گنجور

شمارهٔ ۹۸ - ثناگستری

ابرم که همی ز دریا بردارم
وآنگاه همی به دریا بر بارم
از خواجه عمید همی گیرم
مدحی که همی تو را دارم
مادح شدمش گرچه نه طماعم
بنده شدمش گرچه ز احرارم
در آفتاب دولت او دایم
مانند چرخ عالی مقدارم
روزی که من نبینم رویش را
آن روز از عمر می نانگارم
وانگاه بینمش به دو سه روزی
بس کوته ست عمر که من دارم
در ره همی نیابم تا یک ره
بر صد هزار حیله دهد بارم
دورم چرا کند که نه من جغدم
از من چرا رمد که نه من مارم
کردم بر آنکه خامه برگیرم
بس وهم بر خیالش بگمارم
کافور و مشک ناب برانگیزم
وآن صورت لطیفش بنگارم
هر گه که بار بدهد بنشینم
با صورتش غم دل بگسارم
ای صاحب موفق فرزانه
اندیشه می نداری از کارم
نه نیز بپرسی احوالم
نه بیش بخوانی اشعارم
بازار تیز گشت مرا زی تو
زیرا شدی به طبع خریدارم
از من چو جان و دل را بخریدی
نزدیک تو تبه شد بازارم
می جوی مر مرا که نوا جویم
باز آر مر مرا که دل آزارم
بادت بقا و دولت پیوسته
این خواهمت ز ایزد دادارم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ابرم که همی ز دریا بردارم
وآنگاه همی به دریا بر بارم
هوش مصنوعی: من همچون ابری هستم که ابتدا از دریا می‌گیرم و سپس دوباره به دریا بازمی‌گردم.
از خواجه عمید همی گیرم
مدحی که همی تو را دارم
هوش مصنوعی: از خواجه عمید شعری می‌گیرم که در آن تو را ستایش کرده‌ام.
مادح شدمش گرچه نه طماعم
بنده شدمش گرچه ز احرارم
هوش مصنوعی: با اینکه به او مدح می‌گوییم و ستایشش می‌کنم، اما به خاطر تمایلات دنیوی این کار را نمی‌کنم. همچنین، به رغم اینکه آزاد و مستقل هستم، احساس بندگی و وابستگی به او را دارم.
در آفتاب دولت او دایم
مانند چرخ عالی مقدارم
هوش مصنوعی: در زیر نور خورشید، مقام و موقعیت او همیشه مانند چرخ بلند و بزرگ است.
روزی که من نبینم رویش را
آن روز از عمر می نانگارم
هوش مصنوعی: هر روزی که من نتوانم دیدار او را داشته باشم، آن روز را از روزهای زندگی‌ام به حساب نمی‌آورم.
وانگاه بینمش به دو سه روزی
بس کوته ست عمر که من دارم
هوش مصنوعی: در این مدت کوتاه که من زندگی می‌کنم، او را به مدت چند روز می‌بینم.
در ره همی نیابم تا یک ره
بر صد هزار حیله دهد بارم
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی نمی‌توانم یک راه درست را پیدا کنم، در حالی که صدها حیله و ترفند برایم وجود دارد.
دورم چرا کند که نه من جغدم
از من چرا رمد که نه من مارم
هوش مصنوعی: چرا از من دور می‌شوی در حالی که من همانند جغدی در تاریکی نیستم؟ و چرا فرار می‌کنی در حالی که من شبیه ماری خطرناک نیستم؟
کردم بر آنکه خامه برگیرم
بس وهم بر خیالش بگمارم
هوش مصنوعی: بر این فکر بودم که قلم را بردارم و تمام تصوراتی که درباره‌اش دارم را بنویسم.
کافور و مشک ناب برانگیزم
وآن صورت لطیفش بنگارم
هوش مصنوعی: من عطر خوش کافور و مشک خالص را به همراه می‌آورم و آن چهره زیبا را نقاشی می‌کنم.
هر گه که بار بدهد بنشینم
با صورتش غم دل بگسارم
هوش مصنوعی: هر بار که فرصتی پیش بیاید، با او نشسته و غم‌های دلم را فراموش می‌کنم.
ای صاحب موفق فرزانه
اندیشه می نداری از کارم
هوش مصنوعی: ای فردی که موفق و دانا هستی، چرا درک درستی از کار من نداری؟
نه نیز بپرسی احوالم
نه بیش بخوانی اشعارم
هوش مصنوعی: نه از حال و احوالم سوالی می‌کنی و نه اشعارم را بیشتر می‌خوانی.
بازار تیز گشت مرا زی تو
زیرا شدی به طبع خریدارم
هوش مصنوعی: بازار من به خاطر تو پررنگ و شلوغ شده است، زیرا تو به سلیقه من توجه داری و به نوعی خریدار من هستی.
از من چو جان و دل را بخریدی
نزدیک تو تبه شد بازارم
هوش مصنوعی: وقتی جان و دل مرا از من خریدی، حالا نزدیک تو تمام کارهایم نابود شده است.
می جوی مر مرا که نوا جویم
باز آر مر مرا که دل آزارم
هوش مصنوعی: به دنبال من بیا که دوباره نغمه‌ام را بزنم، به من بازگرد چون دل‌تنگ و آزاردهنده هستم.
بادت بقا و دولت پیوسته
این خواهمت ز ایزد دادارم
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی ماندگاری و نعمت‌های همیشگی دارم و این را از خدای بخشنده می‌خواهم.