گنجور

شمارهٔ ۳ - مدح ملک ارسلان

روی بهار تازه همه پرنگار بین
خیز ای نگار و می ده و روی نگار بین
در مرغزار خوبی هر لاله زار بین
وز لاله زار رتبت هر مرغزار بین
بالیدن و نویدن سرو و چنار بین
کاین پیر کشته گیتی طبع جوان گرفت
بگریست ابر و باز بخندید بوستان
چون نالهای بلبل بشنید بوستان
کز می لباس خود را بخرید بوستان
بر سر ز نوبهار بپوشید بوستان
زد کله های دیبا چون دید بوستان
کز خانه باز دوست ره بوستان گرفت
بر گل مل آر خیز که وقت گل و مل است
گل عاشق مل است که مل قصه گل است
اکنون چرای آهو در دشت سنبل است
بر شاخ ها ز بلبل پیوسته غلغل است
کو بلبله که وقت نواهای بلبل است
بگریخت زاغ و بلبلش اندر زمان گرفت
بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را
وآهنگ باغها کن بگذار خانه را
کامروز هم نخواهد مرغ آشیانه را
خندید باغ ملک به خندان چمانه را
و آراست مهر شاه زمانه زمانه را
تا این زمانه حسن بت مهربان گرفت
آمد فراهم از همه جانب سپاه ملک
واندر سرای عدل گشاده ست راه ملک
چرخ کمال برد به عیوق جاه ملک
شد شادمان ز ملک دل نیکخواه ملک
شد قدر ملک عالی چون پیشگاه ملک
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
ای شاه جان دهد به نکوخواه بزم تو
چونان که جان برد ز بداندیش رزم تو
وقت ثبات ثابت کوهست حزم تو
گاه مراد قادر بادست عزم تو
بگذشت ز آب و آتش فرمان جزم تو
بر آب نقش ماند وز آتش نشان گرفت
روزی که چرخ برد همی سر بر آسمان
می ساخت از برای تو را افسر آسمان
روح الامین دعای تو گویان بر آسمان
گفتی همی که پاره شود از سر آسمان
می گفت راز ملک تو بر اختر آسمان
تا تو جهان گرفتی دشمن جهان گرفت
ترکان چو بانگ حمله شنیدند پیش تو
بر دست جان نهاده رسیدند پیش تو
چون بارگیر فتح کشیدند پیش تو
چون آن مصاف هایل دیدند پیش تو
بسته کمر چو شیر دویدند پیش تو
دولت رکاب دادت و نصرت عنان گرفت
بزدود فتح خنجر شیر اوژن تو را
عیبه نهاد دست ظفر جوشن تو را
می خواست چرخ گردان پاداشن تو را
تعلیم کرد ملک دل روشن تو را
یک لشکر تو بود ولیکن تن تو را
ده لشکر از فریشتگان در میان گرفت
این سرکشان که شیر شکارند روز جنگ
با چرخ در وفای تو یارند روز جنگ
آن عزم و آن عزیمت دارند روز جنگ
تا حق نعمت تو گزارند روز جنگ
وز دشمنان دمار برآرند روز جنگ
از مرگ هیچ مرد نخواهد کران گرفت
گردون ز دولت تو زند داستان همه
وز نعمت تو گردد گیتی جوان همه
شاهان برند بندگی تو به جان همه
دارند شاد و خرم جانها بدان همه
مردی و داد زود بگیرد جهان همه
آری جهان به داد و به مردی توان گرفت
ای رای روشن تو شده داستان به عدل
هرگز نبود مثل تو صاحبقران به عدل
ملک تو کرد پیر جهان را جوان به عدل
آراسته شد از تو زمین و زمان به عدل
ای شاه عدل ورز بگیری جهان به عدل
کاین طالع مبارک تو آسمان گرفت

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روی بهار تازه همه پرنگار بین
خیز ای نگار و می ده و روی نگار بین
هوش مصنوعی: نگاهی به زیبایی بهار نو کن و زیبایی‌های رنگین آن را تماشا کن. ای معشوق، برخیز و جام می را به من بده تا چهره‌ات را بیشتر ببینم.
در مرغزار خوبی هر لاله زار بین
وز لاله زار رتبت هر مرغزار بین
هوش مصنوعی: در مرتع زیبا، زیبایی هر لاله را ببین و از هر لاله، مقام و جایگاه هر مرتع را درک کن.
بالیدن و نویدن سرو و چنار بین
کاین پیر کشته گیتی طبع جوان گرفت
هوش مصنوعی: به تماشای رشد و جوانی درختان سرو و چنار بپردازید، زیرا این درختان قدیمی و باستانی هنوز جوانی و طراوت را در دل خود حفظ کرده‌اند و زنده‌اند.
بگریست ابر و باز بخندید بوستان
چون نالهای بلبل بشنید بوستان
هوش مصنوعی: ابر باران گرفت و سپس دوباره بوستان سرشار از خوشی و نشاط شد، چون نغمه‌های غمگین بلبل را شنید.
کز می لباس خود را بخرید بوستان
بر سر ز نوبهار بپوشید بوستان
هوش مصنوعی: از شراب به قدری خوشبو شده‌ام که مانند گل‌ها در بهار لباس زیبایی به تن کرده‌ام.
زد کله های دیبا چون دید بوستان
کز خانه باز دوست ره بوستان گرفت
هوش مصنوعی: وقتی درختان لطیف و زیبا را در باغ دید، به یاد خانه‌اش و محبت دوستش افتاد و راه باغ را در پیش گرفت.
بر گل مل آر خیز که وقت گل و مل است
گل عاشق مل است که مل قصه گل است
هوش مصنوعی: بیا و کنار گلها و نرگس‌ها بایست که زمان خوشبویی و زیبایی است. گل عاشق نرگس است و نرگس داستان و سرگذشت گل را روایت می‌کند.
اکنون چرای آهو در دشت سنبل است
بر شاخ ها ز بلبل پیوسته غلغل است
هوش مصنوعی: در حال حاضر، آهو در دشت گل‌های سنبل در حال چراست و پرندگان، به‌ویژه بلبل‌ها، به‌طور مداوم آواز می‌خوانند و فضایی شاداب و دلنشین را ایجاد کرده‌اند.
کو بلبله که وقت نواهای بلبل است
بگریخت زاغ و بلبلش اندر زمان گرفت
هوش مصنوعی: کجا است آن بلبلی که در زمان آواز خواندنش، زاغ از او دور شده و بلبلش را در میان زمان به دام انداخته است؟
بین ای مه آسمان و مبین آسمانه را
وآهنگ باغها کن بگذار خانه را
هوش مصنوعی: ای مه، بین که آسمان چه زیبایی دارد و به باغ‌ها گوش بسپار تا خانه را فراموش کنی.
کامروز هم نخواهد مرغ آشیانه را
خندید باغ ملک به خندان چمانه را
هوش مصنوعی: امروز هم مرغی که در آشیانه‌اش است، نخواهد خندید؛ چرا که باغ به خاطر خوشحالی چمن‌زارش، شاداب و خندان به نظر نمی‌رسد.
و آراست مهر شاه زمانه زمانه را
تا این زمانه حسن بت مهربان گرفت
هوش مصنوعی: مهر و دوستی شاه در این زمان، زیبا و دلپذیر است و باعث شده که این زمان به خوبی و مهربانی شناخته شود.
آمد فراهم از همه جانب سپاه ملک
واندر سرای عدل گشاده ست راه ملک
هوش مصنوعی: سپاه پادشاه از هر سو گرد آمده و در سرای عدل، راه پادشاه به رویش باز است.
چرخ کمال برد به عیوق جاه ملک
شد شادمان ز ملک دل نیکخواه ملک
هوش مصنوعی: چرخه کمال، به اوج قله‌های بلند رسید و پادشاهی از خوشحالی در مورد ملک دل نیک‌خواه، شادمان شد.
شد قدر ملک عالی چون پیشگاه ملک
سلطان ابوالملوک ملک ارسلان گرفت
هوش مصنوعی: قدر و ارزش مملکت عالی شد همان‌طور که پیشگاه ملک سلطان ابوالملوک، ملک ارسلان، را گرفت.
ای شاه جان دهد به نکوخواه بزم تو
چونان که جان برد ز بداندیش رزم تو
هوش مصنوعی: ای پادشاه، جان من به خاطر میهمانی نیکو و خوب تو فدای می‌شود، همچنان که جان از جنگ و ستیز بداندیشان گرفته می‌شود.
وقت ثبات ثابت کوهست حزم تو
گاه مراد قادر بادست عزم تو
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که همه چیز در حال تغییر است، تو باید با احتیاط و مراقبت عمل کنی. آرزوهای تو بستگی به اراده و تصمیم قوی تو دارد.
بگذشت ز آب و آتش فرمان جزم تو
بر آب نقش ماند وز آتش نشان گرفت
هوش مصنوعی: فرمان قطعی تو از موانع سختی چون آب و آتش گذشت و نشانه‌ای از تو بر آب باقی ماند، در حالی که آتش هم تأثیر خود را از تو گرفت.
روزی که چرخ برد همی سر بر آسمان
می ساخت از برای تو را افسر آسمان
هوش مصنوعی: روزی که زمانه بر تو چیره شد و سر از آسمان بلند کرد، برای تو تاجی از آسمان می‌ساخت.
روح الامین دعای تو گویان بر آسمان
گفتی همی که پاره شود از سر آسمان
هوش مصنوعی: فرشته وحی در آسمان با صدای تو دعا می‌کرد و می‌گفت که آسمان از خداوند می‌خواهد که این بندها پاره شود.
می گفت راز ملک تو بر اختر آسمان
تا تو جهان گرفتی دشمن جهان گرفت
هوش مصنوعی: او می‌گفت که سرنوشت تو بر ستاره‌های آسمان نوشته شده است و زمانی که تو به قدرت رسیدی، دشمن نیز علیه تو اقدام کرد.
ترکان چو بانگ حمله شنیدند پیش تو
بر دست جان نهاده رسیدند پیش تو
هوش مصنوعی: زمانی که ترکان صدای حمله را شنیدند، با تمام وجود و جان خود به سوی تو آمدند.
چون بارگیر فتح کشیدند پیش تو
چون آن مصاف هایل دیدند پیش تو
هوش مصنوعی: وقتی که پیروزی به دوش تو آمد، چون آن میدان‌های بزرگ و پرچالش را دیدند که در مقابل تو قرار دارد.
بسته کمر چو شیر دویدند پیش تو
دولت رکاب دادت و نصرت عنان گرفت
هوش مصنوعی: چون شیر با قدرت به سوی تو دویدند، حکومت و فرمانروایی به تو سپرده شد و نصرت و یاری در دست تو قرار گرفت.
بزدود فتح خنجر شیر اوژن تو را
عیبه نهاد دست ظفر جوشن تو را
هوش مصنوعی: پیروزی با تکیه بر شمشیر شیر اوژن، تو را از عیب‌ها و نقص‌ها پاک کرده و پیروزی را بر تن تو می‌افکند.
می خواست چرخ گردان پاداشن تو را
تعلیم کرد ملک دل روشن تو را
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که زندگی و سرنوشت به ما آموخته‌اند که چطور باید با کمک و توانایی‌های درون‌یمان، به روشنایی و درک صحیحی از قلب و دل خود برسیم. چرخ گردون و طبیعت، به ما می‌آموزند که با این آگاهی چگونه می‌توانیم پاداش‌های لازم را در زندگی دریافت کنیم.
یک لشکر تو بود ولیکن تن تو را
ده لشکر از فریشتگان در میان گرفت
هوش مصنوعی: تو یک نیروی بزرگ بودی، اما بدنت surrounded by ده لشکر از فرشتگان قرار گرفته است.
این سرکشان که شیر شکارند روز جنگ
با چرخ در وفای تو یارند روز جنگ
هوش مصنوعی: این کسانی که در جنگ شجاعت و قدرت دارند، در روز مبارزه به خاطر وفاداری به تو، با چرخ و ماشین جنگی در کنار تو خواهند بود.
آن عزم و آن عزیمت دارند روز جنگ
تا حق نعمت تو گزارند روز جنگ
هوش مصنوعی: آن عزم و اراده را که در روز جنگ دارند، می‌خواهند تا نعمت و فایده تو را به حق به نمایش بگذارند.
وز دشمنان دمار برآرند روز جنگ
از مرگ هیچ مرد نخواهد کران گرفت
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دشمنان هیچ مردی را از مرگ نخواهند ترساند و او را به شدت تحت فشار قرار خواهند داد.
گردون ز دولت تو زند داستان همه
وز نعمت تو گردد گیتی جوان همه
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر نعمت‌های تو داستان‌سرایی می‌کند و به برکت بخشش‌های تو، جهان جوان و شاداب می‌شود.
شاهان برند بندگی تو به جان همه
دارند شاد و خرم جانها بدان همه
هوش مصنوعی: بزرگان و پادشاهان با جان و دل به خدمت تو می‌آیند و برای تو شاد و خوشحال هستند، زیرا زندگی‌هایشان وابسته به توست.
مردی و داد زود بگیرد جهان همه
آری جهان به داد و به مردی توان گرفت
هوش مصنوعی: مردانگی و عدالت را باید جدی گرفت، زیرا با این دو می‌توان بر همه چیز در دنیا مسلط شد.
ای رای روشن تو شده داستان به عدل
هرگز نبود مثل تو صاحبقران به عدل
هوش مصنوعی: ای خرد روشن، داستان به عدل تو به وجود آمده است. هرگز کسی چون تو، که در مقام سلطنت و انصاف برتری دارد، وجود نداشته است.
ملک تو کرد پیر جهان را جوان به عدل
آراسته شد از تو زمین و زمان به عدل
هوش مصنوعی: خداوند به واسطهٔ تو، که پادشاهی عادل هستی، به جهانی کهنسال، جانی تازه بخشید. به موجب عدل و انصاف تو، زمین و زمان به زیبایی و سامان درآمدند.
ای شاه عدل ورز بگیری جهان به عدل
کاین طالع مبارک تو آسمان گرفت
هوش مصنوعی: ای پادشاه عادل، جهان را با عدالت بگیر، زیرا ستاره خوشبختی تو در آسمان درخشید.