شمارهٔ ۴ - ستایش سلطان مسعود
پدری کز همه ملوک جهان
چرخ هرگز چو او نداد نشان
پادشاه زمین ملک مسعود
که نصیبش ز چرخ هست مسعود
گوید امروز شیر زان منست
گویی اندر میان جان منست
دل او در هوای من گردد
همه گرد رضای من گردد
او به من شاد و من بدو شادم
او چنین باد و من چنین بادم
شه پاک اعتقاد شاه زمین
می شناسد یقین که هست چنین
به دعا برگشاده دارد لب
شکر ایزد کند به روز و به شب
خرم و شادمان همی باشد
سیم و زر در جهان همی پاشد
هر زمان تازه بزمی آراید
به نشاط و سماع بگراید
باره را شاهوار بنشیند
خرم آن کس که روی او بیند
پیش او کدخدای سهم مکین
کش همه راستی کند تلقین
شمارهٔ ۳ - توصیف اسب: مرکبش فعل برق و صرصر پایشمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر: خواجه بونصر پارسی که جهان
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.