گنجور

شمارهٔ ۱۹ - صفت زرور بربطی

زرور از بربط بدیع نوا
برکند لحظه ای به لحن هوا
باربد زخم و سرکش آوازست
شادی افزای و رنج پردازست
زان نواها که او تواند زد
هیچ خنیاگری نداند زد
هیچ مطرب به گرد او نرسد
که کس اندر نبرد او نرسد
چه شد از کودکی نکو بودست
خوش عنان و لطیف خو بودست
من نبودم او فراز رسید
الحق از لطف دلنواز رسید
خلق را صورتش نگاری شد
لهو را از رخش بهاری شد
با سماع غریب دلجویش
بر رخ لاله رنگ گل بویش
مردمان باده ها همی خوردند
مهتران عیش ها بسی کردند
هم به خانه نثار کردندش
به همه خانه ها ببردندش
بر کف دست همچو آبله ای
کس نکردی ز بار او گله ای
عامل سرسنی ازو بر خورد
که شبی ناگهان بدو برخورد
چون می و شیر یافت اندامی
راند هر ساعتی بر او کامی
بنشستی و پیش بنشاندی
همه وقتیش نوش لب خواندی
وآنچه خورشید کرد کس نکند
دست خفاش پشت پس نکند
اندرو گفته بود بیچاره
چون شد از درد عشق دل پاره
آن دو بینی که نام بهروزیست
آخرش روشنی و پیروزیست
ای دریغا که برنخوردم من
زان رخ چون گل و تن چو سمن
زآن نکویی گذشته یافتمش
تو بره ریش گشته یافتمش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زرور از بربط بدیع نوا
برکند لحظه ای به لحن هوا
هوش مصنوعی: تار و ساز زیبا و دلنشینی نوا را به وجود آورد و لحظه‌ای با لحن ملایم و روح‌نواز خود فضا را پر کرد.
باربد زخم و سرکش آوازست
شادی افزای و رنج پردازست
هوش مصنوعی: باربد با نغمه‌هایش دل‌ها را شاد و غم‌ها را کم می‌کند و به نوعی باعث تسکین دردها می‌شود.
زان نواها که او تواند زد
هیچ خنیاگری نداند زد
هوش مصنوعی: هیچ نوازنده‌ای نمی‌تواند به زیبایی و ماهرانه‌ای که او توانایی نوازندگی دارد، نوا بخواند.
هیچ مطرب به گرد او نرسد
که کس اندر نبرد او نرسد
هوش مصنوعی: هیچ هنرمندی به گرد او نمی‌رسد، چون کسی نمی‌تواند در مقابل او مقاومت کند.
چه شد از کودکی نکو بودست
خوش عنان و لطیف خو بودست
هوش مصنوعی: چه شد که آن کودک نیکو، که سوارکاری ماهر و با روح لطیف بود، حالا اینگونه تغییر کرده است؟
من نبودم او فراز رسید
الحق از لطف دلنواز رسید
هوش مصنوعی: من در آنجا نبودم، ولی او به بالاترین مرتبه رسید. راستش خوبی و لطفی که داشت، باعث این موفقیتش شد.
خلق را صورتش نگاری شد
لهو را از رخش بهاری شد
هوش مصنوعی: چهره‌ی او برای مردم زیبا و دلنشین است و جذابیتش باعث شادابی و نشاط می‌شود.
با سماع غریب دلجویش
بر رخ لاله رنگ گل بویش
هوش مصنوعی: دل من با آواز دلنشین او خوشحال شده و همچون لاله‌ای با رنگی زیبا و عطری دل‌انگیز، سرشار از شوق و شادابی است.
مردمان باده ها همی خوردند
مهتران عیش ها بسی کردند
هوش مصنوعی: مردم مشغول نوشیدن شراب بودند و بزرگان به خوشگذرانی و تفریح پرداختند.
هم به خانه نثار کردندش
به همه خانه ها ببردندش
هوش مصنوعی: او را به خانه‌ها می‌برند و برایشان عزیز و نازنین می‌شود.
بر کف دست همچو آبله ای
کس نکردی ز بار او گله ای
هوش مصنوعی: بر کف دستت مانند آبله نشانی از او وجود ندارد و تو هیچ شکایتی از سنگینی بار او نداری.
عامل سرسنی ازو بر خورد
که شبی ناگهان بدو برخورد
هوش مصنوعی: یک مردی که به طور ناگهانی با فردی دیگر روبرو شد، به دنبال رفتار و عکس‌العمل آن شخص بود.
چون می و شیر یافت اندامی
راند هر ساعتی بر او کامی
هوش مصنوعی: وقتی که شراب و جوانی به دست آمد، هر لحظه به شادی و خوشی می‌پردازد.
بنشستی و پیش بنشاندی
همه وقتیش نوش لب خواندی
هوش مصنوعی: تو نشسته‌ای و همه را به خود نزدیک کرده‌ای و از زیبایی‌های زندگی لذت می‌بری.
وآنچه خورشید کرد کس نکند
دست خفاش پشت پس نکند
هوش مصنوعی: آنچه را که خورشید انجام می‌دهد، هیچ‌کس نمی‌تواند همانند آن، کار کند و خفاش نیز نمی‌تواند به شیوۀ او عمل کند.
اندرو گفته بود بیچاره
چون شد از درد عشق دل پاره
هوش مصنوعی: او گفت که بیچاره چگونه از درد عشق دلش پاره‌پاره شده است.
آن دو بینی که نام بهروزیست
آخرش روشنی و پیروزیست
هوش مصنوعی: هر دو چیزی که به عنوان موفقیت و خوشبختی شناخته می‌شوند، در نهایت به نور و کامیابی ختم می‌شوند.
ای دریغا که برنخوردم من
زان رخ چون گل و تن چو سمن
هوش مصنوعی: ای کاش که من به آن چهره زیبا مانند گل و به آن تن خوشبو مانند سمن دست می‌یافتم.
زآن نکویی گذشته یافتمش
تو بره ریش گشته یافتمش
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی‌هایی که در گذشته دیده‌ام، تو را به مانند بره‌ای که ریشش دگرگون شده، ملاقات کردم.