شمارهٔ ۲۱ - صفت بانوی قوال
بانو آن نادر جهان به سرود
حمله آورد بر بریشم رود
از بر آواز در سر افکندهست
به گلو مقنعه در افکندهست
گفتمی هست دختر لرزان
گر نبودیش نرخ سخت ارزان
دارد او همت و طریقهٔ آن
که نباشدش خانه بیمهمان
بی دَه آزاده مرد ننشیند
که صلاح خود اندر آن بیند
کند آماده کار ایشان زود
خوش کند روزگار ایشان زود
شویش آن شیر مرد سرهنگی
نکند هیچگونه دلتنگی
بیش و کم دیده است و باختهای
واقفی نیک و بد شناختهای
چشم بر کارها فرو گیرد
کوه خواهد که حلم او گیرد
نیکنام است و رشک نشناسد
که ز دزد و عسس بنهراسد
غیرت رنگ و جنگ و جوشش نیست
جز غم خوردنی و پوشش نیست
چون شتر برگرفت راه دره
خویشتن خفته سازد اینت سره
با دل خویش گوید ای عجبی
نیست کس را ز مردمان ادبی
در هم افتادهاند چون خر و گاو
همه با یکدیگر به کاواکاو
از میانه عوی برآورده
رشک را دست موزهای کرده
زآن بضاعت کزو نگردد کم
چه خورد ریش گاو رشگن غم
ور شود نیز وقتی آلوده
چه دهد دل به رنج بیهوده
خیره ویْحک چرا شود غمناک
چون به مشتی دو آب گردد پاک
این همه چیزها گران نبود
بچه باید که در میان نبود
ور بود هم چرا بود در تاب
نه بریده شدهست تخم سُداب
سرخ سر خود چرا رود به رهی
که شود زو پدید سر سیهی
گیرد او برنشسته ایمن بود
بر هنر لاخ و لخ چنین فرمود
لاجرم خانهایست آماده
بر هم آمیخته نر و ماده
در گشادهست و پیشگه رفته
این نشستهست و آن دگر خفته
منت گفتم یقین بدان ای دوست
که همه دول خانه خانهٔ اوست
این همه هزل بود و بازی بود
آنچه گفتم همه مجازی بود
من ازین نوع طیبتی کردم
آن نه از بهر ریبتی کردم
گفتمش بنگرم چه رنگ آرد
روی نیکو به سوی جنگ آرد
سرفراز و شگرف و عیارست
جلد و شوخ و ظریف و تندارست
او به هر کار بس به اندام است
هم نکوروی و نکونام است
سخت شلواربند و پاکیزهست
ممکن آید که نیکو دوشیزهست
وآنچه گفتم همه درست ترست
که به خوبی زبیدهای دگرست
وآنکه بر آخری رسد مجلس
شود از عقل هر کسی مفلس
شمارهٔ ۲۰ - صفت پری بانی: پری خوش خط ار به رنگ ربابشمارهٔ ۲۲ - صفت ماهوک رقاص: ماهُوَک در میان چو در گردد
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بانو آن نادر جهان به سرود
حمله آورد بر بریشم رود
هوش مصنوعی: بانوی نادر و بینظیری در جهان مانند ستارهای در شب میدرخشد و با اقتدار و زیبایی بر دلم حملهور میشود.
از بر آواز در سر افکندهست
به گلو مقنعه در افکندهست
هوش مصنوعی: برای آواز خواندن، مقنعهای که بر سر دارد را کنار زده است و صدایش را آزادانه بلند میکند.
گفتمی هست دختر لرزان
گر نبودیش نرخ سخت ارزان
هوش مصنوعی: گفتم اگر دختر لُر نباشد، هیچ چیزی ارزش سختی ندارد و بسیار ارزان است.
دارد او همت و طریقهٔ آن
که نباشدش خانه بیمهمان
هوش مصنوعی: او اراده و روش خاصی دارد که هیچگاه خانهاش بدون مهمان نماند.
بی دَه آزاده مرد ننشیند
که صلاح خود اندر آن بیند
هوش مصنوعی: آزاد مردی که در بیابان زندگی میکند، هرگز در آنجا نمینشیند، زیرا او درک میکند که مصلحت خود را در جای دیگری باید جستجو کند.
کند آماده کار ایشان زود
خوش کند روزگار ایشان زود
هوش مصنوعی: به زودی کارهای آنان آماده میشود و روزگارشان نیز به خوبی میگذرد.
شویش آن شیر مرد سرهنگی
نکند هیچگونه دلتنگی
هوش مصنوعی: او با شجاعت تمام وظایف سرهنگی خود را انجام میدهد و هیچگونه نگرانی یا ناراحتی ندارد.
بیش و کم دیده است و باختهای
واقفی نیک و بد شناختهای
هوش مصنوعی: شما تجربه زیادی دارید و خوب را از بد تشخیص میدهید.
چشم بر کارها فرو گیرد
کوه خواهد که حلم او گیرد
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به آرامی و با صبر و حوصله عمل کند، میتواند به اهداف بزرگ دست یابد و به موفقیتهای عظیمی نائل شود.
نیکنام است و رشک نشناسد
که ز دزد و عسس بنهراسد
هوش مصنوعی: شخصی که نیکوکار و معروف به خوبی است، هرگز رشک و حسد را نمیشناسد و از دزد و ماموران ترسی ندارد.
غیرت رنگ و جنگ و جوشش نیست
جز غم خوردنی و پوشش نیست
هوش مصنوعی: به غیرت، فقط ظاهر و هیاهو نمیتوان نسبت داد؛ تنها نشانه آن دلنگرانی و احساس مسؤولیت است که خود را در قالبی از تدبیر نشان میدهد.
چون شتر برگرفت راه دره
خویشتن خفته سازد اینت سره
هوش مصنوعی: زمانی که شتر در راه دره قدم میگذارد، به آرامی و با احتیاط حرکت میکند و به نظر میرسد که خود را در این سفر به خواب میبرد.
با دل خویش گوید ای عجبی
نیست کس را ز مردمان ادبی
هوش مصنوعی: دل انسان به خود میگوید که هیچ چیز عجیبی نیست، زیرا هیچکس رازهای درون افراد با فرهنگ را نمیداند.
در هم افتادهاند چون خر و گاو
همه با یکدیگر به کاواکاو
هوش مصنوعی: همه مانند خر و گاو به هم پیوستهاند و در کنار هم مشغول کار و زندگی هستند.
از میانه عوی برآورده
رشک را دست موزهای کرده
هوش مصنوعی: از میانه جمعیت، حسودی به وجود آمده که خود را به زیبایی نشان میدهد.
زآن بضاعت کزو نگردد کم
چه خورد ریش گاو رشگن غم
هوش مصنوعی: از آن ثروتی که هیچ وقت کم نمیشود، چه فرقی میکند اگر ریش گاو را بخورند، غم بر آن غمگین است.
ور شود نیز وقتی آلوده
چه دهد دل به رنج بیهوده
هوش مصنوعی: اگر زمانی انسان دچار مشکل و آلودگی شود، چه فایدهای دارد که دلش را به درد و رنج بیهوده مشغول کند؟
خیره ویْحک چرا شود غمناک
چون به مشتی دو آب گردد پاک
هوش مصنوعی: نگران نباش، چرا باید غمگین شوی وقتی که با یک مشت آب میتوانی خود را تمیز کنی؟
این همه چیزها گران نبود
بچه باید که در میان نبود
هوش مصنوعی: این همه چیزها ارزش زیادی نداشت، باید دلیلش را در وجود بچهها جستجو کرد.
ور بود هم چرا بود در تاب
نه بریده شدهست تخم سُداب
هوش مصنوعی: اگر هم این موضوع واقعیت داشته باشد، چرا در تابستان به دلیل شرایط خاصش، دانهی گیاهی به نام سداب قطع نشده است؟
سرخ سر خود چرا رود به رهی
که شود زو پدید سر سیهی
هوش مصنوعی: چرا سرخسر خود را در مسیری قرار میدهی که باعث ظهور کسی با سر سیاه میشود؟
گیرد او برنشسته ایمن بود
بر هنر لاخ و لخ چنین فرمود
هوش مصنوعی: اگر کسی بر صندلی بنشیند و دارای علم و هنری باشد، در آن حال به امنیت و آرامش دست مییابد.
لاجرم خانهایست آماده
بر هم آمیخته نر و ماده
هوش مصنوعی: به ناچار، مکانی وجود دارد که در آن ترکیبی از مرد و زن در کنار هم زندگی میکنند.
در گشادهست و پیشگه رفته
این نشستهست و آن دگر خفته
هوش مصنوعی: در اینجا، یکی در حال حرکت به جلو است و دیگری آرام نشسته و شخص دیگری هم در حالت خواب به سر میبرد. زندگی میگذرد و هر کس در موقعیتی متفاوت قرار دارد؛ برخی در حال تلاش و پیشرفتاند و برخی دیگر بیتوجه و در آرامش به سر میبرند.
منت گفتم یقین بدان ای دوست
که همه دول خانه خانهٔ اوست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، بدان که من به خاطر یاری و محبتت بسیار سپاسگزارم. همهی نعمتها و خوشبختیهایی که داریم در واقع از آن اوست و ما در این خانه از برکات او بهرهمندیم.
این همه هزل بود و بازی بود
آنچه گفتم همه مجازی بود
هوش مصنوعی: آنچه من گفتم در واقع شوخی و بازی بود و به طور واقعی جدی نیست.
من ازین نوع طیبتی کردم
آن نه از بهر ریبتی کردم
هوش مصنوعی: من این نوع رفتار را از خود بروز دادم نه اینکه بخواهم در پی رقابت باشم.
گفتمش بنگرم چه رنگ آرد
روی نیکو به سوی جنگ آرد
هوش مصنوعی: به او گفتم که نگاهی بیندازد تا ببیند چهرهی زیبا چه رنگی به خود میگیرد و چه احساسی را به سمت ساز میآورد.
سرفراز و شگرف و عیارست
جلد و شوخ و ظریف و تندارست
هوش مصنوعی: این جمله به ویژگیهای مثبت و قابل توجه یک شخص یا یک ویژگی اشاره دارد و میگوید که او فردی با شخصیت قوی و شجاع، با ظرافت و هوش بالا است و همچنین شادی و نشاط در وجودش حس میشود.
او به هر کار بس به اندام است
هم نکوروی و نکونام است
هوش مصنوعی: او در هر کاری به زیبایی و هارمونی نیاز دارد و هم چهرهاش زیباست و هم نام و شهرتش خوب و پسندیده است.
سخت شلواربند و پاکیزهست
ممکن آید که نیکو دوشیزهست
هوش مصنوعی: شلوار او خیلی خوب و تمیز است و ممکن است او دختر خوبی باشد.
وآنچه گفتم همه درست ترست
که به خوبی زبیدهای دگرست
هوش مصنوعی: هر آنچه که من گفتهام، درستتر از آن است که با زیبایی بهتر و متفاوتی بیان شود.
وآنکه بر آخری رسد مجلس
شود از عقل هر کسی مفلس
هوش مصنوعی: آن کسی که به پایان برسد و در مجلس حضور یابد، از نظر عقل و درک دیگران در وضعیت ضعیفی قرار میگیرد.