جمع دیده می‌شود.
بی ابر گل نخندد و بی باد نشکفد
ابرست و باد گویی جان و روان گل
هوش مصنوعی: گل بدون ابر نمی‌تواند بخندد و بدون باد هم نمیتواند بشکفد. به نظر می‌رسد که ابر و باد همچون جان و روح گل هستند.
گل عاشق شه است و چو دیدار او بدید
گشت آشکاره از دل راز نهان گل
هوش مصنوعی: گل به عشق معشوق خود شوق و هیجان دارد و وقتی که به دیدار او می‌رسد، رازهای پنهان دلش به وضوح نمایان می‌شود.
بنگر که هر سپیده دم از حرص بزم شاه
تازه رسد همی به چمن کاروان گل
هوش مصنوعی: هر صبحگاه، با شور و شوق، دسته‌ای از گل‌ها به چمن می‌رسند تا به مهمانی شاه بپیوندند.
گویی که هست مادح سلطان زرفشان
گل در میان باغ و زر اندر میان گل
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد شاعر از زیبایی و شکوه در باغی صحبت می‌کند که در آن گل‌ها به مانند ستاینده‌ای از سلطان درخشان هستند و طلا در میان آن‌ها مانند زینتی است که جلوه‌گری می‌کند. این تصویر به زیبایی و ارزشمندی گل‌ها اشاره دارد که به دلربایی و شکوه طبیعت شبیه هستند.
ساقی نبید پیرده اکنون که شد جوان
این باغ پیر گشته به عمر جوان گل
هوش مصنوعی: ای ساقی، اکنون که این باغ جوان و پررنگ و عطر است، بیا و می بده که این جوانی و شادابی نمی‌ماند و عمر باغ به پایان رسیده است.
گل مدح شاه خواند و پر در همی کند
این ابر درفشان به سحرگه دهان گل
هوش مصنوعی: در اینجا گلی در حال بیان ستایش از شاه است و ابرها که درخشان هستند، به مانند گل، در صبح زود در حال باز کردن دهان خود هستند.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در زمان شاه جهان، زمانی که جهان در دست او بود، سلطانی به نام ابوالملوک ملک ارسلان حکمرانی می‌کرد.
باغ ملک ز گل چو بهشت برین شدست
گلبن درو به خوبی چون حورعین شدست
هوش مصنوعی: باغ سلطنت مانند بهشت زیبا شده است و گلستان آن به قدری خوشبو و زیباست که مانند حورهای بهشتی می‌درخشد.
شادی و لهو و رامش شاه زمانه را
سوسن نگر که جفت گل و یاسمین شدست
هوش مصنوعی: شادی و خوشی و سرگرمی، نشان‌دهنده‌ی زیبایی و لذت زندگی هستند و همچون گل و یاسمن، در کنار هم زیبایی خلق می‌کنند. در این میان، سوسن نمادی از شکوه و خوشبختی است که محبت و لذت را در زمانه به نمایش می‌گذارد.
صاحبقران عالم هرگز قران به حکم
با طالع سعادت گلی قرین شدست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به درستی قرآن را با خوشبختی و بخت خوب مانند گلی که با طبیعتش هماهنگ شده است، مقایسه کند.
مانا هزار فتح نشسته است و عز و ناز
با همنشین او به جهان همنشین شدست
هوش مصنوعی: هزار پیروزی پایدار است و زیبایی و شکوه آن به دوستانش در دنیا پیوسته است.
او را ز هفت کوکب تابان هفت چرخ
از ملک هفت کشور زین نگین شدست
هوش مصنوعی: او از هفت ستاره درخشان و هفت دایره آسمانی، به سلطنت هفت کشور به واسطه این جواهر دست یافته است.
شادان شده زمانه و خرم شده زمین
کو خسرو زمانه و شاه زمین شدست
هوش مصنوعی: زمان خوشحال و شاداب شده و زمین نیز سرشار از سروری است. اکنون باید از کسی یاد کنیم که مانند پادشاهی بر زمانه حکومت می‌کند و سلطنت زمین را در دست دارد.
دانم یقین که او را در دل گمان نماند
کاندر جهان گمانش عین الیقین شدست
هوش مصنوعی: می‌دانم که او در دلش هیچ شکی ندارد، زیرا در این دنیا باور او به حقیقت کاملاً روشن و واضح شده است.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت شاه جهان، که تا آن زمان جهان را اداره می‌کرد، سلطان ابوالملوک، ملک ارسلان، حکمرانی می‌کرد.
شاه جهان به تیغ چو ملک جهان گرفت
دولت رکاب دادش و نصرت عنان گرفت
هوش مصنوعی: شاه جهان با شمشیر خود تسلط بر دنیا را به دست آورد و در برابر او حکومت و نیروی کمکی را به او عطا کرد.
فالی گرفت چرخ و همی گرفت مملکت
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر به نفع سلطان ابوالملوک ملک ارسلان رقم خورد و در حقیقت کنترل و حکومتش را به دست گرفت.
شاهی که ملک هرگز چون او ملک ندید
خصمش چو دید مملکت او را جهان گرفت
هوش مصنوعی: پادشاهی که همچون او هیچ پادشاهی را ندیده است، هنگامی که دشمنش را دید، تمام جهان مملکت او را در بر گرفت.
بختش چو روی داد به نیکی همان زمان
دولت به کارهای بزرگش ضمان گرفت
هوش مصنوعی: زمانی که خوش‌شانسی به او رو کرد و به خوبی پیش رفت، دولت نیز برای انجام کارهای بزرگش حمایت و تأمین لازم را فراهم کرد.
تأثیر حل و عقدش در قبض و بسط ملک
بر آب نقش گشت و بر آتش نشان گرفت
هوش مصنوعی: تأثیر کارکردهای او در تغییر و تحول دنیا مانند تأثیر آب بر زمین و نقش آتش بر چیزهایی است که گرم می‌شوند.
این سعی بنده وار که بخت جوان نمود
امروز ملک عالم شاه جوان گرفت
هوش مصنوعی: این تلاش من باعث شد که بخت جوان امروزی به او وفادار باشد و ملک جهان را به دست جوانی بسپارد.
ساقی بیار باده ای چون گل به رنگ و بوی
کامروز باغ و راغ همه گلستان گرفت
هوش مصنوعی: ای ساقی، باده‌ای بیاور که رنگ و بویش مانند گل‌ها باشد، امروز باغ و باغچه‌ها همه گلزار شده‌اند.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در دوران پادشاهی شاه جهان، زمانی که جهان در امنیت و آرامش بود، سلطنت بر عهده ملک ارسلان بود.
شاها به شادکامی گلشن کنی همی
چون آسمان زمین را روشن کنی همی
هوش مصنوعی: ای شاه، تو با شادکامی خود مانند یک گلزار، زمین را روشن می‌کنی و آرامش را مانند آسمان به زمین می‌تابانی.
چون خلق تو معطر گشتست بحر و بر
کامروز در سعادت گلشن کنی همی
هوش مصنوعی: وقتی که وجود تو خوشبو و معطر شد، دریا و زمین امروز در خوشبختی و سرسبزی قرار خواهند گرفت.
رام است بخت تو که به هر وقت حاصلست
حکمی که بر زمانه توسن کنی همی
هوش مصنوعی: بخت تو در هر زمان به گونه‌ای است که می‌توانی بر آن مسلط باشی و فرمانروایی کنی.
هر جا همی ز بخشش تخمی پراکنی
وز شکر و مدح هر جا خرمن کنی همی
هوش مصنوعی: هر جا که از بخشندگی و نیکی Seeds می‌کاری و به خاطر خوبی‌ها و ستایش‌ها پاداش می‌گیری، یعنی اعمال خوب و ستودنی تو را به نتیجه‌های خوب می‌رساند.
در دو جهان همی دهدت ایزد کریم
پاداش مکرمات که بر من کنی همی
هوش مصنوعی: خداوند بخشنده در هر دو دنیا به تو پاداش نیکویی‌هایی را که به من می‌کنی، خواهد داد.
در سور ملک بادی با دوستان که تو
مر سور دشمنم را شیون کنی همی
هوش مصنوعی: در کنار دوستانت خوش بگذار و جشن بگیر، زیرا تو دشمن من را به زاری و گریه وادار می‌کنی.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در زمان شاه جهان، تا زمانی که دنیا وجود داشت، سلطان ابوالملوک، یعنی ملک ارسلان، حاکم بود.
تا روزگار ملک تو را آشکاره کرد
چشم ملک در او به تعجب نظاره کرد
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت و قدرت تو را به نمایش گذاشت، چشم‌های مردم با شگفتی به آن نگاه کردند.
روزی که ملک جستی چرخ فلک تو را
از فتح تیغ کرد وز اقبال باره کرد
هوش مصنوعی: روزی فرا می‌رسد که اوج شانس و سرنوشت تو را در بر می‌گیرد و از مشکلات و چالش‌ها نجاتت می‌دهد.
چون روز بزم خواری زد دید پیش تو
یاقوت سرخ معدن در سنگ خاره کرد
هوش مصنوعی: وقتی که جشن و بزم شراب برپا شد، دیدم که در مقابل تو، یاقوت سرخی مانند سنگی سخت و بی‌ارزش است.
در باغ ملک تا گل بختت شکفته شد
بر تن مخالف تو گل جامه پاره کرد
هوش مصنوعی: در باغ ملک، وقتی که شانس و اقبال تو جلوه‌گر شد، دشمن تو به عنوان یک رقابت، خود را در لباس کهنه و از مد افتاده نشان داد.
ملک تو را فلک چو بزرگی تو بدید
از عزت و جلالت دیهیم و یاره کرد
هوش مصنوعی: چون آسمان بزرگی و عظمت تو را دید، تاج و تختی برای تو فراهم کرد و تو را مورد احترام قرار داد.
خورشید خسروانی و بزم چو چرخ تو
این گلشن تو از گل زیر است پاره کرد
هوش مصنوعی: خورشید مانند پادشاهی است و جشن و سرور مانند چرخ زمان، در این باغ زیبا تو از میان گل‌ها بخشی را جدا کردی.
گویی که مست شد گل لعل از نشاط تو
رازی که داشت در دل از آن آشکاره کرد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد گل سرخ از شادی تو به وجد آمده و رازی که در دل داشت، اکنون به وضوح نشان می‌دهد.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در دوران پادشاهی شاه جهان، زمانی که سلطنت و حکومت وجود داشت، پادشاهی به نام ابوالملوک، معروف به ملک ارسلان، بر تخت سلطنت نشسته بود.
شاها بهانه جویی تا زرفشان کنی
وز سیم و زر زمین چو ره کهکشان کنی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، بهانه‌ای بیاب تا از زندگی مرفه و پر زرق و برق خود دست برداری و مانند کهکشان، به سوی افق‌های بلند و دوردست حرکت کنی.
از دوستی بخشش گلشن کنی همی
کز زر و گل زمین را چون گلستان کنی
هوش مصنوعی: از دوستی و مهربانی، بهشتی زیبا و پر از گل و گیاه ایجاد می‌کنی که زمین را مانند یک باغ سرسبز و دلنشین می‌کند.
زین سیم و زر که بخشی شاها شگفت نیست
کز سیم و زر به گیتی جیحون روان کنی
هوش مصنوعی: از این طلا و نقره‌ای که به آن بخششتی، تعجبی نیست که با این ثروت می‌توانی مانند جیحون، در دنیا جریان پیدا کنی.
تا بوستان چنین است از گل سزد که تو
گر عشرتی کنی همه در بوستان کنی
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل‌های بوستان این‌گونه هستند، جایز است که تو برای خوشی و شادی‌ات همه کارها را در میان گل‌ها انجام دهی.
بختت جوان و ملک جوانست و تو جوان
ممکن بود که پیر جهان را جوان کنی
هوش مصنوعی: سرنوشت تو و پادشاهی‌ات هنوز جوان است، و تو نیز در بهترین دوران زندگی‌ات قرار داری؛ توانایی این را داری که حتی کهنسالان را در نظر دیگران جوان کنی.
ای شاه گل به تهنیت ملکت آمده ست
زیبد که تو کنون همه رامش بر آن کنی
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، ورودت به این سرزمین را تبریک می‌گویم. شایسته است که تو اکنون همه‌ی زیبایی‌ها و شادی‌ها را در این سرزمین گسترش دهی.
جان را و مغز را ز گل و باده قوتست
شاید کنون که تقویت مغز و جان کنی
هوش مصنوعی: زندگی و روح انسان از عشق و لذت‌ها تغذیه می‌شود. شاید اکنون زمانی باشد که بتوانی توانایی و قوت روحت را بیشتر کنی.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در زمان سلطنت شاه جهان، تا زمانی که دنیا پابرجا بود، سلطان ارسلان به عنوان پادشاه بزرگ و محترم شناخته می‌شد.
شاها همیشه فصل خزانت بهار باد
بر روی آن بهار ز دولت نگار باد
هوش مصنوعی: پادشاه عزیز، همیشه بر تو باد فصلی که مانند بهار است، و بر چهره محبوبت نیز بهار و شکوه از نعمت‌های سلطنتت برقرار باشد.
تا دور چرخ بر تو سعادت کند همی
از دور چرخ بر تو سعادت نثار باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که فلک بر تو خوشی و prosperity را هدیه کند، امیدوارم این خوشی‌ها از دور بر تو نازل شود.
تا شاخ و بار باشد و تا باغ و بوستان
بر شاخ دولت تو ز اقبال بار باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که شاخ و بار درختان وجود دارد و باغ‌ها و بوستان‌ها سرسبز هستند، بر سر شاخ دولت تو، بادی از خوش شانسی خواهد وزید.
هر تازه گل که بشکفدت در بهار ملک
در دیده مخالف تو تیز خار باد
هوش مصنوعی: هرگیاه و گل تازه‌ای که در بهار می‌شکفد، در نظر دشمنان تو مانند خار و آزار به نظر می‌رسد.
تا هست شهریاری و شاهی تو را به عز
بر تخت شهریاری و شاهی قرار باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در مقام پادشاهی و رهبری هستی، امیدوارم که همیشه در اوج عزت و بزرگی بر تخت سلطنت بنشینی.
تا چرخ و کوه باشد ملک و بقای تو
چون چرخ پایدار و چو کوه استوار باد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا و کوه‌ها به وجود دارند، حافظه و یاد تو نیز باید پایدار و محکم باشد، مانند چرخ که همیشه در حال چرخش است و کوه که استقامت و ثبات دارد.
از روزگار توست همه فخر روزگار
تا هست روزگار همین روزگار باد
هوش مصنوعی: تمام افتخارات و ارزش‌های زمانه از آنِ توست و تا زمانی که این دوران وجود دارد، باید به همین وضعیت ادامه دهیم.
اندر زمانه شاه جهان تا جهان بود
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان بود
هوش مصنوعی: در دوره‌ای که شاه بزرگ حاکم بود و دنیا تحت سلطه او قرار داشت، سلطان ابوالملوک، ملک ارسلان، فرمانروایی می‌کرد.