گنجور

شمارهٔ ۹۹ - ستایشگری

ای بزرگی که همتت گوید
من به قدر آسمان دوارم
مهر مانند بر جهان تابم
ابر کردار بر زمین بارم
من که مسعود سعد سلمانم
خویش را بنده تو انگارم
خدمتت را به دیده کوشانم
مجلست را به جان خریدارم
ور چنین نیست اینکه می گویم
از خدا و رسول بیزارم
بی تو داند خدای عزوجل
کز همه شادیی بر انکارم
پس چه سازم که بس پریشانم
چیست حیلت که بس گرانبارم
من که دل پر ز نقطه ام بسیار
گرچه سرگشته تر ز پرگارم
همه آفاق می بباید گشت
راست گوئی سپهر سیارم
این همه هست و هیچ غم نخورم
طبع روشن به دیو نسپارم
من ز بی باک روزگار حرون
باک دارم که چون تویی دارم
لیک امروز هم به نعمت تو
که ز یک چیز بس دل افگارم
همه یادند و من فراموشم
تو چه گویی نباید آزارم
بس لطیفی و هم بدین معنی
که کنی آرزوی دیدارم
هر چه خواهی بکن که در همه عمر
نیست جز مدح و شکر تو کارم

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بزرگی که همتت گوید
من به قدر آسمان دوارم
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که اراده‌ات می‌گوید من به اندازه آسمان بلند هستم.
مهر مانند بر جهان تابم
ابر کردار بر زمین بارم
هوش مصنوعی: مانند خورشید در آسمان می‌تابم و مانند ابر بر زمین آب و برکت می‌بارم.
من که مسعود سعد سلمانم
خویش را بنده تو انگارم
هوش مصنوعی: من که مسعود سعد سلمان هستم، خودم را مثل یک بنده برای تو می‌دانم.
خدمتت را به دیده کوشانم
مجلست را به جان خریدارم
هوش مصنوعی: من با دیده‌ای پر از احترام و عشق به تو خدمت می‌کنم و برای میهمانی تو با تمام وجودم آماده‌ام.
ور چنین نیست اینکه می گویم
از خدا و رسول بیزارم
هوش مصنوعی: اگر این طور باشد که من از خدا و پیامبر بیزارم، پس حقیقتاً چنین چیزی نیست.
بی تو داند خدای عزوجل
کز همه شادیی بر انکارم
هوش مصنوعی: بدون تو خداوند بزرگ می‌داند که من هم از همه شادی‌ها بی‌زبان و ناامید شده‌ام.
پس چه سازم که بس پریشانم
چیست حیلت که بس گرانبارم
هوش مصنوعی: من چه کنم که وضعیت من بسیار آشفته است؟ چه ترفندی ممکن است به کار ببرم در حالی که بار سنگینی بر دوشم دارم؟
من که دل پر ز نقطه ام بسیار
گرچه سرگشته تر ز پرگارم
هوش مصنوعی: من که دل‌ام از فکر و خیالات پر است، هرچند که در این افکار گمگشته‌تر از یک پرگار هستم.
همه آفاق می بباید گشت
راست گوئی سپهر سیارم
هوش مصنوعی: من باید در همه جا به جستجوی حقایق بپردازم؛ زیرا من همچون آسمانی هستم که دائم در حال چرخش و تغییر است.
این همه هست و هیچ غم نخورم
طبع روشن به دیو نسپارم
هوش مصنوعی: من این همه نعمت را دارم و هیچ غم و اندوهی ندارم؛ روح سرزنده‌ام را به شیاطین سپاردن نمی‌گذارم.
من ز بی باک روزگار حرون
باک دارم که چون تویی دارم
هوش مصنوعی: من از سختی‌های زندگی ترسی ندارم، اما نگران این هستم که تو به عنوان یک شخص خاص در زندگی‌ام وجود داری.
لیک امروز هم به نعمت تو
که ز یک چیز بس دل افگارم
هوش مصنوعی: اما امروز هم به خاطر نعمت تو که از یک موضوع بسیار ناراحتم، دلگیرم.
همه یادند و من فراموشم
تو چه گویی نباید آزارم
هوش مصنوعی: همه به یاد هستند و من فراموش کرده‌ام، تو چه می‌گویی که نباید من را آزار دهی؟
بس لطیفی و هم بدین معنی
که کنی آرزوی دیدارم
هوش مصنوعی: تو به قدری زیبا و دلنشین هستی که می‌توانی آرزوی دیدار تو را در دل من ایجاد کنی.
هر چه خواهی بکن که در همه عمر
نیست جز مدح و شکر تو کارم
هوش مصنوعی: هر چه که بخواهی انجام بده، زیرا در تمام عمرم فقط وظیفه‌ام ستایش و سپاسگزاری از تو بوده است.