شمارهٔ ۱۰ - مدح شاهینی
باز شاهینی نکو دیدار
بزم را کرد همچو باغ بهار
شاهش افزوده از شرف جاهی
شادمانه نشسته چون ماهی
ره به سوی نشاط بر بردار
سنگی از هر که هست برخوردار
نه طلا بن بود نه حازه بود
هر زمان زو بساط تازه بود
در طرب همچو گل همی خندد
هر چه او گفت شاه بپسندد
از لطافت قرین جانست او
پاک چون آب آسمانست او
گرچه او را به سالها زین پیش
هوسی کرده بود در سر خویش
هر دو حالی شراب خوردندی
مست گشته نشاط کردندی
پیش از این هیچ کار دیگر بود
که شبی مست پیش او بغنود
دست بر ناف او نهاد بر مهر
بر برش بوسه داد و داد به مهر
ور کنون طیبتی کند گه گه
نیست او را سخن معاذالله
از حکایات آن امیر گزین
نتوان هیچ چیز گفت جز این
حال مردانگیش معلوم است
کآهن او را به دست چون موم است
او نه زین پر دلان اکنونست
که به مردی ز رستم افزونست
چون نهد دست زور میل به میل
نهد انگشت بر میانه کیل
خیزد از جای خویش و هوی کشد
گرنه او را بدید عوی کشد
حمله آرد چو شیر بگرازد
میل خونین ز کف بیندازد
او ز برگ کلم گذاره کند
شلغم پخته را دو پاره کند
آخر او برکشد به مردی سر
نکند کس زیان به مردی بر
شمارهٔ ۹ - مدح امیر کیکاوس: در برابر امیر کیکاوسشمارهٔ ۱۱ - مدح ابوالقاسم دبیر: باز ابوالقاسم آن خیاره دبیر
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز شاهینی نکو دیدار
بزم را کرد همچو باغ بهار
هوش مصنوعی: شاهینی خوب، جشن و شادی را دید و مانند بهار در باغ، شاداب و سرزنده شد.
شاهش افزوده از شرف جاهی
شادمانه نشسته چون ماهی
هوش مصنوعی: شاه با افتخار و شوکت بیشتری، خوشحال و شاداب مانند ماهی نشسته است.
ره به سوی نشاط بر بردار
سنگی از هر که هست برخوردار
هوش مصنوعی: به سوی شادی و لذت حرکت کن و از هر چیزی که به دست میآوری، بهرهمند شو.
نه طلا بن بود نه حازه بود
هر زمان زو بساط تازه بود
هوش مصنوعی: نه طلا به عنوان نمایش قدرت بود و نه چیزی که به آن وابسته باشد؛ بلکه هر لحظه از آن نوعی نوآوری و تازگی در کارها و زندگی ایجاد میشد.
در طرب همچو گل همی خندد
هر چه او گفت شاه بپسندد
هوش مصنوعی: در شادی و خوشحالی، مانند گل میخندد و هر چیزی که او بگوید، مورد توجه و پسند شاه قرار میگیرد.
از لطافت قرین جانست او
پاک چون آب آسمانست او
هوش مصنوعی: او به لطافت جانش شبیه است و پاکیاش مانند آب آسمانی است.
گرچه او را به سالها زین پیش
هوسی کرده بود در سر خویش
هوش مصنوعی: هرچند او مدتها پیش از این، آرزویی را در دل پرورش داده بود.
هر دو حالی شراب خوردندی
مست گشته نشاط کردندی
هوش مصنوعی: هر دو در حال نوشیدن شراب بودند و مست شده و شادابی میکردند.
پیش از این هیچ کار دیگر بود
که شبی مست پیش او بغنود
هوش مصنوعی: قبل از این، هیچ کاری نبود که شبها مست به خواب بروم.
دست بر ناف او نهاد بر مهر
بر برش بوسه داد و داد به مهر
هوش مصنوعی: دستش را بر کمر او گذاشت و با محبت، بر چهرهاش بوسهای زد و به او عشق و محبت هدیه داد.
ور کنون طیبتی کند گه گه
نیست او را سخن معاذالله
هوش مصنوعی: اگر اکنون کسی پاکی و نیکی را از خود نشان دهد، باید بدانیم که او در حقیقت سزاوار سخن گفتن نیست، معاذالله.
از حکایات آن امیر گزین
نتوان هیچ چیز گفت جز این
هوش مصنوعی: از داستانهای آن امیر نمیتوان هیچ چیزی جز این را بیان کرد.
حال مردانگیش معلوم است
کآهن او را به دست چون موم است
هوش مصنوعی: حال مردانگی او مشخص است، زیرا به راحتی مانند موم در دستان کسی شکل میگیرد.
او نه زین پر دلان اکنونست
که به مردی ز رستم افزونست
هوش مصنوعی: او دیگر از کسانی که به زین اسب میبالند نیست، زیرا در مردانگی از رستم هم بالاتر است.
چون نهد دست زور میل به میل
نهد انگشت بر میانه کیل
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با قوت و قدرت چیزی را میخواهد، باید با دقت و تمرکز بر روی هدف خود تمرکز کند و دستش را در مسیر درست قرار دهد.
خیزد از جای خویش و هوی کشد
گرنه او را بدید عوی کشد
هوش مصنوعی: اگر انسان از جای خود برخیزد و به دنبالهرو خواستهها و آرزوهایش برود، در غیر این صورت، سرنوشت و تقدیر او را به سمت دیگری سوق میدهد.
حمله آرد چو شیر بگرازد
میل خونین ز کف بیندازد
هوش مصنوعی: وقتی که شیر حمله میکند، به اندازهای قوی و پرخاشگر است که هیچکس جرات نمیکند در برابر او بایستد و این باعث میشود که هر چیزی که در دستش باشد، از ترس فرو بیفتد.
او ز برگ کلم گذاره کند
شلغم پخته را دو پاره کند
هوش مصنوعی: او با برگ کلم شلغم پخته را قطع و تقسیم میکند.
آخر او برکشد به مردی سر
نکند کس زیان به مردی بر
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر کسی به مردی توهین کند، هیچکس نمیتواند به او زیان برساند.