شمارهٔ ۱۷ - صفت اسفندیار چنگی
چنگ اسفندیار چنگی باز
با دل و جان ز عیش گوید راز
راست گویی هزار دستانیست
مجلس از لحن او گلستانیست
خوش زن و خوش سرود و خوش قواد
خوش سماعی کند همی به مراد
لیکن آن روسپی زن بی باک
هر چه یابد همه ببازد پاک
شاه خلعت دهدش در پوشد
چون برون شد ز کوشک بفروشد
لتره ای بر تن و یکی بر سر
کفش آن پای دیگر این دیگر
تن خویش از دروغ بفریبد
یک زمان از قمار نشکیبد
چون نشست و قمار در پیوست
از بغل که بریده بادش دست
جام ها را گرو کند به قمار
برود قلتبان به یک شلوار
چنگ بفروشد و ندارد ننگ
عاریت خواهد از حریفان چنگ
از خرابات چون بخوانندش
روی ناشسته میدوانندش
شوله برداشته دوان چون سگ
از پس او مجاهران در تگ
چون سگ قلتبان همی پوید
با خود او نرم نرم می گوید
پدرم خسرو سگابادی
بگذرانید عمر در شادی
جامه های نهاده تو بر تو
زآن نپوشد مگر که نو بر نو
بیشتر گر نکویمش باری
باشدش ده هزار دیناری
پس هشتاد و پنج خرم و شاد
ملک الموت ازو نیارد یاد
من بدبخت مانده بی برگم
آرزومند یک شکم مرگم
یارب آن مژده ام که آرد یاد
کان گرانی روان به مالک داد
تا من آن چارپا به زخم آرم
حق آن پیر مرد بگزارم
شاد و خرم کنم روانش را
ندهم هیچ بچگانش را
مردمان سخت گمرهند همه
پند بی منفعت دهند همه
ای عجب هر که او بخواهد مرد
جز قمار از جهان چه خواهد برد
شمارهٔ ۱۶ - صفت علی نایی: از دگر سو علی به نغمه نایشمارهٔ ۱۸ - صفت کودک جعبه زن: جعبه کودک خویش دلکش
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنگ اسفندیار چنگی باز
با دل و جان ز عیش گوید راز
هوش مصنوعی: چنگ اسفندیار با تمام دل و جان به راز و رمز لذتها و شادیها اشاره میکند.
راست گویی هزار دستانیست
مجلس از لحن او گلستانیست
هوش مصنوعی: راستگویی مانند دستانی است که به خوبی با هم هماهنگ هستند و به کمک لحن زیبا و دلنشین او، فضای مجلس را به باغی گلزار تبدیل میکند.
خوش زن و خوش سرود و خوش قواد
خوش سماعی کند همی به مراد
هوش مصنوعی: زنی خوشخلق و خوشصدا و خوشفن، به خوبی به خواستهها و آرزوهای خود میرسد و از زندگیاش لذت میبرد.
لیکن آن روسپی زن بی باک
هر چه یابد همه ببازد پاک
هوش مصنوعی: اما آن زن بیباک و روسپی هر چه به دست آورد، همه را به راحتی از دست میدهد.
شاه خلعت دهدش در پوشد
چون برون شد ز کوشک بفروشد
هوش مصنوعی: پادشاه به او جامهای گرانبها میدهد و او آن را میپوشد، اما وقتی از کاخ خارج میشود، به فروش میرساند.
لتره ای بر تن و یکی بر سر
کفش آن پای دیگر این دیگر
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به توصیف یک وضعیت میپردازد که شامل پوشیدن لباس یا کفش است. به نظر میرسد که فردی یک لباس بر تن دارد و کفشی در پای یکی از پاها و ممکن است در طرف دیگر پایش چیز دیگری باشد. این توصیف میتواند نشاندهنده ناهماهنگی یا شرایط خاصی در پوشش باشد.
تن خویش از دروغ بفریبد
یک زمان از قمار نشکیبد
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که انسان باید در زندگی خود از فریب و دروغ دوری کند و همچنین از خطرات و ریسکهای بیمورد پرهیز کند. به عبارت دیگر، بهتر است که از اعمال ناامن و ناپسند دوری کرده و به دنبال راستگویی و صداقت باشد.
چون نشست و قمار در پیوست
از بغل که بریده بادش دست
هوش مصنوعی: زمانی که قمار آغاز شد و همه چیز به هم پیوست، از کنار او کسی که دستش را قطع کرده بود، به یاد میآید.
جام ها را گرو کند به قمار
برود قلتبان به یک شلوار
هوش مصنوعی: او برای قمار کردن، جامها را به گرو میگذارد و فقط با یک شلوار به سراغ بازی میرود.
چنگ بفروشد و ندارد ننگ
عاریت خواهد از حریفان چنگ
هوش مصنوعی: چنگ به فروش میرسد و فروشنده از این کار احساس شرمندگی نمیکند، زیرا او انتظار دارد که با حریفانش نواختن چنگ را بهاشتراک بگذارد.
از خرابات چون بخوانندش
روی ناشسته میدوانندش
هوش مصنوعی: وقتی او را از مکانی خراب و نابسامان صدا میزنند، بدون توجه به وضعیتش، به سرعت و با شتاب میدود.
شوله برداشته دوان چون سگ
از پس او مجاهران در تگ
هوش مصنوعی: شعلهای به همراه خود برداشته و مانند سگی به دنبال او میدود، در حالی که مبارزان در جستجوی او هستند.
چون سگ قلتبان همی پوید
با خود او نرم نرم می گوید
هوش مصنوعی: سگ نگهبان در حال دویدن است و به آرامی با خودش صحبت میکند.
پدرم خسرو سگابادی
بگذرانید عمر در شادی
هوش مصنوعی: پدر من، خسرو سگابادی، زندگیاش را در خوشی و شادمانی سپری کرد.
جامه های نهاده تو بر تو
زآن نپوشد مگر که نو بر نو
هوش مصنوعی: لباسی که بر تن داری، تنها وقتی تو را میپوشاند که نو به نو و تازه به تازه باشد.
بیشتر گر نکویمش باری
باشدش ده هزار دیناری
هوش مصنوعی: اگر بیشتر از این به او نیکی کنیم، حتماً پاداشی به ارزش ده هزار دینار به دست خواهیم آورد.
پس هشتاد و پنج خرم و شاد
ملک الموت ازو نیارد یاد
هوش مصنوعی: پس وقتی که انسان به هشتاد و پنج سالگی رسید، دیگر فرشته مرگ به فکر او نمیافتد و به او توجهی نمیکند.
من بدبخت مانده بی برگم
آرزومند یک شکم مرگم
هوش مصنوعی: من در حسرتی بزرگ و بیبرگ ماندهام و آرزو میکنم که مرگ یک بار برای همیشه به سراغم بیاید.
یارب آن مژده ام که آرد یاد
کان گرانی روان به مالک داد
هوش مصنوعی: ای خدا، آرزو دارم که یاد آن محبوب را به من برساند، زیرا این احساس سنگینی دل را تنها به صاحبش میتوان سپرد.
تا من آن چارپا به زخم آرم
حق آن پیر مرد بگزارم
هوش مصنوعی: من تا وقتی که آن چهارپای زخمی را به زمین بزنم، حق آن پیرمرد را ادا خواهم کرد.
شاد و خرم کنم روانش را
ندهم هیچ بچگانش را
هوش مصنوعی: من روحش را شاد و خوشحال میکنم، اما هیچکدام از فرزندانش را نمیدهم.
مردمان سخت گمرهند همه
پند بی منفعت دهند همه
هوش مصنوعی: مردم دچار گمراهی هستند و همه نصیحتهایی میکنند که فایدهای برای آنها ندارد.
ای عجب هر که او بخواهد مرد
جز قمار از جهان چه خواهد برد
هوش مصنوعی: عجب است اگر کسی بخواهد از این دنیا جز قمار چیزی به دست آورد.